کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مائدة : آيات 64 تا 120 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


 [سوره المائدة (5): آيات 64 تا 71]

وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (64) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (65) وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (66) يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (68)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (69) لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ (70) وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (71)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 341

 [ترجمه‏]

يهود گفتند دست خدا بسته است دستهاى آنها بسته باد و بر آنان لعنت باد دو دست خدا (دست قدرت و دست رحمت) او باز است پروردگار تو هر طورى كه بخواهد و بهر كس بقدرى كه صلاح داند انفاق ميكند همانا (قرآنى) كه بر تو نازل گرديده بر بسيارى از آنها كفر و طغيان افزوده گردانيد و تا روز قيامت بين آنها بغض و عداوت انداختيم و هرگاه براى جنگ با مسلمانان آتش بيفروزند خداى تعالى آتش فتنه آنانرا خاموش ميگرداند، و اينان كوشش مى‏كنند كه در زمين فساد كنند و خدا فساد كنندگانرا دوست نميدارد [64]

و اگر اهل كتاب ايمان آرند و پرهيزگار گردند ما گناهان آنها را ميپوشانيم و محققا آنانرا در بهشتهاى پر نعمت داخل ميگردانيم [65]

و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان نازل گرديده بپاى ميداشتند چنان نعمت بر آنها ريزش ميكرديم كه از بالاى سرشان ميخوردند و از زير پاهايشان ميخوردند، بعضى از آنها جماعتى معتدل و ميانه‏رو ميباشند و بسيارى از آنها اعمالشان بد است [66]

اى رسول آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده بمردم برسان و اگر نرسانى رسالت خود را نرسانيده‏ئى و خدا تو را از شر مردم نگاه ميدارد، همانا خدا جماعت كافرين را هدايت نميگرداند [67]

بگو اى اهل كتاب شما از دين چيزى نداريد تا اينكه تورات و انجيل و آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل گرديده بپاى داريد همانا بسيارى از يهود و نصارى آنچه بر تو نازل شده كفر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 342

 و سركشى آنها را زياد ميكند (و آنها را بر اين داشته كه آنچه بر تو نازل شده انكار ميكنند) و تو بر جماعت كافرين متأسف مباش [68]

همانا كسانيكه ايمان آورده‏اند از يهوديان و ستاره‏پرستان و نصرانيان، كسانيكه بخدا و بروز قيامت ايمان آورده‏اند و عمل صالح نموده‏اند پس هيچ خوفى و ترسى بر آنها نميباشد و آنها اندوهناك نيستند [69]

حقيقة ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و بسوى آنان رسولانى فرستاديم هرگاه رسولى بسوى آنان ميآمد و رسالت او مطابق هواى نفسانى آنها نبود فرقه‏ئى از آنها رسولان را تكذيب ميكردند (مثل عيسى [ع‏] و محمد] و فرقه‏ئى را ميكشتند [70]

 (مثل يحيى و شعيب) و گمان ميكردند (بچنين عمل) براى آنان بلائى و محنتى نخواهد بود و كور شدند (از ديدن راه حق) و كر شدند (از شنيدن سخن راست) پس از آن خداوند توبه آنانرا قبول نمود، پس از آن باز بسيارى از آنها از ديدن آيات الهى كور و از شنيدن آيات كر شدند و خدا بآنچه عمل ميكنيد بينا است [71]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 343

 (توضيح آيات)

وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا «غل يد» استعاره از بخل است و بسط اليد استعاره از جود و بخشش است و در استعمالات عرفى هر جا «يد» استعمال شود مقصود جارحه نيست بلكه مقصود جود و سخاوت است و در مقابل آن هر جا «غل» گفته شود استعاره از بخل است مثل اينكه گفته ميشود فلانى دست باز است خيلى انفاق ميكند يعنى دست بسته نيست.

مفسرين گفته‏اند اين آيه در باره يهوديان فرود آمده كه جماعتى از يهوديان كه رئيس آنها بنام فنحاص بن عاذورا بود و اصحاب او و خداى تعالى بآنها نعمت فراوان داده بود، چون در اللّه كافر گرديدند و مصطفى صلّى اللّه عليه و آله را دروغگو دانستند و در نعمت خدا كفران ورزيدند قوله تعالى در سوره ابراهيم ع آيه 33 فرموده «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً» خداى تعالى نعمت را از آنان گرفت و بروزگار قحط و نياز افتادند. اين بود كه فنحاص و اصحاب او گفتند «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» دست رازق بسته است و اين كنايه از بخل است يعنى بر ما بخل ميورزد آنطور كه پيش روزى ميداد نميدهد و اين آيه نظير قوله تعالى در سوره بنى اسرائيل آيه 31 برسولش خطاب نموده «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» يعنى در امساك و انفاق اعتدال را مراعات نما، خداى جليل در پاسخ آنها فرموده «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ» دست آنها از خيرات و عطيات فرو بسته است «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» و شايد مقصود چنين باشد كه در اثر كلام ركيكشان در قيامت دستهاى آنها بسته است «إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ» اشاره به اين كه جزاى كفر اينها اين است كه در قيامت غل آتشين بر گردن ايشان نهند و دستهاى آنها را بگردنشان ببندند «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» گفتار ركيك آنان دورى آنها را از رحمت خدا ايجاب ميكند.  
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 344

 بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ تثنيه «يد» در اينجا براى تأكيد در انكار است و اثبات غايت سخاء و كثرت انفاق زيرا كه يدين ادل بر غايت سخاوت است كه بدو دست عطاء ميكند و قوله «يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ» نيز مؤكّد ميگرداند توصيف سخاء وجود و بخشش را و نيز دليل بر اين است كه انفاق نميكند مگر بآنطوريكه صلاح منوط بآن باشد.

وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً در وصف يهوديها است كه بسيارى از آنها در موقع نزول قرآن حسد و جحود و طغيان و كفر آنها را بآيات قرآن زياد ميگرداند.

وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ شايه آيه اشاره باين دارد كه در اثر ضديّت و طغيان و حسد برسول و بآيات ما بين آنها عداوت و بغض و دشمنى انداختيم كه تا روز قيامت اين بغض و دشمنى بين آنها دائر باشد اين است كه سخنان آنان مختلف است و قلبهاى آنها متشتت و پراكنده است و بين آنها موافقت پديد نميگردد.

كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ هر وقت اين يهوديان اراده ميكنند آتش جنگ را برافروزند و با رسول صلى اللّه عليه و آله جنگ كنند خدا آتش جنگ را خاموش ميكند و آنها را مغلوب و رسولش را ظفر ميدهد و هرگز براى آنها مظفريت نخواهد بود.

بعضى از مفسرين گفته قبل از اسلام يهوديها خود را اشرف ملل ميدانستند و سيادت و تقدم بر ساير اقوام را حق مسلّم خود ميپنداشتند و خود را اهل كتاب و ساير اقوام آنروز را امّى و بى‏سواد و وحشى ميناميدند و بدنياى آنروز فخر ميفروختند و ربانيين و علماى خود را برخ مردم عالميان مى‏كشيدند لكن دوران آن سيادت تو خالى سر آمد وقتى آوازه پيغمبرى از قريش كه بنظر آنها منحطترين اقوامى بود كه در برابر علم يهود و دانشمندان سر فرود ميآوردند و نيز كتاب وى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 345

 گوش يهوديان را خراش داد مخصوصا وقتى كه آنرا كتاب آسمانى مشتمل بر عالى‏ترين تعليمات روحى و كامل‏ترين طريق هدايت يافتند بيشتر از پيش بذلت و بى‏ارجى كتاب خويش كه سالها برخ عالميانش ميكشيدند پى برده لا جرم از آن خواب و خيال بيدار شده و بخود آمده در حاليكه هر لحظه بخشم درونى و كفر و طغيانشان افزوده ميشد و اينكه خداى تعالى در اين آيه ميفرمايد آياتيكه بتو وارد ميشود بر طغيانشان افزوده ميگردد نه اينكه قرآن سبب ضلالت آنها گردد بلكه چون اصولا جنس يهود حسود و كينه‏ور است نزول قرآن آتش حسد آنها را تيزتر ميگرداند و معارف حقه و دعوت صريحى كه در قرآن است سبب شد كه حسد و كفر و طغيان آنها زيادتر گردد.

 [پايان‏] وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ روى سخن آيه با تمام اهل كتاب است كه اگر اهل كتاب از يهودى و نصرانى و غير اينها ايمان ميآوردند و از گناهان بزرگ كبيره اجتناب مينمودند گناهان كوچك صغيره آنها را ميپوشانيديم در سوره نساء آيه 35 فرموده «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً» و در جاى خود مبرهن گرديده و اين آيه نيز صريح در اين است كه اجتناب از كبائر كفاره گناهان صغيره است.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ طبرسى رحمة اللّه عليه در توجيه آيه گفته «و لو ان اهل الكتاب آمنوا بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و اتقوا الكفر و الفواحش» يعنى ايمانشان را با تقوى مقارن مينمودند همانا ما سيئات و گناهان آنها را ميپوشانيديم و آنها را بگناهانشان مؤاخذه نمينموديم و آنها را با مسلمانها داخل مينموديم در بهشتهاى پر نعمت و اگر اهل كتاب بپاى ميداشتند احكام و حدود تورات و انجيل را و آنچه در انجيل‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 346

 و تورات است از صفات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و آنچه نازل گرديده بسوى اهل كتاب از ساير كتابهاى خدا زيرا كه تكليف آنها چنين بود كه بتمام كتب آسمانى ايمان آوردند كه گويا تماما بسوى آنها نازل گرديده (و بقولى مقصود قرآن است) اگر اهل كتاب چنين بودند همانا روزى آنها چنين وسيع ميشد كه از بالاى سرشان و از زير پاهايشان روزى ميخوردند يعنى خداى تعالى روزى آنها را وسيع ميگردانيد و آنها در آنوقت در حال قحطى بودند و مقصود اين است اگر اينها ايمان ميآوردند همانا بركات آسمان و زمين را بآنها افاضه ميكرديم يا اشجار و غلات و زرعهاى آنها را زياد ميكرديم.

مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ يعنى جماعتى از آن اهل تورات و انجيل مردمان ميانه‏رو و مسلم و برسول ايمان آوردند و بسيارى از آنها اعمال آنها بد بود و در اين آيه معنى تعجب مأخوذ گرديده يعنى چه بسيار عمل آنها ركيك و بد است.

 [پايان‏] در اين آيه و آيه 94 از سوره اعراف آنجا كه فرموده «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ».

همين طورى كه بعضى از مفسرين نيز گفته‏اند نكته‏ئى بنظر ميرسد و آن اين است كه چون موجودات تماما مرتبط بهم و متصل بيكديگرند و يك وحدت جمعى بين آنها دائر است حتّى اعمال بشر در نظام گيتى آثار بخصوص بجا ميگذارد مخصوصا عمل هر كسى نسبت بخودش بلكه نسبت بنظام عالم تأثيراتى دارد اين است كه هرگاه ايمان و عمل صالح در جماعتى دائر گرديد و مدينه فاضله بوجود آمد چون ايمان و عمل صالح جزء نظام عالم است در آسمانها و زمين تأثير ميكنند و بركات آسمانها و زمين با اهلش فرود ميآيد همين طور كفر و عمل زشت در فساد عالم كون تأثير مينمايد و بسا قحطى يا جنگ يا فسادهاى ديگرى را ايجاب مينمايد چنانچه آيات بسيارى مشعر بهمين معنى مثل قوله تعالى در سوره                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 347

 روم آيه 40 «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» و امثال اينها يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ ترجمه آيه شده و معنى آيه واضح است و محتاج بتوضيح نيست و خلاصه اينكه بطور وضوح دو مطلب از آيه استفاده ميشود يكى معلوم ميشود دستور مهم تازه‏ئى برسولش ابلاغ ميكند كه متضمن بر فشار و تهديد است به اين كه پيغام تازه‏ئى بمؤمنين برساند، و ديگر وعده‏ئى كه باو داده كه اگر در اجراء آن عمل كند ممكن است خطراتى مواجه او گردد او را حفظ نمايد. بعضى از مفسرين گفته و چون ظاهرا آن حكم تازه بود زيرا اين آيه در موقع قوت و غلبه اسلام فرود آمده ديگر رسول در اجراء احكام الهى خوف و ترسى نداشت و نيز در هيچ يك از دستورات محذورى از خوف جان يا چيز ديگر در نظر مباركش نبود كه از آن احتراز نمايد.

معلوم ميشود در اجراء «ما انزل» مطلب مهمتر از جان شريفش در نظر داشته و جاى ترديد نيست كه بقدرى اين حكم حائز اهميت است كه جاى دارد رسول صلّى اللّه عليه و آله از اجراء آن انديشه نمايد و ظاهرا انديشه حضرت از اهل كتاب نبوده بلكه از خود مؤمنين بوده كه در اجراء اين حكم مؤمنين بنياد دين را منهدم گردانند اين بود كه حضرت منتظر بود در موقع آرام و مناسبى حكم (ما أَنْزَلَ اللَّهُ) را بمردم برساند.

كلينى از ابى صالح و او از ابن عباس و جابر بن عبد اللّه روايت كرده كه خداى تعالى بنبى خود صلّى اللّه عليه و آله امر نمود كه على ع را بخلافت نصب گردان و مردم را بخلافت او خبر ده پس حضرت ترسيد از اينكه مردم بگويند ابن عمّش را بر ما خليفه گردانيده و اين مطلب بر جماعتى از اصحاب سخت آيد، اين بود كه اين آيه نازل گرديد. پس رسول [ص‏] روز غدير خم دست على [ع‏] را گرفت و گفت «من كنت مولاه فعلى مولاه» و آيه «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» را تلاوت نمود يعنى

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 348

 اگر اين رسالت را نرسانى از آنچه تكليف تو بود از رسالات نرسانيده‏ئى و گويا تو چنين بودى كه هرگز رسالت نرسانيده‏ئى و گويا تو از تمام احكام رسالت غافل گرديده‏ئى «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» و اين وعده‏ئى است از خدا كه تو را از شرّ مردم نگاه ميدارد بحفظ يعنى خدا ضامن گرديده كه تو را از سوء نگاه دارد پس عذر تو چيست و خدا جماعت كافرين را هدايت نميگرداند و خدا اراده نكرده كه اينها را متمكن گرداند از اينكه صدمه‏ئى بتو برسانند، و از انس بن مالك نقل شده كه وقتى اين آيه نازل گرديد سر مبارك از قبّه كه از اديم دوخته بودند بيرون كرد و فرمود اى مردم بازگرديد كه خدا مرا نگاه داشت.

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

در مجمع البيان در شأن نزول آيه از ابن عباس نقل ميكند كه جماعتى از يهوديان نزد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند آيا تو مقرّ نيستى كه تورات از نزد خدا فرود آمده فرمود آرى گفتند ما بتورات ايمان ميآوريم و بغير آن ايمان نميآوريم پس اين آيه نازل گرديد و برسول [ص‏] امر كرد كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله بيهود خطاب كن و بگو اى اهل كتاب شما بر دين صحيحى نيستيد تا اينكه بپاى داريد تورات و انجيل و آنچه از پروردگار شما بسوى شما نازل گرديده يعنى تا وقتى كه بتورات و انجيل و قرآنيكه بسوى تمام مردم نازل گرديده. و بقولى يعنى تا وقتى كه تورات و انجيل را بپاى داريد بر آنچه در آن دو تا از بشارت بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و عمل نمودن بآنچه در آنها ايجاب نموده، و بقولى معنى آيه امر است باقامه تورات و انجيل و آنچه در آنها است و اين آيه پيش از تورات و انجيل نازل گرديده.

 [جبائى‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 349

 وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ اى رسول محزون مباش و آيه تسليت ميدهد نبى [ص‏] را يعنى محزون مباش زيرا كه دأب و عادت مردم بر اين بوده كه انبياء را تكذيب ميكردند، و بقولى معنى آيه اينست كه بر كفر اينها محزون مباش و نيز از تجاوز نمودن آنها در ظلم زيرا كه ضرر آن عائد خودشان ميگردد، و بقول ديگر يعنى بر هلاكت آنها و عذاب آنها محزون مباش زيرا كه عذاب جزاى عمل آنها است.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ آيه ظاهرا مربوط بآيه بالا است كه خطاب باهل كتاب بود كه شما بر دينى پايدار نيستيد مگر وقتى كه بتمام كتابهاى آسمانى معترف و پايدار باشيد و در اينجا تشويق ميكند و مژده ميدهد كسانى را كه ايمان آورده‏اند و يهود و نصارى و صابئون كه گويند ستاره پرستانند كه بر هيچ پيمبرى ايمان نياورده‏اند كه اگر اينها ايمان آرند بخدا و روز قيامت و ايمانشان با عمل صالح توأم گردد ديگر خوفى و حزنى بر آنها نيست و در محلّ امن و امان قرار گرفته‏اند.

سؤال- بدلالت اين آيه در نجات يافتن و رفع محذور از عذاب ايمان بخدا و تصديق بقيامت كافى است و لو اينكه ايمان برسول در كار نباشد چنانچه اهل اديان ايمان بخدا و قيامت دارند با اين حال چگونه ما آنها را كافر و اهل عذاب ميدانيم.

پاسخ- اولا ايمان بخدا و معاد اگر چه بنظر بدوى همان اعتراف بوجود و بوحدت خداى عالميان است و نيز معاد همان تصديق بقيامت است لكن بقرينه «مَنْ آمَنَ» من موصوله عموم دارد شامل ميگردد يهود و نصارى و تمام آنهائى كه بخدا و يوم آخر ايمان آورده‏اند و از اينجا معلوم ميشود كه اضافه بر ايمان بخدا و معاد تصديق به «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» نيز داخل در ايمان است يعنى اضافه بر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 350

 بپاى داشتن تورات و انجيل تصديق بقرآن نيز شرط در ايمان است.

و ثانيا چنانچه باستقراء معلوم ميشود هر جا در قرآن ذكرى از ايمان برده شود منصرف ميگردد بايمان بخدا و رسول و معاد كه اصول ديانت اسلام است و باضافه عمل صالح را نيز با ايمان بخدا توأم گردانيده و عمل صالح بنظر قرآن منوط بدستورات قرآن است.

لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ الخ ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، آيه در مقام توبيخ و سرزنش بنى اسرائيليان است كه هر پيمبرى كه بر آنها آمد وقتى بر خلاف دلخواه آنان حكم خدا را بيان مينمود جماعتى از آن پيغمبران را تكذيب كردند مثل عيسى ع و محمد صلّى اللّه عليه و آله و جماعتى از آنها را كشتند مثل زكريا و يحيى و شعيا عليهم السّلام.

وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ الخ اين مردمان شرور نسبت برسولان الهى اعمالشان چنين بود پس عمل آنها كرى و كورى دل آنانرا ايجاب نمود و پس از آنكه جماعتى از آنها توبه كردند خدا توبه آنها را پذيرفت، آيه مشعر بر اين است كه پس از آنكه توبه نمودند باز بسيارى از آنها همان كورى و كرى خود را ادامه دادند و رسولان را تكذيب كردند و خدا بآنچه عمل ميكنند دانا است و پاداش عملشان را خواهد داد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 351
 [سوره المائدة (5): آيات 72 تا 77]

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (72) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (73) أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (74) مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (76)

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (77)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 352

 [ترجمه‏]

همانا كافر شدند آنانكه گفتند خدا مسيح پسر مريم است و مسيح گفت اى بنى اسرائيل عبادت كنيد خدا را كه پروردگار من و شما است و هر كسيكه بر خدا شرك آورد محققا خدا بهشت را بر او حرام گردانيده و مأواى او آتش است و نيست براى ظالمين هيچ يارى [72]

همانا كافر شدند آنانكه گفتند خدا سومى از سه خدا است و حال آنكه الهى نيست مگر اله واحد و اگر اينان از آنچه گفته‏اند باز نايستند بآنكسانى از آنها كه كافر شدند عذاب اليم تماس مينمايد [73]

آيا اينان بسوى خدا بازگشت نميكنند و از او طلب آمرزش نمى‏كنند و خدا پذيرنده توبه و مهربان است [74]

نيست مسيح پسر مريم مگر پيمبرى كه پيش از او پيمبرانى گذشته بودند و مادرش راست‏گو و با ايمان بود و هر دو طعام ميخوردند، اى رسول بنگر چگونه براى آنها آيات را بيان مينمائيم، و بنگر كه چگونه برگرديده ميشوند از دريافتن حق [75]

بگو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله آيا شما بغير خدا پرستش ميكنيد چيزى را كه براى شما نه ضررى مالك است و نه نفعى، و خدا است كه او شنوا و عالم است [76]

بگو اى محمد [ص‏] اى اهل كتاب در دينتان بغير حق غلو نكنيد، و تابع هواهاى جماعتى نگرديد كه قبلا گمراه شدند و بسيارى را از راه حق گمراه نمودند و ثابت شدند بر گمراهى خود از راه راست يعنى قرآن‏.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 353

 (توضيح آيات)

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ پس از آنكه در آيات بالا يهوديان را از اعمال ركيكشان و حقد و حسدشان نسبت برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و آيات قرآن و قتل و تكذيب پيمبران سرزنش نموده و آنان را كور و كر بحساب آورده در مقام كفر مسيحيان و شرك آنها رسول خود را يادآورى مينمايد كه آنها در اثر قول فاسدشان كه گفتند مسيح پسر مريم خدا است كافر شدند. مفسرين گفته‏اند گروهى از نصارى كه آنها را يعقوبيه مى‏نامند قائل بتثليث شدند سه اقنوم گفتند اين طور: اقنوم پدر، اقنوم پسر و اقنوم روح القدس و گويند سه بودند يكى شدند و متحد گرديدند و اينان جماعتى هستند غير از آنها كه گفتند عيسى بن مريم پسر خدا است.

و بعضى گفته‏اند نصارى در اين حرف و در كيفيت شرك بخدا و اينكه مسيح داراى جوهر الوهيت است مختلفند طائفه‏ئى گفته‏اند اقنوم مسيح كه همان علم است شاخه ايست از اقنوم رب العالمين و آن همان حيات است كه منشعب ميشود و معنى پدرى خدا و پسرى مسيح اين است كه اين از آن منشعب گشته است.

طائفه ديگرى ميگويند آن حقيقتى كه تا قبل از مسيح بنام پروردگار ناميده ميشد مقارن آمدن مسيح بحقيقت ديگرى كه همان مسيح است منقلب گرديده.

طائفه ديگرى گويند خدا در مسيح حلول كرد. و بايد دانست اين سه قوليكه در باره مسيح دارند هر سه با آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» قابل انطباقند، بنا بر اين مراد از كسانيكه چنين گفتند تنها قائلين بانقلاب نيستند (يعنى آنهائيكه گفتند عيسى ع بخدا منقلب گرديد) بلكه شامل ميگردد تمام نصارى را كه در باره مسيح غلو كردند، و اينكه مسيح [ع‏] را بپسرى مريم توصيف فرمود خالى از اشعار و دلالت بر جهت كفر آنها نيست زيرا كه ميفهماند كه آنها الوهيت را نسبت بيك انسانى داده‏اند كه انسان ديگرى او را زائيده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 354

 و هر دو از خاك خلق شده‏اند خاك كجا خداى باك كجا.

 [تفسير الميزان‏] وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ الخ مسيح در مقام اندرز و خيرخواهى برآمده و گفته اى بنى اسرائيل خدائى را عبادت و پرستش كنيد كه پروردگار من و پروردگار شما است يعنى فقط خدا را بيگانگى و الوهيت بشناسيد و در مقام پرستش كسى را با او انباز نگيريد و غرض آنحضرت اين بود كه من هم مثل شما بشرى هستم كه از مادر متولد شده‏ام غذا ميخورم، راه ميروم كسيكه بر خدا شرك آورد يعنى كسى را در ملك يا در تدبير امور عالم يا در پرستش شريك گرداند بهشت را بر او خدا حرام گردانيده «وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ» مقصود از ظالمين در اينجا كافرينند قوله تعالى «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» آرى چه ظلمى است عظيم‏تر از اينكه نسبت بمقام كبريائى و وحدت حقانى كسى شرك آورد.

و نيز طنطاوى در تفسيرش در توجيه آيه «قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» گفته يعنى يكى از سه تا ميگويند «جوهر واحد ثلاثة اقانيم» اب و ابن و روح قدس و اين ثلاثة اله واحد است، مثل اينكه شمس اسم است و شامل ميگردد قرص و شعاع و حرارت را و مقصود آنها از اب ذات و بابن كلمه و بروح حيات، و گفته‏اند كلمه آن كلام اللّه است كه با جسد مخلوط گرديده مثل مخلوط گرديدن آب با شير، و نيز گفته‏اند: اب اله و ابن اله و روح اله و تمام يك خدا است و مفسرين قول ديگرى نيز گفته‏اند اينكه مقصود آنها از ثلاثة خدا و مريم و عيسى است و مقصودشان از اله ثلاثة اين است كه الوهية مشترك بين آنها و كل واحد از آنها الهند.

 [پايان‏] لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ الخ ترجمه آيات شده و معنى آيه واضح است و محتاج بتوضيح نيست.

آيه از جماعت ديگرى از نصارى خبر ميدهد مثل جماعت يعقوبيه كه اقانيم ثلاثه                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 355

 قائل گرديدند: اب، ابن، روح القدس. كافر شدند و گفتند خدا سوم سه است و گفته‏اند جمهور از ترسايان از ملكانيان و نسطوريان و يعقوبيان چنين ميگفتند و اين كلام آنها اصلا عقلائى نيست چگونه ميتوان تصور نمود كه سه چيز مباين يك چيز شود و با هم متحد گردد كسيكه از مادر متولد گرديده و حادث شده چگونه ميشود با خداى قديم ازلى واجب الوجود يكى گردد، و آيه خبر ميدهد كه اگر اينها از گفتار ركيكشان بازنايستند بسزاى كفرشان عذاب اليم بآنها اصابت خواهد نمود.

و آيه بعد رسول و مؤمنين را خاطر نشان ميكند كه مسيح پسر مريم رسولى بود كه پيش از آن رسولانى آمده بودند گويا در مقام سرزنش مسيحيان است كه وقتى دانستند امثال او پيمبرانى از نيستى بهستى آمدند و پس از آن مردند و نيز ميدانند كه عيسى و مادرش مريم صديقه است، و زن فعيل و فعال براى مبالغه در راست گوئى است و شايد مقصود از «صديقه» تصديق او بوحدت اله عالم باشد و اشاره به اين كه مريم مادر عيسى موحّد و خدا پرست بود هيچ وقت نسبت الوهيت بخودش و بپسرش نميداد (كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ) اين مادر و پسر مثل باقى مردم غذا ميخوردند و دو بشرى بودند مثل باقى مردم.

انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ خطاب برسولش نموده و گويا بطور تعجب فرموده اى محمد صلّى اللّه عليه و آله نظر كن و ببين اينها چه ميگويند و ما چگونه آيات را بر آنها واضح ميگردانيم ركاكت و شناعت گفتارشان را ببين و باز نظر كن كه چگونه برگردانيده ميشوند از دريافتن حق و نسبت اولاد و شريك باو ميدهند و نيز برسول او دروغ مى‏بندد و نسبت فرزندى خدا باو مى‏دهند.

قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «أَ تَعْبُدُونَ» بهمزه استفهامى كه در مورد تعجب آرند خطاب برسول نموده كه باين عيسويان يا مقصود تمام مشركين است بگو چگونه شما پرستش و عبادت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 356

 ميكنيد بغير خدا چيزى را كه نه مالك ضررى است كه بشما اصابت نمايد و نه مالك نفعى است كه بشما برساند، گويا آيه ارشاد بحكم عقل است كه ميخواهد بفرمايد اگر شما عقل و رويه داشتيد فقط پرستش مينموديد آن خدائى را كه هم شنوا است رازهاى نهائى شما را وهم عالم است بحوائج و احتياجات شما او را عبادت كنيد و حاجات خود را از او طلب كنيد نه از غير او.

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ آيه ظاهرا خطاب بيهوديان و نصرانيان زمان رسول صلّى اللّه عليه و آله است كه شما در دينتان و رويه‏تان غلو و تجاوز از حق نكنيد و تابع آباء و هواهاى افرادى كه پيش از شما بودند نگرديد اشاره به اين كه در دين تقليد از گذشته‏گان ننمائيد رجوع بعقل و براهين نمائيد تا اينكه بدانيد بسيارى از آنها «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» يعنى اگر رجوع بفطانت خود كنيد مى‏فهميد كه آنها هم گمراه شدند و هم جماعت بسيارى را گمراه نمودند و از طريق مستقيم توحيد گمراه گرديدند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 357

 [سوره المائدة (5): آيات 78 تا 88]

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (78) كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (79) تَرى‏ كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (80) وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81) لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (82)

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83) وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84) فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (86) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (87)

وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 358

 [ترجمه‏]

كافرين از بنى اسرائيل بزبان داود و عيسى [ع‏] لعنت گرديده شدند بسبب آنكه نافرمانى كردند و از حدود الهى تجاوز مى‏نمودند [78]

و بعضى از آنها بعض ديگر را از عمل زشتشان نهى نمى‏كردند بخدا قسم همانا بد بود آنچه ميكردند [79]

بسيارى از آنها را مى‏بينى كه كافرين را دوست ميدارند و هر آينه بد است آنچه نفسهاى آنها از سخط خدا كه بر خود پيش انداختند و آنان در عذاب جاويدانند [80]

اگر بنى اسرائيليان بخدا و آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشتند كفار را دوستان خود نمى‏گرفتند و لكن بسيارى از آنها فاسقند [81]

اى رسول هر آينه تو مى‏يابى شديدترين مردم در دشمنى با مؤمنين يهوديانند و آنهائيكه براى خدا شريك قرار دادند و مى‏يابى نزديك‏ترين آنها در دوستى با مؤمنين آنهائى ميباشند كه گفتند ما نصارائيم و بعضى از آنها دانايان و عابدان صومعه نشينند و آنان از قبول حق تكبر و گردن كشى نميكنند [82]

و چون آنها ميشنوند چيزى كه بر پيغمبر نازل شده از سخن راست تو مى‏بينى كه از چشمهاى آنها اشك مى‏ريزد و ميگويند اى پروردگارا ما ايمان آورديم پس نام ما را از گواهان صدق بنويس [83]

و چيست ما را كه آنچه از خدا و از حق بما آمده ايمان نياوريم در صورتى كه اميدواريم كه پروردگار ما را با گروه صالحين كه امّت محمد صلّى اللّه عليه و آله مى‏باشند داخل بهشت گرداند [84]

و خدا بپاداش اينكه چنين گفتند آنها را ببهشتهائى رسانيد كه از زير درختان آن نهرهائى جريان دارد و در آن جاويدانند- اين است پاداش نيكوكاران [85]

و آنهائيكه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آن جماعت ياران جهنمند [86]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد آنچه را از طيبات كه خدا بر شما حلال گردانيده بر خود حرام نكنيد و از حدود الهى تجاوز ننمائيد خدا تجاوز كنندگان را دوست نمى‏دارد [87]

و از آنچه خدا بشما روزى داده است بخوريد در حالى كه حلال و پاكيزه باشد و بترسيد از خدائى كه شما باو ايمان آورده‏ايد [88]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 359

 (توضيح آيات)

لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ لعنت بمعنى راندن و دور كردن از رحمت خدا است، مفسرين گفته‏اند لعنت بر زبان داود آن بود كه اصحاب سبت روز شنبه بمخالفت داود ع ماهى گرفتند داود (ع) گفت «اللهم انّ عبادا قد خالفوا امرك و تركوا قولك فالعنهم و اجعلهم آية و مثلا لخلقك» و بدعاى داود خداى تعالى آنها را مسخ گردانيد و بوزينه گرديدند.

و لعنت بزبان عيسى اين بود قوميكه مائده خوردند ايمان نياوردند عيسى گفت خدايا تو بمن وعده دادى كسيكه بعد از اكل مائده كافر گرديد او را عذابى كن كه باحدى از عالميان چنين عذابى نكرده باشى خدايا آنها را لعنت كن همان طورى كه اصحاب سبت را لعنت كردى گفته‏اند آنان پنج هزار مرد بودند و زن و كودكى بين آنها نبود و همه خنازير يعنى خوك گرديدند.

و از عبد اللّه بن مسعود نقل ميكنند كه گفت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود چون بنى اسرائيل در معاصى واقع گرديدند و علماء آنها را نهى نمودند و نپذيرفتند پس آنها يعنى علماء در مجالس آنها نشستند و با آنها خوردند و آشاميدند پس خدا قلبهاى بعضى از آنها را با بعض ديگر جمع كرد و آنها را بزبان داود و عيسى بن مريم لعنت نمود براى اينكه آنها عصيان كردند، پس از آن حضرت فرمود كلا و قسم بآنكه نفس من بدست او است كه اگر امر بمعروف كنى و نهى از منكر نمائى و دست سفيه را بگيرى و او را بر حق بدارى و الّا يعنى اگر چنين نكنى خداى تعالى دلهاى شما را بر يكديگر زند و شما را لعنت كند چنانچه آنها را لعنت كرد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 360

كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ «يتناهون» از باب تفاعل است مثل اينكه گفته ميشود «تقاتلوا و تضاربوا» وقتى بعضى بعضى را بكشند يا يكديگر را بزنند، در آيه خداى تعالى آنها را مذمّت ميكند كه اينها يكديگر را از اعمال بد نهى نميكردند و از منكرات باز نميداشتند.

و گفته‏اند اينكه آيا مقصود از منكر در آيه چه چيز است سه قول است 1- ماهى گرفتن در روز شنبه. 2- رشوه گرفتن در احكام. 3- ربا خوردن و اينكه چون ميدانستند پيه خوردن حرام است نميخوردند لكن ميفروختند و پولش را مصرف ميكردند و نميدانستند كه آنچه عينش حرام باشد پولش نيز حرام است.

تَرى‏ كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ الخ خطاب برسول است كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله مى‏بينى بسيارى از كفار را كه بقولى مقصود يهوديانند و بقولى عيسويان و بقولى مراد كعب بن اشرف است كه آنها با مشركين دوستى مى‏اندازند و يكديگر را بر ضرر تو كمك مينمايند و چه قدر براى آنها بد است آنچه را كه براى خود پيش فرستادند از سخط خدا و عذابى كه در آن جاويداند.

وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ ظاهرا آيه در مقام مذمّت اهل كتاب از يهوديان و نصرانيان است كه اصلا اينان بدين خود ايمان ندارند بدليل اينكه اگر ايمان بنبى و كتاب خود داشتند دشمنان دين خود را دوست نميگرفتند و با آنها مراوده و دوستى نميكردند اين آيه مشعر بر اين است كه هر كس پابند دينى شد لازمه ايمان او اين است كه با دشمنان دين دوستى و رفاقت نيندازد و مؤمن باسلام نيز بايستى چنين باشد كه با كفار دوستى و رفاقت نيندازد كه اگر چنين كردند بحكم قرآن آنان از فاسقين محسوب ميگردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 361
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً از سليمان روايت كرده‏اند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله اين طور قرائت كرده‏

 «ذلك بان منهم صديقين و رهبانا»

و گفته‏اند سريانيان دانشمندان خويش را كشيش خوانندش و قسيّس تعريب او است و بعضى از اهل عربيت گفته‏اند قسيس از تقسيس گرفته شده و از تتبع علم و طلب آن است «وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» يعنى نصارى از ايمان بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و قرآن تكبر نميكنند.

گفته‏اند مقصود از نصارى عموم نصرانيان مراد نيست زيرا كه آنان نيز دشمنيشان با مسلمانها كمتر از يهوديان نيست بلكه مقصود نجاشى است.

مفسرين گفته‏اند در ابتداء اسلام موقعيكه رسول [ص‏] در مكه بود مشركين با هم مشورت كردند كه چگونه مسلمانها را براندازيم گفتند هر يك از ما آنهائى از مسلمانها كه در همسايگى ما ميباشند اينقدر آنها را زجر ميكنيم تا اينكه از اسلام برگردند و چنين كردند و آنهائى كه يقين محكم نداشتند برگشتند تا اينكه رسول [ص‏] باصحاب گفت شما بحبشه هجرت نمائيد زيرا كه پادشاه حبشه مردى است عادل ظلم نميكند بسوى او برويد و نجاشى لقب سلطان آنها بود مثل اينكه ملوك عجم و روم را قيصر و كسرى ميناميدند و اسم آن پادشاه اصحم بود، پس يازده مرد و چهار زن كه يكى عثمان بن عفان و زن او رقيه بنت رسول اللّه [ص‏] و عبد اللّه بن مسعود و عبد الرحمن عوف و ابو حذيفة بن عتبه و زن وى سهلة بنت سهل بن عمرو و مصعب بن عمير و ابو سلمة بن عبد الاسد و زن او ام سلمة بنت ابو امية و عثمان بن مظعون و عامر بن ربيعه و زن وى ليلى بنت ابى خيثمه و حاطب بن عمرو و سهل بن بيضاء اين جماعت در كشتى نشستند و بحبشه رفتند و هجرت آنها در ماه رجب سال پنجم از مبعث رسول صلّى اللّه عليه و آله بود و بعد از آن جعفر بن ابى طالب از عقب آنها با جماعتى از مسلمانان بحبشه مهاجرت نمودند و آنان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 362

 از مهاجرين زمين حبشه غير از زنان و كودكان هشتاد و دو مرد بودند و چون قريش خبردار شدند كه مسلمانها بحبشه رفته‏اند عمرو بن عاص را با يكى ديگر نزد نجاشى فرستادند با تحفهاى نيكو تا اينكه مسلمانها را نزد نجاشى زشت كنند پروردگار عالم كيد آنان را بخودشان برگردانيد و آنها نا اميد و شرمنده بازگشتند پس مسلمانها مدت زيادى در حبشه ماندند.

در مجمع البيان گفته چون عمرو بن عاص و عمارة بر نجاشى وارد گرديدند عمرو بن عاص گفت ايها الملك جماعتى در دين با ما مخالفت كردند و الهان ما را دشنام دادند و آمده‏اند نزد تو آنها را بما برگردان، نجاشى فرستاد جعفر را حاضر گردانيد جعفر گفت اى پادشاه از اينها بپرس آيا ما بنده آنهائيم عمرو گفت نه آزادند گفت سؤال كن آيا از اينها دينى بگردن ما است كه از ما مطالبه كنند عمرو گفت نه از ما بر شما دينى نيست، جعفر گفت آيا از شما خونى بر گردن ما است كه از ما مطالبه كنيد عمرو گفت نه، جعفر گفت پس مقصود آنها چيست كه اين قدر بما اذيت ميكنيد كه از شهر شما خارج گرديم، اى ملك بين ما پيمبرى مبعوث گرديده كه ما را امر گردانيده بخلع انداد و ترك استقسام بازلام و ما را امر كرده بنماز و زكوة و عدل و احسان و ايتاء ذى القربى و ما را نهى گردانيده از فحشاء و منكر و طغيان. آنوقت نجاشى گفت خدا عيسى ع را بهمين امور مبعوث گردانيده، پس از آن نجاشى گفت آيا از آنچه خدا بر پيمبر شما نازل گردانيده چيزى در حفظ دارى جعفر گفت آرى و سوره مريم را براى نجاشى قرائت نمود تا رسيد بقوله تعالى «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا» نجاشى گفت «و اللّه هو الحق» قسم بخدا كه اين حق است پس از آن عمرو گفت كه اين مخالف ما است او را بسوى ما ردّ گردان، آنوقت نجاشى سيلى بصورت عمرو زد و گفت ساكت باش و قسم بخدا اگر او را بذكر بدى ياد كنى البته تو را عقوبت كنم و امر كرد كه هديه آنها را برگردانند و بجعفر و اصحاب او گفت بمانيد و مطمئن باشيد و امر كرد كه غذاى آنها را بخوبى تهيه                     
  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 363

 نمايند و عمرو برگشت و مسلمانها بخير و خوبى ماندند تا وقتى كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله از مكه بمدينه مهاجرت كرد و فتح خيبر نمود و جعفر با همراهانش بسوى رسول اللّه [ص‏] برگشتند رسول اللّه [ص‏] فرمود نميدانم بفتح خيبر مسرورتر باشم يا بآمدن جعفر و جعفر آمد با هفتاد مرد از اصحاب رسول اللّه [ص‏] و شصت و دو نفر از حبشه و هشتاد نفر از اهل شام و در آنها بحيراء راهب بود و رسول اللّه (ص) سوره يس بر او قرائت كرد و راهب وقتى آيات را شنيد گريه كرد و ايمان آورد و گفت چقدر اين آيات شبيه است بآنچه بر عيسى ع نازل گرديده.

مقاتل و كلبى گفته‏اند آنها چهل مرد بودند سى و دو نفر از حبشه و هشت نفر از اهل شام، عطاء گفته هشتاد مرد بودند چهل نفر از اهل نجران از بنى حرث بن كعب و سى و دو نفر از حبشه و هشت نفر از شام.

 [پايان‏] وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ مفسرين گفته‏اند اين آيه و آيه بعد در شأن نجاشى نازل گرديده، نجاشى اول نصرانى بود بعد مسلمان شد و قوم او كه مسلمان شده بودند از شادى بر آنچه از دين حق شنيده بودند و در انجيل خوانده بودند وقتى ديدند مطابق قرآن است اشك از چشمشان ميريخت اين بود كه اين آيه «وَ إِذا سَمِعُوا الخ» در باره آنها نازل گرديد.

يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ اينان همى گويند پروردگار ما ما ايمان آورديم ما را در اين امّت محمد [ص‏] ثبت گردان يعنى ما را با بنده‏گان صالحى كه گويند «لا اله الّا اللّه انت» وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ گويند وقتى كه قوم نجاشى آنهائى كه مسلمان شده بودند برگشتند بوطن خود كافرين آنها را ملامت ميكردند كه چرا از دين آباء خود برگشتيد و مسلمان                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 364

 شديد گويا آنها در پاسخ گفتند چگونه ما ايمان نياوريم در حاليكه حق يعنى حقيقت دين محمد صلّى اللّه عليه و آله بر ما ثابت گرديد و دانستيم و فهميديم كه آن حق است و ما طمع داريم كه خدا ما را داخل گرداند در جماعت شايسته‏گان از امّت محمد [ص‏] فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ «بِما قالُوا» يعنى چون آنها گفتند «فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ» و نيز گفتند «أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ» خداى تعالى دعاى آنها را اجابت كرد و آنها را در دار كرامت و در جوار رحمت خود در بهشتهائيكه از زير غرفه‏ها يا درختهاى آنها على الدوام نهرهائى كه از رحمت الهى سر چشمه گرفته جاويدانند و چنين است پاداش نيكوكاران.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ در مقابل ذكر مؤمنين كافرين و مكذبين را يادآورى مى‏كند كه آنهائى كه آيات ما را تكذيب كردند آنان ياران دوزخند. عطف تكذيب آيات بر كفر با اينكه تكذيب نوعى از كفر و مندرج در تحت آنست براى اين است كه مقصود بيان حال تكذيب كنندگان و شومى حال آنها است مقابل حال سعادت مندان و فضيلت تصديق كنندگان.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ الخ آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

در شأن نزول آيه گفته‏اند كه روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله وصف قيامت مينمود و از هول آنروز بيان ميفرمود ده نفر از اصحاب كه آنها على عليه السّلام و ابن مسعود و مقداد و أبو ذر و سلمان و سالم مولى ابى حذيفه و عبد اللّه عمر و عثمان بن مظعون و معقل بن مقرن و ابو بكر و آنها در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند و بر اين اتفاق كردند كه در بقيه عمر روزها روزه بدارند و شبها تا                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 365

 صبح قيام نمايند و در رختخواب نروند و گوشت و چربى نخورند و با زنان هم‏بستر نگردند و ترك دنيا كرده گليم پوشنده گرد عالم برآيند.

ابو الفتوح رازى گفته اگر اين خبر در باره باقى درست باشد در باره على ع درست نميآيد و لايق باو نيست زيرا كه شأن او بالاتر از اينها است زيرا كه او داراى عصمت بود.

 [پايان‏] آرى كسيكه بتربيت رسول تربيت يافته و بطريقه او قيام نموده چگونه بر خلاف رويه او بروش رهبانيين نصارى عمل ميكند.

اين خبر بحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رسيد بخانه عثمان بن مظعون آمد در آن خانه كسى را نديد زن او ام حكيم بنت اميه بنام حولاء در آنجا بود فرمود آنچه در باره شوهرت و اصحاب او ميگويند راست است، حولاء گفت اگر عثمان تو را خبر داده راست است، حضرت رسول [ص‏] از آنجا بيرون آمد عثمان وقتى بخانه آمد زنش باو خبر داد كه حضرت رسول [ص‏] چنين گفت، با اصحاب نزد حضرت آمدند فرمود آنچه از شما ميگويند راست است گفتند آرى يا رسول اللّه [ص‏] فرمود من مأمور نيستم بر آنچه شما فكر كرده‏ايد نفس شما را بر شما حقّى است روزه بداريد و افطار كنيد و در شب بتهجد قيام نمائيد و بخوابيد من تهجد ميكنم و خواب ميكنم و روزه ميگيرم و افطار ميكنم، گوشت و چربى ميخورم و با زنان خلوت ميكنم اين است سنت و طريقه من «و من رغب عن سنتى فليس منى» هر كس از سنت من اعراض كرد او از من نيست، بعد مردم را جمع گردانيد و فرمود چه چيز است قصد اقوامى كه زنها و طعامهاى پاكيزه طيب و خواب و شهوات را بر خود حرام گردانيدند، بدانيد كه من شما را نميفرمايم كه مانند احبار و زهاد و مسيحيان باشيد زيرا كه در دين من ترك گوشت و تحريم زنان نيست و نه اينكه صومعه‏ها فرا گيريد و در آن بنشينيد و با كسى معاشرت ننمائيد- سياحة امت من صوم است و رهبانيتشان جهاد است خدا را عبادت كنيد و شريك نياوريد و حج و عمره نمائيد و زكوة بدهيد و روزه رمضان بگيريد.

 [پايان‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 366

 [سوره المائدة (5): آيات 89 تا 95]

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (90) إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (92) لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (93)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (94) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 367

 [ترجمه‏]

خدا بقسمهاى لغو و بيهوده (كه بزبان ميآوريد) شما را مؤاخذه نميكند لكن شما را مؤاخذه ميكند وقتى كه جدا قسم خورديد و بر خلاف آن رفتار كرديد و كفاره قسم يا طعام دادن بده نفر فقير است از حد وسط از آنچه براى اهل خود تهيه ميكنيد يا جامه‏ئى كه ده فقير را بپوشاند يا آزاد كردن يك بنده و كسيكه بر هيچكدام از اينها استطاعت ندارد بايد سه روز روزه بگيرد اين است كفاره قسمهاى شما هرگاه بر خلاف آن عمل كرديد و قسمهاى خود را نگاه داريد اين طور خدا آيات خود را بر شما بيان ميكند شايد شما شكر گذار باشيد [89]

اى مؤمنين همانا شراب خوردن و قمار كردن و بت پرستى و تيرهاى گرو بندى پليد و از عمل شيطانست (يعنى از وسوسه او است) از آنها اجتناب كنيد شايد رستگار گرديد [90]

اين است كه شيطان ميخواهد بين شما دشمنى و بغض و خصومت بيفكند و شما را از ياد خدا و نماز بازدارد، آيا شما خود را از اينها باز ميداريد [91]

و خدا و رسولش را اطاعت كنيد و از مخالفت حذر كنيد، و اگر از اطاعت خدا رو بگردانيد بدانيد كه بر رسول ما نيست مگر ابلاغ نمودن براه روشن شدن شما [92]

بر آنكسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح نمودند گناهى نيست در آنچه ميخورند هرگاه از شرك پرهيز كنند و بر تقوى و ايمان ثابت باشند و از محرمات پرهيز نمايند و اعمال نيكو آرند و بر تقوى و ايمان ثابت و مستقر باشند پس اى مؤمنين با تقوى و با ايمان باشيد و                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 368

 اعمال نيك نمائيد و خدا نيكوكارانرا دوست ميدارد [93]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد همانا شما را خدا امتحان ميكند بچيزى از صيد در وقت احرام شما چنان صيدى كه دستهاى و نيزه‏هاى شما بآن ميرسد براى اينكه خدا بداند كسى را كه در غياب از او ميترسد و كسى كه پس از اين امتحان از حد درگذرد و تعدى كند براى او است عذاب دردناك [94]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد شكارى را نكشيد در حالى كه محرم باشيد بحج يا عمره و هر كسى از شما صيدى را عمدا بكشد مجازات بر او واجب ميشود مثل آنچه از چهارپايان كشته كه دو نفر عادل از اهل ملّت شما بر آن جزاء حكم كنند در حالى كه آن جزاء قربانى باشد هديه باشد رسنده بكعبه براى كفاره آن يا بر او است طعام دادن فقيران يا برابر آن طعام روزه گرفتن- تا اينكه كشنده صيد وبال و سختى كار خود را بالزام كفاره بچشد- خدا از آنچه گذشته است عفو كرد و هر كس بمثل چنين عمل بازگردد خدا از وى انتقام مى‏كشد و خدا در حكم خود غالب و انتقام كشنده است از كسى كه بر خلاف حكم او عمل كند [95].                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 369

 (توضيح آيات)

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ لغو چيزى را گويند كه اثرى از آثار عملى بر آن مترتب نگردد و ايمان جمع يمين و بمعنى سوگند است. راغب در مفردات گفته يمينى كه بمعنى قسم است استعاره از يمين بمعنى دست است باعتبار كارهائى كه شخص معاهد و صاحب سوگند و غير او انجام ميدهند و يمين باين معنى در چند جاى قرآن آمده از آن جمله فرموده «أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ» و نيز فرموده «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ» و نيز قوله تعالى «لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ» [پايان‏] و «عَقَّدْتُمُ» را اگر با تشديد قاف خوانده شود از تعقيد و بمعنى مبالغه در عقد و گره زدن است و لكن «عقدتم» بتخفيف هم قرائت شده و «فى» در «فِي أَيْمانِكُمْ» يا متعلق بجمله «لا يُؤاخِذُكُمُ» است يا بجمله «بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ» و اينكه تقابل انداخته بين جمله «بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ» و جمله «بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ» مشعر بر اين است كه مراد بلغو سوگندهاى بيهوده است كه غرض از آنها عقد و پيمان و معاهده‏ئى نباشد و از روى عادت يا سبب ديگرى بر زبان جارى گردد، و سوگند لغو آن قسمهائى است كه در حين معاملات يا گفتگوهاى متعارفى گاهى بر زبان جارى ميگردد مثل اينكه گفته ميشود نه و اللّه يا ميگويد آرى و اللّه.

در شأن نزول آيه گفته‏اند بقولى وقتى آيه «لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ» نازل گرديد، گفتند يا رسول اللّه [ص‏] ما با آن قسم‏هائى كه قبلا خورده‏ايم چه كنيم اين آيه نازل گرديد «لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ».

و بقولى آيه در باره عبد اللّه بن رواحه فرود آمده مهمانى در منزل او آمد زن او غذاء مهمان را عقب انداخت پس عبد اللّه قسم خورد كه غذا نخورد زن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 370

 او هم قسم خورد كه تا او غذا نخورد غذا نخورد و مهمان هم قسم خورد كه تا آنها غذا نخورند غذا نخورد آنوقت عبد اللّه بن رواحه غذا خورد و زنش و مهمان نيز غذا خوردند اين آيه نازل شد.

در مجمع البيان گفته «لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ» نزد اكثر مفسرين و فقهاء در قسم لغو كفاره‏ئى نيست مگر اينكه از ابن ابراهيم نخعى روايت شده كه گفته در آن كفاره هست «وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ» اگر «ما» را موصوله قرار داديم معنى چنين ميشود «الذى عقدتم» و اگر «ما» را مصدريه قرار داديم معنى چنين ميشود «يؤاخذكم بعقدكم او بتعقيدكم» يعنى شما را مؤاخذه ميكند بسبب قسم شما و تعبير او اين است كه شما را مؤاخذه ميكنند براى تصميم گرفتن بر عملى پس از آن قسم ياد كردن بر آن [عطاء] و بقول ديگر همان عقد قلبى بر عملى و تعمد بر آن كافى است [مجاهد] (فَكَفَّارَتُهُ) يعنى كفاره قسمى كه بر آن عقد قلبى بستيد وقتى كه حنث گرديد (يعنى مخالفت كرديد) و در آيه (حنث) را براى وضوحش ذكر نكرده زيرا كه كلام دلالت بر آن دارد و اجماعى است كه كفاره قسم پس از حنث واجب است است «إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ» است و در مقدار دادن بهر فقيرى اختلاف است بمذهب شافعى يك مدّ است و آن دو ثلث يك من است، ابو حنيفه گفته نصف صاع از گندم يا يك صاع جو يا تمر و چنين است باقى كفارات، و اصحاب ما يعنى جماعت اماميّه گفته‏اند كه بهر فقيرى مدّين او مدا، و مد دو رطل و ربع آن است و جايز است كه ده فقير را جمع كند بر اين مقدار و بگذارد براى اينكه بخورند و جايز نيست كه بدهد به پنج فقير باندازه خوراك ده نفر و بقاعده تغليب در مساكين فرقى بين ذكور و اناث آنها نيست «مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ» در آن دو قول است اول نان و خورش و افضل خورش گوشت است و دانى‏تر نان و نمك است و وسط آن نان و روغن زيت است.

و از ابن عباس است كه گفته اوسط در مقدار آنقدرى است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 371

 كه شخص بر خود و اهل خود از مشكل و آسان تهيه ميكند «أَوْ كِسْوَتُهُمْ» بقول حسن و مجاهد و طاووس و مذهب شافعى بهر فقيرى يك جامعه، و ابو حنيفه گفته آنچه را كه اسم لباس بر آن صادق آيد.

و آنچه اصحاب ما اماميّه روايت كرده‏اند زير جامه و پيراهن است لكن در موقع ضرورت پيراهن تنها كافى است.

 «أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ» يعنى آزاد كردن بنده كنيز باشد يا غلام خواه سالم باشد يا مريض كوچك باشد يا بزرگ مومن باشد يا كافر زيرا كه لفظ رقبه مطلق است مگر اينكه مؤمن افضل است و اين سه قسم از كفاره واجب تخييرى است هر كدام باشد كافى است و جاى توضيح و بيان آن و ادله بر مذهب اول در فقه است.

 «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ» يعنى پس هر كه آن سه را نيابد كفاره آن روزه سه روز است پس صيام مرفوع است به اين كه خبر مبتداء است يا «فعليه صيام ثلاثة ايام» و حدّ كسيكه واجد باقى كفارات نيست آنكسى است كه زيادتر از مئونه روز و شب خود و عيالش نداشته باشد و شافعى همينطور گفته و در روزه سه روز واجب است پى در پى باشد.

 [ابى و ابن عباس و مجاهد و قتاده و اكثر فقهاء] و در قرائت ابن مسعود و ابىّ «ثلاثة ايام متتابعات» است.

و يمين سه قسم يكى از آنها عقدش طاعت است و حلّش معصيت و در حنث آن كفاره واجب ميگردد بلا خلاف و آن مثل اين است كه گفته شود «و اللّه لا شربت خمرا» دوم عقدش معصيت باشد و حلّش طاعت مثل اينكه گفته شود و اللّه نماز نميخوانم و در حنث اين قسم نزد ما كفاره‏ئى نيست و باقى فقهاء در اين قسم مخالفت كرده‏اند. سوم عقدش مباح باشد و حلّش هم مباح باشد مثل اينكه گفته شود «و اللّه اين جامه را نميپوشم» و اين قسم بخشش كفاره تعلق ميگيرد بلاخلاف                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 372

 ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ يعنى اينست كفاره قسم‏هاى شما وقتى كه حنث يعنى مخالفت كرديد زيرا كه كفاره بنفس يمين تعلق نميگيرد كفاره او بحنث تعلق ميگيرد.

 «وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ» در معنى آن دو قول است: ابن عباس گفته يعنى «لا تخلفوا» و غير او گفته يعنى «احفظوا ايمانكم عن الحنث» و مخالفت نكنيد و اين مختار جبائى است و اين قول اقوى است زيرا كه قسم خوردن مباح است مگر در معصيت بلا خلاف و واجب ترك حنث است و در آن دلالت است كه يمين در معصيت منعقد نميگردد زيرا اگر منعقد گردد حفظ آن لازم ميگردد و وقتى منعقد نگرديد كفاره در آن نيست.

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ يعنى همين طورى كه امر كفاره را بيان كرديم جميع آيات و احكام را بيان مى‏نمائيم كه شايد شما بر تنبيه و نعمت او شكر كنيد.

 [پايان‏] يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ خمر عبارت از مايعى است كه شرب آن سكر آورد يعنى مستى آورد و عقل را تيره كند و چنانچه گفته‏اند فرقى نيست بين اينكه از انگور گرفته شود يا از عسل يا جو يا زيت يا خرما يا مويز يا چيز ديگر مناط اثر آنست.

 «ميسر» عبارت است از تمام انحاء قمار يعنى آنچه در آن برد و باخت باشد، از ابن عباس است كه گفته «الميسر» قمار است حتّى بازى كردن بچه‏ها بگردو و جوز.

 «وَ الْأَنْصابُ» بتهائى بود كه آنها را عبادت مينمودند و از آنها حاجت مى‏طلبيدند و شفيع خود ميدانستند و براى آنها قربانى ميكردند و در اطراف خانه كعبه نصب كرده بودند.

 «و الازلام» يعنى تيرهاى قداح كه بآن تقسيم ميكردند حيوانى را كه كشته
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 373

 بودند و جولان ميدادند تيرها را براى قمار بازى.

خلاصه خداى تعالى حرمت خمر را بچند وجه مؤكّد گردانيده: 1- مقارن گردانيده بعبادت انصاب يعنى بتها و باين اعتبار كمال خبائث و دورى از رحمت خدا را ميرساند اين است كه معصوم فرموده «شارب الخمر كعابد الوثن» كسيكه شراب خورد مثل كسى ميماند كه عبادت بت نموده.

2- عمل مشروب خوار و قمار باز را عمل شيطان قرار داد.

3- امر باجتناب نموده «فَاجْتَنِبُوهُ». 4- خوددارى از شرب خمر و قمار را موجب رستگارى قرار داده در قوله تعالى «فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».

5- مفاسدى كه بر شرب خمر و قمار و ازلام و باقى مذكورات در آيه را مترتب گردانيده بر مفاسدى از بغض و فساد و دشمنى بين مرتكبين آنها و بالاتر از همه همان بازداشتن از ذكر خدا و نماز كه عمود دين است كه در آخر آيه است و آيه را اتمام نموده بقوله «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» اشاره به اين كه آيا باينهائى كه گفته شده از اين اعمال شنيع باز مى‏ايستيد.

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ پس از بيان كفاره مخالفت قسم و حكم حرمت شرب خمر و عمل قمار و نهى از اينها خداى تعالى امر فرموده كه اطاعت خدا را بنمائيد و رسول را در آنچه امر و نهى مينمايد اطاعت كنيد و حذر كنيد از مخالفت آن، آيه مشعر بر اين است كه با اينكه شما در متابعت نمودن رسول صلّى اللّه عليه و آله و مخالفت آن مختاريد و ميتوانيد باختيارى كه خدا در عمل بشما كرامت نموده متابعت كنيد يا مخالفت نمائيد لكن از مخالفت حذر كنيد و از سخط خدا بترسيد و بدانيد مخالفت يا موافقت شما ضرر و نفعى براى رسول ندارد بلكه مخالفت شما بضرر شما است و متابعت شما بنفع خودتان تمام ميشود «فَاعْلَمُوا» تا آخر و لو در ظاهر تأكيد در طاعت و اجتناب از معصيت است لكن در معنى تهديد است زيرا كه وظيفه رسول                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 374

 ما جز تبليغ و ارشاد چيز ديگرى نيست.

لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ عده‏ئى از مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند پس از آنكه آيه در حرمت خمر و قمار نازل گرديد بعضى از مؤمنين گفتند وقتى اين قدر مفسده در شرب خمر و عمل قمار هست در اعمال قبل از نزول آيه تكليف ما چيست كه بعضى مرتكب اين عمل ميشدند اين بود كه اين آيه فرود آمد.

و آيه در اوصاف مؤمنين با تقوى و مراتب تقواى آنها است و در اين آيه سه مرتبه ايمان و سه مرتبه تقوى يادآور شده و بعضى از مفسرين آيه را اين طور توجيه كرده فرموده بر مؤمنين صالحين گناهى نيست يعنى بر آنها حرام نيست در آنچه از اطعمه‏هاى لذيذ بخورند وقتى كه متقى و پرهيزكار از حرام باشند و بر ايمان ثابت گردند.

 «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا» يعنى پس از آنكه بر تقوا و عمل صالح ثابت باشند «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا» تأكيد است يعنى وقتى ثابت باشند بر نگاه داشتن خود را بر تقوى و اعمال آنها نيكو باشد و بآنچه خداى تعالى بآنها از طيبات روزى داده با مردم مواسات نمايند- و بقولى «اتقاء اول نگاه داشتن خود است از معاصى عقليه كه اختصاص بمكلف دارد و تقواى دوم بازداشتن خود است از معاصى سمعيه و اتقاء سوم اتقاء از مظالم عباد است يعنى بظلم و فساد تعدى بغير نكند خدا نيكوكاران را دوست ميدارد [جمع الجوامع طبرسى‏] براى ايضاح معنى تقوى در اينجا چند روايت ترجمه مينمايم:

در بحار از كتاب صفات الشيعه منسوب بشيخ صدوق عليه الرحمه از على بن عبد العزيز چنين نقل ميكند كه گفته ابا عبد اللّه ع فرمود اى على بن عبد العزيز تو بگريه‏هاى مخالفين مغرور مشو زيرا كه تقوى در قلب است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 375

 و نيز در معانى الاخبار از ابى بصير روايت كرده كه گفت از ابا عبد اللّه ع سؤال كردم قوله تعالى «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» يعنى چه فرمود اطاعت كنى و عصيان نكنى و ياد كنى و فراموش نكنى و شكر كنى و كفران نكنى.

و در كتاب بحار از عدة الداعى از عبد اللّه بن سنان از ابى عبد اللّه عليه السّلام روايت كرده كه فرمود

 «ايّما مؤمن اقبل قبل ما يحبّ اللّه اقبل اللّه عليه قبل كل ما يحبّ و من اعتصم باللّه بتقواه عصمه اللّه و من اقبل اللّه عليه و عصمه لم يبال لو سقطت السماء على الارض فشملهم بلية كانت فى حرز اللّه بالتقوى من كلّ بليّة اليس اللّه يقول «ان المتقين فى مقام امين»

. اين طورى كه از آيات قرآنى و احاديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله و معصومين عليهم السّلام استفاده ميشود كمال ايمان را منوط بتقوى دانسته و تكرار تقوى در اين آيه شرافت و اهميت آنرا ميرساند و باين لحاظ بايستى اول معنى لغوى تقوى دانسته شود سپس مقصود از تقوائى كه مكمل ايمانست چيست بيان شود پس از آن در مقام عمل بآن برآئيم.

1- در معنى اصل تقوى علامه مجلسى رحمه اللّه در بحار در معنى تقوى فرموده شايد مراد بتقوى ترك محرمات و بورع ترك شبهات باشد چنانچه گفته ميشود «وقاه اللّه السوء يقيه وقاية» يعنى حفظه، و تقوى اسم او است و تاء بدل از واو است و اصل «و قوى» از وقيت گرفته شده لكن در تصاريف كلام با تا بايد گفته شود [پايان‏] لكن ظاهرا هر جا تقوى اللّه گفته شود مثل آيه «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» و امثال آن ممكن است آنرا بمعنى حقيقى باقى گذاريم كه بمعنى وقايه و نگاهدارى است بدون آنكه چيزى مثل ترك معاصى يا فعل طاعات بآن اضافه نمائيم يعنى خدا را نگاهداريد بدوام توجه و اقبال باو و چيزى شما را از توجه باو باز ندارد و از غير او منقطع گرديد 2- مقصود از تقوى كه مكمّل ايمانست چيست؟

گوئيم شكّى نيست كه لازمه اين توجه ترك هر چيزى است كه خلاف امر او

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 376
باشد و نگاهدارى نفس است از آنچه خلاف رضاى او بعمل آيد و نيز لازمه آن عمل نمودن بطاعات و مخالفت نفس و دوستى دوستان خداى تعالى و بيزارى از دشمنان او است اين است كه در آن روايتى كه از شيخ صدوق نقل شد امام فرموده «تقوى در قلب است» و نيز شاهد بر اين توجيه آن روايتى است كه از بحار از عدة الداعى نقل كرديم كه هر مؤمنى‏

 «اقبل قبل ما يحبّ اللّه‏

الخ» زيرا كه اقبال مقابل ادبار است و معلوم است كه مقصود از رو كردن رو كردن بقلب است و حق رو كردن بقلب اين است كه بتمام قوى و مشاعر رو بحق آرد و بآنچه غير او است پشت كند و لازمه اين طور اقبال دوستى او است و كسى كه اين طور اقبال بحق تعالى نمود خدا بسوى او اقبال ميكند و اين نظير قوله تعالى است «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» و نيز «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» اين است كه در همين روايت فرموده كسيكه بتقوى چنگ بزند اگر آسمان بزمين افتد و هر آفتيكه بر اهل زمين وارد گردد او را باكى نيست زيرا كه او بسبب تقوى در حرز و امان خدا است نظر بقوله تعالى «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ» 3- عمل بتقوى يعنى واداشتن نفس بر تقوى چگونه است؟

گوئيم آرى چون نفس انسان شريف و لطيف است و از جهت لطافت او است كه قابل تمام كمالات است بهر جهتى كه رو كند صفات آنرا در خود كسب ميكند و متخلق باخلاق آن ميگردد از اين رو است كه وقتى بذوات خبيثه شيطانيه يا بشريه رو نمود و همت بر آن گماشت مسلم صفات آنها را در خود ميگنجاند و متصف بصفات آنان ميگردد و در ظلمت طبيعت مستقر ميگردد و بالنتيجه خوف و حزن و بلاء و گرفته‏گى نفس و روح را ايجاب ميگرداند و سرش اينستكه هر اندازه‏ئى از مبدء وجود و وحدت و حقيقت دور گرديد بهمان اندازه در عالم كثرت و تفرقه كه عين عالم فناء و تفرقه است نزديك ميگردد.

و هرگاه توجه نمود بسوى ذوات شريفه ملكوتيه و ذوات شريفه علويه صفات آنها را بخود ميگيرد و متخلق ميگردد باخلاق آنها اين استكه در آن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 377

 حديث مشهور كه معصوم فرمود

 «تخلقوا باخلاق الروحانيين»

و از جمله صفات روحانيين اين است كه از طاعت خدا تخطّى نميكنند و مطيع امر او ميباشند.

خلاصه اگر انسان بتمام قوى رو بحق آورد و على الدوام در تمام حالات روى نيازمندى بدر خانه بى‏نياز او آورد در جوار قرب رب العالمين تمركز پيدا مينمايد و متخلق ميگردد باخلاق اللّه و ممكن است از جمله كسانى گردد كه در باره او گفته‏اند «العبودية جوهرة كنهها الربوبية» و مصداق آن حديثى ميگردد كه گفته شد عبد اللّه بن سنان در عدة الداعى از ابا عبد اللّه [ع‏] روايت كرده كه خلاصه‏اش اين استكه هر مؤمنى كه اقبال كند و رو كند بخدا و عمل كند بآنچه خدا دوست ميدارد تمام موجودات باو رو ميكنند و او را دوست ميدارند و مطيعش ميگردند و سرش اين است كه چون تمام موجودات مطيع حقند و نيز مرتبه اولياء خدا ما فوق تمام آنها است و همه ما دون او واقعند اين است كه همه دوست او ميباشند و هم فرمان بردار اويند. بقول مولوى:

         گر با همه‏ئى و بى‏منى بى‏همه‏ئى             گر بى‏همه‏ئى و با منى با همه‏ئى‏

 فيض كاشانى از قمى نقل كرده كه چون آيه تحريم خمر و ميسر و تشديد در حرمت آنها نازل گرديد بعضى از مهاجرين و انصار گفتند يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اصحاب ما كشته شدند در حاليكه شرب خمر ميكردند و خداى تعالى آنرا رجس و از عمل شيطان ناميده و تو در خباثت و گناه آن گفتى آنچه گفتى آيا پس از مردنشان اين عمل بآنها ضرر ميزند.

پس از آن خداى تعالى آيه «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا الخ» را نازل گردانيد و اين آيه براى كسى است كه مرده يا كشته شده باشد پيش از تحريم خمر و گناه بر كسى است كه خمر بياشامد پس از تحريم آن و در معنى آيه گفته شده «فِيما طَعِمُوا» يعنى بخورد از آنچه بر او حرام نشده «إِذا مَا اتَّقَوْا» وقتى كه احتراز نموده از هر حرامى «وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و بر ايمان و اعمال صالحات ثابت گرديده «ثُمَّ اتَّقَوْا» و پس از وقتى كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 378

 از آنچه بر او حرام شده احتراز نموده مثل خمر «وَ آمَنُوا» و بتحريم و حرمت آن ايمان آورده «ثُمَّ اتَّقَوْا» و پس از آنكه مستمر و ثابت گرديده بر اجتناب از معاصى «وَ أَحْسَنُوا» يعنى مداومت نموده بر اعمال جميله و مشغول بآنها گرديده.

فيض گفته «اقول» من ميگويم چون براى كلّ ايمان و تقوى درجات و منازلى است چنانچه از معصومين عليهم السّلام وارد شده دور نيست كه تكرار آن در آيه اشاره بآن درجات و منازل شده باشد كه در كافى از صادق [ع‏] است كه فرموده براى ايمان حالات و درجات و طبقات و منازلى است- بعضى از آن تام در منتهاى تمام و بعضى از آن ناقص كه نقصانش ظاهر و بيّن است و بعضى رجحانش زائد. و از حضرت باقر ع است كه فرموده مؤمنين بر منازلى ميباشند بعضى بر يك منزل، بعضى بر دو منزل، بعضى بر سه منزل و بعضى بر چهار منزل و بعضى بر پنج منزل و بعضى بر شش منزل و بعضى بر هفت منزل- و اگر بر صاحب يك منزل دو منزل را تحميل كنى طاقت نميآورد، و نيز صاحب دو منزل طاقت تحميل سه منزل نتواند بكند و حضرت حديث را كشانيد تا اينكه فرمود تمام درجات بر همين منوال است.

و نيز در مصباح الشريعه از آنحضرت [ع‏] روايت ميكند كه فرمود تقوى بر سه وجه است: 1- تقوى فى اللّه و آن ترك الحلال است چه جاى شبهه و آن تقواى خاص الخاص است. 2- تقوى من اللّه و آن ترك الشبهات است چه جاى حرام و آن تقواى خاص است. 3- تقواى از خوف نار و عقاب و آن تقواى عام است. و تقوى مثل آبى است كه در نهر جريان دارد و مثل اين طبقات ثلاث در معنى تقوى مانند درختهائى است كه در اطراف اين نهر غرس شده كه هر رنگى و جنسى و هر درختى كه در اطراف اين نهر روئيده شده بقدر جوهر و طبعش و بقدر كثافت و لطافتش از آن نهر بخود آب ميكشد پس از آن منافع خلق از آن اشجار و ثمار آن بقدر خود آنها و قيمت آنها است. قال اللّه تعالى «صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ» پس تقوى براى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 379

 طاعات مثل آب است براى اشجار و مثل طبايع اشجار در رنگ و طعم مانند مقادير ايمان است پس كسيكه در اعلا درجه باشد در ايمان و اصفى جوهر باشد بروح چنين كسى اتقى است يعنى تقواى او بيشتر است و كسيكه تقواى او بيشتر باشد عبادتش خالص‏تر و طاهرتر است و كسيكه چنين باشد بخدا نزديك‏تر است و هر عبادتى كه بر اساس تقوى گذاشته نشده باشد آن «هَباءً مَنْثُوراً» است، قال اللّه تعالى «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ تَقْوى‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ».

 [كلام امام بپايان رسيد] و نيز محقق رحمه اللّه گفته من ميگويم در بيان حديث اينكه اوائل درجات ايمان تصديقاتى است مشوب بشبهه و شكوك با اختلاف مراتب آن و ممكن است مشوب بشرك باشد چنانچه خداى سبحانه فرموده «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» و از اين مرتبه تعبير باسلام ميشود چنانچه خداى تعالى فرموده «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» و تقوى در مرتبه اول آن تقواى عام است و وسط آن تصديقاتى است كه مشوب بشك و شبهه نيست چنانچه خداى عز و جل فرموده «الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا» و اكثر اطلاقات ايمان مخصوص بهمين قسم است چنانچه خداى تعالى فرموده «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» و تقوائى كه مقدم بر او است آن تقواى خاص است و اواخر آن تصديقات همين طور يعنى تصديقات خاص است با شهود و عيان و محبّت كامل نسبت بخداى عز و جل چنانچه فرموده «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» و از اين نوع تقوى گاهى تعبير ميشود باحسان چنانچه در حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله وارد شده كه فرموده‏

 «الاحسان ان تعبد اللّه كانك تراه»

و ديگر از آن تعبير بايقان شده چنانچه گفته «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» و تقواى مقدم بر آن تقواى خاص الخاص است و همانا تقوى را مقدم بر ايمان داشته‏اند براى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 380

 اينكه ايمان بتقوى تحصل و قوى ميگردد زيرا كه هر قدر تقوى زياد گرديد بحسب آن ايمان زياد ميگردد و اين منافات ندارد با مقدم بودن اصل تقوى بر ايمان بلكه زياد شدن تقوى بحسب ازدياد ايمان همين طور است زيرا كه هر درجه از آنها كه مقدم باشد غير از درجه مؤخّر آن است و آن مثال اين است كه كسى با چراغى در راه تاريكى حركت كند هر قطعه‏ئى كه پيش ميرود با چراغ كه بر او روشن گرديد و در آن مشى نمود همين مشى او سبب ميگردد براى روشنى ديگر آن و همين طور است ايمان و تقوى.

در كافى از صادق ع است كه گفته عمر را آمد كه قدامة بن مظعون خمر خورده و ببيّنه ثابت شده بود پس از حضرت امير المؤمنين [ع‏] سؤال شد حضرت امر بهشتاد جلد نمود قدامه گفت يا امير المؤمنين [ع‏] بر من حدى نيست من از اهل اين آيه «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا» ميباشم، قدامه گفت على ع فرمود تو از اهل آنها نيستى طعام اهل آنها براى آنها حلال است آنها كسانى ميباشند كه نميخورند و نميآشامند مگر آنچه را كه خداى تعالى براى آنها حلال گردانيده پس از آن على ع گفت شارب خمر وقتى آشاميد و ندانست آنچه ميخورد و آنچه ميآشاميد وى را هشتاد تازيانه بزنيد.

محقق كاشانى گفته من ميگويم در

قوله ع «الا ما احله اللّه لهم»

تنبيه بر اين است كه اهل آيه كسانى ميباشند كه از شبهات احتراز مينمايند بلكه احتراز مينمايند از هر چه آنان را از شهود حق تعالى مانع ميگردد، و جناح در آيه در سياق نفى عموم دارد و ادنى مراتب گناه كه استحقاق عقاب آورد شامل ميگردد، و سرّ در آن اينستكه شكر نعمتهاى خداى تعالى اين است كه آنرا در طاعت خداى تعالى مصرف نمائى على وجهها يعنى آنطوريكه بايد صرف كنى (پس در آن تدبر نما) و بر آنچه ما محقق كرديم اگر آنچه قمى ذكر كرده در سبب نزول آيه موافق با جماعتى از مفسرين در معنى آيه «انّ الذين يشربون الخمر» پيش از

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 381
نزول آيه تحريم آن بوده وقتى كسى باين مثابه از ايمان و تقوى و عمل صالح باشد پس براى آن در شرب آن گناهى نيست (يعنى پيش از نزول تحريم) [پايان‏] يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

 «بلاء» بمعنى آزمايش است و لام قسم و نون مشدد هر دو براى تأكيدند «بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ» اشاره باين است كه صيد كردن در حال احرام و لو بچيز بيمقدار باشد خلاف است «تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ» چه صيد بآسانى بدست آيد مثل جوجه‏هاى مرغ يا مشكل مثل شكار وحشى كه جز بشكار با تير و نيزه بدست نميآيد و اول آيه ظاهرا مقدم بر بعد است كه گويا ميفرمايد خداوند ميخواهد در اينگونه احكام شما را امتحان نمايد تا اينكه معلوم شود مطيع چه كسى است و عاصى كدام است «لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ» چون علم حق تعالى ازلى و ابدى است در ازل ميدانست مطيع كيست و عاصى كدام است زيرا جهل در ساحت كبريائى او راه ندارد، شايد مقصود از «لِيَعْلَمَ اللَّهُ» ظهور خرجى است يعنى تا اينكه ظاهر گردد و تميز داده شود بين مطيع و عاصى.

فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ خداى تعالى شما را در مورد آزمايش قرار داده پس كسيكه از حكم خدا تجاوز كند و در حال احرام صيد كند و از اين حدّى كه خداى تعالى براى او تعيين نموده تجاوز كند براى چنين كسى عذاب دردناك آماده گرديده.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ الخ (حُرُمٌ) بضم (حا و را) جمع حرام و حرام صفت مشبهه است.

در مجمع البيان گفته «رجل حرام و رجل محرم» بيك معنى است كما اينكه «رجل حلال و رجل محلّ» بيك معنى است «و احرم الرجل» باين معنى است كه فلان مرد داخل در شهر حرام شد، و نيز «احرم الرجل» يعنى فلان مرد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 382

 براى حج احرام بست و حرم نيز بمعنى احرام است چنانچه در روايت دارد

 «كنت اطيّب النبى لحرمه»

يعنى من رسول اللّه در احرامش خوشبو ميكردم و معناى اصل اين كلمه منع است و از همين جهت زنان را حرم گويند زيرا كه مردان دست اغيار را از آنها منع ميكنند و محروم را از اين رو محروم ميگويند كه از روزى محروم شده است مثل يكسر ميم و مثل بفتح ميم و تا و همچنين شبه و شبه بيك معنى ميباشد. و نيز گفته بنا بر گفته زجاج «نعم» در لغت بمعنى شتر و گاو و گوسفند است و در خصوص شتر بتنهائى هم نعم گفته ميشود، اما گاو بتنهائى و گوسفند بتنهائى را «نعم» نميگويند، و نيز گفته فراء چنين گفته كه عدل بفتح عين چيزى را گويند كه معادل چيزى از غير جنس خود باشد، و عدل بكسر عين معنى مثل است ميگوئى من غلامى عدل (يعنى مثل) غلام تو دارم يا گوسفندى عدل (مثل) گوسفند تو دارم در اينجا عدل را بكسر عين ميخوانى چون غلام يا گوسفند تو جنس غلام يا گوسفند او است و امّا اگر بخواهى از جهت قيمت ملاحظه كنى چيزى را بغير جنس خود مقايسه كنى عدل را بفتح عين ميخوانى لكن بصريين اين حرف را نپذيرفته و گفته‏اند كه عدل و عدل هر دو بمعنى مثل است چه در دو چيز از يك جنس بكار رود، و چه در دو چيز از دو جنس.

و نيز مجمع البيان گفته «وبال» سنگينى نامطلوب هر چيزى را گويند و بهمين معنى است طعام وبيل و ماء وبيل يعنى خوراك و آبى ناگوار و سنگين و غير قابل هضم، و نيز باين معنى است آيه شريفه «فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا» يعنى او را بطرز شديد و ناگوارى دستگير كرديم و بهمين اعتبار چوب كرباس شوئى را وبيل گويند اين بود گفتار صاحب مجمع البيان بنقل تفسير الميزان و خلاصه اينكه آيه نهى فرموده كه در حال احرام صيد نكنيد لكن در بعد «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ» حرمت را اختصاص داده بصيد صحرائى نه صيد دريائى، و نيز از قوله تعالى «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» شايد مقصود اين باشد كسيكه از روى عمد و دانستگى صيد برى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 383

 كند پاداش او اين است كه حيوانى نظير آنچه كشته است را از انعام اهلى در صورتى كه دو نفر عادل در تشخيص مثليت حكم كنند در حالتى كه آن جزء قربانى باشد رسنده بكعبه يعنى ببرند در مكه و آنجا ذبح بنمايند.

در مجمع البيان گفته كه از حسن نقل شده كه «متعمدا القتل» يعنى حيوانى را عمدا بكشد در حاليكه فراموش كرده باشد محرم است.

و مجاهد و ابن زيد و ابن جريح و ابراهيم گفته‏اند كسيكه عمدا با اينكه بداند در احرام است صيد كند براى چنين كسى كفاره‏ئى نيست زيرا كه عمل او بزرگ‏تر است از اينكه بكفاره جبران شود. و ابن عباس و عطاء و زهرى گفته‏اند اگر عمدا صيد كند و لو اينكه بداند محرم است جزاء بر او واجب است و اين قول بيشتر فقهاء است و كسيكه بخطاء در احرام صيد كند جزاى او مثل آنست كه عمدا صيد كرده باشد «فجزاء مثل ما قتل من النعم» زجاج گفته جايز است معنى آيه اين طور باشد كه جزاء اين عمل مثل آنچيزى است كه كشته (پس جزاء مبتداء و مثل خبر او ميشود).

و اختلاف است در اينكه اين مماثلت آيا در قيمت است يا در خلقت و بزرگان اهل علم بر آنند كه مماثلت در خلقت معتبر است تا آنجا كه گفته «يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ» ابن عباس گفته مقصود اين است كه در جزاء صيد بايد دو مرد صالح كه از اهل ملّت و دين شما باشند و هر دو فقيه باشند و هم عادل نظر كنند كه شبيه‏ترين اشياء بآن صيد از نعم كدامست پس حكم كنند «هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ» يعنى وقتى كه رسيدند بمكه ذبح كنند و صدقه بدهند، و اصحاب ما يعنى جماعت اماميّه گفته‏اند اگر محرم بعمره باشد و صيد كند جزاى او اين است كه در مكه مقابل كعبه ذبح كند يا نحر كند و اگر محرم بحج باشد بايد در منى ذبح يا نحر كند.

 «أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ» در اين جمله دو قول است عطاء گفته كه قيمت كنند مقابل او را از نعم پس آن قيمت را طعام بخرند و صدقه بدهند و اين قول                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 384

 صحيح است و قتاده گفته كه قيمت كنند آن صيد كشته شده را در حالتى كه زنده بود پس آن قيمت را طعام خريده و صدقه بدهند.

 «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً» و در اين هم دو قول است: عطاء گفته بقدر قيمت هر مدى از طعام يك روزه بگيرد و مذهب شافعى نيز همين است و بقول ديگر از هر دو مدى يك روزه بگيرد و اين قول از ائمه ما عليهم السّلام روايت شده و مذهب ابى حنيفه نيز همين است.

و در اين سه قسم از كفارات اختلاف است، بقولى مرتب است و بقولى تخيير است و هر دو قول را اصحاب ما از ائمه [ع‏] روايت كرده‏اند. [پايان‏] لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ تا اينكه در آخرت بچشد عقوبت عمل خود را و اگر توبه كند و كفاره بدهد و ديگر متعرض چنين عملى نگردد خدا از آنچه كرده عفو ميكند.

وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ و كسيكه باين عمل حرام عود كند خدا از او انتقام ميكشد. آيه مشعر بر اين است كه بقدرى گناه اين عمل بزرگ است كه جبران‏پذير نيست در مرتبه اول بجبران و كفاره و توبه رفع ميشود لكن در عود و تكرار بر اين عمل خدا انتقام ميكشد زيرا كه خدا غالب و صاحب انتقام است و اين طور بيان بزرگى گناه و خطاء بنده را ميرساند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 385

 [سوره المائدة (5): آيات 96 تا 105]

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (96) جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (97) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (98) ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (99) قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (100)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101) قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ (102) ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (103) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (104) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 386

 [ترجمه‏]

براى برخوردارى شما و كاروان‏هاى شما صيد دريائى و طعام آن حلال گرديد و براى شما صيد بيابانى حرام گرديد ماداميكه محرم هستيد و بترسيد از آن خدائى كه بسوى او محشور ميگرديد [96]

خدا كعبه را كه خانه محترم است براى قوام امور مردمان قرار داد و نيز شهر حرام را قرار داد براى آسايش از جنگ و اعمال حج و هدى و قلائد «1» قرار داد براى قوام كارها آنچه گفته شد تا اينكه بدانيد كه خدا بآنچه در آسمانها و زمين است آگاهست، همانا خدا بهر چيزى دانا است [97]

بدانيد كه خدا سخت انتقام است و اينكه خدا آمرزنده و مهربان است [98]

بر رسول بجز تبليغ رسالت وظيفه‏ئى نيست و خدا ميداند آنچه را پنهان داريد يا آشكار كنيد [99]

اى رسول بگو خبيث و طيّب مساوى نميباشند اگر چه كثرت خبيث و ناپاك تو را بعجب آورد پس اى صاحبان عقل از خدا بترسيد شايد رستگار گرديد [100]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد از چيزهائى پرسش نكنيد كه اگر بر شما ظاهر گردد بنظرتان بد ميآيد (و غمناك ميگرديد) و اگر پرسش آنرا بوقت نزول قرآن واگذاريد براى شما ظاهر ميگردد و خدا از سؤالات شما عفو كرد و خدا آمرزنده و بردبار است [101]

حقيقة پيش از شما جماعتى (از چيزهائى سؤال كردند) و بآن پرسشها از كافرين گرديدند [102]

خدا حرام ننموده هيچ چيز از بحيره و نه سائبه «2» و نه وسيله «3» و نه حام «4» را و لكن آنهائيكه كافر شدند بر خدا دروغ مى‏بندند (كه حرام بودن آنرا بخدا نسبت ميدهند) و بيشترين كافرها فكر و تعقل ندارند [103]

و وقتى كه بآنها گفتند بيائيد بسوى آنچه خدا نازل كرده و نزد رسول برويم گفتند آنچه از پدران يافته‏ايم ما را كافى است اگر چه پدران آنها نه چيزى ميدانستند و نه هدايت يافته بودند [104]

اى كسانيكه ايمان‏

__________________________________________________

 (1) ناقه گوش شكافته‏

 (2) سائبه: ناقه‏ئى كه بچريدن باز گذاشته بودند.

 (3) وصيله: گوسفندى كه ببرادر خود پيوسته بود [.....]

 (4) حام: حايت كننده پشت خود را از سوارى.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 387

آورده‏ايد بر شما است محافظت نفسهاى خودتان وقتى شما هدايت يافتيد گمراهى ديگران بشما ضرر نميرساند بازگشت تمام شما بسوى خدا است پس شما را بآنچه عمل كرده‏ايد خبردار مينمايد [105]

 (توضيح آيات)

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً مقصود از بحر تمامى آبها است و عرب جويهاى آب را نيز بحر ميگويد و بهمين معنى آمده قوله تعالى (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ) و غالبا درياى شور را بحر نامند لكن وقتى بطور اطلاق بحر گفته شد شامل تمام نهرها ميگردد، و مقصود از «للسيارة» مسافرينند.

پس از آنكه در آيات بالا خطاب بمؤمنين نمود (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ) در اين آيه در مقام تفصيل و بيان صيدها كه چه صيدى براى محرم حلال است و چه صيدى حرام صيد بحرى را حكم بحليت نموده و صيدى برى يعنى بيابانى را حرام گردانيده و بطور اطلاق فرموده «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ» و آيه صيد كردن اقسام صيد بحرى را شامل ميگردد يعنى تمام اقسام حيوانات بحرى را صيد كردن در حال احرام مباح و حلال است و خلافى در حلّيتش نيست.

 [ابن عباس و ابن عمر و قتاده‏] «وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ» اختلاف است كه مقصود از طعام چيست پس از اتفاق بر اينكه مقصود از طعام حيوانات دريائى است. بعضى از عامه گفته‏اند هر حيوانى است كه در دريا مرده و بكنار افتاده و اين نزد اماميه درست نيست و از ابن عباس نقل شده كه مقصود از طعام دريا ماهى خشك كرده مملوح است و اين موافق مذهب اهل بيت است كه ماهى دودى غذا ميباشد براى حاضر و مسافر                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 388

 وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ آيه مؤمنين را امر بتقوى نموده كه شما مؤمنين بايد خود را از مخالفت حكم خدا نگاه داريد و بترسيد از آنكسيكه حشر شما و بازگشت شما بسوى او است و پيرامون هواى نفس نگرديد و در حال احرام شكار حيوانات بيابانى نكنيد و جاى بيان حليّت و حرمت كلّ حيوانات بحرى و برّى در كتب فقهيه است.

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ «الْبَيْتَ الْحَرامَ» عطف بيان كعبه است «قِياماً لِلنَّاسِ» يعنى معيشت مردم و كسب و عمل امور معاش و دين و دنياى آنها بامر حج و زيارت خانه خدا تأمين ميگردد زيرا اجتماع مسلمين از تمام نقاط عالم و اتحاد آنها در يك مكان و اجتماع آنها در يك عمل فوائد بسيارى در بر دارد و ابهت مسلمانها و استقامتشان در اعمال حج و اتفاق آنها در دين دارى برخ تمام اهل عالم ميزند زيرا در هيچ يك از اديان چنين عمل اجتماعى كه تمام مذاهب مختلفه پيرو آن دين با هم مجتمعا بيك نظام و بيك رويه مخصوص بدون اختلاف با هم اجتماع كنند و اعمالشان بدون مداخله آراء مختلفه و رأى انديشى خودشان بيك صورت وحدانى انجام گيرد و بزرگى و حقانيّت دين اسلام را مينماياند.

و شايد نظر ببزرگى و عظمت كعبه است كه آنرا بيت الحرام ناميده «وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ» عطف بكعبه است يعنى چهار ماه حرام كه يكى جدا است يعنى رجب و سه پى در پى است يعنى ذى القعده و ذى الحجه و محرم الحرام كه يكى از چهار ماه حرام است كه در آن جنگ و قتال ممنوع بوده «وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ» نيز عطف بر كعبه است «و قلائد» شتر قربانى را گويند كه بر آن نعل معلق ميگردانند تا اينكه نشانه هدى باشد».

ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ ظاهرا «ذلِكَ» اشاره است بآنچه مذكور شده از قرارداد كعبه را بيت الحرام و هدى و قلائد و اعمال حج. و شايد مقصود اين باشد كه بشما اين طور دستور داده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 389

 شده كه عمل كنيد و بدانيد كه خدا بآنچه در آسمانها و آنچه در زمين است عالم و دانا است و هر عملى كه صلاح شما در آنست بشما امر فرموده و آنچه فساد شما در آنست نهى فرموده و نيز در اين اعمال كه شما حكمت آنرا نميدانيد آزمايشى است كه معلوم شود مطيع كيست و عاصى كدام است.

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ، تا آخر آيه بعد اين آيات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست و خلاصه آنكه ظاهرا آيه در مقام تأكيد و اهميت امر حج است كه بر تارك آن با استطاعت عذاب سخت را ايجاب مينمايد و هرگاه توبه كرد و تدارك ما فات نمود خدا آمرزنده و مهربان است و بر رسول ما چيزى نيست مگر تبليغ رسالت و آنچه را ظاهر گردانيد يا پنهان گردانيد او دانا و عالم باو است.

قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ شايد آيه اشاره بهمين اعمال حج باشد كه اجتماع مسلمين در فرمان بردارى و تسليم اوامر حق تعالى گرديدن بطور خلوص خود يك نوعى از اختيار و آزمايشى است كه معلوم مينمايد و تميز ميدهد بين آدم خبيث آنهائى را كه پا بند بقوانين و احكام و دستورات دين نيستند زيرا كه آنهائيكه در قلبشان مرض نفاق ريشه دوانيده اگر چه با جماعت مسلمانان در مسجد و جنگها داخل ميگردند حتّى در مكه موقع حج نيز حاضر ميگردند لكن چشمشان با آنها است نه قلبشان شايد چون بصيرت باطنى ندارند در باطن اعتراض مينمايند و اين اعمال را كار بى‏معنى و هجو مى‏پندارند لكن از ترس مسلمانها و بطمع غنيمت داخل ميگردند.

فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اى كسانيكه صاحب عقل و رويّه ميباشيد در تمام اعمال و افعال متقى و پرهيزكار باشيد و از كثرت نفرات و ازدحام مردم و لو اينكه شما را بعجب آورد فريفته نگرديد و بدانيد و تميز دهيد بين طيّب و خبيث اشخاص پاك كه ايمان و عملشان از روى حقيقت و دانستگى انجام گرفته و لو اينكه عددشان اندك باشد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 390

 چنانچه غالبا همين طور است هيچ طرف مقايسه نيستند با مردمان خبيث و لو اينكه عددشان زياد باشد مناط پاكى قلب و طينت آدمى است نه كثرت افراد پس اجتناب نمائيد از حرام اى صاحبان عقل تا رستگار شويد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ الخ در مجمع البيان گفته «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ الخ» در نزول آيه اختلاف است بقولى رسول اللّه [ص‏] خطبه‏ئى انشاء كرد و گفت‏

 «انّ اللّه كتب عليكم الحج»

عكاسة بن محصن و بروايتى سراقة بن مالك برخواست و گفت «أ فى كلّ عام» يا رسول اللّه حضرت از آن اعراض نمود تا اينكه دو مرتبه يا سه مرتبه تكرار كرد پس فرمود

 «ويحك»

يعنى واى بر تو چه چيز ايمن كرد تو را كه بگويم نعم، و قسم بخدا اگر بگويم نعم يعنى همه سال واجب است واجب ميگردد و اگر واجب گرديد قدرت بر عمل آن نداريد و اگر ترك كرديد كافر ميشويد

 «فاتركونى كما تركتم»

پس واگذاريد مرا از سؤال آنچه را كه قدرت بر عمل بآن نداريد همانا كسانى كه پيش از شما بودند بكثرت سؤالشان و اختلافشان بر انبياء هلاك گرديدند پس وقتى بشما امر نمودم بقدر استطاعت بآن عمل كنيد و هرگاه از چيزى شما را نهى نمودم از آن اجتناب كنيد [على بن أبي طالب ع و ابى امامه باهلى‏] وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ يعنى اگر سؤال كنيد وقت نزول قرآن و مقصود شما تعنّت بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سؤال هجو نباشد ما جواب آنرا براى شما ظاهر ميكنيم پس شما در سؤال تكلف نكنيد و بقولى حين نزول قرآن از محمد صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنيد از آنچه در امور دين محتاج بآن ميباشيد.

 [پايان‏] قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ «مِنْ قَبْلِكُمْ» جار و مجرور متعلق بسئلها است يعنى پيش از شما قومى سؤال كردند. آيه ارشاد بر اين است كه شما مثل جماعت پيشين نباشيد كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 391

 چيزهائى طلبيدند و از طريق همانچه خواستند كافر شدند مثل قوم ثمود كه نافه خواستند و قوم موسى [ع‏] كه طلب رؤيت كردند و حواريين عيسى [ع‏] كه خواهش مائده نمودند و پس از آنكه خواهش آنها پذيرفته شد باز ايمان نياوردند و كافر گرديدند و شما مؤمنين چنين نباشيد كه سؤالات بيجا بكنيد.

و از امير المؤمنين ع چنين روايت شده كه فرموده‏

 «انّ اللّه افترض عليكم فرائض فلا تضيعوها و حدّ لكم حدودا فلا تعتدوها و نهاكم عن اشياء فلا تتهتكوها و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها»

يعنى حق تعالى براى شما واجباتى را فرض نمود آنرا ضايع نگردانيد و حدودى براى شما تعيين نمود پس شما از آن حدود تعدى و تجاوز ننمائيد و شما را از چيزهائى نهى كرد هتك آنرا ننمائيد و مرتكب آن نشويد و از بعضى از چيزها ساكت شد و بيان ننمود نه اينكه فراموش كرده باشد بلكه مصلحت در بيان آن نبود پس شما بتكلف خود را بدان مداريد يعنى در آن تجسس و تفحص نكنيد كه تكليف شما زياد گردد.

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ بعضى از مفسرين گفته كه اين آيه تفسير آن آيه است كه فرموده «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ الخ» و آن آيه كه در عقب آن است در سوره نحل و آنجا كه گفته «وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً الخ» خلاصه در سنت جاهليت ماده شترى را بحيره مى‏ناميدند كه چون پنج بطن مى‏زائيد و پنجم بچه‏ايكه مى‏زائيد نر بود گوش آن ماده شتر را مى‏شكافتند و او را رها مى‏كردند كه چرا كند و آب خورد و نشستن بر آن و كشتن و خوردن آنرا حرام مى‏دانستند، و معانى ديگرى هم گفته‏اند.

در مجمع از ابن عباس نقل كرده كه گفته رسم عرب اين بود اگر ماده شترى پنج شكم مى‏زائيد و شكم پنجمش اگر نر بود او را مى‏كشتند و از مرد و زن همگى مى‏خوردند و اگر ماده بود گوشش را مى‏شكافتند و اين همان بحيره است و اگر او را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 392

 مى‏كشتند مو و كرك آنرا از پوستش نمى‏كندند، و در هنگام كشتن اسم خدا را بر آن نمى‏بردند و در زندگيش بر پشتش سوار نمى‏شدند و خوردن شير آن و همچنين ساير انتفاعات آنرا بر زنان حرام شمرده و همه انتفاعات ارزنده آنرا مخصوص بمردان ميدانستند ولى خوردن گوشت آنرا براى زن و مرد هر دو جايز مى‏دانستند.

و نيز از محمد بن اسحق نقل ميكند كه گفته: بحيره ماده شترى است كه از سائبه تولد يافته. و نيز در مجمع البيان از جامى و علقمه نقل ميكند كه گفته سائبه عبارت از شترانى بوده كه بنذر آنها را از خدمت معاف مى‏كردند مثلا نذر مى‏كردند اگر مسافرم بسلامت برگردد يا مريضم بهبودى حاصل كند فلان ماده شترم سائبه باشد يعنى مانند بحيره از آن انتفاع نبرم و آنرا از هيچ آب و علفى باز ندارم.

و نيز از ابن مسعود نقل مى‏كند كه گفته سائبه شترانى بودند كه در خشنودى و جلب رضايت بتها و بمنظور تقرب بآنها آزاد مى‏شدند و سائبه و هر چيز ديگر كه براى بت نذر مى‏شد آنرا بخدام بتكده مى‏دادند آنها نيز شير آن شتران و ساير منافع نذورات را بمصرف ابن السبيل و ساير فقراء مى‏رسانيدند.

و از محمد بن اسحاق نقل ميكند كه گفته سائبه ماده شترى را مى‏گفتند كه ده شكم پى در پى ماده شتر بياورد چنين شترى محترم مى‏شد ديگر بر پشتش سوار نمى‏شدند و اگر كشته مى‏شد كرك و پشمش را از پوستش نمى‏كندند و اگر زنده مى‏ماند از شيرش جز مهمانان كسى نمى‏چشيد و هر چه بعد از آن ميزائيد اگر ماده بود گوشش را پاره كرده و همراه مادرش آزادش مى‏كردند مادر را سائبه و اين بچه را بحيره مى‏ناميدند.

اما وصيله در مجمع البيان از زجاج نقل مى‏كند كه گفته: وصيله از جنس گوسفند است نه شتر رسم مردم جاهليت چنين بوده كه هرگاه گوسفندى برّه ماده مى‏زائيد آنرا نگه مى‏داشتند و اگر نر مى‏زائيد آنرا براى بتهاى خود
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 393

 وقف ميكردند و هرگاه دوقلو ميزائيد و يكى از آن دو نر و ديگرى ماده بود هر دو را وقف نموده و بره ماده را باين اعتبار كه در احترام با توأم خود وصل شده وصيله ميناميدند.

و از ابن مسعود و مقاتل نقل مى‏كنند كه در معنى وصيله گفته‏اند در عرب چنين رسم بوده كه اگر بزى هفت شكم ميزائيد و هفتمين بز نر بود آنرا در راه خدايان خود مى‏كشتند و گوشتش را تنها براى مردها حلال ميدانستند و اگر بز ماده بود آنرا مانند ساير بزها در رديف آنها زنده نگه ميداشتند و اگر شكم هفتم دو قلو بود يكى نر و يكى ماده مى‏گفتند خواهر با برادر خود در احترام وصلت كرد يعنى آنرا نيز نبايد كشت و بايد حرمتش را نگه داشت و منافعش را از شير و غيره اختصاص بمردها داد و باعتبار اين وصلت آنرا وصيله مى‏ناميدند.

و از محمد بن اسحاق نقل مى‏كند كه در معنى وصيله گفته است وصيله گوسفندى را ميگفتند كه در پنج شكم ده بره ماده بزايد و در بين هيچ بره نرى فاصله نشود آنرا وصيله ميناميدند يعنى اين گوسفند بين ده نتاج ماده وصل كرده است آنگاه بعد از آن هر چه ميزائيد آنرا بر زنان حرام ميدانستند.

و «حام» را باز در مجمع البيان از ابن عباس و ابن مسعود نقل مى‏كند كه گفته‏اند حام عبارت از شتر نر است رسم عرب چنين بوده كه اگر ماده شترى از صلب و نطفه شتر نرى ده شكم بچه ميآورد آن شتر را مبارك ميشمردند و پشتش را محترم دانسته بر آن بار نمينهادند و سوارش نميشدند و از هيچ آب و علفى منعش نمى‏كردند. ابى عبيده و زجاج در معنى حام همين وجه را اختيار كرده‏اند و از فراء نقل ميكنند كه گفته حام شتر فحلى را مى‏گفتند كه تا دوران بلوغ فرزند زاده خود زنده مانده و بر آن پريده و آبستنش سازد بچنين شترى ميگفتند «حمى ظهره» يعنى پشتش محترم شد ديگر نبايد بر آن سوار شد.

اين بود گفتار در معنى اين چهار كلمه: بحيره، سائبه، وصيله، حام از مجمع البيان بنقل تفسير الميزان.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 394

 وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ آيه برسولش خبر ميدهد كه خدا چنين حكمى ننموده و اين مشركين بخدا افتراء ميزنند و شايد اشاره باين باشد كه چون بنظرشان در اين چهار قسم از انعام فضيلتى است آنرا نسبت بخدا ميدهند با اينكه بيشتر آنها فكر و رويه ندازند كه بعضى انعام را بر بعض ديگر بدون جهت فضيلت ميدهند و آيه مشعر بر اين است كه بعضى از آنها اندكى در كارهايشان فكر و رويه دارند لكن تعصب و حب رياست مانع آنها بود كه بسفراى الهى رجوع كنند و حق و باطل را تشخيص دهند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا شايد مقصود اين باشد كه وقتى بآنها گفته ميشود شايد بعقلاى آنها مؤمنين ميگفتند در اين تقسيماتى كه راجع بانعام است بعضى را حلال و بعضى را حرام و بدون دليل بخدا افتراء ميزنيد و حكم خدا ميدانند بيائيد نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و آنچه بسوى او نازل گرديده برويم، تعصب جاهليت آنان را چنان فرا گرفته كه از روى كبر و نخوت مى‏گفتند پدران ما چنين مى‏كردند و عمل آنها براى ما كافى است كه تابع آنها گرديم.

أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (واو) در و لا يهتدون براى حال است و همزه استفهام دلالت بر انكار دارد و اعتراض بر آنها است كه چگونه آنها بدون فكر و رويه تابع پدران خود گرديده‏اند در حاليكه پدران آنها چيزى نميدانستند و از طريق حق گمراه بودند زيرا آنها نيز تابع رسولان و انبياى الهى نبودند و بقول آنها عمل نمى‏نمودند، و شايد بقياس و محسنات عقل ناقص خودشان بعضى چيزها را حلال و بعضى را حرام مينمودند و نسبت بخدا ميدادند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 395

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ الخ خطاب بمؤمنين است كه بخود بپردازيد و مراقب راه و روش خود باشيد كه مبادا عمل ركيك بى‏معنى جهّال در شما تأثير نمايد و از گمراهى آنها نهراسيد شما كوشش كنيد كه از طريق مستقيم اسلام و دستورات الهى كه بتوسط رسولش بشما ابلاغ گرديده منحرف نگرديد و بدانيد خداى تعالى حاكم بر تمام مردم است و بازگشت تمام شما بسوى او است و تمام شما را بآنچه از اعمال خوب يا بد كرده‏ايد خبردار ميكند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 396

 [سوره المائدة (5): آيات 106 تا 110]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‏ وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ (106) فَإِنْ عُثِرَ عَلى‏ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (107) ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى‏ وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (108) يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (109) إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (110)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 397

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد وقتى كه بر يكى از شما علامت مرگ ظاهر گردد هنگام وصيت بايستى دو نفر عادل از مسلمانان باشند يا دو نفر ديگر از غير شما (يعنى اهل ذمّه) و چون سفر كنيد و علامت مرگ بر شما برسد بايد دو نفر غير مسلمان را نگاه داريد و بعد از نماز بخدا قسم ياد كنند اگر در صدق گفتارشان شك داريد و مضمون قسمشان اين باشد كه ببهاى شهادت وصيت را تبديل نميكنيم اگر چه بوده باشد ميت از نزديكان و خويشاوندان ما و كتمان نميكنيم شهادتى را كه خدا ما را امر باداء آن نموده كه اگر كتمان نمائيم از گنه‏كارانيم [106]

پس اگر مطلع گرديدند كه آن دو نفر غير مسلمان شهادت دروغ داده‏اند دو نفر از ورثه ميت برخيزند بجاى آن دو نفر و بخدا قسم خورند كه گواهى ما سزاوارتر است از گواهى آن دو نفر غير مسلمان و ما در اين گواهى تعدى ننموده‏ايم زيرا اگر ما تعدى كنيم از ستمكاران باشيم [107]

اين طور عمل كردن نزديك‏تر است بر اينكه شهادت بوجه خودش واقع گردد و اينكه (ورثه) بترسند از قسم پس از قسم (اى مؤمنين) از خدا بترسيد و بشنويد و خدا جماعت فاسقين را هدايت نميگرداند [108]

ياد كنيد روزى را كه خدا جماعت رسولان را جمع مى‏كند (در قيامت) و مى‏گويد چگونه امتان شما را اجابت كردند پيمبران گويند ما را علمى بر آن نيست همانا توئى عالم بغيبها [109]

وقتى كه خدا گفت اى عيسى بن مريم ياد كن نعمت مرا بر خودت و مادرت آنوقتيكه تو را بتأييد روح القدس كمك دادم در حاليكه كودك و در گهواره بودى و در حال كودكى با مردم تكلم كردى و وقتى كه تو را بكتاب و حكمت و تورات و انجيل تعليم دادم و وقتى كه باذن من پرنده‏ئى ساختى و در وى نفخه دميدى و باذن من پرنده گرديد و آنگاه كه كور مادرزاد و آدم برص‏دار را باذن من شفا دادى، و وقتى كه مرده‏ها را از قبر زنده بيرون آوردى، و وقتى كه دست ستم بنى اسرائيل را از تو كوتاه گردانيدم، و وقتى كه بر ايشان آمدى با معجزات، پس آنهائيكه كافر شدند گفتند اينها نيست مگر جادوئى روشن [110]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 398

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ، تا آخر آيه بعد آيات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست و خلاصه‏اش اينست كه خطاب بمؤمنين نموده كه اگر يكى از شما در سفر احساس كرد كه اجلش نزديك شده و خواست وصيتى كند دو نفر شاهد عادل از اهل ايمان كه از آنها باشند گواه بگيرد و اگر بچنين دو نفرى از مؤمنين دست نيافت دو نفر ديگر از غير مؤمنين مثل يهود و نصارى را گواه بگيرد و اگر پس از مرگش وارثين او شهادت آنانرا نپذيرفتند و در باره آنها سوءظن داشتند آنها را نگاه دارند تا پس از نماز آنها بخدا قسم ياد نمايند و آنها اظهار كنند كه ما براى مال ميت سوگند دروغ نميخوريم و كتمان شهادت نمى‏كنيم و اگر جز اين باشد از گناهكاران باشيم.

در شأن نزول آيه از واقدى و جماعتى از مفسرين چنين نقل ميكنند كه گفته آيه راجع بسه مرد فرود آمده كه بتجارت از مدينه بشام رفتند يكى بنام عدى و ديگرى تميم بن اوس الدارى برادر عدى و اين دو نفر نصرانى بودند، و يكى ديگر ابن ابى ماريه مولى عمرو بن العاص السهمى كه مسلمان بود و از مهاجرين بود. و از حضرت باقر ع روايت شده كه نام آن دو نصرانى تميم بن اوس الدارى و برادرش عدى بود و نام آن مسلمان ابن ابى ماريه چون اين سه نفر بشام رسيدند آن مسلمان مريض شد نسخه‏ئى بنوشت و متاعى كه داشت گردآورى نمود و دربار خود گذارد وقتى مرض او سخت گرديد آن دو نصرانى را خواست و بآنها وصيت كرد اين متاع را بمدينه ببريد و بوارثان من بدهيد و از دنيا رفت آنها بار او را باز كردند و ظرف سيمين زركوب او را سرقت كردند و وزن آن سيصد درهم بود و بار را ببستند و ندانستند كه دربار نسخه هست كه در آن نوشته است و بار را بمدينه آوردند و باهل او تسليم كردند وقتى بار را باز                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 399

 كردند نسخه را يافتند ديدند موافق است مگر آن اناء سيمين كه در بار نيست از آن دو نفر نصرانى سؤال كردند آيا در تجارت چيزى فروخت گفتند نه گفتند آيا با كسى معاوضه نمود گفتند نه، گفتند در بيماريش خرجى كرد گفتند نه، گفتند اكنون در بار او ظرف سيمينى بايد باشد كه وزنش سيصد درهم است و بخط خودش نوشته است گفتند ما خبر نداريم بحكومت نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله آمدند خداى تعالى اين آيه را فرستاد.

 [ابو الفتوح‏] در مجمع البيان در شأن نزول آيه چنين گفته سبب نزول آيه اين بود كه سه نفر براى تجارت از مدينه بشام رفتند يكى بنام تميم بن اوس دارى و برادر او عدى و آن دو نفر نصرانى بودند- و ابن ابى ماريه مولى عمرو بن العاص سهمى مسلمان بود وقتى ببعضى از راه رسيدند ابن ابى ماريه مسلمان مريض شد و وصيتى نوشت و در بين متاعش مخفى گردانيد و بآن دو نفر وصيت كرد و مالش را بآنها سپرد و گفت باهل من برسانيد وقتى مرد آنها متاعش را باز كردند و آن دو نفر از مال او آنچه را كه آنها را بعجب آورده بود گرفتند و مال را بورثه رسانيدند و وقتى ورثه مال را باز كردند ديدند بعضى از آنچه در آن بوده مفقود است و بوصيت نگاه كردند ديدند تمام در وصيت گفته شده وقتى از آن دو نفر سؤال كردند گفتند ما علم بآن نداريم و بما نسپرد مگر همين را پس حكم را نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله بردند آنوقت اين آيه نازل گرديد.

 [واقدى از اسامة بن زيد عن ابيه از جماعتى از مفسرين و اين قول از ابى جعفر ع روايت شده‏] و چون بيان مجمع در معنى آيات مفصل است و غرض ما اختصار است براى وضوح اجمالى از آنرا در اينجا ترجمه مينمائيم.

 (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ) در معنى شهادت چند معنى گفته‏اند:

اول- شهادت گواهى شهود است نزد حكام و اين قول ابن عباس است.

دوم- شهادت بمعنى حضور است چنانچه گفته ميشود شهدت وصيّة فلان                      

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 400

 و قوله تعالى «وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ» [سعيد بن جبير و ابن زيد] سوم- شهادت ايمان قسم بخداى تعالى است اگر ورثه در دو وصى شك كنند و آن قول قائل است در لعان «اشهد باللّه انى لمن الصادقين» و قول اول اولى است و سزاوارتر بآيه است- و صاحب كتاب نظم القرآن گفته شهادت مصدر است بمعنى شهود مثل اينكه گفته ميشود رجل عدل و رجلان عدل پس گاهى مضاف حذف ميگردد و معنى چنين ميشود تدد شهود بين شما دو نفرند. و ابن جنّى گفته جايز است در معنى گفته شود «تقيموا الشهادة بينكم اثنان» و بنا بر اين دو قول مضاف از مبتداء حذف شده و بنا بر قول زجاج و ابى على از خبر حذف شده إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ يعنى وقتى اسباب موت از مرض يا غير آن پديد گرديد، زجاج گفته يعنى شهادت در وقت وصيت براى موت است نه اينكه وقت حضور موت است خواه موصى صحيح باشد يا غير صحيح وقتى مرد بوصيتش عمل ميشود «اثنان ذوا عدل منكم» يعنى دو نفر از اهل دين شما «او آخران من غيركم» يعنى يا دو نفر از غير اهل دين شما.

 [ابن عباس و سعيد بن مسيب و سعيد بن جبير و شريح و مجاهد و ابن سيرين و ابن زيد و ابراهيم و همين قول از باقر و صادق عليهما السّلام نقل شده‏] و بنا بر اين «او» در «او آخران» براى تفصيل است نه تخيير يعنى يا آخران از غير خودتان اگر دو شاهد از خودتان نيافتيد، و بقولى معنى اينست كه دو عادل از عشيره خودتان يا دو نفر از غير عشيره خودتان. حسن و زهرى و عكرمة و اصم گفته‏اند زيرا كه عشيره موصى عالم‏تر است بحال او از غيرش و گفته‏اند شهادت كافر جايز نيست نه در سفر و نه در حضر و زجاج همين قول را اختيار كرده و جماعتى گفته‏اند آيه در شهادت اهل ذمّه است و بعد نسخ گرديده تا آنجا كه گفته:

إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 401
يعنى خدا دانست كه بعضى از مردم كسى است كه مسافرت ميكند و در همراهى او اهل كتابند نه مسلمين و وارد ميگردند در دهى كه غير از آنها كسى نيست و او را مرگ ميرسد و از مسلمانها كسى را نمى‏يابد كه گواه بگيرد قوله تعالى «أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ» يعنى اگر مسافرت كرديد پس مرگ بشما رسيد پس دو عادل از مسلمانها هم در سفر و هم در حضر شاهد بگيريد اگر ممكن باشد و اگر ممكن نباشد در نفر كافر ذمّى مخصوص بسفر شاهد بگيريد وقتى كه غير آنها نباشند، پس از آن گفته:

تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ يعنى آن دو نفر شاهد را نگاه داريد تا بعد از نماز عصر كه وقت اجتماع مردم است.

 [و اين قول از ابى جعفر ع و قتاده و سعيد بن جبير و غير اينها روايت شده‏] و بقول حسن بعد از نماز ظهر يا نماز عصر، و بقولى بعد از نماز اهل دين آنها، و معنى «تحبسونهما» «تقفونهما» است مثل اينكه گفته ميشود «مرّبى فلان على فرس فحبس على دابته» يعنى «وقفه» و بقولى آنها را وادار كنيد بر قسم خوردن اگر در شهادت آنها شك داريد و خطاب در (تَحْبِسُونَهُما) بورثه ميت است و ممكن است خطاب بقضات باشد و احتمال دارد كه مقصود وصى ميت باشد وقتى ورثه در آن دو نفر شاهد شك كنند پس بايد مدعى عليها براى آنها بخدا قسم ياد كند كه ما براى تحريف شهادت پولى نگرفته‏ايم زيرا كه ثمن خريده نميشود مبيع خريده ميشود و بقولى ها در (بِهِ) بسوى قسم باللّه عود ميكند، و بقولى يعنى معامله نكرديم (بعرض من الدينار) زيرا كسيكه چيزى را معامله نمود او ثمنش را خريده (و لو كان ذا قربى) و ذكر (ذا قربى) براى اين است كه مردم بنزديكان خودشان راغب‏ترند (وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ يعنى شهادتى كه لازم است ما را اداء آن بامر خدا و اگر كتمان كنيم از گناهكاران محسوب خواهيم گرديد.

تا آنجا كه گفته (فَإِنْ عُثِرَ) يعنى ظاهر شد و مطلع گرديديد (عَلى‏ أَنَّهُمَا)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 402

 بقول ابن عباس يعنى آن دو شاهد و بقول سعيد بن جبير آن دو وصى (استحقا اثما) يعنى معلوم شد كه آن دو نفر قسم دروغ خوردند و خيانت نمودند و شهادتشان بغير استقامت بود و بقولى مستحق عقوبت گناه گرديدند نظير قوله تعالى «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ» يعنى بعقوبت گناه قتل من و عقوبت معاصى تو [جبائى‏] «فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما» يعنى بجاى آن دو شاهد كه از غير خودتان بودند «مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ» يعنى دو نفر ديگر از آنهائيكه اولى‏ترند بميت و لايق ميباشند بجاى آن دو نفر اوّلى بگذارند يا اينكه در معنى دو نفر از اهل ميت را بگذارند بجاى آن دو نفر خائنى كه خيانتشان معلوم گرديده و جايز است كه «اوليان» بدل باشد از قوله «آخران» و جايز است تبديل كردن معرفه را بنكره و معنى اوليين آن دو نفرى كه بميت نزديكند و جايز است مقصود آن دو نفرى باشند كه بقسم اولى‏ترند و آنها اولى‏ترند بقسم زيرا كه آن دو وصى ادعا ميكنند كه ميت آن ظرف را قبلا فروخته بوده اين است كه قسم منتقل ميگردد بهمان دو وصى اول زيرا كه آنها مدعى ميباشند كه مورث آنها ظرف را فروخته و اين مثل آنجا است كه انسان بدينى اقرار بكند و ادعاء كند كه دين را اداء كردم حكمش اين ميشود كه بايستى قسم بخورد بر اداء دينش و بقولى يعنى آنهائى از مسلمين كه بشهادت اولى‏ترند [ابن عباس و شريح‏] «فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما بقولى يعنى شهادت ما و قول ما در وصيت رفيق ما سزاوارتر است بصدق و قبول از شهادت آن دو نفر و بايد بگويند قسم بخدا قسم ما بهتر است از قسم آن دو نفر [ابن عباس‏] و در اينجا يمين را شهادت ناميده زيرا كه يمين مثل شهادت است نسبت بآنكسى كه قسم ميخورد كه همين است «وَ مَا اعْتَدَيْنا» يعنى ما از حق تجاوز ننموديم در آنچه از حق ما طلب ميكنند و بقولى ما از حق شهادت خودمان تجاوز ننموده‏ايم «إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ» يعنى اگر ما از حق خودمان تجاوز كرده باشيم از جمله ستمكاران محسوب ميگرديم. شيخ طبرسى پس از بيان مفصلّى كه در تفسير اين آيه نموده فرموده اين آيه با آيه پيش از آن از حيث اعراب و معنى                     
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 403

 و احكام از مشكل‏ترين آيات قرآن بشمار ميرود و نمييابى در هيچ تفسيرى پر فائده‏تر و مختصرتر از آنچه براى تو تلخيص كردم.

 «ذلِكَ أَدْنى‏» يعنى اين قسمها و اقسام يا اين حكم نزديك‏تر است «أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى‏ وَجْهِها» يعنى از حق آن و صدق آن چيزى را كتمان نكنند و نيز چيزى زياد بر آن ننمايند زيرا كه قسم خوردن منع ميكند از امور بسيارى كه مرتدع نميشوند با قسم نخوردن «أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ» يعنى يا نزديك‏تر است به اين كه بترسند كه قسم برگردد باولياء ميت زيرا آنها ميترسند كه قسم برگردد باولياء ميت و آنها قسم بخورند بر كذب و خيانت آنها و آنها مفتضح گردند و غرامت گردنشان را بگيرد پس بسا ميشود كه قسم دروغ نميخورند براى اينكه شهادت و قسم برگردد بمستحق آن «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» و از خدا بترسيد از اينكه خيانت كنيد و قسم دروغ بخوريد «وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» موعظه خدا را بشنويد و بدانيد خدا بسوى ثواب و بهشتش جماعت فاسقين را هدايت نميكند.

 [پايان‏] يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه اينكه از بعض مفسرين است كه گفته اين سؤال توبيخ است اين است كه رسولان در پاسخ سؤال كه امّت در مقابل دعوتتان چه جواب دادند ميگويند ما علمى بآن نداريم و تمام علوم نزد تو است و تو سوء اجابت آنها را ميدانى و بآنچه دانى آنها را مجازات مينمائى، در انوار گفته «ما ذا» در موضع مصدر است بمعنى «اى اجابة اجبتم» يا بحذف جار يعنى بچه چيزى بشما جواب دادند و بهر معنى سؤال براى شهادت انبياء است بر قوم خودشان و يا براى توبيخ و تخجيل قوم است مثل سؤال «موؤدة» براى توبيخ و سرزنش وائد اين است كه پيمبران گفتند براى ما هيچ علمى كه تو ندانى نيست يعنى ما را دانشى نيست مگر اينكه علم تو بر آن محيط است و بهتر از ما ميدانى توئى داناى نهانيها و ميدانى چه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 404

 اجابت كردند بزبان و چه در دل پنهان گردانيدند، و در مجمع گفته در تفسير اين آيه پنج قول است و چون بيان آن مفصل است و بناى ما بر اختصار است و نيز چندان فائده‏ئى در آن نيست اين است كه از ترجمه آن خوددارى مينمائيم.

إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ الخ «إِذْ قالَ اللَّهُ» بدل است از «يوم يجمع» در آيه بالا و ميشود منصوب باشد باضمار «اذكر» يعنى اى محمد صلّى اللّه عليه و آله ياد كن وقتى را كه خداى تعالى گفت اى عيسى پسر مريم ياد كن نعمت مرا كه بر تو و مادرت افاضه نمودم و مقصود از نعمتى كه مفرد آورده جمع است مثل قوله تعالى «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» يعنى ياد كن تمام نعمتهائى را كه بتو و مادرت عطاء نموديم.

در اين آيات چند قسم از نعمتها و تفضلاتى كه بعيسى بن مريم تفضل نموده يادآورى مينمايد:

اول- از جمله نعمتهائى كه باو عنايت نموده اين است كه او را تأييد گردانيده يعنى او را بجبرئيل كه آنرا بروح القدس ناميده تقويت گردانيده، و تأييد بر وزن «تفعيل» مأخوذ از ايد، مجاهد گفته «آيدتك» بر وزن «فاعلتك» مفاعله از ايد است يعنى تو را اعانت كردم، و روح القدس نام جبرئيل است يعنى عبد اللّه زيرا روح نام او است و روح اسماء اللّه است كه اضافه بخود كرده باضافه تشريفيه و تخصيص مثل «بيت اللّه» و «ناقة اللّه» و اضافه فعل بفاعلش.

دوم- قوله تعالى «تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا» يعنى تو در گهواره بودى و با مردم سخن ميگفتى، ابن عباس گفته خداى تعالى عيسى را بسه سالگى بفرستاد و او در قوم خود سى ماه پيغمبرى كرد و بعضى از مفسرين گفته‏اند خداى تعالى او را در گهواره عقل تمام داد و پيغمبر گردانيد و داستان او در سوره مريم گفته شده.

سوم- «وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ» يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 405

 ياد كن وقتى كه بتو كتاب انجيل آموختم و تو را بكلمات حكمت آشنا گردانيدم چهارم- «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي» و نيز ياد كن از جمله نعمتهاى من كه تو از گل خلق ميكردى مقصود خلق تقدير است نه خلق احداث زيرا كه جسم مرغان كه از گل بود از فعل عيسى نبود ايجاد و خلقت خداى تعالى بود اندازه‏گيرى صورت مرغى بدست عيسى [ع‏] انجام گرفت.

پنجم- «فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي» بامر خدا تو بآن گل نفخه‏ئى دميدى و بقدرت و اراده حق تعالى بنفخه تو آن گل پرنده گرديد.

ششم- «وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي» و نيز از جمله تفضلات بر عيسى بن مريم و براى اثبات رسالت او اين بود كه بدعاى او كور مادرزاد را و نيز آدم برص‏دار را شفا ميداد.

هفتم- «وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِي» ياد كن وقتى كه بيرون كردى مرده‏گان را اشاره بزنده گردانيدن آنها است و بيرون آمدنشان از قبرها و از لفظ «الموتى» كه جمع آورده معلوم ميشود كه حضرتش باذن خدا مكرر چنين عملى انجام ميداد و بيان آن در جاهاى ديگر شده و انشاء اللّه در سوره آل عمران نيز ميآيد.

وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ از آيه معلوم ميشود كه بنى اسرائيل بناى آزار او را داشتند و خداوند او را از شرّ آنها نگهدارى مينمود قوله تعالى در سوره آل عمران در ضمن داستانهاى مسيح فرموده «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ».

مجاهد از عبيد بن عمر روايت كرده كه در اين وقت كه خداى تعالى اين نعمتها را بر عيسى بن مريم [ع‏] شماره نمود حضرتش جامه پشمين پوشيده بود و خوراك او گياه زمين بود و هرگاه چيزى داشت انفاق ميكرد و براى فرداى خود نميگذاشت و خانه نداشت كه انديشه خراب آن داشته باشد و فرزند نداشت كه از مرگ او بترسد بهر كجا شب ميرسيد همانجا ميخوابيد.

 [ابو الفتوح‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 406

 [سوره المائدة (5): آيات 111 تا 120]

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111) إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (112) قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ (113) قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (114) قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (115)

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (116) ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (117) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (118) قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (120)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 407

 [ترجمه‏]

اى رسول ياد كن وقتى را كه بسوى حواريين وحى كرديم كه بمن و برسول من ايمان آريد- گفتند ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما تسليم امر توايم [111]

ياد كن وقتى را كه حواريين گفتند اى عيسى بن مريم آيا پروردگار تو قدرت دارد كه براى ما از آسمان مائده بفرستد، عيسى گفت اگر ايمان آورده‏ايد از خدا بترسيد [112]

حواريين گفتند مراد ما اين است كه از مائده آسمانى بخوريم و قلب ما مطمئن گردد و بدانيم كه تو بما راست گفتى، و بر آن مائده از گواهان بوده باشيم [113]

عيسى بن مريم گفت اى خدا اى پروردگار ما بر ما مائده از آسمان نازل گردان تا اينكه براى اولين و آخرين ما عيد باشد و از آن آيه و نشانه‏ئى از تو باشد و از آن مائده ما را روزى ده و تو بهترين روزى دهندگانى [114]

خداى تعالى فرمود همانا من مائده بر شما نازل ميگردانم و كسيكه از شما پس از نزول مائده كافر گرديد من وى را عذابى ميكنم كه احدى از عالميان را چنين عذابى نكرده باشم [115]

اى رسول ياد كن وقتى را كه خداى تعالى بعيسى بن مريم ميگويد آيا تو بمردم گفتى كه من و مادرم را بغير خدا دو اله بگيريد، عيسى ميگويد تو منزهى نشايد و نسزد مرا اينكه بگويم آنچه را كه سزاوار نباشم، اگر گفته بودم تو ميدانستى تو آنچه در نفس من است ميدانى و من آنچه در ذات تو است نميدانم همانا تو داناى غيبها ميباشى [116]

بآنها نگفتم مگر آنچه را كه بمن امر نموده‏ئى كه بگويم پرستش نمائيد خدا را                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 408

 كه پروردگار من و پروردگار شما است و من بر آنها گواه بودم تا وقتى كه بين آنها بودم و چون مرا فرا گرفتى تو خود بر آنها نگهبان بودى و تو بر هر چيزى نگهبانى [117]

اگر آنها را عذاب كنى همانا آنان بندگان تواند و اگر آنها را بيامرزى تو غالب و درستكارى [118]

خداى تعالى ميگويد اين روز (روز قيامت) روزى است كه صادقين از صدق خود بهره‏مند ميگردند و براى آنها بهشتهائى آماده شده كه از زير درختهاى آن نهرها جريان دارد در حاليكه هميشه در آن جاويدانند خدا از آنها راضى است و آنها نيز از خدا راضى ميباشند اين است رستگارى بزرگ [119]

مملكت آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است ملك خدا است و او بر هر چيزى توانا است [120]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 409

 (توضيح آيات)

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي آيه برسولش خبر ميدهد كه ياد كن وقتى را كه ما بحواريين وحى نموديم كه بمن و رسول من ايمان آريد.

از سياق آيه معلوم ميشود كه حواريين يعنى اصحاب عيسى بن مريم قبلا ايمان آورده بودند و از آيه 45 سوره آل عمران «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» معلوم ميشود وقتى عيسى ع احساس كرد بنى اسرائيل كه منكر رسالت او بودند و معجزات او را حمل بسحر مينمودند شايد در مقام قتل او هستند اين بود كه فرمود كيست ياور من باشد در راه خدا.

قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ حواريين از سابقين و از طبقه اول از مؤمنين بحضرتش بودند و ظاهرا اين دعوت حضرت عيسى ع براى ميثاق گرفتن و بيعت كردن بر يارى دين خدا است و اين مرتبه بالاتر از اصل ايمان است.

إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ياد كن وقتى كه حواريين بعيسى بن مريم گفتند آيا پروردگار تو قدرت دارد كه بر ما مائده‏ئى بفرستد و كسائى كه يكى از قاريان هفتگانه است «تستطيع» بتاء قرائت كرده و «ربّك» را هم بفتح با خوانده و بنا بر قرائت كسائى چنين ميشود معنى آيا تو قدرت دارى از پروردگارت مسئلت نمائى كه مائده‏ئى بر ما بفرستد تا اينكه بر ايمان و يقين ما افزوده گردد.

و بنا بر سياهى قرآن كه «يستطيع» باشد بقولى حواريين طلب مائده كردند پيش از آنكه در ايمان مستقر بودند و ميخواستند ايمان و يقينشان بخدا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 410

 و صفات او محكم گردد.

بعضى از مفسرين در توجيه آيه گفته مقصود حواريين از سؤالشان كه آيا خدا قدرت دارد بر ما مائده‏ئى بفرستد در اصل قدرت حق تعالى نبوده زيرا كه شأن آنها اجل از اين است كه چنين سؤالى كرده باشند بلكه سؤالشان در حكمت و مصلحت بوده و مقصود استطاعت بر حسب حكمت و مصلحت است نه از جهت قدرت، اين بود كه عيسى بآنها فرمود «اتَّقُوا اللَّهَ» از خدا بترسيد و خود را بازداريد از اينكه در خدا و اقتدار او شكّ كنيد و طلب نكنيد از آيات خدا چيزى را كه وقتى عصيان كرديد سبب هلاكت شما گردد.

حواريين در پاسخ گفتند «نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا» حواريين گفتند ميخواهيم از مائده سماوى بخوريم و قلبمان مطمئن بايمان گردد، و طلب كردن حواريين مائده آسمانى را دليل بر اين نميشود كه آنها در قدرت خدا يا در نبوّت عيسى [ع‏] شك داشتند بلكه چنانچه بعضى گفته‏اند ميخواستند ايمانشان بمشاهده عينى باشد نه از سامعين خبر.

و ميتوان گفت كه سؤال حواريين در طلب مائده نظير طلب ابراهيم ع بود كه حضرتش با آن علوّ مقامش در معرفت از خداى خود طلب ميكند كه بمن بنما چگونه مرده‏ها را در قيامت زنده ميگردانى پس از آن باو خطاب رسيد كه «أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» حواريين نيز ميخواستند يقينشان بمرتبه عين برسد اين بود كه گفتند ميخواهيم از گواهان بر توحيد و نبوّت تو باشيم، لكن نميشود تعبير ابراهيم [ع‏] را بوجهى توجيه كرد كه مطابق تعبير حواريين گردد زيرا كه مقام ابراهيم فوق مقام آنها بوده زيرا اگر سؤال ابراهيم [ع‏] براى ايمان از راه مشاهده و عيان بوده براى اين است كه ابراهيم داراى مقام عصمت است لكن چون معلوم نيست كه حواريين داراى عصمت بوده باشند اينست كه مجبور نيستيم كلامشان را اين طور حل كنيم.

در مجمع البيان گفته بين علماء اختلاف است در اينكه آيا مائده نازل شد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 411
يا نشد و قول صحيح اين است كه نازل شد لقوله تعالى «إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ» و خلف در وعده الهى نيست. و نيز اخبار و احاديث بسيارى از نبى صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السّلام و تابعين او بر وقوع آن وارد گرديده.

و از ابن عباس نقل شده كه عيسى بن مريم ببنى اسرائيل گفت سى روز روزه بگيريد پس از آن هر چه خواهيد از خدا سؤال كنيد بشما عطا مينمايد پس از آنكه آنان سى روز روزه گرفتند وقتى فارغ شدند گفتند اى عيسى اگر ما براى يكى از مردم عملى ميكرديم چون فارغ ميشديم ما را طعام ميداد و ما سى روز روزه گرفته‏ايم و آمده‏ايم پس تو دعا كن كه خدا بر ما مائده‏ئى از آسمان نازل گرداند پس ملائكه بر آنها مائده نازل كردند و با ملائكه هفت قرص نان و هفت ماهى بود كه نزد آنها آوردند و آخر آنها خوردند همان طور كه اول آنها خوردند و اول و آخر آنها همگى خوردند و از ابى جعفر ع اين طور روايت شده [پايان‏] در عيون الاخبار باسناده الى على بن الحسن الفضّال عن ابيه چنين نقل ميكند كه گفته بابى الحسن الرضا گفتم براى چه حواريون را حواريين ناميدند گفت اما مردم آنها را حواريين گفتند چون آنها پاك از اوساخ بودند و لباسشان از چركى و كثافات شسته شده بود و آن اسمى است مشتق از خبز الحوار، و اما نزد ما آنها حواريون ناميده شدند براى اينكه نفس خود را خالص گردانيده بودند و نيز خالص كننده غير بودند بوعظ و موعظه از چركى گناه.

 [پايان‏] قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ الخ عيسى [ع‏] وقتى خدا را خواند بكلمه «اللهم» كه بالاترين نامهاى الهى است او را نداء كرد و گفت «ربنا» اى پروردگار ما بر ما فرو فرست مائده‏ئى از آسمان كه آن خوان بر ما عيدى باشد كه تعظيم آن كنيم و گويند عيد بمعنى سرورى است كه عايد مردم گردد و هر كسى در آن روز تجملات و زينت خود را                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 412

 ظاهر ميگردانند و دوستان بيكديگر مبارك باد ميگويند «لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» شايد مقصود از اول و آخر ما همه ماها از اغنياء ما و فقراء ما كه روز سرور و خوشى همه باشد و شايد مقصود زمان ما و از پس ما عيد باشد «وَ آيَةً مِنْكَ» عطف بر عيد است يعنى آن مائده نشانه قدرت تو و صدق نبوّت رسول تو باشد.

و گفت «وَ ارْزُقْنا» ما را از نعمت خودت روزى بده «وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» و تو بهترين روزى دهندگانى.

قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ چون عيسى بن مريم [ع‏] از خداى تعالى بخواهش حواريين مائده طلب كرد جواب رسيد، اى عيسى بخواهش تو مائده را ميفرستم و كسيكه پس از نزول مائده كافر گردد او را چنين عذابى كنم كه باحدى از عالميان نكرده باشم چه مردمان زمان شما و چه زمانهاى ديگر.

و بطوريكه مفسرين گفته‏اند آنهائيكه جحود كردند بميمون و خنزير مسخ گرديدند و اين عذابى بود كه احدى از عالميان بآن مبتلا نگرديده بود و بقولى آن عذاب استيصال است از ابن عباس نقل شده كه گفته آن نوع عذابى خواهد بود كه صعب‏تر و شديدتر از عذاب دوزخ كافرين و منكرين باشد كه از قبل مائده عيسى ع بآن معذّب شدند و عذاب منافقين نيز قريب بآن خواهد بود و بقولى آن عذاب همان مسخ شدن آنها بود.

و از ابى الحسن على بن موسى الرضا ع روايت شده كه آنها بخنازير مسخ گرديدند، و نيز در مجمع البيان گفته در نزول مائده بين علماء اختلاف است. حسن و مجاهد گفته‏اند مائده نازل نشد بلكه چون قوم اين شرط را استماع كردند اعراض نمودند و از نزول آن استعفاء كردند و گفتند «لا نريدها و لا حاجة لنا فيها» و نازل نشد. و صحيح اين است كه مائده نازل شد لقوله تعالى «إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ» زيرا كه در خبر او سبحانه خلف جايز نيست. و نيز اخبار 
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 413

 مستفيض است كه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و از اهل بيت عليهم السّلام و صحابه و تابعين رسيده كه نازل شد. و از كعب روايت شده كه روز يكشنبه بود كه مائده نازل شد و از اين جهت است كه نصارى يكشنبه را عيد ميگيرند و چون بيان طبرسى مفصّل بود از بيانش خوددارى نموديم.

 [پايان‏] در منهج گفته در اينكه مائده چه چيز بود آنهم در آن اختلاف است از حضرت رسول [ص‏] روايت شده كه فرمود آن نان و گوشت بوده. و از ابى جعفر ع روايت شده كه در آن هفت نان بود و هفت ماهى و مردم از اول تا آخر همگى خوردند و هنوز باقى مانده بود. و ميسر روايت كرده كه در آن مائده همه چيز بود مگر گوشت و سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده كه همه الوان اطعمه در آن بوده غير از نان و گوشت. و عطاء گفته غير از سمك و لحم. و عطيه عوفى گفته در آن ماهى بود كه در آن طعم همه الوان طعام را ميداد. و عمار و قتاده گفته‏اند در آن ميوه‏هاى بهشتى بود. و قتاده گفته صبح و شام بر آنها مثل مثل من و سلوى كه بر بنى اسرائيل نازل ميشد بر آنها نيز نازل ميگرديد.

و از سلمان فارسى روايت شده كه حق تعالى دو ابر فرستاد سفره سرخى در ميان آن بود و بزمين نزديك شد تا اينكه نزد حواريين بزمين گذاشت عيسى بگريه افتاد و گفت‏

 «اللهم اجعلنا من الشاكرين»

عيسى [ع‏] گفت هر كس عمل او بهتر است برخيزد و دستار از روى سفره برچيند شمعون گفت يا روح اللّه تو بآن اولى‏ترى عيسى ع وضو ساخت و نماز كرد و گفت «بسم اللّه خير الرازقين» و منديل از سر سفره برداشت خوانى ظاهر شد آراسته و در آن ماهى بريانى كه پوست و خار نداشت و روغن از آن ميچكيد و نزديك سر آن نمك بود و نزديك دم آن سركه و پنج گرده نان بر آن خوان نهاده بود بر يكى زيتون بر ديگرى عسل بر ديگرى روغن و در چهارم پنير و بر پنجم قديد. شمعون كه خليفه عيسى بود برخواست و گفت يا روح اللّه اين طعام دنيا است يا آخرت عيسى [ع‏] فرمود هيچكدام طعامى است كه حق تعالى بقدرت خود آفريده تا آنجا كه گفته در تفسير                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 414

 اهل بيت عليهم السّلام مذكور است كه چون مائده بر آنها نازل گرديد همه جمع ميشدند و از آن ميخوردند بزرگان و متمولين آنها ميگفتند ما نميگذاريم سفله در خوردن با ما شريك گردند حق تعالى مائده را از ميان آنها برداشت و آنها را خنازير يعنى ميمون و خوك گردانيد.

و در ابوار از بعضى صوفيه نقل كرده كه مائده اينجا عبارت از معارف است كه غذاى ارواح است مثل اطعمه كه غذاى ابدانست، و بنا بر اين شايد بنى اسرائيل در حقايق رغبت كرده باشند و در حقايق مستعد نبودند براى وقوف آن و براى اين بود كه عيسى بآنها گفته باشد اگر تحصيل ايمان كرده‏ايد تقوى را شعار خود نمائيد تا اينكه بر اطلاع آن متمكن گرديد و چون در آن اصرار كردند بطور اقتراح از حق تعالى سؤال كرده و حق تعالى بيان نموده كه آن سهل است و لكن در آن خطر و خوف عاقبت است زيرا وقتى سالك مقصد براى او كشف گرديد آنچه اعلى و ارفع از مقام او است بر آن تحمل نميتواند كرد و نتواند بر آن مستقر گردد و اين ضلالت بسيارى را ايجاب مينمايد چون بيان او مفصل بود و غرض ما اختصار است تا همينجا آنرا خاتمه ميدهيم.

 [پايان‏] وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ گفته‏اند كلمه «اذ» ظرف زمان و متعلق بمحذوفى است كه مقام بر آن دلالت دارد و مقصود از آنزمان روز قيامت است بدليل اينكه در چند آيه بعد فرموده امروز روزى است كه راست‏گوئى راستان آنها را سود ميدهد و نيز بدليل اينكه خود عيسى [ع‏] در جواب خداوند عرض ميكند تا ميان آنها بودم شاهد و ناظر اعمالشان بودم ولى پس از آنكه مرا فرا گرفتى از عمليات آنان اطلاعى ندارم تو خودت رقيب و ناظر بر آنان بودى.

راغب در معنى كلمه دون گفته بكسى كه از انجام كارى قاصر است دون                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 415

 گفته ميشود و بعضى از علماى ادب گفته‏اند كه اين لفظ مقلوب از دنو، و ادون و دنى است و اينكه خداى تعالى فرموده «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» باين معنى است كه دوستى كه در ديانت يا بقول بعضى در قرابت بپايه شما نميرسد انتخاب و اتخاذ نكنيد و اينكه فرمود «وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ» باين معنى است كه خدا گناه كمتر از اين را مى‏بخشد، و بقول بعضى غير اين را و اين دو معنى- كمتر- غير- هر دو با هم متلازمند و بهمين معنى است آيه شريفه «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» يعنى غير خدا، اين است كلام راغب در معنى كلمه «دون».

 [پايان‏] طبرسى (ره) در جوامع الجامع گفته وقتى كه در روز قيامت خداى تعالى ميگويد يا عيسى، مقصود از استفهام تقريع است بر نصارى و استعظام و بزرگى چنين قولى است «قالَ سُبْحانَكَ» عيسى گفت تو منزهى از اينكه براى تو شريك باشد براى من سزاوار نبود كلامى كه حق من نبود بگويم و من عبدى ميباشم مثل آنها همانا عبادت محقق و مخصوص بتو است «تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي» يعنى تو ميدانى معلومات من را و من معلومات تو را نميدانم، و اينكه عيسى ع گفت «فى نفسك» بطريق مشاكلة سلوك نموده «إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» تقرير دو جمله با هم است زيرا آنچه نفسها منطوى بر آنست آن از جمله غيبها است و علم احدى منتهى نميشود بسوى آنچه خداى تعالى ميداند و «ان» در «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» مفسره است و معنى آنست كه غيبها در نفسها منطوى نميگردد بآنچه خداى سبحانه عالم باو است «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» تفسير و معنى «ما امرتهم الّا بما امرتنى به» است يعنى آنها را امر ننمودم مگر آنچه را كه تو مرا بآن امر نموده بودى «وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً» يعنى «رقيبا» مثل شاهد بر آنكسيكه براى وى شهادت ميدهد و آنها را از اين قول منع ميكردم و از چنين عقيده‏ئى آنها را باز ميداشتم «فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ» وقتى من را فرا گرفتى تو خودت آنها را بنصب ادله و فرستادن تو انبياء را آنها را از چنين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 416
كلامى منع ميكنى «وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ» و تو بر هر چيزى گواهى.

 «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ» و آنها كسانى ميباشند كه غرض و مقصد آنها عصيان است و آنهايند كه رسولان تو را تكذيب ميكنند و آيات تو را انكار مينمايند «وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ» كه قدرت دارى بر عقاب كردن و ثواب دادن «الْحَكِيمُ» آنكسى است كه ثواب نميدهد و عقاب نميكند مگر از روى حكمت و درستى و معنى اگر آنها را بيامرزى با كفر آنها مغفرت و بخشش نسبت بهر گنهكارى بحكم عقل عمل نيك است و هر اندازه گناه بزرگتر باشد عفو و گذشت از آن نيكوتر است.

 [پايان‏] قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ظاهرا مقصود از «يوم» روز قيامت است كه در آنروز است كه راستگويان از طريق صدقشان بهره ميبرند. صدق يك معناى جامعى است كه شامل ميگردد صدق و درستى و مطابق بودن با واقع و حقيقت را و نيز مطابق باشد با اعتقاد بلكه با عمل هرگاه توأم گردد و كسى را بتمام معنى صادق گويند كه گفتارش و اعتقادش مطابق واقع و بر طبق حقيقت قرار گرفته باشد، و شايد مقصود از صادقين در اينجا آن صدق و راستى و اعتقاد و قائل شدن آنها بوحدانيّت حق تعالى و اقرار بحقانيّت جميع انبياء عليهم السّلام است و چنين مردمانى در روز موعود راستگو باشند و ايشانرا مژده داده ببهشتهائى كه از جمله نعمتهاى آن بهشتهاى متعدد اين است كه نهرهائى از زير درختهاى آن يا از زير غرفه‏هاى آنها على الدوام جريان دارد.

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ خداى تعالى از آنها خشنود و راضى است و آنها نيز از خداى خود راضى و خشنودند و رضايت حق تعالى از تمام نعمتهاى بهشتى بالاتر و ارجمندتر است.

و از اينجا ميتوان استفاده نمود كه رضايت او تعالى ايجاب ميكند رضايت عبد را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 417

 از پروردگار خودش زيرا كه رضايت بنده را عطف داده برضايت خود از او.

اين است كه در آخر آيه فرموده «ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» معلوم است كرامتى بالاتر از اين نيست كه خداى جليل از بنده ضعيف خود اظهار رضايت نمايد، در بعضى از روايات نقل شده كه «هر كس از خدا راضى است معلوم ميشود خدا هم از وى راضى است» لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ مخصوص بخدا است مملكت آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است بقول بعضى از مفسرين «و من فيهن» نگفت كه دلالت بر ذوى العقول كند «ما فيهن» فرمود تا تنبيه باشد و دلالت كند بر اينكه اهل آسمانها و زمين همه عاجز و محتاجند بحق تعالى آنها بهيچ وجه مالك نيستند همه بنده و تحت اراده قديم تعالى واقعند و او است كه بر هر چيزى توانا است.