کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
نساء: آيات 59 تا 126 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 93
 [سوره النساء (4): آيات 59 تا 65]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (59) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً (60) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً (61) فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً (62) أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً (63)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً (64) فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً (65)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 94

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد فرمان خدا و رسول و فرمان داران (از جانب خدا و رسول را اطاعت نمائيد) و اگر در امرى نزاع نموديد بحكم خدا و رسول بازگرديد اگر بخدا و روز قيامت ايمان داريد و اين عمل براى شما بهتر است و مآل آن نيكوتر خواهد بود [59]

آيا نديدى كسانى را كه گمان ميكنند بآنچه بسوى تو نازل گرديده و آنچه پيش از تو فرود آمده ايمان آورده‏اند و ميخواهند طاغوت را حاكم خود گردانند (و در محاكمه باو رجوع نمايند) در حاليكه مأمورند كه باو كافر گردند و شيطان ميخواهد آنان را گمراه گرداند بگمراهى دور [60]

وقتى بآنها گفته ميشود بيائيد بآنچه خدا و رسولش حكم كرده آنگاه منافقين را ميبينى كه از تو اعراض ميكنند [61]

چگونه است حال آنها وقتى كه سبب عملى كه قبلا كرده‏اند مصيبتى بآنها اصابت نمود آنگاه نزد تو ميآيند و بخدا قسم ياد ميكنند كه ما قصدى جز نيكى و تأليف بين خصمين نداشتيم [62]

اين جماعت كسانى ميباشند كه خدا ميداند آنچه را كه در قلبهاى آنها است پس از آنها اعراض كن و آنان را موعظه نما و بگفتار نيك دل‏نشين آنها را هدايت گردان [63]

و ما رسولى نفرستاديم مگر اينكه مردم باذن خدا آنها را اطاعت كنند و اگر اين منافقين پس از آنكه بمخالفت تو بنفسهاى خود ستم نمودند ميآمدند نزد تو و از خدا طلب آمرزش مينمودند و تو نيز براى آنها طلب آمرزش ميكردى همانا خدا را مييافتند پذيرنده توبه و مهربان [64]

و قسم بپروردگار تو كه اينها اهل ايمان نميشوند مگر وقتى كه در خصومتشان تو را حكم قرار دهند پس از آن در خودشان حرجى نمى‏يابند در آنچه حكم كرده‏ئى و از جان و دل تسليم امر تو باشند [65].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 95

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ پس از آنكه در آيات بالا خداى جليل بيان نشر احسان بين طبقات و مذمّت منافقين كه در صدد خاموش كردن چراغ هدايت و راه بستن طريق نجات بوده و هستند فارغ گرديد باصل مقصود و طريق نجات مؤمنين و استوار گردانيدن جامعه اسلامى پرداخت و براى رفع نزاع در محاكمات و ارجاع هر فرعى باصل خود بمؤمنين امر فرموده كه بايستى در هر پيش آمدى چه در اصول ديانت چه در فروع و چه در معاملات و معاشرات با يكديگر مطيع امر خدا و رسول و صاحبان امر گرديد.

و براى وضوح مختصرى از بيانات مجمع البيان را ترجمه مينمايم چون در آيه پيش ابتداء كرد بترغيب ولات در رسانيدن حقوق رعيّت و انصاف و مساوات بين برّية در اين آيه ترغيب فرمود رعيّت را بر اطاعت ولات و اقتداء بآنها و رجوع بسوى آنها اين است كه فرموده (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ الخ) يعنى بايد ملازم گرديد بر طاعت خدا در آنچه بشما امر و نهى فرموده و ملازم گرديد بر طاعت رسول او و اينكه اطاعت رسول را از اطاعت خدا جدا گردانيد با اينكه اطاعت رسول همان اطاعت خدا است مبالغه در بيان و قطع توهّم كسى است كه گمان ميكند اطاعت رسول در غير آنچه در قرآن است لازم نيست و نظير آيه قول او است كه گفته كسيكه اطاعت رسول را نمود اطاعت خدا را كرده و آنچه رسول براى شما آورد او را بگيريد و آنچه را نهى كرده از آن خود را بازداريد امتثال اوامر او امتثال اوامر خدا است (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏) يعنى رسول بدلخواه خود حكم نميكند.

و بقولى معنى (أَطِيعُوا اللَّهَ) يعنى خدا را اطاعت كنيد در فرائض و واجبات (وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ) رسول را اطاعت كنيد در سنن.

 [كلبى‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 96

 و قول اول صحيح‏تر است زيرا كه طاعت رسول همان طاعت خدا است و امتثال اوامر او همان امتثال اوامر خدا است امّا معرفت به اين كه او رسول خدا است آن معرفت برسالت او است و آن تمام نميشود مگر بعد از معرفت بخدا يعنى شناختن رسول را برسالت متفرع بر معرفت مقام الوهيت است زيرا لطف الهى براى هدايت خلق ارسال رسول را ايجاب مينمايد، و اطاعت رسول واجب است هم در ايّام حياتش و هم بعد از وفاتش زيرا كه متابعت شريعتش براى تمام مكلّفين لازم است و بعلم ضرورى معلوم و ثابت است كه حضرتش تمام مردم حاضر و غائب را خواند تا روز قيامت چنانچه معلوم است كه او رسول بوده براى تمام و جميعشان تا روز قيامت.

قوله (وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) از مفسرين دو قول نقل شده، يكى از آن دو قول اين است كه گفته‏اند مقصود از الوالامر امراء و رؤساء ميباشند.

 [ابو هريره و ابن عباس در يكى از روايتين و ميمون بن مهران و سدى‏] و اين قول را جبائى و بلخى و طبرى اختيار كرده‏اند قول دوم الوالامر علمائند.

 [ابن عباس در روايت ديگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتى‏] و بعضى گفته‏اند عند نزاع واجب است رجوع بآنها نه بولات و امّا اصحاب ما (يعنى جماعت اماميه) از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام روايت كرده‏اند كه اولو الامر ائمه از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه خداوند بطور اطلاق اطاعت آنها را واجب گردانيده همين طورى كه طاعت خودش و رسولش را واجب گردانيده و جايز نيست خدا واجب گرداند اطاعت احدى را بطور اطلاق مگر كسيكه عصمتش ثابت شده باشد كه باطنش مثل ظاهرش ميباشد و ايمن باشيم از او غلط و امر بقبيح را، و اين فضائل در افراد علماء و امراء و غير آنها محقق نيست و خدا بزرگ‏تر از اين است كه امر كند بطاعت كسيكه گناه ميكند يا امر كند بانقياد كسانيكه در قول و فعل مختلفند زيرا كه اطاعت مختلفين در قول و فعل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 97

 محال است چنانچه محال است جمع كند در آنچه در آن اختلاف كرده‏اند و از آن چيزهائى كه دلالت دارد بر اين مطلب اين است كه خداى تعالى اطاعت اولوا الامر را مقارن نكرد باطاعت رسولش كما اينكه مقارن نمود طاعت رسولش را بطاعت خودش مگر براى اينكه اولى الامر فوق تمام خلق ميباشند همين طورى كه رسول فوق اولى الامر و فوق سائر خلق است و اين صفت ائمه هدى از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است آنكسانيكه عصمتشان و امامتشان ثابت گرديده و تمام امت متفقند بر علوّ رتبه آنها و عدالتشان.

 [پايان‏] فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ جماعتى از مفسرين در توجيه آيه گفته‏اند وقتى كه در چيزى از امور دينتان نزاعى پيدا نموديد رجوع كنيد بكتاب خدا و سنت نبى [ص‏] لكن جماعت اماميّه گفته‏اند هرگاه راجع بامور دينى اختلاف پيدا نموديد رجوع به اولى الامر يعنى ائمه معصومين كه پس از فوت رسول قائم مقام اويند بنمائيد زيرا كه رجوع بآنها رجوع برسول است بدلالت امر (أَطِيعُوا الرَّسُولَ) كه متضمن امر اطاعت اولى الامر است، و بدليل عقل و نقل پس از رحلت رسول كسى غير از على بن أبي طالب عليه السّلام مولائى و مولاى جميع مؤمنين لايق اين مقام نبوده كه بامر اطيعوا لازم و واجب باشد تمام مؤمنين در اخذ احكام و سنن رجوع باو بنمايند زيرا كه بحكم عقل صريح كسى بايد صاحب امر و منصب خلافت باشد كه در تمام كمالات و مقام عصمت تالى تلو رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشد و امر باطاعت رسول متضمن امر باطاعت او باشد و اگر براى ما در اثبات امامت حضرتش و ائمه طاهرين عليهم السلام كه عصمت و مقام بلندشان باجماع ثابت گرديده نبود مگر همين يك آيه ما را كافى بود.

إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا به (إِنْ) شرطيه مطلب را مؤكّد ميگرداند كه اگر شما واقعا بخدا و برسول ايمان آورده‏ايد بايد بر خود لازم دانيد كه در تمام اختلافهاى دينى رجوع                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 98

 كنيد برسول و صاحبان امر كه اگر چنين نكنيد و رجوع بغير كرديد معلوم ميشود در ايمان ثابت قدم نيستيد و رجوع كردن برسول و اولو الامر براى شما خير و خوبى و داراى حسن عاقبت است.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ الخ ظاهر آيه استفهام و تقريع است بر مطالب بالا و سرزنش بآنهائى است كه دعوى آنرا دارند كه ما بآنچه تو گوئى ايمان داريم و نيز اظهار مينمايند كه بكتب متقدّمين يعنى تورات و انجيل نيز ايمان داريم با اين حال ميخواهند محاكمه كنند نزد طاغوت، و در اينكه طاغوت چيست از مفسرين چند قول نقل شده [سخنان مفسرين در توجيه طاغوت‏] 1- مراد بتانند و آيه در باره منافقين فرود آمده [حسن بصرى و جبائى‏] 2- مقصود از طاغوت مردى كاهن است نام او ابو برده و حكايت آن اين بود كه بين منافقى با يك يهودى خصومتى پديد گرديد. يهودى گفت نزد محمد [ص‏] برويم، منافق گفت نزد ابو برده كاهن برويم، خداى تعالى اين آيه را فرستاد.

 [قتاد شعبى و سدى‏] 3- مقصود كعب بن اشرف است كه منافقى با يك يهودى نزاعى پيدا نمود جهود گفت نزد محمد رويم كه او رشوه نگيرد، منافق گفت نزد كعب بن اشرف رويم كلبى از ابى صالح از ابن عباس نقل ميكند كه آيه در باره مرد منافق بنام بشر فرود آمد كه ميان او و يهودى خصومتى بود يهودى گفت نزد محمد [ص‏] رويم، منافق گفت نزد كعب بن اشرف رويم يهودى اصرار نمود، نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدند رسول براى يهودى حكم داد، منافق بيرون آمد و گفت بيا نزد عمر بن خطاب رويم، يهودى گفت سبحان اللّه نزد رسول رفتيم او حكم كرد اكنون گوئى نزد عمر رويم پيش عمر رفتند و قضيه را بعمر گفتند و يهودى گفت اكنون برأى رسول راضى نيست عمر گفت صبر كنيد تا من بيرون آيم شمشير                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 99

 زد و منافق را كشت و گفت اين رأى من است بر كسيكه بحكم خدا و پيمبرش راضى نباشد.

و از حضرت صادق و باقر عليهما السلام روايت شده كه آيه عموم دارد و شامل ميگردد هر حاكمى را كه بخلاف حق حكومت كند.

وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً بنا بر اينكه مقصود از طاغوت هر حاكمى باشد كه برخلاف حق حكم كند هر كسى كه رجوع كند بحكّام ظالم كه برخلاف حق حكم ميكنند مخالفت امر خدا را كرده و مشمول اين امر ميگردد زيرا كه مأمور بوده كه بچنين حكّامى كافر گردد و شيطان آنها را از طريق حق و راه صحيح گمراه گردانيده.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً اگر اين آيه را با آيات بالا جمع كنيم ميتوان در توجيه آيات گفته شود مقصود از آيه جلو (أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ) همين طورى كه در روايت از حضرت صادق و حضرت باقر عليهما السّلام نقل شده بطور عموم مقصود از طاغوت هر حاكمى باشد كه بغير حق حكم كند و نظر بمورد خاصى نداشته و شأن نزول اين آيه راجع بآن دو نفرى كه بينشان نزاعى واقع گرديد كه آن دو نفر بقول قتاده و ابن جريح مسلمانى با منافقى نزاع نمودند و محتاج بمحاكمه شدند مسلمان رسول را اختيار نمود و منافق طاغوت را.

و خلاصه اينكه آيه برسولش خبر ميدهد كه وقتى مسلمان بمنافق گويد بيا محاكمه را نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ببريم آن منافق اباء ميكند و از حكم حق كه رسول در باره آنها كند اعراض مينمايد و ظاهرا ميخواسته حكم بحق بينشان اجراء نگردد و خواسته محاكمه را ببرند نزد رشوه‏گيران و بر عليه مسلمان حكم جارى نمايد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 100

 فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ الخ آيه ظاهرا راجع بآيات جلو است (كيف) بمعنى چگونگى است يعنى چگونه باشد حال منافقين وقتى كه مصيبتى بآنها برسد، مفسرين گفته‏اند مقصود كشته شدن منافق است بدست عمر بپاداش ردّ كردن حكم رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و رجوع كردن او بطاغوت پس از آن كسان او ميآيند بسوى تو و عذرخواهى ميكنند يا ميآيند براى اينكه ديه قتل آن منافق را بگيرند (ثُمَّ جاؤُكَ) عطف است بر (أَصابَتْهُمْ) يا بر (يَصُدُّونَ) يعنى منافقين ميآيند نزد تو و در مقام عذرخواهى گويند (إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً) ما نخواستيم حكم تو را ردّ كنيم بلكه غرض ما نبود مگر نيكى يعنى نخواستيم براى اتمام كار و اجراء شدن حكم مرافعه جدلى در مجلس تو پديد گردد و خواستيم بين متخاصمين اتفاق و ائتلاف پديد گردد.

و بعضى از مفسرين گفته كه ميشود اين جمله (إِنْ أَرَدْنا الخ) سخن كسان مقتول باشد كه بطلب خون آمده بودند و گفته ما اراده نكرديم از رفتن نزد عمر مگر اينكه عمر بما احسان نمايد و بين دو خصم را اتفاق دهد. [پايان‏] أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً پس از بيان آمدن اولياء خون نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در طلب خون يا براى عذرخواهى كه مقصود ردّ كردن حكم نبوده برسول خبر ميدهد كه خدا ميداند آنچه در قلبهاى آنها است از نفاق و كيد و خدعه، و برسولش سه دستور ميدهد كه در باره آنها اجراء نمايد 1- تو از آنها اعراض نما يعنى اعتنائى بسخنان آنها نكن. 2- آنها را موعظه كن زيرا كه وظيفه پيمبران همان ارشاد بسوى حق تعالى است. 3- ديگر با اينها سخن بليغ بگو شايد مقصود از سخن بليغ سخنان ارزنده است كه در دلهاى آنان مؤثر باشد و آنها را از نفاق بازدارد.

و بعضى از مفسرين گفته‏اند اين آيه در باره عبد اللّه بن ابى سلول فرود آمده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 101
 و مقصود از مصيبت مذلّتى بود كه در جنگ بنى المصطلق باو رسيد كه آنرا غزوه مريع ميگويند، و چون سوره منافقين نازل شد بنا بر خشوع و عذرخواهى گذارد و تفصيل آن در جاى ديگر بيان شده، خلاصه آيه پس از بيان حال منافقين و سرزنش و ملامت آنها بر ردّ سخنهاى رسول اكرم [ص‏] و بيان حكمت در بعثت انبياء و مأمور گردانيدن مردم را بر اينكه مطيع امر آنها گردند اين است كه فرموده وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ظاهر و معلوم است كه اطاعت رسول اطاعت خدا است رسول آنچه گويد و بمردم امر نمايد گفته او گفته خدا است و ردّ بر او ردّ بر حق تعالى است، اين است كه اگر كسى انكار حكمى از احكام قرآن يا حديثى از احاديث معتبر كند چنين كسى مرتدّ و كافر است (بِإِذْنِ اللَّهِ) يعنى آنكسيكه ببرهان يقينى رسالتش محقق گرديد آنچه گويد باذن خدا گفته چنانچه در شأن رسول اكرم است (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏) وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً از حسن بصرى روايت شده كه اين آيه در باره دوازده مرد يهودى آمد كه با هم بر نفاق با پيغمبر اتفاق كرده بودند خداى تعالى برسولش خبر داد، پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مجلسى تعيين نمود و آنها را حاضر گرديد و فرمود از شما آن دوازده نفر كه اتفاق كرده بوديد اگر برخيزيد و استغفار كنيد من براى شما شفاعت ميكنم هر چند رسول اين مطلب را اعاده مينمود هيچكس برنخواست پس حضرت هر يك از آنها را بنام و نسب اسم برد و آنها را ميان مردم رسوا گردانيد آنوقت گفتند يا رسول اللّه براى ما استغفار كن حق تعالى اين آيه را فرستاد حضرت فرمود اگر اول استغفار كرده بوديد از شما پذيرفته ميشد لكن چون نكرديد اكنون ديگر شما را بسوى خدا و رسول راهى نيست و از شما قبول                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 102

 نميگردد و امر فرمود آنها را از مجلس بيرون كردند.

فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً تفسير قوله تبارك اسمه (شَجَرَ) بمعنى اختلاف است و از تداخله گرفته شده وقتى شاخهايش درهم داخل گردد و در اينجا مقصود اختلاف و مشاجره بين مردم است يعنى قسم بپروردگار تو كه اين امّت ايمان نياورده‏اند مگر وقتى كه امر بينشان مختلط ميگردد رجوع بتو كنند و تو بين آنان حكم كنى، از انوار نقل ميكنند كه گفته (لاء) اول زائده است و براى تأكيد است نه براى قسم و معنى كلام فَوَ رَبِّكَ) كقوله (فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ) و از اين قبيل است (لاء) در كريمه (لِئَلَّا يَعْلَمَ) كه براى تأكيد و جواب علم است (وَ لا يُؤْمِنُونَ) جواب قسم است تا آخر كلامش.

در مجمع گفته (لا) براى ردّ كلام است (فكانّه قيل فليس الامر كما تزعمون انّهم آمنوا و هم يخالفون حكمك) يعنى گويا حق تعالى فرموده حقيقت ايمان نيست چنانچه گمان ميبريد كه با وجود مخالفت حكم تو ايمان دارند پس از آن استيناف قسم كرده كه بخدا سوگند ايمان نيارند تا آنكه تو را حكم سازند در آنچه با يكديگر منازعه كنند.

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 103

 [سوره النساء (4): آيات 66 تا 75]

وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً (66) وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً (67) وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً (68) وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (69) ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلِيماً (70)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً (71) وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً (72) وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً (73) فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (74) وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً (75)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 104

 [ترجمه‏]

اگر ما بر آنها حكم كرده بوديم كه خودهايتان را بكشيد يا از شهرهاى خود بيرون رويد عمل نميكردند مگر كمى از آنها و اگر آنها بآنچه وعظ و نصيحت كرده شدند عمل ميكردند بر ايشان خير و خوب بود و پايداريشان در دين محكم‏تر بود [66]

و در آنهنگام بپاداش عمل آنها همانا اجر عظيم بآنان كرامت مينموديم [67]

و هر آينه هدايت ميكرديم آنها را براه راست [68]

و هر كس خدا و رسول او را اطاعت كند چنين مردمانى با كسانى ميباشند از انبياء و صديقين و شهداء و صالحين از آنهائيكه خدا بآنها انعام كرده و ايشان نيكو رفقائى ميباشند [69]

اين است فضل از جانب خدا و علم خدا براى آنها كافى است [70]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اسلحه جنگى خود را برگيريد و دسته دسته با هم بيرون رويد [71]

همانا بعضى از شما منافقين كسانى ميباشند كه در رفتن درنگ ميكنند و هرگاه بشما مصيبتى رسيد ميگويد خدا بر من انعام كرده كه با آن شهداء نبودم [72]

و هرگاه از جانب خدا فضلى بشما برسد گويا هرگز بين شما و او دوستى نبوده كه ميگويد كاش من با آنها بودم و بفوز عظيم فائز ميگرديم [73]

اى مؤمنين آنهائيكه آخرت را بدنيا فروختند جنگ كنيد و كسيكه در راه خدا جنگ كند چه كشته شود يا غالب گردد ما بزودى بوى اجر بزرگ خواهيم داد [74]

چيست شما را كه در راه خدا جهاد نميكنيد در صورتى كه از مردها و زنها و اطفال مستضعفين ميباشند كه ميگويند پروردگارا ما را از اين شهرى كه اهلش ستمكارند خارج گردان و از جانب خودت براى ما دوستى كه متولّى كار ما باشد قرار بده و از جانب خودت براى ما يارى كننده‏ئى بفرست [75]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 105

 (توضيح آيات)

وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ شايد ضمير (عَلَيْهِمْ) راجع بمسلمين باشد كه خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه اگر ما بر اين امّت نوشته بوديم يعنى واجب گردانيده بوديم كه خودكشى كنيد همان طورى كه ببنى اسرائيليان براى قبولى توبه آنها واجب كرديم، يا بر اينها حكم صادر ميكرديم كه از شهر خودتان بيرون رويد همانطوريكه بر بنى اسرائيل حكم كرديم، اينها عمل نميكردند مگر عدّه كمى از آنها.

پس جمله (ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ) بجاى اخبار از جامعه مؤمنين است و ظاهرا استثناء از عموم است و اشاره به اين كه اگر ميخواستيم تكاليف مشكل بر اينها بار كنيم اين امّت طاقت نميآوردند و زير بار تكليف نميرفتند مگر اندكى از مؤمنين واقعى كه آنها بقدرى ايمان در قلب و روحشان نفوذ نموده كه اگر چنين حكمى در باره آنها وارد ميكرديم عمل ميكردند و البته چنين اشخاصى از مؤمنين خلّص ميباشند كه از مقامات گذشته و بمرتبه تسليم رسيده‏اند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً و اگر اين امّت چنين باشند كه آنچه بآنها بياموزى و موعظه كنى عمل كنند آن براى آنها بهتر و از حيث استكمال ايمان و نفوذ آن در قلب ثابت و محكم‏تر است قوله تعالى (يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ) سوره ابراهيم آيه 32، خدا استوار ميگرداند كسانى را كه با گفتار ثابت استوار گرديدند البته قول ثابت جز آيات قرآنى و احاديث معصومين نخواهد بود.

وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً يعنى پس از اينكه مؤمنين بارشاد رسول ارشاد يافتند و ايمان در قلب آنها

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 106
محكم گرديد نتايج نيكو عايدشان خواهد گرديد از جمله فوائدى كه مترتب ميگردد بر عمل آنها اين است كه از جانب ما براى آنان اجر عظيم و خير كثير عايدشان ميگردد.

وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً نزديك‏ترين راهها بسوى مقصود راه مستقيم است و راه مستقيم بسوى قرب ايزد متعال همان پيروى از گفتار رسول و عمل بآيات قرآن است و هدايت يافتن باين راه بهدايت حق تعالى محقق ميگردد، آيه بمؤمنين نويد ميدهد كه اگر شما بوعظ و موعظه رسول عمل نموديد خداى تعالى بنزديك‏ترين راهها شما را بسوى خودش هدايت مينمايد و از راههاى كج و معوج شيطانى در امان خدا محفوظ خواهيد ماند.

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ، تا آخر آيه بعد چون آيات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه براى تحريص و ترغيب در اطاعت و پيروى امر رسول مؤمنين را وعده ميدهد كه آنهائى كه مطيع امر خدا و رسول گردند حشر آنها با آنكسانى است كه خدا بآنها انعام و تفضّل نموده و آنها را برگزيده و گرامى داشته از انبياء و صديقين و شهداء و صالحين آنهائى كه در راه خدا جان فدا دادند و اينها خوب رفقائى ميباشند و اين فضل و بخششى است از جانب خدا كه در اثر اطاعت نمودن امر خدا و رسول عايد مؤمن ميگردد (وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلِيماً) نظر به اين كه ايمان و عقد بنده‏گى و اطاعت در قلب است و فقط خداى تعالى (عالم السرّ و الخفيات) است اين است كه فرموده علم خدا كافى است به اين كه چه كسى واقعا مطيع امر خدا و رسول است و چه كس عاصى و جسور، و اين فضائل و كرامات كسى را سزد كه عقد بنده‏گى بگردن انداخته و در مقابل فرمان الهى رأى انديشى نميكند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 107

 در مجمع البيان گفته ابو البصير از ابى عبد اللّه عليه السّلام روايت كرده كه فرموده اى ابا محمد خدا شما شيعيان را در كتابش ذكر كرده سپس اين آيه را تلاوت فرمود (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ، الى قوله: وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً) پس فرمود نبى رسول اللّه است و ما يعنى ائمه صديقين و شهداء هستيم و شما شيعيان صالحين ميباشيد پس بصلاح متصف شو همچنانچه خدا شما را نام گذارده به (الصَّالِحِينَ).

بعضى از مفسرين در بيان آن چهار دسته كه عبارت از پيغمبران و صديقين و شهداء و صالحين باشند گفته (اما پيغمبران كسانى هستند كه بايشان وحى نازل ميشد و خبر غيب نزد آنها بوده و ما بيش از اين از حالشان خبرى نداريم جز آنچه از آثار دعوتشان بجا مانده. و امّا (شهداء) قبلا گذشته و گفته‏ايم كه بگواهان اعمال مردم شهداء گفته ميشود نه بشهيدان ميدان جنگ فقط. و امّا (صالحين) كسانى هستند كه صلاحيت نعمت خدا را دارند.

و امّا (صدّيقين) آنچه لفظ بر آن دلالت دارد صيغه مبالغه صدق است، صدق در قول و عمل، صدق در عمل اين است كه عمل مطابق قول باشد زيرا كه عمل نشانه اعتقاد است و كسيكه در قول خود راستگو است از ضمير خود خبر ميدهد صدق در قول هم آن است كه مطابق واقع باشد و چون خود قول هم يك نوع عمل است، كسيكه در عمل صادق باشد فقط از آنچه آنرا راست ميپندارد و حق ميداند خبر ميدهد پس در گفتار وى (صدق خبرى) (و مخبرى) هر دو موجود است پس صديق كسى است كه اصلا دروغ نميگويد و نيز كارى جز حق نميكند بدون پيروى نفس آنچه را كه حق ميداند ميگويد و چيزى جز حق نمى‏بيند، پس وى حقايق اشياء را مى‏بيند سخن حق ميگويد كار حق ميكند.

اين مراتب چهارگانه مرتب و منظمند، اول پيمبران كه بزرگانند سپس صدّيقين كه شاهد حقايق و اعمالند، سوم شهداء كه ناظران اعمالند، چهارم صالحين كه آماده عنايات پروردگارند (وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً) يعنى (من حيث الرفاقة) و تميز جمله قبل است و گفته‏اند براى همين بصورت جمع نيامده يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 108

 (رفقاء) نگفته و (رفيقا) گفته چنانچه گفته‏اند كه معنى اينست كه هر يك از آنها رفيقند. [تفسير الميزان‏] ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلِيماً (ذلِكَ) اشاره باين است كه مؤمن وقتى با اين چهار طائفه از اولياء نزديك ميگردد و رفاقت بينشان پديد ميگردد كه رشته ايمان بگردن انداخته و مطيع امر رسول گردند و داراى اين كرامت را سزد كه بچنين انعام و تفضلى از جانب خدا برخوردار گردد و علم خدا كافى است بدرجات ايمان و ارتباط مؤمن با اين بزرگان كه هر قدر ايمان در قلب مؤمن قوى‏تر و شديدتر باشد ارتباط با آنها زيادتر ميگردد و رفاقت بينشان محكم‏تر ميشود.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً (الحذر و الحذر) بمعنى حذر كردن از امر مخوف است (خُذُوا حِذْرَكُمْ) امر بمؤمنين است حذر كنيد و نفس خود را از دشمن محفوظ گردانيد، و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه يعنى (خذوا اسلحتكم) و اسلحه را حذر ناميد بمناسبت اينكه اسلحه انسان را از دشمن حفظ ميگرداند پس گويا فرموده اى مؤمنين خود را باسلحه حفظ گردانيد و بجنگ دشمنان برويد (ثبات) يعنى جماعات متفرقه و دسته دسته جدا جدا (أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً) يا تمامتان جميعا يك دفعه برويد و بر دشمن هجوم آريد.

وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً (لام ليبطئن) لام قسم است يعنى بدرستيكه از شما كسى هست كه بخدا قسم ياد كرده كه در جهاد سستى كند، و خطاب راجع بقشون حضرت رسول است و مقصود از مبطئون منافقين ميباشند (فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ الخ) راجع بآنهائى است از منافقين كه بجهاد نرفتند كه اينها وقتى مصيبتى و صدمه‏ئى در جهاد بمؤمنين اصابت مينمود ميگفتند (قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 109

 همانا كه اين فضل و نعمتى است از حق تعالى بر من كه داخل در جنگ نبودم كه بمن ميرسيد آنچه بمؤمنين رسيد.

وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً خلاصه آيه در مقام بيان حال منافقين و مقول قول آنها است كه آنها چنين ميباشند در مورد جهاد سستى مى‏نمايند و با مؤمنين همراهى نميكنند و هرگاه زخمى و قتلى براى مؤمنين پديد گرديد گويد اين تفضّلى بود از جانب خدا كه من با آنها بجهاد نرفتم كه بر من وارد گردد آنچه بر آنها وارد گرديد و هرگاه فتحى و غلبه‏ئى براى آنها آيد حسرت ميخورد كه كاش بجنگ رفته بودم و حال بهره عظيمى عايد من ميگرديد.

فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (يَشْرُونَ) روش حال كفار و مشركين چنين است كه اينان معامله ميكنند و حيات دائمى ارجمند آخرت را تبديل مينمايند بحيات پست بى‏مقدار دنياى فانى و معلوم است در اين معامله سود نميبرند بلكه ضرر و خسران بزرگ عايدشان خواهد گرديد.

پس از آن بمجاهدين فى سبيل اللّه وعده ميدهد وعده نيكو كه كسيكه در راه خدا جهاد كرد چنين كسى از زمره زيانكاران خارج گرديد خواه در راه خدا كشته شود و شهيد گردد يا بر دشمن ظفر يابد و غالب شود، و بكلمه (فَسَوْفَ) وعده را نزديك ميگرداند كه بزودى بآنها اجر عظيم عنايت مينمايد، معلوم است عظمت حق تعالى در وعده (اجر عظيم) انعام و اكرام بى‏نهايت را ايجاب مينمايد.

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها الخ خطاب بمؤمنين است كه چيست شما را يعنى شما چه عذرى و ايرادى در                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 110

 جهاد با اعداء داريد با اينكه اسباب موجبه براى جنگ فى سبيل اللّه در طاعت اله و اعلاء كلمه حق مهيّا است، و در توجيه مستضعفين دو طور گفته شده: يكى اينكه (مستضعفين) مجرور و عطف است بر (فِي سَبِيلِ اللَّهِ) يعنى چگونه شما جهاد نميكنيد در راه خدا براى خلاص شدن مستضعفين از رجال و نساء و اطفال. دوم منصوب باشد بر معنى (فِي سَبِيلِ اللَّهِ) زيرا كه (فِي سَبِيلِ اللَّهِ) عام است تمام جهات خير را شامل ميگرد و از جمله آنها خلاص مستضعفين از مؤمنين است از دست كفار كه آن عظيم‏ترين خيرات است، گفته‏اند مقصود از مستضعفين مؤمنين مكّه بودند و مشركين راه آنها را از هجرت كردن بمدينه بسته بودند و آنها در فشار و ايذاء مشركين مكّه بودند اين بود كه خدا را ميخواندند كه از دست مشركين نجات يابند و ميگفتند پروردگارا ما را از اين محلّ كه اهلش ظالم و مشركند خارج گردان و از جانب خودت براى ما يارى و مددكارى قرار بده كه شرّ اعداء را از ما دفع كند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 111

 [سوره النساء (4): آيات 76 تا 81]

الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً (76) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً (77) أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً (78) ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً (79) مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً (80)

وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلاً (81)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 112

 [ترجمه‏]

آن كسانيكه ايمان آوردند در راه خدا جنگ ميكنند و آنهائى كه كافر شدند در راه شيطان جنگ ميكنند پس اى مؤمنين دوستان شيطان را بكشيد بحقيقت كيد شيطان سست و ضعيف است [76]

آيا نديدى كسانى را كه بآنها گفته شد از جنگ دست بازداريد و نماز را بپاى داريد و زكوة بدهيد پس وقتى امر جهاد بر آنها صادر گرديد گروهى از آنها ميترسند از اينكه با مشركين جنگ كنند مثل ترسيدن از خدا بلكه شديدتر و گفتند اى پروردگار ما براى چه بر ما جنگ ثابت كردى چرا تأخير نينداختى تا اجليكه بهمه كس نزديك است بآنها بگو متاع دنيا اندك است و آخرت بهتر است براى كسى كه بپرهيزد از نافرمانى خدا و ستم گرديده نخواهد شد بمقدار رشته و هسته خرمائى [77]

دريابد شما را مرگ هر كجا كه بوده باشيد اگر چه بوده باشيد در قصرهاى آراسته اگر بمنافقين خيرى رسد گويند آن از نزد خدا است و اگر بآنان شرّى اصابت نمايد گويند اين از نزد تو است (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بگو تمامش از نزد خدا است و چيست اين قوم نادان را كه از فهم سخن دورند [78]

آنچه از نيكى بتو رسد از جانب خدا است و هر بدى كه بتو رسد از نفس تو است و ما تو را برسالت بسوى مردم فرستاديم (كه تبليغ احكام كنى) و خدا كافى است كه بر رسالت تو گواه باشد [79]

كسيكه رسول را اطاعت كند همانا خدا را اطاعت كرده و كسى كه اعراض كند ما تو را نگهبان آنها قرار نداده‏ايم [80]

منافقين گويند ما تو را اطاعت ميكنيم وقتى كه از نزد تو بيرون رفتند در شب طائفه‏ئى از آنها گفتند غير از آنچه با تو گفتند و خدا مينويسد آنچه را كه در شب تدبير ميكنند پس (اى رسول) از آنها اعراض كن و بر خدا توكّل نما و خدا كافى است كه قائم بامور است [81].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 113

 (توضيح آيات)

الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ از جمله خصوصيات مؤمنين كه در اين آيه تذكر ميدهد اين است كه مؤمنين در راه خدا جهاد ميكنند (سَبِيلِ) را دو طور معنى كرده‏اند يكى جهاد و ديگرى طريق بهشت و بهتر اين است كه گفته شود مؤمنين در طاعت خدا جهاد ميكنند كه آن طريق بهشت است و ثواب را ايجاب ميكند، و كافرين در راه طاغوت جنگ ميكنند، بقولى مقصود از طاغوت شيطان است و بقولى كاهن است و بقول ديگر آنچه را كه غير از خدا عبادت شود آن طاغوت است.

فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً از اين آيه معلوم ميشود كه مقصود از طاغوت شيطان است و ارشاد بمؤمنين است كه شما مؤمنين چون ارتباطتان و تمسكتان بعروه محكم توحيد است با قوّت قلب با ياوران شيطان بجنگيد و همين طورى كه شيطان ضعيف است كيد و مكرش نيز ضعيف است و در پايه محكمى قرار نگرفته و بزودى كيدش منحل خواهد گرديد و شما ظفر مييابيد.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ در شأن نزول آيه از كلبى نقل ميكنند كه گفته در شأن عبد اللّه بن عوف زهرى و مقداد بن أسود كندى و قدامة بن مظعون و سعد بن ابى وقاص نازل شده كه چون در مكه آنها از مشركين رنج ميكشيدند گفتند يا رسول اللّه اذن بده كه با آنها جنگ كنيم بدرستى كه بما اذيّت كردند، حضرت فرمود مرا امر بجنگ ننموده‏اند بايد صبر كرد تا وقتش برسد چون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمدينه هجرت نمود و از جانب خدا حكم جنگ بدر صادر گرديد رسول اللّه [ص‏] گفت بايد جهاد كرد، و آنانكه بدروغ در مكه آرزوى جنگ با كفار را داشتند كه بايد جهاد كرد بدشان آمد و اظهار كراهت و ضعف نمودند خداى تعالى اين آيه را 
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 114

 فرستاد كه بآنهائيكه در مكه گفته شد پيش از نزول آيه جهاد (كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ) دست از جنگ بازداريد و بنماز و زكوة اكتفاء كنيد.

فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً الخ آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست. و خلاصه اينكه آيه سرزنش بآن مؤمنين ميباشد كه اينها بقدرى از كفار ميترسند مثل ترسيدنشان از خدا بلكه ترسشان از كفار شديدتر از ترس خدا است اين است كه اينها در مقام اعتراض ميگويند چرا خدا بر ما حكم جنگ صادر گردانيد كه مرگ ما نزديك گردد قوله تعالى (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ) گفته‏اند اين آيه در باره جماعتى از مؤمنين آمد كه هنوز در ايمان راسخ نبودند و ضعيف دل بودند و ايمان آنها كمال و قوّتى نداشت زيرا كه ايمان قوى و قوّت دل ميخواهد كه در چنين موردى كه هنوز اسلام خيلى قوى نگرديده و احتمال ميرفت كه مؤمنين شكست بخورند بعضى از جنگ و جهاد سستى كنند و اين دليل بر نفاقشان نبوده زيرا كه طبيعت بشرى است كه از مرگ ميترسد و فرار ميكند و معلوم ميشود آنهائيكه از جهاد كراهت داشتند مؤمن بودند لكن ايمانشان كمال و فزونى نداشت بر طبيعت بشرى غالب گردد كه با اطمينان قلب وارد جهاد گردند اين بود كه سستى مينمودند.

قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا برسول خطاب ميرسد كه اين جماعت را خاطرنشان نما و بگو تمتع بردن از دنيا و زندگانى آن در جنب آخرت بسيار اندك است زيرا كه دنيا دار فانى است كه بقاء و ثباتى در آن نيست و آخرت دار باقى است كه براى اشخاص متقى و پرهيزكار بهتر است و گمان نكنيد كه خداى مهربان خواهد بشما ستم كند و بقدر رشته در هسته خرما ستم نخواهيد شد.

آرى آخرت براى مؤمن نيكوكار سراى امن و امان و جوار حضرت ربّانى و نعيم آن دائمى است چگونه توان دار فانى بى‏مقدار كه لذائذ و حظوظ خيالى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 115

 آن عين الم و خوشى آن عين غم و راحتى آن با مشقّت توأم گرديده مقايسه كنيم با آخرت كه براى پرهيزكاران محلّ امن و امان است و در ظلّ رحمت الهى هميشه شادمانند.

أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ گويند (مُشَيَّدَةٍ) مأخوذ از (شيد) است و بمعنى چيز محكم است، باز آيه مؤمنين را يادآور ميشود كه بدانيد وقتى كه حكم مرگ وارد گرديد هر كجا كه باشيد اگر چه در قلعه محكم مطوّل كه دست كسى بآن نرسد خود را محفوظ گردانيد مرگ شما را در مى‏يابد اشاره به اين كه شما چه براى جهاد و جنگ با كفار حاضر گرديد يا خود را در محل محفوظ داريد موقع مرگ خواهيد مرد و اگر موقعش نرسيد در هر جا كه باشيد ولو در ميدان جنگ محفوظ ميباشيد پس ترس شما از جهاد كردن بى محل است.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ گفته‏اند مقصود از حسنه نعمت و طاعت است و از بليه بلاء و معصيت است قال اللّه تعالى (وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) يعنى اگر بآنها نعمتى برسد از وسعت و آسايش آنرا بخدا نسبت ميدهند و اگر بآنها بليّه‏ئى برسد از مرض و قحطى آنرا بتو نسبت ميدهند و ميگويند از جهت تو و بشومى تو است چنانچه آيه از قوم موسى [ع‏] حكايت ميكند (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ) وقتى بلائى بآنها وارد ميشد فال بد ميزدند بموسى و تابعين او، و نيز از قوم صالح حكايت ميكند كه وقتى بليه‏ئى بر آنها وارد ميشد ميگفتند (اطّيرنا بك و قومك) ما بتو و قوم تو فال بد ميزنيم، مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند جماعتى از يهود و منافقين موقع جنگ و قحطى و آفاتيكه بآنان ميرسيد چنين ميگفتند كه نزول اين بليات از شومى محمد [صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏] است و آنچه از نعمت و خوشى برسد از خدا است اين بود كه خداى تعالى سخن نارواى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 116
آنها را ردّ ميكند كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باينان بگو بلاء و آفات و خوشى و رفاهيت و نعمت تماما از نزد خدا است (اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ) سوره رعد آيه 26.

معلوم ميشود كسانيكه چنين ميگفتند آنها مشرك در مقام فعل بودند يعنى گمان ميكردند در تدبير و نظام عالم و در تقديرات بشود عمل كسى مدخليت نمايد ديگر ندانستند كه عالم خلقت بيك نظام معين انجام گرفته و تقديرات تخلّف ناپذيرى از روى حكمت بدست قادر توانا تحقق يافته و كسى را در اصل خلقت و تدبير امور تصرفى نخواهد بود، آرى چنانچه در سوره انفال آيه 55 (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ) چنين نيست كه نعمتى كه خدا بقومى عطاء نمود تغيير بدهد مگر اينكه نفسانيات خود را تغيير بدهند كه اعمال خودشان ايجاب ميكند كه نعمت را از آنها سلب نمايد فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً گويا به (مال) كه در مورد تعجب آرند در مقام سرزنش برآمده و اشاره بجماعتى است كه خالى از ادراك و شعورند كه چيست آنها را كه خدا را فيّاض مطلق و دائم الاحسان نميدانند در صورتى كه آنچه بتقدير عزيز عليم واقع گردد عين خير و صلاح است.

ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ اگرچه از ظاهر آيه چنين بر ميآيد كه خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است لكن بقرينه آيات ديگر نظير فرموده حق تعالى (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) و غير اينها گويا خطاب بعموم افراد بشر نموده كه اى بشر بدان هر خير و نيكى و نعمت كه بتو برسد از فضل و كرم الهى بروز و ظهور نموده زيرا كه او خير محض است از خير جز خير نيايد و بتو امتحانا و امتنانا تفضل نموده و آنچه از بلاها و مصيبات و ناگواريها بتو رسد از نفس تو است اعمال زشت تو است كه بلاء و مصيبات را ايجاب نموده، اشاره به اين كه تو خودت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 117

 دوستى رسول دوستى خدا و اطاعت رسول اطاعت خدا است از جهت نقص وجودت و اعمال ناپسندت خود را در معرض بليات واقع گردانيده‏ئى يعنى خودت سبب بليات خود شده‏ئى.

وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً اى رسول تو بگفتار نارواى كفار آزرده مشو و من تو را براى مردم رسول قرار دادم فقط وظيفه تو تبليغ رسالت است و تقديرات امور بدست تو نيست بدست مبدء عالم است (تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ).

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ، الى قوله تعالى وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا كسيكه پيغمبر را اطاعت كند حقيقتا خدا را اطاعت كرده.

بروايتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى فرمود

 (من احبّنى فقد احبّ اللّه و من اطاعنى فقد اطاع اللّه و من عصانى فقد عصى اللّه)

يعنى دوست داشتن من دوستى خدا است و اطاعت كردن امر من همانا اطاعت خدا است، منافقين گفتند محمد [ص‏] نهى از شرك نميكند مگر براى اينكه او را خداى خود بگيريم همانطورى كه نصارى عيسى را بخدائى گرفتند اين آيه نازل گرديد.

 (وَ مَنْ تَوَلَّى) يعنى هر كس از فرمان تو اعراض كند، ما تو را بر آنها نگهبان نفرستاديم، بر تو است تبليغ و بس.

 (وَ يَقُولُونَ) منافقين در حضور تو گويند از ما است فرمان‏بردارى تو و چون از نزد تو بيرون روند جماعتى از آنان شب را بروز آورند و با يكديگر ميگويند غير آنچه تو با ايشان ميگوئى و خدا در نامه اعمال آنها آنچه را كه در شب تدبير ميكنند از مخالفت قول تو مينويسد، اى رسول از آنها اعراض نما و بخدا توكّل كن، بس است خدا كه بامور بنده‏گان قائم و براى اينكه كفايت شرّ منافقين نمايد متصرف در احوال آنها باشد و انتقام تو را از آنها بكشد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 118

 [سوره النساء (4): آيات 82 تا 89]

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (82) وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِيلاً (83) فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلاً (84) مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقِيتاً (85) وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً (86)

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً (87) فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً (88) وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (89)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 119

 [ترجمه‏]

آيا چرا در قرآن تدبّر نميكنيد و اگر از نزد غير خدا بود همانا در آن اختلاف بسيار مييافتيد [82]

و چون بمنافقين خبرى بيايد از امن يا خوف آنرا فاش ميكنند و اگر آنان رد ميكردند برأى رسول و صاحبان حكم هر آينه آنهائيكه صاحب استنباطند از آنها ميدانستند كه بايد حكم را افشاء كرد يا اخفاء نمود و اگر نبود فضل و رحمت خدا بر شما همانا تابع شيطان ميگرديديد مگر اندكى از شما [83]

پس اى رسول در راه خدا جنگ كن و كسى جز خودت تكليف گرديده بر آن نشده و مؤمنين را ترغيب گردان بر جهاد شايد خدا از شما بازدارد شدت كارزار از آنهائى كه كافر شدند به اين كه در دل آنها ترس اندازد و خدا در هيبت و صولت (بالاتر) و در عقوبت شديدتر است [84]

كسيكه در امر خيرى واسطه گردد بهره‏ئى از ثواب نصيب وى ميگردد و كسيكه در امر شرّى واسطه گردد براى او نصيبى ميباشد از وبال آن و خدا بر هر چيزى توانا و نگهبان و گواه ميباشد [85]

و وقتى كسى بر شما سلام و تحيّتى كرد شما بنيكوتر او را تحيّت گوئيد يا مطابق تحيت او را پاسخ دهيد همانا خدا بر هر چيزى حساب كننده است [86]

خدا است و نيست الهى مگر او همانا البته خدا شما را جمع ميكند (از قبور) بسوى روز قيامت و شكى در آن نيست و كى است از خدا راست‏گوتر در گفتار [87]

پس چيست شما مؤمنين را كه راجع بمنافقين دو فرقه شده‏ايد و خدا بكيفر اعمالشان آنها را باز گرداند آيا اراده ميكنيد آنها را هدايت نمائيد كسى را كه خدا گمراهش گردانيد تو هرگز براى او راه هدايتى نمييابى [88]

دوست داشتند آن بر گشتگان كه شما كافر گرديد همچنانكه خودشان كافر شدند شما از آنها كسى را دوست خود نگيريد تا وقتى كه در راه خدا مهاجرت كنند پس اگر از ايمان اعراض كردند هر كجا آنها را يافتيد بگيريد و بكشيد و از آنان نه دوستى بگيريد و نه ياورى [89].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 120

 (توضيح آيات)

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً از جمله دليل‏هائى كه براى اثبات حقّانيت قرآن در اين آيه تذكر ميدهد عدم اختلاف در آيات قرآنى است و اين عدم اختلاف براى كسى ظاهر ميگردد كه در قرآن تدبّر نمايد و آيات را با هم بسنجد اين است كه بصورت استفهام انكارى اعتراض نموده كه چرا در قرآن تدبّر نميكنيد تا اينكه حقانيت قرآن بر شما واضح گردد اگر تدبر ميكرديد و آيات را با هم مرتبط ميگردانيديد ميفهميديد كه تمامش بيك نسق و يك اسلوب در كمال فصاحت و بلاغت واقع و مييافتيد كه چگونه راجع بهر مطلبى و حكمى كه بيان نموده در بيانش تعارض و تنافى وجود ندارد، هر سوره‏ئى كه ملاحظه ميشود غالبا ديده ميشود كه آيات آخرش مربوط به آيات اوائل او يا نتيجه او است، و نيز راجع بحكايات و داستانهاى انبياء و گذشته‏گان تعارضى در بيان آنها يافت نميگردد بخلاف داستانهاى بشر كه حكايت شده كه چقدر اختلاف و تناقض‏گوئى در آن ديده ميشود حتى در گفتار حكماء و دانشمندان چه در گفتارشان چه در تأليفاتشان تناقض بسيار ديده ميشود مثل اينكه گاهى در جائى مطلبى ميگويند و در جاى ديگر عكس آن يا ضدّش را ميآورند.

اين است كه يكى از معجزات قرآن عدم اختلاف در آيات و در نظم كلمات و معانى است، اگر قدرى در آيات دقّت كنيد بخوبى ميفهميد كه اين نحو بيان با اين خصوصياتى كه مخصوص بخود او است از عهده بشر خارج است.

در مجمع گفته در اينجا چند قول است: 1- اگر از نزد غير بود در آن اختلاف و تناقض مييافتى از جهت حق و باطل [قتاده و ابن عباس‏] 2- اختلاف در اخبار از سرائر آنها. [زجاج‏] 3- از جهت بلاغت و عدم آن و اين قول از ابى على است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 121
4- تناقض بسيار چه كلام بشر در حينى كه بطول انجاميد خالى از تناقض در معانى و اختلاف در لفظ نيست و همه‏اش منفى است و كما قال جلّت عظمته (لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ). [ابن عباس‏] وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ آيه خبر ميدهد كه وقتى خبرى از امن يا صلح يا ظفر يا خوف از جنگ آمد فاش ميگردانند، و گفته‏اند كه اين آيه در شأن منافقى آمد كه رسول در پنهانى باو خبر داده بود كه روزى بر دشمن ناگاه حمله ميآوريم و نميخواست اين سخن فاش شود آن منافق كه شنيده بود عمدا فاش گردانيد.

وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ در اينكه مقصود از اولى الامر كيانند قبلا گفته شد كه بعضى گفته‏اند علمائند و بقولى رؤساء و باجماع اماميه معصومينند كه از خطاء و اشتباه محفوظند و صاحبان امرند كه حقايق را از قرآن استخراج ميكنند چنانچه فرمود همانا آنها ميدانند آنچه را كه استنباط نموده‏اند.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلَّا قَلِيلًا شايد آيه اشاره باين باشد كه تمام مردم تابع شيطانند مگر عدّه كمى از آنهائيكه از خطاء و سهو محفوظند و آن قليل همانا معصومينند و آنها كسانى ميباشند كه پس از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مفسّر قرآن و حافظ احكامند.

فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا بعضى از مفسرين گفته (فاء) در اول آيه جواب آنست كه گفت (وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً) پس معنى چنين ميشود كه اگر اراده درك اجر بزرگ دارى پس قتال كن.

و قول ديگر اين است كه (فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) متصل بآن آيه ديگر است (وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) پس قتال كن در راه خدا.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 122

 و از كلبى نقل ميكنند كه گفته سبب نزول آيه اين بود كه بعد از واقعه احد رسول خدا با أبو سفيان وعده كرد كه موسم بدر صغرى با هم آيند و جنگ كنند چون وقت ميعاد رسيد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باصحاب گفت بايد داخل جهاد شويم و بوعده‏ئى كه داده‏ايم عمل كنيم بعضى اظهار كراهت نمودند و بر آنها دشوار گرديد اين بود كه اين آيه نازل گرديد اى محمد [ص‏] (فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) تو بيرون رو و جهاد كن اين حكم جز بر تو ننهاده‏اند.

چنانچه مفسرين گفته‏اند مقصود اين نيست كه بر ديگران حكم جهاد نيست بلكه مقصود اين است تو را بعمل ديگران الزام نميكنند (لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ) يعنى بر تو تكليف نشده مگر عمل خودت از عمل ديگران ضررى بر تو نيست (وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ) مؤمنين را ترغيب كن بر جهاد و از ثواب جهاد و فضيلت آن براى آنها سخن گو، اين بود كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مؤمنين را از فضيلت جهاد خبردار گردانيد و مكرّر فرمود (جاهِدُوا فِي اللَّهِ) و ميفرمود جهاد درى است از درهاى بهشت و امثال اين كلمات را تكرار مينمود (عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا) الخ يعنى تو را از شرّ قريش محفوظ ميدارد، و مؤمنين را بظفر و نصرت اميدوار مينمود و آنها را موعظه ميفرمود كه نبايد از دشمن بترسيد بايد از خدا بترسيد اگر از خدا بترسيد شرّ دشمن را از شما دفع ميكند و شما را مظفّر و منصور ميگرداند.

مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها شفاعت مأخوذ از شفع و ضدّ وتر است وقتى كسى شفيع كسى گرديد جفت او و ثانى او ميگردد، و شفاعت حسنه اين است كه كسى شرّ ظالمى را از مؤمن دفع كند لوجه اللّه براى خوشنودى خدا.

و بقولى شفاعة حسنه دعوت مسلم است بسوى ايمان زيرا كه آن بمعنى شفاعت است بسوى خدا، و در حديثى رسيده كسى كه ببرادر مسلم خود در غياب او دعا كند دعاى او اجابت ميشود و ملك باو گويد براى تو است دو مثل آن.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 123

 وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها كفل بمعنى نصيب است كسيكه در امر شرّى شفيع كسى و جفت او گردد از آن شرّ چيزى نصيب او و مقارن او ميگردد وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقِيتاً در معنى (مقيت) پنج قول از مفسرين نقل شده:

1- مقتدر 2- مقتدر عند اللّه 3- حفيظ و نگاه‏دار بود 4- گواه باشد 5- خبردهنده باشد.

خلاصه اينكه فرموده خداوند بر هر چيزى مقتدر و غالب است و مطابق اعمال و نيّت شما پاداش ميدهد (ان خيرا فخيرا و ان شرّا فشرّا) وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً خداى متعال در اين آيه امر فرموده كه هرگاه تحيّت داده شديد بتحيتى پس تحيّت گوئيد تحيت دهنده را بنيكوتر از تحيت او، و تحيّة اگر چه اطلاق دارد و هر نوع تحيت و تعارفى را شامل ميگردد لكن چنانچه بناى مفسرين بر اين است مصداق كاملش سلام است امر در آيه را بوجوب جواب سلام حمل نموده‏اند، و امر دلالت بر وجوب دارد و در آيه قيد نشده كه جواب سلام مسلمان و مؤمن واجب است پس باطلاق آيه توان گفت ولو كافر سلام كند بايد باو رد نمود يا مطابق آن يا زياده و تخيير بين زياده و ترك آن است و سلام دعاء بر سلامتى است، اگر گفت (السلام عليكم) سزاوار اين است كه هرگاه از اهل ايمان باشد در جواب گفته شود (السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته).

از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرموده وقتى يكى از يهود و نصارى بر شما سلام كرد شما در جواب بگوئيد و عليكم، و گفته‏اند يهوديها در سلام بر مسلمانها تند ميگفتند (السام عليكم) و سام بمعنى مرگ است شما در جواب بگوئيد و عليكم يعنى آنچه گفتى بر خودت باد.

در مجمع البيان گفته ابى امامه از مالك بن تيهان روايت كرده كه كسيكه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 124

 گفت‏

 (السلام عليكم)

ده حسنه براى او نوشته ميشود و كسيكه گفت‏

 (السلام عليكم و رحمة اللّه)

بيست حسنه براى او نوشته ميشود و كسيكه گفت‏

 (السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته)

سى حسنه براى او نوشته ميشود.

 (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً) همانا خدا بر هر چيزى ميباشد محاسب و حفيظ و تمام اعمال و افعال و نيّات شما را ميداند و بر هر عملى اجرى و پاداشى مقرر فرموده همين سلام مؤمنين بر يكديگر از بهترين اعمال نيك بشمار ميرود در مجمع البيان در ذيل آيه (وَ إِذا حُيِّيتُمْ) گفته على بن ابراهيم در تفسير خود از صادقين عليهما السلام روايت كرده كه مراد از تحيّت در اين آيه سلام و غير او است از نيكيهاى ديگر.

و در كافى باسناد خود از سكونى روايت ميكند كه گفت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود سلام مستحب است و جواب آن واجب است.

باز در كافى باسناد خود از جرّاح مدائنى روايت ميكند كه فرمود بايد كوچك بر بزرگ و كسيكه راه ميرود بر آنكه نشسته و افراد كم بر افراد زياد سلام كنند.

باز در كافى باسناد خود از عيينه (خ ل) از مصعب از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه فرموده افراد كم بافراد زياد ابتداء سلام كنند، شخص سواره بر پياده، اسب سوار بر خرسواران ابتداء سلام كنند. [الميزان‏] امثال اين روايات بسيار است و فضيلت سلام كننده ولو آنكه سلام كردن مستحب است و جواب آن واجب، عمل مستحب در اينجا فضيلت دارد بر عمل واجب و سزاوار اين است كه مؤمنين وقتى بهم ميرسند پيش‏دستى كنند در سلام كه ثواب آن بسيار است و محبت و دوستى بين آنها پديد ميگردد.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً لام (لَيَجْمَعَنَّكُمْ) لام قسم و (حَدِيثاً) منصوب و تميز است مثل اينكه گفته ميشود كى است نيكوتر از زيد (مِنْ) در لفظ استفهام و در معنى تقرير
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 125

 است و (إِلى‏) بمعنى فى ميباشد.

يعنى نيست الهى مگر او قسم بخدا كه شما را در قيامت كه محقق الوقوع و شكّى در وقوع آن نيست جمع ميكند (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً) و كى است صادق‏تر از خدا از حيث گفتار و (يَوْمِ الْقِيامَةِ) روزى است كه بامر پروردگار تمام مرده‏گان از قبر بميعاد پروردگارشان ميشتابند و همه در صعيد واحد جمع ميگردند.

 (لَيَجْمَعَنَّكُمْ) جمع نمودن حق تعالى افراد بشر را در قيامت بدو معنى است يكى جمع نمودن اعضاء آدمى را كه در خاك پوسيده و متفرق گرديده برميگرداند آنرا بصورت اول بطوريكه هم خودش خود را ميشناسد كه از حيث جسمانيت و روحانيت با تمام قوى و مشاعر جسمانى و روحانى همانست كه در دنيا زندگانى مينمود و هم ديگران وى را ميشناسند. و ديگر تمام افراد بشر از سابقين و لاحقين همه پاى ميزان حساب در دادگاه عدل الهى با هم اجتماع مينمايند و هر كسى بسزاى عمل خود خواهد رسيد.

فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا در مجمع البيان گفته كلام را عود داده بذكر منافقين و فرموده (فَما لَكُمْ) چيست بر شما اى مؤمنين كه در امر جماعت منافقين دو فرقه مختلف گرديده‏ايد و بعضى از شما آنان را تكفير ميكنيد و بعضى تكفير نميكنيد (وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا) يعنى خدا آنها را بسوى كفار رد كرد زيرا كه اظهار كفر نمودند.

 [ابن عباس‏] و بقولى آنها را براى كفرشان هلاك گردانيد. [قتاده‏] (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا) آيا ميخواهيد حكم كنيد بهدايت كسيكه خدا او را گمراه ناميده.

خلاصه آيه اعتراض بآنهائى است كه ميگفتند كافر نيستند و ميخواهند از كشتن آنها دفاع كنيد با اينكه خدا بضلالت آنها حكم نموده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 126
تا آنجا كه گفته (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا) كسى را كه خدا نسبت ضلالت باو داد حكم غير خدا بهدايت او نفع نمى‏بخشد.

در شأن نزول آيه گفته شده كه آيه در باره جماعتى فرود آمده كه از مكه بمدينه آمدند و اظهار اسلام نمودند نزد مسلمين پس از آن بمكه رجوع كردند براى اينكه هواى مدينه را وخيم دانستند پس در مكه اظهار شرك كردند و با مال التجاره بيمامه مسافرت نمودند پس مسلمانها اراده كردند با آنها جنگ كنند پس از آن با هم اختلاف كردند بعضى گفتند با آنها جنگ نميكنيم براى اينكه ايمان آورده‏اند و بعضى ديگر گفتند اينها مشركند اين بود كه در باره آنان آيه نازل گرديد. [مجاهد و حسن‏] و همين طور از ابى جعفر عليه السّلام روايت شده.

و بقول ديگر آيه در باره جماعتى وارد شده كه در جنگ احد تخلف كردند و گفتند (لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ) پس بين اصحاب رسول اختلاف واقع گرديد كه جماعتى گفتند آنها را ميكشيم و جماعتى گفتند آنها را نمى‏كشيم پس آيه بالا نازل گرديد. [بيان طبرسى اجمالا بپايان رسيد] وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ يعنى آن برگشته‏گان از دين تمنّى ميكنند و دوست ميدارند كه شما مسلمانان كافر شويد تا با يكديگر مساوى باشيد پس اى مسلمانان شما كسى را از آنها دوست خود نگيريد تا وقتى كه ايمان آرند و از مكه بمدينه مهاجرت نمايند در راه رضاى خدا يعنى هجرت آنها از اغراض دنيوى خالى باشد پس اگر اعراض كردند آنها را بگيريد و بكشيد هر كجا كه آنها را يافتيد و از آنها نگيريد نه دوستى و نه يارى و نه مددكارى.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 127

 [سوره النساء (4): آيات 90 تا 93]

إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً (90) سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً (91) وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92) وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً (93)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 128

 [ترجمه‏]

اين استثناء است (از فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ در آيه قبل) مگر آنهائى را كه بجماعتى كه بين شما و آنها عهد و ميثاقى است پناهنده شدند يا پيوندى نمودند بجماعتى كه نزد شما آمدند در حاليكه دل تنگ بودند و كراهت داشتند كه با شما جنگ كنند يا جنگ كنند با قوم خود از كفار و اگر خدا خواسته بود همانا آنها را بر شما مسلّط كرده بود و با شما جنگ ميكردند پس اگر از شما كناره‏گيرى كردند و با شما جنگ نكردند و بسوى شما القاء تسليم نمودند يعنى امان طلبيدند در اين صورت) خدا قرار نداده براى شما در كشتن آنها راهى [90]

بزودى جماعت ديگرى را مييابيد كه اراده دارند باظهار اسلام از شما ايمن باشند و باظهار كفر از قوم خودشان ايمن گردند و هرگاه رد گرديده شوند بآن فتنه باز گردند پس اگر از جنگ با شما كناره‏گيرى نگيرند و از شما امان نطلبند و دست از جنگ با شما بازندارند پس آنها را هر جا كه يافتيد بگيريد و بكشيد و براى شما بر آن گروه حجتى ظاهر قرار داده [91]

و بر مؤمن جايز نيست كه عمدا مؤمنى را بكشد مگر بخطاء و هر كس بخطاء مؤمنى را كشت بايد بنده مؤمن را آزاد كند و اين ديه ايست مسلّم كه بايد باهل مقتول برسد مگر اينكه اهل مقتول گذشت كند از حق خود پس اگر آن مقتول از جماعتى باشد كه دشمن شما ميباشند در صورتى كه آن مقتول مؤمن بوده پس بر قاتل او واجب است كه بنده مؤمنى را آزاد كند و هرگاه بوده باشد آن مقتول از جماعتى كه بين آنها و شما مسلمانان عهد و پيمان است بر قاتل واجب است كه ديه او را باهلش بدهد و يك بنده مؤمنى را نيز آزاد كند و هرگاه بنده‏ئى نيافت كه آزاد كند بايد دو ماه پى در پى روزه بگيرد اين توبه ايست از حكم خدا و خدا عالم و درستكار است [92]

و كسيكه عمدا مؤمنى را بكشد كيفر او جهنم است و در آن جاويدان است و لعنت و غضب خدا بر او است و براى او عذاب اليم آماده شده [93].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 129

 توضيح آيات‏

إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ (إِلَّا) استثناء از آيه بالا (فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ) ميباشد كه راجع بمنافقين بود كه آنها از هجرت با رسول برگشتند بمكه كه چنين امر فرموده بود كه آنها را هر جا يافتيد بگيريد و بكشيد مگر آنهائيكه (يَصِلُونَ) پيوند و پناه آورده‏اند بگروهيكه بين شما و آنها ميثاق و پيمان واقع شده، گفته‏اند مقصود قبيله خزاعه بودند كه هر كس بآنها پناه آرد در جوار حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشد (أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ) اين جمله حال است باضمار (قد) يا بيان (جاؤُكُمْ) (حصر) بمعنى ضيق و انقباض است (أَوْ) عطف بجمله پيش است يعنى با اين جماعت مقاتله نكنيد وقتى كه نزد شما آمدند در حاليكه تنگ دل و فشرده خاطر باشند از اينكه با شما جنگ كنند (أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ) يا با قوم خود جنگ كنند از كفار، و گفته‏اند اينان بنى مدلج بودند كه بعد از واقعه احد سراقة بن مالك مدلجى را خدمت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرستادند و پيمان بستند كه با پيغمبر [ص‏] جنگ نكنند و با قريش نيز بهمين طريق عهد كردند.

و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه مقصود بنى اسلمند كه بلال بن عويم اسلمى را نزد رسول [ص‏] فرستادند و با يكديگر معاهده كردند كه جنگ نكنند و نيز حمايت مشركين ننمايند، و نزد بعضى بنى اشجعند كه بمدينه آمدند و رئيس آنها مسعود بن رخيل بود رسول خدا [ص‏] آنها را مهمانى كرد و از سبب آمدن آنها پرسيد گفتند آمده‏ايم كه با هم معاهده كنيم كه با يكديگر جنك نكنيم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آنها عهد بست (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ) و اگر خدا ميخواست و حكمت او اقتضاء ميكرد (لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ) همانا آنها را بر شما مسلّط ميگردانيد يا اينكه ترس از شما را از دل آنان بيرون ميبرد و سينه آنها را باز ميگردانيد و قلبشان را قوّت ميداد (فَلَقاتَلُوكُمْ) و با شما جنك ميكردند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 130

 (فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ) اگر آنها از شما كناره‏گيرى كردند (فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ) و با شما جنك نكردند و با شما صلح كردند و امان خواستند (فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا) در اين صورت شما را بر آنها راهى نيست كه آنها را بكشيد يا مال آنها را ببريد. و باتّفاق اين آيه بآيه (فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ) منسوخ است.

 [منهج الصادقين‏] سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ الخ آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست. و خلاصه اينكه گفته‏اند آيه راجع بقوم بنى غطفان يا بنى اسد است كه آنان بمدينه آمدند و اظهار اسلام كردند و غرضشان اين بود كه از شما اهل اسلام ايمن باشند و چون از مدينه برگشتند كافر شدند كه از اهل خود ايمن باشند.

كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها گفته‏اند (فتنه) در اينجا بمعنى شرك است چنانچه گفت (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ) و در وصف آن جماعت فرموده هرگاه بسوى (فتنه) يعنى جنك با اسلام يا در فساد بين مسلمين خوانده شوند (أُرْكِسُوا فِيها) از آن فتنه باز گرديده شوند.

فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ پس اگر اين جماعت از جنك با شما كناره نگيرند يعنى دست از جنك با شما مسلمين برندارند پس آنها را هر كجا يافتيد بگيريد و بكشيد وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً آيه مسلمانها را در كشتن و غارت كردن كفار و منافقين اذن و تسلط داده از حضرت صادق [ع‏] روايت شده كه اين آيه در باره عيينة بن حصن فزارى نازل شده كه چون در شهر آنها قحطى شد نزد رسول [ص‏] آمد و با حضرت موادعه نمود كه در بطن نخل اقامه نمايد و آنحضرت متعرض او و قومش نشود و او منافق بود و آن حضرت وى را

 (الاحمق المطاع فى قومه)

نام نهاده بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 131

 وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا در (الّا) استثنائيه دو قول است بعضى استثناء منقطع گرفته‏اند نظر به اين كه كلام در عدم جواز كشتن مؤمن تمام شد تا قوله تعالى (أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً) بعد فرمود (فان كان القتل خطأ) و بعضى گفته‏اند استثناء متصل است يعنى نبايد مؤمن را عمدا كشت مكر خطاء واقع گردد.

مفسرين گفته‏اند آيه در باره عيّاش بن ابى ربيعه مخزومى وارد گرديده و او پيش از هجرت در مكه نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و ايمان آورد چون رسول بمدينه آمد نتوانست در مكه بماند در بعض كوهاى مدينه رفت و جاى گرفت و چون خبر اسلام او بمادرش رسيد او جزع و بى‏تابى بسيار نمود و اسلام آوردن او و رفتنش بروى ناگوار گرديد و بپسرانش أبو جهل و حارث كه برادران عياش بودند گفت بخدا كه در هيچ سقفى نروم و هيچ طعامى و شرابى نخورم تا نرويد و او را پيش من نياوريد آنها بر خواستند و با حارث بن زيد در آنجا كه جايش را شناخته بودند رفتند و باو گفتند مادرت سوگند خورده كه در سايه نرود و غذا نخورد و آب ننوشد تا تو را نبيند و با او عهد كردند و سوگند خوردند كه او را نيازارند و در باب دين بر او اكراه نكنند و چون سوگند مادر و عهد آنها را شنيد از كوه بزير آمد و دست بدست آنها داد آنها او را گرفتند و دستهاى او را بستند و هر برادرى وى را صد تازيانه بزد و او را نزد مادرش آوردند و مادرش قسم ياد نمود كه او را از بند رها نكند تا كافر نشود چون كار بر او سخت شد آنچه از او مى‏خواستند گفت او را رها كردند، حارث بن زيد كه با آنها همراه بود او را ملامت كرد و گفت اى عياش اين چه كارى بود كه كردى نه بدين پدرانت ماندى و نه در دينى كه رفته بودى اگر اين كه رفته بودى حق بود از هدايت برگشتى و اگر باطل بود مدتى در باطل گذرانيدى و امثال چنين سخنان موحش ميگفت عياش گفت و اللّه هر كجا تو را يافتم تا تو را نكشم بر نگردم آنگاه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 132

 برخاست و در مدينه رفت و اسلامش را تازه كرد و در مدينه جاى گرفت پس از آن حارث بن زيد نيز در مدينه آمد و اسلام آورد و آنوقت عيّاش غائب بود و خبر از اسلام آوردن حارث نداشت يك روزى حارث را ديد باو حمله آورد و او را كشت مردم باو گفتند چرا او را كشتى او مسلمانست گفت نميدانستم و پشيمان شد و نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفت و حكايت را برسول گفت و قسم خورد كه من اسلام آوردن او را نميدانستم، اين بود كه خداى تعالى اين آيه را نازل گردانيد در مجمع البيان گفته (وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ) يعنى اگر مقتول از قومى باشد كه بين شما و آنها عهد و ميثاقى بوده يعنى عهد و ذمّه‏ئى و از اهل حرب نباشد ديه قتل كه آزاد كردن بنده مؤمنى است قاتل باهلش تسليم كند و اين روايت از صادق عليه السلام نقل شده.

و اختلاف در وصف مقتول است كه آيا مؤمن است يا كافر اگر گفته شود كافر بوده قاتلش را لازم آيد كه براى عهدى كه شده ديه او را بدهد.

 [ابن عباس، زهرى، شعبى، نخعى، قتاده، ابن زيد) و اگر گفته شود مؤمن بوده براى قاتلش لازم ميآيد كه ديه او را بقومش از مشركين بدهد زيرا كه او اهل ذمّه است.

 [حسن و ابراهيم‏] و اصحاب ما اماميه چنين گفته‏اند كه ديه او را بوارث مسلمان او بدهند نه بكفّار و لفظ ميثاق ذمّه و عهد را شامل ميگردد.

 (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ) يعنى قدرت بر آزاد كردن رقبه مؤمنه ندارد (فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ) تا اينكه خدا از او قبول توبه كند زيرا كه توبه فعل خدا است و بقولى مراد از توبه در اينجا از جانب خدا تخفيف است زيرا كه جايز گردانيد براى قاتل عدول از قصاص را بصيام الى آخر.

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 133

 وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، خلاصه از اينجا مقام مؤمن معلوم ميشود كه مؤمن چه قدر نزد خدا ذى قدر و محترم است كه همان طورى كه كافر و مشرك مخلّد در جهنم و مشمول غضب خدا است كشنده مؤمن از روى عمد و لو اينكه قاتل مؤمن باشد همين حكم را دارد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 134

 [سوره النساء (4): آيات 94 تا 100]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (94) لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً (95) دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (96) إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً (97) إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً (98)

فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99) وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (100)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 135

 [ترجمه‏]

اى اهل ايمان وقتى كه براى جنگ بيرون رفتيد تحقيق كنيد و بآنهائيكه اظهار ايمان ميكنند نگوئيد تو مؤمن نيستى كه باين وسيله (با آنها جنگ كنيد و غنيمت ببريد) و مال دنيا را بجوئيد (بدانيد) كه نزد خدا غنائم و مال بسيار است حال شما از اول كه اسلام آورديد چنين بود پس خدا باستقامت شما باسلام نعمت بزرگ بشما عطا كرده پس بايستى از حال مردم تحقيق كنيد (و نفهميده بكسى نسبت كفر ندهيد) همانا خدا بآنچه ميكنيد آگاه است [94]

هرگز مؤمنانى كه هيچ عذرى (براى جهاد با كفار ندارند) با مجاهدين كه بمال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند مساوى نيستند خدا مجاهدين بمال و جان را بر قاعدين فضيلت داده بدرجه‏هائى و هر يك از قاعدين معذور و مجاهدين را وعده نيكو داده و مجاهدين را بر نشسته‏گان برترى داده باجر بزرگ [95]

و درجات از او و آمرزش و رحمت است (براى مجاهدين در راه خدا) و همانا خداوند آمرزنده و مهربان است [96]

حقيقة آنهائى را كه ملائكه جان آنها را ميگيرند در حاليكه آنان بنفس خود ستمكاران بودند (بترك هجرت با رسول) فرشتگان از آنها پرسش ميكنند شما در زمين در چه كارى بوديد از امر دين پاسخ گويند ما در زمين از ضعفاء بوديم ملائكه گويند آيا زمين خدا وسيع نبود چرا مهاجرت نكرديد پس جايگاه آنها جهنم است و بد بازگشتى است جهنم [97]

مگر آن گروه كه واقعا ضعيف و عاجز بودند كه چنين ضعفائى را از مردها و زنان و كودكان كه راه چاره‏ئى براى هدايت آنها نيست [98]

چنين كسانى نزديكند بعفو خدا كه خدا آنها را معاف گرداند و ببخشد و عفو كند و خدا درگذرنده و آمرزنده است [99]

و كسيكه در راه خدا مهاجرت كند مييابد در زمين جايهاى وسيع و فراخى و كسيكه از خانه‏اش بيرون رود در حالتى كه بسوى خدا و رسولش هجرت كرده باشد پس مرگ وى را دريابد بحقيقت اجر او نزد خدا ثابت گرديده خدا آمرزنده و مهربان است [100].

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 136

 توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا مفسرين گفته‏اند اين آيه در موقعى نازل گرديد كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جنگ خيبر مراجعت فرموده بود و اسامة بن زيد را با جماعتى بيكى از ناحيه‏هاى فدك از دهات يهوديها فرستاده بود براى اينكه آنها را باسلام دعوت نمايند، مردى بنام مرداس بن نهيك فدكى در يكى از دهات سكونت داشت وقتى فهميد لشگر رسول اللّه [ص‏] ميآيند اهل و عيال و دارائيش را در ناحيه‏ئى از كوه جمع كرد و رو بجمعيت مى‏آورد و ميگفت (اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه) اسامة بن زيد از پهلوى او گذشت و با نيزه او را زد و كشت موقعى كه در مراجعت بحضور حضرت رسيد باو خبر داد حضرت فرمود مردى را كشتى كه بوحدانيت خدا و رسالت من شهادت داده اسامه گفت از ترس كشته شدن اين كلمه را گفت فرمود تو از دل او پرده برداشتى و گفته زبانش را نپذيرفتى با اينكه در آنچه در نفس خود داشت عالم نبودى، اسامه قسم ياد نمود كه ديگر كسى را كه بلا اله الّا اللّه و محمّد رسول اللّه شهادت داد نكشد و اين بود كه از جنگهاى امير المؤمنين عليه السّلام تخلّف مينمود.

در همين باره اين آيه (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا الخ نازل گرديد.

و آراى ديگر نيز از مفسرين در شأن نزول آيه نقل شده بعضى گفته‏اند كه همين حكايت راجع بمقداد بن اسود است، بقول ديگر مربوط بابو درداء است، و بقول ديگر راجع به محلم بن جثامه است و بعضى گفته‏اند كه داستان بطور ابهام ذكر شده خلاصه آيه اشاره است به اين كه كسى كه شهادتين بزبان جارى كرد جان و مالش محفوظ است، و نهى بمؤمنين است كه شما براى غنيمت بدست آوردن                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 137

 و متاع ناچيز دنيا كسيكه شهادتين بزبان جارى نمود نبايد بكشيد بلكه تبين و تحقيق كنيد و قتل بنا حق نكنيد و بدانيد كه خدا از نيّت و اعمال شما آگاهست لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ از زيد بن ثابت روايت شده كه چون اين آيه نازل شد لفظ (غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ) در او نبود ابن امّ مكتوم گفت من خدمت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفتم و گفتم يا رسول اللّه حال من چون باشد كه نابينايم و از جهاد عاجزم همان حال آثار وحى بر حضرت رسول [ص‏] ظاهر شد و گفته در آن وقت ران آنحضرت بر ران من بود بقدرى سنگين كه نزديك بود رانم خورد شود پس از كشف حال فرمود بنويس (غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ).

خلاصه آيه براى تشويق مجاهدين فى سبيل اللّه فرموده آن مؤمنينى كه در راه خدا بمالهاى خود و جانهاى خود مجاهده كردند كه مالشان و جانشان را براى يارى دين حق فدا دادند چنين اشخاصى در مقامات و درجات مساوى نيستند با آن مؤمنينى كه بدون عذر و ضرر موجّه قعود نمودند و نشستند و از رفتن بجهاد خوددارى نمودند.

آرى چگونه ميتوان مقايسه نمود مؤمنى را كه بمال و جان كه شدّت محبت اين دو چيز نزد همه كس معلوم است در راه خدا و يارى دين بر حق جهاد كند با آنكسانى كه با ادّعاى ايمان بدون عذر موجّه كه عقلاء او را معذور دانند عذر بياورد و از رفتن بجهاد استنكاف نمايد (دَرَجَةً) براى مجاهدين فى سبيل اللّه درجه‏ايست يعنى فضيلت و مقاماتى است كه براى نشسته‏گان از جهاد نيست و ظاهرا مقصود از درجه مقامات بلند اخروى بهشتى و فضائل روحانى است و نيز درجه دنيوى از ظفر و غلبه بر دشمن و بدست آوردن غنيمت و نام نيكو و غير اينها همه را شامل ميگردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 138

 وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ خداى جليل شايد براى اينكه آنهائى از مؤمنين كه با حقيقت ايمان و خلوص نيّت بسيار مايلند كه بتوانند با مجاهدين در ميدان جنگ حاضر گردند لكن عاجزند نخواسته آنها را از رحمت خود نااميد گرداند گويا آنها را تسلّى داده كه براى تمام مؤمنين وعده نيكو است.

وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً عدل و لطف الهى مقتضى است كه مجاهدين را بر قاعدين يعنى آنهائيكه با عذر بجهاد نرفته‏اند فضيلت و برترى دهد زيرا كه در اين مورد براى مجاهدين دو عمل بوده يكى ايمان كامل و ديگرى عمل آنهم چه عملى كه جان و مالشان را در مورد خطر قرار دادند كه بايستى بپاداش آن دو عمل تفضلاتى در باره آنها اجراء گردد، لكن مؤمنى كه از قبل عذر موجّه از فضيلت جهاد بازمانده فقط از جهت حسن نيّت و آرزوى جهاد نمودن با مؤمنين كه در دل خود داشته مستحق اجر نيكو ميگردد.

اين است كه آيه مؤمنين مجاهدين را خبر ميدهد و خاطرنشان ميگرداند كه شما فضيلت و برترى داريد بر نشسته‏گان از جهاد و لو اينكه بر آنها از جهت ايمان و حسن نيّتشان نيكوئى هست لكن براى شما كه يارى دين اسلام را كرديد برترى بر آنها و پاداش بزرگ است.

دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً آيه در مقام فضيلت مجاهدين و تشويق آنها بر جهاد است كه مؤمنين مجاهدين را بر غير آنها فضيلت ميدهد و بچند كرامت آنها را معزز و محترم ميگرداند:

1- به (دَرَجاتٍ مِنْهُ) براى آنها در آخرت مقامات و پايه‏هاى بلندى است گفته‏اند مراد هفتاد درجه است كه ميان هر درجه‏ئى تا درجه ديگر مقدار دويدن اسب تندرو در مدّت هفتاد خريف است اشاره ببلندى هر درجه از درجه ديگر است چنانچه در حديث است كه‏

 (انّ اللّه فضل المجاهدين على القاعدين سبعين درجة)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 139

بين كلّ درجتين مسيرة سبعين خريفا للفرس الجواد المضمر) 2- (وَ مَغْفِرَةً) مجاهدين مشمول مغفرت و آمرزشند، ظاهرا مقصود اين است كه و لو اينكه شخص مجاهد گنهكار هم باشد بهمين جهاد كردن در راه خدا گناهان و خطاهايش عفو ميگردد.

3- (وَ رَحْمَةً) مجاهدين در معرض رحمت حق تعالى قرار گرفته‏اند.

تكرار آيات در فضيلت مجاهدين و درجات بلند آنها براى اهميت امر جهاد است در اول كه اسلام ضعيف بود و دشمنهاى سرسخت كه در صدد خاموش كردن چراغ هدايت بودند اسلام بجان بازى مؤمنين كاملين قوت گرفت و تمام مؤمنين رهين منّت آنهايند اگر در اول بروز اسلام جماعتى جان و مالشان را در راه تقويت اسلام فدا نداده بودند چگونه تا حال دين برقرار بود و فعّاليت مينمود بعضى براى رفع تكرار گفته آن فضائلى كه در آيه اول آمده راجع بمجاهدين ميدان مبارزه و نبرد با كفار مقصود است و فضائلى كه در آيه بعد آمده راجع بمجاهدين با نفس است كه اهميت آن زيادتر و زحمت آن نيز بيشتر است چنانچه در حديث است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس از جهاد بعضى از غزوات فرموده‏

 (رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر)

شايد مقصود از جهاد اكبر كه بزرگتر از جهاد ببدن و جان باشد همان جنگيدن و مبارزه با نفس خطاكار باشد إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ الخ مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند جمعى از مسلمانان كه بظاهر شهادتين گفته بودند چون قيس بن فاكة و قيس بن وليد و امثال اينها با وجود قدرت كه از مكه بمدينه هجرت كنند و نكردند وقتى كه رؤساى قريش بطرف بدر براى جنگ با مسلمين ميآمدند آنها بهمراهى مشركين بحربگاه حاضر گرديدند و بشمشير مسلمانان كشته شدند اين آيه در باره آنها آمد كه آنهائيكه ملائكه جان آنها را گرفتند (ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ) در حاليكه بنفسهاى خود از هجرت نكردن از مكه بمدينه و داخل شدنشان در حرب قريش اينها در مورد توبيخ و سرزنش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 140

 ملائكه قابض ارواح واقع گرديدند و ملائكه بطور ملامت و تبكيت بآنها گفتند شما در دين خود در چه مرتبه‏ئى بوديد آنان در پاسخ ملائكه گفتند (كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ) ما از ضعفاى اهل مكّه بوديم و بمدينه هجرت ننموديم ملائكه بآنها گفتند (أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها) مگر زمين خدا وسيع نبود كه شما از شرّ مشركين بجاى ديگرى برويد و با مشركين همراهى نكنيد چنانچه جماعتى بحبشه رفتند.

فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً (فَأُولئِكَ) اشاره بجماعتى است كه براى يارى رسول از مكه بدون عذر موجّه بمدينه هجرت ننمودند و داخل در حرب مشركين گرديدند كه بپاداش عملشان مأوا و جايگاه آنها جهنم است و جهنم بد منزلگاهى است.

از امام محمد باقر عليه السّلام روايت شده كه آيه مذكوره در باره پنج كس نازل گرديده: 1- حارث بن زمعة الاسود 2- أبو العاص 3- على بن امية بن خلف 4- قيس بن وليد بن مغيرة 5- قيس بن الفاكة بن المغيرة كه اينها با رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هجرت نكردند و چون مشركين ببدر حاضر شدند اينان قلب لشگر اسلام دريدند و گفتند (غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ) يعنى مسلمانان را دينشان مغرور كرده و همه در بدر كشته شدند و فرشتگان بر پشت و رويشان ميزدند و ميگفتند (ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).

از حضرت رسول [ص‏] روايت شده كه‏

 (من فرّ بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبرا من الارض استوجب الجنة و كان رفيق ابراهيم و محمد [ص‏]

كسيكه براى حفظ دينش از زمينى بزمين ديگر فرار كند اگرچه بمقدار يك وجب باشد براى وى بهشت واجب ميگردد و رفيق ابراهيم و محمد [ص‏] ميباشد إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا الخ استثناء منقطع است يعنى ليكن كسانى كه واقعا ضعيف و عاجزند از مردان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 141
و زنان و كودكان كه بر چاره‏سازى استطاعت و توانائى ندارند و راه مدينه را نميشناسند كه هجرت بنمايند بمدينه.

فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً خداى جليل بمستضعفين از مؤمنين وعده عفو ميدهد با اينكه از جهت ضعف و عدم قدرت بر مهاجرت معذور بودند و گناهى نكرده بودند كه مورد عفو گردند، شايد مقصود از عفو در اينجا نه از جهت گناهست بلكه مقصود پذيرفتن عذر آنها است بر ترك تكاليفى كه بر اقوياء بشر ميس بود.

وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

راغب گفته (الرغام) بفتح راء، بمعنى خاك نرم است (رغم الف فلان رغما) يعنى بينى او بخاك رسيد.

بعضى از مفسرين در معنى آيه چنين گفته هر كس در راه خدا يعنى در جستجوى مرضات الهى براى دارا شدن دين از نظر علم و عمل مهاجرت كند در زمين جاهاى بسيارى خواهد يافت كه هرگاه در پاره‏ئى از جاها بر اثر يك مانعى نتوانست دين خدا را برپا دارد بجاى ديگر هجرت كند و در آنجا براحتى بكوبيدن مانع و دشمنى با آن بپردازد و چون مانع با او بدشمنى و نزاع ميپرداخت بدانجا پناهنده ميشود چنين شخصى در زمين وسعتى خواهد يافت. [منهج‏] و از تفسير قمى نقل شده كه از ضريس كناس روايت ميكند كه گفت بحضرت باقر عليه السّلام گفتم فدايت شوم آن گنهكارانى كه ميميرند در حاليكه امامى ندارند و عارف بولايت شما نيستند ولى موحّد و مقرّ بنبوّت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشند چه حالى دارند فرمود آنها در همان گودالها ميمانند و بيرون نميآيند هر كس عمل صالح داشته باشد و عداوت و دشمنى ما از او بروز نكرده باشد روزنه‏ئى بطرف بهشتى كه خدا آنرا در سمت مغرب (شايد مقصود بهشت برزخى باشد) خلقت كرده باز ميكند آنگاه روح و راحت بهشتى در همان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 142

 گودال بوى ميرسد تا روز قيامت كه خدا را ملاقات ميكند [تفسير الميزان‏] و نيز از خصال از حضرت صادق عليه السلام نقل ميكند كه از جدّش حضرت على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود بهشت هشت درب دارد از يك درب انبياء و صدّيقين وارد ميشوند، از يك درب شهداء و صالحين وارد ميشوند و از پنج درب ديگر دوستان و شيعيان ما تا آنجا كه فرموده از يك درب ساير مسلمانانى كه شهادت بلا اله الّا اللّه ميدادند و بمقدار ذرّه‏ئى هم در قلبشان دشمنى ما اهل بيت وجود نداشته داخل ميشوند.

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 143

 [سوره النساء (4): آيات 101 تا 106]

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً (101) وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (102) فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً (103) وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (104) إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً (105)

وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (106)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 144

 [ترجمه‏]

وقتى مسافرت كنيد در زمين بر شما گناهى نيست كه از نمازتان كم كنيد اگر بترسيد كه كافرين شما را (بكشند) يا بفتنه اندازند همانا بحقيقت كافرين ميباشند بر شما (مؤمنين) دشمن هويدا [101]

 (اى محمد) وقتى تو در ميان ايشان باشى و خواهى نماز را برپا دارى بايد يك عده‏ئى براى حذر از دشمن با تو نماز بگذارند و با خود اسلحه داشته باشند و وقتى سجده كردند بايد آنهائى كه نماز نميكنند پشت شما باشند و چون يك ركعت تمام شد نماز كرده‏ها بروند بصف لشگر و آن عده ديگر كه نماز نخوانده‏اند بيايند و با تو يك ركعت ديگر را بخوانند و بايد براى حذر نمون از دشمن اسلحه خود را بردارند كافرين دوست دارند كه شما از اسلحه و متاع خودتان غافل گرديد پس بيكدفعه بر شما حمله كنند و اسلحه و متاع شما را غارت كنند و هيچ گناهى بر شما نيست اگر بر شما از باران رنجى باشد يا مريض باشيد اينكه اسلحه خود را زمين گذاريد و سپر خود را برداريد خدا براى كافرين عذاب خوار كننده مهيّا گردانيده [102]

وقتى نماز را بپايان رسانيديد پس خدا را ياد كنيد در حال ايستاده و نشسته و وقتى بپهلو خوابيده‏ايد پس چون از خوف مطمئن گشتيد نماز را بپاى داريد همانا نماز بر مؤمنين نوشته شده و فرض است [103]

و در طلب كافرها سستى نكنيد اگر شما از جهاد مجروحيد آنها نيز مجروحند و شما از خدا چيزى اميدوار ميباشيد كه آنان اميدوار نيستند خدا دانا و درست كار است [104]

بحقيقت ما بر تو قرآن را نازل گردانيديم بحق تا بين مردم حكم كنى بآنچه خدا تو را آشنا گردانيده و نبوده باشى براى خيانت كنندگان دشمن [105]

و از خدا طلب آمرزش كن همانا خدا ميباشد آمرزنده مهربان [106]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 145

 (توضيح آيات)

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ الخ آيه ظاهرا امر ارشادى است بمسافرين كه وقتى شما در زمين مسافرت كرديد گناهى نيست براى شما كه از نماز كم كنيد.

آيه اطلاق دارد حالت خوف از دشمن و حالت امن هر دو را شامل ميگردد لكن جمله دوم (إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا) نظر به «ان شرطيه» ظاهرا از آيه چنين بر ميآيد كه در جائى كوتاه كردن صلاة جايز است كه خوف در كار باشد اين است كه از مفسرين در توجيه آيه چند قول نقل شده:

1- هر گاه بترسيد از فتنه و فساد آنهائيكه بر نفس شما و دين شما كافر شدند 2- بترسيد از آنهائيكه كافر شدند كه در نماز شما را بكشند [ابن عباس‏] مثل آن قوله تعالى (عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ) يعنى از فرعون بترس از اينكه آنها را بكشد.

3- بترسند كه آنها را بنوعى از عذاب معذب گردانند.

در مجمع گفته ظاهرا آيه چنين دلالت دارد كه قصر جايز نيست مگر در موقع خوف لكن ما ببيان نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عالم گرديديم بجواز قصر در موقع امن از ضرر همان طورى كه در ضرر جايز است و احتمال ميرود كه ذكر خوف در آيه (قد خرج مخرج الاعم، و فى الاغلب عليهم فى اسفارهم) يعنى غالبا در سفرها آنها ترس از دشمن داشتند و از دشمنان ميترسيدند و مثل آن در قرآن بسيار است [توجيه مفسرين در قصر نماز در سفر] شافعى گفته رخصت است و جبائى نيز همين قول را اختيار كرده.

ابو حنيفه گفته آن عزيمت و واجب است و مذهب اهل بيت نيز همين است زراره و محمد بن مسلم گفتند ما بابى جعفر عليه السلام گفتيم چه ميگوئيد در نماز در سفر چگونه و چه مقدار است گفت خدا ميگويد (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 146

 الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ)

 پس تقصير در سفر واجب است مثل اينكه در حضر تمام واجب است گفتم در آيه گفته (فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ) و نگفت (افْعَلْ) پس چگونه قصر واجب است همان طورى كه تمام واجب است حضرت گفت قال تعالى فى الصفا و المروة (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) آيا نميبينى اينكه طواف صفا و مروه واجب و فرض است زيرا كه خداى تعالى در كتابش ذكر كرده و نبى عمل نموده و همچنين تقصير نماز در سفر چيزى است كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عمل ميكرد و در قرآن ذكر كرده گفت گفتم پس كسيكه در سفر چهار ركعت نماز كند آيا بايد اعاده كند نمازش را يا نه گفت اگر آيه تقصير و تفسير آن بر او خوانده شده بايد نماز را كه چهار ركعت خوانده اعاده كند و اگر بر او قرائت نشده و ندانسته پس اعاده‏ئى بر او نيست و نماز در سفر هر فريضه‏ئى دو ركعت است مگر نماز مغرب كه آن سه ركعت است و در آن تقصير نيست و رسول اللّه در سفر و حضر سه ركعت ميخواند.

و اين خبر دلالت دارد كه فرض مسافر با فرض كسيكه اقامت دارد فرق دارد و طائفه اماميه بر اين مطلب اجماع دارند و روايت شده كه براى مسافر واجب است دو ركعت بدون قصر و نزد آنها خوف بتنهائى موجب قصر ميشود و در آن بين فقهاء خلاف است جماعتى از صحابه و تابعين قائلند كه مقصود خداى تعالى در آيه قصر صلاة خوف است از صلاة سفر نه از نماز حاضر زيرا كه نماز سفر نزد آنها دو ركعت تمام است بدون قصر و بعضى از صحابه جابر بن عبد اللّه و حذيفه يمان و زيد بن ثابت و ابن عباس و ابو هريره و كعب بودند.

و امّا حدّ سفر كه در آن قصر واجب ميگردد نزد ما اماميه هشت فرسخ است و بقولى سير كردن سه روز و سه شب و آن مذهب ابى حنيفه و اصحاب او است و بقولى ستّة عشر فرسخا چهل و هشت ميل و اين مذهب شافعى است، و گفته وجه اتصال آيه بما قبلش اين استكه چون امر بجهاد و هجرت رسيد حكم صلاة در سفر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 147

 و موقع خوف را ذكر فرموده رحمة از طرف حق تعالى و تخفيفا براى بنده‏گانش [پايان‏] وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ الخ آيه تا آخرش دستور نماز خوف است و ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست و خلاصه براى وضوح بيشترى گوئيم چنانچه معلوم است حق تعالى برسولش امر فرموده كه وقتى تو در نماز خوف امام جماعت ميباشى طرز اداء نماز جماعت و بيان حكم آن اين است كه بايد جماعتيكه با تواند دو دسته شوند دسته‏ئى از آنها با تو نماز كنند و اسلحه خود را با خود بردارند و جماعتى مقابل دشمن بايستند و نماز گذاران را حراست نمايند.

فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ پس چون نماز گذاران با تو سجده كنند آن دسته حراست كننده بايد پشت سر شما قرار گيرند و از شما و وسائل جنگ پاسبانى كنند.

وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وقتى نماز دسته اول كه با رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز خواندند تمام گرديد و بايد آن دسته ديگر كه نماز نخوانده‏اند بيايند و با تو نماز كنند و اينان نيز مثل دسته اول اسلحه خود را بردارند.

در كتاب من لا يحضره الفقيه باسناد خود از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكنند كه فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در جنگ ذات الرقاع «1» با اصحاب نماز كرد و اصحاب را دو دسته نمود يكدسته را در برابر دشمن قرار داد و يك دسته را پشت سر خودش، حضرت تكبير گفت، اصحاب هم تكبير گفتند مشغول قرائت شد آنان ساكت بودند، پيغمبر ركوع كرد آنان هم ركوع كردند

__________________________________________________

 (1) جنگى كه در سال ششم هجرى در نزديكى نجد با طائفه غطفان و بنى محارب و بنى انمار در جائى بنام ذات الرقاع پيش آمد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 148

پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بسجده رفت اصحاب با او سجده كردند رسول اللّه هم قيام را طول داد و اصحاب براى خودشان (بطور فرادى) يك ركعت ديگر خواندند و بيكديگر سلام گفتند و برخواستند و بطرف دسته ديگر كه در برابر دشمن ايستاده بودند رفتند و در برابر دشمن ايستادند و آن دسته آمدند و پشت سر پيغمبر [ص‏] ايستادند و بهمان ترتيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تكبير گفت آنها هم گفتند هنگام قرائت ساكت بودند و با ركوع پيغمبر ركوع و با سجده او سجده كردند پيغمبر [ص‏] نشست تشهد خواند و بر آنان سلام كرد آنان پس از سلام برخواستند و يك ركعت براى خودشان (بطور فرادى) خواندند و بيكديگر سلام كردند خداوند خطاب برسول ميفرمايد (وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ) الى (كِتاباً مَوْقُوتاً) اينست نماز خوف كه خدا بپيغمبرش دستور داده.

وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً آيه مؤمنين را يادآورى ميكند كه ملتفت باشيد كه كفار در كمين گاهند و دوست ميدارند كه شما را غافل گير كنند و منتظرند كه از اسلحه جنگى و متاع از رخوت و البسه خالى گرديد و تمامشان يك دفعه بشما حمله آورند پس شما بايد مواظب باشيد در موقع نبرد با دشمن خود را از اسلحه خالى ننمائيد.

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ الخ پس از اينكه مجاهدين را ميآگاهاند كه بايد در هيچ موقعى در طريق جهاد با كفار از اسلحه خالى نباشيد لكن در موقع ضرورت مثل موقعيكه در باران باشيد و اسلحه شما سنگين گردد و مشقّت آورد يا مريض باشيد و نتوانيد سنگينى اسلحه را تحمّل نمائيد در اين دو موقع اذن ميدهد كه براى شما گناهى نيست يعنى مجازيد اسلحه خود را زمين بگذاريد لكن بايستى مراقب خود باشيد و از دشمن حذر كنيد كه بر شما هجوم نياورند همانا خداوند براى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 149

 كافرين عذاب خوار كننده مهيّا گردانيده.

مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى جنگ بغزوه‏ئى رفته بود همينكه بعسفان رسيد ديد مشركين عرب صف كشيده‏اند و اسباب جنگ را مهيّا نموده‏اند حضرت نيز بفرمود تا لشگر اسلام در مقابل صف كشند وقت نماز پيش آمد و سواد لشگر كفار ميان قبله و سپاه مؤمنين حائل بود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمؤمنين امر بنماز كرد صحابه اقامه نماز بستند و كفار ركوع و سجود مسلمانان را ميديدند، پس از نماز مسلمين كفار حسرت خوردند كه كاش در بين نماز بر آنان حمله نموده بوديم يكى از آنها گفت اينها نماز ديگرى هم دارند وقتى مشغول شدند بر آنها هجوم آوريد نمازشان را بهم نميزنند و بيك حمله دمار از روزگار آنها برآوريم هنوز وقت نماز عصر نرسيده كه جبرئيل نازل گرديد و ترتيب نماز خوف را تعليم پيغمبر [ص‏] نمود.

از ابن عباس روايت كرده‏اند كه گفته اين آيه (لا جُناحَ عَلَيْكُمْ) تا آخر در باره پيغمبر اكرم [ص‏] فرود آمده و شأن نزولش اين بود كه حضرت بجنگ مخايف و بنى انهار رفته بود در منزلى با مسلمانان فرود آمد و مشركين آنها را مشاهده مينمودند رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى قضاى حاجت بيرون رفت و بطورى دور شد كه يك رودخانه بين او و اصحاب فاصله افتاد وقتى از قضاى حاجت فارغ شد رودخانه از شدّت باران پر شده بود رودخانه بين حضرت و اصحاب حائل شد و پيمبر [ص‏] در پناه درختى نشست مردى بنام الغورث بن حارث المحارى حضرتش را ديد همراهان غورث باو گفتند اين محمد [ص‏] است كه از اصحاب خود جدا شده است غورث گفت خدا مرا بكشد اگر او را نكشم اين بگفت و شمشير بدست گرفت و از كوه فرود آمد پيغمبر تا وقتى كه غورث شمشير كشيد متوجه نگرديد غورث گفت الان چه كسى تو را از چنگال من نجات ميدهد حضرت فرمود (اللَّهَ) آن دشمن خدا فورا برو در افتاد و بزمين غلطيد پيغمبر [ص‏] برخواست و شمشيرش را گرفت و فرمود غورث الان چه كسى جلو مرا ميگيرد او گفت هيچكس، باو
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 150

 گفت الان شهادت به (لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ) و بندگى من و پيمبرى من ميدهى گفت نه ولى عهد ميكنم كه هرگز با تو نجنگم و بدشمنانت يارى نكنم شمشيرش را پس داد، غورث گفت بخدا كه تو بهتر از منى فرمود من باين عمل سزاوارترم غورث بنزد ياران خود رفت باو گفتند غورث ما ديديم با شمشير بالاى سرش ايستاده‏ئى چه چيز جلوت را گرفت گفت بخدا شمشير را فرود آوردم كه او را بزنم نميدانم چه كسى شانه‏هايم را بسختى حركت داد كه برو افتادم و شمشير از كفم افتاد و محمد [ص‏] پيشى جست و شمشير را گرفت، چيزى نگذشت كه رودخانه آرام گرفت و رسول اللّه نزد اصحاب آمد و حكايت را بيان نمود.

فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ آيه ترجمة شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، بعضى از مفسرين گفته‏اند مقصود اين است كه وقتى از نماز خوف فارغ شديد (فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً) يعنى در حال ايستاده كه شمشير ميزنيد و در حال نشسته كه تير مى‏اندازيد و در حاليكه تير خورده‏ايد و بپهلو افتاده‏ايد خدا را ياد كنيد.

و بقول ديگر مقصود اين است كه در همه حال ايستاده و نشسته و خوابيده خدا را ياد كنيد، و بقول ديگر در همه حال از خدا بترسيد حتى در حال خوردن و خوابيدن خدا را فراموش ننمائيد.

إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً همانا نماز براى مؤمنين نوشته شده و ثبت گرديده و بر آنها ثابت است هم در سفر و هم در حضر در هيچ حالى از مكلف ساقط نميشود حتى در جائى كه رو بروى دشمن باشد.

در كشف الاسرار گفته بدانكه نماز رازى است ميان بنده و خدا كه در اين راز هم نياز است و هم ناز امروز نياز است و فردا ناز، امروز رنج است و فردا گنج، امروز بارى گران فردا روح و ريحان، امروز كدو كار و فردا كام و بازار

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 151
 امروز ركوع و سجود و فردا وجود و شهود.

و از شرف نماز است كه ربّ العالمين صد و دو جايگه در قرآن ذكر آن كرده و آنرا سيزده نام نهاده: صلاة، قنوت، قرآن، تسبيح، كتاب، ذكر، ركوع، سجود، حمد، استغفار، تكبير، حسنات، باقيات.

مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت‏

 (الصلوة معراج المؤمن)

و گفت‏

 (الصلوة مأدبة اللّه فى الارض)

و علماء سلف گفته‏اند (الصلاة عرش المريدين، و نزهة العارفين، و وسيلة المذنبين، و بستان الزاهدين).

و گفته‏اند نماز گذارنده را هفت كرامت است: هدايت، كفالت، كفايت رحمت، قربت، درجت، مغفرت، و اول قدم شرك بى‏نمازى است كه ربّ العزة گفت (ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ) و صلاة را اسم ايمان نهاد آنجا كه گفت (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ) يعنى صلاتكم، و بنماز وعده روزى داد آنجا كه گفت (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ) الى قوله (نَحْنُ نَرْزُقُكَ) و عدد نمازهاى فرائض بر وفق اصول شرايع پنج آمد.

مصطفى [ص‏] اصول شرايع را گفت‏

 (بنى الاسلام على خمس)

و اصول فرائض‏

 (خمس صلوات فى اليوم و الليل)

يعنى چون بنده اين پنج نماز را بشرط و وقت خويش بگذارد ربّ العزة وى را ثواب جمله اصول شرايع بدهد.

و هيأت نماز چهار است: قيام، ركوع، سجود، قعود. حكمت در آن اينست كه جمله موجودات بر چهار شكلند: بعضى بر هيأت قائمات راستند و آن درختانند، بعضى بر هيأت راكعان سر فرود افكنده و آن ستورانند، بعضى بر هيأت ساجدان رو بخاك نهاده و آن حشراتند: و بعضى بر زمين نشسته بر هيأت قاعدات و آن حشيش و نباتات است. چنانچه ربّ العزة گفته بنده مؤمن در خدمت ما اين چهار هيأت بجاى آر: قيام ركوع، سجود و قعود تا ثواب تسبيح همه خلايق بيايى، و اينكه اين نمازها بعضى دو ركعت فرمود چون نماز بامداد و بعضى سه ركعت چون نماز شام، و بعضى چهار ركعت چون نماز پيشين و خفتن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 152

 از آنست كه بنده دو قسم است: يكى روح، ديگر تن. نماز دو گانه‏ئى يكى شكر روح است و ديگر شكر تن، و در باطن آدمى سه گوهر است عزيز: يكى دل، دوم عقل، سوم ايمان نماز سه گانه شكر اين سه خلعت است. و باز تركيب آدمى از چهار طبع است نماز چهار گانه‏ئى شكر آن چهار طبع است.

تا آنجا كه گفته از اين لطيف‏تر شنو هر عبادتى كه بنده‏گان آرند و هر ذكرى كه فرشتگان كنند جمله چون تأمّل كنى در دو ركعت نماز جمع است هم جهاد، هم حج، هم زكوة و هم روزه تا آنجا كه گفته در نماز معنى زكوة است، زكوة پاكى مال است و نماز پاكى تن (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها) (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ) اين پاكى جان است و آن پاكى مال، اين از آن تمام‏تر و شريف‏تر است و فى معناه‏

روى ان رسول اللّه رأى رجلا يقول «اللهم اغفر لي و ما اريك تغفر لي» فقال النبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما اسوء ظنك بربّك فقال يا رسول اللّه انى اذنبت فى الجاهلية و الاسلام فقال ما فى الجاهلية فقد محاه الاسلام و ما فى الاسلام تمحوه صلوات الخمس، فانزل اللّه تعالى (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ الاية)

و در نماز معنى حج است حج احرام و احلام است و و نماز را نيز تحريم و تحليل است و در نماز معنى حج تمام‏تر و شرف وى شامل‏تر و اللّه اعلم.

 [پايان‏] وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ الخ ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

و هن بمعنى ضعف و سستى است (الم) در برابر لذّت است جمله (تَرْجُونَ) حال براى جمع غائب است.

خلاصه ذات احديث مؤمنين را يادآور ميشود كه در جهاد با كفار تهاون و سستى نكنيد زيرا اگر با خود بينديشيد و تأمّل كنيد ميفهميد كه در مورد نبرد با دشمن شما چه قدر بر كفارى كه در مقابل شما جنگ ميكنند مزيت داريد همين طورى كه شما الم ميكشيد زخم ميخوريد كشته ميگرديد آنها نيز همين‏طور                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 153

 چنين آلامى را مى‏بينند.

وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً و فضيلت شما بر آنها اين است كه آن نور ايمان و حقيقت تقوى كه در قلبتان نفوذ كرده چنين ايجاب نموده كه در اعمالتان اميدوار برحمت الهى و فيوضات اخروى اضافه بر شرافت و منافع دنيوى ميباشد و آنان چنين اميدى ندارند فقط براى منافع ناچيز دنيوى از بدست آوردن غنائم و مظفريت خيالى خود را بزحمت مياندازند و اين تفاوت بزرگى است بين شما و آنها و عمده مظفريت مؤمنين از روى ايمان و اميد آنها سر رشته گرفته و گر نه چون در بيشتر جنگهائى كه در اسلام واقع گرديده عدد كافرين بسيار زيادتر از عدد مسلمين بوده و نيز در مهمّات جنگى آنها مجهّزتر بودند با اينحال غالبا شكست ميخوردند و اين نبوده مگر از جهت ايمان مؤمنين كه بقوّت ايمان و خلوص شمشير ميزدند.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند كلبى از ابن عباس روايت كرده كه گفت اين آيه در باره مرد انصارى بنام طعمة بن ابيرق وارد گرديده كه او زره‏ئى از همسايه كه رفاعة بن زيد بود دزديده و آن زره در انبارى بود كه در آن آرد بود آن زره را گرفت و از خانه انصارى بخانه مرد يهودى بنام زيد بن سمير رفت و در راه كه ميرفت آرد از او ميريخت صبح كه طلب درع كردند و نديدند در طلبش برآمدند و بر اثر آرد كه ريخته بود روان شدند تا بخانه ابن سمير وارد شدند آن يهودى را گرفتند و گفتند اين زره را تو دزديده‏ئى گفت آنرا طمعة بن ابيرق پيش من بوديعه گذارده و جماعتى از يهوديان بر آن شهادت دادند و باو گفتند زره را بتو نسبت ميدهند او سوگند خورد كه از آن خبر ندارم قوم برخواسته و بشكايت نزد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفتند و گفتند يا رسول اللّه [ص‏] نبينى رفاعه را كه از خانه او يهودى زره‏ئى دزديد و در خانه يهودى يافته‏اند                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 154

 دست از يهودى برداشته و در مردى از ما آويخته است حضرت طعمة بن ابيرق را طلب نمود و آنها را خواست و همه را حاضر كرد و بين آنها محاوره واقع گرديد رسول از حسن ظنّ بمرد مسلمان اتهام بيهودى را گمان كرد خواست با يهودى خصومت كند خداى تعالى اين آيه را فرستاد، روايات ديگرى نيز در شأن نزول آيه گفته شده مختصر نموديم.

و خلاصه اينكه خداى تعالى در اين آيه برسولش خطاب نموده كه ما اين كتاب (يعنى قرآن) را بدرستى و راستى بر تو فرستاديم تا تو بين مردم حكم كنى بآنچه خداى تعالى از حقايق و احكام بتو نمودار نموده (وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً) براى خيانت كننده‏گان خصومت منما (وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ) و از خدا طلب آمرزش كن كه او آمرزنده و مهربان است.

اين آيه دليل نيست كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواسته حكم بنا حق بنمايد زيرا كه در محل خود مبرهن گرديده كه انبياء از كبيره و صغيره معصومند.

شايد اين آيه و امثال آن كه دلالت بر تهديد دارد مثل قوله تعالى (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ) معلوم است هرگز رسول با آن نفس قدسى براى خدا شرك نميآورد و اينجا براى پيش‏گيرى از اين است كه مبادا رسولش مايل بطرف دارى آن مرد دزد مسلمان گردد براى اسلامش و گر نه محال است رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حكم بناحق را براى دل خواهى خود يا ديگران جارى گرداند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 155

 [سوره النساء (4): آيات 107 تا 115]

وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً (107) يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً (108) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (109) وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً (110) وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (111)

وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (112) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً (113) لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (114) وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى‏ وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً (115)

 [ترجمه‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 156

و خصومت مكن از كسانيكه با نفسهاى خودشان خيانت ميكنند همانا كه خدا دوست نميدارد كسيرا كه بوده باشد بسيار خيانت كننده و گنهكار [107]

مردم خيانتكار از مردم شرم دارند و از خدا شرم نميكنند در حاليكه خدا با آنها است در آن وقتى كه در شب تدبير ميكنند در آن چيزى كه خدا نمى‏پسندد و بآنچه ميكنند خدا احاطه دارد [108]

آگاه باشيد شمائيد كه در اين حيات دنيا از خيانت كاران جدال كرده‏ايد پس چه كس ميتواند در روز قيامت از طرف آنها با خدا جدال كند آيا كيست نگهبان آنها (و نگذارد خدا آنها را عذاب كند) [109]

و كسيكه عمل بدى انجام دهد (كه ضررش بغير رسد) يا بنفس خود ستم كند پس از آن از خدا طلب آمرزش نمايد خدا را آمرزنده و مهربان مييابد [110]

كسيكه گناهى مرتكب گردد جز اين نيست كه بخود زيان رسانيده و ميباشد خدا دانا و درست‏كار [111]

و هر كس خطائى يا گناهى كند پس بكس بى‏گناهى تهمت زند پس برداشته دروغى مبهوت كننده و گناه هويدائى [112]

و اگر نبود فضل خدا و بخشايش او همانا گروهى از كفار همّت بر اين ميگماشتند كه تو را گمراه گردانند و گمراه نميگردانند مگر نفسهاى خود را و بهيچ وجه تو را زيان نتوانند رسانيد و خدا بر تو كتاب و حكمت نازل گردانيده و تو را دانا گردانيده بچيزيكه قبلا دانا نبودى و فضل خدا بر تو بسيار بزرگست [113]

هيچ خيرى در سخنان سرّى آنها نيست مگر كسيكه امر كند در صدقه دادن يا عمل معروف يا اصلاح بين مردم و سخن سرّى گويد و كسيكه براى رضاى خداى تعالى نجوى كند بزودى پاداش بزرگ باو عطا كنيم [114]

و هر كس با رسول مخالفت كند پس از آنكه راه هدايت بر وى ظاهر گرديده و غير طريق مؤمنين را پيروى كند او را بهمان راه گمراهى واگذاريم و او را در جهنم در ميآوريم و آن بد بازگشتى است [115].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 157

 توضيح آيات‏

وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً

 آيه مربوط به آيه جلو است كه در شأن نزول آيه گفته شد در اين آيه نيز تأكيد نموده و براى اهميت حكم بر رسولش نهى مينمايد و نهى را مؤكد ميگرداند كه براى نفع خائنين و لو آنكه از مسلمانها باشد مجادله منما، آيه خيانت را نسبت بنفس خائن داده، اشاره به اين كه هر كس خيانت كند بنفس خودش خيانت كرده زيرا كه ضرر خيانت باو گشت بخود خائن ميكند زيرا كه خيانتكار خود را از رحمت حق تعالى محروم گردانيده و خدا كسانى را كه بسيار خيانت ميكنند دوست نميدارد زيرا كه چنين كسى بسيار گناه‏كار است و (خَوَّاناً)

 را كه بصيغه مبالغه آورده يعنى بسيار خيانت‏كار، دلالت ندارد كه خيانت نمودن كم را خدا دوست ميدارد زيرا كه خيانت كم و زيادش هر دو گناه را ايجاب مينمايد و از بس خيانت عمل ركيك و قبيحى است كمش هم موجب گناه است و زياد بحساب مينمايد نقل از مجمع البيان است كه گفته خطاب اگر چه بظاهر به پيغمبر است لكن مراد تأديب امت مرحومه است كه آنها بجدال و مخاصمه قبل از تحقيق و تبيين وجه حق مبادرت نكنند زيرا كه آنحضرت از جميع معاصى مبراء است و يا آنكه عتاب بآنحضرت است كه مبادا قصد مجادله كند براى نفع خصم و تبرئه او از عملى كه از او صادر شده و قصديكه بعد از ظنّ غالب شود از جهت امارات ظاهره چون شهادت شهود و غير آن مستلزم اثم نيست.

 [پايان‏] يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ‏

 اين آيه نيز مربوط بآيات بالا است و گفته‏اند بنى ظفر كسان طعمه آن مسلمان خائن در شب توطئه كردند كه طعمه قسم دروغ بخورد نظر به اين كه چون او مسلمان اسب رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از او قبول خواهد نمود و گواهى ما را ميشنود و بقول يهودى كه كافر است التفات نخواهد نمود.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 158

 اين بود كه حق تعالى اين آيه را فرستاد كه اينها چنين‏اند كه جماعت بنى ظفر از مردم و رسوائى دزدى ميترسند و خيانت خود را پنهان ميگردانند و از خدا نميترسند در حالى كه خدا با آنها است.

إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً

 يعنى خدا با آنها است وقتى كه در شب مخفيانه با هم قرار داد ميكنند كه براى طبرئه طعمه چيزى بگويند كه خدا راضى نيست و ديگر نميدانند كه خدا بآنچه ميكنند احاطه دارد يعنى علم خدا بهمه اشياء محيط است (لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ الخ) سوره سبأ آيه 3.

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا

 آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست. و خلاصه اينكه ظاهرا اين چند آيه در اطراف همان داستان طعمه و رفاعة و آن مرد يهودى وارد شده كه حكايتش گذشت و اين آيه اخير باستفهام انكارى اعتراض بكسان طعمه خيانتكار مينمايد كه اى گروهى كه شما از طرف او مجادله ميكنيد و ميخواهيد او را تبرئه نمائيد و دزدى را بگردن يهودى بگذاريد اين مجادله شما اگر بخيال خودتان نافع باشد فقط در حيات دنيا نفع دارد پس كيست آنكه خصومت كند با خدا و دفع خيانت كند از آنها در قيامت يا آيا كيست كه باشد بر آنها نگهبان كه نگذارد خدا آنها را عذاب كند.

وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً

 پس از توبيخ و سرزنش خيانت‏كاران شايد نظر به اين كه گنهكاران از رحمت و مغفرت حق تعالى مأيوس نگردند به (مَنْ)

 موصوله كه عموم دارد گنهكاران را اميدوار ميگرداند كه هر كس عمل بدى كند يا بنفس خود ظلم نمايد پس از آن پشيمان گردد و از خداى تعالى طلب عفو و بخشش كند خدا را آمرزنده و مهربان مييابد، و آيه مشعر بر اين است كه قبول توبه تفضّلى است نسبت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 159

 بكرم الهى نه اينكه عبد مستحق بخشش باشد.

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏] در آيه ترديد انداخته‏اند بين (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ)

 بقولى مقصود از عمل سوء آن گناهى است كه ستم بغير شده باشد مثل دزدى و خيانت و ظلم و ستم بمخلوقات و غير اينها و ظلم بنفس ترك آن اعمالى است كه راجع بخود انسان باشد از ترك واجبات يا مرتكب شدن محرمات مثل ترك نماز و روزه و عمل زنا و لواط و غير اينها.

2- مقصود از عمل سوء گناهان صغيره است و ظلم بنفس گناهان كبيره است وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

 اين آيه و آيه بعد ظاهرا در اطراف همان حكايت طعمه و قومش جماعت بنى ظفر فرود آمده و چون ترجمه شده و ظاهر است محتاج ببيان نيست.

و خلاصه اينكه آيات مؤمنين را خاطر نشان ميكند كه بدانند هر كس گناهى مرتكب شود مثل طعمه كه زره را دزديد ضررش بر نفس خودش وارد ميگردد از رسوائى دنيا و عذاب آخرت و خدا عالم باعمال و درستكار است.

وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً

 الخ راغب در مفردات گفته اگر كسى بخواهد كارى انجام دهد ولى برحسب اتفاق كار ديگرى از او سر زند ميگويند (اخطأ) يعنى بخطاء رفت و اگر عمل همان طور كه خواسته انجام يافته ميگويند (اصاب) يعنى بصواب رفت، گاهى هم بكسى كه عمل ناپسندى انجام داده يا اراده ناپسندى كرده ميگويند (اخطأ) و لذا ميگويند (اصاب الخطاء و اخطأ الصواب). و همچنين ميگويند (اصاب الصواب و اخطأ الخطاء) راغب ميگويد خطيئه و سيئه از نظر معنى متفاوت ولى اكثر خطيئه در جائى گفته ميشود كه عمل انجام شده مورد قصد نبوده بلكه قصد شخص باعث بوجود آمدن آن شده مثل كسيكه شكار ميزند ولى تيرش بانسان ميخورد يا شراب ميآشامد و در حال مستى مرتكب جنايت ميشود سبب فعل خطائى دو طور                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 160

 است يك نوع سببى است كه انجام دادن آن ممنوع است مثل شراب خوارى و خطاهائى كه از اين عمل متولد ميگردد كه اين طور خطاء مورد عفو و گذشت نيست و نوع ديگر سببى است كه از آن منع نشده مثل تير زدن بشكار.

 [تفسير الميزان نقل از مفردات راغب‏] كسيكه خطائى يا گناهى از وى صادر گردد مثل همان طعمه كه زره را دزديد و آنرا بگردن يهودى انداخت كه در اين عمل او بى‏گناه بود و طعمه باو تهمت زد او بار گناه بزرگى را با خود برداشته پس از آن بطور امتنان بپيمبرش خطاب نمود كه اى رسول اگر نبود فضل خدا و رحمت او بر تو كه تو را بتوسط وحى باين قضيّه خطاى طعمه و بى‏گناهى يهودى آگاهانيد جماعتى از قوم بنى ظفر همّت بر اين گماشته بودند كه تو را از حكم بحق بخطاء اندازند (لَهَمَّتْ طائِفَةٌ)

 جواب (لَوْ لا)

 است كه بفضل خدا است كه تو را از كار آنها مطلع گردانيد و آنان در ضلالت و گمراهى نمى‏اندازند مگر نفسهاى خودشان را، اشارة به اين كه خائنين هر قدر همّت بر اين گمارند كه تو را بخطاء بيندازند چون دست خدا بالاى دستها است خدعه و مكر آنها بازگشت بخودشان ميكند و بهيچ وجه نه كم و نه زياد نتوانند بتو ضرر رسانند يا تو را در اشتباه اندازند.

 (وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً)

 پس از بيان خيانت كارى طعمه و عالم گردانيدن رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه در مقام امتنان برسولش خطاب نموده كه اى نبىّ اكرم ما بر تو كتاب قرآن كه (لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) كه تفسير بقرآن شده يعنى تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب روشن لوح محفوظ ثبت گرديده چنين كتابى بتو كرامت نموديم و نيز بتو حكمت عطاء نموديم، شايد مقصود از حكمت همان علم لدنّى باشد يعنى تو را بحقيقت هر چيزى آگاه گردانيديم و تو را بآنچه قبلا نميدانستى مطلع و دانا كرديم كه در تمام امور حكم بحق نمائى و فضل خدا بر تو خيلى بزرگ است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 161
بعضى از مفسرين گفته منّتى است كه ربّ العزّة بر مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مينهد و فضل خود را بر وى اظهار ميكند و او را در پرده عصمت ميدارد و دست دشمن را از وى كوتاه ميكند و بخصايص و فضايل ازلى او را ميآرايد، و بعلم خصوصيت ميستايد كه (وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ)

 بعضى گفته‏اند كه آن علم بخدا و بجلال او است، و علم بعبوديت نفس او، و مقدار حال او در استحقاق عزّت و كمال او (و يقال علّمتك من مكنون اسرارى ما لم تكن تعلم الّا بى) [كشف الاسرار] لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ راغب گفته (ناجيته) يعنى با فلانى سرى صحبت كردم و اصل اين كلمه اين است كه كسى با رفيقش در (نجوه) يعنى جاى دور يا بلندى (كه ديگران نفهمند) صحبت كند.

 [پايان‏] خلاصه مطلب سرّى گفتن را (نجوى) ميگويند و دو نفريكه با هم سرّى حرف بزنند مثل اين آيه (وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏) سوره اسراء آيه 50 گويند نجوى كرده‏اند، و گفته‏اند اين آيه نيز مربوط بآيات بالا است كه راجع بطعمه و يهودى بود، و بيان جمله (إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ)

 است زيرا اين چند آيه مربوط بهمند لكن شامل مطلق مذاكرات سرّى ميشود چنانچه اكثر آيات قرآن چنين است كه اگر چه در موارد خاصى وارد شده لكن اطلاقش عموم دارد كه حكم كلى را بيان فرموده كه خير و خوبى در نجوى يعنى سخنان سرّى نيست مگر در موارد خاصّى كه از آن جمله امر بصدقه و احسان يا سخن معروف پسنديده يا اصلاح بين مردم مقصود باشد كه در چنين مواردى خير است، بعضى از مفسرين گفته استثناء (إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ) استثناء منقطع است و معنايش اين است كه هر كس امر كند بصدقه و اصلاح و چه و چه در اينگونه موارد خوبى وجود دارد و خدا در اين آيه دعوت بخير را امر ناميده و اين از قبيل استعاره است، و نيز اين خيرى كه در گفتگوى سرّى امر بآن شده سه چيز                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 162

 بشمار آورده: صدقه يا معروف يا اصلاح بين مردم با اينكه صدقه از افراد معروف است در عين حال جدا ذكر شده، شايد از آنجهت كه صدقه از افراد معروف يعنى كار نيك است كه طبعا احتياج بيشترى بنجوى دارد.

 [تفسير الميزان‏] وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً آيه پس از تفصيل موارد خير بودن نجوى بطور اجمال در مقام بيان اين است كه بطور كلى دانسته شود در چه موردى نجوى خير است و آن در جائى است كه غرض رضاى الهى باشد و در چه موردى منهى عنه است.

خلاصه نجوى اگر امر بخير كه رضاى الهى در آن ملحوظ باشد واقع گردد (فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً) اين چنين نجوى خير است و بزودى بپاداش او اجر عظيم عطاء ميشود (وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ الخ) و هرگاه براى مشاقّه با رسول نجوى كنيد و غرضتان مخالفت با او و شقاق يعنى تفرقه انداختن بين مؤمنين باشد پس از آنكه راه هدايت برايتان ظاهر گرديد و حجت برايتان تمام گرديد و از طريق و روش مؤمنين تجاوز نموديد.

نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً يعنى كسيكه با رسول مشاقّه نمود يعنى مخالفت كند و برخلاف حكم او عمل نمايد ما او را بهمان راهى كه در اينجا رفته بود در آخرت راه مياندازيم.

شايد اشاره باين باشد كه آنهائيكه با رسول مخالفت نمودند و بطريق و روش مؤمنين پيش نرفتند و راه شيطانى را پيش گرفتند ما او را بهمان راه رفته سوق ميدهيم و سر انجام او جهنم است و جهنم براى آنها بد باز گشتى است.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 163

 [سوره النساء (4): آيات 116 تا 126]

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً (116) إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطاناً مَرِيداً (117) لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً (119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120)

أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً (121) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً (122) لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (123) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً (124) وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً (125)

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطاً (126)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 164

 [ترجمه‏]

خداوند كسى را كه باو شرك آورد نخواهد بخشيد و غير شرك (از گناهان) هر كسى را مشيتش قرار گيرد ميبخشد و كسى كه بخدا شرك آورد محققا گمراه گرديده (و از طريق سعادت) بمسافت بسيار دور افتاده [116]

مشركين غير از خدا نميخوانند مگر بتهاى بى‏شعور را يا شيطان سركش را [117]

خدا شيطان را لعنت كرده و شيطان گفت همانا من البته از بندگانت نصيبى ميگيرم [118]

هر آينه آنها را گمراه ميگردانم و آنان را بآرزوى باطل دور مياندازم و امر ميكنم آنها را كه گوش حيوانات را ببرند كه علامت باشد براى بتها) و امر ميكنم كه خلقت خدا را تغيير دهند و كسيكه بغير خدا شيطان را دوست خود قرار دهد زيان برده زيان فاحش روشن [119]

شيطان (بنى آدم را) وعده ميدهد و آنها را بآرزو مياندازد و وعده شيطان نيست مگر فريب [120]

اين جماعت جايگاه آنها جهنم است و گريز گاهى نخواهند يافت [121]

و كسانى كه ايمان آوردند و اعمال نيكو كردند بزودى آنان را داخل ميگردانيم در بهشتهائى كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد و در آن هميشه جاويدانند وعده خدا حق است و كيست كه در گفتار صادق‏تر از خدا باشد [122]

نيست آرزوى شما و نه آرزوى اهل كتاب كسيكه عمل بدى انجام دهد پاداش داده شود و نمى‏يابد غير از خدا دوستى و نه ياورى [123]

و هر كسى كه از مرد يا زن عمل نيكو نمايد در حاليكه مؤمن باشد چنين جماعتى داخل بهشت ميگردند و بقدر پرده پشت هسته خرمائى بآنها ستم نميگردد [124]

و كيست كه از جهت دين نيكوتر باشد از كسيكه اسلام آورد و تسليم امر حق تعالى گردد و بسوى او رو آورد در حاليكه نيكوكار باشد و تابع ملّت ابراهيم خليل گردد در حاليكه مايل است بدين اسلام و خدا ابراهيم را دوست خود گرفته [125]

مخصوص بخدا و ملك او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و خدا بهر چيزى احاطه دارد [126].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 165

 توضيح آيات‏

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ الخ پس از داستان طعمه و رفاعه و يهودى كه در آيات بالا بيان شد اين آيه بطور كلى تفضلا گنهكاران را بعفو و كرم خود اميدوار مينمايد كه اگر مشيّت الهى قرار گرفت خداى تعالى تمام گناهان را ميبخشد مگر شرك بخدا زيرا شرك قابل آمرزش نيست، و وعده بخشش براى ما گنهكاران تفضل و بخشش بزرگى است و آيه آمرزش را مقيد بتوبه هم ننموده بلكه بطور اطلاق وعده بخشش داده لكن مقيد بمشيّت و خواست خود گردانيده و معلوم است خواستن الهى جزافى نيست.

شايد در موردى مشيت الهى اقتضاى بخشش ميكند كه در بنده گنهكار صفات و ملكات خوبى باشد كه بآن صفات و ملكات حميده بشود اعمال بدش جبران گردد يا اعمال بسيار نيكوئى دارد كه روى اعمال بدش را ميگيرد، يا راجع بمعرفت در مقام توحيد مقام بلندى را احراز كرده باشد.

خلاصه چون لطف و كرم الهى نسبت بتمام مخلوقاتش يكسانست نميشود گفت خداوند بدون سبب زائد بر اصل ايمان گناهان بعضى را بدون توبه مى‏بخشد و ديگران را عذاب ميكند.

مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند ضحاك از ابن عباس روايت كرده كه از اعراب پيرمردى نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت يا رسول اللّه پيرم و در گناه غرق شده‏ام مگر اينكه تا خدا را شناخته‏ام باو شرك نياورده‏ام و بجز او كسى را دوست نگرفته‏ام و از روى جرأت و بى‏ادبى با خدا معصيت نكرده‏ام و طرفة العينى گمان نبرده‏ام كه خدا از من و گرفتن من و عقوبت كردن بمن عاجز است و اعتقاد كرده‏ام كه من از خدا نتوانم بگريزم اكنون پشيمانم و توبه ميكنم و از خدا آمرزش ميطلبم پس حال من نزد خدا چگونه است اين بود كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 166

 خداى تعالى اين آيه را فرستاد (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ الخ) إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً ظاهرا مقصود از اناث بتها ميباشند كه مشركين آنها را پرستش ميكردند و در اينكه بچه جهت بتها را اناث ناميده از مفسرين چند قول نقل شده:

1- مشركين بتهاى خود را بنام اناث و زنان نام گذاشتند و آنها چهار بت بزرگ بودند: ازلام و مناة و عزّى و نايله، و اوثان بتهاى بى صورت را گويند و اصنام بتهاى با صورت را نامند و از عبد اللّه زيد است كه گفته (إِلَّا إِناثاً) يعنى بگمان آنها اناث بودند زيرا كه ملائكه را (بنات اللّه) خواندند.

 [زجاج و سدى و ابن مالك و ابن زيد] 2- مقصود از اناث موات است كه در آن روح نيست مثل شجره و خشبه كه مؤنث لفظى است نه معنوى [عبد اللّه بن عباس و قتاده و حسن بصرى‏] و عروه از پدرش روايت كرده كه در مصحف عايشه چنين است (الّا اوثانا) جمع وثن، عبد اللّه عباس خوانده (ألا اثناآ) جمع وثن، آنگاه واو را قلب بالف كردند مثل وجه و اوجه، و وجوه، ديگرى نيز در توجيه لفظ (إِناثاً) گفته شده كه چندان فائده‏ئى در بيان آن نيست.

وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً و اين مشركين عبادت نميكنند مگر ابليس را كه مردود و خارج از طاعت خدا شده چنانچه گفته ميشود (مرد الرجل يمرد مرودا- اذا عنّى و خرج عن الطاعة).

و گفته‏اند (مَرِيدٍ) يك صفتى از صفات شيطان است، و (مَرِيدٍ) كسى را گويند كه از هر صفت خيرى خالى است، و در اناث معنى تأثّر و انفعال نهفته اين است كه جنس ماده هر حيوانى را (انثى) گويند. و اينكه در آيه بتها و هر نوع معبودى غير از خدا را (اناث) ناميده براى اينست كه اينها داراى قابليت و انفعالند و نميتوانند آنچه را كه عبادت كننده‏گانشان توقع دارند انجام                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 167

 دهند قوله تعالى (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ) «1» سوره حج آيه 73 و 74، و اين معنى ديگرى است كه براى (إِناثاً) كه در آيه است گفته شده غير از معنى اول كه بعضى گفته‏اند مراد از (إِناثاً) در اين آيه نام بتهاى آنها است كه (لات و عزّى و مناة) باشد.

و از بيضاوى نقل شده كه گفته (مَرِيدٍ) كسى را گويند كه از هر گونه خيرى بطور كلّى عارى است، مارد و مريد يعنى كسيكه هيچ رابطه‏ئى با خير و خوبى نداشته باشد، اصل اين تركيب در باره زمين صاف و بى‏آب و علف بودهَ‏رْحٌ مُمَرَّدٌ)

 بمعنى عرصه و ساحت ساده و هموار است، و همچنين غلام امرد يعنى پسرى كه صورتش مو در نياورده، و شجره مرداء يعنى درختى كه برگهاى آن ريخته همه از همين ماده است.

 [پايان‏] لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً خداى متعال در اين آيه دورى شيطان را از رحمت خود اعلام ميكند تا اينكه بشر بداند هر كس مطيع شيطان گردد آنهم از رحمت خدا دور است.

و وقتى خداى تعالى باو گفت (وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ) شايد شيطان در آن وقت گفته باشد (لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً) چون مرا از رحمت خود دور گردانيدى من از بنده‏گان تو بهره مقرّر كرده ميگيرم.

از حضرت رسول [ص‏] روايت ميكند كه در حين تلاوت اين آيه فرموده‏

 (من بنى آدم تسعة و تسعون فى النار و واحد فى الجنة)

و در حديث ديگر است كه از آنحضرت پرسيدند كه از هزار كس چند نفر ببهشت خواهند رفت فرمود

__________________________________________________

 (1) آنهائى را كه بغير خدا ميخوانيد هرگز نتوانند مگسى بيافرينند اگر چه تمامشان بيكديگر كمك بنمايند و اگر مگس از آنها چيزى بر بايد از آن نتوانند بگيرند طالب و آنچه را كه از او ميطلبند هر دو ضعيفند قدر خدا را آنطور كه بايد ندانسته‏اند (خدا با قدرت و توانا است) سوره حج آيه 73 و 74)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 168

از هزار كس نهصد و نود و نه بدوزخ خواهند رفت و يكى ببهشت اصحاب مضطرب و گريان شدند فرمود يكى از ساير امم و باقى از يأجوج و مأجوج.

در تفسير منهج گفته حق تعالى در اين آيه اولا برهان آورده بر اينكه شرك در غايت ضلالت است بر سبيل تعليل گفته آنچه را كه مشركين شريك خدا ميگردانند آنان منفعل و غير مختارند و خداى بحق قادر مختار و فاعل غير منفعل است.

و بعد از آن استدلال كرده كه عبادت اوثان عبادت شيطان است و عبادت شيطان فضيع‏ترين ضلالت است بسه وجه:

1- مريد شيطان يعنى مريدى است منهمك در گمراهى كه مصدر هيچ عمل خير نميشود پس عبادت او پس از هدايت عين ضلالت و گمراهى خواهد بود 2- او از جهت ضلالت ملعون است اين است كه اطاعت او مستجلب ضلالت و لعنت ميباشد.

3- او در غايت عداوت با بنى آدم و سعى و كوشش وى در هلاك گردانيدن بنده‏گان است و دوستى كردن با چنين كسى كه داراى چنين صفتى است منتهاى گمراهى و ضلالت است چه جاى عبادت او.

 [پايان‏] و نيز مقول قول ابليس است كه در اين آيه حكايت ميكند كه پس از آنكه شيطان از بارگاه قدس الهى رانده شد و بلعنت ابدى گرفتار گرديد و شايد پس از مهلت خواستن و اذن او كه بر بنى آدم تسلط داشته باشد گفته (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ) همانا من آنها را از طريق حق گمراه ميگردانم و بوساوس شيطانى آنها را مغرور ميگردانم كه خدا كريم است هر چه ميخواهى بكن ميآمرزد يا باطل را در نظر آنها جلوه ميدهم كه كار قبيح را خوب پندارند و آنها را از راه حق بباطل بوسيله وسوسه بكمك شهوات نفسانى ميكشانم (وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ) و همانا آنها را در اثر زينت دادن دنيا و آرايش آن بآرزو و آمال ميافكنم و بطورى آنها را مشغول بآرايش و متاع دنيا سر گرم ميگردانم كه مبدء و معاد را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 169

 از ياد آنها ببرم (وَ لَآمُرَنَّهُمْ) و چنان آنها را مطيع و عبد خود گردانم كه آنچه بآنان امر كنم بپذيرند (فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ) چنانچه بامر من گوشهاى چهار پايان را بشكافند، اشاره بعمل مشركين است كه حيوانات را چهار قسم ميكردند «بحيره، سائبه، وسيله، حام» كه نصيبى براى بتهاى خود بگذارند و تفصيل اين چهار قسم در سوره مائده گذشت.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ و همانا بتابعين خود امر مينمايم كه در خلقت خدا تصرف كنند و تغيير دهند مثل خصه كردن انسان يا تغيير دادن صورت و دندان، و شايد آيه امرد كردن مرد و تراشيدن ريش يا بشكل ديگر در آوردن اندام را از جهت لباس يا چيزهاى ديگر را نيز شامل گردد.

از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت شده كه مقصود اين است كه دين خدا را تبديل و تغيير دهند قوله تعالى (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ) يعنى دين خدا آن دينى كه خلق بر آن هستند تبديل دهند اين قول از ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده و جماعتى نقل شده، و اين توجيه بحقيقت نزديك‏تر مينمايد زيرا كه خداى حكيم هر چيزى را بوجه خاصّى كه حكمت در آن مأخوذ بوده تعيين گردانيده و چون دين خدا متناسب فطرت انسانى است تبديل كردن آن بوسوسه شيطانى است كه آدمى را وادار ميگرداند بر اينكه آنرا بميل خود تغيير دهد، و نيز حمل بر اين معنى تمام محسنات شرعيه را شامل ميگردد.

از زجاج نقل است كه گفته معنى آيه اين است كه مشركين احكام خدا را باغراض خودشان تغيير دادند زيرا چهارپايان را آفريد كه از آنها انتفاع ببرند آنها (بحيره و سائبة) را بر خود حرام گردانيدند (شمس و قمر) را آفريد براى آنكه از آن منتفع گردند آنها از آن عدول كرده آنها را معبود خود قرار دادند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 170

 وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً و كسيكه شيطان را دوست خود گرفت و تابع وى گردد همانا حقيقة زيان برده و سرمايه عمر گران مايه خود را كه ميتوانست بآن سعادت حقيقى و قرب جوار احدى و مقامات بلند اخروى را براى خود تهيه كند برايگان از دست داده و اين خسران و زيان كارى است بس ظاهر و هويدا، (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ) شيطان بتابعينش وعده ميدهد وعده دروغ و باطل را در نظر آنها جلوه ميدهد و ميآرايد تا اينكه آنها را بآرزو اندازد.

وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً و وعده‏هاى شيطان نيست مگر فريب و گول زدن.

أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً خداى تعالى افراد بشر را يادآورى ميكند كه اينها از دشمنى شيطان با بنى آدم مطّلع كردند و از او و وعده‏هاى او حذر كنند و بدانند كه متابعت شيطان و پيروى او عاقبت وخيمى دارد و نيز بدانند كسيكه تابع شيطان گرديد منزل و جايگاه وى جهنم است و از جهنم گريز گاهى ندارد يعنى در جهنم جاويدانست.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ پس از آنكه در آيه بالا در وصف مشركين فرموده آنها نميخوانند يعنى تابع نميگردند مگر اناث يعنى بتها را كه عاجز و ضعيفند و كارى از آنها ساخته نميشود و عبادت نميكنند مگر شيطان سركش را و طريق چگونگى گمراه گردانيدن شيطان بنى آدم را از قول خود شيطان تذكر داده و نتيجه و سر انجام تابعين شيطان را نيز وانمود گردانيده كه مآل و جايگاه آنان جهنم خواهد بود پس در مقابل تابعين شيطان و مآل امر آنها، تابعين حق و سر انجام حال آنها را ببشر خاطر نشان ميكنند كه همان طورى كه مآل ضلالت و گمراهى كه دامن گير تابعين شيطان گرديده و بالاخره آنان را بدار عذاب و جهنم ميكشاند (أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ) و راه فرار گاهى براى آنها نيست، در مقابل در باره‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 171

 مؤمنين و آنهائيكه اعمال صالح كرده‏اند وعده داده كه: بزودى آنها را داخل ميگردانيم در بهشتهائى كه از زير درختهاى آن نهرها جريان دارد.

خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا همين طورى كه جهنّميان در جهنم راه فرار بر آنها بسته شده و گريز گاهى ندارد بمؤمن صالح وعده خلود در بهشت داده كه دار كرامت الهى است و او را اميدوار و دل خوش ميگرداند.

لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً اسم ليس محذوف است و در تقدير (ليس الامر بامانيّكم) و جار و مجرور يعنى (بامانيّكم) در جاى خبر (ليس) ميباشد و محلّ او نصب است يعنى چنين نيست كه امر منطبق بآرزو و خواست شما مؤمنين و نه مطابق آرزوى اهل كتاب باشد بلكه هر كس عمل بدى كرد پاداش داده ميشود و گنهكار از غير خدا نه دوستى مييابد و نه كسى كه او را از عذاب نجات دهد.

 [سخنان مفسرين در شأن نزول آيه‏] 1- يهوديان بمسلمانان گفتند دين ما قديمتر و پيمبر ما پيش از پيمبر شما است و كتاب ما پيش از كتاب شما است، مسلمانان گفتند ما از شما بهتريم كه پيمبر ما بهترين پيمبران و خاتم انبياء است و شرع ما ناسخ شرايع و كتاب ما ناسخ كتابها است خداى تعالى اين آيه فرستاده.

 [ضحاك و قتاده‏] 2- مشركين گفتند بعث و نشر و حساب و كتاب و ثواب و عقاب نخواهد بود و بر اعمال ما پاداش نيست.

 [مجاهد] 3- يهوديان گفتند (لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً) دوزخ بما نرسد مگر چند روز اندكى، خداى تعالى اين آيه فرستاد و بيان نمود كه اين كار نه بآرزوى شما است و نه بآرزوى اهل كتاب و بنابراين قول خطاب بمشركين و كافرين ميباشد و بر قول اول خطاب بمسلمانان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 172

 است و اين قول اولى‏تر است زيرا كه مورد آيه تهديد و وعيد و ملامت است و باين معنى بكافرين اولى‏تر است.

 [أبو الفتوح‏] و ميتوان توجيه ديگرى نيز در آيه نمود چنانچه از بعض مفسرين نقل شده و آن اين است كه گوئيم از آيات پيش و گفتار مؤمنين كه حكايت كرده‏اند چنين برميآيد كه مؤمنين منتظر بودند چون ايمان آورده‏اند حق دارند كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در نزاعها و مشاجرات از آنان طرف‏دارى كند و هرگاه بين آنها و كافرين نزاعى واقع گردد بنفع آنها بر عليه ديگران حكم جارى گرداند نظر به اين كه چون ايمان آورده‏اند بر پيغمبر [صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏] حقّى دارند و بطوريكه در قرآن خبر ميدهد اهل كتاب نيز همين توقّع را از پيمبران خود داشتند و بقدرى يهود و نصارى خود را بزرگ ميدانستند كه ميگفتند (نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ) سوره مائده آيه 21، و اين است كه از گفتار آنها نقل فرموده كه گفتند (لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ) سوره آل عمران آيه 69.

خلاصه آيه ميفرمايد جريان امور مطابق آرزوهاى شما مؤمنين يا جماعتى از شما و مطابق آرزوهاى اهل كتاب نيست بلكه مطلب دائر مدار عمل است اگر عمل خير باشد جزايش خير است و اگر شرّ باشد نتيجه و پاداشش شرّ است [اللّه العالم باسرار كلامه‏].

پس آيه استيناف از آيات جلو است و اشاره به اين كه باسم اينكه مؤمن و داخل در اسلامم بدون عمل كردن بدستورات اسلام از جزاء عمل بد چيزى جلوگير نميشود كسيكه عمل بدى انجام دهد مطابق عدل الهى بايد پاداش يابد، و ميتوان گفت آيه خلاصه آيات بالا و قطع طمع مؤمنين است كه گمان نكنند چون ايمان آورده‏اند اعمال بدشان بدون توبه بخشيده ميشود و مجازات نميشوند چنين نيست و آدم گنهكار نمييابد بغير خدا دوست و ياورى گويا ميخواهد گوشزد عاصى بنمايد و آنان را اميدوار كند كه فقط دوست و يارى كننده در همه حال خدا است در هيچ حالى نبايد از كرم او مأيوس گرديد زيرا كه يأس از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 173

 رحمت خدا كفر است قوله تعالى در سوره يوسف آيه 87 (لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ).

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً (مَنْ) در (مِنَ الصَّالِحاتِ) تبعيضى است و (مَنْ) در (وَ مَنْ يَعْمَلْ) موصوله است و عموم دارد يعنى هر كس كه بعضى از اعمال نيكو انجام دهد در حاليكه مؤمن باشد چنين كسى داخل بهشت ميگردد اشاره به اين كه بهشت نام زد مؤمن نيكوكار است كافر و مشرك و لو عملش نيك باشد از بهشت بى نصيب است اين است كه اين آيه و همچنين آيات ديگر ارائه ميدهد بدون ايمان هر قدر عمل بنظر صالح باشد عامل آن مستحق بهشت نميشود زيرا كه كفر اعمال نيك را حبط ميكند بلكه حقيقة وقتى عمل را ميتوان صالح ناميد كه با ايمان توأم باشد قوله تعالى (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً) سوره كهف آيه 105 (وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ الخ) چه كسى نيكوتر و محكم‏تر ميباشد دين و روش او از آنكسى كه وجهش را خالص گرداند براى خدا در حاليكه نيكوكار هم باشد (محسن) يعنى موّحد و نيز تابع گردد ملّت ابراهيم حنيف را و خدا ابراهيم خليل را بدوستى خودش امتياز داد و ملّت ابراهيم عليه السّلام همان دين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.

خلاصه آيه ارشاد بر اين است كه چون هر فردى از بشر بفطرت مايل بدينى و روشى است اگر رجوع بعقل خود كند مييابد كه هيچ دين و روشى نيكوتر نيست از آن دينى كه وجهه او يعنى روى او بسوى خدا است و آن دين اسلام است كه مطابق ملت ابراهيم خليل است.

و ملك خدا و در تصرّف او است آنچه در آسمانها و زمين است و علم او بهمه چيزها احاطه دارد.