کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
أعراف: آيات1تا58 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 168
سورة الاعراف‏

مكيّة مأتان و ست آيات حجازى كوفى، و خمس بصرى شامى‏

 [سوره الأعراف (7): آيات 1 تا 9]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

المص (1) كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ (2) اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (3) وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4)

فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ (5) فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ (6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ (7) وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ (9)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 169

سورة الاعراف ضحاك و قتاده گفته‏اند اين سوره مكى است مگر قوله تعالى (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ) تا قوله تعالى (بِما كانُوا يَفْسُقُونَ) كه آن مدنى است، و بعضى از مفسرين گفته‏اند همه آيات آن محكم است و در آن هيچ منسوخ نيست، و بعضى گفته‏اند دو آيه از آن منسوخ است يكى (خذ العفو) كه بآيه زكوة نسخ شده و ديگر (اعرض عن الجاهلين) كه بآيه جهاد منسوخ است.

و اين سوره دويست و شش آيه است در عدد اهل كوفه و حجاز و دويست و پنج آيه بعدد اهل شام و بصره، و سه هزار و سيصد و بيست و يك كلمه، و چهار هزار و سيصد و ده حرف است.

ابىّ بن كعب گفته كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس كه سوره اعراف را بخواند خداى تعالى ميان او و ابليس حجابى پديد ميآورد و روز قيامت آدم ع او را شفاعت ميكند.

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اين قرآن كتابى است كه بسوى تو فرستاده شد، پس بايد كه در سينه تو حرج و تنگى از تبليغ آن نباشد، براى اينكه بترسانى و مردم را بيم دهى، و تذكرى است براى مؤمنين [2]

پيروى كنيد آنچه را كه از جانب پروردگارتان بسوى شما فرود آمده و پيروى نكنيد غير از خدا دوستان را (يعنى شياطين را) اندكى پند ميگيريد در متابعت حق [3]

و چه بسيار از اهل دهى كه آنها را هلاك گردانيديم و عذاب ما بر آنها آمد در شب يا در حاليكه خفته‏گان بودند در نيم روز [4]

و نبود ادعاى آنها وقتى كه عذاب ما بآنها آمد مگر اينكه گفتند حقيقة ما از ستمكاران بنفس خود بوديم [5]

و البته از آنهائى سؤال ميكنيم كه پيمبران بسوى آنها فرستاده شده‏اند، و البته از خود پيمبران هم سؤال خواهيم نمود [6]

و بر آنها حكايت ميكنيم (آنچه بين پيمبران و مردم بوده) بعلم خودمان و                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 170

 ما از آنها غائب نبوديم [7]

و سنجيدن اعمال در روز قيامت حق و محقق است پس كسيكه ميزان و سنجش عملش سنگين باشد پس آنگروه رستگارانند [8]

و هر كس ميزان عملش سبك باشد پس آنگروه كسانى ميباشند كه نفسهاى آنها خسران و زيان برده بسبب اينكه بآيات ما ستم نمودند [9]

 (توضيح آيات)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص (المص)

سخنان مفسرين در توجيه (المص)

1- ابو صالح از عبد اللّه بن عباس نقل ميكند كه گفته اين كلمه نامى است از نامهاى حق تعالى و بقولى از نامهاى قرآن است.

2- شعبى گفته يعنى (انا اللّه الصادق) من خداى راست گويم.

3- محمد بن كعب قرطى گفته (الف) يعنى او اول و آخر است، و (لام) او لطيف است، و (ميم) اشاره بنام مجيد و ملك، و (صاد) اشاره بصمد و صادق الوعد و صانع مصنوعات، و بقولى اين كلمه (المص) بيان آن آيه (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) است يعنى نه اينكه ما دل تو را روشن گردانيديم، و نيز توجيهات ديگرى از مفسرين نقل شده لكن چنانچه گفته شد چون حروف مقطعات اول سوره‏ها از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علمش نزد حق تعالى است سكوت در آن و واگذاشتن باهلش اولى بنظر ميآيد فقط ميتوان گفت اين حروف رمز است بين خداى تعالى و رسولش و كسى بر آن آگاه نيست.

كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ (كتاب) خبر مبتداء محذوف است يعنى (هذا كتاب) اين قرآن يا اين سوره كتابى است كه از طرف حق تعالى بر تو نازل گرديده و نبايد در سينه تو از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 171

 آن حرجى باشد (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏) هر دو غايت و نتيجه كتاب است يعنى اين كتابيكه بسوى تو نازل گرديده براى انذار مبطلين و تذكر مؤمنين است.

شايد اشاره باين باشد كه اين كتابيكه بر تو فرستاده شده نور و رحمت و مشتمل بر حكمت است بايستى تو از آن شرح صدر نمائى و از آيات پروردگار خودت خوش دل و شاد باشى نه اينكه تنگ دل گردى، يا اينكه از انكار مشركين دل تنگ مباش قوله تعالى (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً) و اين كتاب بر تو فرستاده شد براى اينكه كافرين و مشركين را از عذاب و سخط الهى بترسانى و مؤمنين را برحمت خدا و دار كرامت و بهشت موعود تذكر دهى قال اللّه تعالى (وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ) اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ خطاب متوجه بعموم مسلمين است كه بايد متابعت كنيد آنچه را كه از پروردگارتان متوسط رسولش بر شما نازل گرديده و آن كتابى است جامع تمام وظائف و دستور العمل روزانه شما از اصول و فروع، و آن كتابى است كه تر و خشكى نيست مگر اينكه در آن بيان شده، گويا اشاره باين است كه خود را در قيد بندگى و ولايت خداى تعالى در آوريد و تابع او گرديد و پيروى نكنيد بجز از خدا دوستان را يعنى اصنام يا شياطين را، اندكى از شما پند ميگيريد در متابعت حق.

وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (بيات و تبييت) بمعنى شبيخون زدن است (قائلون) از قيلوله بمعنى خواب نيمروز است.

و چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند اشاره باين است كه وقتى عذاب آنها را ميگرفت كه با خيال راحت آرميده بودند و هيچ منتظر هلاكت خود نبودند و آيه مشركين را خاطر نشان ميكند كه چه بسيار مردمانى از اهل قريه‏ها بودند كه در اثر اعمال نكوهيده‏شان غافل گير ميشدند و دفعة عذاب آنان را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 172

 ميگرفت كه شايد آنها متذكر گردند و از كفر و شرك بايمان آيند.

فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ وقتى عذاب بر مشركين ميآمد گويا بآن فطرت اصلى كه بر ايمان نهاده شده و بآن وجدان درونى خود ميفهمند كه چون راه خطاء گرفتند و تابع مصلحين و پيمبران نگرديدند و عوض آنكه تابع گردند از هيچگونه ظلم و ستم نسبت باولياء الهى فرو گذار ننمودند آنوقت ميفهمند كه بخود ستم نمودند و مخالفت آنها بود كه چنين عذابى را براى آنان ايجاب نموده اين است كه اقرار ميكنند كه ما مستحق چنين عذابى بوديم.

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ اين آيه ارشاد بر اين است كه تمام افراد بشر مكلّف بتوحيد و ترك شرك (و كلّ ما جاء به النبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) ميباشند و وظيفه پيمبران نيز رساندن احكام الهى و جدّيت نمودن در هدايت مردم اصولا و فروعا و نشان دادن طريق هدايت آنها است، و نيز معلوم ميشود كه اين تكليف قائم بدو طرف است هم مرسلين يعنى پيمبران و هم كسانيكه پيمبران براى آنها ارسال شده‏اند كه در قيامت هر دو طائفه در مورد سؤال واقع ميگردند.

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ جمله (فلنقصنّ) عطف بآيه (فلنسئلنّ) ميباشد و در آن قسم مأخوذ است و بقسم و نون تأكيد آيه را مؤكّد گردانيده كه البته از پيمبران و امّت سؤال ميشود. يعنى بعزت خودم كه در قيامت از رسولان و مردم سؤال ميكنيم (بعلم) دو طور تفسير شده: 1- مقصود از علم عالم است يعنى آنچه بآنها گوئيم از سر عالمى است. 2- مقصود از علم معلوم است مثل قوله تعالى (وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 173

وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ آياتى در قرآن باين مضمون رسيده كه يكى از مواقف قيامت ميزان اعمال است و ظاهرا مقصود سنجش اعمال است نه خود انسان چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند قوله تعالى (وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ) الى ان قال (وَ كَفى‏ بِنا حاسِبِينَ) يعنى در روز معاد ترازوهاى عدل را ميگذاريم و ما خود براى رسيدگى (بحساب همه خلايق) كافى ميباشيم، سوره انبياء آيه 48. و نيز قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) سوره زلزال آيه 6 و 7. خلاصه معنى آيه خبر از روز قيامت ميدهد كه در آنروز مردم پراكنده ميگردند تا اينكه اعمال خود را ببينند و هر كس ذرّه‏ئى عمل نيك كرده مى‏بيند و هر ذرّه‏ئى بد كرده آنرا هم مى‏بيند.

تبيان از ابن عباس نقل ميكند كه گفته درازى عمود ميزان پنجاه هزار سال راهست و كفّتين آن يكى از نور است و يكى از ظلمت، حسنات را در كفّه نور نهند و سيئات را در كفه ظلمت و كفتين همچون آسمان و زمين است.

بعضى از مفسرين گفته اين آيات در عين اينكه براى عمل بد و نيك ثقلى و وزنى قائل است در عين حال اين سنگينى را سنگينى اضافى ميداند يعنى حسنات باعث ثقل ميزان و سيئات باعث خفّت آن است نه اينكه هم حسنات داراى سنگينى باشد و هم سيئات و اين دو سنگينى با هم سنجيده شود و هر كدام بيشتر شد بر طبق آن حكم كند اگر حسنات سنگين‏تر بود بنعيم جنّت و اگر سيئات سنگين‏تر بود بدوزخ جزا داده شود.

 [پايان‏] و چنانچه ظاهر است ميزان قيامت از قبيل ترازو و قپان نيست تا اينكه تساوى در آن راه داشته باشد بلكه يك معناى معنوى در بر دارد، و شايد ميزان كنايه از روح انسانى باشد كه در اثر ايمان و تقوى و علم و معرفت بمقام ربوبى و عمل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 174

 صالح و خلوص عظمت پيدا مينمايد چنانچه در عرف انسان كامل را با وقار و سنگين گويند و آدم سفيه و بى‏خرد را سبك نامند و باعمال و كردار او اعتمادى نيست اينك براى توضيح مختصرى از بيانات طبرسى [رحمة اللّه عليه‏] را ترجمه مينمايم: چنين گفته (وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) در آن چند قول است:

1- اينكه وزن عبارت از عدل است و اينكه در آنروز بر احدى ستم نميشود.

 [مجاهد و ضحاك و بلخى‏] 2- خداى تعالى در قيامت ميزانى نصب ميكند كه در آن دو كفه دارد و حسنات و سيئات را بآن وزن ميكند.

 [ابن عباس و حسن و جبائى‏] و در كيفيت وزن اختلاف است زيرا چون اعمال اعراضند نه بر آنها اعاده ممكن است و نه وزن دارند و نه قائم بنفسند اين است كه بقولى صحيفه‏هاى اعمال را وزن ميكنند [عبد اللّه بن عمر و جماعتى‏] و بقولى علامات حسنات و سيئات در كفتين ظاهر ميگردد و مردم مى‏بيند آن علامات را [جبائى‏] و بقولى حسنات بصورت نيكو ظاهر ميگردند و سيئات بصورت منكر [ابن عباس‏] و بقولى نفس مؤمن و نفس كافر وزن ميگردد، عبيد بن عمير گفته مردى عظيم الجثه‏ئى آورده ميشود پس وزن او بقدر بال پشه‏ئى نيست.

3- مقصود بوزن ظهور مقدار مؤمن است در بزرگى و مقدار كافر است در ذلّت چنانچه فرموده (فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً) پس كسيكه با عمل صالح بيايد وزنش سنگين ميشود يعنى قدرش بزرگ ميگردد و چنين كسى رستگار گرديده و كسيكه بيايد با عملى كه وزنى و قيمتى بر آن نيست چنين كسى خسران و ضرر برده.

 [ابى مسلم‏] و بهترين توجيهات همان قول اول است و بعد از آن قول دوم زيرا كه بين عرب مشهور است كه گويند سخن فلانى و افعالش موزون است و مقصود آنها اين است كه گفتار و افعالش بجا و موقع واقع گرديده تا آنجا كه گفته بنا بر اين معنى كه گفته شد قول اول كه وزن عبارت از عدل در آخرت باشد رجحان دارد و باعتبار                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 175

 اخباريكه در معنى ميزان رسيده پس از رجحان قول اول قول دوم بهتر است زيرا كه مطابق با اخبارى است كه در معنى وزن و ميزان رسيده.

 [پايان‏] (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ، تا آخر) بيان آثارى است كه بر سنگين شدن يا سبك شدن وزن مترتب ميگردد، وقتى (أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ) روى ميزان عدل بنا بر مشهور اعمال افراد بشر را از خوب و بد آن با هم سنجيد آنهائيكه براى اعمالشان وزنى و قيمتى است آنها رستگار گرديده و فائز ميگردند بفيوضات ربانى و آنهائيكه وزن و قيمتى براى اعمال آنان نيست خسران و زيان برده‏اند و اعمال نيك آنها نيز در اثر تكذيب آيات الهى بى‏ثمر ميگردد و همان ظلم و ستم بمقدسات الهى است كه خسران و زيان براى آنها ايجاب نموده.

از كتاب احتجاج در حديث هشام بن حكم از امام صادق ع چنين نقل ميكنند كه زنديقى از آنحضرت پرسيد آيا نه اين است كه اعمال وزن ميشود فرمود نه، عمل جسم نيست كه قابل سنجش باشد بلكه صفت كاريستكه عامل انجام ميدهد كسى محتاج بسنجيدن است كه عدد و سنگينى و سبكى چيزى را نداند و بخواهد با كشيدن يا شمردن علم بمقدار آن حاصل كند براى خداوند چيزى مجهول نيست پرسيد پس معناى ميزان چيست فرمودند ميزان بمعناى عدل است پرسيد معناى اينكه خدا فرموده (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ) چيست فرمود معنايش رجحان عمل است.

اين روايت بخوبى ثابت ميگرداند كه ميزان قيامت عبارت از عدل است و سنگينى و سبكى اعمال صفاتى است كه محرك عمل ميگردد.

در تفسير قمى در ذيل جمله (وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) از امام ع روايت شده كه فرموده مقصود از وزن حق مجازات است.

و در بعضى از روايات از على ع نقل شده كه فرموده منم ميزان قيامت كه اعمال مردم بمن سنجش ميشود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 176

 [سوره الأعراف (7): آيات 10 تا 18]

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (10) وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (11) قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (12) قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ (13) قالَ أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (14)

قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (15) قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (16) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ (17) قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (18)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 177

 [ترجمه‏]

براستى شما را در زمين جاى داديم و متمكن گردانيديم كه در آن تصرف كنيد و در زمين اسباب زندگانى شما را آفريديم و از شماها كمى شكر گذارند [10]

و بحقيقت شما را آفريديم پس از آن شما را صورت بندى كرديم پس از آن بملائكه گفتيم بآدم سجده كنيد پس ملائكه بآدم سجده كردند مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود [11]

خداى تعالى گفت چه چيز تو را منع كرد از اينكه بآدم سجده كنى وقتى تو را امر نمودم شيطان گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفريدى و آدم را از خاك [12]

خدا گفت (از مقام خودت) هبوط كن و تو را نرسد كه در اينجا تكبر نمائى و خارج شو كه تو از خوار شدگانى [13]

 (شيطان) گفت مرا مهلت بده تا روز كه مردم مبعوث ميگردند (يعنى تا قيامت) [14]

گفت تو از مهلت داده شدگانى [15]

ابليس گفت چون مرا اغواء گردانيدى من براى اغواء اولاد آدم در راه مستقيم اطاعت تو مى‏نشينم [16]

پس آنها را ميآيم از بين دو دستهايشان (يعنى از جلو) و از پشت سر آنها و از طرف راست و از طرف چپشان و تو بيشتر از فرزندان آدم را نمى‏يابى از شكر كنندگان [17]

خدا بابليس گفت خارج شو در حاليكه تو نكوهيده و رانده شده‏ئى قسم بخدا از بنى آدم كسيكه تو را پيروى نمود همانا جهنّم را از همه شما پر ميكنم (يعنى از شيطان و متابعين او) [18].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 178

 (توضيح آيات)

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ ذات متعال در مقام بيان امتنان و اظهار تفضلاتى كه نسبت ببشر مرعى داشته در اين آيه دو نعمت از نعمتهاى بى‏اندازه خود را تذكر ميدهد: يكى آنكه شما افراد بشر را در زمين متمكن و مستقر گردانيديم كه كارهاى روزانه خود را با آرامش انجام دهيد و زمين زير پاى شما ثابت و آرام باشد، و ديگر آنكه لوازم زندگانى شما را از خوراك و پوشاك آفريديم از خوردنيها زيادتر از قدر حاجت، و نيز از پوشاك بانواع و اقسام زينتها آرايش يابيد، و از آشاميدنيها بانواع بسيار شما را محظوظ گردانيديم.

قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ با اين همه نعمتها بشر (ظَلُوماً جَهُولًا) نعمتهاى خدا را ناديده گرفته و شكر ولى نعمت خود را نميكند در صورتى كه اگر شكر گذار باشد بر نعمت او افزوده خواهد گرديد چنانچه فرموده (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ) و تمام افراد كفران نعمت ميكنند مگر كمى از آنها كه در مقام شكر گذارى برميآيند و هر نعمتى را در آنچه رضاى حق تعالى است مصرف ميكنند وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ چنانچه مفسرين شماره كرده‏اند در پانزده آيه داستان ابتداء خلقت انسان و كيفيت صورت بندى آدم [ع‏] را تذكر داده.

و در اينجا بلام قسم (و لقد) و قد تحقيقى كه براى تأكيد آورند حكايت را مؤكّد گردانيده و خطاب بعموم افراد بشر نموده و نوع انسان را از بين ممكنات امتياز داده زيرا اين همه آياتيكه در باره خلقت انسان رسيده در باره هيچ نوعى از موجودات حتّى ملائكه نازل نگرديده و وقتى اين آيات را با آيه بالا كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 179

 در مقام امتنان بر بشر بود جمع كرديم چنين ميتوان استفاده نمود كه نوع انسان بر بسيارى از موجودات برترى دارد.

بعضى از مفسرين گفته اينكه از خطاب عمومى (وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ) بخطاب خصوصى (ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ) منتقل گرديده براى بيان دو مطلب است يكى سجده ملائكه براى جميع بنى نوع بشر در حقيقت خضوع براى عالم بشريت بوده و اگر حضرت آدم سجده‏گاه ملائكه واقع گرديده براى خصوصيت شخصيه او نبوده بلكه آدم مظهر و نماينده افراد بشر است، و از اين آيات برميآيد كه سجده ملائكه بآدم از جهت شخصيتش نبوده بلكه از جهت اينكه او فرد كاملى از بشر بوده و نمونه خليفة اللّه و نمونه اوصاف الهى در زمين گرديده، و از قوله تعالى حكاية از ابليس كه گفت (فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ الخ) اين معنى برميآيد زيرا در اين آيه ذكرى از بنى آدم بميان نيامده بود.

مطلب دوم اينكه خلقت آدم در حقيقت خلقت جميع بنى نوع بشر است قوله تعالى (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ) سوره سجده آيه 6 و 7. و خلاصه اينكه تمام آياتيكه در بيان خلقت آدم و مأمور گرديدن ملائكه بسجده آدم و گفتار ابليس در اغواء بنى آدم رسيده تماما مشعر بر اين است كه مقصود از آدم تمام بنى نوع بشر است نه يك فرد [پايان‏] و چون ترجمه اين آيات شده و معنى آن واضح است محتاج بتوضيح نيست و ببيان بعضى از الفاظ آن خاتمه ميدهيم.

 (وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ) قال الراغب (الخلق اصله التقدير المستقيم و يستعمل فى ابداع الشيئى اصلى و لاحتذاء).

 [پايان‏] و اين ابداع و احتذاء مخصوص بخدا است اين است كه فقط خدا را خالق نامند و خلق بمعنى ابداع مخصوص بخدا است لكن بمعنى اندازه‏گيرى بطور اعتدال مخصوص بخدا نيست قوله تعالى نسبت بعيسى ع (وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 180

 كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ).

 (ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ) تصوير قرار دادن چيزى است بر هيئت مخصوص، خدا فرموده ما شما را از كتم عدم بعالم وجود آورديم و اين صورت لطيف را بر شما انگاشتيم، بزرگ و بزرگوار است خالقى كه با دست تواناى قدرت خود در سه تاريكى: ظلمت رحم، ظلمت مشيمة، ظلمت پوست شكم صورت باين لطيفى انگاشته ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ الخ (ثمّ) را براى تراخى آرند كه پس از مطلبى مطلب ديگرى متفرع بر آن گردانند و بنا بر آنچه از بعض مفسرين نقل كرديم كه مقصود از آدم نوع بشر است ميشود گفت تفريع (بثمّ) پس از خطاب بجميع افراد بشر مشعر بر اين است كه سجده ملائكه نه فقط بشخص آدم بوده بلكه نوع بشر مراد است زيرا كه آدم نمونه تمام افراد است، و از مفسرين در توجيه آيه چند قول نقل شده 1- مقصود از خلق و تصوير ما خلق تصوير پدر ما آدم است.

2- جماعتى مثل ابن عباس و مجاهد و ربيع و قتاده و سدى گفته‏اند معنى آيه اين است كه ما آدم را خلق كرديم پس از آن شما را در پشت او تصوير كرديم پس از آن گفتيم بملائكه بآدم سجده كنيد، بنا بر اين معنى آيه مشعر بر اين است كه سجده ملائكه نه فقط بشخص آدم بتنهائى بوده بلكه ملائكه مأمور گرديدند بآدم و ذرّيه او سجده كنند و تمام ملائكه بامر خدا بآدم سجده كردند مگر ابليس كه تكبر كرد و از سجده امتناع نمود.

قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ شيطان سر از اطاعت حق تعالى پيچيد و گفت من از آدم بهترم بدليل اينكه آدم را از خاك تيره و از صلصال كالفخّار آفريدى و مرا از آتش روشن لطيف نورانى خلقت گردانيدى و من بر آدم شرافت دارم و شريف نبايد سر اطاعت بخسيس فرود آورد و شيطان در اينجا از دو جهت مغالطه كارى كرده يكى گمان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 181
كرد كه او از آتش خالص آفريده شده و آدم از خاك خالص در صورتى كه ظاهرا چنين نيست، عنصر غالب شيطان بنا بر اينكه از جنس جنّ باشد آتش است نه اينكه آتش خالص باشد، و نيز آدم تركيب شده از عناصر است منتهى عنصر غالب او خاك است و از خاك خالص نيست، و چون انسان از عناصر آفريده شده اين است كه در او طبايع مختلف ديده ميشود ثقل و سنگينى خاك وى را بزمين ميكشاند و لطافت نور و هوا او را بامور عاليه روحانيه صعود ميدهد، و قوه غضب در انسان از عنصر ناريه او توليد گرديده، و قوه شهويه و طلب غذا و استراحت طلبى ناشى از ثقل و سنگينى عنصر خاك توليد گرديده.

و ديگر شيطان ندانسته كه سجده او بامر مولوى است نه بامر آدم كه مغالطه و مكابره نموده كه من بهتر از آدم ميباشم و قياس او باطل و بى‏مورد گرديده و نيز از كجا شرافت آتش بر خاك معلوم شده در صورتى كه در خاك فضائلى است كه در آتش نيست مثل حفظ امانت صورتى كه در آن نقش مى‏بندد تا مدتى محفوظ ميدارد و در آتش هلاكت است طبيعت آتش فانى گردانيدن هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد و طبيعت خاك نگاهدارى آنست طنطاوى در تفسير جوهر گفته و بر فرض اينكه تسليم كنيم كه آتش افضل از خاك است از كجا معلوم شده كه فضيلت بماده و بعنصر باشد، آيا چنين نيست كه صورت در فضيلت مدخليت دارد، و همچنين غايت و فاعل، و نيز اخلاق و اعمال و نتايج آن در فضيلت مدخليت دارد و هر مصنوعى مثل تخت لابد از چهار چيز است: عامل و غايت و مادّه و صورت. ماده تخت چوب است و صورتش آنچيزى است كه بر نشستن صلاحيت دارد و فاعلش نجّار و غايتش جلوس بر آنست. پس ببين چگونه خداى تعالى راجع بصورت آدم فرمود (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ) و اين اشاره بكمال صورت آدم است و قوله تعالى (ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ) اشاره بعنايت فاعل است و بغايت وجود آدم اشاره دارد قوله تعالى (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها) آيا اين                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 182

 غايت فضيلت آدم را نشان نميدهد و برترى او را بر ملائكه الى آخر كلامه پس از آنكه شيطان از امر الهى تمرد كرد و از مقاميكه داشت رانده شد قالَ أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ، قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ شيطان از خدا مهلت ميخواهد و حق تعالى باو مهلت ميدهد، ظاهرا مقصود آن ملعون مهلت خواسته كه تا قيامت بر افراد بشر غالب گردد حتّى پس از مردن در عالم برزخ بر او دست داشته باشد لكن خداى تعالى باو مهلت داده تا وقت معلوم در نزد خود حق تعالى.

قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ، ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ پس از آنكه شيطان مطرود شد و مهلت طلبيد در واقع اذن طلبيد در اغواى بنى آدم گفت چون مرا اغواء گردانيدى يعنى مرا امر بسجده آدم كردى و ترك آن اغواى مرا ايجاب نمود و من در گمراهى واقع گرديدم، و جار و مجرور (فبما) متعلق بفعل محذوف است يعنى بسبب اينكه مرا اغواء گردانيدى قسم ميخورم كه (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ) يعنى البته متعرض آنها ميشوم و بر طريق راه تو مى‏نشينم و راه تو را مى‏بندم همان طورى كه دشمن يا دزد در راه مينشيند تا مسافرين و كسانيكه عبور ميكنند سر راهشان را بگيرد و هر عملى كه خواهد در باره آنها انجام ميدهد، مالشان را ببرد يا صدمه جانى بآنها وارد ميآورد (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ) وقتى راه آنها را گرفتم مسلّط بر آنها ميگردم و از چهار طرف بآنها وارد ميشوم.

شيخ طبرسى از حضرت باقر [ع‏] چنين روايت كرده كه فرمود (من بين ايديهم) شيطان از جلو بر انسان وارد ميگردد تا اينكه امر آخرت را بر او سبك گرداند (و انسان را بامر آخرت بى‏اعتنا و سست ميگرداند) (وَ مِنْ خَلْفِهِمْ) و از پشت وارد ميگردد و او را امر مينمايد بجمع كردن مال و مانع ميگردد از انفاق تا اينكه براى ورثه او بماند (مثل اينكه او را وسوسه ميكند كه اگر انفاق كنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 183

 هم خودت فقير و محتاج ميگردى و هم اولاد تو بى‏چاره و فقير ميگردند) (وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ) از طرف راست وارد ميگردد و بالقاء شبهه امر دينش را فاسد ميگرداند و ضلالت و شبهه در دين را در نظر او ميآرايد و زينت ميدهد (وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ) از طرف چپ وارد ميگردد و شهوات را بر قلب او غالب ميگرداند و لذات شهوات را بر او گوارا ميآرايد (وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ) مقول قول ابليس است كه گفته من چنان بنى آدم را گمراه ميگردانم كه تو نمى‏يابى بيشتر آنها را از شكر كننده‏گان، ظاهرا شيطان چنان خود را در اغواء و فريب دادن انسان قوى و مسلط دانسته كه گمان كرده اكثر بنى آدم را اغواء ميگرداند قوله تعالى (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ) يعنى ظن ابليس در اينكه اكثر افراد بشر را گمراه ميگرداند در مرتبه عمل رسيد، و بقولى از ملائكه شنيده بود كه خدا چنين گفته (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً) در حاليكه مذمّت گرديده‏ئى (مَدْحُوراً) يعنى رانده شده و دور گرديده از رحمت باشى (لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ) لام در (لمن) موطئه و براى قسم آورده و (لأملأنّ) جواب قسم است، خلاصه ذات احديت قسم ياد ميفرمايد كه البته جهنّم را از شيطان و تابعين او پر ميكنم.

 [جامع الجوامح‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 184

 [سوره الأعراف (7): آيات 19 تا 27]

وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (19) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ (20) وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ (21) فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ (22) قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (23)

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ (24) قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (25) يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (26) يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (27)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 185

 [ترجمه‏]

و اى آدم خودت و زوجه‏ات در بهشت ساكن شو و از آنچه خواهيد (از اطعمه‏هاى) بهشت بخوريد و باين درخت نزديك نشويد كه اگر بخوريد پس بوده باشيد از ستمكاران [19]

شيطان آدم و زنش را وسوسه نمود بجهت اينكه ظاهر گرداند براى آنها آنچه پوشيده شده بود از عورت ايشان و گفت پروردگار شما از اين درخت شما را نهى ننموده مگر اينكه بوده باشيد دو ملك يا در بهشت جاويدان باشيد [20]

و براى آنها قسم خورد كه من خيرخواه و ناصح شما ميباشم [21]

 (و بدروغ) آنها را مغرور گردانيد و فريب داد پس چون (آدم و حوّاء) از آن شجره چشيدند لباس آنها ريخت و عورتهاى آنها ظاهر گرديد و شروع كردند كه از برگهاى درخت عورت خود را بپوشانند و ندا كرد آنها را پروردگار آنها آيا من نهى ننمودم شما را كه نزديك اين درخت نشويد و نگفتم بشما كه همانا شيطان براى شما دشمنى است هويدا [22]

آدم و حواء گفتند اى پروردگارا ما بخود ستم نموديم و اگر ما را نيامرزى و بما رحم ننمائى البته باشيم از زيانكاران [23]

خدا گفت از بهشت فرود آئيد در حاليكه بعض از شما با بعض ديگر دشمنيد و در زمين براى شما قرارگاه و متاعى است تا وقت مرگتان [24]

خدا گفت در زمين زندگانى ميكنيد و در زمين ميميريد و از زمين بيرون ميآئيد [25]

اى اولاد آدم ما لباسى كه عورت شما را بپوشاند و زينت شما باشد براى شما نازل گردانيديم و لباس تقوى آن بهتر است اين نازل كردن لباس از آيات خدا (و نشانه‏هاى رحمت اوست) شايد مردم متذكر گردند [26]

اى اولاد آدم شيطان شما را فريب ندهد چنانچه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و جامه‏هاى بهشتى را از آنها كند تا اينكه بنماياند بآنها عورت يكديگرشان را همانا او و قبيله او شما را مى‏بينند از جائيكه شما آنها را نمى‏بينيد بحقيقت ما قرار داديم شياطين را دوستان آنهائيكه ايمان نميآورند [27]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 186

 (توضيح آيات)

وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ مخاطب باين خطاب آدم است و حواء را عطف بآدم داده و بآن دو نفر امر ميفرمايد كه از تمام انواع و اقسام مأكولات و نعمتهاى بهشتى بخوريد و باين شجره معهوده نزديك نشويد كه اگر نزديك باين درخت شديد و خورديد از ميوه آن از جمله ظالمين و ستمكاران ميگرديد يعنى بنفس خود ستم كرده‏ايد و ظاهرا امر (فَكُلا) و نهى (وَ لا تَقْرَبا) امر و نهى ارشادى و تنزيهى است و ارشاد بر اين است كه اگر نزديك شديد و خورديد بخود ستم نموده‏ايد و از بهشت خارج خواهيد گرديد، و ميشود گفت نهى تنزيهى است نه نهى تحريمى تا اينكه گفته شود بمخالفت آن آدم و حوّاء معصيت كردند زيرا كه پيمبران معصومند.

و در اينكه بهشتى كه آدم و حواء در آن ساكن گرديدند چه نوع بهشتى بوده، قمى در تفسير خود گفته كه پدرم براى من حديث كرد از امام صادق ع كه شخصى از آنجناب پرسيد آيا بهشت آدم از باغهاى دنيا بود يا از باغهاى آخرت آنحضرت [ع‏] در جواب او فرمودند كه از باغهاى دنيا بود و همين ماه و خورشيد كه بما ميتابد بآن بهشت مى‏تابيد و اگر از باغهاى آخرت بود هرگز از آن اخراج نميگرديدند زيرا كه آخرت خانه خلود است.

و از بعض مفسرين است كه گفته مقصود بهشت آخرت است و بقرينه الف و لام (الجنة) كه ظاهرا الف و لام عهد است منصرف ميگردد ببهشت خلد، و اشكال بر اينكه كسيكه داخل بهشت خلد گرديد مخلّد در آن است و بيرون آمدن ندارد پاسخ گفته آنوقتى است كه بپاداش اعمال وارد شده باشد نه ابتداءا، و بقولى آن يكى از باغهاى آخرت است و الف و لام جنس بهشت است نه عهد، اما اينكه بهشت دنيا باشد آنهم با آيه (اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 187

 تا آخر منافات دارد زيرا كه هبوط بمعنى نزول است، اگر منزل آدم و حواء يكى از باغهاى دنيا بود (هبوط) معنى نداشت بلكه تحصيل حاصل بود (وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ) دلالت واضح دارد كه اول در زمين نبودند و بپاداش عملشان مأمور بنزول گرديدند، و از آنطرف هم بعيد است كه گفته شود بهشت خلد بوده زيرا كه بهشت خلد آخر مقامات مؤمن كامل است كه پس از گذشتن از مقامات نصيب وى ميگردد.

لكن در اينجا توجيه ديگرى بنظر ميرسد و آن اين است كه شايد بهشت آدم آن بهشتى بوده بين دنيا و آخرت يعنى بهشت ارواح، و اينكه در بعضى از احاديث فرموده بهشت آدم در زمين بوده عالم ارواح نزديك بزمين است، و شايد آن همان بهشتى است كه در كافى از ابى بصير از ابى عبد اللّه ع روايت كرده كه فرموده (ارواح مؤمنين در درختى از درختهاى بهشت از طعام آن ميخورند و از مشروب آن ميآشامند).

و نيز در كافى از على بن الحسين [ع‏] روايت ميكند كه فرموده‏

 (القبر امّا روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران)

يعنى قبر يا باغى است از باغهاى بهشت يا گودالى است از گودالهاى جهنّم، و شايد بهشت آدم همان بهشت برزخى بوده نه بهشت عدن كه آخر مقامات صالحين است.

پس چه ضرر دارد كه گفته شود براى انسان كامل در ابتداء وجودش مقاماتى و درجاتى است اگر حقيقت انسان و مقام روحانى او از عالم (ما فوق الطبيعه) تعبيه نشده بود چگونه در انتهاى امرش مقام و موقعيتى پيدا مينمود و در مقام خود مبرهن گرديده كه عقل و روح مجرد انسانى از مقاماتى تنزل نموده و قادر حكيم براى استكمال چند صباحى او را در اين بدن كثيف محبوس گردانيده و پس از آن صعود مينمايد بعالم ارواح.

صدر المتألهين در تفسير سوره بقره راجع بقوله تعالى (اهْبِطُوا) بيانى دارد كه خلاصه آن اين است كه براى انسان كامل در بدايت امرش مقاماتى و درجاتى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 188

 است، پس بعض مقامات اوّلى انسان را بيان مينمايد و گفته مقام سوم او محل تعلّق روح ببدن است در عالم علوى سمائى و تا آخر بيانش كه مفصّل است و اجمالى از بيانات او را در جزء اول مخزن العرفان در تفسير سوره بقره تذكر داده‏ايم بآن جا رجوع شود.

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما الخ چون اين آيات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست و چنانچه گفته شد در چندين موضع از كلام اللّه تعالى از داستان خلقت آدم و مأمور گرديدن ملائكه بسجده و مخالفت شيطان و مطرود شدنش و مهلت خواستن و تسلط پيدا نمودن بر بنى آدم و اغواى آنها بطور واضح بيان شده و در اين تفسير نيز در هر موردى اجمالا بيانى راجع بآن شده در اينجا فقط ببعض نكات آن اشاره ميكنيم:

وسوسه در لغت بمعنى دعوت كردن بامر پستى است بآهستگى و پنهانى و (موارات) پوشانيدن در پس پرده است و (سوءات) جمع سوأة و بمعنى عضوى است كه آدمى از برهنه كردن و اظهار آن شرم ميدارد و (إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ) در معنى (الّا كراهة ان تكونا ملكين) يعنى پروردگار شما شما را از اين درخت منع نكرد مگر از اين جهت كه مبادا فرشته شويد و يا از خالدين گرديد.

و در مجمع البيان از سيّد مرتضى نقل ميكند كه وى احتمال داده كه مراد از جمله (إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ) اين باشد كه ابليس بآن دو چنين فهمانيد كه مأمور باجتناب از شجره خصوص ملائكه و آنانكه خالد در بهشتند ميباشد نه آدم و حواء و در حقيقت جمله باين ماند كه شخص بديگرى بگويد از چنين چيز نهى نشدى مگر اينكه فلان شخص باشى يعنى فلان شخص از آن چيز نهى شده است نه تو و اگر ابليس باين بيان مطلب را رسانيده براى اين بوده كه اين طور حرف زدن در تدليس و القاء شبهه و گمراه كردن طرف از هر بيان ديگرى مؤثّرتر است.

اين وجهى بود كه سيّد مرتضى طاب ثراه گفته لكن اشكالش اين است كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 189

 با آيه 120 سوره طه (فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏) نميسازد زيرا كه در آنجا خود ابليس ميگويد، اى آدم آيا راهنمائى كنم تو را بر درخت خلد.

 [تفسير الميزان‏] وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ شيطان پس از آنكه از مقام بلندى كه داشت رانده شد و مهلت طلبيد اول در مقام اغواء آدم و حوّاء برآمد و باقسام و انواع افسونگرى از جمله قسم ياد نمود كه من ناصح و خيرخواه شمايم و سبب اقدام او بر اين عمل اين بود كه از جهت آدم و سجده نكردن بر او رانده شد خواست كه آدم و حواء و پس از آن ذريّه آنها را نيز مثل خودش از رحمت خدا دور گرداند و سجيه نفس پليد او وى را بر اين عمل سوق ميداد چنانچه مى‏بينيم در طبيعت هر موجودى است كه هر مخلوق غير خود را جذب ميكند تا اينكه مشاكل خود ميگرداند، ببين چگونه نباتات عناصر را بخود جذب ميكنند كه همشكل آن گردند و همچنين حيوان نباتات و برگها را ميخورد كه شكل او شوند، و نيز انسان حيوانات را ميخورد كه بشكل او درآيند، و نيز آدم شقى حتّى الامكان سعى ميكند كه مردمان صالح را مثل خود گرداند، زن زناكار ميخواهد زنهاى نجيب و عفيف را زناكار گرداند.

اين است سرّ اينكه پيشوايان و مصلحين بشر اين قدر سفارش و توصيه نموده‏اند كه از اشخاص پليد معصيت‏كار دورى نمائيد و ترغيب و تأكيد كرده‏اند كه با علماء و صلحاء مصاحبت و مجالست نمائيد و شايد يكى از وجوه اين آيه در سوره النور آيه 26 كه فرموده (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ) هم همين نكته باشد كه آدم خبيث طيّب را بخود جذب ميكند و برعكس.

شيطان بانواع و اقسام حيله‏گرى و خيرخواهى آدم و حواء را مغرور گردانيد تا اينكه از آندرخت منهيّه خوردند بمجرد چشيدن لباس بهشتى از آنها
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 190

 بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ الخ وقتى از آندرخت بفريب شيطان چشيدند (سوآت) جمع سوء و اينجا بمعنى عورت است، معلوم ميشود يك دفعه لخت گرديدند و از برگهاى بهشت عورت خود را پوشانيدند آنوقت در مورد سرزنش حق تعالى واقع گرديدند، و اينكه فرمود (وَ ناداهُما) دلالت دارد كه باين عمل از مقام قربيكه داشتند از خدا دور گرديدند زيرا كه نداء را براى دور ميآورند، و اول كه گفت (يا آدم) مشعر بر اين است كه بقرب الهى آدم نزديك بود و بمخالفت دور گرديد، اين بود كه از بهشت مطرود شدند و عريان گرديدند.

و لباس دو قسم است لباس ظاهرى كه عيوبات بدن را ميپوشاند، و لباس معنوى كه عيوبات باطن انسان را ميپوشاند و آن لباس شرف و فضيلت و تقوى است و همين طورى كه بمجرد خلافى لباس ظاهرى آدم و حواء از تنشان ريخت بمجرد گناه و مخالفت آن لباس شرف و فضيلت نيز از حقيقت روحانيه بشر ريخته ميگردد و در صحراى قيامت لخت و عريان وارد ميگردد چنانچه در احاديث رسيده آدمى وارد ميگردد در حاليكه لخت و عريان است، و در چند آيه بعد دارد (وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ).

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ هبوط در لغت بمعنى نزول و سقوط نمودن از مرتبه عالى است بمكان دانى و گاهى هبوط گويند و مقصود انتقال از مكانى بمكانى است قوله تعالى (اهْبِطُوا مِصْراً) منتقل بمصر گرديد اين است كه بعضى گفته‏اند بهشت آدم در دنيا بوده لكن وقتى اين آيه را با آيات ديگر مثل (وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ) جمع كنيم همان معنى اول متبادر بذهن ميگردد و آن شايد مقامى بوده بين دنيا و آخرت يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً خطاب بتمام افراد بشر است از آنهائيكه موجودند و آنهائيكه در علم ازلى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 191
حق تعالى موجودند و در خارج معدوم و در مقام امتنان بر بشر است كه از جمله نعمتهائيكه پروردگار شما بشما عطاء نموده لباس است و در لباس چند خاصيت ملحوظ گرديده: 1- عورت شما را ميپوشاند. 2- شما را از سرماى زمستان و گرماى تابستان حفظ مينمايد. 3- بلباس تجمّل و زينت مى‏يابيد (و ريشا) عطف است بر (يوارى) يعنى علاوه بر اينكه عورت شما را مى‏پوشاند و باضافه بر اينكه بلباس زشتى شما پوشيده ميگردد آرايش مى‏يابيد.

وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ آيه اشاره باين است كه اگر چه لباس ظاهر از نعمتهاى خدا است و زينت آدمى است قوله تعالى (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ) لكن لباس تقوى همان لباسى است كه ابليس لعين جديت نمود كه از آدم و حواء كنده شود و بمخالفت امر از آنمقاميكه داشتند تنزّل نمايند آن لباس بهتر است.

از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته لباس تقوى آن عمل صالح است و بعضى از دانشمندان گفته‏اند لباس تقوى طاعت است كه عيب آدمى بآن پوشيده ميگردد همان طورى كه عورت بجامه پوشيده ميگردد.

و از بحر الحقايق است كه گفته لباس دو قسم است لباس فتوى و آن مفوّض بامر شريعت است و لباس تقوى و آن متعلق بحكم حقيقت است، از لباس فتوى همين بدن بهره است كه ستر سوأة او ميشود و از لباس تقوى هر يك از دل و روح و سرّ و خفى بهره دارند و هر يك بچيزى پوشيده ميگردند، بهره دل از تقوى صدق است در طلب مولى و بدان پوشيده شود شهوات طمع دنيا و ما فيها، و حظّ روح از لباس تقوى محبّت حق است و بدان مستور گردد سوأة تعلق بغير مولى و نصيب ستر از اين لباس نيست مگر شهود انوار الهى و بدان پوشيده ميشود رؤيت سوأة ما سوى، و بهره خفىّ از لباس تقوى بقاى او است بهويّة حق تعالى و باو پوشيده گردد هويّت خلق و انانيّت.

 [منهج الصادقين‏]                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 192

 [سوره الأعراف (7): آيات 28 تا 36]

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (28) قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (29) فَرِيقاً هَدى‏ وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30) يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (31) قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (32)

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (33) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (34) يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (35) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (36)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 193

 [ترجمه‏]

وقتى كه كافرين عمل زشتى كردند گفتند پدران خود را بر همين عمل يافتيم و خدا ما را بر اين عمل امر نموده اى رسول بگو بدرستيكه خداوند بكار قبيح امر نميكند آيا بر خود چيزى ميگوئيد كه نميدانيد [28]

بگو پروردگار من امر بعدالت نموده و اينكه رويهاى خود را بگردانيد بسوى قبله نزد هر نمازى و خدا را بخوانيد در حاليكه خالص گردانيد دين را براى او همان طورى كه اول شما را آفريد باز خواهيد گشت [29]

جماعتى را هدايت نمود و جماعتى گمراهى براى آنان محقق گرديد همانا آنها شياطين را بغير خدا دوستان خود گرفتند و گمان ميكنند كه آنها هدايت يافته‏اند [30]

اى اولادان آدم بگيريد زينت خود را نزد هر عبادت‏گاهى و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد زيرا كه خدا اسراف كننده‏گان را دوست نميدارد [31]

اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگو چه كس حرام كرده زينت خدا را آن زينتى را كه براى بنده‏گان خود بيرون آورده و چه كس حرام كرده پاكيزه‏هاى روزى را بگو آن زينت و طيّبات براى كسانى است كه در حيات دنيا ايمان آوردند از روى اخلاص براى آنها است خالص روز رستاخيز اين چنين ما آيات خود را براى اهل دانش تفصيل ميدهيم [32]

بگو همانا پروردگار من حرام كرده كارهاى قبيح را آنچه ظاهر است از آنها و آنچه مخفى است و اينكه گناه و ستمكارى بغير حق را و اينكه بر خدا شريك آوريد چيزى را كه نفرستاده بپرستش آن دليلى و اينكه بر خدا بگوئيد چيزى را كه نميدانيد [33]

و براى هر امّتى مدتى است وقتى كه مدت آنها آمد ساعتى نه عقب ميافتد و نه پيش ميآيد [24]

اى اولاد آدم چون بيايند بر شما پيمبران از جنس شما و آيات من را براى شما بخوانند پس كسيكه پرهيزگار گرديد و خود را اصلاح كرد نه خوفى است بر آنها و نه اينكه محزون ميباشند [35]

و كسانيكه آيات ما را تكذيب نمودند و از (اطاعت) آن تكبر كردند چنين جماعتى ياران آتشند و در آن جاويدانند هميشه [36].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 194

 (توضيح آيات)

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها پس از داستان آدم و حوّاء كه باغواى شيطان از بهشت و دار كرامتيكه داشتند بيرون شدند و گوشزد نمودن بنى آدم كه مواظب حال خود باشند و بدانند كه ابليس و تابعين او دشمن بزرگ انسانند و فريب او را نخورند.

در اين آيات شروع نموده باعمال مشركين و برسولش تذكر ميدهد كه اينها دست خوش شياطين گرديده و اعمال بدشان را در نظرشان زينت داده و كار نيك ميپنداشتند مثل اينكه گفته‏اند زنها و مردهايشان لخت طواف كعبه مينمودند بعذر اينكه ما در جامه‏هاى خود گناه كرده‏ايم و نبايد با آن طواف كعبه كنيم و در اين آيه از مشركين در فحشاء و منكرشان دو عذر ذكر شده يكى اينكه ميگفتند ما چون پدران خود را بر اين عمل يافتيم ما نيز تابع آنها گرديديم و ظاهرا گمان آنها اين بود كه البته عمل آنان از روى مأخذ صحيحى انجام گرفته پس ما تابع آنها ميگرديم و در موارد بسيارى از كلام اللّه اين عذر را ردّ ميكند قوله تعالى (أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ) سوره بقره آيه 165 (أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ) سوره مائده آيه 103، و ديگر ميگفتند خدا بما چنين امر كرده و اين عذر دوم بازگشت بهمان عذر اول است كه بگمان غلطشان عمل پدرانشان از روى مأخذ صحيح گرفته شده، و شايد قائلين باين قول جبرى بودند كه تمام اعمال را از خوب و بد نسبت بخدا ميدادند قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ امر برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه بآنها بگو همانا خدا امر نميكند بفحشاء بلكه امر ميكند بعدل و احسان و كارهاى نيك عقلائى، همزه استفهام در مقام انكار آمده كه چگونه چيزيكه نميدانيد نسبت بخدا ميدهيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 195

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ اشاره است به اين كه اضافه بر اينكه خدا امر بفحشاء نميكند و بآنچه بحكم عقل و در نظر عقلاء قبيح مينمايد امر نميكند، امر فرموده بقسط و عدالت، و آن صفت ارجمندى است كه جامع تمام محسنات عقلى است از عفّت و شجاعت و حكمت و آنچه از محسنات عقلائى بشمار ميرود مثل سخاوت، بردبارى، عاطفه و گذشت و غير اينها چون خداى تعالى خير محض و كامل است و از روى تفضل و صفت رحمانى عالم را آفريده و بنده‏گان را امر بقسط و عدالت و ميانه روى فرموده كه در تمام اعمال و افعال حدّ وسط را مراعات نمائيد.

و ديگر امر فرموده كه روى خود را بطرف قبله نمائيد نزد هر سجده يا مسجديكه باشد بلكه در هر عبادتى بسوى قبله توجه نمائيد، شايد اشاره باين باشد كه تمام روى زمين را سجده‏گاه شما قرار دادم چنانچه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود

 (جعلت لى الارض مسجدا و طهورا)

و اين خود يكى از تفضلاتى است كه مخصوص باين امّت مرحومه قرار داده كه در هر كجا باشند نماز بخوانند و هر محلى را سجده‏گاه قرار داده نه اينكه مخصوص بيك مسجد معين باشد كه هميشه روى نيازمندى بسوى مبدء بى‏نياز بياورند و در مقابل عظمت او خود را بخاك مذلت اندازند و اظهار ذلت و مسكنت نمايند از سر اخلاص و حقيقت در حاليكه دين را براى او خالص گردانيده و در عبادت با او شريك نياورند و او را بطور خلوص پرستش نمايند كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ شايد ارشاد باين است كه بايست بدانيد تمام امور شما از اصل آفرينش كه از نيستى بهستى آمده‏ايد و امور زندگانى دنيوى شما از بقاء و حيات و روزى و آنچه را كه باو محتاج ميباشيد و عود و سر انجام كار شما بسوى او بازگشت ميكند (مبدء آفرينش شما همان است كه بسوى او بازگشت ميكنيد يعنى علت فاعلى و علت غائى يكى است همين كسيكه علت وجود شما است (غايت) وجودتان هم او است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 196
فَرِيقاً هَدى‏ وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ يعنى خدا گروهى را راه نمود و بر گروه ديگر سزاوار گرديد گمراهى آيه اشاره است به اين كه آنهائيكه شياطين را دوستان خود گرفتند و از پى آنها رفتند ضلالت و گمراهى بر آنها محقق گرديد و باغواء شيطانى گمان ميكنند از راه يافته‏گان و هدايت شدگانند.

يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ آيه خطاب و متوجه ببنى آدم است و چند حكم نسبت بانسان بيان فرموده 1- موقع نماز و ورود در مساجد زينت خود را برداريد كه شايد مقصود لباس باشد يعنى خود را بپوشانيد و مثل مشركين در موقع طواف و نماز با عورت مكشوف طواف و نماز نكنيد، و امر (خذوا) دلالت بر وجوب دارد و ستر عورت در نماز و طواف واجب است.

2- (كُلُوا وَ اشْرَبُوا) امر نموده كه بخوريد و بياشاميد، مفسرين از كلبى نقل ميكنند كه در شأن نزول آيه گفته بنى عامر در ايّام حج طعام نميخوردند مگر بمقدار اندكى و نيز از چربى اجتناب مينمودند، مسلمين گفتند ما باين عمل اولى‏تريم اين آيه نازل گرديد كه خوردن و آشاميدن مربوط بحج نيست 3- (وَ لا تُسْرِفُوا) بخوريد و بياشاميد لكن در آن اسراف نكنيد.

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- كلبى گفته معنى اسراف تعدّى نمودن از حلال بحرام است.

2- مجاهد گفته در خوردن اسراف نكنيد و در لباس تكبّر ننمائيد.

3- ابن عباس گفته هر چه خواهيد بخوريد و هر چه خواهيد بپوشيد لكن در خوردن و پوشيدن اسراف نباشد، و آراء ديگرى نيز گفته شده لكن مقصود معلوم است.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 197

 گفته‏اند هارون الرشيد طبيب حاذقى داشت نصرانى بنام بختيشوع بعلى واقدى گفت در كتاب شما چيزى از علوم طبّ هست واقدى گفت آرى حق تعالى تمام طبّ را در نيم آيه جمع گردانيده و آن قوله تعالى (كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا) است گفت از پيغمبر شما چيزى راجع باين موضوع ذكر شده گفت آرى تمام طب را در چند كلمه جمع نموده فرموده‏

 (المعدة بيت كلّ داء و الحمية رأس كل دواء و اعط كلّ بدن ما عوّدته)

معده خانه يعنى مخزن تمام دردها است و پرهيز كردن سر تمام دواها است و هر بدنى را بده آنچه باو عادت داده‏ئى. بختيشوع گفت باقى نگذارده كتاب شما و نه پيغمبر شما براى جالينوس هيچ طبّى را.

 [مجمع البيان‏] قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ آيه مربوط بآيه بالا است و به (من استفهامى) كه در مقام انكار آرند در مقام مذمّت و سرزنش كسانى است كه بعضى از زينت و تجملات را بر خود حرام نموده‏اند بگمان اينكه پارسائى و زهد بترك زينت و تجمل است و خود را از نعمتهائى كه حق تعالى براى بندگانش آفريده كه بآن خود را بيارايند و جمال خدا داده خود را اظهار نمايند خود را محروم ميگردانند ديگر نميدانند كه زهد بى‏رغبتى بدنيا است، بقول سعدى عليه الرحمه:

         زاهدى در لباس پوشى نيست             زاهد پاك باش و اطلس پوش‏

 و مضمون همين شعر در ديوان حضرت امير ع است.

          (انما زهد الفتى قصر الامل             لا باكل المرّ لا لبس الشمل)

 و در روايتى در معنى زهد معصوم فرموده (زهد ترك چيزهائى نيست كه خدا حلال كرده بلكه معنى زهد اينست كه وثوق تو بمال و باقى عناوين زيادتر نباشد بآنچه نزد خدا است).

وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ و ديگر در مقام انكار فرموده چه كسى طعامهاى پاكيزه را كه روزى شما                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 198

 و براى قوت و بقاى شما از زمين بيرون آورده مثل حبوبات و حيوانات و فواكه و غير اينها كه اصل تمام اينها براى بشر آفريده شده حرام كرده، و اين اعتراض بكسانيست كه بعضى از اقسام حيوانات را مثل (بحيره و سائبه و حوامّ) را حرام دانسته بودند، و عموم اين آيه دلالت دارد كه تمام انواع خوراكيها و مشروبات و انواع تجملات و زينتها براى انسان مباح است مگر آنچه بدليل خارج گرديده است.

در بعض روايات رسيده كه امام ع فرموده (خدا جميل است و جمال را دوست ميدارد).

عياشى بسند خود از ابى عبد اللّه ع چنين روايت كرده كه وقتى امير المؤمنين ع ابن عباس را نزد خوارج نهروان فرستاد تا آنها را موعظه كند.

ابن عباس بهترين لباس خود را پوشيد و ببهترين عطر خود را معطر نمود و بر افضل مركوبات خود سوار گرديد وقتى نزد خوارج آمد باو گفتند تو بهترين مردمانى چرا لباس جبابره پوشيده‏ئى و بر جنس مركوب آنها سوار شده‏ئى، ابن عباس در پاسخ آنها اين آيه را گفت (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ تا آخر آيه) پس از آن گفت بپوشيد و تجمل كنيد همانا خدا جميل است و جمال را دوست ميدارد لكن از حلال باشد نه از حرام.

قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (خالصة) منصوب و حال است يعنى تمام لذائذ پاك طيّب مخصوص بمؤمنين است در آخرت و در دنيا با كفار شركت دارند و خالص و بى‏آلايش آن در آخرت نصيب آنها گردد و براى كفار بهره‏ئى نيست.

اين آيه چنين ارائه ميدهد كه غرض از آفرينش نباتات و حيوانات و باقى مستلذات دنيوى براى مؤمنين ميباشد بلكه غرض از آفرينش كليّه موجودات عالم انسان كامل است چنانچه در حديث قدسى خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده‏

 (لولاك                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 199

 لما خلقت الافلاك).
آرى كفار و مشركين بمنزله همان حيوانات و نباتات و باقى اشيائند كه براى تعمير دنيا و بطفيل وجود مؤمن كامل و موحّد حقيقى آفريده شده‏اند و در سراى آخرت ارزشى براى وجود آنان نيست اين است كه در آخر آيه فرمود اين چنين ما آيات را تفصيل ميدهيم و بيان مينمائيم براى آنهائيكه فهم و شعور و دانش دارند.

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ الخ پس از آنكه بطور عموم انواع و اقسام زينتها را از لباس فاخر و هر گونه زينتهائى از مسكن و آرامگاه و غير اينها و نيز تمام اطعمه‏هاى لذيذ را براى انسان مباح گردانيده و اذن در تصرف آنها داده پس از آن امورى را از تحت عموم خارج ميگرداند كه گمان نشود انسان باقتضاء شهواتش هر عملى كه خواهد انجام دهد بر وى مباح است و در اين آيه خطاب برسولش نموده كه بگو پروردگار من چند عمل را بر شما حرام گردانيده:

1- تمام اعمال زشت و قبيح مثل زنا و لواط و غير آنرا آنچه ظاهر كنيد و آنچه را مخفى داريد. 2- (وَ الْإِثْمَ) عطف بفواحش است يعنى هر عملى كه گناه بشمار آورده شود. 3- (وَ الْبَغْيَ) يعنى طغيان و تعدى نمودن بدون حق 4- (وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً) براى خدا شريك نياوريد.

5- (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ) و بخدا آنچه را نميدانيد نسبت بدهيد وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ براى تذكر و ارشاد ببشر است كه بايد بدانيد كه هر گروهى را مدت عمر معينى است كه خواه و ناخواه وقتى موقع آن رسيد نه آنى عقب مى‏افتد و نه آنى جلو مى‏آيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 200

يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ خطاب بتمام افراد بشر نموده كه اى فرزندان آدم چون بيايد براى شما از جنس خودتان پيمبرانى و آيات مرا براى شما بخواند (فَمَنِ اتَّقى‏) جواب شرط است يعنى وقتى پيمبران آمدند هر كس از شما كه متقى و پرهيزگار و صالح و درست كار شد چنين كسى در محلّ امن و امان قرار گرفته ديگر نه ترس و خوفى براى او است از هر چه ميترسد ايمن ميگردد و نه حزنى و اندوهى براى وى است.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ يعنى و آن كسانيكه تكذيب كردند آيات ما را و سركشى كردند از ايمان آوردن آن گروه اصحاب جهنّم ميباشند و آنها در جهنّم هميشه ميباشند ببقاء ابدى و خلود سرمدى.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 201
 [سوره الأعراف (7): آيات 37 تا 43]

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ (37) قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ (38) وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (39) إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ (40) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (41)

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (42) وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 202

 [ترجمه‏]

پس كيست ظالم‏تر از كسيكه بر خدا افتراء زند و دروغ بندد يا آيات او را تكذيب نمايد آن گروه ميرسد بايشان بهره آنها از لوح محفوظ (يعنى رزق و اجل آنها) تا وقتى كه بيايند فرستادگان ما (يعنى ملك و اعوان او) براى قبض روح آنان گويند كجايند آنهائى كه شما بغير خدا ميخوانديد ميگويند آنها از نظر ما گم شدند و بنفسهاى خود شهادت ميدهند كه همانا آنها بودند كافرين [37]

خداى تعالى ميگويد داخل گرديد در جماعتى از جن و انس كه پيش از شما بودند در آتش و هر وقت طائفه‏ئى داخل آتش ميشوند هم دينان خود را لعنت ميكنند تا اينكه آتش دوزخ همه را فرا گيرد جماعت آخرين در باره جماعت اولين ميگويند اى پروردگار ما اينهايند كه ما را گمراه كردند آنها را در برابر (از آتش) عذاب گردان خدا در جواب آنها گويد براى تمام شما دو برابر (عذاب) است و لكن شما نميدانيد [38]

اولين آنها بآخرين آنها گويند پس نيست شما را بر ما فضيلتى براى تخفيف عذاب پس عذاب را بچشيد بسبب آنچه كسب نموديد [39]

براستى آنكسانيكه آيات ما را تكذيب كردند و از آن استكبار نمودند براى آنها درهاى آسمان گشوده نميشود و داخل بهشت نميگردند تا اينكه شتر در سوراخ سوزن درآيد و اين چنين ما گنهكاران را پاداش ميدهيم [40]

و براى آنها است در جهنّم بسترهاى گسترده و در بالاى آنها سرا پرده (آتش) است و چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را [41]

و آن كسانى كه ايمان آوردند و اعمال نيكو نمودند ما هيچ نفسى را تكليف نميكنيم مگر بقدر كمتر از طاقت او آنها ياران بهشتند و در آن جاويدانند [42]

و بيرون بريم آنچه در سينه آنها است از غلّ و غش طبيعت و در آن (بهشت) نهرها از زير درختان جريان دارد و ميگويند حمد و ستايش مخصوص بآن خدائى است كه ما را راه نمائى كرد باين مقام و اگر نبود كه هدايت كرد ما را نبوديم ما از راه يافته‏گان همانا محققا رسولان پروردگار ما آمدند بر ما و مهتدى شديم (آنگاه بر اهل بهشت)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 203

 نداء شود كه اينست آن بهشتى كه بشما بارث رسيد بسبب اعماليكه بوديد عمل ميكرديد [43]

 (توضيح آيات)

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ آيه متفرع بر آيه بالا است و به (من استفهاميه) كه در مقام انكار آورند اعتراض بكفار و مشركين نموده و كسانيكه از روى كبر و عناد بآيات خدا افتراء ميزنند و دروغ مى‏بندند و بخدا نسبت فرزند يا شريك ميدهند آنان را نيز مورد سرزنش قرار داده و بآنها خاطر نشان ميكند، و چنانچه در آيه بالا گفته شد بنى نوع انسان را مخاطب قرار داده كه ما بتوسط پيمبران آنچه صلاح و كمال و سعادت دنيا و آخرت شما را ايجاب مينمود بشما ابلاغ گردانيديم، و در آيات خود پاداش اعمال خوب و بد شما را نيز بطور وضوح بيان نموديم با اين حال آيا كى است كه ستمكارتر باشد از كسيكه دانسته از روى كبر و عناد بر خدا افتراء زند و دروغ بندد و آيات خدا را تكذيب كند و اين جماعت كسانى ميباشند كه بآنها ميرسد در دنيا آنچه در كتاب تكوينى كه شايد مقصود لوح محفوظ و دفتر آفرينش باشد از تقديرات و آنچه در حيات دنيايشان از نعمتها و حيات و مال و ثروت و رياست براى آنان مقدر گرديده و تعيين شده بآنها ميرسد حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ الخ پس از آنكه از آنچه در دنيا نصيبشان شده بود حظ كامل از آن ميبرند تا موقعيكه ملائكه قابض ارواح براى گرفتن روح آنها آمدند و آن طورى كه در بعضى از آيات بيان شده ملائكه با شدّت و سختى جان كفار را ميگيرند وقتى آنان بجزع افتادند ملائكه بآنها سرزنش مينمايند و گويند كجايند آن بتهائى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 204

 كه بغير از خدا ميخوانديد بيايند و بفرياد شما برسند كفار گويند ما آنها را گم كرده‏ايم و خودشان بر نفسشان و بر كفرشان گواهى ميدهند، از جواب آنها كه شريكان را گم كرديم معلوم ميشود كه اصلا آنها بآنچه قبلا ادعاء مينمودند و قبله خود در پرستش قرار داده بودند ايمان نداشتند زيرا اگر ايمان در قلب نفوذ كند فراموش نخواهد گرديد.

قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ الخ چون آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست اين است كه آيه را بوضوح خود باقى گذاشتيم.

و خلاصه آيه خبر ميدهد از بعض حالات پس مرگ كفار و مشركين كه بآنها گفته ميشود شما با امتهائيكه پيش از شما مرده‏اند و بدين و آئين شما بوده‏اند از جنّ و انس داخل آتش شويد وقتى كه هر جماعتى از آنها با هم سنخ خودش وارد عذاب ميگردند بيكديگر ناسزا ميگويند تا وقتى همه با هم جمع ميگردند.

شايد اول آيه راجع بعالم برزخ باشد كه پس از قبض روحشان در برهوت وارد ميگردند وقتى همدينان خودشان را در عذاب مى‏بينند بآنها لعنت ميكنند كه اگر شما كافر و مشرك نبوديد ما هم اين طور گرفتار عذاب نمى‏شديم (حتّى اذا اداركوا فيها جميعا) شايد حال آخرت آنها باشد كه تمام كفار و معاندين در جهنّم با هم جمع ميگردند از رؤساء و تابعين آنوقت آخريها از پيشينيان آنها بخدا شكايت ميكنند كه اينها ما را گمراه كردند تا آخر آيه 39.

إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ آيه در مقام پستى درجه اشقياء و مقام نازل آنها برآمده كه آنهائيكه از روى استكبار آيات ما را تكذيب نمودند براى اينان دربهاى آسمان باز نميشود و داخل بهشت هم نميگردند تا اينكه شتر داخل سوراخ سوزن بشود، يعنى همچنانكه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 205

 دخول جمل در سوراخ سوزن محال است دخول آنها هم در بهشت محال است.

بعضى از مفسرين از اين آيه استنباط كرده كه بهشت در آسمان است و جهنّم در زمين لكن اين قول با اينكه موقع صور اسرافيل آسمانها و زمين همه مندك ميگردد و لقوله تعالى كه در وصف قيامت در سوره ابراهيم آيه 49 فرموده (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ) منافات دارد.

و شايد مقصود از سماء همان معنى لغوى آن مراد باشد كه آنهائى كه بآيات استكبار كردند روح آنها از مرتبه دانى طبيعت بعالم فوقانى صعود نميكند و داخل در بهشت كه دار كرامت الهى است نميگردند بلكه در جحيم طبيعت با هم سنخهاى خودشان هميشه معذّب خواهند بود.

حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ تشبيه لطيفى است و اشاره به اين كه همين طور كه شتر ممكن نيست در سوراخ سوزن داخل گردد همين طور آنهائيكه آيات خدا و رسالت پيمبران را از روى كبر و عناد تكذيب نمودند ممكن نيست داخل بهشت گردند.

شايد آيه نظر باين دارد كه گمان نشود محروم گرديدن كفار و مشركين از بهشت در باره آنها ستم است و گفته شود چه ضرر دارد خدائى كه دائم الفضل و قديم الاحسان است آنها را ببخشد و وارد بهشت گرداند، آيه از اين اعتراض پيش بينى كرده كه همان طورى كه در نظام آفرينش و در قضاء الهى امور عالم را دو قسم گردانيده ممكن و محال و آنچه متعلق قدرت ميگردد آنچيزى است كه (فى حدّ ذاته) ممكن باشد يعنى قابليت وجود و گرفتن فيض الهى هنوز در آنان باقى مانده باشد و باين مثال بما ميرساند كه منكرين باختيار خود طورى خود را از لياقت رسيدن ببهشت و دار رحمت انداخته‏اند كه جوهر نفسشان را فاسد گردانيده‏اند ديگر بهشت بر آنها حرام ميگردد و رحمت و فيض الهى در محلّ قابل نفوذ مينمايد وقتى از باب عدم امكان داخل بهشت نشدند جايگاه آنان بالاخره جهنّم خواهد گرديد و بستر و خوابگاهى از آتش براى آنها مهيّا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 206

 گرديده و در بالاى سر آنها نيز سرا پرده‏ئى از آتش زده شده، اشاره به اين كه آتش بآنها احاطه دارد و البته اين همان آتش و عذابى است كه بدست خود در دنيا براى خود تهيه نموده‏اند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ الى آخر آيه بعد همان طورى كه عادت قرآن است پس از بيان حال كفار و ذلت و پستى و عدم امكان دخول آنها در دار رحمت الهى، شروع نموده ببيان حال و مآل مؤمنين و كسانيكه در دنيا اعمال نيكو نمودند، و در دو آيه نسبت بآنها چند كرامت را تذكر ميدهد:

1- لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها هيچ نفسى و كسى را تكليف نميكنيم مگر بقدر ما دون طاقتش و اگر اعمال صالحات را كه بالف و لام جنس است و براى استغراق ميآورند بظاهرش باقى گذاريم عموم از آن استفاده ميشود يعنى چنين فهميده ميشود كه كسى از اهل بهشت نميشود مگر اينكه تمام اعمال نيك شايسته را عمل نمايد و چنين استيعابى از عهده اكثر مومنين خارج است و لازمه آن عدم دخول مؤمنين است ببهشت، اين است كه اعمال صالحات را مقيّد گردانيده به وسع، و در حديث است‏

 (الوسع ما دون الطاقة)

پس معنى آيه چنين ميشود كه آن كسانيكه ايمان آورده‏اند و بقدر وسع كه ما دون طاقت است اعمال نيكو نموده‏اند چنين مردمانى اهل بهشتند و در آن جاويدانند.

2- وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ از جمله تفضلاتى كه بمؤمنين و صالحين كرامت نموده اين است كه قلب و دلشان را از بغض و كينه و حسد و باقى امراض نفسانيه كه ميتوان گفت اين از بالاترين نعمتهائى است كه بانسان كرامت شده خالى ميگرداند، و چنانچه معلوم است بهشت جاى پاكان است قلب و دل پاك كه از قذارات نفسانيه و طبيعيه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 207

 حيوانيه پاك گرديده و مصفّا و پاكيزه شده و از هواجس نفسانيه وارسته گرديده محلّ جلوه نور رحمانى و فيوضات رحمتهاى يزدانى ميگردد.

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ 3- زبان اهل بهشت را گويا ميگرداند بحمد و ستايش پروردگارشان و بفقر خود و تضلّاتى كه در باره آنها شده شكرگزارى مينمايند و اظهار ميكنند كه ما از خود هيچ نداريم و فقير الى اللّه ميباشيم و اگر لطف و كرم او نبود ما هدايت نيافته بوديم و اهل بهشت گويند همانا رسولان پروردگار ما آمدند بحق و حقيقت و آنچه سعادت بشر منوط بآن بود رسانيدند و پس از آن بآنها نداء ميشود اى اهل بهشت اين همان بهشتى است كه بشما وعده داده شده بود و شما آنرا بارث برديد بپاداش اعمال نيكى كه در دنيا نموديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 208

 [سوره الأعراف (7): آيات 44 تا 51]

وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (44) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ (45) وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ (46) وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (47) وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (48)

أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49) وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (50) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (51)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 209

 [ترجمه‏]

بهشتيان دوزخيان را آواز دهند (و گويند) همانا آنچه را كه پروردگار ما بما وعده داده بود حق يافتيم آيا شما هم آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود حق يافتيد آنان گويند آرى، پس بين آنها منادى نداء ميكند كه لعنت خدا است بر ستمكاران [44]

آنهائيكه مردم را از راه خدا بازميداشتند و بالقاء شبهات طلب راه كج مينمودند و آنها بآخرت هم كافر بودند [45]

و ميان بهشت و جهنّم يا ميان اهل آن حجاب و پرده است، و بر اعراف مردانى ميباشند كه همه را بعلاماتشان ميشناسند و باصحاب بهشت نداء ميكنند كه درود و سلامتى بر شما باد وقتى كه اهل اعراف داخل بهشت نشده‏اند در حاليكه طمع دارند داخل شوند [46]

وقتى كه چشمهاى آنها گرديده شود بسوى اهل آتش گويند اى پروردگار ما قرار مده ما را با جماعت ستمكاران [47]

و اهل اعراف آواز ميكنند مردانى را كه آنها را بعلاماتشان ميشناسند و گويند شما را بى‏نياز ننمود آنچه را جمع نموديد و نه آنچه را كه بآن سركشى ميكرديد [48]

آيا اهل بهشت آنانند كه شما در دنيا قسم ميخورديد كه خدا آنها را برحمت خود نميرساند، داخل بهشت گرديد نه خوفى است براى شما و نه اينكه شما محزون ميشويد [49]

و اهل جهنّم اهل بهشت را صدا ميكنند كه بما افاضه كنيد چيزى از آن آب (بهشتى) يا آنچه را كه خدا روزى شما كرده بر ما فرو ريزيد اهل بهشت گويند خدا آب و نعمتهاى بهشت را بر كافرين حرام گردانيده [50]

آنكسانيكه دين خود را لهو و بازيچه گرفتند و حيات دنيا آنان را مغرور گردانيده ما آنها را فراموش ميكنيم همان طورى كه آنها ملاقات امروز را فراموش كردند و آيات ما را انكار مينمودند [51].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 210

 (توضيح آيات)

وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا (نادى) مشعر بر اين است كه اهل بهشت از اهل جهنّم و آتش بسيار دورند زيرا كه نداء را در جائى آورند كه كسى را از فاصله دورى صدا زنند.

و البته بايستى همين طور باشد زيرا كه مقام اهل بهشت و اصحاب يمين جايگاه علّيين و مقام مرتفع مؤمنين است، و مقام جهنميان سجّين و نازل‏ترين دركات دوزخيان است و فاصله بين اين دو مرتبه هم بحسب معنى و حقيقت و معنويت زياد است و هم باعتبار بعد مكانى بسيار است.

لكن چون اهل بهشت استيلاء و احاطه بتمام مراتب زيرين خود دارند و لو از جهت مقام و مرتبه بالاتر از اهل جهنّم ميباشند اين است كه شايد نظر بآنها دارند و مطلع بر حالات آنان نيز هستند و آنها را بصداى بلند كه كاشف از شهامت و بزرگوارى است صدا ميزنند و بآنها اعلان ميكنند و گويند كه آنچه پروردگار ما قبلا بما وعده داده بود حق و درست يافتيم آيا شما نيز وعده‏هاى پروردگار خودتان را درست و حق يافتيد.

قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ، الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ پس از آنكه اهل بهشت و اهل جهنّم هر دو بصدق وعده‏هاى حق تعالى شهادت دادند آنوقت از طرف حق تعالى اعلان ميشود بطوريكه تمام اهل محشر از اولين و آخرين ميشنوند و مؤذّن بصداى بلند نداء ميكند كه لعنت خدا يعنى دورى از رحمت خدا براى ستمكاران است، و در مقام معرفى ستمكاران كه چه كسانى خواهند بود فرموده ستمكاران كسانى هستند كه راه خدا را بستند و مردم را براه كج و معوج سوق دادند، و نيز ستمكاران كسانى ميباشند كه آخرت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 211

 و قيامت را انكار مينمودند.

سؤال- چنانچه ظاهر است اكثر آيات قرآن آنهائيكه راجع بقيامت و حالات پس از اين عالم دنيا واقع ميگردد آنرا بلفظ ماضى آورده در صورتى كه هنوز واقع نگرديده و بايستى بصيغه استقبال آمده باشد.

در پاسخ گفته‏اند چون امر قيامت (محقق الوقوع است) اين است كه گويا حالا هم واقع است، البته اين توجيه بسيار وجيه و درست است لكن بهتر اين است كه گفته شود شكّى نيست كه علم حق تعالى محيط بتمام اشياء است و آنچه بايد در عوالم ممكنات واقع گردد در دفتر آفرينش و لوح محفوظ ثبت و ضبط گرديده، در سورة الحديد است در آيه 22 قوله تعالى (ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها).

نظر باين آيه و آيات ديگر معلوم ميشود كه آنچه در عوالم ممكنات از گذشته و آينده موجود شده يا ميشود در احاطه علميه حق تعالى با هم موجودند و ما چون زمانى و مكانى هستيم يعنى وجودمان محفوف بزمان و مكان است اين است كه آنچه با زمان وجودمان تطبيق ميگردد عالم بآن ميگرديم و آنچه مقارن با زمان وجودمان نيست آنرا گذشته يا آينده ميدانيم لكن آنكسيكه محيط بر زمان و زمانيات و مكان و مكانيات است گذشته و آينده نسبت باو معنى ندارد.

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ (اعراف) جمع (عرف) است و مكان عالى و مرتفى است (وَ بَيْنَهُما حِجابٌ) مفسرين گفته‏اند بين اهل بهشت و جهنّم پرده‏ئى است و بر اعراف كه مكان عالى و مرتفعى است مردانى ميباشند كه جلالت قدر و مقامشان بدرجه‏ئى است كه هر كسى را بسيما و علاماتى ميشناسند و گويند مقصود از (بَيْنَهُما) بهشت و جهنّم است، ميتوان اين حجاب را تشبيه كرد بر مثال قوله تعالى كه در سورة الحديد راجع بمنافقين فرموده (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 212

 مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ‏.

در اينكه مقصود از حجاب چيست و اهل اعراف كيانند و اعراف در قيامت در چه محلّى واقع است اختلاف بين مفسرين بسيار است لكن ما براى اختصار اكتفاء مينمائيم ببعض احاديثى كه راجع باعراف رسيده است.

در اصول كافى كلينى [ره‏] بسند متصل روايت كرده كه گفت شنيدم از ابا عبد اللّه ع كه گفت (ابن الكواء) آمد نزد امير المؤمنين ع و از حضرتش از اين آيه (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ) سؤال كرد در جواب فرمود (نحن على الاعراف) يعنى مائيم بر اعراف (نحن نعرف انصارنا بسيماهم) مائيم كه ياران خود را بعلاماتشان ميشناسيم و مائيم بر اعراف كه خداى تعالى ميشناساند ما را روز قيامت بر صراط پس داخل بهشت نميگردد مگر كسيكه ما را شناخته و ما او را بشناسيم، و داخل آتش نميگردد مگر كسيكه ما را انكار كند يعنى ما را نشناسد و ما او را نشناسيم، اگر خداى تعالى ميخواست همانا مردم او را ميشناختند لكن ما را قرار داد درهاى او و راه او و آن وجهى كه از او عطاء گرديده و كسيكه از معرفت ما عدول كند يا كسى را بر ما تفضّل دهد همانا از صراط لغزش ميكند الخ.

در مجمع البيان در معنى اعراف گفته اعراف مكانهاى مرتفع است (از عرف الفرس) يعنى يال اسب و از اين جهت مكاكل خروس را (عرف الديك) ميگويند بسبب اينكه ظاهر بودنش معروف‏تر است از آنچه در پائين است.

و كنايه ميباشد از مقام بلند اهل اعراف (رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ) بقولى آنها جماعتى ميباشند كه درجه آنها بلند است مثل انبياء و شهداء و خوبان مؤمنين، و از على ع روايت است كه فرموده مائيم بر اعراف كه ياران خود را بعلاماتشان ميشناسيم.

و در حديث است از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرموده (يا على گويا مى‏بينم تو را در قيامت كه بدست تو عصائى است از عوسج قومى را بسوى بهشت ميرانى و قومى را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 213

 بسوى آتش).

 [پايان‏] در تفسير صافى از عياشى و از سلمان روايت كرده كه گفت بيشتر از ده مرتبه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى على تو و اوصياء بعد از تو در (اعراف) بين بهشت و جهنّم ميباشيد و داخل بهشت نميگردد مگر كسيكه شما را شناخته و شما هم او را شناخته باشيد و داخل جهنّم نميگردد مگر كسيكه منكر شما باشد و شما هم او را انكار نمائيد.

و ثعلبى در تفسير خود بسندهاى خودش روايت كرده كه (اعراف) جاى بلندى است بر صراط و مردانيكه در اعراف ميباشند (حمزة بن عبد المطلب و عباس و على بن أبي طالب [ع‏] و جعفر طيّار ذو الجناحين كه ايشان دوستان خود را از دشمنانشان مى‏شناسند الى آخر كلامش.

و قمى از حضرت صادق ع روايت كرده كه گفته‏اند حساب هر امّتى با امام زمان او است و ائمه دوستان و دشمنان خود را بسيماى آنها ميشناسند و همين است قول خداى تعالى (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ) و نامه اعمال اولياء خود را بدست راستشان ميدهند و آنها را ببهشت ميفرستند و نامه اعمال دشمنان خود را بدست چپشان ميدهند و آنها را بسوى جهنّم ميفرستند و در بصائر و قمّى از حضرت باقر ع روايت ميكنند كه چون از حضرتش از اهل اعراف سؤال شد گفت آنهائى ميباشند كه سيّئات و حسناتشان مساوى است و اگر آنها داخل آتش شوند پاداش گناهانشان است و اگر در بهشت داخل گردند برحمت خدا است.

و مرحوم فيض كاشانى در تفسير صافى گفته جهت اينكه در اخبار بسيار رجال اعراف را حمل بر ائمّه عليهم السّلام كرده‏اند اين است كه اگر اعراف مشتق از معرفت باشد انبياء و اوصياء آنها عارف بخدا و معروف نزد خدا ميباشند و خدا را بمردم ميشناسانند و اگر بمعنى (عرف) يعنى مكان عالى مرتفع باشد آنها از شدّت معرفتشان و فرط بصيرتشان گويا در مكان عالى مرتفع ميباشند كه                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 214

 بسائر مردم نظر ميكنند و درجات آنها و دركاتشان را مى‏بينند و از شدت معرفتى كه بآنها دارند بين سعداء و اشقياء تميز ميدهند و بآنها نظر ميكنند در حاليكه هنوز در همين دنيا ميباشند.

 [پايان‏] و نيز در كافى از على [ع‏] روايت كرده كه بسلمان فرموده‏

 (معرفتى بالنورانية معرفة اللّه)

يعنى شناختن مرا بنورانيّت همان شناختن خدا است، و شايد مقصود اين باشد كه معرفت امام از جهت ملكوتيت و مقام عبوديت آن عين معرفت خدا است زيرا كه در وجود ولىّ دو جهت است جهت بشريت و جهت ملكوتيت، و ولىّ از جهت ملكوتيت وجود او مستهلك است در وجود حق تعالى و در خود استقلالى نمينگرد و كسيكه نبى يا امام را از اين جهت بنگرد خدا را بوجه شناخته نه بكنه و حقيقت اين است كه در همان حديث بالا فرمودند (مائيم وجه اللّه و مائيم باب اللّه) و خدا شناخته نميشود مگر از طريق معرفت ما.

 [اعتراض‏]

همان طورى كه براى ما ممكن نيست معرفت خدا ابتداءا از جهت قصور عقل ما همين طور براى ما ممكن نيست شناختن نبى و وصى از جهت ملكوتيت آنها زيرا كه عقل ما قاصر است از فهم جهت ملكوتيت آنها و اگر براى ما ممكن بود شناسائى آنها بنحو ملكوتيت ممكن بود كه خدا را بدون واسطه آنها بشناسيم و ديگر براى شناختن خدا محتاج بغير نبوديم.

 [پاسخ‏]

آرى همين طور است شناختن آن بزرگواران از جهت ملكوتيت و نورانيّت كار آسانى نيست اين است كه اكثر مردم از شناختن آنها عاجزند بلكه مقام آنها را انكار مينمايند مگر اينكه از راه محبّت بآنها و متابعت آنها نورانيتى و صفتى در قلب ماها پديد ميگردد كه بآن بخدا عارف ميگرديم.

و چون براى حق تعالى جهت بشريت نيست و در شناختن هر چيزى سنخيت لازم است اين است كه ماها در معرفت حق تعالى محتاج بواسطه‏ئى ميباشيم كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 215

 داراى دو جهت باشد يكى بشريت كه سنخ ما است و ديگر جهت ملكوتيت تا اينكه از جهت بشريت براى ما ممكن باشد ملاقات آنها و محبّت و ولايت آنها و از جهت ملكوتيت آنها تحصيل معرفت بحق تعالى بنمائيم و تمام روايت اول و شرح آن در (اربعين الهاشمية) در حديث 16 ثبت شده هر كس خواهد بآن جا رجوع نمايد.

وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ، الى قوله تعالى: وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ چون ترجمه آيات شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست اين است كه از تفصيل آن خوددارى مينمائيم.

و خلاصه آيات اينكه (و نادوا) در هر دو آيه ظاهرا و بقول اكثر مفسرين راجع باهل اعراف است آنها در همان محلّ كرامت خود كه ميباشند ندائى و نظرى باهل بهشت ميكنند و آنها را در مقامات ارجمند بهشتى مينگرند و بآنها سلام كه اشاره بسلامتى آنها است ميكنند و ميگويند شما داخل بهشت نشديد مگر اينكه طمع داشتيد.

و بقولى اين نداء از گنهكاران امّت پيمبران است.

طبرسى از حضرت صادق روايت كرده كه فرمود (الاعراف كثبان) بين بهشت و دوزخ است كه هر پيمبرى و هر خليفه پيغمبرى با گنهكاران اهل زمانش در آنجا جمعند مثل اينكه هر صاحب قشونى با ضعفاء لشگريان خود جمع ميگردد وقتى نيكوكاران ببهشت سبقت ميگيرند آن خليفه بگنهكاران امّت ميگويد نظر كنيد و ببينيد چگونه برادران مؤمن شما بر شما سبقت گرفتند پس گنهكاران باهل بهشت سلام ميكنند و اين است قوله تعالى (سَلامٌ عَلَيْكُمْ) و آن گنهكاران داخل بهشت نشده‏اند در حاليكه طمع دارند كه بشفاعت نبى و امام داخل بهشت گردند، و همين گنهكاران وقتى باهل جهنّم نظر ميكنند (قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) گويند پروردگار ما را با جماعت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 216
ستمكاران قرار مده.

و نيز اصحاب اعراف مردمانى را بسيما و علاماتشان ميشناسند، و از حضرت صادق [ع‏] روايت شده كه اين نداء از انبياء و خلفاء آنها است كه رجالى را از اهل جهنّم مى‏بينند و آنان رؤساء كفارند و بآنها ميگويند نه جمعيت شما و نه استكبارتان شما را بى‏نياز ننمود يعنى آنچه را كه در دنيا بآن فخر و مباهات مى‏نموديد امروز براى شما سودى نبخشيد.

أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (اهؤلاء) اشاره بفقراء مؤمنين است كه داخل بهشت شده‏اند، و ضمير جمع در (اقسمتم) راجع بكفار است كه اهل اعراف بآنها سرزنش نمودند و آنان كسانى بودند كه در دنيا قسم ياد مينمودند كه خدا رحمتش را بمؤمنين نميرساند و داخل بهشت نميشوند پس اصحاب اعراب بمؤمنين ميگويند يا خداوند بآنها ميفرمايد داخل بهشت گرديد و در مكان امن و امان قرار گرفته‏ايد كه ديگر نه خوفى از آينده و نه حزنى از گذشته براى شما باقى نخواهد بود.

وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ آيه پس از بيان سخنانى كه بين اهل اعراف با بهشتيان و جهنميان شده و نيز سخنان بهشتيان با جهنميان مطرح گرديده و شرح داده در مقام التجاء و التماس كردن جهنميان ببهشتيان برآمده كه اهل آتش و عذاب با استغاثه از اهل بهشت درخواست آب ميكنند و از روى بيچارگى نداء ميكنند و گويا ميگويند اى كسانيكه در اثر اعمال نيكتان مورد رحمت و الطاف پروردگارتان خورسند گرديده‏ايد قدرى از آبهاى خوشگوار خود از آنچه از نعمتها كه خدا روزى شما قرار داده بما افاضه نمائيد اهل بهشت در پاسخ آنها گويند خداى تعالى آب خوشگوار كه از سر چشمه فيض رحمت او جريان دارد و نعمتهاى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 217

 طيبه كه روزى اهل ايمان نموده بر شما حرام گردانيده.

اين آيه نظير قوله تعالى است كه در سوره حديد آيه 13 حكاية از منافقين فرموده كه وقتى خود را در تاريكى و ظلمت بينند از مؤمنين كه صاحب نورند درخواست نور مينمايند و گويند (انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ الخ) خلاصه آيه خبر ميدهد كه منافقين و كافرين در روز معاد هم در تاريكى و ظلمتى كه از قبل نفاق سراسر قلبشان را گرفته و آنان را از نور معرفت بى‏بهره گردانيده فرو رفته‏اند و هم از جهت كفرشان كه قلب و روحشان را از آب خوشگوار لذت بخش ايمان خورسند نگرديده و تشنگى و عطش بر آنها غالب ميگردد و تشنه ميباشند و اينست كه بمؤمنين كه صاحب نور و نهرها و چشمه‏هائى هستند كه از الطاف الهى بروز كرده پناه ميآورند و التماس ميكنند و از آنها نور و آب طلب مينمايند.

الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ آيه علت و سبب منع آنها را شرح ميدهد كه دانسته شود كه بازماندن كفار از نعمتهاى اخروى نه از جهت بخل و منع است بلكه عمل دنيوى آنان عذاب اخروى را ايجاب گردانيده و علت و سبب حرام شدن آبهاى بهشتى و نعمتهاى آنرا مترتب ميگرداند بر اعمال آنها كه همان طورى كه آنها دين خود را لهو و لعب گرفتند و زندگى دنيا آنان را مغرور گردانيد و از ياد خداى تعالى غافل گرديدند ما امروز با آنها معامله فراموشى ميكنيم يعنى آنها را بخودشان واميگذاريم همان طورى كه آنها ديدن امروز را فراموش كردند (جَزاءً وِفاقاً) و نيز چون آنها آيات ما را انكار كردند ما هم همان معامله را با آنان ميكنيم و آنان را از رحمت و نعمتهاى بهشتى طرد مينمائيم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 218

 [سوره الأعراف (7): آيات 52 تا 58]

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (53) إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (54) ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (55) وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (56)

وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57) وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ (58)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 219

 [ترجمه‏]

براستى بر آنها كتاب آورديم كه آنرا بر اساس علم تفصيل داديم در حاليكه راه نماينده و هدايت و رحمت است براى جماعتى كه ايمان آوردند [52]

آيا كافرين انتظار ميكشند مگر تأويل كتاب را روز كه تأويل آن ميآيد آن كسانيكه قبلا آنرا فراموش كرده‏اند ميگويند رسولان پروردگار ما آمدند بحق و درستى پس آيا براى ما شفعائى هست كه ما را شفاعت كنند يا اينكه برگرديده شويم بدنيا پس عمل كنيم غير از آنچه عمل ميكرديم، همانا كافرين بر نفسهاى خود زيان و خسران وارد نمودند و از آنها نابود گرديد آنچه را كه بآن بر خدا افتراء ميزدند [53]

همانا پروردگار شما آنكسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريده پس از آن اراده او مستولى شد بر آفرينش عرش، پوشانيده ميگرداند شب روز را و شب روز را طلب ميكند بشتاب (يعنى بسرعت شب تمام ميشود و روز ميشود و بالعكس و خورشيد و ماه و ستارگان تماما مسخر امر او ميباشند آگاه باشيد كه براى او است عالم خلق و عالم امر بزرگ و بزرگوار است پروردگار عالميان [54]

پروردگار خود را بخوانيد از روى زارى و پنهانى همانا او گردن كشان را دوست نميدارد [55]

و در زمين فساد نكنيد بعد از اصلاح آن و خدا را بخوانيد از روى ترس و اميد همانا رحمت خدا نزديك است بنيكوكاران [56]

و خدا آنكسى است كه باد را از پيشگاه رحمت خود ميفرستد در حاليكه مژده دهنده رحمت او است (بباران) تا چون بادها ابرهاى سنگين را بردارند تا اينكه سيراب گردانند زمين‏هاى مرده را پس نازل گردانيم آب باران را پس بآب بيرون آريم هر نوع ميوه‏ها اين چنين ما مرده‏ها را بيرون آريم شايد شما متذكر گرديد [57]

و از زمين پاكيزه باذن پروردگارش نباتات بيرون ميآيد و از زمين ناپاك بيرون نميآيد مگر اندكى اين طور ما آيات را ميگردانيم براى جماعتى كه شكر و سپاس گذارند [58]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 220

 (توضيح آيات)

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ اين آيه و آيه بعد در مقام بيان حال و گذارش اعمال كفار است و سر انجام كار آنها را شرح ميدهد.

همانا بتوسط پيمبران براى آنها كتابى فرستاديم و از روى دانش خود و آنچه بكار آنان آيد از مواعظ و عقايد و اعمال بنيكوترين وجهى بيان كرديم كه آن هدايت و رحمت است براى جماعت گروندگان، و اختصاص بمؤمنين شايد از جهت اين باشد كه فقط مؤمنين از آن بهره‏مند ميگردند.

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ الخ (هل) استفهام انكارى است يعنى اين كفار انتظار نميبرند مگر عاقبت كتاب را و ايمان نميآورند مگر وقتى كه بعين اليقين بوعده‏هاى قرآن و وعيد آن و مجازات منكر آنرا در قيامت مشاهده نمايند آنوقت است كه كافرين آنهائيكه وعده‏هاى خدا را فراموش كرده بودند يعنى نديده انگاشتند ميگويند قبلا در دنيا رسولان حق براى ارشاد ما بحق و درستى آمدند و ما از آنها نپذيرفتيم آيا براى ما شفعائى هست كه ما را شفاعت كنند يا ميشود ما را بدنيا برگردانند تا تدارك ما فات نموده و غير از آنكه در دنيا اعمال شرّ و فساد مينموديم اعمال خيرى انجام دهيم.

بيان حال مشركين است كه زيان و خسران بردند و نفسهاى خود را فاسد گردانيدند و آن معبوداتى را كه اتّكاء بر آنان داشتند باميد اينكه شفعاء آنها باشند مفقود نمودند و بتهائى را كه بخدا افتراء ميزدند و آنها را در امر خلقت يا در ترتيب نظام عالم شريك او ميدانستند چون يك وهم و تخيلى بيش نبود و در قيامت چون حقايق ظاهر ميگردد اين است كه مشركين در آنوقت آنچه را بوهم و خيال فاسد مؤثّر در امر خلقت ميدانستند در نظرشان مفقود ميگردد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 221

 و انكار مينمايند.

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الخ اين آيه و آيه بعد متصل و مربوط بآيات بالا است و ببشر تذكر ميدهد كه بايستى چشم دل باز كنند و نظر نمايند و آيات پروردگار خود را از خلقت آسمانها و زمين و چگونگى نظام خلقت و ترتيب آفرينش اين جهان مجلل و اين نظام بديع را بنظر تدبّر بنگرند و بدانند كه پروردگارشان آن كسى است كه آسمانهاى با اين عظمت از كرات و ستارگان و منظومه شمسى و زمين پهناور گيتى را بدون معاون و شريك در مقدار شش روز آفريده، تفصيل آن شش روز كه خداى تعالى آسمان و زمين را در طول آن مدت آفريده در تفسير سوره حم سجده تا اندازه‏ئى بيان شده، پس از آن عالم با عرش سلطنت و استيلاء الهى مرتب گرديده و حكم حق تعالى بر همه اشياء مستولى شده و عالم بيك نظام حيرت بخشى بحركت آمده و هر شيئى بوظيفه‏ئى كه مبدء و ناظم عالم مقرّر گردانيده انجام وظيفه ميدهد و آنى از خدمت مرجوعه بخود سستى نميكند شب بشتاب روشنائى روز را ميپوشاند، خورشيد و ماه و ستارگان تماما مسخر امر پروردگارند، عالم امر شايد عالم مجردات مراد باشد و عالم خلق عالم ماديات همه مخصوص باو است بزرگ و بزرگوار است پروردگار تمام عالميان در تفسير صافى از كافى روايت كرده كه حضرت صادق ع فرموده در معنى (اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ) (استوى على كلّ شي‏ء) چيزى باو نزديك‏تر از چيز ديگر نيست يعنى تمام اشياء نسبت باو مساوى ميباشند، و در روايت ديگر (استوى فى كلّ شي‏ء) چيزى باو نزديك‏تر از چيزى نيست، دور نيست از او دورى و نزديك‏تر نيست باو نزديكى (استوى فى كلّ شي‏ء) و در احتجاج از امير المؤمنين ع روايت كرده كه فرموده (استوى على العرش) يعنى (استوى تدبيره و علا امره).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 222

 پس از آن فيض كاشانى [ره‏] در توجيه آيه گفته من ميگويم گاهى از عرش اراده ميشود جسميكه محيط است بتمام اجسام و گاهى جسمى اراده ميشود كه محيط است بر آنچه روى زمين است يعنى عالم جسمانى بتمامه، و گاهى مقصود از عرش جسم محيط است با آنچه در او است از اجسام اين عالم و آنچه بين او و بين خداى تعالى است از ارواحيكه قوام اجسام باو است يعنى تمام عوالم از عالم ملك و ملكوت و جبروت و تمام ما سوى اللّه، و گاهى مقصود از عرش علم خدا است آن علمى كه انبياء و حجج الهى مطّلع بر آن ميگردند، و در روايات اشاره بتمام اينها شده الى آخر.

 [پايان‏] خلاصه قوله تعالى (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ) كنايه از استيلاء و سلطنت او است بر تمام عوالم ملك و ملكوت و قيام موجودات بسته بتدبير امر او است بطوريكه كوچك و بزرگى در عالم ممكنات از قلم تدبيرش خارج نيست قوله تعالى در سوره يونس آيه 3 پس از ذكر (اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ) فرموده (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ) يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ پس از بيان خلقت آسمانها و زمين و اشاره باستيلاء تخت سلطنت و اقتدار او بر تمام عوالم امكانى در مقام بيان ترتيب و تدبير نظام عالم برآمده و از جمله شب و روز را تذكر ميدهد كه شب شتابان در پى روز است و بامر حق تعالى روز را ميپوشاند و شمس و قمر و تمام ستارگان را مسخر گردانيده.

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ در آخر آيه تمام امور و اوضاع عالم آفرينش را نسبت بخود ميدهد كه بايستى بدانيد و آگاه باشيد كه عالم خلق و امر هر دو مخصوص باو است، خلق بمعنى اندازه‏گيرى است و مصداق كاملش عالم ماديات و طبيعيات است كه تركيب شده و از اجزاء مواد و عناصر تحقق پذيرد و معلوم است كه هر مركّبى تركيب كننده‏ئى لازم دارد اين است كه اختراع تمام ماديات و اندازه‏گيرى هر موجود مادى بدست قدرت قادر حكيم انجام گرفته.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 223

 (لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ) اشاره به اين كه پس از اندازه‏گيرى موجودات از عالم خلق تمام امور خلقت مخصوص باو است كسى در تدبير امور و نظام عالم مدخليتى نخواهد داشت او است آفريننده كائنات و تدبير امور هم بدست او است و متكفل امور عالم هم او است.

و شايد چنانچه بعضى گفته‏اند مقصود از عالم خلق عالم ماديات باشد و از عالم امر عالم ارواح و عقول و مجردات اراده شده باشد و بقرينه مقابل هم انداختن (الحق) و الامر) بحرف عطف و آخر آيه (تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ) معنى دوم ظاهرتر مينمايد.

ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ، الى قوله تعالى إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ تضرّع از ضراعت و بمعنى اظهار ضعف و ذلت است، خفية بمعنى پنهانى و مخفى داشتن است، پس از اينكه آثار جلال و عظمت و استيلاء و سلطنت و مالكيت خود را در آيات بالا تذكر داده بما يادآورى مينمايد كه در همه حال در شدّت و رخاء، در حال نعمت و صحت، در حال بلاء و نقمت، در هيچ حالى مبدء و مآل خود را فراموش نكنيد و با حال تضرع و فروتنى خفية در پنهانى در دلتان پروردگار خود را بخوانيد و بسوى او تضرع نمائيد همانا خدا پروردگار مردمان سركش متكبر را دوست نميدارد، و نيز در زمين پس از اصلاح و آرامش آن فساد و طغيان نكنيد و على الدوام از روى خوف از عذاب و طمع ثواب او را بخوانيد و بايستى بدانيد كه رحمت خدا نزديك است بنيكوكاران، اشاره به اين كه هر كس اميدوار برحمت حق تعالى باشد بايستى نيكوكار گردد.

وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ، الى قوله تعالى: لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (و هو) ميشود عطف باشد (بربّكم) در آيه بالا يعنى بخوانيد پروردگار خود را و او آنكسى است كه بادهاى چهارگانه را پيش از آمدن باران ميفرستد                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 224

 كه مژده باشد بآمدن باران پيش از آمدنش تا چون آن بادها ابرهاى سنگين را برداشتند ميرانيم آنرا براى شهر مرده در زمستان پس فرو ميفرستيم باران را از آن ابر پس بيرون ميآوريم بسبب آن آب هر نوع ميوه‏ئى.

گفته‏اند بادهاى چهارگانه عبارت است از باد صبا آبرا از زمين بر ميانگيزاند و باد شمال همه را جمع ميكند، و باد جنوب ابرها را بباريدن قطرات در آورد و باد و بور بعد از باريدن ابرها را متفرق ميگرداند، بزرگ و بزرگوار است مدبّر و ناظم عالم.

كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ در بسيارى از آيات زنده گردانيدن مرده‏گان را در قيامت تشبيه ميكند بزنده شدن زمين در فصل بهار پس از مردن و بى‏ثمر گرديدن آن در فصل زمستان و در جاهاى ديگر باندازه‏ئى وجه تشبيه بيان شده و در اينجا يادآورى ميشود كه شايد مقصود از اين تشبيه دو جهت باشد 1- همين طورى كه زمين در زمستان بحقيقت ارضى بودن خود باقى است آثار وجودى وى از روئيدن نباتات فاقد ميگردد لكن عينش باقى است، انسان نيز بمردن حقيقت انسانيتش باقى است از آثار وجوديش فاقد گرديده و در قيامت زنده ميگردد يعنى آثارش از مشاعر و قواى جسمانى و نتيجه اعمالش تماما ظاهر ميگردد پس از آنكه بمردن مخفى گرديده بود نه اينكه بكلى معدوم گرديده و خلقت تازه‏ئى نمايد.

2- همين طورى كه بذريكه در زمين ريخته ميگردد زمين آنرا مثل رحم مادر كه نطفه را در خود پرورش ميدهد حبوبات را پرورش ميدهد تا اينكه آن جوهر ماده‏ئى كه لب آن است پرورش يافته چون باد بهارى بر آن ميوزد دانه پرورش يافته در رحم زمين بفشار زمين را ميشكافد و سبز و خرّم بيرون ميآيد، انسان نيز پس از مردن در عالم برزخ منزل ميانه دنيا و آخرت خود را بپايان ميرساند و بصور اسرافيلى حيات نوينى پيدا مينمايد و در صبح قيامت بنداء رحمانى سر از قبر بيرون ميكند و نداء حق را لبّيك گويان بميعاد پروردگار خود ميشتابد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 225

 تشبيه مؤمن بزمين پاك و كافر بزمين نكد و روايت امام حسن (ع) وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ ظاهرا آيه متعلق بآيه بالا است كه تشبيه كرده مؤمن را بزمين پاك كه از هر كثافتى خالى و پاك باشد و كافر را تشبيه گردانيده بزمين خبيث شوره زار كه پر از كثافات و قذارات است و همين طورى كه زمين طيّب نباتات پاكيزه از آن بيرون ميآيد مؤمن پاك در قيامت از زمين برزخ بارض قيامت منتقل ميگردد با نور ايمان و يقين و اعمال شايسته و ملكات پسنديده و كافر از زمين خارج ميگردد با تيره‏گى و سياه روئى كه نه صفات خوبى از او نمايان ميگردد نه اعمال صحيحى و ثمره وجود او نيست (إِلَّا نَكِداً) مگر تيره بختى و ذلّت و پستى اين چنين خداى تعالى آيات را تفصيل ميدهد براى جماعتى كه شكر گذارند.

از ابن عباس و مجاهد و حسن روايت شده كه اين مثلى است كه حق تعالى در باره مؤمن و كافر آورده دل مؤمن را تشبيه كرده بزمين پاكيزه و دل كافر را بزمين شوره زار وقتى باران موعظه از ابرهاى رب الارباب بر دل مؤمن ميبارد انواع طاعات و عبادات بر جوارح او ظاهر گردد و چون كافر استماع آن كند زمين دلش تخم نصيحت قبول نميكند و از او صفتى كه بكار آيد نمايان نميگردد [پايان‏] بروايتى روزى ابو محمد حسن بن على بن ابى طالب عليهم السّلام نزد معاويه رفت معاويه بقصد اينكه حضرت را ملزم گرداند گفت اى حسن خدا فرمود (لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) هيچ‏تر و خشكى نيست مگر اينكه مندرج در كتاب است يعنى قرآن ريش من و تو را كجا در قرآن فرمود كه من كوسج و تو ريش انبوه دارى، امام ع در پاسخ او همين آيه را قرائت نمود (وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ) اشاره بريش من است (وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً) مثال ريش تو است معاويه نزد حاضرين منفعل و خجالت‏مند گرديد.