کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حديث سي و ششم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حديث سي و ششم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل و المحدث النبیل محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن محبوب عن معاویه بن وهب قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول اذا تاب العبد توبه نصوحاً احبه الله تعالی فسترالله علیه فی الدنیا و الآخره فقلت فکیف یستر علیه. قال (علیه السلام) ینسی ملیکه و ما کتبنا علیه من الذنوب ثم ( و خ ل) یوحی الی جوارحه، اکتمی علیه ذنوبه. و یوحی الی بقاع الارض ،اکتمی علیه ما کان یعمل علیک من الذنوب ، فیلقی الله حین یلقاه . و لیس شیء یشهد علیه بشیئی من الذنوب.
ترجمه:
و به سند متصل از شیخ جلیل و محدث بزرگوار محمد بن یعقوب کلینی (قدس سره) از معاویه بن وهب نقل می نمایم که او گفت: شنیدم حضرت صادق (علیه السلام) می فرمودند: اگر بنده ای توبۀ نصوح نماید مورد لطف و محبت پروردگار قرار خواهد گرفت و در دنیا و آخرت گناهان او را می پوشاند و محو می فرماید.
عرض کردم: چگونه می پوشاند؟ فرمودند: دو ملک که گناه او را می نویسند به فراموشی می اندازد و به جوارح او نیز دستور داده شود گناهانش را کتمان کنند . و بر زمین امر شود هر گناهی را که او هر گوشه ایی انجام داده اس مستور بدارد.
بنا براین در قیامت و در موقع ملاقات باری تعالی چیزی که بر گناهکاری او شهادت دهد وجود نخواهد داشت.
«بیان»
فرمايش حضرت (عليه السلام): ( اذا تاب العبد) بايد دانست كه سخن در توبه در چند بخش واقع مي شود.
اول: در وجوب و فضيلت آن .
دوم: در ماهيت و حقيقت آن.
سوم: در معناي اتصاف آن به نصوح
چهارم: در شرائط آن.
پنجم: در خواص و آثار آن.
اما كلام در وجوب و فضيلت آن درد و موضوع مورد بحث قرار مي گيرد:
اول: در وجوب آن مي گوئيم (مولف) دليل بر وجوب توبه فعل امر است در فرمودة خداوند عزوجل: ( و توبوا الي الله جميعاً ايه المومنون لعلكم تفلحون).(1)
( يا ايها الذين آمنوا توبوا الي الله توبه نصوحاً عسي ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم و يدخلكم جنات تجري من تحتها الانهار) (2)
الي غير ذلك از آيات كثيره و چنان كه در محل خود آشكار است فعل امر مفهوم وجوب را مي رساند.
و هم چنين اخبار زيادي هست كه بر وجوب توبه دلالت دارد  و از جمله چيزهائي كه بر وجوب توبه دلالت مي كند اتفاق جميع دانشمندان مذهبي و مجتهدين است در وجوب آن و دستور آن و ستودن آنان گناهكاري را كه توبه  نمايد و مذمت آنها خطاكاري را كه در توبه كوتاهي مي كند.
اما در فضيلت توبه دليل بر فضيلت آن فرمايش خداي سبحان است: ( ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين).(3)
و فرمايش حضرت باقر (عليه السلام) كه در كافي به اسناد خود روايت نموده: ( ان الله تعالي اشد فرحاً بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده في ليله ظلماء فوجدها فان الله تعالي اشد فرحاً بتوبه عبده من ذلك الرجل براحلته حين وجدها)(4)
و معلوم است كه خشنودي خداي سبحان از توبة بنده كنايه از اهميت آن است نزد پروردگار به لحاظ فضيلت توبه و اين كه بنده جز به وسيلة تو به مقامي نمي رسد.
گفته شده است احتمال مي رودكه مراد از خشنودي خدا از توبة بنده اين باشد كه او به وسيلة پوزش و استغفار بنده با بنده همان گونه رفتار مي فرمايد كه با دوستان خود.
و فرمايش اميرالمومنين (عليه السلام) در كتاب (الفقيه) : ( لا شفيع انجح من  التوبه) (5)
و نيز روايتي است كه در كافي به اسناد خود از محمد بن مسلم از حضرت باقر (عليه السلام) كه فرمودند: ( يا محمد بن مسلم ذنوب المسلم اذا تاب مغفوره له فليعمل المومن لما يستانف بعد التوبه و الاستغفار اما والله انها ليست الا لاهل الايمان قلت فان عاد بعد التوبه و الاستغفار من الذنوب و عاد في التوبه فقال (عليه السلام) يا محمد بن مسلم اتري العبد المومن يندم علي ذنبه و يستغفر منه و يتوب ثم لا يقبل الله تعالي توبته؟ قلت فانه فعل ذلك مراراً يذنب ثم يتوب و يستغفر فقال (عليه السلام) كلما عاد المومن بالاستغفار و ا لتوبه عادالله تعالي بالمغفره و ان الله غفور رحيم يقبل التوبه و يعفو عن السيئات فاياك ان تقنط المومنين من رحمه الله تعالي) (6)
و نظائر اينها از اخبار و آياتي كه بر وجوب و فضيلت توبه دلالت دارند.
پس كسي كه بصيرتش باز و از خواب غفلت و جهالت بيدار باشد بفراست آگاه است كه نافرماني سبب دوري از رحمت پروردگار سبحان و محروميت از درك لقاء او مي گردد و به اين وسيله آتش حسرت و ندامت در قلبش شعله ور شده متاسف مي گردد و سعادت و عبادتي كه به خاطر پيروي از نفس ، از او فوت گرديد و انجام نداده است قلبش را محزون و متاثر مي سازد و با روح و جسم به سوي پروردگار روي آورده جبين بر آستان پر عظمتش مي سايد و توبه  تضرع مي نمايد و به زبان دل مي گويد: ( رب اني مغلوب فانتصر و انت خير الناصرين) و بر آن چه در گذشته از او فوت شده است  افسوس مي خورد و تصميم مي گيرد و با خود پيمان مي كند كه ديگر گرد نافرماني نگردد و اين است توبه دوستداران خداي بزرگ كه در آرزوي قرب جوار مباركش مشتاقانه انتظار مي كشند.
اما توبة كساني كه هنوز به اين درجة عالي نرسيده اند به جهت آگاهي يافتن به آيات و اخباري است كه بيان مي دارد عصيان موجب خشم خداوند و عذاب او است و نيز موجب زيان و هلاكت نفس و دوري آن است از نعيم بهشت  و چون به اين موضوع يقين پيدا كند نفس او متالم مي گردد و بر آن چه از او فوت شده است پشيمان شده قصد مي كند ديگر به ان باز نگردد.
اما بيان ماهيت و حقيقت توبه:
از آنچه گفته شد ماهيت و حقيقت توبه براي همگان واضح گرديد خواه اهل كنايه باشند و خواه اهل تصريح ولي باز مي گوئيم : (مولف) توبه بازگشت از مخالفت حق تعالي است به سوي موافقت او و كلمة (الاوب) به معناي رجوع است و تواب صيغة مبالغه مي باشد و نيز از جمله اسماء خداي تعالي (التواب) است چنان كه در قرآن آمده: (هو التواب الرحيم).
توبه اگر به خداي سبحان اسناد داده شود به كلمه (علي) متعدي مي شود چنان كه عز اسمه فرموده است: ( انما التوبه علي الله للذين يعملون السوء بجهاله) و اگر به عبد اسناد داده شود به (الي ) متعدي مي شود چنان كه خداي تعالي در قرآن از موسي (عليه السلام) حكايت فرموده: ( فلما افاق قال سبحانك اني تبت اليك) اسناد توبه به خداي تعالي به چند وجه محتمل است:
اول: مراد از توبة اوپذيرش توبه از بندگان ا ست يعني او كسي است كه توبة بندگانش را مي پذيرد.
دوم: خودش براي بندگان اسباب توبه را آسان و آماده مي سازد.
سوم: او سبحانه توبه را به وي الهام مي كند و او را به توبه موفق مي نمايد.
چهارم: هر گاه بنده اي از تمرد و مخالفت پروردگار دست كشيده روي به طاعت و بندگي نهاد خداي سبحان نيز به عفو و بخشش به او روي خواهد آورد پس بنا بر اين احتمال اطلاق توبه بر خداي تعالي و بر عبد به يك معنا است بدون اين كه تكلفي در كلام باشد يا كلمه اي در تقدير فرض شود مگر اين كه توبه نسبت به عبد به معناي رجوع به عبد است به سوي باري تعالي به وسيله توبه بعد از اعراض او از خداي سبحان  به سبب مخالفت.
و نسبت به خداي تعالي به معناي رجوع او است به عبد به لحاظ قبول توبه از عبد و برداشتن اثر معصيت را از او ، و از اين بيان علت متعددي شدن آن به (علي) اگر بهخداي تعالي اسناد داده شود ظاهر مي گردد.
زير كلمة (علي) براي استعلاء و رفعت مقام است و شايد كنايه است كه رجوع و اقبال خداي سبحان نسبت به عبد به واسطة توبه وي بر وجه نزول خداوند بر بنده و نزديك شدن بر او نيست بلكه بر وجه علو و استعلاء است،  چنان كه در مصباح كفعمي روايت شده كه در تسبيح روز سه شنبه آمده است: ( سبحان من هو في علوه دان ، سبحان من هو في دنوه عال، سبحان من هو في اشاقه منير) فتدبر.
و اما بيان اتصاف توبه به نصوح.
پس مي گويم: )مولف) در مجمع آمده است كه : ( شيخ ابو علي رمه الله عليه) گفته است كلام خداي تعالي ( توبوا الي الله توبه نصوحاً) بر وزن فعولا از ماده (النصح) بر خلاف( الغش) است و توبة نصوح مبالغه در نصحح است يعني نيت برگشت به معصيت را ندارد.
وگفته شده است پشيماني در قلب و استغفار به زبان و ترك اعضاء و جوارح است با تصميم به اين كه هرگز به طرف گناه نرود و اصل نصيحه در لغت به معناي خلوص مي باشد) پايان.
و شيخ صدوق (رحمت الله عليه) در معاني الاخبار چنين گفته است: از محمد بن احمد بن هلال است كه گفت: از امام علي نقي (عليه السلام) راجع به توبه نصوح سئوال كردم كه چيست؟ نوشتند: (ان يكون الباطن كالظاهر و افضل من ذلك) و از ابي بصير از حضرت صادق (عليه السلام) از كلام خداي عزوجل : (توبوا الي الله توبه نصوحاً) فرمودند: ( هو صوم الاربعاء و الخميس و الجمعه) يعني اين ايام را روزه بدار و سپس توبه كن ؟ از عبدالله بن سنان و غيره است كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: ( التوبه النصوح ان يكون باطن الرجل كظاهره و افضل) (7)
و روايت شده است : ( ان التوبه النصوح هو ان يتوب الرجل من ذنب و ينوي ان لا يعود اليه ابداً) (8) انتها.
مولف: توبة نصوح توبه اي است كه از روي خلوص و خالي از شوائب ريا و غيره براي خدا انجام شود و عبارت : ( هو ان يتوب الرجل من ذنب و ينوي ان لا يعود اليه ابداً) در روايت فوق الذكر شايد تفسير به لازمة توبه است زيرا توبه اگر از روي خلوص و براي باري تعالي باشد لازمة آن بازگشت نردن به گناه است و پاسخ حضرت صادق (عليه السلام) به ابي الصباح كناني در كافي روايت نموده. كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) دربارة قول خداي تعالي : ( يا ايهاالذين آمنوا توبوا الي الله توبه نصوحاً) سئوال نمودم؟ فرموند: (يتوب العبد من الذنب ثم لا يعود فيه (اليه خ ل) ابداً) و نيز پرسيدم: كدام يك از ما توبة خود را نشكسته ايم ؟ فرمود: يا ابا محمد ان الله يحب من عباده المتقين التواب) كه همة اينها تفسير به لوازم است.
عالمة مجلسي ( قدس سره) در مرآت العقول گفته است : در كتاب نهايه در حديث (ابي) آمده است كه از نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) توبة نصوح بر وزن فعول از بناهاي صيغة مبالغه است كه براي مرد و زن يكسان استعمال مي شود و مثل اين است كه انسان در پاك كردن نفس خود مبالغه نمايد.
و شيخ بهائي (قدس سره) گفته است: مفسرين در معناي توبة نصوح احتمالاتي داده اند:
1- مراد توبه اي است كه مردم را نصيحت مي كند يعني مردم را به توبه دعوت مي نمايد به خاطر آثار پسنديده اي كه فاعل آن بروز مي كند يا اين كه صاحبش را نصيحت مي نمايد چنان كه به كلي از گناه دوري مي گزيند و هرگز به طرف آن باز نمي رود.
2- نصوح پاك نودن نفس است براي خداي سبحان و بين اعراب گفته مي شود: (عسل نصوح) يعني عسلي كه ازموم خالص است و پشيمان شدن از گناه به خاطر قبحي كه دارد و بر خلاف رضاي خدا است نه از خوف دوزخ. چنان كه محقق طوسي (طاب ثراه) در كتاب تجريد گفته است: توبة از گناه اگر از ترس آتش دوزخ باشد توبه صحيح نيست.
3-  كلمة نصوح از (نصاحه) به معني به معني دو زندگي است زيرا آن چه را از دين به وسيلة گناه پاره شده است مي دوزد با اين كه بين توبه كننده و اولياء و احباء خدا را جمع مي نمايد چنان كه خياط بين قطعات لباس را جمع مي كند.
4- نصوح وصف براي توبه كننده است و اسناد او را توبه از قبيل اسناد مجازي است يعني توبه اي كه به وسيلة آن تائب نفس خود را پاك مي گرداند بدين گونه كه آن را به صورتي كامل و شايسته تهذيب مي نمايد تا آثار گناه را از دل ريشه كن سازد و اين به وسيلة گداختن نفس است به آتش ندامت و محو نمودن تيرگي گناهان است با روشنائي نيكي ها و بندگي ها. انتهاي مقصود از كلام ان بزرگوار .
اما در شرايط توبه هفت يا هشت مطلب ذكركرده اند.
اول: ندامت بر آنچه گذشت.
دوم: عزم نداشتن بر رجوع به گناه.
سوم: رد كردن حقوق مردم اگر گناه مربو ط به حقوق آنها باشد.
چهارم: قضاء و تدارك فرائض پروردگار اگر گناه ترك اموري است كه خداي سبحان بر او واجب نموده است.
پنجم: به ياري رياضت و طاعت گوشتي را كه بدن او در حال معصيت به خود گرفته است آب نمايد.
ششم: توام با استغفار و حزن و گريه باشد و از صميم قلب.
هفتم: چشاندن زحمت و رنج طاعت را به جسم هم چنان كه لذت معصيت را چشيده است.
هشتم: فراموش نكردن گناه به طوري كه هر وقت به يادش آيد از كار خود پشيمان شود ولي دليل خاصي بر اين شرط اخير نيافتم و گوينده آن را نيز نمي شناسم لكن احتمال مي رود داخل در شرايط كمال توبه باشد و ممكن است اين شرط از آن چه در كافي از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمودند: مومن گناه مي كند و اگر بيست سال هم بگذرد متذكر مي شود و توبه مي نمايد و استغفار مي كند چون خدا او را متذكر مي سازد كه ببخشد ولي كافر گناه مي نمايد و در همان ساعت فراموش مي كند. استفاده شده باشد.
و در نهج البلاغه است كه شخصي در حضور حضرت گفت: استغفر الله آن حضرت وي را سرزنش نموده فرمودند: مي داني استغفار چيست؟ استغفار درجة عليين است و اسمي است متضمن شش معنا:
اول: ندامت بر گذشته
دوم: عزم بر بازگشت نكردن.
سوم: اداء حقوق مردم
چهارم: بجاي آوردن هر فريضه اي كه ضايع شده است.
پنجم: آب نمودن گوشتي كه در حال معصيت دربدن روئيده است تا جائي كه پوست بر استخوان بچسبد و بين آنها گوشتي جديد برويد.
ششم: چشاندن زحمت طاعت را به جسم چنان كه لذت معصيت را چشيده است.
مولف: شك نيست كه بعضي از اين معاني ششگانه در تحقق توبه دخالت دارند بدين معنا كه توبه جز به وجود آنها شكل نمي گيرد و برخي از آنها در كمال توبه و زدودن اثر گناه از نفس موثرند. اما آن چه در تحقق توبه دخالت دارد دو چيز است: ندامت بر گذشته و عزم بر رجوع نكردن به گناه در آينده. و آن هائي كه گفته اند توبه عبارت ار ندامت و پشيماني است مقصودشان آن بوده است كه ندامت بر گذشته مستلزم عزم  بر عدم بازگشت است در آينده و با سخن اول از گفتار دوم بي نياز شده اند.ولي اگر مقصودشان چنين نباشد و بگويند توبه عبارت است از ندامت فقط خواه عزم بازگشت ازگناه را در آينده داشته باشد يا نداشته باشد پس اين سخن علاوه بر اين كه صحيح نيست مستلزم آن خواهد بود كه توبه با عزم به رجوع بر گناه در آينده تحقق مي يابد و گمان نمي كنم هيچ كس طرفدار چنين سخني باشد زيرا عاصي از گناه پشيمان نميشود مگر وقتي كه زشتي گناه را دريابد و هلاكت خود را در آن به نظر آورد و درك نمايد كه معصيت او را از خداي تعالي دور مي سازد و از نعمت هائي كه به پرهيزكاران و اطاعت كنندگان وعده شده است بي بهره مي گذارد و به اين وسيله در قلبش آتش حسرت و پشيماني مشتعل شود چون اين حسرت و ندامت است كه در اينده مستلزم عزم بر عدم بازگشت به گناه مي گردد و در غير اين صورت در واقع براي او ندامت حاصل نشده است و چه بسا مي شود كه به ذهن گناه كار مي گذرد كه نافرماني موجب خشم خداي تعالي است و خودداري از گناه بهتر از ارتكاب آن است، ولي التفات به بازگشت نكردن به آن در آينده را ندارد و به اين اندازه اگر هم در صدق ندامت مسلم باشد در كافي بودن در مقصود و تحقق يافتن توبه مسلم نخواهد بود زيرا توبه بعد از محقق شدن امور سه گانه زير شكل مي گيرد:
اول:آگاهي بر زشتي آنچه انجام داده است و اين كه مخالف رضاي خداي سبحان است.
دوم: پشيماني از گناهان گدشته.
سوم: عزم بازگشت نكردن به گناه در آينده و اين سه شرط منافاتي ندارد با آن چه گذشت در ماهيت توبه و حقيقت آن و اين كه توبه عبارت است از برگشت از مخالفت خداي تعالي و گرايش بر اجراي اوامر او زيرا اين امور اركان ثابتي هستند براي توبه يعني اين امور توبه محقق مي شود و توبه حالتي است نفساني كه براي هر گناهكار بعد از وجود اين امور سه گانه ايجاد مي گردد و نظير آن همان است كه در باب وضوء گفته مي شود كه آن چه دستور داده شده است همان پاك شدن و پاكيزگي خاصي است كه از شستن ها و مسح ها حاصل مي شود كه آنها نيز باعث حصول و تحقق طهارت مي باشند. (فتدبر جيداً).
خلاصه: اولي آن امور كه آگاهي به قبح گناه است سبب دومين آنها مي شود كه ندامت است چنان كه دومين آنها سبب سومين مي گردد كه عزم بر عدم بازگشت به سوي گناه است در آينده علاوه بر آن كه ممكن است گفته شود عزم بازگشت نكردن به گناه از معناي توبه نيز مفهوم مي شوم زيرا چنان كه گذشت توبه انصراف و بازگشت از مخالفت حكم حق تعالي است به انجام طاعت او پس بدون عزم بر عدم بازگشت به مخالفت رجوع از آن صادق نيست چرا كه بازگشت از مخالفت دستور به موافقت باآن محقق نمي شود مگر به عزم بر اين كه در آينده هرگز به سوي آن التفات نشود چون فعل اختياري در خارج شكل نمي گيرد مگر به عزم بر وقوع ان پس عزم و اراده اول چيزي است كه از شخص صادر مي شود و در ترك اختيار نيز همچنين است زيرا ترك اختيار تحقق مي يابد به عزم بر عدم وقوع بنا بر اين كسي كه رجوع نكردن به مخالفت را تصميم نگرفته باشد توبة او گوياي راستيني نيست كه از مخالفت خداي تعالي به اطاعت و اجراي دستورهاي او بازگشته است.
پس از جميع آن چه گفته شد معلوم گرديد كمتر چيزي كه به توسط آن رجوع به خدا شكل مي گيرد و تحقق مي يابد ندامت از مخالفت اوامر است در گذشته و عزم و تصميم بر اجراي دستورهاي او است در آينده زيرا با اين دو امر رجوع تحقق مي پذيرد. و اما شرايط ديگر برخي از آنها در قبول توبه از گناهي است كه از جملة غصب حقوق مردم است و مانند قضاء و جبران تكليف واجبي كه از او فوت شده است چون اين دو شرط نه در حقيقت توبه مفهوم دارد و نه در مصداق آن زيرا در همين رجوع از مخالفت و عزم و بر بازگشت نكردن به آن در آينده معناي توبه حاصل است و لكن قبول آن از بنده و بر طرف شدن اثر معصيت (كه مطالبة صاحب حق است حق خود را در روز قيامت) بستگي بر اداء حقوق دارد.
و برخي ديگر از آنها در تكميل توبه موثرند مانند استغفار ، حزن ، بكاء و جبران گناهان به وسيلة عبادات تا آب شود گوشتي كه بدن در حال معصيت به خود گرفته است و شك نيست كه اين شروط خارج از حقيقت توبه مي باشند.
آري توبة صحيح و كاملي كه در بسياري از آيات قرآن كريم و در عبارات پاك معصومين مورد ستايش قرار گرفته و برآن آثار و خواص زيادي مترتب است تحقق نمي يابد مگر زماني كه متضمن معاني شش گانه مذكور باشد چون از اين عبارت چنين استفاده مي شود كه براي توبه مراتب شش گانه اي وجود دارد كه اول آن نداكمت بر گذشته و آخر ان چشاندن زحمت طاعت است بر جسم همان طور كه حلاوت معصيت را به آن چشانده است  نه اين كه اين شرايط همه جزء حقيقت توبه باشند. اما كلام در خواص و آثار توبه بايد دانست كه توبه اگر پذيرفته شود داراي آثار بسيار و خواص متعددي است.
اول: روشنائي قلب و صفاء و رقت آن بعد از آن كه از معاصي مكدر گرديد چون هر انساني بر فطرت پاك متولد شده و در اصل خلقت به او قلبي سليم عطا گشته است واگر بر همان استعدادي كه در آغاز براي قرب رب العالمين داشته باقي بماند صلاحيت دارد كه قلبش به نور معرفت و يقين منور گردد و به نور ايمان به ملكوت آسمان و زمين نظر نمايد.
چنان كه در حديث نبوي (صلي الله عليه و آله) آمده است: اگر شياطين قلب فرزندان آدم را احاطه نكرده بودند البته فرشتگان آسمان و زمين را مي نگريستند.
پس با آتش حسرت و ندامت و توبه مي توان شيطان نفس را به آتش كشيد و آن را از قلب دور ساخت تا قلب بر آن چه در اصل آفرينش بوده است باز گردد چون انسان رااز روح خدا حظ و بهره اي است همان طوري كه خداي سبحان در بيان علو شن پدر ما آدم (عليه السلام) فرموده است: ( و نفخت فيه من روحي) كه شايد مراد از اين روح (والله اعلم) يك لطيفه ملكوتي است و خداي تعالي هر انساني را به اندازة استعداد و ظرفيتش بهره اي از آن بخشيده است و اگر به وسيلة معاصي آن را مكدر و تيره نسازد صلاحيت خواهد داشت كه نور علم و معرفت بر او تابيدن گيرد و خيرات و حسنات از او بروز و ظهور نمايد و چون در هر انساني قبل از بروز عقل كامل شدن ان شهوات بروز مي نمايند و تكامل مي يابند و از پيروي آنها زنگار پليديها قلب را تيره مي سازد به طوري كه بر آن چه در اصل خلقت بوده است باقي نمي ماند براي كسي كه طالب رستگاري است جز پاك كردن قلب و نفس چاره اي نخواهد بود كه حق تعالي فرموده است : ( قد افلح من زكاها) پس كسي كه به آب توبه خود را شستشو ندهد رستگار نخواهد شد و در آيه ديگر فرمايد: ( و قد خاب من دسئها) يعني به خاطر آلايش نفس نيل به رستگاري از او سلب مي گردد و بدكاري ها و آلودگي ها او را از سعادت واقعي دور مي سازند.
بنا بر اين كسي كه بخواهد نهال توحيد در ضميرش بارور گردد ناچار بايد خاربتان گناه را با داس توبه از دل ريشه كن كند و آن را با آب ندامت صفا و طراوت بخشد و با نيت صادق و قلب پاك به پيشگاه پروردگار عزوجل روي بندگي نهد زيرا قلبي كه از پليدي هاي معاصي زنگار گرفته باشد براي كشت نهال توحيد شايستگي ندارد و نيز در خور تابش نور علم و معرفتي نيست كه مولانا صادق (عليه السلام) براي (عنوان بصري) ضمن فرمايشات خود فرمودند: دانش به زياد آموختن نيست بلكه نوري است در قلب كسي كه خداي تبارك وتعالي هدايتش را اراده كرده است پس اگر دانش مي خواهي اول حقيقت بندگي را در باطن خود زنده كن و علم را به عمل بياب و از خدا طلب فهم نما خدا به تو اشراق مي كند. و اين كمي بود از حديث سيزدهم اين كتاب كه در صورت تمايل مي توانيد به آن رجوع كنيد.
دوم چيزي كه فوائد توبه بر آن مترتب است آن است كه به سبب توبه بنده نزد پروردگار تعالي محبوب مي گردد چنان كه خداي سبحان در اين باره خبر داده است كه : ( ان الله يحب التوابين و يحب المطهرين) كه ممكن است مقصود از طهارت در اين جا فرض يكي از وجوه زير باشد:
اول: طهارت اعم از طهارت ظاهري و باطني.
دوم: خصوص طهارت ظاهري.
سوم: خصوص طهارت باطني كه به توبه حاصل مي شود.
پس بنا بر وجه اخير تكرار لفظ (يحب ) شايد براي تاكيد و بيان اهميت توبه است در پيشگاه حق تعالي و اثبات محبت او نسبت به توبه كنندگان.
و در كافي روايت شده است كه: ( خداي عزوجل به توبه كنندگان سه خصوصيت عطا فرموده كه اگر يكي از آنها را به تمام اهل آسمان و زمين عطا مي فرمود براي نجات آنها كافي بود).
و فرمايش حق تعالي : ( الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت كل شيء رحمه و علماً فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم ربنا و ادخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم  و قهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذلك هو الفوز العظيم).(9)
و باز فرموده است: ( والذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاماً يضاعف له العذاب يوم القيامه و يخلد فيه مهاناً الا من تاب و آمن و عمل صالحاً فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفوراً رحيماً).(10)
فرمايش حضرت (عليه السلام): ( فستر الله عليه في الدنيا و الآخره) يعني خداي تعالي گناهي را كه پيش از توبه از توبه كننده صادر شده است مي پوشاند چنان كه از مواضع زيادي از قرآن كريم كه اشاره به تائبين است چنين استفاده مي شود مثل (يكفر عنكم سيئاتكم) و تكفير در لغت پوشاندن است بدين معنا كه گناهان شما را مي پوشاند و فرمايش حضرت در متن حديث ( فينسي مليكه ما كتباعليه) با آيه مذكور منافاتي  ندارد زيرا انسان نوعي از استتار است.         
مخفی نماند که پوشاندن گناه به ظاهر با تبدیل آن در آیه مبارکه ( فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات) فوق الذکر مخالف است زیرا با تبدیل سیئه به حسنه ممکن نیست که دیگر سیئه و گناهی بر جای باشد پس شیء قبیح باقی نیست تا خدا آن را بپوشاند و جمع بین آنها به چند وجهی که احتمال می رود ممکن است.
اول: مراد از تبدیل سیئه به حسنه در آیه کریمه تغییر یافتن لازمۀ گناه یعنی کیفر آن است به لازمۀ حسنه (یعنی ثواب) و مراد از باقی ماندن آن بقاء حالتی است که بر اثر گناه در نفس گناهکار  پدیدار می گردد و این حالت همان حالتی است که انجام دهندۀ گناه بوسیلۀ آن به صفت عصیان و گناهکاری متصف می شود.
دوم: مراد از فرمایش حق تعالی : (الا من تاب) در آیه ای که ذکر شد توبۀ کامل جامعی است که واجد تمام شرایط گذشته باشد و شاهد بر این مدعا این که باری تعالی : (الا من تاب) را عطف به ( و آمن و عمل صالحاً) نموده و بعد از آن فرموده است: ( فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفوراً رحیماً) و معلوم است که مشارالیه کلمۀ (اولئک) آن کسی است که تائب و مومن و انجام دهندۀ عمل صالح است نه این که مشارالیه تائب تنها باشد چگونه؟ و حال آن که (ف) در کلام خدای سبحان : (فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات) برای تفریع است پس تبدیل کردن سیئات به حسنات متفرع بر جمیع آنها است و مراد از تبدیل محو نمودن سیئه است و قرار دادن حسنه را به جای آن.
البته اشکال نشود که اتصاف شیء به ضد آن قابل عقل نیست یعنی چگونه گناه با این که گناه بودنش مسلم است به ثواب مبدل می گردد؟ زیرا جواب گفته می شود که: خدای تعالی این توانائی را دارد که صورت هر چیز را تغییر دهد و آن چه محال است اجتماع دو صورت است در یک موضع و اما تبدیل صورتی به صورت دیگر هرگز محال نیست بنا بر این مانعی از تبدیل صورت سیئه به صورت حسنه وجود ندارد.
و نیز اشکال نشود که خطا و گناه از موضوعاتی است که به فعل ملکف واقع می شود و به این جهت مستحق عقاب می گردد و مرتفع شدن آنها جز با رفع اثر آنها ممکن نیست به عبارت دیگر اینجا دو چیز است یکی راجع به عبد است که وقوع معصیت از جانب او است و آن به وسیلۀ عمل وی در خارج محقق می شود و رفع وضعش به دست شارع نیست زیرا معصیت عبارت از مخالفت اوامر و نواهی مولی است و چون واقع شده است رفعش قابل قبول نیست و دیگری راجع به خدای سبحان است و آن عقاب کسی است که اوامر و نواهی او را مخالفت نموده است و خدای تعالی او را عفو می کند زیرا مقصود از تبدیل سیئات به حسنات تبدیل اثر آنها است که همان عقاب می باشد به اثر حسنات که ثواب است از روی تفضل و رحمت خدای متعال بر بندگان و بنابر این مخالفتی بین ظاهر آیه مبارکه و ظاهر عبارت حدیث نیست چون مراد از هر یک آنها (والله اعلم) رفع عقاب از عبد و پوشاندن خطا و گناه از دیگران است به این که خدا دو ملک او را از آن چه در مورد وی می نوشتند به فراموشی  اندازد و نیز مردم را از هر گناهی که از تائب قبلاً صادر شده بوده است بی خبر سازد و بر فرض این که این اشکال هم وارد باشد . جواب گفته می شود ممکن است هم چنان که در حدوث محتاج به علت است که ایجادش کند در بقاء نیز محتاج به علت است که نگاهش دارد و گناهی که واقع شده است اثرش باقی است و آن حالتی است که عاصی را به سبب معصیت عارض شده است و بدین جهت به گناهکاری و معصیت متصف گردیده است لکن وقتی بازگشت نمود و توبه کرد منشأ گناهی که موجب متابعت نفس و تمایلات آن بوده است مرتفع می شود و به مبدء حسناتی که اطاعت خدا و توجه به او است تبدیل می گردد پس معصیت اگرچه از امور غیر قار الذات است و بقائش ممکن نیست لکن به انجام آن حالت مخالفت در نفس گناهکار پدیدار می شود و جای گزین می گردد تا خدا به وسیلۀ توبۀ او بر طرف سازد و محو گرداند و به حالت اطاعت که منشأ انجام حسنات است تبدیل نماید، و به عبارت دیگر معصیت از کثافات روحانی است و حدوث آن نظیر حدوث بول و غائط و حدثهای دیگر است که موجب وضوء و غسل یا هر دو می شوند پس هم چنان که این حدث ها که از آلودگی ها و کثافات بدنی است موجب می گردد که فاعل آن محدث باشد تا این که خود را تطهیر کند همچنین احداث عصیان سبب می گردد که فاعل آن گناهکار و عاصی باشد تا این که پشیمان شود و توبه نماید. پس معلوم شد که ظاهر آیه با ظاهر عبارت حدیث منافاتی ندارد زیرا آن چه را خدای متعال از دو ملک و دیگران می پوشاند همان خطائی است که انجام پذیرفته و خدا از طریق فراموشی دو ملک و دیگران آن را می پوشاند و آن چه را خدای سبحان به حسنات تبدیل می کند همان حالت مخالفی است که از انجام سیئات به وجود آمده.
و خلاصه: خطائی که از انسان صادر می شود و حالت بوجود می آورد حالتی نسبت به گذشته و حالتی نسبت به آینده آن حالتی را که به گذشته نسبت دارد خداوند به وسیلۀ توبه از دو ملک و دیگران می پوشاند.
و اما حال آن نسبت به آینده آن است که خدای تعالی به وسیلۀ توبه گناه و اثر کیفری آن را به کلی محو می فرماید یعنی پروردگار عقاب را از او بر می دارد به ثواب که اثر حسنه است تبدیل می سازد البته حدیث توجیه شده است به این که پوشیده داشتن گناه کنایه از بر طرف ساختن حالتی است که برای گناهکار از راه معصیت پدیدار گشته پس مخالفت بین ظاهر حدیث و آیۀ شریفه نیست لکن این توجیه بعید است و چنان که قریباً گذشت بهتر این است که گفته شود مراد از گناه در آیۀ مبارکه حالت نفسانی خاصی است که گناهکار با ارتکاب گناه برای خود به وجود می آورد نه این که مراد خود سیئه و گناه باشد زیرا آن انجام گرفته است و رفع و تبدیل آن تعقل نمی شود. و نیز مراد از آن چه خدا از دو ملک و دیگر مردم مستور می دارد. همان سیئه ای است که واقع شده نه اثری که از آن حاصل شده است و در نفس جایگزین گردیده و این توجیهی است که نزد متدبر آگاه قابل قبول می باشد و خدا به صواب آگاه تر است.
.............................................
(1)- سوره نور آیه 31- ای گروه مومنین جمیعاً به سوی خدا توبه کنید شاید رستگار شوید.(ه)
(2)- سوره بقره آیه 8- ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید به درگاه خدا توبه نمائید توبه خالص امید است پروردگار گناهان شما را ببخشد و شما را در بهشتی که در زیر آن آب جریان دارد منزل و ماوی دهد.(ه)
(3)- سوره بقره آیه 222- خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست می دارد.(ه)
(4)- خداوند بزرگ از بنده ای که توبه کند چنان خوشنود می شود که مرد مسافر در یک شب تاریک و سخت توشۀ گمشدۀ خود را بیابد.(ه)
(5)- شفیع و واسطه ای نجات دهنده تر از توبه وجود ندارد.(ه)
(6)- ای محمد بن مسلمان گناه مسلمان اگر توبه کند بخشیده می شود ولی باید مومن بعد از آن دائماً در حال توبه و استغفار باشد و قسم به خدا که این صفت مختص اهل ایمان است عرض کردم: اگر چه بعد از توبه و استغفار دو مرتبه گناه کند و توبه نماید؟ فرمودند: ای محمد بن مسلم آیا دیده ای که بنده مومن در گناه پشیمان شود و استغفار نماید و توبه کند و خدای متعال توبه او را نپذیرد؟ عرض کردم هر چند این عمل را تکرار نموده باشد فرمودند: هر لحظه که مومن به سوی خدا روی آورد و اظهار ندامت و پشیمانی نماید و توبه و استغفار کند خداوند به عفو و بخشش به او روی نماید زیرا خدا بخشنده و مهربان است توبه را می پذیرد و گناهان را عفو می نماید و باید بپرهیزی از این که بندگان مومن را از رحمت خدا مایوس کنی. (ه) 
(7)- توبه نصوح آن است که باطن شخص مانندظاهرش بلکه پاک تر باشد.(ه)
(8)- توبۀ نصوح آن است که شخص از گناه توبه نماید و قصدش این باشد که هرگز به طرف آن گناه باز نگردد.(ه)
(9)- سوره المومن آیه 6 می فرماید: کسانی که حامل عرشند و آنان که اطراف آن طواف می نایند پروردگار خویش را به پاکی می ستایند و به او می گروند و برای گروندگان در زمین می طبند و می گویند پروردگارا دانش و بخشایشت به هر چیزی رسیده است بیامرز کسانی را که بازگشته و توبه نموده اند و پیرو راه تو هستند و باز دار از ایشان عذاب آتش را پروردگارا در آور آنها را در بهشت دائمی که وعده کرده ای آنان را و کسانی که صلاحیت دارند از پدران و زن ها  و اولادان ایشان که تو خداوند توانا و دانائی و نگهدار آنها را از بدی ها و هر که را از بدی نگاهداری بخشیده ای و اینست کامیابی بزرگ.(ه) 
(10)- سوره الفرقان آیه 68-69 – کسانی که با خدا معبود دیگری نخوانند و دست خود را به خون ناحق آلوده نسازند مگر به حق و از زنا بگریزند که هر که چنین کند کیفر خواهد دید و عذابش دو چندان خواهد شد مگر آنان که توبه نمایند و به پروردگار بگروند و نیک رفتاری پیشه سازند تا آفریدگار گناهانشان را به حسنات مبدل سازد که او بخشایش گر و مهربان است.(ه)