کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
أنعام: آيات 92 تا 165 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست




مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 86

 [سوره الأنعام (6): آيات 92 تا 96]

وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (92) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (93) وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94) إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (95) فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (96)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 87

 [ترجمه‏]

و اين قرآن كتاب مباركى است كه آنرا نازل گردانيديم و تصديق كننده است آنچه را كه پيش از آن از كتابهاى آسمانى آمده- و براى اينكه آنهائى را كه در مكه و اطراف آن بودند بترسانى (يعنى تمام اهل دنيا را) و آن كسانى كه بآخرت ايمان آورده‏اند- باين قرآن ايمان ميآورند- و آنها بر نمازشان محافظت مينمايند [92]

و كى است ستمكارتر از كسيكه بر خدا دروغ بست و گفت من رسول اويم يا گفت بمن وحى شده- و باو چيزى وحى نشده باشد و كى است ظالم‏تر از كسيكه گفت بزودى نازل كنم مثل آنچيزى كه خدا نازل گردانيد- اگر تو ببينى چگونه باشند ستمكاران در سكرات مرگ كه ملائكه عذاب دستهاى خود را پهن كرده‏اند و ميگويند روح خود را بيرون آريد (يا آنرا از عذاب برهانيد) امروز (روز مرگ) پاداش داده ميشويد بعذاب خوار كننده- براى اينكه بر خدا ميگفتيد چيزى كه غير حق بود چنين بوديد كه از آيات خدا گردن كشى ميكرديد [93]

و همانا براى حساب بسوى ما تنها آمديد همين طورى كه اول دفعه شما را آفريديم و آنچه (از مال و اولاد و غيره) بشما عطا كرده بوديم پشت سر انداختيد و با شما شفعاء شما را نمى‏بينيم آنانكه گمان ميكرديد در تربيت شما با خدا شريك ميباشند- و همانا بين شما و آنها قطع گرديد.

و از شما مفقود گرديد آنچه را گمان ميكرديد [94]

حقيقة خدا شكافنده دانه و هسته است و زنده را از مرده بيرون ميآورد- و مرده را از زنده بيرون ميآورد- اين است خدا و يكجا گردانيده ميشويد- خدائى را بكسى نسبت ميدهد كه چنين نيست [95]

شكافنده عمود صبح است از تاريكى شب- و شب را قرار داده براى سكونت شما و خورشيد و ماه را بنظم معين بكار واداشته- و اين تقدير خداى غالب و دانا است [96]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 88

 (توضيح آيات)

وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها (هذا) اشاره بقرآن است و در وصف قرآن فرموده اين كتابيكه نازل كرديم كتاب مباركى است كه خير آن دائم و نفع آن بسيار و خيرى است مستقر گرديده و بركت در لسان دين آن خير معنوى يا مادى است كه منتهى بمعنوى گردد كه از جمله صفات او اينستكه تصديق كننده كتب پيمبران پيش است يعنى تورات و انجيل، و نيز در آن موعظه و اندرز است و براى مؤمنين رحمت است و براى عاصيان نقمت و تهديد است (وَ لِتُنْذِرَ) عامّه قراء (لتنذر) بتاء خطاب قرائت كرده‏اند يعنى اى محمد اين قرآن را نازل گردانيديم تا اينكه تو اهل مكه و اطرافش را بترسانى، و ابو بكر از عاصم كه يكى از قراء است بياء قرائت كرده (لينذر) خوانده يعنى اين كتاب سبب انذار است مثل قوله تعالى (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ) و نيز قوله تعالى (إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ) و بهمين معنى است قوله تعالى (هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ) و مكه را (ام القرى) ناميده‏اند براى اينكه عرب اصل شيئى را (امّ) ميگويد و نظر به اين كه زمين از زير مكه كشيده شده است اين است كه به (امّ القرى) ناميده شده، يعنى اصل شهرها و براى شرافت آن زمين كعبه را در آنجا قرار داده و آن مقصد عالميان است، و بقولى مكه را ام القرى ناميده‏اند براى آنكه اول شهرى بود كه آدم در آنجا فرود آمد.

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ ظاهرا مرجع ضمير (به) كتاب يعنى قرآن است، د در اينجا دو علامت يا دو صفت نسبت بكسانيكه ايمان بقرآن دارند يادآورى ميكند يكى كسانيكه بآخرت ايمان دارند، بقرآن ايمان ميآورند، اين جمله متفرع بر اوصافى است                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 89

 كه براى قرآن آورده از جمله آنهائيكه بآخرت ايمان دارند بقرآن ايمان ميآورند.

از اينجا معلوم ميشود كه ايمان بقرآن ناشى از ايمان بآخرت است كسى كه بآخرت ايمان ندارد نميتواند بقرآن ايمان بياورد.

و شايد سرّش اين باشد كه گوشزد بشر نمايد كه ايمان بآخرت و معاد بايستى از روى دليل عقلى باشد نه دليل سمعى زيرا كه معرفت بمبدء و معاد اصل ايمان است، و دو ركن و دو پايه ايمان ميباشد و ايمان قطعى بمبدء و معاد بدلالت عقل و برهان پديد ميگردد نه بدليل نقلى، زيرا اگر بقرآن بخواهيم معرفت بمعاد پيدا نمائيم و بآن ايمان آوريم و معرفت بمعاد را بقرآن بشناسيم دور باطل لازم ميآيد زيرا چنانچه گفته شد معرفت و ايمان بمعاد منوط بشناسائى مبدء حكيم قادر توانا است كه چون منزّه از كار عبث و بيهوده است اعتراف ميكنيم كه بايد بازگشتى و معادى در كار باشد و اگر بدليل عقلى چنين ايمانى ميسّر نگردد بشر عاقل بچه جهت زير بار تكليف ميرود و لازمه اين ايمان تصديق بكتابهاى آسمانى است كه آنچه امر معاد بآن تنظيم ميشود ما را بآن ارشاد نمايد خلاصه ايمان بآخرت بدليل عقلى ثابت ميگردد نه باخبار قرآن و لازمه ايمان بآخرت عمل نمودن بوظائف قرآن است، پس دور لازم نميآيد زيرا كه معاد را بقرآن ثابت نميكنيم بلكه ببرهان و دليل عقلى بر تنزّه حق تعالى از كار عبث ثابت ميكنيم كه اين طور تنزيه و حكمت خلقت بشر لازمه اثبات معاد است گويا خواهد بفرمايد پس از آنكه ثابت شد كتاب مبارك و مصدقى كه ما نازل گردانيديم براى انذار بشر كسانيكه بنشأه آخرت ايمان دارند باين كتاب ايمان ميآورند (وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ) جمله حاليه عطف به (الذين) است يعنى و اين كسانى كه بآخرت ايمان دارند بنمازهاى خودشان محافظت مينمايند و شرائط ظاهرى و باطنى آنرا مراعات ميكنند و اختصاص بنماز يكى از جهت اهميت آنست و ديگر اينكه بسيارى از وظائف دينى منوط بنماز است و اگر نماز با شرائط                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 90

 و حضور قلب واقع گردد دل و قلب را جلاء ميدهد.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ افتراء، افتعال است از (فرى) بمعنى قطع يعنى قطع بر خبرى كه حقيقت ندارد، مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند آيه راجع بمسيلمه كذّاب است و آن مردى سجّاع و كاهنّ بود، بسجع گفتن و الفاظ بهم بافتن عوام را اغواء مينمود و ميگفت بر من وحى ميرسد و مرا كتابى است، و بكهانت تلبيس ميكرد و ميگفت من علم بغيب دارم، و از آسمان بمن خبر ميرسد، و در روايتى روزى دو نفر نزد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرستاد، رسول بآنها گفت شما باو ايمان داريد گفتند آرى گفت اگر براى اين نبود كه رسولان را نكشند ميفرمودم كه شما را بكشند، مسيلمه كذّاب در يمامه بود، و يكى ديگر از كذابين در صنعاء بنام اسود عنسى ادّعاء پيمبرى مينمود.

وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ در شأن نزول آيه گفته‏اند كه عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح قرشى از بنى عامر بن لوىّ كاتب رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود، و باملاء رسول قرآن را مينوشت و گاه گاهى از آخر آيات وحى كه نامهاى خدا بود كلمه‏ئى بكلمه ديگر تبديل مينمود، مثل اينكه عزيز حكيم را، عليم حكيم مينوشت، عبد اللّه از سكوت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بشكّ افتاد كه اگر راست ميگويد كه قرآن وحى است چرا تعبير نميفرمايد، و مرتد شد و بمكه برگشت و گفت (سأنزل مثل ما انزل اللّه) من نازل ميكنم مثل آنچه خدا نازل كرده- و نيز در آيه توجيهات ديگر از مفسرين نقل شده.

وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ غمر در لغت بمعنى پوشانيدن و پنهان كردن چيزى است بطورى كه هيچ اثرى از آن آشكار نباشد اين است كه آب زيادى كه ته آن پديد نباشد- و همچنين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 91
جهالت يا شدتى كه اطراف انسان را بگيرد و راه چاره را بر او مسدود گرداند آنرا (غمر) گويند و ظاهرا مقصود از (غمرات الموت) در آيه همين معنى دوم مقصود است كه ميخواهد برسولش خبر دهد كه اگر تو ميديدى حال ستمكاران را يعنى سختى حالشان را- و شايد مقصود از ظالمين در اين آيه آن سه نفرى باشند كه در اول آيه خبر ميدهد يكى آنكه بر خدا افتراء ميزند و دروغ مى‏بندد و ديگر آنكس كه گفت بر من وحى نازل ميگردد و باو وحى نشده و ديگر آنكه گفت زود باشد كه نازل كنم مثل آنچه خدا نازل گردانيده است و ملائكه براى گرفتن روح پليد آنها دستهاى خود را باز ميكنند اشاره به اين كه بسختى جان آنها را ميگيرند شبيه بكسى كه ميخواهد كار سختى انجام دهد دستش را باز ميكند ملائكه هم ميخواهند بسختى و زجر جان آنان را بگيرند- و گويا ملائكه بآنها نهيب ميزنند كه نفسهاى خود را از بدنتان بيرون كنيد زيرا كه از شدّت علاقه‏ئى كه ببدن دارند بر بيرون كردن نفسشان حاضر نيستند و شايد در آنموقع ستمكاران ملائكه (غلاظ و شداد) را مى‏بينند و بسختى جانشان را بيرون ميكنند الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ يعنى امروز كه وقت مردن شما است جزاء داده خواهيد شد بعذاب خوارى كه متضمن شدّت و اهانت است. و (هون) بضم ها يعنى خوارى و بفتح ها بمعنى رفق و آسانى است مثل (يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً) و از حضرت امام محمد باقر ع روايت شده كه مراد بعذاب هون تشنگى است در وقت جان كندن آنها بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ و باين عذاب خوارى پاداش داده ميشويد براى اينكه بر خدا چيز ناروا ميگفتيد و چنين بوديد كه از آيات او گردن كشى ميكرديد.

آرى عذاب موقع مرگ براى كفار نسبت بعذاب پس از آن در عالم برزخ و روز معاد عذاب كوچكى مينمايد قوله تعالى (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 92

 شيخ طنطاوى در تفسيرش راجع بآيه (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ الخ) بيان مفصلّى از بيان ارواح در اروپا و امريكا و انكلزا و ايطاليا نقل ميكند كه خلاصه آنرا در اينجا ترجمه مينمائيم:

چنين گفته خلاصه آنچه در جمعيات نفسيه از ارواح در حال موت نقل شده اين است كه گفته‏اند مردم دو قسمند: صالحين و فاسقين- و موت يا فجائى است يا پس از مرض و پيرى و ضعف پديد ميگردد- و مردن فجأه بر نفس سخت است. و گفته‏اند براى روح انسانى دو جسم است: يك جسم لطيف شفّاف- و ديگر جسم ارضى ثقيل- و معنى نزع روح اين است كه جسم ارضى را ميگيرند تا اينكه آن جسم لطيف محيط بروح از آن جسم ثقيل خالص گردد- و هر قدر انسان صالح‏تر يا مريض يا پيرتر باشد انفصال آن جسم ثقيل از جسم لطيف آسان‏تر است- و هر قدر انسان ظالم‏تر و فاسق‏تر و محبّت مال و جاه و اولاد در او زيادتر باشد انفصال روح لطيف از جسم ارضى سخت‏تر و مشكل‏تر ميباشد و بزرگتر چيزى كه هنگام نزع سبب سختى جان كندن ميشود شهوات و گناهان است خصوصا براى آنهائى كه بحيات اخروى مقرّ نيستند كه آنها در آن موقع چنان مضطرب ميگردند و در عذابى واقع ميشوند كه بى‏طاقت ميشوند آن روحى كه مادّى و بخيل و ظالم و جاهل و متكبر و بباقى صفات نكوهيده متصف باشد در آنهنگام آلامى حس ميكند كه بى‏طاقت ميگردد و نيز وقتى مى‏بيند آنهائى را كه مقامشان پست‏تر از او بوده منزلتشان عظيم‏تر و مقامشان بالاتر از آنها است در آنحال عذابى در خود مى‏بيند كه طاقت نميآورد- و روح چنين كسى واقع ميگردد در محوطّه‏ئى بغلاف ظلمانى و او را محجوب ميگرداند و امّا روح پاك صالح براى لطافتش و سبكى و استعدادش هنگام موت بالا ميرود بدون اينكه مشتاق بدنيا باشد بلكه فرحناك است كه از اين بدن ثقيل خلاص ميگردد و مشاهده ميكند چيزى را كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بخاطر بشرى خطور نموده، زيرا كه اين كواكب و خورشيدها و ساكنين در                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 93

 آنها و نظام عالم را معاينه مينمايد و مطلع ميگردد بر جمال و بهاء و انوار بطوريكه بيهوش ميگردد و از حسن اين منظره سالهائى از خود بى‏خود ميگردد و وقتى اجلش آمد منتقل ميگردد بعالم شريف و معارف نفسش زياد ميگردد و عالم ميگردد معلومى كه براى اهل زمين تصور ندارد پس از آن درجات او بالا ميرود درجه بدرجه لطيف و لطيف‏تر تا اينكه بمنتها درجه قرب ميرسد لكن ارواح ميگويند اين مرتبه نادر است، و اين ارواح عاليه باذن خدا مدبّر عالمند تا آنجا كه گفته: تعجب كن چگونه است سخنان ارواح بر دست غير مسلمانها كه مطابق با قرآن و ناطق بآن است، و چگونه ارواح گفته‏اند كسانى كه در دنيا فرو رفته و گناهكار و در غفلتند وقت موت نميدانند چه عمل كرده‏اند و بسا چندين سال در عذابى كه طاقت ندارند باقى ميمانند و نيز چگونه جانشان بعلاقه‏ئى كه بدنيا دارند بكراهت از بدنشان بيرون ميآيد، و نيز چگونه ارواح عاليه موقع مردن صلحاء ميآيند و با آنها ملاطفت و مهربانى ميكنند زيرا كه در آنوقت ديگر بين آنها حجابى نيست، و نيز چگونه ارواح صالحه بحديثهاى ارواح عاليه تمتع ميبرند و از آنها تعليم ميگيرند و بالا ميروند، و ببين كه چگونه تمام اينها مطابق با نصّ قرآن است- پس قوله تعالى (أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ) مطابق همان كلام ارواح است و نيز در سوره ديگر فرموده (إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ) يعنى نزد مردن- و نيز ملائكه بمحتضر ميگويند (أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا الخ) و اين همان است كه ارواح گفته‏اند- و نيز ميگويد (فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ) ارواح هم همين طور گفته‏اند- و قوله تعالى (إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) اين نيز عين همانست كه ارواح گفته‏اند- و قوله تعالى (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ- الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ- لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ) همانست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 94

 كه ارواح گفته‏اند. و در حديث فرموده‏

 (من احبّ لقاء اللّه احبّ اللّه لقائه و من كره لقاء اللّه كره اللّه لقائه)

و نيز در حديث‏

 (سترون ربّكم)

و در آيه (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ) همين طور ارواح گفته‏اند- و گفته (كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ) بلكه ارواح ميگويند فجار در آنروز از ارواح صالحه محجوبند- و الحاصل آنچه قرآن در امر آخرت ذكر نموده ارواح در عالم بعد از موت خبر داده‏اند- باعتبار اينكه موت اول منازل آخرت است و حساب از همان ساعت مرگ شروع ميشود و اين از عجب‏ترين عجائب است.

 [كلام طنطاوى با كمى اختلاف بپايان رسيد] وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ در آخرت يا پس از مرگ بهمين ستمكاران كه در آيه بالا تذكر داده شد و امثال اينها خطاب سخط آميز ميرسد كه اى كافرين ستمكار امروز نزد ما آمديد تنها همين طورى كه اول خلق كرديم شما را كه از همه چيز خالى و برهنه بوديد نه لباسى، نه مالى، نه اولادى، ندرياست، نه جاهى و عنوانى و ناتوان بدنيا آمديد امروز هم كه بسوى ما برگشتيد برهنه، نه علمى، نه عملى، و نه ايمانى، و نه كمالى، و نه چيزى از دنيا از آنچه دل بوى بسته بوديد با خود آورديد همه را وا گذاشتيد و كجايند آن بتها و آنهائى را كه پرستش مينموديد و شفيع خود ميدانستيد چطور شد كه بين شما و آنها قطع گرديد و امروز كه روز بيچارگى شما است بفريادتان نميرسند (فرادى) جمع فرد است مثل (كسالى).

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ الخ (حب) تخم زراعت است و (نوى) تخم اشجار است، در بيان آثار قدرت و حكمت بارى تعالى خاطر نشان ميكند كه خدا آنكسى است كه دانه مرده را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 95

 ميشكافد و از آن نباتات و گياهان كه داراى روح نباتى ميباشند بيرون مى‏آورد و از نطفه مرده انسان و حيوان را زنده بيرون ميآورد، و واو در (و مخرج) جمله را به (يخرج الحى) عطف داده، و مرده را از زنده بيرون آورده، مثل تخم و نطفه كه از نبات و حيوان و آدمى بيرون ميآورد، و اين زنده كننده و ميراننده خدا است كه فقط او است سزاوار بندگى، پس چگونه از او برميگرديد بسوى غير او.

شايد اشاره باين باشد كه عقل خود را بكار اندازيد و با خود فكر كنيد آيا سزاوار است كه از چنين خدائى رو گردان شويد بسوى غير او و بر او دروغ بنديد يعنى بر او شريك آوريد.

و نيز خداى شما آنكسى است كه سياهى شب را مى‏شكافد و صبح روشن ظاهر ميگرداند، و شب را براى آسايش شما قرار داده كه از تعب و زحمت روز استراحت نمائيد، و خورشيد و ماه را قرار داده، و (حُسْباناً) يعنى نشانه‏هاى اوقات و آنها را در اطوارهاى مختلف گردش و حركت داده تا ماه و سال و ايّام و ساعات معين گردد و تمام اينها بتقدير عزيز عليم خداى غالب عالم انجام گرفته.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 96

 [سوره الأنعام (6): آيات 97 تا 105]

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (97) وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ (98) وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (99) وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَصِفُونَ (100) بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (101)

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ (102) لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103) قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (104) وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (105)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 97

 [ترجمه‏]

و او است خداوندى كه براى شما ستاره‏ها را آفريد تا در تاريكى شب و در بيابانها و درياها راه بيابيد- و همانا ما براى اهل بصيرت آيات را مفصل گردانيديم [97]

و خدا آنكسى است كه شما را از يك نفس آفريد- پس شما راست محلّ قرار گاهى از رحم مادر و (مستودت) صلب پدر و ما آيات را تفصيل داديم براى جماعتى كه بفهمند [98]

و او آنكسى است كه از آسمان بارانرا نازل گردانيده- و بسبب آب بيرون ميآوريم گياه سبزى كه از آن خارج ميكنيم دانه‏هاى بهم پكيده- و از درخت خرما بيرون ميآوريم شكوفه و غنچه و خوشه‏هاى نزديك بهم (و از آب باران) بيرون ميآوريم بوستانهاى انگور و درخت زيتون و درخت انار در حالى كه بعضى شبيه بيكديگر و غير شبيه بهم- نگاه كنيد بميوه درختان وقتى كه بيرون آيد و بنگريد بزرگ شدن آنها را و رسيدن آنرا- و حقيقة اينها علاماتى است براى گروهى كه ايمان آورند [99]

و مشركين براى خدا شركائى از جن قرار دادند- در صورتى كه آنان را خدا آفريده و بنادانى براى او پسران و دختران تراشيدند- پروردگار عالم پاك و منزّه و برى‏ء است از آنچه وصف ميكنند [100]

او است پديد آورنده زمين و آسمان كجا براى او اولاد است- و او را زنى و رفيقى نيست و همه چيز را او آفريده و بهر چيزى دانا است [101]

اين است پروردگار شما الهى نيست مگر او و او است آفريننده هر چيزى- پس او را پرستش و عبادت نمائيد و او نگهبان تمام موجودات است [102]

هيچ چشمى او را نبيند و او همه چشمها را ادراك مينمايد، و او لطيف و نامرئى و بهمه چيزها آگاهست [103]

اى رسول بگو از طرف پروردگار شما بينائى (كتاب آسمانى) آمد، كسيكه بآن بينا گرديد براى نفع خود او است و كسيكه كور گرديد، بر ضرر او است- و من نگهبان شما نيستم [104]

اين چنين ما آيات را ميگردانيم از طورى بطورى- و همانا كافرين گويند اينها را درس خوانده‏ئى و ما آيات را براى اهل دانش بيان ميكنيم [105]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 98

 (توضيح آيات)

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ترجمه آيات شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه اينكه آيه مربوط بآيات بالا است و در مقام نظام آفرينش و امتنان بر بنى آدم برآمده و بآنها يادآورى مينمايد كه خدا و معبود شما آنكسى است كه ستارگان را آفريد تا اينكه در تاريكيهاى شب در مسافرتتان گمراه نگرديد، و در حديث است كه (نجوم) اهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشند.

ظاهرا لام (لتهتدوا) تعليل است يعنى ستارگان را آفريديم براى راهنمائى شما، شايد مقصود از (قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ) تفصيل آيات تكوينى و علامات خلقت باشد كه هر چيزى را براى غايت و مصلحتّى تعيين گردانيديم و ميشود مقصود همين آيات لفظى قرآنى باشد كه آيات را مفصل گردانيديم براى جماعتى كه عالم و دانا مى‏باشند يعنى علماء و دانشمندان از آيات بهره ميبرند نه جهّال.

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ گفته‏اند كلمه (مستقرّ) هم بفتح قاف قرائت شده و هم بكسر آن، بنا بر اينكه مستقر بفتح قاف قرائت شود اسم مكان و بمعنى محلّ استقرار است، و همچنين مستودع بفتح دال بمعنى مكانى است كه در آن وديعه ميگذارند و نظير اين آيه در سوره هود آمده قوله تعالى (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ) و بقرينه آن آيه بنا بر قرائت بفتح قاف معنى چنين ميشود (فمنكم من هو فى مستقر، و منكم من هو فى مستودع) و بنا بر قرائت بكسر مستقر اسم فاعل، و مستودع اسم مفعول ميشود و در تقدير چنين است (فمنكم مستقر و منكم مستودع) يعنى بعضى از شما مستقرند و بعضى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 99

 مستقر نيستند.

و در تفسير عياشى ابى بصير از ابى جعفر ع روايت كرده كه گفتم چيست معنى (هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ الخ) گفت اهل شهر تو يعنى آنجا كه در آن هستى چه ميگويند گفتم ميگويند: مستقر در رحم مادر و مستودع در صلب پدر- حضرت فرمود كه دروغ ميگويند (مستقر) كسى است كه ايمان در قلبش قرار گرفته و ثابت گشته و هيچ وقت ايمان از قلبش زائل نميگردد، و (مستودع) كسى است كه مدتى ايمان در قلبش بوديعه گذارده شده بعد از او گرفته ميشود و (زبير) از آنها بود.

بروايت سعد بن ابى الاصبع كه گفته از ابى عبد اللّه ع در حاليكه از او سؤال ميشد از (مستقر) و (مستودع) شنيدم كه گفت (مستقر) در رحم، و (مستودع) در صلب.

مفسرين راجع بقوله تعالى (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ) معانى بسيارى گفته‏اند از آن جمله، مراد از انشأ يعنى ايجاد انسان از نفس واحده اين است كه تمامى بشر از يك نفس كه آن نفس و روح انسانيّت است آفريده شده‏اند و يا گفته‏اند كه تمام افراد اين نوع داراى يك نفس و يك بدنند باين معنى كه تركيب نفس و بدن در همه افراد يك نوع تركيب است و آن نوع از تركيب همانست كه از آن بحقيقت انسانيّت تعبير ميكنيم در (كشف الاسرار) گفته آيه از روى اشارت ميگويد شما را از آدم آن نفس يگانه آفريدم كه در آفريده شدگان كسى را ندادم آن دولت كه ويرا دادم- و آن منزلت و رتبت كه ويرا نهادم، خود را جلّ جلاله (أَحْسَنُ الْخالِقِينَ) گفت و آدم را (فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ) گفت، يعنى (اللّه) است نيكوتر آفرينندگان، و آدم است نيكوتر آفريده شدگان اى آدم در خالقيت يگانه منم، و در مخلوقات يگانه توئى، همانست كه در بعض اخبار بيارند در صفت خلقت آدم، كه ربّ العزة جل جلاله گفت (احببت شيئا فخلقته فردا لفرد).                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 100

 وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً الخ (هو) اشارت است بذات احديت (الذى) اشارت است بصفات ربوبيت (انزل) اشارت است بصنع الهيت، خداوندى موجود بذات، موصوف بصفات، معروف بصنايع و آيات، و گفته‏اند (هو) اشارت است فراهست تا شنونده گوش بدان دارد، و جوينده بدان راه يابد نگرونده فرا بيند (الذى) كنايه است از هست، تا شنونده آشنا گردد، و جوينده بينا، و خواهنده دانا تا آنجا كه گفته (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً) تا آخر، همه نشانست كه كردگار يكتا است و در خدائى بى‏همتا، و در قدرت بى‏احتيال است، و در قيوميت بى‏كشتن، حال است، و در ملك ايمن از زوال است، و در ذات و نعت متعال است، ربّ العالمين، بنده‏گان را بر اين توحيد بخواند، نبينى كه در آخر آيت ميگويد:

 (انْظُرُوا) در نگريد تا بدانيد، و بدانيد تا دريابيد، اينجا بنظر ميآيد، جاى ديگر ميگويد (وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ) نظر نكند و نپذيرد و يادگار نشناسد، مگر كسى كه دل با حق راست دارد، و نظر وى پيش چشم خويش دارد، اين است اشارت آخر آيت كه گفت (إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ) بآيات قدرت آنكس راه برد كه بآيت صفت ايمان دارد، وى از (اللّه) شرم دارد كه بر وى نظر دارد كه از نظر وى خبر دارد، و از (اللّه) وى باك دارد كه (اللّه) را بر خود قادر ميداند.

 [پايان‏] وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَصِفُونَ گفته‏اند، در زمان جاهليت، دين عرب سه دين بود، جماعتى فرشتگان را ميپرستيدند، ميگفتند اينان دختران خدااند اين است كه ايشان را پوشيده ميدارد و جماعت ديگر بتها را پرستش مينمودند، و جماعتى از خزاعه ستاره (شعرى) را پرستش مينمودند، و از اهل كتاب يهوديان ميگفتند (عزير ابن اللّه) و مسيحيان ميگفتند (مسيح ابن اللّه).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 101
 و بعضى گفته‏اند مقصود از (شركاء الجن) همان فرشتگانند و نظر به اين كه غائب از نظرند آنها را (جن) ناميده.

كلبى گفته: اين آيه در شأن زنادقه آمده كه ابليس را شريك اللّه ناميدند و گفتند (اللّه) سبحانه خالق نور و خير و ناس و چهار پايان است، و ابليس خالق شرّ و ظلمت و سباع و مارها و گزندگان است، و ميشود كه ضمير (هم) در (خَلَقَهُمْ) راجع بكافرين باشد يعنى قرار دادند براى خدائى كه آنها را آفريده و تصوير كرده شريكان، و ميشود كه ضمير راجع بجن باشد. هر كدام باشد، چگونه ميشود مخلوق خدا شريك او باشد در صورتى كه هم آنها و هم جن را او آفريده (وَ خَرَقُوا لَهُ) يعنى (اختلقوا و كذّبوا) اختلاق كردند و دروغ بر خدا بستند.

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ اين آيه ببشر خاطر نشان ميكند كه خداى شما آنكسى است كه آسمانهاى با اين عظمت و زمين با اين سعه و استحكام را ابداع نموده يعنى همه موجودات را از نيستى و عدم بوجود آورده و اولاد داشتن كسى را سزد كه زن داشته باشد و زن داشتن كسى را سزد كه محتاج باشد و احتياج با وجوب وجود و كمال قدرت منافى است و خدا بمحض اراده ازلى عوالم وجود را ابداع نموده و نيز ولد توليد مثل است و بادله توحيد ثابت گرديده كه براى خدا نه شبهى و نه مثلى و نه نظيرى است متفرد است بذات و صفات و از صفات مخلوقين منزه و مبراء است وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ تعميم پس از تخصيص است، اول آيه خود را معرفى نموده كه ابداع كننده آسمانها و زمين است سپس بطور عموم خاطر نشان ميكند كه او خالق و پديد آورنده هر حادثى است، و همه اشياء فعل او و اختراع او و صنع او است، و ديگر در اين آيه يادآورى ميكند كه دانسته شود علم او بتمام اشياء احاطه دارد.

و خلاصه اينكه دو صفت از اوصاف عظمت و جلال خداوندى خود را تذكر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 102

 ميدهد: يكى عموم قدرت، دوم احاطه علميه و ذات ذو الجلال خود را باين دو صفت كماليه ميستايد و معرفى مينمايد و آيات راجع باين دو صفت يعنى عموم خلقت و احاطه علم خدا بسيار است و اگر بخواهيم آياتيكه راجع بعموم خلقت در قرآن كريم است يادآورى كنيم طول ميكشد و براى نمونه سه آيه ذكر ميشود مثل قوله تعالى (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ) (اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ) (وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ) و امثال اينها لا تعدّ و لا تحصى است.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ سخنان مفسرين در توجيه قوله تعالى (خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ) 1- در كتاب خصال است كه اعمش بجعفر بن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين نسبت داده كه در حديث طويلى فرموده‏

افعال عباد مخلوقة خلق التقدير لا خلق التكوين‏

 (اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ) جبر و تفويض نگوئيد.

2- در كشف الاسرار در ذيل اين آيه گفته (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ) دليل است كه هر حادثى كه در عالم است فعل خدا است و خلق او و اختراع او است، جز وى خالقى و صانعى نه، جز وى محدث و مخترعى نه، بنده‏گان و رهيگان همه آفريدگان وى، افعال و اعمال ايشان، حرفت و صنعت ايشان، حركات و سكنات ايشان، چه در خير و چه در شرّ، مخلوق و مصنوع وى، متعلق بقدرت وى، تا آنجا كه گفته بلى فعل بنده از روى اكتساب و اضافت منتسب باو است و ثواب و عقاب بسته بآنست، چنانچه حركت بنده، از يك روى خلق خدا است و از يك روى وصف و كسب بنده، نتوان گفت كه جبر محض است، كه وعده وى ضرورى است و نتوان گفت خلق و اختراع بنده است كه بنده از دريافت و دانش اجزاء مكتسبه عاجز است، پس اعتقاد درست و طريق راست آنست كه گويند مقدور است بقدرت اللّه از روى خلق و اختراع و بقدرت بنده از روى اكتساب كه اللّه آن قدرت را در او آفريده، و وصف بنده كرده پس اين قدرت وصف بنده است و خلق خدا نه كسب بنده، و حركت فعل خدا است و وصف و كسب بنده. [پايان‏]                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 103

 3- در مجمع البيان پس از توجيه آيه گفته: كسيكه معتقد است كه قوله تعالى (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ) دلالت دارد بر خلق افعال عباد، جواب او اين است كه آنچه از آيه مفهوم ميگردد چنين است كه مخلوقات را اراده كرده، چنانچه كسيكه گفت هر چيزى را خوردم مأكولات را اراده كرده، و كلّ مخلوقات با آنچه در او است از خلقت عجيب منسوب باو است اضافه بر اين حق تعالى نفس خود را از افك عباد و كذب آنها تنزيه نموده پس اگر خودش اين افك و كذب را آفريده بود چگونه خود را تنزيه مينمود.

 [پايان‏] 4- بعضى از مفسرين در توجيه آيه و عموميت خلقت و مسئله جبر و تفويض كه معركه آراى دانشمندان است، پس از توضيحات بسيارى و بيان آيات بيشمارى راجع بعموميت خلقت پروردگار چنين گفته: هر جا كه در كلام خداى تعالى بذكر سيئه و گناه و امثال آن برميخوريم بايد بگوئيم اين معانى عناوينى هستند غير حقيقى باين معنى كه هيچ انسان گنهكارى خودش و گناهش روى هم مخلوق خدا نيست تنها خودش مخلوق او است، اما گناهش هيچ انتسابى بخدا و خلقت خدا ندارد، و اگر مى‏بينيم بين آن گناه و گنهكار رابطه‏ايست كه بين آن و غير آن نيست اين براى وضع يا اضافه يا نسبتى است كه بين آن و بين عمل مشابه آن برقرار است. و بعبارت ديگر هيچ معصيت و ظلمى نيست مگر آنكه عملى از سنخ آن هست كه معصيت و ظلم نيست و اگر آنرا ظلم ناميم و اين را نمى‏ناميم براى مخالفتى است كه اولى با دستور دين يا با حكم عقل دارد و يا براى فسادى است كه در جامعه داشته و يا نقض غرضى از اغراض است و دومى اين آثار سوء را ندارد، مثلا زنا و ازدواج كه دو فعل شبيه بهمند هيچگونه اختلافى در اصل و حقيقت و وجود نوعى آن دو نيست و اگر يكى را زشت و مذموم و ديگرى را ممدوح ميدانيم براى موافقت و مخالفتى است كه با شرع الهى و يا سنت اجتماعى و يا مصلحتّى از مصالح اجتماع دارند- و اينگونه امور جهاتى و قراردادى و اعتبارى هستند كه عقل عملى و شعور اجتماعى حكم باعتبار آن ميكند و ظرف اعتبار آنها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 104

 همان ظرف اجتماع است و در عالم تكوين و خارج جز آثار آن كه ثواب يا عقاب باشد ديده نميشود.

 [پايان‏] خلاصه رأى آن دانشمند چنانچه صريح بيان او است اين است كه حسن و قبح اعمال امر اعتبارى و قرار دادى در ظرف اجتماع است و بنا بر اين رأى هر عملى كه جامعه آنرا نيكو بدانند خوب است و هر عملى را كه جامعه زشت دانند قبيح است و اين رأى دو تالى فاسد ايجاب مينمايد يكى بطلان حسن و قبح عقلى كه تمام عقلاء عالم معترف بآنند، و ديگر لازم ميآيد كه شارع بدون مصلحت در مأمور به و مفسده در منهىّ عنه امر و نهى صادر نمايد بلكه اگر گوئيم تمام احكام عناوينى باشند غير حقيقى احكام شرع تماما لغو ميگردد. اگر مفسده ذاتى در زنا و مصلحت ذاتى در ازدواج نبود چه بر آن ميداشت كه نهى از زنا و امر بازدواج نمايد، مسلّم احكام شارع از اوامر و نواهى تماما معلل بمصلحت ذاتى عمل و مفسده ذاتى بر ترك آنست نه فقط بوجوه و اعتبار است.

آرى ميتوان گفت در اوامر و نواهى شرع دو حكمت مندرج است يكى حسن ذاتى در مأمور به و قبح ذاتى در منهى عنه، و ديگر اختبار و آزمايش كه بين مطيع و عاصى تميز داده شود و دانسته شود مطيع كيست و عاصى كدام است و شخص مطيع دو فائده عائد او ميگردد يكى آن فائده ذاتى كه در اوامر مأخوذ است و ديگر اتصاف او بمقام عبديت، و نيز عاصى دو ضرر نصيب وى ميگردد يكى مفسده‏ئى كه در منهى عنه مأخوذ است و ديگر استحقاق عقاب بر مخالت مولى و راجع بآيه (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ) كه جماعت جبريه كه بآن و امثال آن خواسته‏اند ثابت كنند كه همه چيز مخلوق خدا است حتّى عمل اختيارى عبد كه آنهم فعل خدا است و اراده بنده مدخليّتى در آن ندارد بلكه هيچ شيئى مؤثر در شيئى ديگر نيست حتّى سوزانيدن آتش و خنكى آب فعل خدا است نه اثر آتش و آب چون مسئله جبر و تفويض از مطالب غامضه و معركه آراء بين دانشمندان است و هر كسى برأى و سليقه خود طورى آيات را توجيه نموده و بنا بر اختصار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 105

 است و نيز اينجا جاى بحث او نيست همين قدر راجع بآيه بالا گوئيم شكّى نيست كه هر چيزيكه شيئيت وجود بر آن گفته شود جوهر باشد يا عرض ذات باشد يا فعل مجرد باشد يا مادى تماما اولا و بالذات متعلق اراده حق تعالى گرديده و ثانيا و بالعرض متعلق بموضوع خود آن شيئى است كه در وجود وى منطوى است و نيز افعال اختيارى انسان اولّا و بالذات متعلق باراده حق تعالى است زيرا كه بدون اراده آنفرد متعال چيزى در عالم موجود نميگردد، و ثانيا و بالعرض منسوب بخود انسان است يعنى اراده و عمل اختيارى وى در عرض اراده حق تعالى نيست بلكه در طول اراده او است زيرا كه اختيار او ناشى از آن قدرتى است كه در وجود او گذارده شده- و ميشود تفكيك انداخت بين اعمال خوب و بد او باين طور كه گفته شود اعمال نيك و حسنات وى ناشى از وجود او است و وجود خير محض و منسوب بخدا است كه خير محض است و اعمال بد او منسوب بحدود امكانى و مرتبه نازله وجود وى است قوله تعالى (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ) سورة النساء آيه 81.

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ آيه ارشاد باين است كه گمان نشود كه حق تعالى شبيه ببتها و اجسامى ميباشد كه بشود او را بچشم ديد، و از راه رؤيت بمقام كبريائى توان راهى پيدا نمود، او منزّه و مبراء از صفات ممكنات است، اين است كه بمشركين خاطر نشان ميكند كه بدانيد خداى شما جسم و جسمانى نيست كه بشود از طريق رؤيت او را ادراك نمائيد و او سبحانه و تعالى خود شما و آنچه ميدانيد از ادراك بصرى و ادراكات قلبى شما را ادراك ميكند.

قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ شايد آيه اشاره باين دارد كه خدا را بچشم سر نتوان ديد لكن از طريق برهان بچشم بصيرت و از راه قلب آثار جمال و جلال او را توان مشاهده نمود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 106
در مجمع البيان گفته كلمه بصيرت بمعنى بيّنه و دلالتى است كه بوسيله آن هر چيزى را آن طورى كه هست مى‏بينند و بصائر جمع آنست. [پايان‏] و بقول ديگر كلمه بصيرت بمعنى بينائى است نسبت بچشم سر و گفته‏اند بينائى بهر معنائى كه باشد بمعنى ادراك حاسه بصر است، كه قوى‏ترين ادراكات جسمانى است.

ظاهرا آيه ميخواهد انسان را خاطر نشان كند- كه همانا براى شما آمد هدايتهائى كه هدايت را از گمراهى تميز دهيد، و حق را از باطل جدا كنيد، و هر كس كه فكر كند و بفهمد و پيرو حق گردد نفعش عائد خودش ميگردد، و كسيكه در آيات قرآن نظر نكند مثل آدم كور آنهم ضررش بخودش برميگردد و من كه رسولم حافظ و نگهبان شما نميباشم.

وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ يعنى و اين چنين ما آيات قرآن را ميگردانيم و براى فهم آنها بيان ميكنيم با اينحال كافرين گويند (درست) تو درس خوانده‏ئى و تعليم گرفته و همانا ما آيات خود را واضح ميگردانيم براى گروهى كه ميدانند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 107

 [سوره الأنعام (6): آيات 106 تا 115]

اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (106) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107) وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (108) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ (109) وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (110)

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ (111) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (112) وَ لِتَصْغى‏ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113) أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (114) وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (115)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 108

 [ترجمه‏]

اى رسول پيروى كن آنچه را كه از پروردگارت بتو وحى رسيده نيست الهى مگر او و از مشركين اعراض نما [106]

و اگر خدا ميخواست اينان شرك نميآوردند و ما تو را بر آنها نگهبان قرار نداديم و تو و كيل آنها نميباشى [107]

و دشنام ندهيد اى مؤمنين بآن بتهائى كه بغير خدا ميخوانند پس آنها (در عوض) از روى دشمنى و بدون دانش بخدا و مقام كبريائى او ناسزا ميگويند همچنان كه آراستيم عمل كفار را در نظرشان آراستيم براى هر گروهى عملشان را پس از آن بازگشت آنها بسوى جزاء از پروردگار آنها است پس آنها را يادآورى مينمائيم بآنچه عمل كرده‏اند [108]

و مشركين با كمال جديت بخدا قسم ياد نمودند كه اگر معجزه‏ئى آمد بر ايشان البته بآن ايمان ميآورند بگو آيات نزد خدا است و شما مؤمنين نميدانيد كه وقتى آيتى (معجزه‏ئى) آمد ايمان نميآورند [109]

و ما دلها و چشمهاى آنها را ميگردانيم چنانچه در اول مرتبه نيز ايمان نياوردند و آنها را بهمان حال طغيان و سركشى واگذارم كه سرگشته روند [110]

و اگر ما ملائكه را بر آنها نازل گردانيم و مرده‏ها با آنها سخن گويند و محشور كنيم بر اينها هر چيزى را اينها ايمان نخواهند آورد مگر اينكه خدا بخواهد و لكن بيشتر آنها جهّالند [111]

و همچنانكه تو دشمن دارى ما قرار داديم براى هر پيمبرى دشمنى از شيطانهاى انسى و جنّى كه القاء ميكند جنّى بانسى سخنان فريبنده گول زننده و اگر پروردگار تو ميخواست نميكردند پس آنها را بر آنچه افتراء ميزنند واگذار [112]

و تا ميل كند بآن كلام مزخرف قلبهائيكه بآخرت ايمان نياورده‏اند و براى اينكه آنرا بپسندند و بجهت اينكه كسب كنند آنچه را كه آنها كسب نموده‏اند از گناه [113]

آيا غير خدا را طلب كنم من كه حاكم باشد ميان ما                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 109

 و او آنكسى است كه بسوى شما نازل گردانيد كتابى را كه تفصيل دهنده است و كسانيكه بآنها كتاب عطاء نموديم ميدانند كه (اين قرآن) از طرف پروردگار تو بحق و درستى نازل گرديده پس مباش البته از شكّ كنندگان [114]

و تمام و كامل شد قرآن يا دين خدا يا حجت خدا بر بندگان در حاليكه صدق است اخبار آن و عدل است احكام آن نيست تغيير دهنده‏ئى براى احكام آن و خدا شنوا است گفتار شما را و دانا است اسرار شما را [115]

 (توضيح آيات)

اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (اتباع) بمعنى پيروى كردن و تابع غير گرديدن است و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنانچه معلوم است در هيچ وقت تابع كسى نگرديد و در دين تابع وحى بود و بدلالت وحى عمل مينمود اينست كه حضرتش بامر الهى نه تابع هواى غير بود و نه تابع هواهاى نفسانى خود و چنانچه در معنى وحى گفته‏اند (الوحى هو اشارة خفية و القاء المعنى فى القلب) و وحى دو قسم است يك قسم القاء رحمانى است كه در قلب مبارك رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدون نزول ملك وحى القاء ميگرديد و ديگر نزول جبرئيل بظاهر بدن او براى جهت رسالت و براى دستورات احكام كه بمردم برساند و آنها را ارشاد نمايد.

 (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) دستور رسالت است كه حضرتش موظف گرديده كه قول (لا اله الّا هو) را بخلق القاء نمايد (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ) شايد اشاره باين باشد كه تو وقتى امر رسالت را انجام دادى ديگر بر تو حرجى نيست خواه بپذيرند يا نپذيرند ديگر خود را بمشمقت نينداز از مشركين اعراض نما، از ابن عباس روايت شده كه اين آيه بآيه قتال و جنگ با مشركين نسخ گرديده و بقولى از آنان دورى كن و متاركه نما.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 110

 در مجمع البيان گفته، اگر خدا ميخواست كه آنها ترك شرك نمايند (و موحّد گردند) قهرا و اجبارا بترك شرك مضطرشان ميگردانيد، مگر اينكه بترك شرك مضطرشان نگردانيد زيرا كه اضطرار منافى تكليف است، و آنها را امر نمود كه باختيار ترك شرك نمايند تا اينكه مستحق مدح و ثواب گردند.

و در تفسير اهل بيت ع است كه اگر خدا ميخواست قرار ميداد تمام آنها را معصومين تا اينكه احدى از آنان معصيت نكند و ديگر محتاج ببهشت و جهنّم نبود لكن بآنها امر نمود و نهى كرد و آنچه لازمه استطاعت بود بر انجام تكليف براى آنها آماده نمود تا حجة بر آنها تمام گردد- و بعمل مستحق ثواب و بترك مستحق عقاب گردند.

 [پايان‏] وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ اى رسول ما تو را نگهبان و حافظ اعمال آنها قرار نداديم و نيز تو و كيل آنان نيستى اشاره به اين كه ما آنها را با عقل و رويه مختار اعمال خودشان قرار داديم و تو را براى ارشاد و راه نمائى بطريق هدايتشان بر آنها برسالت فرستاديم ديگر چيزى بعهده ما نيست و تو غير از راهنمائى آنها وظيفه ديگرى ندارى نه نگهبان آنهائى و نه بر كشانيدنشان باعمال نيكو و كيل آنانى فقط بر تو است تبليغ و بر ما است حساب اعمال و پاداش آنها.

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ آيه مؤمنين را از دشنام دادن بتهاى مشركين نهى مينمايد زيرا كه آنان هم از روى عداوت و دشمنى و نفهمى و جهالت خداى شما را دشنام ميدهند و همچنان كه اعمال كفار را در نظرشان آراسته گردانيديم عمل هر جماعتى را نزد اهلش زينت داديم و در نظرشان زيبا گردانيديم پس باز گشتشان بسوى جزاى پروردگار آنها است و خدا بآنها خبر ميدهد بآنچه از خير و شرّ عمل ميكردند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 111
در تفسير على بن ابراهيم از مسعد بن صدقه روايت كرده كه گفت از ابى عبد اللّه ع سؤال شد كه چيست مقصود نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرموده (همانا شرك مخفى‏تر است از جاى پاى مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه، حضرت گفت مؤمنين معبودان مشركين را سب ميكردند، و مشركين سب ميكردند آنرا كه مؤمنين عبادت ميكنند، و خدا مؤمنين را نهى فرمود كه آلهه مشركين را دشنام ندهيد تا اينكه سبب دشنام دادن مشركين بمعبود مؤمنين نگردد، و چون مؤمنين سبب دشنام دادن گرديدند مشرك شدند (مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ) ابن عباس گفته چون آيه (إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ) نازل شد مشركين گفتند اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايد البته خوددارى كنى از سبّ الهه ما يا اينكه ما هم پروردگار تو را هجو ميكنيم، اين آيه نازل شد (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ الخ).

و قتاده گفته: مسلمين اصنام كفار را سب ميكردند- خدا آنها را نهى كرد براى اينكه مشركين خدا را سب نكنند زيرا كه مشركين جماعتى هستند جاهل و نادان.

 [مجمع البيان‏] گويا آيه درس اخلاقى بمؤمنين ميدهد و بآنان خاطر نشان ميكند كه بايستى مقدسات دين را محفوظ داريد، و در هر موقعى كه مصاحبه و مجادله با دشمنان دين ميكنيد سخن زشتى نگوئيد كه آنها از باب تلافى بمثل و عصبيت جاهليت براى اينكه از مقدسات خود دفاع كنند بحريم مقدس الهى هتك حرمت نمايند. و از اين آيه و از عموم تعليل (كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ) ميتوان استفاده نمود كه نهى از هر كلام زشتى است نسبت بمقدسات دينى هر قومى و نيز در تمام امور دينى بلكه دنيوى در مقام محاجّه و نهى از منكر و امر بمعروف بايستى با سخن نرم و نيكو طرف را ملزم گردانيد كه او جرى نشود و بر انكار او افزوده گردد قوله تعالى (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 112

 ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ اشاره به اين كه اى مؤمنين بدانيد بازگشت مشركين بسوى پروردگار آنها است كه آنها را بآنچه ميكنند آگاه ميگرداند شما آنها را بحال خودشان بگذاريد وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ كفار و مشركين بجديت تمام بخدا قسم ياد مينمودند و ميگفتند اگر آمد براى ما آيتى يعنى معجزه‏ئى مثل پيمبران پيش ما البته ايمان ميآوريم و برسولش امر فرموده كه باينها بگو آيات نزد خدا است يعنى خداى تعالى بهمه گونه و همه قسم از اقسام معجزات قدرت دارد و همه نزد او است.

وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ (كم) در ضمير (يشعركم) ميشود مقصود مؤمنين باشند و خطاب بآنها باشد، و ما استفهاميه بر اينكه مؤمنين خواهش كرده باشند كه مسئول كافرين و معجزاتيكه خواستند را بياور شايد ايمان آرند بنا بر اين يؤمنون بباء غيبت قرائت شده، و ميشود كه كافرين مقصود باشند و براى همين معنى (يؤمنون) بتاء خطاب قرائت شده يعنى شما كافرين مشعر بر اين نيستيد كه چنان قساوت و بدبختى شما را فرا گرفته كه اگر آنچه از معجزات خواسته باشيد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بياورد بسبب عصبيت جهالت و كبر و منيّت باز ايمان نميآوريد وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ ترجمه آيه شده و واضح است و محتاج بتوجيه نيست.

خلاصه ميشود گفت كه ضمير (أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ) راجع بآن كفارى باشد كه ابتداء انكار رسالت نمودند و شايد آيه ارشاد باين است كه آنهائيكه طلب معجزه ميكنند اگر لايق قبول ايمان بودند در همان وهله اول كه تبليغ بآنها شده بود چون آثار صدق رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هويدا بود و چون در كتب آسمانى خصوصيات حضرت بنام و نشان مندرج گرديده بود و نيز آيات قرآنى شاهد بر صدق                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 113

 مدعاى او است بايستى ايمان آورده باشند و چون آنان در همان اول از روى عناد ايمان نياوردند ميدانستيم كه بعدا هم ايمان نخواهند آورد اين بود كه مجازاتا قلب‏هاى آنها و بصيرتشان را از فطرت اوليه‏اشان كه بر توحيد بود برگردانيديم و آنان را در طغيان و زيان كاريشان واگذارديم چون اينان چنينند هر قدر معجزات ديگر نيز بياوريم ايمان نخواهند آورد.

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ اين آيه بيان ديگرى است براى آيه (إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ) كه خداى جلّ و علا از باطن و سريره آنها خبر ميدهد كه اينان دروغ ميگويند كه قسم ميخورند اگر معجزه‏ئى بياورى ما ايمان ميآوريم.

بروايت ابن عباس اين آيه در باره جماعتى فرود آمده كه خداى تعالى ميدانست آنها ايمان نميآورند و تا وقت مرگشان مصرّ بكفر ميباشند خلاصه ظاهر آيه در ردّ جماعتى است كه در آيات پيش يادآورى كرده كه ميگفتند ما ايمان نميآوريم مگر اينكه ملائكه بر تو نازل گردند، يا بعضى از مرده‏ها را زنده كنى و بر رسالت تو شهادت بدهند و امثال اين ايرادات كه ميخواستند سرپوش خبث باطنى آنها گردد اين است كه خداى تعالى در اين آيه خاطر نشان ميكنند براى اينكه مؤمنين بدانند چنان قساوت قلب و خبث سريره آنها را گرفته و روح انسانيّت در آنان مرده كه بفرض اگر ملائكه همان طورى كه طلب ميكردند بر آنها نازل ميگرديد و با آنها تكلم ميكردند و برسالت نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملائكه شهادت ميدادند، يا اينكه مرده‏ها زنده ميشدند و با آنها سخن ميگفتند همان طورى كه آنها ميخواستند باز هم ايمان نميآوردند وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ حشر در لغت بمعنى جمع است و در قرآن كنايه از زنده شدن افراد بشر و اجتماعشان با هم است در محشر، و در اينجا اشاره است به اين كه اگر ما از هر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 114

 جنسى و نوعى از موجودات جماعت بسيارى را جمع گردانيم و متفقا شهادت دهند برسالت تو با اين همه معجزات و علامات اينها ايمان نخواهند آورد مگر بخواست و مشيت الهى، گفته‏اند اينكه ايمان آنها را معلق بمشيت كرده نظر باين است كه از روى قاعده ترتّب معلول بر علت محال است ايمان بياورند مگر اينكه مشيت الهى اقتضاء جبر كند يعنى خداى تعالى آنها را بجبر از كفر بايمان آرد وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ همين طورى كه بين تو و دشمنان تو تخليه ننموديم، همين طور بين انبياء پيشينيان و دشمنانشان نيز تخليه ننموديم براى اينكه آزمايش و امتحان گردند و در آن ثبات و صبر و زيادتى ثواب عايدشان شود.

و (شياطين) بدل (عدوّ) است، و (الانس و الجن) هر دو مفعول جعلنا است و (يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ) يعنى شياطين جنّى بشياطين انسى القاء ميكنند، و بعض جن ببعض جن و بعض انس ببعض ديگر وسوسه ميكنند (زُخْرُفَ الْقَوْلِ) يعنى سخنشان را ميآرايند و خدعه ميكنند و آنها را بغرور بمعاصى مياندازند، و اگر خدا ميخواست آنها چنين نميكردند يا عود نميكردند يا بعضى ببعض ديگر سخنان مزخرف را وحى نميكردند به اين كه جبرا آنها را از اين عمل باز ميداشت.

 [طبرسى‏] در كتاب خصال از ابى عبد اللّه [ع‏] روايت ميكند كه گفته افراد بشر سه جزئند جزئى تحت سايه عرشند در روزى كه سايه‏ئى نيست، و جزئى بر آنان است حساب و كتاب، و جزئى صورت آنها صورت آدميين و قلوب آنها قلوب شياطين است.

وَ لِتَصْغى‏ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ جواب (لتصغى) محذوف است و متعلّق است بقوله تعالى (يوحى) و گفته‏اند معنى آيه اين است كه شياطين جنّى و انسى بسخن آراسته القاء ميكنند بكافرين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 115

 و آنها را مغرور ميگرداند و از راه حق باز ميدارند.

وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ و براى آنكه بپسندند آنها را براى خود و براى اينكه كسب كنند آنچه كننده‏اند.

و بعضى از مفسرين در توجيه آيه گفته كلمه (اقتراف) بمعنى اكتساب است و ضمير مفرد برميگردد بكلمه (وحى) در آيه قبل، و لام (لتصغى) براى غايت و بيان نتيجه است و جمله عطف داده شده بر كلامى كه در تقدير است و معنى جمله اين است كه ما كرديم آنچه را كه بايد بكنيم، و خواستيم آنچه را كه بايد بخواهيم و در عين حال هدفها و نتايجى كه شيطانها ميخواستند از وحيشان بگيرند جلوگيرى ننموديم، و در نتيجه بكنند آن كارهاى زشتى را كه ميخواهند بكنند تا بمنتها درجه شدّت شقاوت كه استعداد دارند برسند، آرى خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسيدن بسعادت كمك ميكند بلكه اهل شقاوت را وا ميگذارد تا بكمال شقاوت برسند.

 [تفسير الميزان‏] أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلًا وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ در مجمع البيان گفته كه لفظ حكم و حاكم بيك معنى است مگر اينكه حكم در رسانيدن مدح بليغ‏تر است زيرا كه حكم در باره كسى گفته ميشود كه استحقاق حكم كردن را دارد و جز بحق حكم و قضاوت نميكند، بخلاف حاكم كه مطلق است و بآنهائى كه گاهى بباطل قضاوت ميكنند هم اطلاق ميشود [پايان‏] خدا امر نموده برسولش كه بكفار بگو كه آيا من طلب كنم غير از خدا حكمى را در صورتى كه خدا آنكسى است كه براى شما كتاب يعنى قرآن را بعدل و حقيقت فرود آورده و آنچه شما محتاج باو بوديد راجع بامور معاد و معاش را براى شما مفصلا بيان نموده و اهل كتاب ميدانند كه آن از طرف حق تعالى فرود آمده و نبوده باش تو اى پيغمبر از شكّ كنندگان، خطاب برسول است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 116

 و مراد امّت ميباشد، و بعضى گفته‏اند كه خطاب بسامع است.

وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ شايد مقصود از كلمه در اينجا كلمه تكوين باشد كه در آيات بالا اشاره نمود كه آنهائيكه ايمان نياوردند قلبهاى آنها را برميگردانيم و آنان را در طغيانشان باقى ميگذاريم بطوريكه نمى‏فهمند و اين وعد وعيدى كه بآنها داده شده صدق و عدل است و تغيير و تبديلى در آن راه ندارد و او شنوا است كه گفتار ركيك كافرين را ميشنود و دانا است كه از ظاهر و باطن همه چيز آگاهست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 117

 [سوره الأنعام (6): آيات 116 تا 124]

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (116) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (117) فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ (118) وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ (119) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ (120)

وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (121) أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (123) وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ (124)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 118

 [ترجمه‏]

اى محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) اگر تو پيروى كنى اكثر اهل زمين را تو را از راه خدا گمراه خواهند گردانيد، و اينها پيروى نميكنند مگر گمان خود را و اينها نيستند مگر گمراهان [106]

حقيقة پروردگار تو عالم‏تر است بكسيكه از راه حق گمراه ميشود و عالم‏تر است بآنكسى كه هدايت يافته [117]

و بخوريد از آنچه ذكر خدا بر آن برده شده اگر بآيات خدا ايمان آورده‏ايد [118]

و چيست بر شما كه از آنچه اسم خدا بر آن برده شده نميخوريد، در حاليكه حقيقة براى شما بيان كرده‏ايم آنچه را كه براى شما حرام است، مگر وقتى كه مضطر باو گرديد و همانا بسيارى بهواهاى نفسشان بدون دانش مردم را گمراه ميگردانند و پروردگار تو عالم‏تر است بآنهائيكه از حد خود تجاوز نموده‏اند [119]

و گناه آشكار و پنهان را واگذاريد، همانا آنكسانيكه مرتكب گناه ميشوند بزودى بآنچه كرده‏اند پاداش داده ميشوند [120]

و نخوريد از آنچه اسم خدا بر آن برده نشده زيرا كه آن خارج شدن از حكم خدا است و همانا شياطين بدوستان خودشان القاء ميكنند كه با شما مؤمنين مجادله و نزاع كنند و اگر پيرو آنها گرديد همانا شما هم مشرك خواهيد گرديد [121]

آيا آنكس كه (بجهل) مرده بود و ما او را (بعلم) زنده گردانيديم و براى او نورى قرار داديم كه بآن در مردم حركت كند، مانند كسى ميباشد كه در تاريكيها فرو رفته و براى او بيرون آمدن نيست، اين چنين براى كافرين زينت داده شده آنچه را كه بودند عمل ميكنند [122]

و همچنين ما در هر ده و قريه‏ئى بزرگان گنهكارى قرار داديم تا اينكه در آنجا با مردم مگر انديشند، و آنان مكر انديشى نميكنند مگر بنفس خودشان و نمى‏فهمند [123]

و وقتى براى آنها آيه‏ئى آمد (كافرين) گفتند ما هرگز ايمان نميآوريم تا اينكه معجزه‏ئى داده شويم مثل آنچه برسولان خدا داده شده و خدا عالم‏تر است بر اينكه رسالت را در كجا قرار دهد، بزودى بآن كسانيكه مجرم شدند نزد خدا خوارى و رسوائى و عذاب شديد است بسبب اينكه (با مؤمنين) مكر ميكنند [124]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 119

 (توضيح آيات)

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (خرص) بمعنى تخمين است و هر گفتارى كه از روى ظنّ و تخمين باشد آنرا خرص گويند چه اينكه مطابق واقع باشد يا مخالف با آن براى اينكه گوينده‏اش از روى علم نگفته و بر ظنّ و تخمين اعتماد نموده و هر كس اين طور حرف بزند او را كاذب مى‏نامند اگر چه قولش مطابق با واقع باشد كه در قوله تعالى (إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ، الى قوله: وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ) [مفردات راغب‏] (وَ إِنْ تُطِعْ) بمنزله علت است و نهى را ميرساند و اين خطاب در ظاهر برسول است و مراد امت ميباشد، گويا ذات متعال براى اينكه رسولش را آگاه نمايد و او را از متابعت كافرين باز دارد باو خاطر نشان ميكند كه چون بيشتر كسانيكه در زمينند گمراهند اگر تو تابع آنها گردى تو را از راه خدا گمراه ميگردانند اينان تابع گمان و ظنّ خودند نه تابع حق قوله تعالى (إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً) سوره يونس آيه 37، معارف بايستى از روى يقين قطعى كه توأم با برهان يقينى است باشد، و از ناحيه خدا اخذ شود نه از روى تخمين و چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند، سعادتى كه رستگارى انسان در داشتن آن و هلاكت ابدى و خسران دائمى در نداشتن آن است امرى نيست كه قابل تخمين باشد.

آرى خداى تعالى در امور مربوطه بسعادت انسان و مقدمات حصول وى پيمبران و اوصياء آنها و كتابهاى آسمانى را فرستاده كه مردم را در امور مربوطه بسعادتشان و تحصيل معارفشان از معرفت بمقام كبريائى و معرفت معاد و دار جزاء و طريق عبادت و خدا پرستى بحدس و تخمين و بدلالت عقل ناقصشان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 120

 عمل ننمايند كه اگر چنين كنند البته گمراه ميگردند.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ همانا پروردگار تو عالم‏تر است بآنهائيكه از طريق او كه آن روش و طريقى است كه انسان را بكمال انسانيّت و فضيلت ميرساند گمراه ميگردند و او بهدايت شدگان عالم‏تر است.

 (اعلم) افعل التفضيل است، شايد اشاره باين باشد كه شما ظاهر قول و عمل افراد را مينگريد و خبر از ضماير و سريره آنها نداريد، ميشود كسى بظاهر صالح و متّقى بنظر آيد و در باطن فاسد و منافق باشد و چنانچه معلوم است چون اكثر مردم چنينند و شما نميدانيد خدا است عالم بضمائر اين است علت اينكه نبايد تابع ظن و تخمين شويد كه البته گمراه خواهيد گرديد.

فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ، الى آخر آيه بعد ترجمه آيات شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست، خلاصه آيات اينست كه يادآورى مينمايد آنچه را كه در آيات ديگر بيان شده از آنچه را كه از اكل حيوانات حرام نموده و آنچه را كه از طريق اضطرار مباح گردانيده و نيز نهى فرموده از اكل حيوانى كه موقع ذبح اسم خدا بر او ذكر نشده و در آخر آيه مذمّت مينمايد آنهائى را كه بهواهاى نفسانيشان بدون علم عمل نمودند كه اينان از طريق راستى و درستى و سعادت گمراه گرديدند اين است كه اول آيه فرموده (وَ ما لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ) (ماء) استفهاميه را در مورد تعجب آرند كه چيست بر شما كه از حيوانى كه اسم خدا بر آن برده شده نميخوريد، نهى در اين آيه مقابل آن امرى است كه در جمله (فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ) بود وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ (وَ لا تَأْكُلُوا) در اين آيه نهى مولوى است و مؤكّدا نهى نموده از خوردن حيوانى كه در موقع ذبح نام خدا بر آن برده نشده و تصريح نموده كه خوردن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 121
فسق است.

وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ همانا شياطين بدوستان خود وسوسه ميكنند تا با شما خصومت كنند كه هر چه را خودتان ميكشيد ميخوريد و آنچه را خدا كشته است ميگذاريد عكرمه روايت كرده كه گروهى از مجوس فارس بمشركين قريش نوشتند كه گمان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحابش اين است كه تابع امر خدايند و با اينحال اعتقادشان چنين است كه آنچه خودشان ذبح ميكنند حلال است و آنچه خدا آنرا كشته باشد (يعنى مرده باشد) حرام است، خدا فرمود شياطين انسى كه مجوسند اين معنى را بدوستان خود كه كفار قريشند القاء ميكنند تا با شما در اين مطلب مجادله كنند، و اى مؤمنين اگر شما آنها را در استحلال آنچه حرام است فرمان بريد، حقيقة شما مشرك هستيد.

 [منهج‏] آيه جواب آنها است كه بين اين دو قسم گوشت فرق است، آنكه بنام خدا ذبح شده باشد فسق‏آور نيست و آن حيوانى كه مرده باشد خوردن آن فسق ايجاب ميكند، و شايد علتش چنين باشد كه چون حيوانات مانند باقى چيزها مخلوقات خدايند اين است كه بايستى باذن او و نام او كشته شوند و بدون آن فسق ميآورد زيرا كه عادت بت پرستان چنين بوده كه بنام بتها يا بدون آن حيوانات را ميكشتند. و نيز ميشود گفت شايد يكى از حكمت ذبح آن شريان خونى است كه از گلوى او دفع ميشود و گوشت او را از قذارات و ميكروبها خارج ميگرداند و پاكيزه ميشود.

أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ آيه مؤمن موحد را تشبيه كرده بآدم زنده و كافر را بمرده (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً) يعنى ضالا فهديناه، يعنى پس از ضلالت و موت روحانى وى را بنور ايمان زنده گردانيديم و حيات نوينى بوى عطاء نموديم.

مفسرين گفته‏اند، در قرآن موت و ميّت بپنج معنى آمده:                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 122

 1- نطفه، در سوره بقره (وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ) آل عمران (وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ) و نظير آن در آيات بسيار است.

دوم- موت بمعنى ضلالت است مثل همين آيه (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً) و در سوره النمل (فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏) سوم- موت بمعنى قحطى و خشكى زمين، در سورة الاعراف گفته (فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَيِّتٍ) يعنى زمينى كه نباتات از آن روئيده نشود.

چهارم- موت بمعنى زهوق از جهت عقوبت پس از استيفاء رزقش در دنيا چنانچه در قوم موسى اتفاق افتاد قوله تعالى (وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ، فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ) پنجم- موت طبيعى باجل معيّن در وقت خود.

چنانچه مفسرين گفته‏اند اين مثلى است كه خداى تعالى براى مؤمن و كافر زده، زيرا كه انسان قبل از اينكه بهدايت الهى موفق گردد ميّتى ماند كه از نعمت حيات محروم است و حسّ و حركتى ندارد پس از آنكه بهدايت الهى هدايت يافت مانند مرده‏ئى است كه زنده شده باشد و اگر اعمالش مورد رضايت پروردگار قرار گرفت نورى بوى عطا ميگردد كه بآن نور راه سعادت خود را مى‏يابد و بكمال انسانيّت ميرسد.

بر عكس كافر مثل كسى ماند كه در تاريكى فرو رفته و در درياى لجن‏زار طبيعت غوطه‏ور گرديده، و در ظلمت كفر فرو رفته راه نجاتى نمى‏يابد اين است كه كافر زندگى و مرگش و دنيا و آخرتش در همه حال در تاريكى بسر ميبرد و در هيچ حالى نجات و سعادتى براى او ميسّر نيست، مگر اينكه توفيق الهى شامل حالش گردد و ايمان آورد قوله تعالى (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً) سورة النحل آيه 97.

خلاصه ظاهرا آيه در مقام وصف آن مؤمن كاملى است كه مراتب ايمان را بپايان رسانيده و زنده شده بحيات روحانى جاودانى و حيات پاكيزه لذت بخش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 123

 نوينى يافته كه در آن مرگ و فناء راه ندارد و بمردن سپرى نميشود، و پس از مرگ در تحت ولايت حق تعالى محفوظ مى‏ماند و در حال حيات و پس از آن على الدوام در سير الى اللّه و صعود بدرجات كمال قدم قدم بالا ميرود.

وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها الخ نور چيزى را گويند كه (ظاهر بذاته و مظهر لغيره) باشد، ايمان وقتى بمرتبه يقين و (عين اليقين) رسيد نورى از آن پديد ميگردد كه بكلى تاريكى جهل را برطرف ميگرداند و انسان بخود و بخداى خود باندازه نور ايمانى كه در قلب او پرتو انداخته عارف ميگردد و طريق سير و روش خود را در راه سعادت ميشناسد، و ديگر در درّه‏هاى اوهام و سنگلاخهاى شبهات زانو نميزند و مانند (جبال راسخات) محكم در طريق بنده‏گى و عبوديت ايستادگى مينمايد و بادهاى مخالف وى را تكان نميدهد و در مقام محبّت بمقام الوهيت داخل آن مؤمنينى ميگردد كه در وصف آنان فرموده (وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ) سوره بقره آيه 160 اين است كه خداى تعالى بهمزه استفهامى كه در مورد انكار آرند گفته آيا چنين مؤمنى كه داراى نور و دانشى است را ميتوان مقايسه نمود با كسيكه در ظلمت و تاريكى كفر فرو رفته و راه خروجى براى او تصور ندارد هرگز چنين نيست بقول آن شاعر:

         شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين هائل             كجا دانند حال ما سبكباران ساحل‏ها

 وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ ترجمه آيه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست، خلاصه آيه خبر ميدهد كه در هر شهرى بزرگان و رؤسائى قرار داديم و چنين كرديم تا اينكه مكر كنند و مكرشان بازگشت بخودشان مينمايد، و مشعر بآن نيستند مفسرين گفته‏اند لام (ليمكروا) لام عاقبت است يعنى نتيجه عمل آنها مكر است و اين آيه نظير قوله تعالى است راجع بفرعونيان و موسى كه او را                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 124

 گرفتند (لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً) يعنى عاقبت عمل آنها چنين شد كه موسى دشمن و سبب حزن آنها گرديد.

و نميشود آنرا لام غايت گرفت زيرا كه نسبت مكر بخدا دادن قبيح است و نيز مخالف قوله تعالى است (ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) كه غايت آفرينش جن و انس را عبادت و بندگى قرار داده، و نيز ميتوان گفت كه از آخر آيه همين معنى استفاده ميشود يعنى عاقبت مكرشان صيرورت و باز گرديدن بخودشان را نتيجه ميدهد.

وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ ميشود مرجع ضمير (هم) در (جاءتهم) همين اكابر در آيه بالا باشد كه آنها چنين گفتند- ما هرگز بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايمان نميآوريم مگر وقتى كه بما داده شود آنچه را كه بپيمبران داده شده از نزول وحى و معجزات و غيره از تبيان نقل ميكنند كه گفته وليد بن مغيره بحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت اگر نبوّت حق است من از تو سزاوارترم، زيرا كه بسن از تو بزرگ‏تر و بمال و عدد از تو بيشترم اين بود كه خداى تعالى آيه فرستاد.

اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ الخ خدا داناتر است رسالت خود را در كجا قرار دهد، شايد اشاره باين باشد كه رسالت مقام بسيار بلند ارجمندى است كه بمال و اولاد و عشيره و كبر سن و بغير اينها قرار نميگيرد بلكه محلّ شايسته و روح قدس مصفّائى خواهد كه لايق چنين مقام و مرتبه باشد نه قلب آلوده بجنايات نفسانى و صفات حيوانى و بزودى ميرسد بآن كسانيكه مجرم شدند خوارى و رسوائى در نزد خدا و عذابى سخت بسبب مكر كردن آنها.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 125

 [سوره الأنعام (6): آيات 125 تا 132]

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (125) وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (126) لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (127) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (128) وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (129)

يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (130) ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (132)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 126

 [ترجمه‏]

هر كس را كه خدا خواست هدايت نمايد قلبش را بنور اسلام روشن ميگرداند، و هر كه را خواهد در گمراهيش وا ميگذارد، و قلب او را سخت و تنگ ميگرداند بطوريكه گويا ميخواهد بآسمان بالا رود- اين چنين خدا پليدى را قرار ميدهد بر آنكسانيكه ايمان نميآورند [125]

و اين (قرآن و اسلام) راه پروردگار تو است، در حاليكه راست است و كجى ندارد همانا ما آيات را تفصيل داديم براى جماعتى كه پند ميگيرند [126]

براى چنين اشخاصى (متذكر) نزد پروردگارشان منزلگاه سلامتى مهيا گرديده، و خدا ناصر و متولى امور آنها است، بسبب اعمال (و طاعات) نيكشان [127]

 (ياد كن روزى را) كه خدا تمام مكلفين را محشور ميگرداند، و ميگويد اى گروه شياطين همانا شما از آدميان بسيار شديد كه گمراهشان كرديد، و دوستان و پيروان شياطين از آدميان گويند اى پروردگار ما بعضى از ما از بعض ديگر بهره‏مند شدند و برخوردارى يافتند تا رسيديم بوقتى كه براى ما مقرّر كرده بودى (تا مرگ) ما رسيد و يا تا ما محشور شديم، خدا ميفرمايد آتش جهنّم آرامگاه شما است و در آن جاويدانيد، مگر آنچه را كه خدا خواهد، همانا پروردگار تو درست كار و دانا است (باعمال و افعال آنها [128]

و همچنين ما بعضى ستمكاران را بر بعضى ديگر ميگماريم بسبب آنچه كسب كردند [129]

اى جماعت جن و انس آيا بر شما از جنس خودتان رسولانى نيامد كه آيات ما را براى شما ميخواندند و شما را از ملاقات امروزتان ميترسانيدند، آنها جواب ميدهند كه ما بر گناهان خودمان شهادت ميدهيم، و حيات دنيا آنها را مغرور كرده بود، و بر نفسهاى خود گواهى دادند كه ناگرويده‏گان بودند [130]

ارسال رسل براى اين است كه پروردگار تو چنين نيست كه ساكنين شهرها را هلاك كند در حاليكه اهل آن بى خبران باشند يعنى بر آنها اتمام حجت نشده باشد،

و براى هر كس از آنچه عمل كرده درجاتى است، و پروردگار تو از آنچه عمل ميكنند غافل نيست [132]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 127

 (توضيح آيات)

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ (شرح) بمعنى بسط و وسعت دادن است، راغب در مفردات گفته اصل اين كلمه بمعنى پهن كردن و باز كردن گوشت و امثال آنست، و شرح صدر بمعنى پهن گرديدن و باز شدن آنست بنور الهى و سكينت يافتن از جهت خدا و روحى است از طرف او قوله تعالى (رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي) (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ) (و شرح المشكل من الكلام بسطه و اظهار نمودن ما يخفى من معانيه) يعنى شرح دادن كلام مشكل پهن كردن و اظهار نمودن آنچيز را كه مخفى است از معانى آن.

 [پايان‏] و چنانچه گفته‏اند شرح صدرى كه در قرآن بمعنى ظرفيت داشتن براى فرا گرفتن علم و عرفان آمده در حقيقت بهمان معنى اصلش استعمال شده، چون سينه را شرح دادن و آنرا پذيراى هر معارفى كه پيش بيايد كردن يك نحو توسعه است و بشهادت اينكه در باره اضلال كه در مقابل شرح صدر است ميفرمايد (يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً) در مجمع البيان گفته در روايت صحيحه است كه چون اين آيه نازل گرديد از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال شد كه شرح صدر چيست گفت نورى است كه خدا بقلب مؤمن مياندازد و قلبش باز ميگردد و وسيع ميشود، گفتند آيا براى آن علامتى است كه بآن شناخته شود، فرمود آرى‏

 (الانابة الى دار الخلود)

يعنى روى نمودن بدار خلود يعنى خانه جاودانى و دورى كردن از خانه غرور يعنى دنياى فانى، و مهيّا گرديدن براى موت پيش از نزول آن.

ظاهرا اين آيه مربوط بآيه بالا است و به (فاء) تفريع شرح صدر را متفرع ميگرداند بر جمله (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 128

 فِي النَّاسِ)

 و گويا اين آيه يعنى شرح صدر و باز شدن سينه بنور ايمان و معرفت را نتيجه همان حيات روحانى بحساب آورده كه پس از آنكه نفس انسانى از جهت فقدان روح ايمان مرده‏ئى ميماند كه از نعمت حيات محروم مانده وى را زنده گردانيده بحيات طيب جاودانى، و از طرف خود نورى باو عطاء نموده كه در تاريكيهاى شبهات باو روشنى بخشد و تاريكى جهل را ميبرد و حقايق بر وى مكشوف گردد آنوقت است كه قلب مطمئن بايمان ميگردد و بنيروى حياتى قوت و شوكتى مييابد كه با جنود اوهام شيطانى و قواى نفسانى و شهوات طبيعى مبارزه و نبرد مينمايد و بقوت ايمان پس از مجاهده بر آنها غالب ميگردد.

خلاصه ظاهرا مقصود از حياتيكه پس از مرگ در آيه جلو تذكر داده حيات روحانيست كه مرگ ندارد، فقدان ندارد و آن همان حياتى است كه ايمان كامل و معرفت و شناسائى مقام الوهيت را بقدر طاقت بشريت نتيجه ميدهد- و آثار آن در تمام مشاعر و قوى ظاهر ميگردد، حق بيند، حق شنود، حق گويد بتمام اعضاء و جوارح در مقام عبوديت قيام مينمايد.

و آنها كسانى ميباشند كه در باره آنها فرموده (أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) سوره مجادله آيه 22.

و اين آيه مشعر باين است كه علامت گمراهى همان ضيق صدر مقابل باز شدنش بنور ايمان است كه كسيكه سينه‏اش بنور اسلام باز نشد چنان قلبش زنك گرفته و تنگ ميشود و قبول اسلام بقدرى بر وى گران ميآيد و سخت ميپندارد مثل كسيكه گويا ميخواهد صعود بآسمان كند.

كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ شايد اشاره باين باشد كه علت و سبب رجس و پليدى كفار همان ايمان نياوردن آنها است كه چون ابتداءا بآنفطرت توحيدشان قابل قبول اسلام بودند و چون باختيار قبول ايمان ننمودند، گويا خدا آنانرا گمراه نمود و از قابليت قبول افتادند، و در نتيجه مشرك و كافر گرديدند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 129

 وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ مستقيما حال و منصوب است، آيه دو طور تفسير شده يكى اينكه (هذا) اشاره بقرآن است و يكى اينكه اشاره باسلام است، بقولى (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) اين دين و روش كه تو بر آنى همين است دين پروردگار تو و طريق او است كه بايد در آن سلوك نمود و ابن مسعود گفته كه در اينجا صراط قرآن است، ميگويد اين قرآن آن راهى است كه بآن بحق توان رسيد يعنى باو راه رويد و در آن دست زنيد چنانچه در جاى ديگر گفته (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ) (هُوَ مَوْلاكُمْ) در كشف الاسرار گفته (هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً) صراط مستقيم، اقامه عبوديت، با تحقق مربوبيت، فرقى است مؤيد بجمع، و جمعى است مقيد بشرع، فرق بى‏جمع جهد معتزليان است، از راه بيفتادند و بمنزل حقيقت نرسيدند، و جمع بى‏فرق طريق إباحتيان است، از شريعت دست بداشتند و حقيقتى كه نيست پنداشته‏اند، گفته‏اند فرق بجاى شريعت است، و جمع بجاى حقيقت، هر شريعت كه از حقيقت خالى است، حرمان است. و هر حقيقت كه از شريعت خالى است، خذلان است. شريعت بيان است و حقيقت عيان. مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم صاحب عيان است و هم صاحب بيان. و تا شريعت و حقيقت در بنده جمع نشود دار السّلام وى را جاى و منزل نشود، رب العالمين ميگويد (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ) بهر حال كه باشند و بهر صفت كه روند، سلام قرين حال ايشان و رفيق روزگارشان است.

 [پايان‏] لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ اين چند آيه از قوله تعالى (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ) تا (بِما كانُوا يَعْمَلُونَ) همه مربوط بهم است، و گويا بعضى علت و سبب و بعضى معلول و مسبب است و اشاره بكمال روحانى انسان است.

آيه خاطر نشان ميكند كه انسان پيش از افاضه حيات ايمانى و اشراق نور                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 130

 معرفت مرده‏ئى ماند كه از حيات حقيقى محروم مانده وقتى او را بحيات حقيقى بافاضه رحمت و نور حقيقت زنده گردانيديم آنوقت اول علامت چنين حيات حقيقى شرح صدر است يعنى باز شدن سينه او است كه بآن هدايت گرديده و چشم دلش باز ميگردد، و بآن نوريكه فرموده (يقذفه اللّه فى قلب من يشاء من عباده) جدولهاى قلبش باز گرديده- و سينه‏اش براى تسليم در برابر اعتقادات صحيح و عمل صالح وسعت مى‏يابد، بطوريكه در همه جا حقيقت را مى‏پذيرد و در هر عمل خيرى كه بوى پيشنهاد ميشود پيش قدم ميگردد، بر عكس كسيكه از حيات حقيقى و نور ايمان و معرفت محروم مانده چنان قلبش گرفته و زنگ معاصى او را فاسد نموده كه نميتواند قبول حق بنمايد و در ظلمت ميرود و نميفهد مرجع ضمير (هم) در (لهم) همين اشخاصى ميباشند كه بحيات حقيقى جاودانى زنده شده‏اند و بنور ايمان و معرفت سراسر قلبشان روشن گرديده كه مآل و سر انجام كارشان دار سلامت است (عِنْدَ رَبِّهِمْ) و اينان كسانى ميباشند كه نزد پروردگارشان مثل ملائكه مقربين بلكه بالاتر از آنها، مقام عنديت دارند و او است دوست و ولى آنها كه سر انجام كارشان بسوى او است، و آنها كسانى ميباشند كه قلبشان بايمان مطمئن گرديده و در (مقعد صدق) نزد پادشاه مقتدر تمكن يافته و ميتوان گفت كه چنين اشخاصى در همين حيات دنيا از نعمت حيات حقيقى نيز برخوردارند- زيرا اگر در همين حيات دنيوى كسى از آن حيات و اشراق نور بهره‏ئى نبرد در آخرت نيز بمرتبه كامل آن نخواهد رسيد قوله تعالى (مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبِيلًا) زيرا كه دنيا و آخرت دو حالتى است از حالات انسانى، اگر كسى در همين عالم بذر معرفت و ايمان حقيقى را در مزرعه قلب و جانش نباشد چطور ممكن است در عالم آخرت كه آخرين سير كمال انسانى است از حاصلش بهره برد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 131
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ (واو) جمله را بآيات جلو عطف داده و بيان اجتماع جن و انس است در روز محشر كه بجماعت جنّيان خطاب ميرسد اى جماعت جنّيان شما بسيارى از افراد بشر را گمراه گردانيديد آنوقت دوستان شياطين اعتراف مينمايند كه پروردگارا بعضى از ما از بعض ديگر تمتع برديم در مجمع البيان گفته در اين آيه چند قول گفته شده:

1- استمتاع جن از انس اين است كه افراد بشر جن را پيشوا و رؤساء خود قرار دادند، پس تابع آنها گرديدند، و استمتاع انس از جن انتفاع آنها است در دنيا كه شيطان دنيا را براى انسان زينت ميدهد و ميآرايد و آنها را بسوى شهواتشان ميخوانند.

 [اين قول زجاج است كه مأخوذ از قول ابن عباس ميباشد] 2- استمتاع انس از جن اين است كه وقتى مردى مسافرت مينمود و در راه سلوكش از جن ميترسيد ميگفت كه بسيد و بزرگ اين وادى پناه ميبرم پس حركت ميكرد و نميترسيد و چنين گمان ميكرد كه در پناه جن قرار گرفته و وى را جن پناه ميدهد كما قال تعالى (وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً) و جنيان باين عمل آنها فريفته ميگرديدند، و استمتاع جن از انس اين است كه وقتى جن ديد انسان باو پناهنده ميشود و معتقدند كه از آنها نفع ميبرند مسرور و خوشحال ميگردند و منتفع ميگردند.

 [حسن و ابن جريح و زجاج و غير آنها] 3- مقصود از استمتاع نمودن بعضى از آنها است بعض ديگر را و موافقت كردن بعضى بعض ديگر را [محمد بن كعب‏] و احتمال دارد كه استمتاع منحصر براى انس باشد كه بعضى افراد بشر از بعض ديگر استمتاع نمايند نه از جن و جن از بشر.

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 132

 وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (بلغنا) مقول قول جماعت انس است كه گويند ما چنين بوديم تا وقتى كه اجل ما رسيد يعنى عمر ما بسر آمد (قال) جواب آنها است كه چون چنين بوديد آتش مأوا و جايگاه شما است كه مخلّد در آنيد (إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ) جاويد بودن آنها را در جهنّم معلّق بمشيت ميگرداند، شايد مقصود چنين باشد كه هر كس را خدا بخواهد و مشيتش اقتضاء نمايد از تابعين جن در جهنّم مخلّد ميگردد و هر كس را از اينها بخواهد نجات مى‏بخشد همانا پروردگار تو درست كار و دانا است كه هر كسى را مطابق عملش پاداش ميدهد (جَزاءً وِفاقاً) وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ يعنى همين طورى كه كفار جن و انس را وا ميگذاريم همچنين مسلط ميكنيم بعض ظالمين را بر بعض ديگر بسبب آنچه در دنيا كسب كردند و در اينكه اين تسلط در دنيا است يا در آخرت بين مفسرين اختلاف است‏ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ‏

 (معشر) جماعت كامل از قومى را گويند كه مشتمل باشد بر اصناف و طائفه‏هائى، و در اين آيه خبر ميدهد كه وقتى در روز محشر تمام اصناف و افراد جن و انس جمع شدند از حضرت عزت خطاب سخت آميز ميرسد، كه اى جماعت جن و انس آيا بر شما پيمبرانى نفرستاديم كه آنها آيات وعد و وعيد مرا بر شما بخوانند و شما را از اين روز خبردار نمايند و بترسانند از آمدن همين روز آنوقت تمام افراد جن و انس ميگويند ما بر نفس خودمان شهادت ميدهيم كه پيمبران با معجزه‏هاى بسيار آمدند و گفتند، و زندگانى دنيا مغرور كرده بود آنها را و گويا ميگويند ما عوض اينكه مطيع آنها گرديم آن بزرگواران را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 133

 بانواع و اقسام بسيار زجر نموديم و نسبت ناروا بآنها داديم و آن كفار بر نفس خودشان شهادت ميدهند كه ما كافر بوديم.

ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (ذلك) اشاره بحكم خدا است و جمله جارى مجراى تعليل است كه گويا ذات الهى خواهد خود را از ظلم و ستم ببنده ضعيفش تبرئه نمايد كه گمان نشود بوى تعدّى شده، اين است كه خبر ميدهد كه هلاكت هر قومى پس از اتمام حجت و اتمام ادلّه و دانستگى آنها انجام گرفت، و شايد مقصود اين باشد كه ملت هر قومى وقتى كه در شرف عذاب واقع ميگرديدند پيمبر آنها قبلا بآنها خبر ميداد كه شايد بترسند و توبه كنند و ايمان آرند.

وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ يعنى از براى هر يك از مكلفين درجه‏ها و مرتبه‏ها است از ثواب يا عقاب باعتبار آنچيزى كه عمل نموده و بمقتضاى عدل كه بايستى هر چيزى بجاى خود قرار گيرد، نميشود همه در عرض هم باشند، البته هر كس ايمانش قوى‏تر و عملش صالح‏تر باشد درجه او بلندتر است. و نيز راجع بعذاب كفار و مشركين چون آنها در كفر و شرك تفاوت دارند دركات جهنمى آنها در يك مرتبه نيست كه گفته‏اند بهشت درجاتى دارد و جهنّم را نيز دركاتى است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 134

 [سوره الأنعام (6): آيات 133 تا 140]

وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ (133) إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ (134) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (135) وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى‏ شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (136) وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (137)

وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ (138) وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (139) قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (140)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 135

 [ترجمه‏]

و پروردگار تو بى‏نياز و صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را ميبرد و پس از شما هر كه را خواهد جانشين شما ميكند، همين طورى كه شما را از جماعت ديگر كه پدران شما بودند آفريد [133]

همانا آنچه بشما وعده داده‏اند البته خواهد آمد و شما بر قدرت خدا غالب نتوانيد شد [134]

اى پيغمبر [ص‏] بگو اى جماعت آنچه بر آن تمكن داريد عمل كنيد بحقيقت من هم عمل كننده ميباشم و بزودى خواهيد دانست كه سر انجام نيكو براى كى خواهد بود همانا ستمكاران رستگار نخواهند گرديد [135]

و آنچه خدا آفريده از كشت زار و چهارپايان بهره‏ئى براى خدا قرار دادند پس بگمانشان گفتند اين براى خدا و اين براى شركاء ما، و آنچه براى بتها است بخدا نميرسد و بگمانشان آنچه براى خدا است آن ببتهاى ايشان ميرسد و آنها بد حكم (احمقانه) ميكردند [136]

و همين طور شركاء بر بسيارى از مشركين كشتن اولادشان را در نظرشان زينت ميدادند و تا پوشيده و مشتبه گردانند بر آنها دينشان را و اگر خدا ميخواست آنها چنين نميكردند، اى رسول [ص‏] آنها را با آنچه ميكنند واگذار [137]

و مشركين گفتند اين سهم‏هاى بتها از چهارپايان و كشت‏ها بر ما حرام است نبايد بخورد مگر كسى را كه ما بخواهيم و بگمان خودشان پشت اين چهارپايان حرام گرديده شده (يعنى سوارشدن و بار بر آنان گذاردن) (افتراء عليه) (و بر اينها ياد خدا را نكنند) براى دروغ بستن بر خدا و بزودى خدا آنها را مجازات ميكند براى اينكه بخدا افتراء مى‏بندند [138]

و گفتند آنچه در شكمهاى چهارپايان است بر مردها حلال است و بر زنها حرام و اگر در شكم آنها مرده باشند زنان و مردان در آن شريكند بزودى باين توصيف مجازات خواهند گرديد همانا خدا درست كار و دانا است [139]

محققا خسران بردند آنكسانيكه كشتند اولادان خود را از روى سفاهت بدون دانش و حرام كردند آنچه را خدا روزى آنها نموده بود در صورتى كه اين عمل آنها افتراء بر خدا بود، محققا آنها گمراه گرديدند و هدايت يافتگان نبودند [140]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 136

 (توضيح آيات)

وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ الخ آيه رسولش را مخاطب قرار ميدهد كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پروردگار تو غنى و بى‏نياز است و بهمين غناى ذاتى او است كه ظلم و تعدى بغير از ساحت كبريائى او خارج است، زيرا ظلم را بكسى ميتوان نسبت داد كه يا محتاج باشد و بخواهد از اخذ عدوانى رفع احتياج خود يا اولادان يا خويشاوندان و دوستان خود را بنمايد و براى تشفى قلبش كه باو ستم شده ميخواهد زيادتر از آنچه بوى ستم شده انتقام بكشد يا براى نفعى كه منتظر است باو برسد مانع از رسيدن ديگران ميشود كه باين وسيله نصيب وى گردد، يا از روى شقاوت و قساوت قلبى است كه از رنج ديگران خوشحال ميگردد و ذات كبريائى احدى از تمام نقائص امكانى منزّه و مبرّا است و بذات خود غنى و بى‏نياز است (ذو الرحمة) باضافه بر غناى ذاتى صاحب رحمت واسعه و فيض منبسط و رحمت رحمانى است كه تمام ممكنات را فرا گرفته.

 (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ الح) بمقتضاى اين دو صفت: غناى ذاتى و رحمت واسعه قدرت او عام است اختصاص بممكنى دون ممكن ديگر ندارد اين است كه كافرين را تهديد مينمايد اگر اراده كند شما را اعدام مينمايد و جماعت ديگرى را جاى گزين شما ميگرداند بر او هيچ زحمت و مشقتى ندارد، همين طورى كه شماها از ذريه گذشته‏گانيد كه آنها را برده و شما جاى آنها را گرفته‏ايد.

إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ شايد آيه ارشاد بر اين است كه غناى ذاتى و رحمت واسعه خداوندى او مقتضى است كه آنچه بشما وعده داده از عود شما بعالم قيامت و آن نعمتهاى اخروى كه بمطيعين وعده داده و عذابهائى كه براى گنهكاران مهيّا گردانيده آمدنى است و شما كافرين را چنان قوت و قدرتى نيست كه او را از وفاء بوعده‏هايش                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 137

 عاجز گردانيد (هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ، مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه باين جماعت بگو آنچه توانيد از اعمال نكوهيده كه تمكن بر آن داريد بكنيد، بعضى گفته‏اند مقصود از مكانة طريقه است، و بقول ديگر مكنت و طاقت است، عبد اللّه بن عباس گفته مقصود ناحيه است، جبائى گفته (على حالتكم) يعنى بر حال خود باشيد، و بعضى ديگر گفته‏اند اگر چه صيغه امر است لكن مقصود تهديد است مثل اينكه ميگويند هر كارى كه خواهى بكن كه بطور مبالغه امر ميكنند و غرض جديت در نهى است.

 (إِنِّي عامِلٌ) بگو شما اى كافرين آنچه از مخالفت خواهيد بكنيد من هم آنچه از اطاعت و فرمان بردارى است از تبليغ رسالت بوظيفه خودم عمل ميكنم (مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ) بزودى خواهيد فهميد خوبى عاقبت نصيب چه كس خواهد گرديد، همانا خداوند ستمكاران را رستگار نخواهد نمود.

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى‏ شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ آيه در مقام حكايت عمل مشركين است كه آنها اعمالشان چنين بوده، (ذرء) بمعنى ايجاد بر وجه اختراع است، و كلمه (حرث) بمعنى زراعت است (زعم) بمعنى گفتارى است كه مظنّه دروغ و باطل باشد.

در مفردات گفته (زعم حكاية قول يكون مظنة كذب و لهذا جاء فى القرآن فى كل موضع ذم القائلون) در المنجد گفته (زعم- قال قولا حقا او باطلا و اكثر ما يقال فيما يشك فيه او يعتقد كذبه، و من عادتهم ان من قال كلاما و كان عندهم كاذبا يقولون فيه زعم فلان) و معنى چنين ميشود كه زعم بمعنى گفتارى است كه مظنه دروغ باشد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 138

 و اينكه (وَ هذا لِشُرَكائِنا) را نسبت بمشركين داده براى اين است كه مشركين چنين بودند كه الهان خود را شريك در اموال خود ميدانستند و مقدارى از اموال خود را در راه آنها صرف مينمودند.

و بقول بعضى اين آيه بيان (هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ) و اين جمله اخير (هذا لِشُرَكائِنا) از باب تفريع تفصيل بر اجمال است كه زراعت و درآمد خودشان را قسمت مينمودند قسمتى براى خدا و قسمتى براى شركاء خودشان يعنى بتهايشان و چنين مى‏پنداشتند كه قسمت بتها بخدا نميرسد و از خدا ببتها ميرسد (ساءَ ما يَحْكُمُونَ) آيه مشركين را مذمت ميكند و اشاره بسخافت قول و عقيده‏شان و قسمت كردن بين خدا و بتها و بدتر از آن گمانشان كه آنچه براى بتها است بخدا نميرسد و آنچه براى خدا است ببتها ميرسد.

وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ ابن عامر (زيّن) را بضم زاء و (قتل) را برفع و (اولادهم) را بنصب خوانده و (شركائهم) را برفع قرائت كرده.

اين طور در نظر مشركين كشتن اولاد را زينت ميدادند، ظاهرا فاعل زين همان شركاءاند يعنى شياطين يا خدمه بتخانه، و باغواء شياطين چنان محبت آن الهان دروغى را در دل آنها ريشه دوانده كه حاضر بودند اولادان خود را در راه محبّت آنها براى تقرب يافتن قربانى كنند. و بقولى مقصود از قتل اولاد در گور كردن دختران زنده ميباشد، و اين از عادت جاهليت بوده كه دختران را زنده در گور ميكردند يا از جهت فقر و عدم هزينه اولاد يا دختر را عار ميدانستند لكن معنى اول بقرينه آيه پيش نزديك‏تر بحقيقت بنظر ميآيد لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ و سدنه يعنى مستحفظين بتخانه يا شياطين يا مشركين چنين كردند تا اينكه آنها را هلاك نمايند يا باين اعمال دين را بر اينها بپوشانند و اگر خدا ميخواست چنين نميكردند، اشاره به اين كه چون مشركين مطيع رسولان نشدند                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 139

 مبتلا گشتند باغواء شياطين تا گمراه شدند و هلاك گرديدند وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ، الى قوله تعالى: سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ شيخ طنطاوى در اينجا بيانى دارد كه براى توضيح اجمالا ترجمه مينمائيم پس از آنكه در مقصد چهارم از بيان كفر مشركين و شريك قرار دادن آنها براى خدا و جهلشان فارغ گرديده در اينجا شروع نموده باعمال و احكام فاسد آنها و پنج مطلب از اعمال فاسد مشركين را تذكر ميدهد:

1- وقتى مشغول ميشدند بكشت و كار و شتر و گوسفند كه تعبير از آنها بانعام ميشود اينان نصيبى براى خدا و نصيبى براى اصنام قرار ميدهند (يعنى در همان ابتداء عمل چنين قصد ميكنند) و آن نصيبى كه براى خدا قرار داده‏اند، در مصرف فقراء و مهمانان خرج مينمايند، و آنكه نصيب اصنام است مصرف حدّام و سدنه اصنام ميگردانيدند، و از آنچه نصيب خدا است چيزى كم كنند و بر خدام و مستحفظين بتخانه انفاق كنند بعذر اينكه خدا محتاج نيست و حافظين بتخانه محتاجند و از كم كردن نصيب خدا باك نداشتند 2- سدنه يعنى خدّام بتخانه عملشان چنين بود كه بتها را بكمك شياطين چنان در نظر مشركين زينت ميدادند كه اولاد خودشان را در راه آنها قربانى كنند 3- بحيره و سائبه و وصيله و حامى كه در سوره مائده تفسير شده اينها را بر زنها حرام ميدانستند و ميگفتند فقط مردها بايد بخورند نه زنها و پشت آنها حرام شده يعنى سوار شدن و بار نهادن بر بحيره و سائبه و وصيله و حام را جايز نميدانستند.

4- عمل مشركين بر اين بود كه هنگام ذبح اسم خدا نميبردند، بلكه بنام بتها ذبح ميكردند.

5- بناى مشركين بر اين بود كه آنچه در شكم بحائر و سوائب بود اختصاص بمردها ميدادند و ميگفتند زنها را از آن نصيبى نيست (وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ) يعنى و اگر مرده متولد شد زنها هم شريكند در خوردن آن                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 140

 با مردها قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ آيه در مقام مذمت آنها برآمده كه اين جماعت مشركين از روى جهالت و سفاهت و بى‏خردى بكشتن اولادشان خسران بردند، و نيز حيواناتى مثل بحيره و سائبه و غير آنها را كه خدا براى آنها حلال نموده و روزى آنان قرار داده بر خود حرام نمودند و افتراء بر خدا زدند كه خدا اينها را حرام گردانيده، و باين اعمال گمراه گرديدند و نيستند راه يافته‏گان بر طريق حق و جاده صواب‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 141

 [سوره الأنعام (6): آيات 141 تا 145]

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (141) وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (142) ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (143) وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (144) قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 142

 [ترجمه‏]

و او آنخدائى است كه بستانهائى آفريده از درخت مو با داربست يا پهن در روى زمين از درختان پيوسته و غير پيوسته و نخل خرما و زراعتها و ميوه‏ها در حاليكه در خوردن (طعم آنها) مختلف است و درخت زيتون و انار بطوريكه بعضى مانند يكديگر و بعضى مانند ديگر نيستند، وقتى كه ميوه داد از ميوه‏هاى هر يك بخوريد و در موقع درو كردن حق فقرا را بدهيد و اسراف نكنيد زيرا كه خدا اسراف كنندگان را دوست نميدارد [141]

 (و من الانعام) يعنى از چهار پايان ايجاد كرد آنچه بردارنده بار است و آنچه مفروش كنيد براى سر بريدن مثل گوسفند و غيره، بخوريد از آنچه خدا بشما روزى داده و پيروى نكنيد گامهاى شيطان را همانا شيطان بر شما دشمنى است آشكارا [142]

هشت جفت آفريد، نر و ماده، از گوسفند دو تا و از بز دو تا، اى رسول بگو آيا خدا نرهاى آنها را حرام كرده يا ماده‏هاى آنها را، يا آنچه در شكم ماده‏هاى آنها است مرا بامر معلوم خبر دهيد اگر از راست گويان ميباشيد كه خدا حرام كرده [143]

و از شتر دو تا و از گاو دو تا (نر و ماده) بگو آيا نرهاى آنها را خدا حرام كرده يا ماده‏هاى آنها را يا آنچه در شكم ماده‏ها است، آيا شما مشاهده كنندگان بوديد آن هنگامى كه خدا بحرمت آنها بشما وصيت كرد پس اين طور دستور داد، آيا كيست ستمكارتر از آنكسى كه بخدا دروغ بندد و افتراء بزند تا بدون دانش مردم را گمراه گرداند، همانا خدا جماعت ستمكاران را هدايت نخواهد نمود [144]

اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگو من در آنچه بمن وحى شده نمى‏يابم طعامى كه خوردن آن حرام گرديده شده باشد بر خورنده كه آنرا بخورد مگر اينكه مردار باشد، يا خون ريخته شده در موقع ذبح سر بريدن حيوانات، يا گوشت خوك بحقيقت خوك نجس يا فسق است، يا گوشت حيوانى كه در وقت ذبح نام غير خدا بر آن برده شده باشد، پس هر كس كه مضطر و ناچار شود از گرسنه‏گى بخوردن اين محرمات در حاليكه ياغى نباشد (و زيادتر از سد رمق حيات نخورد) همانا پروردگار آمرزنده است (و از او مؤاخذه نكند) و مهربان است (كه بيچارگان را رخصت داده) [145].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 143

 (توضيح آيات)

وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ شجره معروشه آندرختى را نامند كه شاخه‏هايش بوسيله داربست بالا رفته باشد و يكى بالاى ديگرى قرار گرفته باشد، مثل درخت انگور و اينطور درختها را معروشات ناميده زيرا كه عرش بمعنى بلندى است و چون داربستها بالا رفته باين اعتبار تاكستانها و باغهاى انگور را معروشات ناميده، و جنّات غير معروشات آن درختهائى را گويند كه بر تنه خود استوار باشد (و الزرع) مقصود زمين زراعتى است كه حبوبات مثل گندم و جو و عدس و باقى حبوبات ديگر بعمل ميآيد (مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ) كه طعم و مزه هر يك طورى است غير ديگرى، و نيز درخت زيتون و انار كه براى شما آفريده شده بعضى در اكل شبيه بيكديگرند و بعضى شبيه بهم نيستند، شايد اشاره باين باشد كه از كمال قدرت حق تعالى چنين است كه در خوراكيها كه از يك نوع ميباشند مثل انگور و زيتون و امثال اينها با اينكه از يك نوعند و از يك قطعه زمين بيرون آمده در طعم و مزه يك طور نيستند بلكه مختلفند.

كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ امر (كُلُوا) امر مولوى نيست كه وجوب از آن استفاده شود يعنى بخوريد و براى شما مباح است يعنى شما در خوردن آنها مأذونيد.

و در جمله (وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ) ظاهرا مرجع ضمير (حقّه) ثمرات است يعنى بخوريد و آن حقى را كه خداى تعالى قسمت فقراء قرار داده وقتى كه درو كرديد بدهيد يعنى موقع درو در زراعات و موقع چيدن در انگور بدهيد، شايد مقصود زكوة باشد كه بگندم و جو و انگور زكوة تعلق ميگيرد.

 (وَ لا تُسْرِفُوا) نهى است كه در قسمت فقراء اسراف نكنيد كه حق آنها را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 144

 در غير مصرف آنها صرف كنيد، و در معنى اين جمله شش قول است كه در (مجمع البيان) ذكر كرده است يكى از آن شش قول اين است كه ذكر شد وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ چهارپايان بزرگ سالان را حمولة نامند نظر به اين كه قوى شده‏اند و بهتر بار كشى ميكنند، و چهار پايان كوچك را فرش گويند، و گفته‏اند تشبيه كردن آنان را بفرش نظر باين است كه از كوچكى گويا فرش زمينند يا در وقت سر بريدن گوسفند را روى زمين ميخوابانند.

پس از آنكه در آيه جلو امر بخوردن ميوه اشجار و حاصل زراعت نموده و آنها را مباح گردانيده راجع بانعام نيز اجازه اكل آنها را داده كه چهارپايان مثل گاو و گوسفند و شتر را براى شما حلال نموده و آنانرا روزى شما گردانيده وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ آيه بانسان خاطر نشان ميكند كه حلال خدا را بمتابعت شيطان بر خود حرام نكنيد و بجاى پاى شيطان قدم نگذاريد، يعنى تابع شيطان جنّى و انسى نگرديد، همانا شيطان براى شما دشمنى است آشكارا.

ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ، الى قوله فَمَنْ أَظْلَمُ پس از آنكه در آيات قبل عقائد ركيك مشركين را يادآورى نموده كه بدون دليل و مدرك بعضى از حيوانات را بر خود حرام نموده بودند و اجمالا قول آنان را ردّ نموده، ظاهرا در اين آيه در مقام تفضيل و سرزنش بآنها برآمده كه آيا كدام يك از اين چهار پايان بر شما حرام گرديده، آيا از ميش دو تا نر و ماده، و از بز دو تا نر و ماده، و از شتر دو تا نر و ماده، و از گاو دو تا نر و ماده، آيا از اين هشت عدد انعام كدام يك بر شما حرام گرديده يا آنچه در شكم ماده‏ها است بر شما حرام گرديده، اگر شما بر اين حكمى كه ميكنيد مدركى يا شاهدى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 145

 داريد بياوريد، اشاره به اين كه شما بر اين گفتار و عمليات هيچ دليل و برهانى نداريد و باغواى شيطانى بعضى چيزها را حلال و بعضى را حرام ميگردانيد.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ظلم و ستم گاهى نسبت بمخلوقات است و گاهى بنفس خود انسان است و ستم كردن بمخلوقات از حيث قبح مراتب و اقسامى دارد مثل ستم نمودن بانسان آنهم مؤمن كامل قبيح‏تر از ستم كردن بحيوانات است، لكن دروغ بستن بمبدء عالم و آن وجود حقيقى احدى بمراتب بسيار قبيح‏تر و شنيع‏تر بشمار ميرود و نسبت دروغ بخدا دادن و افتراء زدن بآن فرد متعال از بالاترين اقسام ظلم محسوب ميگردد آنهم اگر غرض مفترى گمراه كردن مردم باشد نه اينكه اشتباها و بظن تخمين نسبتى، حكمى را بخدا بدهد و غرضش هدايت مردم باشد نه گمراهى آنها اگر چه نسبت حكمى بخدا دادن بدون علم و بدون قرينه مجوّزه جائز نيست لكن فضاحت آنكس كه از راه عمد نه خطاء افتراء بخدا ميزند و غرضش گمراه كردن مردم است بيشتر است و چنين كسى ظالم‏ترين مردم بشمار ميرود و از بس عملش قبيح است از قابليت هدايت گرديدن مى‏افتد، و ديگر هدايت نخواهد گرديد.

قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ الخ اينجا سه نوع از محرمات است كه در اين آيه تذكر ميدهد بضميمه حيوانى كه بدون اسم خدا در آيات ديگرى نيز يادآور شده و از مطلق محرمات در اكل استثناء گرديده لكن چنانچه از اخبار و اجماع مسلمين استفاده ميشود محرمات منحصر باينها نيست مثل گوشت سگ و حيوانات درنده و مسكرات و غير اينها كه ظاهرا از تحت استثناء خارج ميگردند و باقى بدلالت اخبار و احاديث ثابت گرديده و جاى بيان آن كتب فقهيه است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 146
در كشف الاسرار گفته قوله تعالى (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ الخ) ديده‏ئى بايد پاك و از غشاوت غيبت نجات يافته، و از سرمه توحيد مددى تمام يافته، تا نظاره اسرار صنايع ربوبيت در عالم خلقت از وى درست آيد، و آن آثار رحمت و آيات و رايات قدرت و دلالات و امارات حكمت بيند، در اين باغ و بستان و انواع و الوان درختان، تا در هر جزوى از اجزاء مخلوقات و مقدورات، صد هزار صنايع و بدايع بيند نهاده كه يكى بيكى نماند، سهلها معطر بحرها معتبر، خاكها منور، باغها مزخرف، گلها ملون، يكى سرخ چون خون دل مشتاقان، يكى لعل چون جان عاشقان، اين همه تأثير يك نظر حق است كه هر سال يكبار بزمين نگرد، چون از آن يك نظر اين همه عجائب و لطائف پديد آيد، و از سيصد و شصت نظر بدل دوستان گوئى چه اثر نمايد و چه اعجوبه و چه لطيفه پديد آرد.

 (وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ) بنده‏گان را ميگويد كه حق اين نعمت بشناسيد و بشكر آن قيام نمائيد و با درويشان مواسات كنيد تا نعمت بماند و دوستى حق شما را حاصل شود، بداود وحى آمد كه يا داود خواهى كه بمن نزديك شوى و تو را بدوست گيرم، رو درويشان را بازجو، شكستگان را بنواز، و بايشان تقرب كن.

 (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ) بر ذوق جوانمردان طريقت اسراف آنست كه حظ نفس در آنست گر چه حبه‏ئى يا ذره‏ئى بود، بموسى وحى آمد كه اى موسى گر خواهى كه همه آن رود كه مراد تو بوده حظ نفس خود در باقى كن و مراد خود را فداء مراد ازلى كن، تو بنده‏ئى و بنده را مراد نيست، و حظ خود ديدن سيرت جوانمردان نيست، و از خود بازرستن جز كار صديقان نيست.

         تا با تو توئى ترا بخود ره ندهند             چون بى تو شدى ز ديده بيرون ننهند

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 147

 [سوره الأنعام (6): آيات 146 تا 151]

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (146) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ (147) سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (148) قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (149) قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (150)

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (151)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 148

 [ترجمه‏]

و بر يهوديها حرام كرديم هر حيوان ناخن‏دار را مثل طيور و غيره و از گاو و گوسفند (و نيز) بر يهوديها حرام كرديم پيه آنها را مگر آنچه در پشت آنها يا باستخوان آنها آميخته است، بتحريم اين چيزها يهوديها را جزا داديم بسبب ستم كردن آنها و همانا ما راست گويانيم [146]

پس اگر يهوديها تو را تكذيب كردند بگو پروردگار شما صاحب رحمت واسعه ميباشد و عذاب او از گروه ستمكاران بازداشته نخواهد شد [147]

بزودى مشركين ميگويند اگر خدا خواسته بود ما و پدران ما شرك نميآورديم و هيچ چيزى را حرام نميكرديم همچنين كه تو را تكذيب ميكنند تكذيب كردند كسانى كه پيش از اينها بودند تا اينكه عذاب ما را چشيدند اى رسول بگو آيا (بر آنچه ميگوئيد) نزد شما علم و دانشى است اگر چنين است براى ما آنرا بيرون آريد اينها تابع گمان خود گرديده‏اند و اينان نيستند مگر دروغگويان [148]

اى پيغمبر بگو از براى خدا است حجة بالغه اگر خواسته بود (باجبار) تمام شما را هدايت مينمود [149]

بگو گواهان خود را بياوريد كه گواهى دهند كه خدا اينها را بر شما حرام گردانيده، اگر آنها گواهى دادند تو اى محمد [ص‏] با آنها گواهى مده و خواسته‏هاى آنانرا پيروى منما، آنهائيكه بآيات ما تكذيب كردند و آنهائيكه بآخرت ايمان نياوردند زيرا كه آنها از پروردگارشان بسوى بتها عدول نمودند [150]

بگو بيائيد براى شما بخوانم آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده (آن چند چيز است) 1- با خدا چيزى شريك نگردانيد 2- بپدر و مادر نيكى كنيد 3- از ترس فقير شدن اولاد خود را نكشيد مائيم كه شما و آنها را روزى ميدهيم 4- و نزديك كارهاى زشت نرويد، آنچه ظاهر است يا مخفى 5- نفسى را كه خدا حرام كرده نكشيد مگر بحق اين است آنچيزى كه بشما توصيه نموده‏ايم شايد شما تعقل كنيد [151].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 149

 (توضيح آيات)

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ حق تعالى در اين آيه خبر ميدهد كه بر يهوديها حرام گردانيديم هر حيوان ناخن‏دارى را و گفته‏اند كه مقصود از ظفر چنگال است، و جماعتى مثل عبد اللّه بن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد و قتاده و سدى گفته‏اند كه هر حيوانى كه سم وى شكافته نباشد مثل شتر و شتر مرغ و بطّه و مرغابى و غير آن. و ابو على جبائى گفته انواع حيوانات از شير، گرگ، پلنگ، روباه، سگ، گربه و امثال اينها خلاصه هر حيوانى كه بچنگال صيد ميكند تحت اين آيه داخل است. ابو القاسم بلخى گفته مقصود هر صاحب حافرى است از چهارپايان و هر صاحب مخلبى است از مرغان، و بنا بر اين قول اسب و استر و خر داخل ميگردند، و گفته در اخبار ما اين هر دو مكروه است.

 [ابو الفتوح‏] و نيز فرموده كه بر يهوديها حرام نموديم از گاو و گوسفند آنچه را كه در شكم آنها است از پيه مگر آنچه را كه در پشت آنها و پهلوى آنها چسبيده (او الحوايا) حوايا يعنى روده‏ها يا آنچه كه مشتمل است بر امعاء يعنى چربى كه ملصق بروده‏هاى آنها است يا چسبيده باستخوان آنها است.

در مجمع البيان گفته احتمال دارد كلمه (حوايا) عطف باشد به (ظهورهما) و در تقدير مرفوع باشد، و احتمال دارد عطف باشد بكلمه (ما) در (ما حملت) و در تقدير منصوب باشد، و امّا كلمه (ما) كه در جمله (مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ) است معطوف باشد به (ما) اول، سپس فرموده كلمه (ذلك) در جمله (ذلِكَ جَزَيْناهُمْ) ممكن است در تقدير منصوب و مفعول دوم (جزيناهم) باشد و معنى كلام (جزيناهم ذلك ببغيهم).

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 150

 ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ) شايد آيه در علّت حرام كردن (طيبات) است بر يهوديها قوله تعالى در سوره نساء آيه 158 (فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً) يعنى بپاداش ظلم و طغيان آنها طيبات را بر آنان حرام گردانيديم.

فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا- الى قوله تعالى: وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ ترجمه آيات شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست. خلاصه شايد براى اينكه كفار يهود هم بقبح عملشان مطلع شوند و هم اميدوار برحمت الهى باشند بپيمبرش خطاب نموده كه اگر اين يهوديها در اين خبر كه خدا اين چيزها را بر آنها حرام نموده تو را دروغ‏گو دانستند، آنها را خاطر نشان نمان كه چون شما ستم نموديد طيّبات برايتان حرام گرديد لكن با اينحال نبايد از رحمت خدا مأيوس باشيد، و نيز آيه خبر ميدهد كه اين مشركين در پاسخ اينكه در آيه بالا يادآورى ميكند كه ممنوع شدن يهوديان از طيبات پاداش تكذيب آنها بود ميگويند اگر خدا ميخواست ما و پدران ما براى خدا شريك نميآورديم و حرام نميكرديم هيچ چيز را بر خودمان و خود را تبرئه مينمودند.

كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ الخ اين چنين كفار و مشركين آنهائيكه پيش از اينها بودند رسولان را تكذيب نمودند براى اينكه خود را تبرئه كنند تا اينكه مستحق عذاب گرديدند و عذاب ما بآنها اصابت نمود.

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ بعض مفسرين گفته ميشود گفت (فاء) اولى كه بر اسم فللّه آمده تفريع است، و (فاء) دوم كه بر سر (لو) در آمده براى تعليل است و كلام از قبيل قلب حجت بر خصم ميباشد، و بعد از آنكه مقتضاى حجت خصم را بيان كرده،

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 151
 شايد فرموده باشد اين حجت بر عليه خودشان نتيجه ميدهد و شما از آنجائيكه در معارف الهى جاهل و پيرو ظن و تخمينيد نمى‏فهميد زيرا كه حجت شما دلالت ميكند بر اينكه در مقابل كسيكه شما را بترك شرك و ترك افتراء بخدا دعوت ميكند حجتى نداريد و آن حجتى كه بخيال خود بر عليه او اقامه نموده‏ايد بر عليه خود شما است و حجت خدا است بر شما براى اينكه در اين حجت اقرار كرده‏ايد كه اگر خدا ميخواست شما را مجبور بايمان و ترك شرك و تحريم مينمود و چون نكرد شما را باختيارتان باقى گذاشت پس ميتواند شما را بترك شرك و تحريم دعوت نمايد.

 [تفسير الميزان‏] آرى ميتوان گفت كه بفاء تفريع (فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ) آيه را متفرع گردانيده بر آيه بالا كه مشركين گفتند (لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا) اگر خدا ميخواست ما شرك نميآورديم، اين آيه حجت مشركين را پاسخ داده كه آنها خواستند خود را از شرك و مخالفت تبرئه نمايند و بگو قند خدا خواسته ما كافر و مشرك گرديم بنا بر اين ما مقصّر نيستيم.

شايد در پاسخ آنها است كه آنچه وظيفه مقام ربوبى حق تعالى بود همين اتمام حجت است بارسال پيمبران و انزال كتب، و پس از آنكه حجت بر شما تمام گرديد شما را باختيار خودتان گذارده و اگر با اينحال ميخواست شما را هدايت كند بايستى مجبورتان گرداند و اين خلاف حكمت و مشيت الهى است قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ الخ كلمه (هلم) اسم فعل است و در مفرد و تثنيه و جمع بهمين يك شكل استعمال شده است بنا بر مشهور، و معنى (هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ) اين است كه گواهان خود را بياوريد، و (هذا) اشاره بمحرماتى است كه مشركين از پيش خود درست كرده بودند، و خطاب بآنها از باب اين است كه بدانيد از عهده اثبات آن بر نميآئيد و كنايه از عدم تحريم خداوند است يعنى شما چيزهائى را از پيش خود بر خودتان حرام نموده‏ايد كه خدا نگفته و بر فرض اينكه گواهان دروغى بياورند تو در                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 152

 شهادت با آنها موافقت منما.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا عطف تفسير است يعنى و اى رسول تو تابع هواهاى اين كافرين و مشركين كه بآيات ما دروغ بستند مشو و نيز پيروى مكن آن كسانى را كه بآخرت ايمان ندارند و اينها پروردگار خود برابر ميكنند بتهايشان را.

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ الخ گفته‏اند كه كلمه (تعال) مشتق از علوّ است و در جائى آرند كه ارائه دهد اين مطلب در جاى بلندى قرار دارد، و كلمه (اتل) بمعنى قرائت است و كلمه (عليكم) متعلق بكلمه (اتل) يا بكلمه (حرّم) است و اين را تنازع در متعلق مينامند.

خلاصه ظاهرا آيه در مقام بيان حكم عمومى است كه اختصاص بجماعتى دون جماعتى ندارد و (تعالوا) امر بتمام افراد بشر است اگر چه از ظاهر لفظ (عليكم) چنين بر ميآيد كه خطاب بيهوديان است كه بعضى چيزها را بر خود حرام كرده بودند لكن مضامين نهى در اين احكام عموم دارد و اين منهيّاتى كه در اين آيه خاطر نشان كرده پنج چيز است 1- (أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً) اى يهوديها يا اى افراد بشر چيزى را بر خدا شريك نياوريد.

شرك دو قسم است، شرك جلىّ و شرك خفى، شرك جلى شرك بت پرستان است كه غير خدا را در الوهيت و نظام عالم بوجهى با خدا كه آفريننده عالم است شريك كرده بودند. و شرك خفى اين است كه اگر چه بزبان ميگويد همه كارها بدست خدا است لكن در باطن چيزهائى يا اشخاص ديگرى را در امور مدخليت ميدهد، و اين قسم از شرك در بيشترين مؤمنين موجود است و فقط مؤمن خالص كه شيطان بر او تسلطى ندارد از اين قسم از شرك مبراء است.

2- احسان بپدر و مادر كه بحرف عطف احسان بوالدين را عطف به                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 153

 (أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ) داده و اين اهميت حكم را ميرساند، و در چند جاى قرآن كريم احسان بپدر و مادر را تالى توحيد و ترك شرك دانسته سوره اسرى آيه 24 (وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) سوره لقمان آيه 12 (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ، الى قوله تعالى: أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ) و آيات ديگر.

3- وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ (املاق) بمعنى افلاس و نداشتن مال است، گفته‏اند چون در زمان جاهليت كشتن اولاد از ترس هزينه زندگى بين اعراب شايع بوده زيرا كه غالبا قحطى و خشك سالى و كم بارانى بين آنها بسيار بود از اين جهت اولادهايشان را ميكشتند اين است كه آيه از اين عمل شنيع نهى مينمايد كه ما همين طور كه شما را روزى ميدهيم اولادهاى شما را نيز روزى ميدهيم (هر آنكس كه دندان دهد نان دهد) 4- وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ ظاهرا مقصود از فواحش زنا است گويا اعراب ظاهر نمودن عمل زنا را قبيح ميدانستند و مخفى بودن آنرا بد بشمار نميآوردند، آيه نهى ميفرمايد كه عمل زنا از فواحش و اعمال ركيك است نزديك باين عمل نشويد، شايد اينكه فرموده نزديك نشويد مقصود اين باشد كه حتّى مقدمات آنرا از نظر كردن باجنبى كه محرك شهوت گردد يا نزديك شدن بمحلّ چنين عمل نيز از فواحش است 5- وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ پنجم از منهيات در اين آيه كشتن نفس محترمه است بناحق يعنى در غير مورد قصاص يا بدون حكم الهى در مواردى كه در قتل نفس مثل موقع جهاد فى سبيل اللّه يا غير آن تجويز شده.

ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ اينها امورى است كه خدا بزبان رسولش بشما توصيه و سفارش نموده يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 154

 شما را خاطر نشان كرده كه رجوع بعقل خود كنيد تا اينكه بارشاد عقل خودتان بقبح اين اعمال و منهيات پى ببريد.

 [سوره الأنعام (6): آيات 152 تا 157]

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‏ وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (152) وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153) ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (154) وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى‏ طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ (156)

أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى‏ مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ (157)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 155

 [ترجمه‏]

و نزديك مال يتيم نشويد مگر بآنطوريكه نيكوتر باشد تا وقتى كه بحدّ رشد برسد و كيل و وزن را تمام بدهيد ما كسى را تكليف نميكنيم مگر بقدر وسع و طاقت او و هرگاه سخنى گفتيد بعدالت بگوئيد و لو اينكه در باره خويشاوندان خودتان باشد و بعهد خدا وفا كنيد اين است آنچه شما را خدا بآن وصيت كرد تا شايد شما متذكر گرديد [152]

و حقيقة اين راه من است در حاليكه راست است پس پيرو آن گرديد و راههاى كج را پيروى نكنيد كه شما را از طريق حق متفرق گرداند اين است سفارش خدا بشما شايد شما پرهيزگار گرديد [153]

پس بموسى كتاب عطا كرديم براى تمام كردن نعمت بر موسى يا بر ابراهيم و براى تفصيل هر چيزى و هدايت و رحمت شايد آنها بلقاء پروردگارشان ايمان آرند [154]

و اين (قرآن) كتاب مباركى است كه آنرا نازل گردانيديم پس پيروى كنيد آنرا و بپرهيزيد از مخالفت او شايد شما در مورد ترحم الهى واقع گرديد [155]

بجهت اينكه نگوئيد همانا بر دو طائفه پيش از ما يعنى يهود و نصارى كتاب نازل گرديد و بدرستيكه بوديم ما از خواندن آن بى‏خبر (يعنى بلغت عربى نيست كه بفهميم) [156]

يا بگوئيد اگر بر ما كتاب نازل شده بود ما هدايت يافته‏تر از آنها بوديم محققا آمد بر شما از جانب پروردگارتان بيّنه و هدايت و رحمت پس كى است ستمكارتر از آنكسيكه آيات خدا را تكذيب كرد و اعراض نمود از آن يا مردمان را از آن بازداشت و ما بزودى كسانى را كه از آيات ما روى گردانيدند مجازات ميكنيم ببدترين عذاب بسبب اعراض آنها [157]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 156

 (توضيح آيات)

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ‏

 در اين آيه بضميمه آيات بالا بنه حكم امر فرموده و از محرمات بشمار آورده: 1- براى خدا شريك نياوريد 2- بپدر و مادر احسان كنيد 3- از ترس فقر اولاد خود را نكشيد 4- بكارهاى زشت و قبيح نزديك نگرديد 5- نزديك مال يتيم نشويد مگر بآنوجهى كه نيكوتر باشد براى او.

 [سخنان مفسرين در توجيه: الّا بالّتى هى احسن‏]

1- نيكوتر اين است كه مال يتيم را نگاه دارند تا بحدّ رشد برسد و تحويل وى دهند.

2- مال يتيم را ضايع نگذارند بكار برند و بآن تجارت و زراعت كنند تا زياد شود.

 [مجاهد، ضحاك، سدى‏] 3- نفقه و لوازمات او را از خوراك و پوشاك و آنچه لازمه معاش يتيم است بطور ميانه روى عمل كنند كه بيتيم ضرر وارد نيايد و سرمايه باقى بماند [ابن زيد] 5- (حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ)

 يعنى مال يتيم را بنيكوتر وجهى كه ممكن است نگاه داريد تا وقتى كه برشد برسد، شايد مقصود اين باشد كه اولياء مال يتيم را نگاه دارند تا وقتى كه رشد بدنى و نيروى طبيعى او كامل گردد و هم رشد عقلى او بطوريكه كاملا بتواند حفظ مال خود را بكند 6- قوله تعالى در سوره نساء آيه 6 (وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا) 7- وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ

 امر فرموده در وزن و كيل بعدل عمل نمائيد در خريد و فروش اجحاف نكنيد، در سوره مطففين فرموده (وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ) و مطففين آنهائى را معرفى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 157

 نموده كه موقع خريدن در كيل و وزن زياد ميگيرند و در موقع فروش بمشترى كم ميدهند.

و بقولى (وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ)

 يعنى پيمانه را از آنچه مى‏پيمائيد پر كنيد، و آنچه را با ترازو و بكشيدن ميدهيد بعدل و مساوات تمام بدهيد يعنى كم ندهيد و زياد نستانيد.

چون اين جمله را شنيدند گفتند يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما قادر نيستيم كه چنان برابر بدهيم كه اصلا تفاوت نكند اين بود كه خداوند اين جمله را نازل فرمود (لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)

 يعنى ما كسى را تكليف نميكنيم مگر آنچه مقدور او است، يعنى اگر ذره‏ئى در كيل و وزن كم شود بدون عمد و قصد و شما عازم بعدل بوده باشيد معفو است، و ذكر اين جمله عقب امر آگاهى است بر اينكه ايفاء بعدل بسيار مشكل است.

 [پايان‏] در مجمع البيان گفته (لما كان التعديل من اقل القليل يتعذر بيّن سبحانه انه لا يلزم الاجتهاد فى التحرز من النقصان) [پايان‏] و فى الحديث در ذيل همين آيه (اوسع ما دون الطاقة) بعض مفسرين گفته مقصود از عدل و قسط نه عدل واقعى است كه حرج لازم آيد، بلكه مراد اين است كه براى رفع حرج كه انسان در اين گونه موارد بتقريب و تخمين عمل نمايد لكن ظاهرا آيه از اين معنى اباء دارد 8- وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‏

 از اوامريكه در اين آيه نام برده شده اين است كه در گفتار مراقب باشيد كه از عدالت تجاوز نكنيد و لو اينكه حكم يا شهادت شما در باره خويشاوندان و نزديكان شما باشد كه هرگاه خواستيد قضاوت كنيد طرفدارى از اقرباء خودتان نكنيد.

در مجمع البيان گفته آيه با همه كوتاهى و كمى حروفش مشتمل بر دستورات بليغى در باره اقارب و شهادتها و وصيّتها و فتاوى و احكام و مذاهب و امر بمعروف                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 158

 و نهى از منكر است.

9- وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا

 راغب در مفردات گفته عهد بمعنى حفظ چيزى و مراعات آنست در حالى بعد از حالى يعنى مورد مراغبت قرار دادن است.

 [پايان‏] و باين معنى عهدهائى را كه با مردم كرده و عهدى كه با خدا بسته هر دو را شامل ميگردد، لكن ظاهر آيه عهد را در اينجا نسبت بخدا ميدهد يعنى عهدى كه با خدا بسته‏ايد بلكه در بسيارى از آيات (بعهد اللّه) آمده، و ميشود بقرينه آيه (أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا) شامل عهدى كه با مردم شده نيز بشود زيرا كه عهد بستن بعضى با بعض ديگر مشروع است و بازگشت آن بخدا است ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏

 يعنى اين مذكورات در آيه را خدا وصيت كرد بشما تا شايد پند بپذيريد يعنى مأمور به را بجا بياوريد و منهىّ عنه را ترك نمائيد.

وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ و تمام قراء بتشديد نون قرائت نموده‏اند، مگر ابن عامر كه او بفتح ياء خوانده و گفته‏اند (وَ أَنَّ هذا صِراطِي) اگر بفتح الف خوانى عطف است بر (أَلَّا تُشْرِكُوا) يا معنى آن اين است (و لأنّ هذا صراطى) و انّ را براى تأكيد آورده‏اند.

 (فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ) يعنى تابع حالات مختلف نگرديد، از اين مسعود نقل ميكنند كه گفته حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خطى كشيد و گفت‏

 (هذا سبيل اللّه)

و خطوطى از چپ و راست نيز كشيد و گفت اينها راههائى است كه بر هر راهى شيطانى است كه بسوى خودش ميخواند، و اين آيه را قرائت نمود.

ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (ذلكم) شايد اشاره بهمين احكام نه گانه باشد كه در همين آيه بيان گرديد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 159

 و از محكمات قرآن بشمار ميرود.

در كتاب احتجاج از طبرسى نقل شده باسناد خودش از امام باقر ع در حديث طويلى در خطبه غدير و در آن از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حديث ميكند كه فرمود: اى معاشر الناس همانا خدا مرا امر كرده و نهى نموده، و فرموده امر ميكنم تو را و نهى ميكنم تو را، و بدان امر و نهى از پروردگار تو است، پس بشنو امر او را و تسليم شو و او را اطاعت نما و خود را از نهى او باز دار تا ارشاد يابى‏

 (و لا تتفرق السبل عن سبيله)

اى معاشر الناس من صراط مستقيم بسوى حقّم آنكسيكه شما را امر كرده كه مرا متابعت نمائيد، امر كرده كه پس از من على ع را متابعت نمائيد، پس از او از اولاد او از صلب او ائمه عليهم السّلام كه شما را بسوى حق هدايت مينمايند و باو عدول مينمايند.

ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست. خلاصه چون اين آيه تلو و عقب آن آيات آمده ميشود گفت (اتل) بمعنى (تعالوا) است يعنى اى رسول يا اى مؤمنين بيائيد تا حكايت موسى را براى شما بياورم.

كه پس از اين همه كرامتى كه بموسى عطاء نموديم از نجات يافتن از دست فرعون و قبطيان و بنبوّت و رسالت و معجزات بسيار اكنون بوى كتاب تورات كه كتاب تمام و جامع و حاوى تمامى نيكى‏ها است و بيان و تفصيل هر چيزى در آن منطوى است، و آن هدايت و رحمت است، چنين كتاب بموسى عطا شد كه شايد بنى اسرائيليان بملاقات رحمت پروردگارشان ايمان آورند.

وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (هذا) اشاره بقرآن كريم است كه آنان را مبارك ناميده زيرا كه همانا در اوست خصوصيات و تفصيل هر چيزى چنانچه فرموده (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) كه در قرآن منطوى است، و نيز هدايت و رحمت است براى مؤمنين (فَاتَّبِعُوهُ)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 160

 امر بمؤمنين بلكه بتمام افراد بشر نموده كه تابع قرآن گرديد كه شايد باين وسيله مورد رحمت الهى واقع شويد.

أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى‏ طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ ترجمه آيات شده و واضح است (ان) در (تقولوا) مخففه از مثقله است اين است كه لام فارقه ميان مخففه و نافيه در خبر كان (لغافلين) داخل شده مفسرين گفته‏اند (أَنْ تَقُولُوا) علت (انزلناه) است بحذف مضاف، يعنى (اين قرآن مبارك را نازل گردانيديم) براى اينكه شما اى جماعت عرب نگوئيد كتاب فرستاده شده بر دو گروه از پيشينيان ما يعنى يهود و نصارى اگر چه ما از قرائت ايشان غافل بوديم، يعنى نميدانيم كه آنها چه ميخواندند زيرا كه آن بلغت ما نيست، و تخصيص دادن بيهود و نصارى از جهت شهرت آنها است.

يا اينكه ما قرآن را فرستاديم براى اينكه نگويند اگر بر ما كتاب فرستاده ميشد ماها (اهدى) بوديم يعنى هر آينه بهتر از آنها هدايت شدگان بوديم فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ الخ اين بود كه از جانب پروردگارتان براى شما بيّنه آمد يعنى قرآن كه آن هدايت و رحمت است و بلغت خود شماها و واضح و جلىّ كه ديگر براى شما عذرى باقى نماند و حجت بر شما تمام گردد.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ و كى است ظالم‏تر از آنكسى كه آيات خدا را تكذيب كرد (وَ صَدَفَ عَنْها) و از آن اعراض نمود كه بزودى آنهائيكه اعراض كردند و سبب اعراض ديگران شدند آنان را مجازات ميكنيم ببدترين عذاب.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 161

 [سوره الأنعام (6): آيات 158 تا 165]

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (158) إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (161) قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (162)

لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (163) قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (164) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (165)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 162

 [ترجمه‏]

آيا اين مشركين انتظار ميبرند مگر اينكه ملائكه بيايد بايشان يا پروردگار تو يا بعض آيات او بيايد روزى كه بعض آيات پروردگار تو ميآيد كسيكه قبلا ايمان نياورده يا در ايمان كسب و عمل خيرى نكرده باشد ايمان او باو نفع نخواهد بخشيد اى پيغمبر بگو شما در انتظار (نتيجه عمل بد خود) باشيد ما هم در انتظار (نتيجه اعمال خوب خود) ميباشيم [158]

همانا كسانيكه دين خود را متفرق گردانيدند و فرقه فرقه شدند تو از آنها در چيزى داخل نيستى همانا امر آنها بسوى خدا است پس از آن خبر ميدهد خدا بايشان بآنچه عمل ميكردند [159]

كسيكه عمل نيكى كند ده برابر نفع ميبرد و كسيكه عمل بدى كند پاداش داده نميشود مگر مثل عملش در حاليكه بآنها ظلم نميشود [160]

بگو اى پيغمبر همانا پروردگار من مرا هدايت گردانيده بسوى راه راست و دين استوار و ملّت ابراهيم [ع‏] در حاليكه پاكيزه است و ابراهيم از مشركين نبود [161]

بگو همانا نماز و نياز و عبادات من و حيات و ممات من مخصوص پروردگار عالميان است [162]

براى او شريكى نيست و بهمين اخلاص مأمور گرديده‏ام و من اولين تسليم شدگان ميباشم [163]

اى پيغمبر بگو آيا من غير خدا را بربوبيت برگزينم در صورتى كه او آفريننده تمام اشياء است و كسب نميكند هيچ كس مگر بر ضرر خودش و كسى وزر و وبال ديگرى را برنميدارد پس بازگشت شما بسوى جزاء پروردگار شما است پس خبردار ميكند خدا شما را بآنچه در آن اختلاف ميكرديد [164]

و خدا آنكسى است كه شما را خليفه‏هاى زمين قرار داد و درجات بعضى از شما را بلند كرد و بالاى بعض ديگر قرار داده تا امتحان كند شما را در آنچه بشما داده همانا پروردگار تو سريع العقاب است و بدرستيكه او آمرزنده و مهربان است [165]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 163

 (توضيح آيات)

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ (هل) از حروف استفهام است و اينجا در مورد انكار آمده، و (نظر) در آيه بمعنى انتظار است و ملامت و سرزنش، و اعتراض بكفار نموده كه اين كافرين آيا چه انتظار ميبرند و متوقعند كه فرشتگان بر آنان نزول نمايند يا اينكه پروردگار تو بر آنها بيايد در صورتى كه با اين آيات ظاهر بيّن ايمان نياوردند آيا ديگر چه انتظارى دارند مگر اينكه ملائكه براى قبض روح آنها بيايد يا امر محالى مى‏طلبند مگر ممكن است كه پروردگار بر آنان فرود آيد گفته‏اند كه حمزه و كسائى و خلف (تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ) را بياء قرائت نموده‏اند، و باقى قرّاء بتاء خوانده‏اند.

 [در توجيه (أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ) از مفسرين سه قول نقل شده‏]

1- آنكه مراد استبعاد است يعنى مگر اينها امر محال ميطلبند.

2
وْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ‏
 و حكمه و عذابه) بحذف مضاف است و واقع گرديدن مضاف اليه مقام او، مثل قوله تعالى (وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ).

3- (أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ) ببعض آيات او، يا بزرگترين آيات او، بحذف مفعول به يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً بعض مفسرين گفته مراد بآمدن پروردگار آمدن قيامت است كه روز ملاقات جزاء پروردگار است، زيرا آنروز روز انكشاف تمام و جلوه حق و ظهور توحيد خدا است، و در آنروز ديگر حجابى بين او و بين مخلوقات نيست، چه شأن قيامت همين است كه پرده از روى حقيقت هر چيزى بردارد، همين انكشاف و ظهور بعد از خفاء و حضور بعد از غيبت، مصحح اطلاق آمدن خدا است نه اينكه (العياذ باللّه) آمدن او مانند آمدن ديگران مستلزم اتصاف بصفات اجسام بوده                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 164

 باشد.

 [تفسير الميزان‏] خلاصه ظاهر آيه مقول قول كافرين و بهانه جوئى آنها است كه در آيات ديگر نيز اشاره بآن شده، و شايد مقصود آنها كه ميگفتند ما ايمان نميآوريم مگر اينكه يا خدا را بما بنمائى كه ما خدا را ببينيم يا ملائكه را بر ما فرود آورى كه شاهد قول تو باشند يا بعضى آيات و علائم قيامت كه مدّعى آن ميباشى بما بنمايانى اگر چنين كردى ما ايمان ميآوريم.

و جمله (يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ الخ) پاسخ ايراد سوّمى آنها است و بطلان دو ايراد اول را كه آمدن خدا و ملائكه بر آنها باشد بوضوحش باقى گذارده زيرا از روى عناد بوده و گر نه هيچ عاقلى چنين انتظارى ندارد.

آيه كفار را خاطر نشان ميكند كه وقتى آيات پروردگار و علائم مرگ، و قيامت پديد گرديد مثل اخبارى كه داده شد از طلوع شمس از مغرب و خروج يأجوج و مأجوج كه از آثار ظهور قيامت بشمار آورده و غير اينها اگر قبلا ايمان نياورده باشيد ديگر ايمان براى شما نتيجه بخش نخواهد بود زيرا كه در حكمت آفرينش هر چيزى و هر عملى موقعى و وقتى معين دارد كه اگر در وقتش انجام نگرفت، ديگر اثرى بر وى مترتب نخواهد گرديد.

قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ اى رسول باينان بگو شما منتظر چنين وقتى باشيد ما هم منتظريم و اين وعيد و تهديد بكفار است.

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (فَرَّقُوا دِينَهُمْ) به اين كه در دين تفرقه انداختند و دين را متشتت گردانيدند (شيعا) (احزابا) يعنى حزبهاى متفرق گرديدند، و هر فرقه تابع امامى شدند و در حديث است از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه يهود متفرق گرديدند بهفتاد و يك فرقه تمامشان در هاويه جهنمند، مگر يك فرقه كه ناجى ميباشند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 165

 و نصارى بر هفتاد و دو فرقه متفرق گرديدند تمامشان در هاويه‏اند مگر يك فرقه كه اهل نجاتند، و امّت من متفرق ميشوند بر هفتاد سه فرقه تمامشان در هاويه جهنمند مگر يك فرقه (لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ‏ءٍ) يعنى اى رسول تو آنان را واگذار بر تو نيست كه از آنها سؤال كنى و از تفرقه آنها بپرسى، و بقولى تو از آنها و اجتماع آنان و مذاهب فاسده آنها دورى كن و امر آنها و حكم بين آنها در اختلاف آنها بسوى خدا است.

 [جامع الجوامع طبرسى‏] (ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ) يعنى پس خدا آگاه ميكند آنها را بآنچه بودند ميكردند در دنيا و جزاء آنها را ميدهد.

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ اين آيه كلام مستقل است و ظاهرا مربوط بآيات پيش نيست و در مقام اظهار لطف و رحمت و امتنان بر مؤمنين است و ترجمه آن واضح است.

و وقتى اين آيه را با آيات ديگر مثل قوله تعالى در سوره بقره آيه 263 (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ) جمح نموديم، و نيز با آيات ديگرى نظير همين آيه كه در قرآن مجيد براى تشويق مؤمنين و عموم فضل او بسيار آمده جمع نموديم.

از جمع آيات معلوم ميشود يكى ده برابر مرتبه اقلّ پاداش عمل نيك مؤمن است كه كمتر از او نيست، لكن وقتى عمل نيك را با محسنات عامل مثل خلوص و تقوى و ايمان كامل جمع گرديد باضعاف مضاعف پاداش آن زيادتر ميگردد.

ببين از جمله حسنات توبه است و در توبه فرموده (فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) سوره فرقان آيه 70، كه اضافه بر اينكه گناه عاصى را مى‏بخشد سيئات او را تبديل بحسنات مينمايد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 166

                 
قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ چنانچه بعض مفسرين گفته اين آيات آخر سوره مشتمل است بر هدفى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دعوت اين سوره داشت، و بآنچه دعوت ميكرد عامل نيز بود و نيز مشتمل بر خلاصه دلائلى است كه در اين سوره بر عليه عقيده شرك اقامه شده است.

 [پايان‏] در اين آيه و آيه بعد (قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ) حق تعالى برسولش دستور ميدهد كه اينها را يادآور كن كه پروردگار من مرا هدايت و راهنمائى نموده بسوى راه و طريقى كه سر انجام آن قرب جوار پروردگار عالميان است و مرا راه نمائى كرده بدين پايدار كه ملّت و طريقه ابراهيم ع است و حنيف است، از كافى از امام صادق ع نقل شده كه فرموده (حنيفا مسلما) يعنى (خالصا مخلصا) و اينكه فرموده (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) ميخواهد بآنها خاطر نشان كند كه بدانند حضرتش از ابتداء وجودش موحد و يكتا پرست و معصوم بوده و هيچ وقت ببت سجده نكرده، و عبادت غير خدا را ننموده، باز بحضرتش امر فرموده كه باينها بگو تمام افعال و اعمال من از نماز و عبادات، بلكه زندگانى من و مرگ من مخصوص بپروردگار عالميان است، يعنى من در راه بندگى و عبوديت چنان از خود باخته و فانى و قائم باو گرديده‏ام كه حيات و ممات و عبادات و اعمال من باعانت او انجام ميگيرد و براى او شريكى قرار ندادم (وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ) شايد اشاره باين باشد كه در مرتبه اسلام چنان در مقابل پروردگارم سلم و تسليم گرديده‏ام كه در مرتبه و درجه اول تسليم شدگان بامر حق تعالى بشمار ميآيم.

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ اى رسول باينها بگو آيا سزد كه در مقابل اين همه كراماتى كه از طرف پروردگارم بمن افاضه شده پروردگار ديگرى اختيار كنم.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 167

 از بعض مفسرين است كه گفته اين آيه و آيه بعدش مشتمل بر سه حجت است كه در حقيقت جامع همه حجتها است كه در اين سوره بر مسئله توحيد اقامه شده و آن حجتها عبارت از آغاز آفرينش، و استدلال بانجام آن، و استدلال بحال انسان كه بين آغاز و انجام زندگانى ميكند، استدلال از طريق آغاز آفرينش را جمله (أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ) متعرض آنست.

و استدلال از طريق انجام آفرينش و بازگشت آنرا جمله (وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها) متعرض آنست، يعنى بطور كلى هيچ فردى از بشر كار زشتى انجام نميدهد مگر آنكه خودش بار آنرا بدوش ميكشد نه كس ديگر و استدلال از طريق نشأه دنيا را جمله (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ الخ) متعرض آنست كه حاصلش اين ميشود اين نظاميكه در عالم بين شما دائر است، و خلافت نسل شما در زمين و شئون زندگانى كه نسلى پس از نسل ديگر در زمين حكومت ميكند و بعضى از شما فوق بعض ديگر قرار گرفته‏ايد، بيهوده نيست (لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ) اين نظام آفرينش و اين خلافت شما در زمين و رفعت درجه بعضى از شما بر بعض ديگر اين است كه شما در عملياتتان آزمايش گرديد و در آن خلافت بحق عمل كنيد، عمل جزافى انجام ندهيد و آنچه بشما عطاء شده هر چيزى را در موقع خودش قرار دهيد.

 [پايان‏] إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ در اين آيه جمع كرده بين عذاب و مجازات، و غفران و رحمت كه بدانيد پروردگار شما در عين حاليكه سريع العقاب است، غفور و رحيم است، اشاره به اين كه انسان بايستى بين خوف و رجاء باشد، نه از رحمت مغرور گردد و هر چه خواهد بكند و باميد اينكه خدا غفور و رحيم است و نه از رحمت خدا نا اميد باشد و مأيوس گردد زيرا كه يكى از گناهان كبيره بشمار آورده‏اند يأس از رحمت خدا است.