کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
سوره البقرة : آيات 38 تا 46 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 281
 [سوره البقرة (2): آيات 38 تا 40]

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (38) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (39) يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40)

ترجمه:

گفتيم بآنها سقوط نمائيد از آن محلى كه داريد تمام شما پس هر گاه از من براى شما دين و هدايتى آمد پس كسى كه پيروى كند دين مرا ترس و خوفى براى او نيست و نيز حزن و اندوهى ندارد،

و آنان كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب نمودند آنها اهل دوزخند و در آنجا جاويدانند.

پس از آن خطاب ببنى اسرائيل است كه اى پسران اسرائيل ياد كنيد نعمتهايى كه بشما عنايت نمودم «مقصود آباء و اجداد آنهايند» و وفا كنيد بعهد و ميثاقى كه با شما يا «با پدران و اجداد شما» بستم تا آنكه من نيز وفا كنم بعهد شما و از من بترسيد از شكستن عهد و ميثاق.

 (توضيح آيات)

در پاسخ اعتراض كه چرا «قُلْنَا اهْبِطُوا» تكرار شده دو جهت و دو معنى گفته شده يكى تأكيد كه دومى تأكيد همان اول است و ديگر آنكه مقصود از هبوط اول فرود آمدن آنهاست از بهشت بآسمان دنيا و از هبوط دوم فرود آمدن آنهاست از آسمان دنيا بزمين.

 «منها جميعا» از بهشت يا از آسمان «جميعا» تأكيد است «فامّا يأتينّكم» «امّا» يكى از حروف شرط است مؤكد بنون تأكيد ثقيله و شرط مثل مبتدا كه خبر ميخواهد آن نيز جزا ميخواهد و جزاء                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 282

 «امّا (يَأْتِيَنَّكُمْ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ)» ميباشد يعنى كسى را كه طريق هدايت باو رسيد و پيروى نمود پيمبران را چنين كسى در محل امن و امان قرار گرفته و خوف و اندوهى براى وى نيست، و بعكس كسى كه تصديق پيمبران ننمود و تكذيب كرد آيات آفاقى و انفسى و آيات قرآنى را چنين كسى جايگاه وى آتش است.

آرى تا از طرف مبدء حجت و بينه براى كسى تمام نشود عذاب و مجازات نمودن وى معقول نيست اين است كه در هر وقت و زمانى بايستى سفراء الهى يا نمايندگان آنها در زمين باشند كه مردم را بسوى حق و حقيقت رهبرى نمايند چنانچه در سوره بنى اسرائيل آيه 16 فرموده وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا.

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اسرائيل لقب يعقوب پيغمبر (ص) است و در لغت عبرى بمعنى صفوة اللَّه است اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ.

پس از اثبات توحيد و نبوت و معاد خداوند جليل در مقام بر آمده كه يهود را متذكر گرداند به نعمتهايى كه بپدران و آباء و اجداد آنها عطا فرموده و آنها را از اسارت و بنده‏گى فرعونيان نجات داده و نيز انبياء و پيمبران بسيارى در ميان آنها مبعوث فرموده و آنها را بر عالميان فضيلت داده و غير اينها و اينكه نعمتهايى كه بپدران و اجداد آنها كرامت نموده در باره آنها حساب مينمايد شايد سرش اين باشد كه تا وقت نزول اين آيات هنوز اثر آن نعمتها باقى مانده بود و آنها بشرافت پدران خود بين مردم افتخار مينمودند بعضى از مفسرين گفته كه پس از آنكه خداوند بيان توحيد و نبوت و معاد فرموده در مقام تعداد نعمتهايى كه بعامه بشر عنايت نموده بر آمده كه مردم متذكر گردند و از طريق نعمت منعم خود را بشناسند و اينكه بنى                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 283

 اسرائيل را مخاطب ساخته براى اين بوده كه بين آنها علمايى بودند عالم بتورات و انجيل و بباقى كتب آسمانى نيز واقف بودند.

أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ شايد مقصود همان عهد و ميثاقى است كه از فطرت اوليّه بشر گرفته شده كه ايمان بخدا و تصديق به پيغمبران باشد عموما و تصديق بخاتم انبياء محمد (ص) خصوصا زيرا كه ايمان بخدا و تصديق پيمبران اثر ظاهرش اين است كه نوع بشر را متدرجا بكمال ميرساند و بتعليمات قرآنى موقعيتت پيدا مينمايد كه حائز مقام قرب گردد و اين كمال و تماميتى است كه فوق آن در باره بشر تصور ندارد و اشاره بهمين دارد قوله تعالى الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي يعنى امروز دين اسلام براى شما كامل گرديد و نعمت براى شما تمام شد.

و اينكه بخصوصه بنى اسرائيل را مخاطب ساخته شايد سرش اين باشد كه گوشزد آنها نمايد وقتى براى شما نعمت تمام ميشود كه شما بعهد فطرى اولى خود وفا كنيد و تابع دين اسلام گرديد و شما بنى اسرائيل و باقى افراد بشر وقتى بعهدى كه در روز «الست» بستيد وفا كنيد أُوفِ بِعَهْدِكُمْ خداوند نيز بعهد خود وفا ميكند كه پاداش عمل نيك شما اين است كه خداوند شما را بمنتهى كمال انسانيت برساند و از آن نعمتهاى بهشتى كه در دار القرار براى شما مهيا نموده شما را برخوردار نمايد.

كسانى كه بحسن و قبح عقلى قائلند گويند وقتى عبد بعهد خود وفا نمود و اقرار كرد بالوهيت و تصديق پيمبران نمود و تابع دين اسلام گرديد البته براى خداوند لازم و واجب است كه بوعده خود وفا كند و آنچه را كه پاداش عمل نيك آنها قرار داده بآنها برساند.

لكن جماعتى كه آنها را اشاعره نامند چون حسن و قبح عقلى را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 284

 منكرند گويند اينجا از باب مجاز بالمشاكلة است يعنى پاداش آنها مطابق عمل آنها است نه اينكه وقتى آنها بعهد وفا كردند بر خداوند نيز واجب باشد وفا كند بعهدى كه با آنها بسته.

صدر المتألهين در تفسير خود بيانى دارد كه خلاصه آن را در اينجا ترجمه مينمايم چنين گويد مقصود از عهدى كه خداوند با بشر بسته همان نور ربانى است كه در كلام خود تعبير بامانت مينمايد آنجا كه فرموده «ما امانت خود را عرضه نموديم بر آسمانها و بر زمين و آنها از تحمل آن اباء نمودند و انسان آن امانت را قبول نمود و متحمل گرديد و او بسيار ستمكار و ظالم و بسيار نادانست، و آن نورى كه بامانت بانسان داده شده در ابتداء خلقت بشرى در حجابهاى طبيعت پوشيده شده بود لكن بتوسط پيمبران مثل ابراهيم (ع) و موسى و عيسى (ع) در هر دوره‏اى اندازه‏اى آن نور باطنى بشر هويدا گرديد لكن تمامى آن نور بتوسط نبى اكرم سيد ما خاتم الانبياء صلّى اللَّه عليه و آله ظاهر و هويدا گرديد و كسى باين عهد وفا ميكند كه بشناسد آن نورى كه خداوند بقلب رسول اكرم (ص) خود افاضه نموده بلكه حقيقت همان نور رسول است كه فرموده قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ.

و آن نور همان لوح ضمير اوست و آن نورى است الهى و سرّى است از اسرار ربانى اما كتاب كلام الهى است كه فرود آمده از طرف حق تعالى تا آنكه آيات او شناخته شود و نيز بوى شناخته شود آيات آفاقيه و انفسيه و انواع موجودات علوى از اقسام ملائكه و احكام قضائيه و قدريه و بوى شناخته شود عموم قدرت و احاطه علميه او بتمام موجودات و حكمت او در خلقت آسمان و زمين و انبساط نور وجود او بر صفحات ماهيات و هياكل ممكنات و معرفت قيامت و معاد و بازگشت موجودات بسوى واحد قهار و كسى كه به                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 285

 بجميع معارف قرآنى ايمان آورد ايمان يقينى شهودى و نيز راجع «بجزء عملى» نفس خود را اصلاح نمود همچه كسى بسعادت رسيده و نجات يافته و كسى كه در معارف بمرتبه شهود و «عين اليقين» رسيد «فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً» و چنين كسى نزديك گشته بمقربين كه مشاهده ميكنند خير مطلق و جمال مطلق و حسن مطلق را و نور او داخل ميگردد در طريق نور آنها اين بود وفا بعهدى كه انسان با خداوند بسته بود.

لكن عهدى كه خداوند با انسان بسته اين است كه پس از آنكه انسان بعهد خود وفا نمود او سبحانه افاضه نمايد بر وى انوار رحمت خود را در هر مقام و مرتبه از مراتب عبوديت و وى را موفق گرداند كه از تمام درجات و مقامات حسيّه و خياليّه و عقليّه بگذرد تا آنكه برسد بمرتبه اقصى و بر او افاضه كند از نور جمال ازلى خود و واقع گرداند وى را در سلك محبوبين بعد از آنكه در سلك محبين مقامى داشته و قرار دهد او را از واصلين بعد از آنكه در زمره سامعين بوده آن وقت علمش و ايمانش عين ميگردد يعنى بمرتبه «عين اليقين» ميرسد (پايان) وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ (الرهبة و الرهب) در لغت بمعنى خوف و ترس از چيزى است با احتراز و اضطرابى كه از قبل آن پديد ميگردد وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ يعنى بترسيد و حذر كنيد از شكستن عهدى كه با من بستيد كه ايمان آريد و اطاعت نمائيد پيمبران و سفراء الهى را.

خوف و خشيه حالت انفعالى نفسانى است كه منشأ حدوث و پيدايش آن علم يا ظن بوقوع ضرر است بلكه گاهى احتمال ضرر نيز منشأ خوف مى‏گردد و پيدايش آن در نفس اختيارى نيست اگر چه در بعضى اوقات مقدمات آن باختيار است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 286
و خوف و خشيه اگر چه در معنى يكى است لكن خشيه اخص از خوف است زيرا كه خشيه خوفى است كه با هيبت قرين باشد خوف از شخص بزرگ براى عظمت و بزرگى او آن را هيبت و خشيه گويند اين است كه فرموده إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ علماء و دانشمندانند كه از هيبت و عظمت خداوندى ميترسند لكن جهّال چون خدا را بعظمت و بزرگى نميشناسند هيچ ترسى ندارند و اگر از بعضى از معاصى اجتناب نمايند از خوف جهنم و عذاب اخروى است.

آرى هيبت و عظمت مقام الوهيت در كسى يافت ميگردد كه قلب و سريره وى از خار و خاشاك طبيعت پاك گرديده و محل اشراق و جلوگاه نور عظمت جمال و جلال كبريايى گشته و شدت و ضعف آن منوط بدرجه معرفت است، آيا نشنيده‏اى كه گويند مولى أمير المؤمنين (ع) شبى چندين دفعه از هيبت الوهيّت غش ميكرد البتّه از ترس جهنّم نبود زيرا كه آن جناب معصوم بود و گناهى نداشت كه از خوف و سخط الهى اينطور لرزان و هراسان باشد و بحالت غش افتد همان هيبت و جلال خداوندى بود كه هنگام مناجات و فناء فى التوحيد او را از خود بيخود ميگردانيد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 287

 [سوره البقرة (2): آيات 41 تا 42]

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41) وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)

ترجمه:

واى بنى اسرائيل ايمان آوريد بآنچه فرو فرستادم.

قرآن: در صورتى كه قرآن تصديق كننده است آن چيزى را كه با شما است «تورات و انجيل» و اول كسى نباشيد كافر شده بقرآن و آيات تورات و انجيل را ببهاء اندك نفروشيد و از غضب و سخط من احتراز نمائيد.

و حق را نپوشانيد بباطل و كتمان حق نكنيد با اينكه حقانيت قرآن و دين حق براى شما محرز و معلوم است.

 (توضيح آيات)

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ خداوند بيهود امر ميفرمايد كه بايستى ايمان آريد و تصديق قرآن نمائيد زيرا كه ايمان بقرآن و تصديق به اينكه قرآن از جانب خداوند نازل گرديده بعينه همان تصديق بتورات است و اشاره باين است اگر شما بتورات ايمان داريد همان تورات بشارت داده بقدوم محمد (ص) و نزول قرآن پس لازمه تصديق بتورات تصديق بقرآن است.

و شايد اشاره باين باشد كه شما چگونه تصديق نميكنيد بحقانيت قرآن در صورتى كه قرآن تصديق مينمايد آنچه را كه نزد شماست از تورات و انجيل و باقى كتب آسمانى لكن حمل بر معنى اول بهتر است زيرا ظاهرا غرض اين است كه بكتاب خودشان حجت بر آنها تمام شود.

وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ شما كه اهل كتابيد و از علماء و كسانى بشمار مى‏آئيد كه ايمان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 288

 دارند بخدا و پيمبران را تصديق نموده‏اند نبايد از اول كسانى باشيد كه كافر بقرآن و منكر حقانيت آن گرديده‏اند كه باقى نيز تابع شما گردند و قرآن را تكذيب نمايند.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا در بعضى از روايات رسيده كه علماى يهود آياتى كه در شأن پيغمبر اكرم (ص) و بعضى خصوصيات آن بزرگوار در تورات ثبت بود بمتمولين يهوديها ميفروختند و آيات تورات را تحريف ميكردند و عوض مينمودند و پول ميگرفتند خداوند در اينجا آنها را از اين عمل شنيع منع ميفرمايد و سرزنش ميكند كه شما چگونه روا داريد آيات خدايى را ببهاء اندك بفروشيد و بهايى كه در عوض تحريف آيات تورات ميگرفتند اگر چه مبلغ زيادى بوده لكن نسبت بعمل آنها اندك بشمار مى‏آيد زيرا كه تحريف آيات الهى در شناعت و انحراف از حق عمل بزرگى محسوب ميگردد كه طلا و نقره هر قدر هم كه زياد باشد در مقابل آن هيچ مينمايد و اگر مقصود از ثمن قليل تحصيل رياست باشد چنانچه بعضى گفته‏اند آن نيز در مقابل چنين عملى كوچك مينمايد.

وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ و از من بترسيد و مرتكب چنين عمل ركيكى نشويد، و در اينكه در آيه جلوتر امر بخوف مينمايد كه وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ بايستى از من بترسيد و در اينجا امر بتقوى مينمايد وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ البته اسرار و نكاتى در آن مندرج است و شايد يكى از نكاتش اين باشد كه مخالفت عهد و ميثاق در موردى است كه بايستى انسان بترسد و حذر نمايد و عهدى كه با خدا بسته نشكند و اين خطاب شامل عموم مكلفين مى‏شود از عالم و جاهل، اما در مورد فروختن آيات الهى امر آن عظيم‏تر و عقوبت آن شديدتر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 289

 است اين است كه نظر بعظمت مطلب امر بتقوى مينمايد كه بايستى علماى يهود جديت نمايند و خود دارى كنند و آيات خدايى را ببهاء اندك نفروشند كه مستوجب عذاب سخت گردند.

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ تأكيد همان آيه بالا است كه بعلماى يهود خطاب ميكند كه البته بتحريف آيات تورات حق را بباطل نپوشانيد و آياتى كه در باره پيغمبر اسلام (ص) رسيده مخفى ننمائيد بلكه ظاهر كنيد زيرا كه شما عالميد و حق و باطل را از هم تميز ميدهيد.

چه قدر آيات و اخبار در مذمت علماء سوء و دانشمندانى رسيده كه بعلم و دانش خود عمل نميكنند و هر كجا مذمت و سرزنش از چنين دانشمندانى شده مقصود كسانى ميباشند كه غرض آنها از تحصيل علم تنعم دنيوى و حظوظ نفسانى و طلب جاه و مال و رياست باشد نه رضاى خداوند و تحصيل معرفت او.

در كتاب كافى از حضرت أمير المؤمنين (ع) چنين روايت ميكنند كه فرموده «علماء دو قسمند عالمى كه بعلمش عمل ميكند آن ناجى و اهل نجات است و عالمى كه عمل بعلمش نميكند او هالك است و خود را بهلاكت ابدى رسانيده و اهل جهنم متأذى ميشوند از بوى كند عالمى كه تارك علم خود باشد متأسف‏ترين اهل جهنم مردى است كه مردم را موعظه كند و آنها را دعوت بحق نمايد و آنها بپذيرند و اهل بهشت گردند و خودش به متابعت هواى نفس و طول امل و آرزو و آمال از اهل جهنم گردد زيرا كه در اثر متابعت نفسانى راه حق بسته ميگردد و بطول امل و آرزوهاى دور و دراز آخرت را فراموش مينمايد».

و نيز روايت در كافى از ابى جعفر (ع) است «كسى كه طلب علم مى كند براى اينكه بعلماء مباهات نمايد يا بسفهاء بزرگى كند يا براى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 290

 اينكه مردم بوى رو آورند خداوند مقعد و نشيمنگاه او را پر از آتش ميكند».

و نيز از صادق آل محمد (ص) است «خداوند عفو ميكند هفتاد گناه عامى را قبل از آنكه يك گناه از عالم عفو نمايد» و غير اينها از اخبار بسيارى كه دلالت دارد كه شخص عالم يا در معرض سعادت دائمى است يا در معرض هلاكت ابدى است.

و در آيه بالا اگر چه بظاهر خطاب متوجه ببنى اسرائيل و جماعت يهوديها است لكن در واقع اعتراض وارد ميشود بر آن علمايى كه آنچه از آيات و آثار بر خلاف غرض و مقصد آنها است تأويل ميكنند و تحريف مينمايند تا آنكه با غرض آنها وفق دهد.

و بايستى دانست اصلا عالم و دانشمند كسى را گويند كه افعالش ارائه دهد گفتارش را و گفتارش كاشف و نماينده باطن و سرّ وى باشد زيرا كه علم حقيقى پرتوى است از نور حقيقت و جلوه‏گاه آن قلبى است كه از آلودگى اغراض طبيعى پاك گشته و آينه مانند حقايق در آن منعكس گردد و زبان ترجمان، و افعال و اعمال نمايشات آن است، عالمى كه بر خلاف علمش عمل ميكند عالم نما است و حقيقتا از دانش تهى است كردار و رفتارش گواهى ميدهد بر كذب مدعايش.

علم و دانش رهبر نجات و رهبر و سعادت و پيشرو سالكين الى اللَّه ميباشد علم نورى است كه از مبدء فياض طلوع مينمايد و پرتوى از آن در قلب هر كس افتد وى را از ظلمتكده جهل و بيخردى بشاه راه هدايت ميكشاند هرگز نميشود كسى داراى علم حقيقى باشد و بطريق سعادت پيش نرود پس اصلا نبايد چنين اشخاصى كه بلباس علماء درآمده و خود را داخل در زمره دانشمندان بحساب مى‏آورند و از علم و دانش واقعى تهى ميباشند در تعداد علماء و دانشمندان بشمار آورد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 291
بلكه ميتوان گفت چنين اشخاصى بمراتب بسيار از عوام و جهال پست‏تر و بى‏مقدارترند زيرا سادگى عوام و عدم آلودگى آنها بنيرنگهاى شيطانى ممكن است وقتى آنها را بسوى سعادت بكشاند و درب رحمت بسوى آنها باز شود لكن كسى كه صورت علم را وسيله مقاصد شوم خود قرار داده و قلب خود را محل نقوش صور الفاظ گردانيده و باصطلاحاتى قانع گشته و از معنى علم و حقيقت دانش تهى گرديده چنين كسى حربه بدست شيطان داده و او را بر نفس ناطقه خود مسلط گردانيده و اينكه بعضى گويند علم حجاب است شايد مقصودشان همين باشد نه علم حقيقى كه طريق نجات و راه كسب سعادت و فيروزى را بانسان بنمايد و او را از بى‏خردى و جهالت بشاه راه هدايت كشاند و طريق عمل نيكو را بوى بياموزد تا آنكه در اثر ايمان و تقوى از اهل نجات شود و از حيات خود بهره‏مند گردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 292

 [سوره البقرة (2): آيات 43 تا 44]

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43) أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)

ترجمه:

پس از امر ببنى اسرائيل كه بايستى ايمان آورند بپيغمبر اكرم (ص) و پيروى نمايند احكام قرآن را و بدستورات و تعليمات آن عمل نمايند تأكيد مينمايد كه بايست بپاى داريد نماز را و عطاء كنيد زكاة را و ركوع كنيد با ركوع كنندگان يعنى بنماز جماعت مسلمانها حاضر گرديد و با آنها نماز بخوانيد

آيا شما امر مى‏كنيد مردم را بنيكو كارى و عمل نيك و خود را فراموش ميكنيد در صورتى كه تورات را تلاوت ميكنيد آيا چرا تعقل نمى‏كنيد «تا اينكه بدانيد كه واعظ غير متّعظ ميباشيد».

 (توضيح آيات)

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ بعد از ايمان بخدا و رسول و معاد، نماز و زكاة دو ركن از ايمان ميباشند كه بدون اين دو ركن و اين دو پايه ايمان استقرار و استحكام پذير نيست.

در قرآن مجيد و در احاديث چه قدر در امر نماز و زكاة تأكيد شده و نيز در حفظ اوقات نمازهاى پنجگانه تأكيد مينمايد حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ كه بايستى جدا اوقات نمازها مراعات شود و آن وقتهايى كه در شرع مطهر براى نماز معين فرموده مخصوصا نماز وسطى و در اينكه آيا نماز وسطى كه در حفظ آن تأكيد زيادترى شده كدام يك از نمازهاى پنجگانه است بين مفسرين از شيعه و سنى گفتارى است كه اينجا جاى تفصيل آن نيست و در هر يك قول دارد لكن بيشترين علماى شيعه حمل بر نماز ظهر نموده‏اند و مشهور بين علماى اهل تسنن تفسير بنماز                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 293

 عصر شده و بعضى بنماز مغرب و بعضى بعشاء و بعضى بصبح تخصيص داده‏اند.

خلاصه غرض اهتمام در امر نماز و مراعات اوقات آن است زيرا كه نماز و لو آنكه عمل كوچكى بنظر مى‏آيد لكن در معنى و حقيقت عمل بزرگى است كه جامع و حاوى تمامى وظائف عبوديت است.

در حديثى از رسول اكرم (ص) است‏

 «بالصّلاة يبلغ العبد الى درجة العلياء»

در اوائل سوره اندازه‏اى راجع بفضيلت نماز و اهميت آن ذكر شد لكن چون امر نماز بسيار بزرگ و قابل اهميّت است موقعيّت دارد كه باز اندازه‏اى در بعضى خصوصيات و علل تشريع آن مختصر بيانى بشود.

در قرآن مجيد فرموده أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي بپاى داريد نماز را براى ياد من از اين مبارك آيه ميتوان استفاده نمود كه علت و سبب تشريع نماز تذكر حق تعالى و ياد اوست.

در حديثى از حضرت امام رضا (ع) در ضمن مسائلى كه محمد بن مسلم از آن جناب سؤال ميكند از علت تشريع نماز است كه بچه سبب بمسلمانها دستور نماز داده شده در پاسخ سؤال فرمود علت نماز «اقرار بربوبيت حق جل و علا و اينكه او را ضدى و ندى نيست و قيام و پايدارى در مقابل درگاه خالق جبار جل جلاله» ايستادگى و استقامت در مقام بندگى او بطور ذلت و مسكنت و خضوع و اعتراف بگناه و طلب عفو از گناهان گذشته و اينكه هر شبانه روز پنج مرتبه پيشانى را بزمين گذارد و اظهار ذلت و انكسار خود و بزرگى و جلال خداوندى او را نمايد و نيز براى اين است كه هميشه متذكر باشد و در مقابل عظمت او خاضع و ذليل گردد و با اينكه از دنيا منزجر است از خداوند طلب نمايد خير دنيا و آخرت خود را و نيز براى اينكه شبانه روز مداومت نمايد بر ذكر خدا و فراموش ننمايد سيد و مولاى خود را كه در اثر فراموشى طغيان ورزد و سركشى نمايد و اينكه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 294

 هميشه خدا را در نظر داشته باشد و باين وسيله خود را باز دارد از معاصى و از انواع و اقسام فساد و آيات و اخبار در علل تشريع نماز بسيار است بناچار از بيان آن خوددارى مينمائيم و تفصيل آن موكول بكتب اخبار است و در كتاب «اربعين هاشميه» اندازه‏اى در اطراف آن بيان نموده‏ايم مراجعه بآن جا شود.

يكى از دانشمندان در فضيلت نماز چنين مينويسد نماز وسيله ارتباط با خدا و يارى خواستن از اوست مقصود از نماز تنها ركوع و سجود و قرائت قسمتى از آيات قرآن و تكبير و تهليل بدون ايمان و حضور قلب نيست بلكه مقصود از نماز اين است كه روح انسان را براى تقدس اوج دهد تا خدا را از سر اخلاص ستايش كند خداوند فرمايد لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ «1» بنا بر اين مؤمن پاك اعتقاد كسى است كه هنگام نماز قلب خود را بسوى خدا متوجه سازد و او را شاهد پرهيزكارى خود قرار دهد و براى‏

__________________________________________________

 (1) برّ و نيكى اين نيست كه بگردانيد رويهاى خود را طرف مشرق و مغرب و لكن نيكى كسى راست كه ايمان آرد بخدا و بروز قيامت و بملائكه و بكتاب و بپيمبران و انفاق نمايد مال خود را با دوستى بآن بنزديكان و ايتام و فقيران و كسانى كه در غربت محتاج ميگردند و كسانى كه بپاى ميدارند نماز را و عطا ميكنند زكاة را و كسانى كه وفا ميكنند بعهد خود هر گاه عهد بستند و كسانى كه صبر ميكنند در سختيها و ضررها و در حال ترس اين جماعت كسانى ميباشند كه تصديق كرده‏اند و ايمان آورده‏اند و اينهايند متقين.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 295

اداء فرائض خويش از او كمك جويد و براى كشف اسرار كاينات از او الهام و توفيق بخواهد.

مؤمن پاك اعتقاد در اثناى نماز و در تمام ساعات زندگانى خويشتن را در مقابل عظمت ذات خدايى حقير و كوچك مى‏بيند وقتى در طياره مى نشينيم و هزار يا چند هزار متر از زمين اوج مى‏گيريم كوه‏ها و رودها و شهرها را ميبينيم كه مانند آثارى حقير و ناچيز بر زمين نمودار است و در ديده ما همچون خطوطى كه بر نقشه جغرافيا رسم كرده باشند جلوه ميكند گويى سطح زمين پست و بلندى ندارد ارتفاع كوه بنظر نميآيد بناها بلند نيست رودخانه و چاه فرو رفتگى ندارد همه چيزها با هم برابر است و بر سطح زمين چيزى جز رنگهاى مختلف كه مقارن و در هم آميخته است و هر چه بيشتر اوج ميگيريم آميختگى آن بيشتر ميشود.

زمين ما در جهانى كه هزاران افلاك و ستارگان در آن وجود دارد نمودار نيست و يك ستاره كوچكى بيش نيست و در عرصه نامتناهى وجود مانند شكوفه‏اى حقير و ناچيز است بنا بر اين ما كه يكى از ساكنين اين كره حقيريم در پيشگاه خالق و مدبر هستى كه عظمتش از حد فهم بيرون است چه اندازه كوچك و زبونيم چه خوب است هنگامى كه به پيشگاه او توجه داريم و براى تقويت و هدايت خود از او كمك ميخواهيم اين نكته را بخاطر بياوريم كه همه مردم در پيشگاه، و مال و مقام آنها در اين زبونى اثر ندارد بلكه ايمان پاك و فروتنى در پيشگاه خداوند و نيكى و پرهيزكارى اين زبونى را چاره ميكند.

آرى عقل بشر حكم ميكند كه بنده بايستى در مقام برآيد و اظهار نمايد عظمت مولا و عبوديت خود را و ستايش كند معبود خود را بآنطورى كه در خور جلال و بزرگى اوست، و البته چگونگى وظائف عبوديت را

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 296
بايستى از طرف خودش مقرر گردد و دستور فرمايد لذا بايستى لطفا سفرايى بفرستد تا آنكه بما بياموزند كه چگونه بايستى بوظائف عبوديت قيام كنيم و نيز بما بفهماند كه بچه طريقى بايستى ستايش نمائيم و اظهار كنيم عظمت و بزرگوارى آن ذات مقدس را.

و پس از تبليغ رسول ممكن است ببعضى اسرار و خصوصيات عبادات واقف گرديم و بعضى آثار آن را در خود بيابيم و كسى كه بهيچ وجه اثر عبادت را در خود نيافت معلوم ميشود كه عبادت او بطورى كه مطلوب شارع است انجام نگرفته چگونه توان نمازى كه باز ندارد انسان را از فحشاء و المنكر در تعداد عبادت بشمار آورد در صورتى كه فرموده إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ بازداشتن از فحشاء و المنكر از اثر و خاصيت صلاة صحيح بشمار مى‏آيد.

و نيز نماز مصداق و علامت بارزى است براى ابراز عبوديت و بندگى و تواضع و تذلل در مقام خالق جبار و وسيله اقبال و توجه بسوى كردگار و عرض حاجات و استمداد بسوى معبود بى‏همتا.

و نيز بنماز صحيح عبوديت محقق ميگردد و عبوديت وسيله معرفت بمعبود ميشود كسى كه تمام شرائط نماز را از اجزاء و شرائط مخصوصا حضور و توجه كامل بمعبود را مراعات نمايد نورى در قلب وى پديد ميگردد كه معبود و اله خود را ميشناسد و آن را «نور بصيرت» گويند.

و نيز نماز كامل منتج قرب جوار احدى است يعنى نماز سبب قرب و منزلت و نزديكى بمعبود است زيرا چنانچه ثابت و محقق گرديده انسان بهر چه رو آورد و توجه كامل باو داشته باشد بوى نزديك ميگردد و بعضى از اوصاف آن شى‏ء در آينه قلبش هويدا مى‏گردد و از اسرار و خصوصيات آن اطلاع پيدا مينمايد چگونه ممكن است كسى روى دل خود را بمعبود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 297

 وادارد و از قرب وى بى‏نصيب گردد هرگز ممكن نيست.

شيخ تنطاوى در تفسير خود ذيل قوله تعالى: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ در جلد اول در صفحه 184 بيان خوبى دارد كه در اينجا مختصر ترجمه‏اى از آن مينمايم.

چنين گويد براى نفس انسانى باعتبار تصرف وى در بدن قواى بسيار و افعال بيشمار است و مردم دو فرقه و دو دسته‏اند يكى اين قوى و مشاعر را در غفلت صرف مينمايد و متابعت هواى نفسانى ميكند و قواى خود را رها مينمايد مثل اينكه زبان مى‏گويد آنچه در قلب خطور ميكند و نيز چشم و گوش و باقى اعضاء آزادند مانع و جلوگيرى از عقل و شرع در كار نيست و از ديدنيها و شنيدنيها در دام هواها و اغراض شخصى مى‏افتند و از حقيقت غافل مى‏مانند و ديگرى قواى خود را حفظ مينمايد و زياده روى در اعمال آن نمى‏كند و تمام اعمال و افعال خود را محدود مى‏نمايد بحد معينى و باندازه مخصوصى كه از آن تجاوز ننمايد، ميبيند بمقدارى، مى‏گويد به اندازه‏اى، ميشنود بحدى، تعقل و تدبر مينمايد بحدى و ميزان خاصى، و خود را موظف ميداند كه در اعمال و افعال از حكم عقل و شرع خارج نگردد چنين اشخاصى حفظ نموده‏اند «البطاريه» يعنى آن قوه و نيرويى كه آن را «كهرباء» منفى و مثبت ميگويند و آن قوه مغناطيسيه حيوانيه كه در وى ذخيره شده تفريط نميگردد، وقتى آن قوه مغناطيسيه محفوظ ماند انسان را مساعدت مينمايد و وى را ترقى و تعالى ميدهد اگر چه مشعر بآن نيست لكن كسى كه قواى خود را بيهوده مصرف نمود و مشاعر را متفرق گردانيد خود را ضعيف و قوى و شخصيت خويش را از دست داده و ديگر شخصيت و موقعيتى براى وى باقى مينمايد لكن چنانچه تجربه شده حفظ قواى، نفس انسان را بزرگ مينمايد و بر موقعيت و شخصيت او ميافزايد                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 298

 و وى را در انظار بزرگ و محترم مينمايد بلكه جذب قلوب ميكند و مردم وى را دوست ميدارند.

و نيز شيخ تنطاوى گويد من مطلع گرديدم كه بناء معلمين و علم آموزان بر اين است كه بآموزگاران دستور ميدادند كه براى حفظ اراده مدت كمى فكر خود را محصور نمايند «يعنى فكر خود و خيال خود را نگاه دارند در يك امرى و نگذارند متفرق گردد».

و نيز كلماتى بآنها مى‏آموختند مناسب غرض و مطلوب آنها كه در چند دقيقه‏اى آن كلمات را مكرر نمايند، و نيز بآنها امر مينمودند كه در چند دقيقه‏اى هوا را در ريه خود نگاه دارند و نگذارند خارج گردد.

و نيز بآنها توصيه مينمودند كه «حديث نفس» نكنيد «يعنى حتى الامكان نگذاريد خيالات و موهومات حواس شما را متفرق گرداند» و نيز باز داريد خود را از اينكه در مجالس فخر و مباهات كنيد يا اظهار دوستى نسبت بكسى نمائيد، و نيز بايستى جدا اجتناب نمائيد از مشروبات الكلى و آنچه قوه شهويه شما را زياد ميكند و از هر كلمه‏اى و هر ميل و رغبتى كه در آن لذتى باشد و بآن آن قوه مغناطيسيه كه در باطن شما بوديعه گذارده شده مصرف ميشود خوددارى نمائيد و قواى خود را در پيروى شهوات صرف ننمائيد.

و نيز بآنها توصيه مينمودند كه كتمان «سرّ» نمائيد و سرّ خود و ديگران را فاش نكنيد و سكوت و سكون را شعار خود نمائيد و ميگفتند نتيجه اينها زيادتى قوه اراده است، و قوه اراده نزد آنها بهتر از همه چيز است «يعنى عزم و اراده منشأ تمام خيرات است» و اينها كه گفته شد مقاله‏هاى علماى جمعيه نفسيه امريكايى است كه تدوين و تأسيس نموده‏اند.

و نيز از جمله تعليمات آنها اين است كه به آموزگاران امر ميكنند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 299

 كه هر روزى بقدر نيم ساعت در حجره‏اى اياب و ذهاب نمايند و شخص خيالى را در نظر گيرند و گويا با او تكلم مينمايند بكلمات نيكويى كه مناسب غرض ايشانست و سعى كنند كه حواسشان متفرق نگردد و غرض آنها از اين تعليمات قوت عزم و اراده است كه مقدمه و پيشرو تمام اقسام كمالات است و نيز گويد من الان در مقام تنقيد يا تعريف كلام آنها نيستم غرضم اين است كه نظير همين دستورات در دين ما تأسيس گشته آيا خداوند نميگويد إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.

و مردم چنين گمان ميبرند كه اين مسئوليت مخصوص بآخرت است و حق اين است كه مسئوليت اعضاء هم در دنيا است و هم در آخرت.

تا آنجا كه مى‏گويد خداوند در قرآن مجيد پيغمبر خود را امر مى نمايد كه تقويت نمايد عزم و اراده خود را فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ.

و ميبينى در نماز واجب نموده حفظ قوه فكريه را و اينكه نماز گذار فكر خود را محصور نمايد در غرض واحد، آيا همين عمل وحدانى براى تقويت قوه اراده جامع تعليمات آنها با زيادتر نيست؟ آيا سعادت و فضيلت براى كسى نيست كه قوه عزم و اراده وى قوى گردد، آيا تعجب نميكنى در كلام الهى وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ببين چگونه مقارن نموده صبر را با نمازى كه با حضور قلب باشد نه نماز اكثر مردمان امروزه.

آيا تمرين امريكائيها به آموزگاران كه براى علوّ همت و قوّت عزم و اراده بكار برند اين نيست كه تنها در اطاقى اياب و ذهاب نمايند و كلماتى مناسب غرض خود بگويند با توجه نفس، آن تقليد از نماز ما نيست خواه دانسته يا ندانسته.

تا آنجا كه گفته «ايضاح» اينكه خداوند ميفرمايد إِنَّ الصَّلاةَ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 300

 تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ

 براى تعليم و تمرين ما است كه فكر خود را محصور نمائيم و ملتجى بكرم او و پناه آورنده برحمت او باشيم و در اثر آن قوه عزم و اراده در ما قوت گيرد و قوه «مغناطيسيه» ما قوى گردد و بكمال رسد آيا لبّ تعليمات امريكائيها كه بشاگردان خود دستور ميدهند كه هر روزى بين پنج دقيقه تا پانزده دقيقه نقطه‏اى را هدف و مواجه نظر خود قرار دهند بطورى كه از اين طرف و آن طرف نگاه نكنند، همان معنى نماز ما نيست و چنين معتقدند كه كسى كه اين عمل را تمرين نمود و مداومت بر آن كرد عزم و اراده وى قوى ميگردد و قدرت پيدا مى‏كند در اينكه خوددارى نمايد از پيروى نمودن شهوات و آمال نفسانى آن وقت يك عضو عاملى ميگردد در اجتماعات.

آيا صلاة با حضور قلب از اول تكبير تا آخر سلام كافى نيست كه باز دارد انسان را از فحشاء و منكر، ببين چگونه نماز ما جامع تمامى دستور آنها در حفظ قوه مغناطيسيه ميشود با زيادتر زيرا فقط دستور آنها اين است كه روزى چند دقيقه فكر خود را نگاه دارند به اينكه نقطه‏اى را هدف خود قرار دهند و نظر بآن اندازند و فكر خود را متفرق ننمايند دستور نماز ما اين است كه علاوه بر اينكه نظر خود را نگاه داريم و نقطه‏اى يعنى «كعبه» را هدف خود قرار دهيم بايستى قلب خود را نيز متوجه معبود خود نمائيم و ملتجى باو باشيم و كلماتى چند مناسب مقام الوهيت او و مرتبه عبوديت خود بگوئيم با اعتقاد دينى تا اينكه باين عمل در حفظ و حراست حق تعالى واقع گرديم و قوه مغناطيسيه ما قوى گردد. (پايان) آرى نتيجه نماز كامل همين است كه دل آدمى را جلا دهد و قواى روحانى وى را قوى گرداند و بر يقين و استقامت وى بيفزايد و عزم و اراده او را قوت دهد و او را در طريق مستقيم ثابت گرداند بطورى كه استيلاء يابد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 301
بقواى طبيعى، و شهوات نفسانى وى تابع عقلش گردند، زبان نگويد مگر باذن عقل چشم و گوش و باقى اعضاء همگى مطيع عقل گردند.

و اينكه ميبينيم متدينين ما شب و روز پنج مرتبه نماز ميخوانند بلكه بنماز جماعت نيز حاضر ميگردند و در روحيه آنها اثر بارزى ندارد بلكه در بعضى اشخاص بعكس، عوض آنكه ترقى و تعالى نمايند و بر قواى طبيعى غالب گردند سير معكوس مينمايند و تنزل مى‏كنند و روز بروز بر قواى طبيعيه آنها افزوده ميگردد براى اين است كه نماز را با توجهى كه شارع مقدس دستور فرموده و مطلوب وى است انجام نميدهند نماز اكثر مردم جسم بى‏روح و جسد بى‏سر است.

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ اگر چه بظاهر خطاب و اعتراض بعلماى بنى اسرائيل است كه دانشمندان آنها در پنهانى توصيه مينمودند بمردم كه متابعت دين اسلام نمايند و نيز بآنها امر مينمودند كه صدقه بدهند و بيكديگر نيكى و احسان نمايند لكن خود آنها نه متابعت مينمودند نه بذل مال ميكردند، متابعت نميكردند كه مبادا رياست آنها خلل پيدا نمايد و انفاق نميكردند از ترس اينكه فقير گردند.

لكن در واقع اعتراض بهر كسى است كه مردم را توصيه نمايد بعمل نيك و خود را فراموش كند زيرا عقلايى نيست كسى امر كند مردم را به احسان بغير و نيكو كارى و عمل نيك و احسان بخود نكند كه نفس خود را باز دارد از آنچه بوى ضرر ميزند اين است كه در آخر آيه فرموده أَ فَلا تَعْقِلُونَ چگونه شما تعقل نميكنيد كه اول بايد خود را وادار نمائيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 302

 بعمل نيك تا آنكه ديگران از شما سر مشق گيرند و كلام شما در عمق قلبها فرو رود و چنانچه تجربه شده كلامى كه فقط از دهان بيرون آيد از گوش تجاوز نميكند لكن كلامى كه از دل بروز كند بدل نشيند پس واعظ غير متّعظ كه عملش مصدّق گفتارش نباشد چنين كسى عملش تكذيب ميكند كلامش را.

و چون غرض از وعظ و موعظه تأثير نفوس است و باز داشتن از عمل بد و كسى كه عملش مخالف گفتارش شد علاوه بر اينكه كلامش تأثير ندارد ممكن است نتيجه بعكس دهد زيرا وقتى مردم مطلع شدند كه عالم عملش مخالف قولش ميباشد و آنچه را كه نهى مى‏كند خودش در پنهانى مرتكب ميگردد در معاصى جرأت پيدا ميكنند و چنين پندارند كه اين اعمال مباح است كه اگر خلاف بود چنين شخص دانشمندى چگونه اقدام بر چنين گناهى مينمود اين است كه گناه عالم بمراتب بسيار قبيح‏تر و شنيع‏تر از گناه جاهل نادان بشمار ميآيد و شايد نظر بهمين دارد كلام حضرت امير عليه السّلام كه شايد فرموده باشد

 «قصم ظهرى رجلان عالم متهتّك و جاهل متمسّك»

خلاصه ميفرمايد دو نفر پشت مرا شكستند عالم بى‏عمل و عابد بى‏علم.

و گفته‏اند: همزه، در أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ براى تعجب است كه چگونه شما بديگران امر بنيكى ميكنيد و نسبت بخود فراموش مينمائيد.

و بايد دانست كه مقصود اين نيست كه در اين موقع كه امر بخود نمينمائيد بايستى امر بغير نيز نكنيد امر بمعروف و نهى از منكر وظيفه هر مسلمانى است كه بايد حتى الامكان انجام دهد و اين خود يكى از مقررات و دستورات شرع مطهر است، اينجا فقط در مقام سرزنش است كه شما امر بنيكى ميكنيد و خود را از نيكو كارى باز ميداريد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 303

 و «برّ» در لغت اسم جامعى است براى اعمال خير و بعضى گفته‏اند «برّ» سه معنى دارد: 1- برّ و نيكويى بپدر و مادر و نسبت به اقارب و خويشان 2- «برّ» در عبادات، 3- «برّ» و نيكى در معاملات.                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 304

 [سوره البقرة (2): آيات 45 تا 46]

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِينَ (45) الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ (46)

ترجمه:

در مهمات زندگى خود طلب يارى و استعانت بجوئيد بصبر و بردبارى و نماز هر آينه بزرگ و ناگوار است مگر براى كسانى كه خاشع و خاضعند

و آن اشخاص كسانى ميباشند كه بدرستى ميدانند كه ملاقات كننده‏اند پروردگار خود را و بحقيقت آنها بسوى پروردگار خود بازگشت مينمايند.

 (توضيح)

بين دانشمندان و علماى تفسير گفتگوست كه آيا وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ خطاب مخصوص ببنى اسرائيل است يعنى يهوديها يا خطاب بمسلمانهاست يا مقصود عموم افراد بشر است زيرا تمام مردم همان طورى كه مكلف باصول ديانتند مكلف بفروع نيز ميباشند.

نظر به اينكه عطف به آيات جلو ميباشد اگر چه در ظاهر مخاطب بنى اسرائيل ميباشند لكن امر شامل تمام افراد مكلفين ميشود كه همه مأمورند بصبر و صلاة و اينكه بخصوصه امر بصبر و صلاة شده شايد اشاره باين است كه هيچ فضيلت و كمالى عايد بشر نميگردد مگر از پرتو صبر، و صلاة نيز يكى از مصاديق صبر بشمار ميرود، كليد گنجينه كليه سعادات صبر است، راهى كه روح ما را بمنشأ وجود خود نزديك مينمايد صبر است، كمال انسانى و صعود وى از مرحله حيوانيت باوج ملكوتيت از پرتو صبر است علم و معرفت و عمل نيكو و كليه كمالات روحانى و جسمانى و تحصيل سعادت دنيوى و اخروى كسى را ميسر نميگردد مگر وقتى كه چنگ بزند بدامان صبر.

صبر از خصائص انسانى بشمار ميرود حيوان و ملك فاقد اين فضيلت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 305

 ميباشند در ملك منافى بنظر نمى‏آيد كه محتاج بصبر باشد حيوان نيز چون فاقد عقل است نميتوان وى را متصف بصفت حميده صبر نمود زيرا بردبارى وقتى كه از روى حكم عقل و شرع پذيرفته شد از فضيلت نفسانى محسوب مى گردد و آدمى را بزرگ مينمايد و ترقى ميدهد و از نقص بكمال مى‏آورد و گر نه مجرد خود دارى نمودن از بعض ناملايمات ببعضى ملاحظات كمالى تحقق نپذيرد.

و نيز وقتى صبر بمرتبه‏اى رسيد كه يكى از ملكات و اوصاف محموده محسوب گرديد قابل اهميت است و منتج فوائد بيشمار است لكن اگر ملكه نفسانى نشد و دوام پيدا ننمود، اگر چه بهر اندازه‏اى كه باشد باز بى فائده نيست لكن آن فوائد كذايى كه گفته شد بر آن مترتب نميگردد، مگر وقتى كه از ملكات حميده بشمار آيد و از قوت نفس پديد گردد آن وقت بسيار قابل اهميت است.

چه بسيار از آيات و احاديث و اخبارى كه تعريف و تمجيد از صبر نموده و بيان اينكه خداوند براى صابرين پاداش بى‏اندازه مقرر نموده زيرا كه صبر در موضوع خود از اعمال شاقه بنظر مى‏آيد و از روى قوت نفس پديد ميگردد و حسن جزا مطابق حسن عمل است عمل هر چند شاقتر و مشكل‏تر باشد البته پاداش آن بيشتر است‏

 (افضل الاعمال أحمزها)

اين است كه در سوره زمر آيه 13 فرموده إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ «1» و رحمت و هدايت را شامل حال صابرين گردانيده أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ سوره بقره آيه 153.

صبر از قوت و اطمينان نفس و سكونت و آرامش دل پديد مى‏گردد آدم‏

__________________________________________________

 (1) محققا خداوند بصابرين اجر بى‏اندازه عنايت مينمايد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 306

كم صبر غالبا ضعيف النفس فاقد استقامت و متانت است بلكه ناقص العقل است و در مرتبه انسانيت كامل نيست كسى كه بزودى تحت تأثيرات گوناگون و حوادث واقع گردد چنين كسى از درجه اعتبار ساقط است و در هيچ عمل و كارى كه وارد ميگردد نميتواند بخوبى آن را انجام دهد و بثمر رساند زيرا در هر عمل و فعلى اول شرط اساسى آن داشتن متانت و استقامت و پايدارى بر آن است كسى كه كم صبر و كم حوصله شد چگونه ميتواند در اعمال بزرگ با اقوياى بشر شركت كند و كار مهمى را انجام دهد و آن را بثمر رساند.

و شايد سرّ اينكه انبياء عظام را «اولو العزم» ناميده‏اند همين باشد كه آن بزرگواران داراى عزم ثابت و در درجه اعلاى متانت و استقامت بوده‏اند و چنان در اعلاء كلمه توحيد استقامت و پايدارى بخرج داده‏اند كه مثل كوه پا بر جا بادهاى حوادث و مخالف آنها را ذرّه‏اى تكان نميداده و سر سوزنى بر عزم و اراده و استقامت آنها زيان نميرسانيده.

خلاصه حقيقت و معنى صبر سكون و آرامش نفس است كه از روى قوت نفس و آرامش دل پديد گردد و صابر كسى را گويند كه بزودى تحت تأثير حوادث واقع نگردد و بادهاى مخالف او را تكان ندهد و وى را مضطرب نگرداند اين است كه دانشمندان گفته‏اند جوهر و ذات انسان عقل است و جوهر عقل تميز است و جوهر تميز صبر است زيرا عقل است كه با انسان امر بصبر مينمايد و نيز كسى متصف ميگردد بصبر كه عقلش بر طبعش غالب گشته و قواى نفسانى وى تحت تسخير قواى عقليه وى در آمده باشد و در موقع هيجان قواى طبيعى از حكم عقل و شرع تجاوز ننمايد و همچنين در موقع عمل استقامت و پايدارى نمايد و قواى حسى خود را بزحمت وا دارد تا آنكه هر عضوى از اعضاء وى انجام وظيفه دهند.

و اگر خواهى از صابرين محسوب گردى در هر عمل و شغلى كه وارد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 307

 ميشوى استقامت نما و آن را بخوبى و درستى و صحيح انجام بده عمل وقتى ارزش واقعى دارد و قابل اهميت ميگردد كه در سايه استقامت و كوشش بسيار انجام گيرد و در مورد آن رنج فراوان برده شود چنانچه تجربه شده كه آن صنايع و اختراعاتى كه در مورد آن ثبات و استقامت بعمل نيامده بزودى مضمحل و نابود گشته و اثرى از وى پديدار نيست و آنچه در عالم باقى مانده چه از گفتار و چه از اعمال و چه از صنايع و اختراعات دست بشرى و آنچه مورد استفاده بشر واقع گرديده در اثر ثبات و استقامت و پايدارى در عمل پديد گشته.

بعبارت ديگر در اثر همان صبر و بردبارى و سكونت نفس بعمل آمده اين است كه در حديث آمده «صبر نسبت بايمان مثل نسبت سر است ببدن، همان طورى كه حيات بدن بلكه وجود و تحقق آن بسته بسر است ايمان نيز بدون صبر تحقق پذير نيست كسى كه صبر ندارد ايمان پا بر جا ندارد.

چگونه ممكن است ايمان ثابت ماند در كسى كه صبر نميكند در مشقت عبادت و بر ترك هواهاى نفسانى كه از بالاترين اقسام صبر بشمار ميرود خوددارى ندارد و باندك ناملايمى كه برخورد مينمايد خود را ميبازد و مضطرب مى‏گردد، چنين اشخاص ضعيف النفس وقتى كه تحت تأثير ناملايمات واقع گردند ممكن است قوه غضب بر آنها مستولى گردد آن وقت شياطين بكمك قوه واهمه بر آنها ظفر يابند و در نفسشان موهوماتى القاء نمايند و هنگام غلبه و استيلاء قواى غضبيه اصلا آنها را از دين خارج گردانند چنانچه ديده شده بعضى باندك ناملايمى كه برخورد مى‏نمايند عنان صبر آنها گسيخته ميگردد و زبان باعتراض ميگشايند كه چرا چنين و چنان شد و آنها كسانى ميباشند كه در وصفشان فرموده وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 308

 خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ سوره حج آيه 12.

پس براى اتصاف بصفت حميده صبر دو چيز لازم است يكى معرفت و علم به اينكه آنچه در عالم واقع ميگردد از روى حكمت و صلاح نوعى عالم و صلاح شخصى هر فردى است بلكه نظام عالم منوط بآن است، و ديگر تمرين و اينكه انسان بمجاهده با نفس خود را وادار نمايد بصبر و بردبارى تا اينكه صبر كردن عادت و ملكه او گردد، و اينكه صلوات را بصبر عطف داده شايد براى اين است كه نماز يكى از علامات ظاهر و مصاديق بارز صبر است، و بيان خاص بعد از عام است، و چنانچه از بيانات گذشته معلوم شد نماز صحيح بآنطورى كه مطلوب شارع است و نماز گذار را از فحشاء و منكر باز ميدارد بدون اعمال صبر ممكن نيست انجام گيرد.

وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ بيان عظمت و اهميت نماز است كه نماز در نظر غير مؤمن يك امر بزرگ ناگوارى مى‏آيد لكن كسانى كه خاشع و خاضع گرديده‏اند از مؤمنين، ايمان و يقين چنان بر قلب آنها مستولى گرديده كه در مقابل عظمت حق تعالى بزانو در مى‏آيند و بندگى خود را اظهار مينمايند و از روى رغبت و شكستگى نفس بآسانى اقدام بنماز ميكنند.

الَّذِينَ يَظُنُّونَ مفسرين گويند ظن در اينجا بمعنى علم و يقين است زيرا كه ظن و شك در اصول ديانات كافى نيست و در كلام عرب بسيار ديده شده كه ظن را بجاى يقين استعمال كرده‏اند و اشاره دارد به اينكه علم آنها بملاقات پروردگارشان و يقين آنان ببازگشت بسوى او آنها را خاشع گردانيده.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 309

 مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ ملاقات در لغت مقابله و نزديك شدن چيزى بچيز ديگر است بطورى كه بيكديگر ملصق گردند و در كليه ادراك و رؤيت بچشم و ببصيرت نيز استعمال شده، و نظر به اينكه ملاقات بمعنى الصادق در اينجا صحيح نيست زيرا كه الصاق حقيقت در دو جسمى است كه با هم تماس نمايند اين است كه بعضى از علماى تفسير چنين معتقدند كه بايستى ثواب يا رحمت در تقدير گرفت و گوئيم مُلاقُوا رَبِّهِمْ يعنى ملاقات ميكنند ثواب اعمال خود را از جانب پروردگارشان إِلَيْهِ راجِعُونَ بازگشت ميكنند بسوى محشر و قيامت، ديگرى گفته ملاقات ميكنند رحمت حق را و بازگشت آنان نيز برحمت اوست.

لكن اين توجيهات وقتى لازم ميشود كه نشود كلام را حمل بر ظاهر نمود چه مانعى دارد كه گفته شود مقصود از مُلاقُوا رَبِّهِمْ ادراك باطنى و ارتباط معنوى باشد و لقاء بمعنى ادراك بچشم سر و بچشم بصيرت و رؤيت قلبى هم در لغت و هم در عرف بسيار استعمال شده، در موارد بسيارى از قرآن مجيد لفظ لقاء و مشتقاتش آمده و مقصود تماس جسم بجسم نيست بلكه غرض ادراك است مثل قوله تعالى وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ سوره آل عمران آيه 137، و چون تماس نمودن جسم بجسم سبب ادراك ميشود لهذا صحيح است مسبب را كه ادراك كردن باشد بجاى سبب بياورند پس بنا بر اين بى‏مناسبت نيست كه گفته شود مقصود از ملاقات پروردگار ادراك باطنى است از روى بصيرت قلبى و معرفت وجدانى براى اشخاص با ايمان و تقوى پديد ميگردد اين است كه ملاقات پروردگار را يكى از اوصاف خاشعين بشمار آورده، زيرا كه خاشعين كسانى ميباشند كه قلب و دل آنان از عظمت و جلال الهى لرزان و مضطرب است و اين صفت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 310

 براى كسى ميسّر ميگردد كه معرفت وى بمقام الوهيّت بجايى رسد كه بچشم دل مشاهده نمايد اوصاف الوهيت و مقام ربوبيت را.

خلاصه بهتر و نزديكتر بسياق آيه اين است كه گفته شود خداوند در مقام تعريف و تمجيد صابرين و نمازگذاران برآمده كه آنها كسانى مى باشند كه ايمان آنها بحد يقين بلكه «بعلم اليقين، يا حق اليقين» رسيده و مشاهده مينمايند جهت مربوبيت و مخلوقيت خود را بمقام ربوبيت و خالقيت حق تعالى و بوجدان خود مييابند آن ارتباط معنوى كه بين آنها و پروردگارشان ثابت است اين است كه فرموده مُلاقُوا رَبِّهِمْ كه اينها ملاقات كننده پروردگارشان ميباشند.

و نيز چنين اشخاصى طريق خود و چگونگى بازگشت خود را بسوى پروردگارشان مشاهده مينمايند و بنا بر اين معنى كه گفته شد ملاقات پروردگار اختصاص بقيامت ندارد عارفين بمقام ربوبيت در همين عالم و با آنكه در جلباب بشريت و در حجاب طبيعت پيچيده شده‏اند اين نحو ملاقات معنوى آنان را ميسر است چنانچه از صيغه اسم فاعل «ملاقوا» اينمعنى ظاهر ميگردد.

و شايد مقصود اين باشد كه «خاشعين كسانى ميباشند كه عمل آنها و عبادتشان براى مزد و ثواب نيست بلكه حب لقاء رحمت حق تعالى و استيلاء عظمت او سبحانه بر قلبشان آنها را وادار نموده بصبر در مرارت و مشقت عبادت و آنچه را موظف بر آنند از اعمال نيكو و باميد لقاء او خود دارى مينمايند از آنچه ايشان را دور ميگرداند از رحمت او و پشت پا ميزنند بر مشتهيات نفسانى خود زيرا كه ميدانند متابعت نفس و شيطان سدى و حائلى است بين آنها و محبوبشان.

و نيز يقين آنان بلقاء پروردگار سبب آرامش خاطر شريفشان گرديده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 311
كه در ناملايمات روزگار خوددارى نمايند و مثل كوه پا بر جا بادهاى مخالف ايشان را ذره‏اى تكان ندهد و نفس مطمئنه آنها حائز مقامى گشته كه اگر آنان را ذرّه ذرّه كنند سر سوزنى از يقين و اطمينانشان كاهيده نگردد و هيبت و عظمت آن فرد ازلى چنان سراسر قلب آنها را فرا گرفته كه ذليل و منقاد دستورات و اوامر وى گشته‏اند و صبر و صلاة را دو علامت بارز و دو نشانه ظاهرى بشمار آورده از آنچه در كمون نفس بشر مخفى گرديده و كاشف و نماينده ايمان و يقين وى است.