کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
أعراف: آيات 144 تا 206 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 287

 [سوره الأعراف (7): آيات 144 تا 149]

قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (144) وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ (145) سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ (146) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (147) وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ (148)

وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (149)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 288

 [ترجمه‏]

از حق تعالى خطاب شد اى موسى همانا من تو را برگزيدم بر مردم برسالات خودم و تو را اختصاص دادم بسخن گفتن من با تو پس آنچه بتو عطا كردم بگير و بوده باش از شكر كنندگان [144]

و ما در الواح براى موسى نوشتيم از هر چيزى موعظه و تفصيلى پس الواح را بگير بحد تمام و قوم خودت را امر نما كه بگيرند نيكوتر آنرا بزودى منزل فاسقين را بشما نشان خواهيم داد [145]

و بزودى از آيات خود برميگردانم آنهائى را كه در زمين بغير حق تكبر نمودند و اگر ببينند هر آيه‏ئى بآن ايمان نميآورند و اگر ببينند راه راست آنرا راه خود نگيرند و ببيند راه گمراهى را راه خود ميگيرند، صرف آيات از ايشان بسبب اين است كه آنها بآيات ما تكذيب كردند و از آن بى‏خبر بودند [146]

و آنهائيكه دروغ پنداشتند آيات ما را و ملاقات آخرت را (انكار) نمودند اعمال نيك آنها باطل و تباه گرديد آيا پاداش داده ميشوند مگر بآنچه بودند كه عمل ميكردند

و قوم موسى پس از رفتن او بكوه طور گرفتند از زيورهاى آنها و سامرى از آن گوساله‏ئى ساخت (بدنى بى‏روح) و او را صدائى بود آيا اين جماعت نديدند كه گوساله با آنها سخن نميگويد و آنها را براه راست هدايت نميگرداند با اين حال پى آن گوساله را گرفتند و آنها جماعت ستمكاران بودند [148]

و چون پشيمان شدند و دانستند كه گمراه گرديده‏اند گفتند اگر پروردگار ما بما رحم نكند و ما را نيامرزد همانا ما از زيان‏كاران خواهيم گرديد [149].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 289

 (توضيح آيات)

قالَ يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ ظاهرا پس از آنكه موسى ع طلب رؤيت كرد و (لن ترانى) جواب شنيد خداى تعالى در مقام امتنان و آنهمه تفضلاتيكه در باره او فرموده بوى خطاب نمود كه اى موسى من تو را از بين خلق برگزيدم و انتخاب نمودم بدو امر بسيار بزرگ يكى آنكه تو را رسول خود قرار دادم (برسالاتى) يعنى قوانين و احكام و آنچه مردم بآن محتاج هستند از امور معاش و معادشان كه بتوسط تو بر مردم رسانيدم، و ديگر آنكه تو را اختصاص دادم بكلام خودم كه بدون ملك وحى با تو سخن گفتم پس بگير آنچه را كه بتو دادم از امر و نهى كه در تورات است و از شكر كنندگان بوده باش. گويا ذات احديت در مقام توبيخ ميخواهد بموسى بفرمايد چيزيكه حق تو نيست يعنى رؤيت و ديدن من در دنيا و لو رؤيت و انكشاف تمام بقلب باشد از من طلب مكن و بشكرانه نعمتها و بخششهاى من قيام نما.

وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ ترجمه آيات شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه آنكه آيات بيان معجزاتى است كه حق تعالى بموسى بن عمران عطاء فرموده و باو اختصاص داده يكى كلام است كه بدون واسطه ملك وحى با او تكلم نمود و ديگر الواح تورات است.

سؤال- وقتى خداى تعالى با موسى سخن ميگفت از كجا موسى يقين ميكرد كه اين سخن خدا است كه در درخت يا كوه ايجاد صوت ميكند و آيا سخن گفتن خدا بهمين الفاظ معمولى بين مردم بود كه بدلالت لفظيه وضعيه ببين خودشان دائر است يا بنحو ديگرى مطالب را بموسى ميفهمانيد.

شيخ طنطاوى در تفسيرش در توجيه قوله تعالى (وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ) گفته كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 290

 خدا با موسى ع سخن گفت بدون واسطه همين طورى كه با ملائكه تكلم ميكند و كلام خدا مثل كلام مردم نيست و از جهت مخصوص صادر نميشود وقتى موسى ع كلام خدا را آن كلاميكه بحرف و صوت و صدا نبوده شنيد مشتاق گرديد برؤيت حق تعالى و گفت (رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ) يعنى مرا تمكّن بده كه تو را ببينم يا بر من تجلى كن كه بسوى تو نظر كنم (قال لن ترانى) مرا هرگز بچشميكه فانى است نخواهى ديد الى آخر بيانش كه مفصّل است.

و در تفسير الميزان گفته مقصود از كلاميكه در آيه است آن خطاباتى است كه بدون واسطه فرشته بموسى ع نمود، و بعبارت ديگر آن چيزى است كه مكنون غيبى براى او كشف شده نه كلام معمولى كه در ميان آدميان دائر است زيرا كلاميكه در ميان ما دائر است عبارت از قرار داد و تعهدى است كه در بين خود جعل كرده‏ايم و بنا گذاشته‏ايم فلان صوت معين اختصاص بفلان معنى داشته باشد و هر وقت آن صدا از گوينده‏ئى سر زند ذهن شنونده فورا منتقل بآن معنى ميشود، و پر واضح است كه از كلام باين معنى لازم ميآيد كه متكلم داراى جسم باشد و خداى تعالى منزّه از جسم است از طرفى هم صرف ايجاد صوت در درخت يا در مكان ديگر دلالت نميكند بر اينكه معانى اصوات مقصود خداى سبحان است بلكه براى اين فهم چيز ديگر بايد ضميمه شود تا دلالت كند كه مقصود همين معانى اصوات است.

 [پايان‏] اين توجيهات مخالف صريح قوله تعالى است كه در باره موسى ع فرموده (وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ) و اين فضيلت را اختصاص بآنحضرت داده زيرا كلام بوضع اولى حقيقت است در همين الفاظ و لغات معمولى كه بين مردم با اختلاف لغاتشان دائر و معمول است و هر جا آن الفاظ گفته شود منصرف ميگردد بهمان معناى موضوع له او، و بنا بر گفتار طنطاوى كه كلام خدا را حمل نموده بمعنائى كه بتوسط صوت و صدا و الفاظ نباشد.

و نيز توجيه (الميزان) كه آن نيز كلام خدا را حمل كرده بر غير معنى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 291
حقيقى آن و گفته آن مكنون غيبى است كه بر موسى [ع‏] كشف شد نه كلام معمولى كه در بين آدميان دائر است.

اين نحو توجيه بنظر درست نميآيد زيرا كه صرف كلام از معناى حقيقى بغير آن بدون قرينه صارفه جايز نيست و در اينجا چنين قرينه‏ئى در كار نيست چه مانعى دارد كه گفته شود همان طورى كه گفته‏اند خداى تعالى ايجاد صوت كند در درخت يا كوه يا غير آن و موسى اين را از گوشه معين نشنود بلكه از اطراف بشنود و بهمان الفاظى باشد كه در آنوقت بين مردم معمول بوده و موسى ع و كسانيكه در ميقات با او بودند شنيده باشند.

آرى براى اينكه موسى [ع‏] تميز بدهد و بعين اليقين بداند كه اين صوت و صدا كلام خدا است بايد گفته شود بايستى ارتباطى و رمزى بين رسول و مرسل باشد و شايد اين همان روح قدسى است كه اختصاص بپيمبران و رسولان و امامان [ع‏] دارد كه هم وحى و القاء قلبى را ميشناسند و تميز ميدهند كه آن القاء رحمانى است نه القاء نفسانى و شيطانى، و نيز ملك وحى را ميشناسند اين است كه انبياء كسانى بودند و خصوصيات زائدى در آنها بود كه بهمان جهت برسالت و پيمبرى انتخاب گرديده شدند.

قوله تعالى (وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ الخ) [سخنان مفسرين در توجيه لوحها هم از حيث جوهر و هم از حيث عدد] از حيث عدد بقولى هفت لوح بوده و بقول ديگر ده لوح، و بعضى گفته‏اند دو لوح بوده.

و جنس و حقيقت آن از زمرّد تعبيه شده و بقولى از زبرجد خضراء و ياقوت حمراء، و بقول ديگر از چوب بوده و از آسمان فرود آمده و (من كل شيئى) در محلّ نصب است و مفعول (كتبنا) است و (موعظة) بدل (كتبنا) است، يعنى در آن الواح هر چه را بنى اسرائيل محتاج بآن بودند نوشتيم از مواعظ و تفصيل احكام از حلال و حرام و ذكر بهشت و جهنّم و غير اينها (فَخُذْها بِقُوَّةٍ)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 292

 يعنى بگير آنرا بجديّت و كوشش كن با عزيمتى كه عمل (أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ) است و بزودى بشما نشان ميدهيم منزلها و مكانهاى فاسقين را آنهائيكه پيمبران را تكذيب كردند تا اينكه خرابى آنها را ببينيد.

 [پايان‏] وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ الخ كسانيكه آيات خدا و ملاقات آخرت را تكذيب نمودند اعمال آنها باطل و عاطل است، و گفته‏اند معنى احباط اين است كه عمل آنها بر آن وجهى كه بر آن ثوابى مترتب گردد واقع نميشود.

خلاصه شايد آيه اشاره باين باشد كه بدون تصديق بآيات خدا و فرا آمدن قيامت از كافر هيچ عملى و لو بنظر نيك نمايد بوجه خودش واقع نگرديده و پاداشى براى آن نخواهد بود زيرا كه شرط اوّلى صحت عمل منوط بايمان بخدا و آيات او و بمعاد است و عملى كه بدون آن واقع گردد اصلا عمل نيست.

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا [داستان گوساله پرستى بنى اسرائيل‏] مفسرين و اهل تاريخ گفته‏اند كه پس از آنكه موسى ع بميقات پروردگارش رفت و بر خلاف وعده‏ئيكه داده بود كه پس از سى شب كتاب تورات را ميگيرم و براى شما ميآورم و همان طورى كه در قرآن مجيد فرموده ده شب ديگر بر آن اضافه نمود بنى اسرائيل بشكّ افتادند كه چطور شد كه موسى از وعده خود تخلف نمود و چون سامرى منافق بود و در ظاهر بزهد مردم را فريب داده بود بنى اسرائيل زينت و طلا آلاتيكه بعنوان عاريه پيش از غرق شدن فرعونيان از آنها گرفته بودند نزد سامرى امانت گذاشته بودند سامرى وقت را غنيمت شمرد و چون زرگر ماهرى بود طلاها را بصورت گوساله‏ئى ساخت و باستادى و ماهرى تمهيد نمود و مخارق گلوى او را چنين ترتيب داد كه وقتى از زير شكم باد داخل ميگرديد از دهن وى آوازى و صدائى خارج ميشد مثل صداى گاو.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 293

 و بعضى ديگر گفته‏اند كه وقتى جبرئيل براى هلاكت فرعون آمد چون سامرى فهميد جبرئيل است كه سوار ماديان شده براى اينكه اسب فرعون را در دريا بكشد و او غرق گردد قدرى خاك از زير سم ماديان جبرئيل برداشت و در دهن گوساله گذاشت و در اثر آنخاك گويا حياتى در گوساله پديد گرديد و صدائى از وى ظاهر ميشد، و اين قول صريح قوله تعالى است در سوره طه آيه 69 (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي الخ) و در اين آيه حق تعالى در مقام سرزنش بنى اسرائيل برآمده يعنى آنهائى كه بيك صدائى فريفته شدند و گفتند (هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏) سوره طه آيه 90 (أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ) يعنى آيا آنها نديدند كه آن گوساله نه سخن ميگويد و نه آنان را بطريق سعادتشان رهبرى مينمايد (اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ) و آنها جماعت ستمكار بودند كه هم بخود ستم نمودند كه از طريق هدايت منحرف گرديدند و هم برسولشان كه پس از اين همه اظهار معجزات و زحمات و مشقاتى كه براى سعادت آنها متحمل گرديد بيك صدائى تمام آنها را تا ديده انگاشتند و پيرو سامرى شدند.

وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ گفته‏اند (سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ) در عرف كنايه و مبالغه در پشيمانى است چنانچه در مثل وقتى بما ضررى واقع گرديد بطور مبالغه گوئيم فلان چيز از دست ما رفته، بنى اسرائيل وقتى فهميدند كه فريب خورده‏اند و گمراه شده‏اند پشيمان گرديده و در مقام توبه و استغاثه گفتند اگر خدا ما را نيامرزد و رحم نكند البته از جماعت زيان كاران مى‏باشيم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 294

 [سوره الأعراف (7): آيات 150 تا 155]

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150) قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (151) إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ (152) وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (153) وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (154)

وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ (155)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 295

 [ترجمه‏]

و چون موسى بسوى قوم خود برگشت در حاليكه غضبناك و متأسّف بود بقومش گفت شما بعد از من بد خليفه و جانشينانى از من بوديد آيا عجله و شتاب زدگى كرديد امر پروردگار خود را و الواح را انداخت و سر برادر خود (هارون) را گرفت و بسوى خود كشيد (هارون) گفت اى پسر مادر من همانا اين جماعت من را ضعيف دانستند و نزديك بود مرا بكشند پس دشمنها را بر من شاد مگردان و مرا قرار مده با جماعت ستمكاران [105]

موسى گفت اى پروردگار من مرا و برادر مرا بيامرز و ما را داخل گردان در رحمت خودت و تو رحم كننده‏ترين رحم كنندگانى [151]

بدرستيكه آنهائيكه گوساله را گرفتند بخدائى بزودى ميرسد بآنها غضب پروردگارشان و ذلّت در حيات دنيا و اين چنين پاداش ميدهيم افتراء زنندگان را [152]

و آنهائيكه اعمال بد نمودند و پس از آن توبه كردند و ايمان آوردند همانا پروردگار تو پس (از توبه و ايمان) آمرزنده و مهربان است [153]

و چون غضب موسى سكونت پيدا نمود الواح را برداشت و در نسخه آن هدايت و رحمت بود براى كسانيكه از هيبت پروردگارشان ترسناك بودند و ميترسيدند [154]

و موسى از بين قوم خود هفتاد نفر را انتخاب نمود براى وعده‏گاه ما پس چون صاعقه آنها را گرفت گفت موسى اى پروردگار من اگر ميخواستى قبلا من و آنها را هلاك ميگردانيدى آيا ما را هلاك ميگردانى بآنچه سفهاى از ما كرده‏اند نيست اين رجفه مگر آزمايش تو كه بآن گمراه ميگردانى هر كسى را كه بخواهى و هدايت ميكنى هر كسى را كه بخواهى تو ولىّ و دوست مائى پس ما را بيامرز و بما رحم كن و تو بهترين آمرزندگانى [155]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 296
(توضيح آيات)

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ترجمه آيات در صفحه پيش شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

و خلاصه وقتى موسى [ع‏] از ميقات‏گاه برگشت با الواح تورات و گفته‏اند كه جلوتر خداى تعالى حكايت گوساله سامرى را باو خبر داده بود وقتى مشاهده كرد عصبانى شد.

 (اسف) صفت مشبهه از اسف است و بمعنى شدّت غضب و اندوه است موسى [ع‏] بطور توبيخ و سرزنش بقومش گفت شما بد خليفه و جانشين از بعد از من بوديد آيا در امر پروردگارتان در فرستادن تورات عجله نموديد.

وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ الخ اين طورى كه آيه بصراحت خبر ميدهد موسى از شدّت غضب با اينكه ظاهرا ميدانست كه هارون در انجام خلافت كوتاهى نكرده وقتى قوم را چنين مى‏بيند كه گوساله پرست شده‏اند موسى سر برادر خود را ميگيرد و بسوى خود ميكشد و هارون شايد براى اينكه غضب برادرش پائين آيد ميگويد اى پسر مادر من و اينكه نام مادرش را ميبرد براى رقّت قلب موسى بوده و گفت اين مردم مرا ضعيف بشمار آوردند و آنچه از اين عمل بد آنها يعنى گوساله پرستى ممانعت نمودم نپذيرفتند و نزديك بود كه مرا بكشند پس تو مرا بشماتت دشمنها مبتلا نگردان و نيز مرا از جماعت ستمكاران بحساب نياور.

و نظر به اين كه اين طور عمل موسى با برادرش كه هر دو معصوم بودند مخالف مقام عصمت آنها است، بعضى آيه را طور ديگر توجيه كرده‏اند و گفته‏اند غرض موسى اين نبود كه ببرادرش صدمه بزند يا اينكه او را مقصّر بداند بلكه از شدت غضب الواح را مى‏اندازد و مثل آدمى كه غضب بر او مستولى ميگردد خود را ميزند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 297

 برادرش را بخود ميكشد و مويش را ميگيرد اين است كه بعد از آنكه غضبش قدرى تسكين پيدا ميكند در باره خود و برادر دعا ميكند و ميگويد (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي الخ) يعنى اى پروردگار من مرا و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خودت داخل گردان و تو (ارحم الراحمينى).

و شايد مقصود موسى از اين عمل چنين بوده كه بر گوساله پرستان شدّت غضب خود را بنماياند در صورتى كه ميدانسته كه هارون تقصيرى نداشته و آنها را بترساند و بفهمند كه عمل خلافى انجام داده‏اند و توبه كنند و نميتوان گفت كه موسى [ع‏] در اين طور عمل با برادرش گناهى مرتكب گرديده زيرا كه غيظ و غضب او (فى اللّه) بوده نه از روى هواى نفسانى براى شرك گوساله پرستان اين طور بغضب آمده كه عنان طاقت از كف اختيار او ربوده گرديده.

وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (سكت) بمعنى سكونت و مقصود آرام گرديدن فوران آتش غضب موسى است يعنى وقتى كه غضب موسى [ع‏] آرام گرفت الواحيكه از شدت غضب بزمين انداخته بود برداشت در حاليكه در آن الواح هدايت و رحمت بود براى بنى اسرائيل و ديگران آنكسانيكه از پروردگارشان بترسند.

وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ الخ مفسرين گفته‏اند موسى ع از قومش هفتاد مرد را براى ميقات گاه پروردگارش انتخاب نمود و آنها را بطور سيناء برد وقتى كه موسى [ع‏] نزديك بكوه رسيد از ابر عمودى بر او واقع گرديد بطوريكه تمام كوه را فرا گرفت موسى نزديك شد و داخل در آن ابر گرديد و آن هفتاد نفر نيز داخل گرديدند و همه‏شان بسجده افتادند و كلام خدا را از اطراف شنيدند پس از آن ابر برطرف گرديد و آن هفتاد نفر همراهان موسى طلب رؤيت كردند و موسى [ع‏] انكار نمود اين بود كه آنها گفتند (لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً) آنوقت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 298

 موسى [ع‏] گفت (رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ) اى پروردگار من خود را بمن بنما تا اينكه بتو نظر كنم و جواب رسيد (لَنْ تَرانِي) هرگز مرا بچشم سر نخواهى ديد و بسبب اين خواهش صاعقه‏ئى رسيد چون قوم را صاعقه هلاك گردانيد موسى گفت پروردگار من اگر ميخواستى آنها و مرا قبلا هلاك ميكردى (أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا) آيا ما را هلاك ميگردانى بفعل سفهاى ما كه از تو طلب رؤيت كردند در حاليكه آنها از روى جهالت و سفاهت چنين طلب كردند و اين نبود مگر آزمايش و ابتلاء تو آنوقتى كه با من تكلم كردى و كلام تو را شنيدند گمان كردند بگمان فاسد كه ميتوان تو را رؤيت نمود و چنين خواهشى نمودند تا اينكه بآزمايش افتادند و گمراه گرديدند بآنچه جهّال و بى‏خردان كه در معرفت تو ثابت قدم نميباشند و باين آزمايش هدايت ميگردند كسانيكه بتو عالمند و اين آزمايش را قرار داده‏ئى سبب گمراهى و هدايت، گمراهى براى جهّال و هدايت براى مؤمنين زيرا كه محنت وقتى سبب گمراهى و هدايت گرديد گويا هم سبب گمراهى است و هم سبب هدايت است (أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ) [مجمع الجمامع طبرسى‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 299

 [سوره الأعراف (7): آيات 156 تا 160]

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ (156) الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (159) وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (160)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 300

 [ترجمه‏]

 (موسى در مقام مناجات عرض ميكند) خدايا براى ما بنويس در اين دنيا و در آخرت نيكى و حسنه همانا ما بسوى تو باز گشتيم (در پاسخ) خداى تعالى گفت عذابم را ميرسانم بهر كس كه بخواهم و رحمت من همه چيزها را فرا گرفته و بزودى ثابت و محقق ميگردانم رحمت خود را براى كسانيكه متقى و پرهيزكارند و زكوة ميدهند و آنكسانيكه بآيات ما ايمان ميآورند [156]

و آنها آنكسانى ميباشند كه متابعت ميكنند رسول نبىّ امّى را آنكسى كه نام و نسب او را ميدانند كه نوشته شده نزد آنها در تورات و انجيل كه آنها را امر بمعروف و نهى از منكر ميكنند و طيبات را بر آنها حلال ميگرداند و هر پليدى را نجس و حرام ميشمارد و از آنها برميدارد احكام پر رنج و مشقت را كه مثل غل بر آنها بسته شده بود پس آنكسانيكه باو ايمان آوردند و او را تعظيم و احترام كردند و يارى نمودند او را و متابعت كردند نور آنچنانى كه با او نازل گرديد (يعنى قرآن) چنين جماعتى آنان رستگارانند [157]

 (اى محمد) بگو اى مردم همانا بحقيقت من رسول خدا ميباشم كه بسوى تمام شما فرستاده شده‏ام آنخدائى كه براى او است مملكت آسمانها و زمين و نيست الهى مگر او زنده ميكند و ميميراند پس بخدا و رسولش ايمان آريد كه او نبى امّى است كه بخدا و كلمات او ايمان آورده و تابع او گرديده شايد شما هدايت يابيد [158]

و بعضى از امّت موسى جماعتى ميباشند كه مردم را بحق هدايت مينمايند و براستى و عدل در ميان خلق حكم ميكنند [159]

و قوم موسى را بدوازده سبط منشعب گردانيديم و چون بنى اسرائيل آب خواستند بموسى وحى كرديم عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن چون عصا را بر آن سنگ زد دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشش نمود و هر يك از اسباط بتعليم الهى چشمه آب خود را دانستند و ابر را براى آنان سايبان قرار داديم و براى خوراك آنها ترنجبين و مرغ بريان كرده نازل گردانيديم و گفتيم بخوريد از پاكيزه‏هاى آنچه روزى شما كرديم و بر ما ستم نكنيد در ذخيره كردن منّ و سلوى و بودند كه بر نفس خود ستم نمودند در آن نافرمانى [160]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 301
(توضيح آيات)

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ موسى ع در مقام مناجات عرض ميكند خدايا بنويس يعنى در لوح محفوظ و در دفتر آفرينش ثبت گردان براى ما هم در دنيا و هم در آخرت نيكى و حسنه شايد مقصودش از (لنا) خود و برادرش و امّت او باشند، بدرستيكه ما رجوع نموديم بسبب توبه خودمان بسوى تو (هود) بمعنى رجوع است.

قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ آيه اشاره بدو قسم رحمت، رحمت رحمانى و رحمت رحيمى دارد، برحمت رحمانى آن رحمت عامّى است كه شمول دارد و باو است كه ميآفريند و روزى ميدهد و گناهان را مى‏بخشد، و رحمت رحيمى اختصاص بمؤمنين با تقوى دارد كه بوظائف عبوديت قيام مينمايند كه اين رحمت در دنيا و آخرت شامل آنها ميگردد.

در پاسخ مسئول موسى از حق تعالى خطاب ميرسد كه عذاب گنهكاران بدست من است هر كسى را بخواهم عذاب ميكنم و هر كسى را خواهم ميبخشم و رحمت من وسيع است همه اشياء را فرا گرفته.

اين آيه راه اميدوارى براى ما گنهكاران باز ميكند و چنين ارائه ميدهد كه رحمت من بتمام موجودات احاطه دارد و شامل همه هست و عذاب گنهكاران باقتضاء عدل است و خطاهاى آنها عذاب را ايجاب ميكند و با اين حال كه خودشان عذاب را بدست خود فراهم نموده‏اند باز واقع شدن عذاب بر آنها بسته بمشيت الهى است هر كسى را كه بمقتضاى حكمت ميخواهد ميبخشد و عفو ميكند و هر كسى را خواهد آنهم بمقتضاى عدل عذاب ميكند.

فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ بيان كسانى است كه رحمت واسعه الهى آنها را فرا گرفته و آنان                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 302

 بعلاماتى شناخته ميشوند: 1- آنها كسانى ميباشند كه متّقى و پرهيزكارند.

2- زكوة مالشان را ميدهند. 3- و نيز مشمولين رحمت كسانى ميباشند كه بآيات تكوينى و تشريعى ما ايمان دارند.

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ الخ ترجمه آيه شده و واضح است.

 (الذين) در اول آيه عموم دارد و شامل يهود و نصارى و غير آنها ميشود و اين صفت ديگرى است براى متقين كه آنها پيرو رسول امّى ميباشند، اشاره به اين كه آن رحمت خاص نصيب كسانى ميگردد كه تابع گردند آن رسولى را كه بچند جهت او را ميشناسند:

1- آنكه آن رسول امّى است كه وصف او در تورات و انجيل شده و آنها نام و صفات او را كه در تورات و انجيل معرفى شده ميشناسند.

2- از خصوصيات او اينست كه او امر بمعروف و نهى از منكر ميكند.

3- از خصوصيات او اينست كه چيزهاى پاك و طيّب را حلال ميكند و خبائث يعنى آنچه ناپاك و سبب قذارات روح و بدن انسان است نهى مينمايد 4- سختيها و غلهاى تكاليف را از آنها برميدارد و آنها را در مشقّت و زحمت نمياندازد و عمل را آسان ميگرداند.

براى دانشمندان مخفى نيست كه بزرگترين چيزيكه دين حنيف اسلام را و حجيّت آنرا اثبات مينمايد دو چيز است: يكى وحدت و مقام كبريائى و صفات جلال و جمال خداوندى است كه مطابق دليل و برهان بأحسن وجه بيان ميكند و مبدء عالم را بقدر توانائى ذهن بشر معرّفى مينمايد.

و ديگر قانون محمدى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه با شمول و تماميتش كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه از آنچه بشر در عمل محتاج باو است مطابق منطق                     
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 303

 و حكمت بأحسن وجه بيان نموده بطوريكه ديگر راه عذرى براى كسى باقى نگذاشته فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پس از توصيف رسول امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در بيان مقام فضيلت مؤمنينى برآمده كه آنها باو ايمان آوردند و او را احترام نمودند و يارى كردند و متابعت كردند آن نوريكه با او نازل گرديده يعنى قرآن كه هم شاهد صدق او بود و هم كتاب قانونى، چنين كسانى آنهايند كه رستگار گرديده‏اند، ضمير (هم) در آيه مفيد تأكيد است يعنى محققا و مؤكّدا چنين اشخاصى رستگارانند.

و بعضى نظر باخبار اهل بيت عليهم السّلام نور را حمل نموده‏اند بر على بن ابى طالب ع و گفته‏اند كه اين اوصاف مثل (عزّروه و نصروه) و نوريكه با او است مقصود على [ع‏] است كه ابتداء او رسول را تعظيم و توقير نمود و او را يارى كرد و آن نورى است كه هميشه در حيات رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با او بود و پس از او خليفه و جانشينى او را بعهده گرفت، و بصيغه ماضى و جمع آوردن (عزّروه و نصروه) منافات با اين توجيه ندارد زيرا در اينجا ماضى بمعنى مستقبل است و يك نفرى او ميشود در حكم جماعت باشد.

قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الخ ترجمه آيه شده و واضح است و خلاصه اينكه خداوند امر نموده بپيمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه بگو اى مردم من از طرف حق تعالى رسولى ميباشم كه بسوى شما فرستاده شده‏ام (جميعا) اشاره است به اين كه مخصوص بجماعتى يا طائفه‏ئى يا ملّتى رسالت ندارم مثل اعراب يا ملّت يهود يا نصارى كه بآنان در آيه بالا يادآورى شده كه اين آن رسولى است كه در تورات و انجيل نوشته شده بلكه براى تمام افراد بشر رسول ميباشم و رسالت من از طرف كسى است كه مالك تمام عالم ملك و ملكوت است و آن خدائى است كه متفرد است در الوهيت و حيات و ممات بدست قدرت او انجام ميگيرد پس بايد ايمان آريد بآن رسول امّى كه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 304

 بخدا و كلمات او ايمان دارد و بايستى تابع او گرديد شايد باين وسيله هدايت يابيد وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ پس از آنكه داستان و گذارش كار موسى ع و هلاكت فرعون و تابعين او و نجات بنى اسرائيل و حكايت ميقات و انزال تورات و غير اينها را بتفصيل براى رسولش توضيح داده، در اين آيات گزارش و كيفيت كار بنى اسرائيل را بيان ميفرمايد.

اول در مقام تعريف و ستايش بعضى از جماعت بنى اسرائيليان برآمده و دو فضيلت نسبت بآنها بشمار آورده: يكى آنها كسانى بودند كه مردم را بحق هدايت مينمودند، و ديگر آنكه بحق حكم ميكردند، و اختلاف است كه اين امّت چه كسانى بودند و سه قول در آنست كه در مجمع البيان مفصلا نقل كرده بآن جا رجوع نمائيد.

وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ (سبط) در لغت پسر زاده و دختر زاده را گويند و سبط باصطلاح آنها بمنزله قبيله نزد عرب است.

خلاصه بنى اسرائيل چنانچه تعيين شده دوازده فرقه بودند وقتى بنى اسرائيل از موسى ع طلب آب نمودند بموسى [ع‏] وحى شد كه عصاى خود را بسنگ بزن فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً الخ (انبجست) از انبجاس است، و انبجاس بيرون آمدن آب جارى است بكمى و انفجار بيرون آمدن آب است بكثرت، و آب اول از سنگ كم بيرون ميآمد پس زياد ميشد تا ميرسيد بكثرت پس از اين جهت در اين آيه انبجاس مذكور شده و در سوره بقره انفجار مذكور گرديده.

 [مجمع البيان‏] و از آن دوازده چشمه منفجر ميگرديد بعدد اسباط بنى اسرائيل و هر چشمه‏ئى از آن مخصوص بيك سبطى از آنها بود، و نيز از جمله تفضلاتى كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 305

 خاطر نشان ميكند كه ببنى اسرائيل عطاء نموديم وقتى كه در تيه بودند و ابر را قرار داديم كه بر سر آنها سايه اندازد كه از تابش آفتاب صدمه نخورند و براى آنها ترنجبين و مرغ بريان كرده نازل گردانيديم و بيان آن در سوره بقره گذشته (كلوا) امر است ببنى اسرائيل امر شده كه از چيزهاى پاكيزه بخوريد و فرموده ما بآنها ستم ننموديم لكن خودشان بخودشان ستم نمودند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 306

 [سوره الأعراف (7): آيات 161 تا 168]

وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (161) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ (162) وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (163) وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (164) فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (165)

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (166) وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (167) وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (168)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 307

 [ترجمه‏]

اى محمد ياد كن وقتى كه ببنى اسرائيل گفته شد در اين ده ساكن گرديد و از ميوه و حبوبات آن بخوريد از هر جا كه بخواهيد و بگوئيد (حطّة) و در اين درب در حال سجده داخل گرديد تا گناهان شما را بيامرزيم و بزودى بر نيكوكاران ميافزائيم [161]

و آن كسانيكه از آنان ستم نمودند تبديل گردانيدند سخنى غير از آنچه بآنها گفته شده بود پس از آسمان عذابى بر آنها فرستاديم بسبب ظلمشان [162]

اى رسول از آنها سؤال كن از آن دهى كه در ساحل دريا بود چون از فرمان خدا در حكم شنبه تعدى كردند وقتى كه در روز شنبه ماهيان ميآمدند ظاهر شده بر روى آب و در روزهاى ديگر نميآمدند اين چنين ما آنها را آزمايش كرديم بسبب اينكه آنان از فرمان بيرون ميرفتند [163]

و وقتى جماعتى از آنها گفتند براى چه موعظه ميكنيد جماعتى را كه خدا آنها را هلاك ميكند يا آنها را عذاب ميكند در آخرت عذاب سخت، ناصحان گفتند پند ما معذرت خواستن ما است بسوى پروردگار شما و شايد آنها ترك نافرمانى كنند [164]

پس چون فراموش كردند آنچه را كه بآنها يادآورى شده بود ما نجات داديم آنهائى را كه از ماهى گرفتن نهى ميكردند و آنهائى را كه ستم كردند گرفتيم ببدترين عذاب براى اينكه از فرمان بردارى خارج بودند

پس آنهنگامى كه سركشى كردند از آنچه نهى شده بودند ما بآنها گفتيم بشكل بوزينه بگرديد در حاليكه دور شده و نااميد از رحمت باشيد [166]

ياد كن اى محمد وقتى كه پروردگار اعلان كرد كه بر يهوديان برانگيزاند كسى را كه بآنها عذاب سختى بچشاند تا روز قيامت، همانا پروردگار تو بسرعت عقاب ميكند و او آمرزنده و مهربانست [167]

و جماعت بنى اسرائيل را در زمين پراكنده گردانيديم بعضى از آنها صالح و نيكوكار بودند و بعضى دون آنها و پست‏تر از آنها بودند و آنها را بخوبيها و بديها آزموديم كه شايد آنها برگردند [168]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 308

 (توضيح آيات)

وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً الخ از جمله تفضلاتيكه خداوند در باره بنى اسرائيليان فرموده اين بود كه آنها را مأمور گردانيد كه داخل در قريه شويد و از نعمتهاى آن هر چه خواهيد بخوريد و هنگام داخل شدن در قريه بگوئيد (حطّة) و در اينكه مقصود از قريه كجا است و نيز (حطّة) يعنى چه خلاف است، راجع به (قريه) اكثر مفسرين گفته‏اند مقصود بيت المقدس است بدليل قوله تعالى در سوره مائده آيه 24 (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ).

و در اينكه مقصود از (حطّة) چيست و نيز آيا سجده‏ئى كه مأمور شدند چه نحو سجده‏ئى بوده نيز خلاف است، راجع به (حطّة) از مفسرين دو قول نقل شده: بقولى (حطة) كلمه توبه است باين معنى كه (اللهم حطّ عنا خطايانا) خدايا گناهان را از ما فرو نه، و بقولى مقصود تلفظ بلفظ (حطة) است ابن عباس گفته مقصود كلمه (لا اله الّا اللّه) است و اما راجع بسجده بعضى گفته‏اند كه سجده متعارف است و بعضى گفته‏اند كه انحناء است از روى تواضع‏

 [تأويل عرفانى‏]

بعضى از عرفاء در توجيه آيه گفته‏اند خطاب است كه اى روندگان بسوى حقيقت در مقامات و منازل خلوص داخل گرديد و اى سيركنندگان در مراتب و تطورات نفس بقدم صدق و يقين در عالم علم و عمل داخل گرديد و از نيكوترين غذاهاى علمى و روزيهاى معنوى بخوريد و از باب انسانيّت كه آن حقيقت انسان و انسان معنوى است بهره بردارى نمائيد و ممكن نيست داخل گرديدن در عالم قدس الهى مگر بولوج و دخول از دربى كه در داخل آن رحمت است و ظاهر آن عذاب.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 309

 فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ ظاهرا مقصود از (رجز) عذاب است نه پليدى.

ترجمه آيه شده، خلاصه توجيه آن، آن طورى كه مفسرين گفته‏اند وقتى بنى اسرائيليان در آنچه مأمور گرديدند از توبه و استغفار يا تلفظ نمودن بكلمه (حطّة) و از روى جهل و بى‏خردى اين كلمه را باستهزاء گرفتند و گفتند (حنطة فيها شعير) يعنى گندمى كه در او جو باشد، و باين عمل فاسق گرديدند و عذاب بر آنها نازل گرديد و در سوره بقره راجع بهمين آيه بيانى شده بآن جا رجوع شود بيان اين آيات بما يادآور ميشود كه نبايد مؤمن در آنچه باو امر شده از پيش خود و بسليقه خودش اظهار نظر نمايد و آيات الهى را بنظر خود طور ديگرى تفسير و تأويل نمايد زيرا كه وظيفه عبد بندگى و اطاعت مولى است بنده را با اظهار نظر چكار است.

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ الخ خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده كه از يهوديها سؤال كن و ظاهرا اين سؤال از باب تقريع و توبيخ و سرزنش بآنها است كه شما جماعت يهود از ابتداء بناء كارتان بر مخالفت و كفر و تجاوز نمودن از حدود امر خدا بوده كه پس از آنكه نهى شده بوديد از صيد ماهى در روز شنبه و اينكه اشتغال نمائيد بعبادت و طاعت و روز شنبه را محترم داريد.

 (يعدون) مأخوذ از تعدّى است و در اينجا بمعنى تعدى از حدودى است كه بر بنى اسرائيل مقرّر شده بود كه در روز شنبه صيد ماهى نكنند.

 (حاضِرَةَ الْبَحْرِ) يعنى نزديك دريا بود و بروايت ابن عباس نام آن قريه (ايله) بوده كه ميان (مدين) و (طور) بر ساحل بحر (طبريّه) واقع شده بود و بعضى طور ديگر گفته‏اند.

 (شرّعا) جمع شارع است يعنى ماهيانى كه بر روى آب ظاهر ميگردند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 310

 و آشكار ميشوند.

وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ گفته‏اند كه يهوديها مأمور شدند در روز شنبه صيد ماهى نكنند ماهيان بغريزه خدا دادشان روزهاى ديگر ته آب ميرفتند و روز شنبه چون مطمئن بودند روى آب ميآمدند يهوديها در معرض امتحان واقع گرديدند وقتى چنين ديدند طمعشان غالب گرديد و در روز شنبه كه مأمور بودند صيد ماهى نكنند مخالفت نموده مشغول شدند بصيد ماهى و نهى صريح را مخالفت نمودند.

گفته‏اند كه جماعت ايله چون ديدند ماهيان روز شنبه در آب ميآيند و از صيد كردن آنها نهى دارند باغواء شيطان تمهيدى بكار بستند و رأى آنها بر اين قرار گرفت كه بر لب دريا حوضهائى حفر نمايند و اطراف آن چوبهائى ترتيب دهند و در روز شنبه كه ماهيان روى آب ميآيند آنها را در آن حوضها برانند و جلو آنها مجارى آب را ببندند و در روز يكشنبه بروند و آنها را صيد كنند، و بقولى روز شنبه قلّاب در دريا مى‏انداختند و ماهيان در آن مى‏ماندند و روز يكشنبه آنها را صيد ميكردند.

كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ اشاره به اين كه اينها چون فاسق بودند در موقع امتحان واقع گرديدند تا اينكه فسقشان پديد گردد.

وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً الخ گويا آيه خبر ميدهد كه بين فاسقين بنى اسرائيل جماعت مصلحين بودند كه بآنها موعظه ميكردند كه مخالفت امر رسول را نكنيد كه در معرض عذاب واقع ميگرديد، جماعت ديگر از آن مؤمنين چون از هدايت يافتن فاسقين مأيوس بودند بآنها ميگفتند براى چه شما جماعتى را كه خدا هلاك كننده آنها است يا آنها را عذاب خواهد نمود موعظه ميكنيد يعنى بر اين موعظه اثرى و فائده‏ئى مترتب نخواهد گرديد و موعظه نمودن شما بى‏اثر است آنها در پاسخ‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 311

 ميگفتند موعظه ما براى دو چيز است يكى (مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ) يعنى عذر ما باشد نزد پروردگار شما كه ما بوظيفه خود عمل نموده‏ايم، و ديگر آنكه شايد اينها پرهيزگار گردند و دست از عصيان بردارند.

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ الخ وقتى موعظه ناصحين بفاسقين تأثير ننمود آنهائى را كه نهى از منكر ميكردند نجات داديم و آنهائيكه ستم نمودند يعنى مخالفت كردند بعذاب سخت گرفتيم بسبب اينكه از فرمان خارج شدند.

از اين آيه ميتوان استفاده نمود كه بر هر مؤمنى امر بمعروف و نهى از منكر لازم است و لو در جائى كه اميد اثر نداشته باشد.

لكن بدلالت قوله تعالى (وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ) ميتوان گفت در جائى امر بمعروف واجب است كه اندك اميد باثر باشد و گر نه آنجائيكه به يقين دانسته شود كه موعظه بهيچ وجه اثر بر آن مترتّب نيست اصلا نهى از آن عقلائى نيست زيرا كه بعضى چنان در گرداب غفلت فرو رفته‏اند كه اصلا از قابليت هدايت شدن افتاده‏اند و آنان مثل حيوانات نه چشم بينا دارند و نه گوش شنوا (بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا).

در مجمع البيان گفته- حال فرقه سوم ذكر نشده يعنى آنهائيكه نه صيد ماهى ميكردند و نه صيد كنندگان را نهى ميكردند كه آيا از نجات يافته‏گان بودند يا از هلاك شدگان، و از ابن عباس روايت شده كه گفته در باره آن سه قول است: اول- اينكه هر دو فرقه نجات يافتند و فرقه سوم هلاك گرديدند.

 (اين قول از سدى است) دوم- هر دو فرقه هلاك شدند و نجات يافتند فرقه نهى كنندگان و اين قول ابن زيد است و همين قول نيز از ابى عبد اللّه ع روايت شده.

سوم- در باره آن فرقه سوم توقف است، و از عكرمه روايت شده كه گفت بر ابن عباس وارد شدم و قرآن مقابلش بود و گريه ميكرد و اين آيه را ميخواند و گفت دانستيم كه خدا هلاك كرد آنهائى را كه ماهى گرفتند و نجات داد آنهائى را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 312

 كه نهى ميكردند نميدانيم چه كرد با آنهائيكه نهى نميكردند و ماهى هم نميگرفتند و اين است حال ما- و قول بتوقّف را جبائى اختيار كرده [پايان‏] فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ خلاصه اينكه حق تعالى برسولش خبر ميدهد كه چون جماعت اسرائيليان از امر پروردگار و آنچه نهى شده بودند از اينكه در روز شنبه صيد ماهى نكنند سركشى و طغيان نمودند مورد غضب واقع گرديدند و بآنها گفتيم بگرديد (قردة) يعنى ميمون و آنها را بصورت ميمون درآورديم در حاليكه از رحمت خدا دور شدگان بودند و گفته‏اند آنهائيكه بصورت ميمون گرديدند سه روز بيشتر زنده نماندند و تمامشان مردند.

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (تأذّن) از باب (تفعّل) است چون وعد و ايعاد و بمعنى عزم است زيرا كسى كه بر عملى تصميم گرفت گويا بنفس خود اعلان نموده و آن جارى مجراى قسم است اين است كه جواب آن كه (لَيَبْعَثَنَّ) است لام قسم داخل گرديده خلاصه در اين آيه خداى تعالى قسم ياد نموده كه برانگيزاند و مسلط گرداند بر يهوديان تا روز قيامت كسانى را كه بآنها بچشانند عذاب سخت مثل قتل و اسارت و غير اينها چنانچه بر آنها بخت نصر بابلى را مسلّط گردانيد كه چه قدر از آنها را كشت و چه قدر اسير گرفت و پس از آن ملوك فرس از آنها جزيه گرفتند و هيچ وقت آنها مستقل در مملكت نبودند، و از ابى جعفر ع روايت شده كه مقصود از (مَنْ يَسُومُهُمْ) امّت مرحومه و حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و اين آيه دليل است بر اينكه براى ملّت يهود هيچ وقت دولت و عزت مستقل نيست.

وَ قَطَّعْناهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ الخ و از جمله كيفر اعمال يهوديان اين است كه خدا اينها را امتهائى گردانيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 313

 بعضى صالح و بعضى غير صالح و در زمين متفرق گرديدند چنانچه تا حال هم چنين است كه در ولايات متفرق هستند شهرى و ولايتى نيست كه عده‏ئى از يهوديها در آن نباشند و ماليات كه بمعنى جزيه است بايستى بدولت آن مملكت بدهند و اينهم دليل بر ذلّت آنها است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 314

 [سوره الأعراف (7): آيات 169 تا 176]

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169) وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (170) وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (171) وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173)

وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174) وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ (175) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 315

 [ترجمه‏]

پس از آن اولاد آنها از پى آنها جانشين گرديدند و تورات را بارث بردند و آنرا بياموختند كه بگيرند متاع پست دنيا را و ميگويند بزودى ما آمرزيده ميشويم و هرگاه براى آنها متاع ديگرى مثل آن بيايد آنرا هم ميگيرند آيا پيمان كتاب بر آنها گرفته نشده بر اينكه نگويند بر خدا مگر سخن حق و خوانده‏اند آنچه در تورات است و خانه آخرت بهتر است از دنيا براى كسانيكه از حرام و دروغ بستن بر خدا احتراز نمايند آيا چرا شما تعقل نميكنيد [169]

و آن كسانيكه بكتاب تمسك كردند (يعنى قرآن) و نماز را بپاى داشتند همانا ما ضايع نميگردانيم اجر اصلاح كنندگان را [170]

و ياد كن اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى را كه براى يهود بركنديم كوه را بالاى سر بنى اسرائيليان بطوريكه گويا كوه سايه‏بان بود بالاى سر آنها و گمان ميكردند كه كوه بر آنها مى‏افتد اى بنى اسرائيل بگيريد بقوّت آنچه را بشما عطاء نموديم (بجد تمام) و ياد كنيد آنچه را كه در او است شايد شما پرهيزگار گرديد [171]

و ياد كن اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى را كه پروردگار تو از ظهور بنى آدم گرفت ذريّه آنها را و خود آنها را بر نفس خودشان گواه گرفت و گفت آيا من نيستم پروردگار شما گفتند آرى گواهى ميدهيم ما و روز قيامت ميگوئيد همانا ما از اين گواهى غافل بوديم [172]

يا ميگوئيد جز اين نبود كه پيش از ما پدران ما مشرك بودند و ما ذريّه آنها بوديم تابع گرديديم آيا ما را بعمل خطاكاران هلاك ميگردانى [173]

و اين چنين ما آيات را تفصيل ميدهيم كه شايد آنها از شرك برگردند [174]

اى رسول براى كافرين بخوان خبر آنكسيكه باو آيات خودمان را عطا كرديم پس از آن آيتها بيرون آمد و تابع شيطان شد و از گمراهان گرديد [175]

و اگر خواسته بوديم بهمين آيات او را رفعت ميداديم لكن او ميل كرد بسوى زمين و تابع هواى خود گرديد و مثال او مثال سگ است كه اگر بر او حمله كنى زبان بيرون ميآورد و اگر وى را رها كنى باز زبان بيرون ميآورد اين مثل جماعتى است كه بآيات ما تكذيب كردند بر آنها حكايتهاى آنها را بخوان شايد آنان بفكر افتند [176]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 316

 (توضيح آيات)

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ (خلف) بفتح لام جانشينان صالح را گويند، و (خلف) بسكون لام جانشينان فاسد را نامند پس از امّت موسى وارثين و اعقاب آنها اولادان و اولاد آنها كسانى بودند كه تورات را بارث بردند و تورات در دست جانشينان سوء و بد آنها ماند آنها تورات را ميخواندند و تدريس ميكردند و عمل باحكام آن نميكردند و مقصود آنها بدست آوردن متاع و منافع اين دنياى دنى بود، و قوله تعالى (هذَا الْأَدْنى‏) اشاره بتحقير و بى‏اعتبارى اين عالم طبيعت است اگر ادنى را بمعنى دنائت و پستى بگيريم و يا بمعنى دنوّ و نزديكى است كه اين عالم نزديك‏تر بما است، و (يَأْخُذُوهُ) يعنى غرضشان از اين قرائت تورات تحريف آيات و بدست آوردن عملى بوده كه از مردم رشوه بگيرند و چنين كارى براى آنها آسان گردد.

وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ يعنى علماء يهود چنين عمل ميكردند و ميگفتند خدا ما را ميآمرزد و از اين عمل ما را مؤاخذه نميكند و هرگاه از اين قبيل منافع ديگرى از متاع و منافع دنيا بدست آنها آيد ميگيرند.

أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ آيه در مقام سرزنش آنها است كه آيا خداى تعالى از اينها در تورات عهد و ميثاق نگرفته كه نگويند بر خدا مگر حق و آيات تورات را تكذيب ننمايند و نگويند و نخوانند مگر آنچه را كه نازل گرديده و نسبت ندهند مگر آنچه را كه در آن نوشته شده.

وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ اين آيه و آيه بعد چون ترجمه شده و واضح است ديگر محتاج بتوضيح نيست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 317

 وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ در اين آيه خبر ميدهد كه چون اسرائيليان بر احكام تورات اقبال نميكردند خداى تعالى براى تهديد آنها اضافه بر اينكه آنان را در (تيه) سرگردان گردانيد بامر او كوه از زمين كنده شد و در بالاى سر آنها قرار گرفت مثل سايبان و گفته‏اند كه يك فرسخ در يك فرسخ عرض كوه بوده و تمام آنهائى را كه در (تيه) بودند فرا گرفته بوده و كوه بالاى سر آنها با آنها حركت ميكرد و بطورى بآنها نزديك بود كه گمان ميكردند بر آنها واقع ميگردد و آنها را هلاك ميگرداند و وقتى بكوه نظر ميكردند بسجده ميافتادند (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ) بآنها امر كرديم يا گفته شد آنچه بشما از آيات و احكام تورات رسيده بقوّت بگيريد يعنى با عزم و اراده قوّى بگيريد و متذكر دستورات آن باشيد و بر طبق آن عمل نمائيد شايد باين وسيله متّقى و پرهيزگار گرديد وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ براى توضيح آيه اجمالى از توجيه مجمع البيان را ترجمه مينمايم:

گفته است علماء شيعه و سنّى در معنى اين آيه و در بيان اخراج و اشهاد وجوهى گفته‏اند:

1- خداى تعالى ذريّه آدم را از صلبش بيرون آورد مثل هيئت (ذرّ) و آنها را بر آدم عرضه نمود و گفت من از ذريّه تو ميثاق ميگيرم كه مرا عبادت كنند و بر من شريك قرار ندهند پس از آن گفت (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا انّك ربّنا) پس بملائكه گفت شاهد باشيد ملائكه گفتند ما شاهد شديم و گفته شده كه خداى تعالى در آنها عقل و فهمى قرار داده كه خطاب او را بشنوند و بفهمند پس از آن آنها را برگردانيد بصلب آدم تا وقتى كه از صلب آدم خارج گردند و هر كس داخل در اسلام گرديد بر فطرت اوّلى باقى مانده و كسيكه كافر                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 318

 شد از فطرت اوّليش خارج گرديده و اين قول جماعتى از مفسرين است و براى اثبات آن تمسك برواياتى كرده‏اند كه بعضى مرفوعه و بعضى موقوفه است و اهل تحقيق اين تأويل را ردّ نموده‏اند به اين كه قرآن بخلاف آن شهادت ميدهد زيرا كه گفته (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ) و نگفته (من آدم) و گفته (من ظهورهم) و نگفته (من ظهره) و گفته (ذرّيتهم) و نگفته (ذريّته) پس از آن خبر داده به اين كه چنين كرديم كه نگويند ما از چنين مطلبى غافل بوديم يا اينكه معتذر شوند بشرك پدرانشان و اينكه پيرو آنها بودند و اين در جائى است كه مشركين آباء داشته باشند و شامل اولاد صلبى آدم نميشود.

و نيز اين ذرّيه‏ئى كه از صلب آدم بيرون آوردند يكى از دو حال بيرون نيست يا آنها را خدا عقلاء گردانيده يا نه، اگر داراى عقل نباشند صحيح نيست كه معرفت بتوحيد پيدا نمايند و اينكه خطاب الهى را بفهمند و اگر در آن حال عاقل شده بودند واجب است كه متذكر باشند و صحيح نيست كه فراموش كنند زيرا كه اخذ ميثاق حجت نيست مگر اينكه متذكر باشند پس لازم است كه عهد و ميثاق را متذكر باشيم و بجهت اينكه معقول نيست كه جمعى از عقلاء و دانشمندان فراموش كنند چيزى را كه شناخته و تميز داده‏اند بطورى كه احدى از آنها يادآور نشود اگر چه بين آنها طول زمان واقع شده باشد، آيا نمى‏بينى كه اهل بهشت بسيارى از احوال دنيا را ميدانند و ميگويند باهل جهنم (قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا) و اگر جايز باشد فراموش شود با اين كثرت جايز است كه خدا خلق را تكليف كرده باشد در زمان گذشته پس از آن عود بدهد آنها را براى اينكه بآنها ثواب بدهد يا عقاب كند و اين مطلب بقول تناسخيه بازگشت ميكند.

تا آنجا كه گفته دوم- مراد اين است كه خداى تعالى بنى آدم را از اصلاب پدرانشان خارج گردانيد بسوى ارحام امّهاتشان و درجه بدرجه بآنها تغييراتى داده از علقه و مضغه تا اينكه آنها را (بشرا سويّا) كامل گردانيده و بآنها آثار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 319

 صنع خود را نمايانيده و آنها را بدلائل معرفت متمكن گردانيده تا اينكه گويا او را مشاهده مينمودند آنوقت بآنها گفت (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏) و بنا بر اين معنى چنين ميشود كه بنى آدم را شاهد ميگيرد بر خودشان بدلالت عقلشان كه خلقتشان دلالت دارد بر توحيد و قرار داده در آنها از عجائب خلقتشان و تركيب بدنشان پس گويا او تعالى بمنزله شاهد گيرنده آنها است بر نفسهاى آنها و نظير اين آيه قوله تعالى است كه (فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ) اگر چه نه از او تعالى قولى است و نه از آنها جوابى است و مثل او است قوله تعالى (شاهِدِينَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ) و معلوم است كه كفار اعتراف بكفر نكردند لكن از آنها ظاهر گرديد ظهورى كه دفع آن ممكن نبود براى آنها پس گويا اعتراف كردند الى آخر كلامه.

 [پايان‏] اكثر مفسرين آيه را حمل باستعاره و معناى مجازى كرده‏اند لكن مادامى كه ممكن باشد حمل نمودن لفظ را بر معنى حقيقى بدون قرينه مجوزه صحيح نيست صرف گردانيدن لفظ را از معنى حقيقى بمعنى مجازى، چه مانعى دارد كه گفته شود مخاطب بخطاب (الست بربّكم) و نيز مقام پيمان و عهد بستن حق تعالى با انبياء آنجا كه فرموده (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ الخ) سوره احزاب آيه 7، و نيز ميثاق گرفتن از اهل كتاب آنجا كه گفته (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ) سوره آل عمران آيه 184، اين موارد مقام اوّلى بشر است در مرتبه ابداع يعنى در مرتبه روحانيّت كه حقيقت انسانيّت وى است و شالوده وجود و فعليت او است پيش از ظهورش در عالم طبيعت كه در آن مرتبه موقعيت آنرا داشت كه خداوند او را مورد مكالمه قرار دهد و پس از آنكه بخطاب (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ) و پاسخ آنها كه (بلى شهدنا) با آنها عهد و پيمان بسته كه خلاف نكنند و بوظيفه بندگى عمل نمايند و نقض عهد ننمايند لكن عالم طبيعت و تعلق و اشتغال بعالم طبيعى آنها را از مقام اوّلى پرتاب نموده و عهد پروردگار خود را فراموش نموده‏اند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 320

 و وقتى انسان ميتواند باين حقيقت اعتراف كند كه بداند انسان با وحدت شخصيه‏ئى كه دارد جامع تمامى مراتب وجود است و چكيده جميع عوالم است و وى را در هر عالمى مقام و منزلى است: باعتبار عقلش در عالم عقول محلّى دارد و باعتبار روح الهيش در مرتبه روحانيين مقامى دارد، و باعتبار نفس مجردش در عالم عقول راهى دارد، و باعتبار طبيعت و جسمانيتش در عالم طبع و نفس حيوانى واقع گرديده و اول مرتبه پيدايش و حقيقت انسان و نحوه وجود با تمام خصوصيات او همان است كه در مرتبه ابداع مقام وى است در احاطه علم حضورى حق تعالى و انكشاف وجود او نزد خداى جلّ و علا و در آن مرتبه است كه از مصدر جلال خداوندى بآنها خطاب ميرسد (الست بربّكم) و بلا تأمّل بزبان نيازمندى (بلى) جواب ميدهند آرى تو پروردگار و آفريننده ما هستى و قوله تعالى در سورة الحديد آيه 22 (ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها) آيه مشعر بر اين است كه آنچه در عالم بتدريج ظاهر ميگردد قبلا در دفتر آفرينش كه تعبير از آن بلوح محفوظ شده ضبط و ثبت است وقتى امورات نفسانى انسان همين طورى كه آيه خبر ميدهد در كتاب تكوينى ضبط شده البته حقيقت او هم با تمام خصوصيات در كتاب آفاقى نزد علّام الغيوب ظاهر و در احاطه علميه او حاضر است.

پس از آن در مرتبه ايجاد و آفرينش او در مجارى عالم كه عالم اول ظهور وى است در عقل كلّ چنانچه در خبر صحيح رسيده كه در عقل سرهائى است بعدد انفس خلايق و در آن پرده‏ئى افتاده و اسم آدمى بر آن ثبت گرديده وقتى او متولّد گرديد و بحد رشد رسيد پرده عقب ميرود و صاحب آن مرتبط بآن ميگردد و عقل اول موجودى است كه در مرتبه ابداع از حق تعالى صادر گرديده چنانچه در اصول كافى احاديث بسيارى در ثبوت آن از ائمه معصومين عليهم السّلام رسيده.

و نيز در مرتبه نزول مرتبط ميگردد بنفس كلى كه در محلّ خود مبرهن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 321

 گرديده كه نفس از حيث ذات مجرد از ماده است لكن در عمل محتاج به آلات جسمانى است و نيز در بين مراتبى را طى ميكند تا برسد بمرتبه هيولى كه در مرتبه نزول آخرين مرتبه خلقت است و در هر يك از مراتب وى را خصوصياتى و آثارى است كه مترتب بر او ميگردد اين است كه در شأن انسان كامل گفته‏اند (دو سر حلقه هستى، بحقيقت بهم تو پيوستى) خلاصه وقتى انسان در قوس نزول بآخرين مرتبه هيولى كه فقط قوّه صرف است رسيد اگر موفّق گرديد و در قوس صعود درجه بدرجه بالا رفت و در عالم طبيعت عكوف ننمود مرتبط ميگردد باصل اوّلى خود يعنى عقل آنوقت بگوش جانش و بفطرت توحيدش نداء پروردگار خود را ميشنود و بزبان دلش لبّيك گويان ميگردد.

لكن اگر در مرتبه طبيعت عكوف نمود و زنجير شهوات و آرزو و آمال طبيعى بدست و پاى وى پيچيد و نگذارد كه بسوى مقام اوّلى خود قدمى بالا رود آنوقت است كه عهد پروردگار خود را فراموش ميكند و در قيامت كه در مؤاخذه واقع ميگردد، قوله تعالى (أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ) در قيامت مشرك و كافر عذر ميآورند كه ما از اين معاهده غافل بوديم يا ميگويند چون پدران ما مشرك بودند ما تابع آنها گرديديم (أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).

و معلوم است كه غفلت را در جائى ميآورند كه كسى مطلبى را دانسته باشد و بعدا باشتغال بامور ديگر از آن غافل گرديده باشد.

خلاصه گوئيم هر فردى از بشر با وحدت شخصيه‏ئى كه دارد وى را روئى است بمبدء و آله عالم و روئى است بنفس و طبيعت خود و بآن وجه حقّانى است كه موقعيت مكالمه با مبدء خود را پيدا مينمايد و آن همان مقام روحانيّت او است كه در قوس نزول بعالم طبيعت مقام خود را فراموش ميكند و از آن غفلت مينمايد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 322

 و بعضى از دانشمندان مفسرين معاصرين پس از بيانات بسيار و توجيهات زياد در توجيه آيه بآياتى تمسّك نموده و فرموده مثل قوله تعالى (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) سوره يس آيه 82 (وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ) سورة القمر آيه 50، و نظائر اين آيات و چنين اثبات كرده كه اين وجود تدريجى كه براى موجودات است و از آن جمله براى انسان است امرى است از ناحيه خدا كه با كلمه (كن) بدون تدريج بلكه دفعة افاضه ميشود و اين وجود داراى دو وجه است يكى آن وجهى كه بطرف دنيا دارد و ديگر آن وجهى كه بطرف خداى سبحان دارد اين است كه بتدريج از قوّه بفعل و از عدم بوجود در ميآيد، نخست بطور ناقص ظاهر گشته و سپس بطور دائم تكامل ميكند تا آنجا كه از اين نشأه رخت بربسته و بسوى خداى خود برگردد و همين وجود نسبت بآن وجهى كه نسبت بخداى سبحان دارد امرى است غير تدريجى بطوريكه هر چه دارد در همان مرحله ظهورش دارا است و هيچ قوّه‏ئى كه بطرف فعليتش سوقش دهد در آن نيست و اين دو وجه هر چند دو وجه براى شيئى واحد هستند لكن احكامشان مختلف است و تصور آن محتاج بداشتن قريحه نازك بين است.

تا آنكه گفته در تفسير عيّاشى و خصائص سيّد رضى از اصبغ بن نباته از على بن ابى طالب ع روايت شده كه وقتى ابن كوّاء نزد حضرت آمد و عرض كرد يا امير المؤمنين آيا خداى تعالى پيش از موسى با كسى از اولاد آدم تكلم كرده حضرت فرمود خداوند با جميع مخلوقات خود تكلم كرده خوب آنها و بد آنها و همه جواب او را دادند، ابن كواء مقصود حضرت را نفهميد و گفت چطور يا امير المؤمنين حضرت فرمود مگر كتاب خدا را نخوانده‏ئى كه بپيغمبر خود ميفرمايد (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏) اگر اين آيه را خوانده‏ئى بايد بدانى كه خداوند كلام خود را بجميع افراد بنى آدم شنوانيده                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 323

 و آنها هم جواب او را داده‏اند، اى ابن كواء جمله اول (قالُوا بَلى‏) جواب بنى آدم است خداوند ببنى آدم فرمود آيا نيستم من پروردگار شما كه معبودى جز من نيست و منم رحمن و رحيم پس اقرار نمودند باطاعت و ربوبيت، و رسل و انبياء و اوصياء انبياء را از ديگران جدا كرده و بشر را باطاعتشان مأمور گردانيده [پايان‏] و اينكه گفته‏اند كه اگر ما از چنين عالمى گذر نموده بوديم و آنوقت با عقل و شعور بوديم كه مأمور مكالمه حق تعالى واقع شده بوديم البته بايستى در اين عالم حاضر نيز و لو گاهى يا بعضى از افراد بشر بيادشان بيايد، و نيز اين در چه وقت بوده.

در پاسخ گوئيم سؤال از وقت در اينجا موضوع ندارد زيرا در عالم روحانيين و مجردات تقدّم و تأخر زمانى و مكانى تصوّر ندارد تمام زمانها در آن مرتبه مثل آن واحد است و تمام مكانها نقطه واحده مينمايد و كسيكه بوجدان خود رجوع كند اگر داراى قلب مصفائى باشد در همين عالم طبيعى بگوش دل نداء (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ) را ميشنود و بزبان دل (بلى) ميگويد.

و اينكه گوئيد بكلى فراموش كرده قبول نداريم چگونه فراموش كرده در صورتى كه اگر از وى پرسش شود كه چه كس آسمان و زمين را خلق نموده بدون تأمل ميگويد خدا و همان فطرتى كه فرموده (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها) ناشى از همان نداء رحمانى است كه در كالبد انسان نفوذ نموده منتهى الامر اشتغال بامور مادى پرده روى دانش وى كشيده و او را غافل گردانيده اين است كه خداى تعالى خبر ميدهد كه در قيامت غفلت را عذر خود قرار ميدهند.

أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ، أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ الخ و در اربعين هاشميه در شرح حديث بيست و چهارم راجع بروايتى كه در عالم ذر رسيده و نيز در جلد دوم اين تفسير در ذيل آيه 27 سوره بقره راجع                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 324

 بآيه (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا) مختصر بيانى كرديم بآن جا مراجعه كنيد.

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ خطاب برسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نموده كه بر بنى اسرائيل بخوان خبر آنكسى كه باو آيات خود را عطاء نموديم پس بيرون آمد از آن آيات چنانكه مار از پوستش بيرون ميآيد پس لاحق شد باو شيطان و او را پيروى خود كرد پس گشت آن داننده آيات از گمراهان.

 [داستان بلعام بن باعورا]

مفسرين گفته‏اند كه او يكى از علماء بنى اسرائيل بوده و باو علمى از كتاب داده شده بود، و بقولى او از اهل كنعان بوده (فَانْسَلَخَ مِنْها) يعنى و بآن علمى كه بآيات داشت و مستجاب الدعوة شده بود از آن علم بيرون آمد و آن علم را پشت سر انداخت و تابع شيطان گرديد و داخل گمراهان شد.

از ابن عباس و محمد بن اسحق و سدى چنين نقل ميكنند كه چون موسى با جباران قصد جنگ نمود و بزمين كنعان كه از بلاد شام بود فرود آمد بلعام بن باعورا مردى مستجاب الدعوه بود باو گفتند تو ميدانى كه موسى مردى غيور و شديد است و لشگر بسيار دارد و اكنون بجنگ ما آمده و مردان ما را ميكشد و زنان ما را اسير ميكند و تو مرد مستجاب الدعوه‏ئى و اسم اعظم نزد تو است و پسر عمّ مائى دعا كن خدا شرّ او را از ما دفع گرداند او گفت موسى پيغمبر خدا است بفرمان خدا است و بفرمان خدا ميآيد و مدد او فرشتگانند من چگونه دعا كنم، آن جماعت الحاح و التماس بسيار كردند گفت من بايد از خدا دستور بخواهم و او بطريقى كه داشت با خدا مناجات كرد جوابى نشنيد جماعت گفتند اگر خدا نميخواست تو را نهى مينمود و اين قدر تملق و چاپلوسى كردند كه او را فريب دادند، بلعم برخواست و بر خرى سوار شد و در كوهى رفت كه مشرف بر قوم موسى باشد و خر او بالا نميرفت او بقدرى او را زد كه خر بزبان آمد كه ميخواهى بر پيغمبر خدا نفرين كنى چون مصرّ بر عمل خود بود خدا او را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 325

 رها كرد وقتى خواست بقوم خود دعاء كند و بموسى نفرين زبانش گشت بقومش نفرين كرد و بموسى دعاء نمود، وقتى قوم باو اعتراض نمودند كه چرا چنين كردى گفت من نخواستم چنين كنم بزبانم چنين جارى گرديد و زبانش از دهنش بيرون افتاد، بلعم گفت حالا كه دين و دنيا از دست من رفت چكنم حيله‏ئى بكار بريد گفتند چه حيله كنيم گفت زنان را بيارائيد و بلشكرگاه موسى روانه كنيد اگر يك نفر از لشگريان موسى زنا كند آنها نصرت و ظفر نمييابند چنين كردند زن زيباى صاحب جمالى را وارد لشگرگاه موسى كردند يكى از بزرگان بنى اسرائيل بنام زمرى ابن سلوم پسر سبط شمعون بن يعقوب بود او را ديد از جمال او تعجب نمود از او طلب كرد او قبول نمود دست او را گرفت و بخيمه خود برد و با او زنا كرد و نيز زنا در ميان آنان واقع گرديد و در اثر اين عمل طاعون در ميان آنها افتاد و بسيارى از آنها را هلاك گردانيد.

شيخ طبرسى [ره‏] از حضرت باقر ع روايت كرده كه فرمود اصل در اين آيه بلعم است و خداوند او را مثل آورده براى هر كسى كه هواى خود را برگزيند بر هدايت خدا از اهل قبله.

 (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ) يعنى اگر ما ميخواستيم همانا او را بلند ميگردانيديم بسوى منزلهاى ابرار باين آيات يعنى آياتيكه باو عطاء نموده بوديم (وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ) يعنى لكن او ميل و رغبت كرد بدنيا، و اينكه رفعت و بلندى را معلّق گردانيده بمشيت خدا نه عمل خودش كه مستحق بآن باشد زيرا كه بلند شدن از قبل آيات لازمه او مشيّت خدا است و مقصود آنچيزى است كه مشيّت تابع آنست و گويا گفته شده اگر مشيّت لازم ميآورد كه او را بلند گردانيم او را بلند ميگردانيديم آيا نمى‏بينى قوله تعالى (وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ) يعنى لكن او خودش ميل بدنيا نمود و دنيا را برگزيد.

 (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ) صفت چنين كسى مثال سگ است در بدترين احوالش (إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ) اگر بر او حمله كنى زبان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 326

 بيرون ميآورد و اگر او را واگذارى باز زبان بيرون ميآورد.

ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ اين مثل را براى جماعتى آورده از يهود كه آنهائيكه بسيره چنين كسى مثل بلعم باعورا عمل ميكنند حذر كنند و بدانند كه تو از جهت وحى ميدانى و حجّت را بر آنها تمام ميكنى شايد آنها بفكر افتند.

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 327

 [سوره الأعراف (7): آيات 177 تا 187]

ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ (177) مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (178) وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (179) وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (180) وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (181)

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ (182) وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (183) أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (184) أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (185) مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (186)

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (187)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 328

 [ترجمه‏]

مثل بد نكوهيده‏ئى است مثل جماعتى كه (بعناد) آيات ما را تكذيب نمودند و آنها بخود ستم ميكنند [177]

كسى را كه خدا هدايت گردانيد او هدايت يافته است و كسى را كه گمراه گردانيد چنين جماعتى آنان زيان كارانند [178]

و بدرستيكه آفريدم براى جهنّم بسيارى از جن و انس را براى آنان دلهائى است كه بآن ادراك نميكنند و چشمهائى است كه بآن نمى‏بينند و گوشهائى است كه بآن نميشنوند چنين مردمانى مثل چهارپايان بلكه پست‏تر و بدتر از آنها ميباشند و چنين گروهى آنهايند كه غافل شدند [179]

و براى خدا است نامهاى نيكو پس خدا را بآن نامهاى نيكو بخوانيد و واگذاريد متابعت آنها را كه ميل ميكنند بكجى در نامهاى او بزودى جزا داده ميشوند بآنچه عمل ميكردند [180]

و از جمله كسانيكه ما آفريده‏ايم جماعتى هستند كه راه‏نمائى ميكنند مردمان را بحق و بحق و بعدالت رفتار ميكنند [181]

و آنكسانيكه آيات ما را تكذيب كردند بزودى آنها را درجه درجه بعذاب نزديك كنيم از جائيكه نميدانند [182]

و (روزى چند) بآنها مهلت ميدهيم همانا كيد من محكم است [183]

آيا اينها (مشركين) فكر نميكنند (كه در رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم) ديوانگى نيست و نيست او مگر بيم دهنده آشكارا [184]

آيا اينها در ملكوت آسمانها و زمين نظر نميكنند و نيز هر شيئى را كه خدا آفريده نمينگرند و اينكه شايد اجل آنها نزديك باشد و پس از آن بكدام سخن بعد از قرآن ايمان مى‏آورند [185]

كسى را كه خدا گمراه كرد او را هدايت كننده‏ئى نيست و آنها را واميگذارد در سركشى و طغيانشان [186]

اى رسول [ص‏] از تو از ساعت قيامت سؤال ميكنند كه چه وقت فرا خواهد رسيد بگو همانا علم آن نزد پروردگار من است وقت آنرا ظاهر نميكند مگر خدا (امر قيامت) سنگين است در آسمانها و زمين نميآيد بشما مگر ناگهان از تو ميپرسند بطوريكه گويا تو آگاهى بگو جز اين نيست كه علم آن نزد خدا است و لكن بيشتر مردم نميدانند [187].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 329

 (توضيح آيات)

ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ پس از داستان بلعم باعورا كه با اينكه آياتى چنانچه گفته‏اند بوى عطاء شده بود و مستجاب الدعوه بوده و اسم اعظم را ميدانسته با اينحال فريب شيطان را خورده و از مرتبه خودش بيرون رفت و از قوله تعالى (ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ) معلوم ميشود كه اين مثال كسانى است كه آيات خدا را تكذيب كردند و تكذيب آنان بخودشان بازگشت مينمايد و بخودشان ستم نمودند.

مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ آيه ارشاد باين است كه صرف راه يافتن بچيزى نافع نيست وقتى راه يافتن فائده دارد كه با هدايت خدا توأم گردد و هم چنين صرف راه يابى بضلالت گمراهى نميآورد مگر وقتى كه خدا گمراه گرداند.

خلاصه اينكه مجرد پيدا نمودن راه هدايت يا ضلالت، هدايت يا ضلالت تحقق نمى‏يابد مگر اينكه خداى تعالى هدايت كند يا گمراه گرداند.

البته هدايت كردن حق تعالى يا گمراه كردن كه هر دو را بخودش نسبت ميدهد بى‏جهت نميشود نسبت لطف خداوندى بتمام مخلوقاتش يكسان است، وقتى انسان چنانچه در آيه بالا تذكر داده باختيار خودش كفر را بر ايمان ترجيح ميدهد و آيات خدا را تكذيب مينمايد از قابليت هدايت مى‏افتد وقتى هدايت نشد گمراه ميگردد، قوله تعالى (فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ) در آيه مشعر بهمين است كه اينها بدست خود سرمايه عمر خود را تلف كرده‏اند و زيان برده‏اند وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها آيه خوب توضيح ميدهد كسانى را كه هدايت نشده‏گان كيانند اينها كسانى ميباشند كه قلب دارند و فهم و تعقّل ندارند، چشم دارند لكن نظر در آيات                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 330

 خدا نميكنند، گوش دارند لكن در مقام استماع كلمات حقّانى نيستند.

أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ چنين كسانى را تشبيه ميكند بچهارپايان زيرا كه اندامشان اندام آدمى است و اخلاقشان اخلاق حيوانى است و مثل حيوانات، ادراك حقايق را نميكنند (بَلْ هُمْ أَضَلُّ) بلكه بدتر از حيواناتند زيرا كه خداوند بحيوانات عقل و قوّه فكر نداده و انسان (ظَلُوماً جَهُولًا) است كه آن نعمت بزرگى كه از عقل و شعور و ادراك بوى داده بكار نمى‏اندازد و او ستمكار بخودش و جاهل بآنست و بوظيفه خود عمل نميكند، و نيز حيوانات بوظيفه‏ئى كه براى آنها تعيين شده عمل ميكنند و از خدمت مرجوعه بخودشان سستى نميكنند و انسان بوظيفه خود عمل نميكند و اينها غافلند و بفكر عاقبت كارشان نيستند.

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها گويا مورد خطاب مؤمنينند كه بآنها تذكر ميدهد كه بدانند براى خدا اسمهاى نيكو است و بايستى او را بهمان نامهائى كه خودش بتوسط پيمبرش بر شما اعلان نموده بهمان اسمها خدا را بخوانيد.

اسماء الحسنى آن طورى كه رسيده و ضبط گرديده نود و نه اسم است و تمام آنها دلالت دارد بر اوصاف جلال و جمال خداوندى و آنها سه قسم است:

يك قسم صفات ذاتيه‏ئى است كه اضافه بفعل ندارد مثل احد و واحد و قدم ذاتى و زمانى و غناء و حىّ و امثال اينها كه نسبت بمخلوقات ندارد.

دوم- صفات ذاتى ذو اضافه است مثل عالم و قادر و بارئ و رازق و مصوّر و امثال اينها مثل اينكه عالم اضافه بمعلوم دارد، قادر اضافه بمقدور دارد و چنين است باقى صفات.

سوم- صفات اضافى است مثل عالميت، قادريت، رازقيت كه در اينها نسبت بين عالم و معلوم و قادر و مقدور ملاحظه شده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 331
وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ شايد مقصود اين باشد كه واگذاريد آنهائى را كه تعدّى نمودند و بتهاى خود را باين نامها ميخوانند يا حق تعالى را وصف ميكنند بچيزى كه در خور جلال و عظمت او نيست و بر خداى تعالى نامهائى ميگذارند بچيزيكه جايز نيست.

در كتاب توحيد روايت كرده بسند خود از حضرت رضا ع از پدران بزرگوارش از على ع كه فرموده براى خدا نود و نه اسم است هر كس خدا را بآنها بخواند دعايش مستجاب ميگردد و هر كس آنها را شماره نمايد داخل بهشت ميگردد.

و بهمين مضمون اخبار ديگرى نيز رسيده، و در كتاب (اربعين هاشميه) و نيز در آخر كتاب (سير و سلوك) در روش اولياء اللّه راجع باسماء الحسنى و بعضى از خصوصيات و آثار آنها بيانى كرده‏ايم مراجعه بآن جا بشود.

خلاصه اينكه اسماء اللّه توقيفى است بايد اكتفاء شود بهمان اسمائيكه بتوسط رسولان بما رسيده ما را حقّى نيست كه از پيش خود و بسليقه خودمان نامى براى خداى تعالى وضع كنيم و او را با آن نامها بخوانيم.

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ استدراج بمعنى پائين آمدن از درجه بعد از درجه است يعنى آنهائيكه آيات ما را تكذيب كردند درجه بدرجه آنها را نزول ميدهيم بطوريكه نمى‏فهمند تا بجهنّم سقوط نمايند (وَ أُمْلِي لَهُمْ) عطف است بر (سَنَسْتَدْرِجُهُمْ) و كلمه املاء بمعنى مهلت دادن است (إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ) شايد مقصود از كيد اين باشد كه با آنها چنين عمل ميكنيم يعنى بآنها مهلت ميدهم كه گمان كنند بآنها احسان نموده‏ايم و در حقيقت خذلان آنها است.

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ الى دو آيه بعد آيات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست لذا از بيان آن خوددارى نموديم.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 332

 يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ گفته‏اند (السَّاعَةِ) از نامهاى غالبه است مثل اينكه ستاره ثريّا را (النجم) گويند و يكى از نامهاى قيامت كه در چند موضع قرآن يادآورى شده (السَّاعَةِ) ميباشد يعنى قيامت بغته ميآيد، و شايد مقصود اين است كه طول قيامت نزد خدا مثل ساعتى از ساعات دنيا است، خطاب برسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نموده كه از تو از وقوع قيامت سؤال ميكنند (أَيَّانَ) بمعنى (متى) است يعنى در چه وقت قيامت واقع ميگردد اى رسول در پاسخ آن ملحدين بگو كه علمش نزد خدا است ظاهر نميكند وقت آنرا براى احدى و بر پا نميكند آنرا مگر خدا.

ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً آيه اشاره بدو مطلب مينمايد يكى علم بوقوع قيامت منحصر بخدا است و نه ملك مقرّب و نه رسول مرسل كسى بوقت قيامت مطلع نيست.

و ديگر نظر باهميت امر قيامت دارد كه فرموده امر قيامت سنگين است در آسمانها و زمين يعنى بر اهل آسمانها و اهل زمين امر قيامت بزرگ مينمايد و همه منتظر آنند و احدى مطّلع بر وقوع آن نيست غفلتا بامر خالق متعال ظاهر ميگردد و اى رسول از تو سؤال ميكنند گويا تو از آن آگاهى و تو بآنها بگو علمش نزد خدا است و لكن بيشتر مردم نميدانند و گمان ميكنند ميشود غير از خدا كسى بچنين امر مهمّى اطلاع داشته باشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 333

 [سوره الأعراف (7): آيات 188 تا 195]

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (189) فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (190) أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (191) وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (192)

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (193) إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (194) أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (195)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 334

 [ترجمه‏]

اى رسول باين كافرين بگو من مالك نفس خود نيستم (نه نفعى بخود رسانم و نه ضررى از خود دفع نمايم) مگر آنچه را كه خدا خواهد و اگر من علم بغيب داشتم همانا براى خود نفع زياد ميكردم و بمن امر ناگوارى اصابت نمينمود نيستم من مگر بيم دهنده و مژده دهنده براى جماعتى كه ايمان ميآورند [188]

خدا آنكسى است كه شما را از يك تن آفريده و از آن جفت او را آفريد تا با او انس و آرام گيرد و چون با او نزديكى نمود (حواء) حامله گرديد حمل سبك پس بمرور سنگين گرديد وقتى (آدم و حواء) پروردگار خود را خواندند كه اگر بما اولاد صالح عطاء كردى همانا ما البته از شكر گذاران ميباشيم [189]

و چون بآنها اولاد صالح داديم آنها را براى خدا شركاء قرار دادند پس خدا بزرگ است و منزه است از آنچه براى او شريك قرار ميدهند [190]

آيا براى خدا شريك قرار ميدهند چيزى را كه نميآفريند و خودش هم آفريده شده [191]

و توانا نيستند بر اينكه آنها را يارى كنند و نتوانند خودشان را يارى كنند [192]

و اگر آنها را براه هدايت بخوانيد متابعت شما را نميكنند براى شما (مؤمنين) مساوى است چه آنها را بخوانيد يا ساكت باشيد متابعت نخواهند نمود [193]

همانا (اى مشركين) آنكسانى را كه بغير خدا مى‏پرستيد آنان بندگانى ميباشند امثال شما (در اينكه محتاج و فقير الى اللّه‏اند) و اگر شما راست ميگوئيد در مشكلات آنها را بخوانيد پس شما را اجابت كنند [194]

آيا براى اين بتها پائى است كه بآن راه روند يا براى ايشان دستى است كه بآن فرا گيرند و كارى انجام دهند يا براى آنها چشمى است كه بآن ببينند يا گوشى است كه بآن بشنوند اى رسول بآنها بگو شركاء خود را بخوانيد و آنچه خواهيد با من كيد كنيد (تا مرا مغلوب گردانيد) و مرا مهلت ندهيد [195]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 335

 (توضيح آيات)

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ الخ خطاب برسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم است كه باينهائيكه از وقوع قيامت از تو سؤال ميكنند كه قيامت در چه زمانى واقع خواهد گرديد در پاسخ آنها بگو علم آن نزد خدا است و من عالم بغيب نيستم.

و بقولى سؤال آنها فقط راجع بوقت وقوع قيامت نبود بلكه مقصودشان اين بود كه اگر تو علم بغيب دارى راجع بنرخ اجناس كه چه وقت ارزان ميشود و چه موقعى گران ميگردد بما خبر بده تا ما در تجارت نفع ببريم، موقع ارزانى بخريم و موقع گرانى بفروشيم اين بود كه خداوند باو امر ميكند كه باينها بگو من مالك نيستم براى نفس خودم هيچ نفعى و ضررى را مگر آنچه را خدا بخواهد بدليل اينكه اگر مالك بودم براى نفس خود ضرر و نفعش را، هميشه نفع خود را مى‏طلبيدم و ضرر از خود رفع ميكردم و بمن بدى نميرسيد، و نيز اگر عالم بغيب بودم هميشه خير و خوبى براى خود فراهم مينمودم و هيچ وقت بدى و شرّى بمن اصابت نمينمود (إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) و من نيستم مگر يك فردى از بشر مثل شما وظيفه من اين است كه شما را از عذاب خدا كه در اثر مخالفت بشما اصابت خواهد نمود بترسانم و مژده بدهم بآنهائيكه ايمان آوردند بآن بهشتهاى موعود و آن مقامات بلندى كه براى آنها تهيه شده، اين آيه بمردم خاطر نشان ميكند كه علم بغيب منحصر بخدا است و هرگاه پيمبران خبر از گذشته و آينده بدهند بتوسط وحى و الهام است نه از قبل نفس خودشان و شايد چنانچه بعضى گفته‏اند سببش اين است كه ممكن محدود بحدّى است كه از مرتبه خود تجاوز نميكند و علومش بآنقدرى است كه در سجيّه و حدود وجودش تعيين شده يعنى بقدرى است كه در استعداد وى گذارده شده،

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 336
اين است كه هيچ ممكنى از حدّ خود تجاوز نميكند و علم بغيب اين است كه انسان آنچه خارج از حدّ ذاتش ميباشد بآن ظفر يابد و اين ممكن نيست و حق تعالى كه عالم الغيب و الشهاده است براى اين است كه محدود بحدّى نيست كه نتواند از حد خود تجاوز نمايد.

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ الخ ترجمه آيه شده و خلاصه آن چنين مينمايد كه مقصود از نفس واحده كه تمام افراد بشر از او آفريده شده‏اند آدم ابو البشر است، و مقصود از زوجش (حوّاء) است كه براى زوجيّت آدم و سكونت او خلقت گرديده و وقتى آدم با حواء هم بستر گرديد حواء حمل پيدا نمود اوّل حملش سبك بود و پس از مدتى كه طفل در شكم او بزرگ شد سنگين گرديد آنوقت پروردگار خود را خواندند و دعاء كردند كه اگر بما اولاد صالح عطا كنى يعنى اولادى كه صلاحيت داشته باشد براى زندگى و نيكوكار باشد، بلام تأكيد كه متضمّن قسم است و نون ثقيله كلام را مؤكّد ميگردانند كه ما از شكر گذاران ميگرديم.

فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ لابد بايستى اين آيه را توجيه نمود زيرا كه ظاهرش با مقام حضرت آدم كه هم پيغمبر و هم معصوم و هم خليفه خدا در زمين بود منافات دارد كه شريك براى خدا قرار دهد اين است كه مفسرين آيه را توجيه نموده‏اند و چند وجه در آيه گفته شده و چون اگر بخواهيم آراء همه مفسرين را بيان كنيم طولانى ميشود آنچه بنظر صحيح‏تر مينمايد بآن اشاره مينمائيم:

در جوامع الجامع طبرسى فرموده (فلمّا آتيهما ما طلباه من الولد الصالح السوى جعلا له شركاء) چونكه حواء در شكمش يك پسر و يك دختر بود فاعل (جعلا) آن دو اولاد ميشود و آن دو اولاد هم اولاد پيدا ميكنند، يعنى قرار دادند آن دو اولاد براى خدا شركاء (على حذف المضاف) و قرار دادن مضاف اليه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 337

 را بجاى مضاف، و بر اين توجيه دلالت دارد قوله تعالى (فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ) زيرا كه ضمير در (يشركون) چنين ميشود كه اولادان آدم و حواء در نام گذارى اولادانشان براى خدا شريك قرار دادند زيرا كه نام آنها را عبد العزّى و عبد مناف و عبد يغوث و امثال اينها ناميدند (و اينها نام بتها بود) و نام بتها را بجاى نام خدا گذاردند كه بايستى (عبد اللّه و عبد الرحمن) گذارده باشند وجه ديگر خطاب بقريش است كه آنها آل (قصىّ) اند و اينكه فرموده (خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ) مقصود (قصىّ) است و مقصود از جنس او زوجش ميباشد كه آن نيز عربى و قريشى بود كه وقتى آنها از خدا اولاد صالح طلب نمودند و بآنها عطاء گرديد براى خدا شركاء قرار دادند به اين كه چهار اولاد پسر بآنها عطاء گرديد آنها را بعبد مناف و بعبد العزى و عبد قصى و عبد الدار (كه اينها نام بتها بود) گذاردند.

أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ يعنى آيا شريك خدا ميكنند چيزى را كه نميآفريند هيچ چيز را و حال آنكه خود آنها مخلوق خدا هستند و آنهائى را كه شريك خدا قرار ميدهند عاجزتر از خودشانند نه قدرت دارند بر يارى كردن خودشان و نه عبيدشان كه حوادث را از آنها رفع كنند و هرگاه از آنها چيزى طلب كنند آنها را اجابت نميكنند.

 [پايان‏] و در توجيه آيه بالا چند قول ديگر نيز از مفسرين نقل شده از جمله آنكه گفته‏اند آيه در مقام بيان حال ابوين از نوع بشر است و فرزندانشان و براى بيان حال نوعى است نه افراد بخصوص زيرا كه تمام افراديكه ميآيند و ميروند اينها مولود پدر و مادرى ميباشند قوله تعالى (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ) اى مردم شما را از نر و ماده آفريديم و بين شما نژادها و قبيله‏هاى مختلف قرار داديم و چون غالبا حال پدر و مادر نظر بمحبّت و شفقتى كه باولادهايشان دارند طبعا چنين ميباشند كه باراده يا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 338

 بدون اراده بآن فطرت توحيدشان منقطع بخدا و متوجه باز ميگردند و از خدا اولاد شايسته مى‏طلبند و زبان حالشان چنين است كه اگر اولاد صالح مطابق ميل و دلخواهشان عطاء كردى از شكر گذاران خواهيم بود وقتى خداى تعالى دعاى آنان را مستجاب نمود و فرزند صالحى بآنها عطاء نمود همين پدر و مادر در حفظ و حراست اين اولاد بهر چيزى تمسك نموده و بهر دست آويزى ملتجى ميگردند و بهر پناهگاهى رو آورده و آن عهدى كه با خدا بسته‏اند كه از شاكرين باشند فراموش ميكنند.

و مؤيّد اين توجيه آيه زير است كه فرموده (فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ) زيرا كه اگر مقصود از (زوج و نفس) در صدر آيه دو نفر معيّن از افراد بشر مثل آدم و حواء بود بايد فرموده باشد (عمّا اشركا) يا بفرمايد (عن شركهما) يعنى خدا بزرگتر است از آنچه براى او آن دو نفر شريك گرفتند و چون ضمير (يشركون) را جمع آورده معلوم ميشود كه مربوط بسر گذشت آدم و حواء نيست زيرا كه نميشود نسبت شرك بآدم و حواء داد چنانچه در باره آدم فرموده (ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏) يعنى خداوند پس از اكل شجره منهيه و توبه آدم فرموده آدم را برگزيد و توبه او را قبول نمود و او را هدايت گردانيد.

و احتمال ديگرى نيز در آيه داده شده كه گفته شود شايد مقصود از نفس و روح آدم و حواء باشند باين بيان كه مقصود از اينكه فرموده براى خدا شركاء گرفتند مراد اين نيست كه در عبوديت يا در خلقت اولادشان شريك براى خدا قرار دادند بلكه مقصود چنين باشد كه سرگرم تربيت اولادشان گرديدند و در تربيت او متمسك باسباب شدند و همين معنى با خلوصى كه در بعضى از اوقات با پروردگار خود داشتند آنها را باز داشت.

و چون نميشود بهيچ وجه ضلالت و پرستيدن غير خدا را نسبت بآدم داد اين است كه بايستى آيه را توجيه بيكى از آن توجيهاتى كه مفسرين كرده‏اند نمود و ظاهرا توجيه اخير مناسب‏تر بنظر ميآيد كه بگوئيم شرك آنها در مقام                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 339

 عمل بوده نه در عبادت كه آنها در محبّت بمقام ابوينى و توجّه بغير خدا قدرى سرگرم اولاد شدند و از توجّهشان كاسته گرديد، خلاصه چنين ميشود كه پس از آنكه خداوند بآنها اولاد عطاء نمود در خلوص دل و توجه و دوام ذكر حق تعالى مشرك شدند يعنى در اين مرتبه اولادشان را شريك خدا قرار دادند و در اين مرتبه مشرك گرديدند، لكن باين توجيه اشكالاتى وارد ميآيد كه اگر بخواهيم تذكر دهيم بيان طولانى ميشود و بهتر اين است كه بگوئيم چون آيه از متشابهات قرآن بشمار ميرود در باره آن سكوت نمودن و علم بآنرا محوّل گردانيدن بخدا و راسخين فى العلم اولى است.

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بقرينه (الذين) كه موصول و عموميت از آن استفاده ميشود، معلوم ميشود كه مقصود از (عباد) معنائى است عام كه شامل جمادات نيز ميشود زيرا كه بيشتر آلهه مشركين از جمادات مثل سنگ و شايد طلا و نقره و امثال اينها تعبيه شده بود و شايد مقصود از عباد در اينجا مطلق مخلوقات مراد باشد.

و در اين آيه مشركين را يادآورى مينمايد كه همان طورى كه شما ضعيف و مضطرّ هستيد و از روى اضطرار رو ببتها ميآوريد و بآنها ملتجى ميگرديد و از آنها حاجت ميطلبيد آنها نيز مخلوق و محتاجند و براى امتحان آنان را بخوانيد اگر بشما جواب دادند شما در ادعاى خودتان كه آنها را صاحب مقام و منزلتى ميدانيد راست گويانيد.

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها الخ آيه در مقام ارشاد مشركين را خاطر نشان ميكند كه شمائى كه ادعاى عقل داريد رجوع بدانش و ذكاوت خود نمائيد كه اين بتهائى را كه پرستش مينمائيد چه فضيلت و برترى بر شما دارند كه بنده‏وار در مقابل آنها خضوع مينمائيد آيا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 340

 اعضاء بدنى از دست و پا و چشم و گوش دارند.

و اى مشركين شما شركاء خود را بطلبيد و با آنان همدست شده هر گونه كيد و مكرى كه ميتوانيد در باره من بكنيد و مرا بهيچ وجه مهلت ندهيد، اشاره به اين كه شما خودتان و بتهائيكه پرستش ميكنيد در مقابل پروردگار من كه يار و ياور من است عاجز و ناتوانيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 341

 [سوره الأعراف (7): آيات 196 تا 206]

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (196) وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (197) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ (198) خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ (199) وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (200)

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (201) وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (202) وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى‏ إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (203) وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204) وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ (205)

إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ (206)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 342

 [ترجمه‏]

دوست و ياور من خدائى است كه قرآن را فرستاده و او يار و ياور نيكوكاران است [196]

و آنهائى را كه مشركين بغير خدا ميخوانند اينان هيچ قدرتى بر يارى شما ندارند و خودشان را هم نتوانند يارى كنند [197]

اى محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) اگر آنها را بسوى هدايت بخوانى استماع نميكنند و تو آنها را مى‏بينى كه بسوى تو نظر ميكند در حاليكه نمى‏بينند [198]

اى رسول از امّت عفو (و گذشت كن) و امر بمعروف نما و از جهّال اعراض و دورى نما [199]

و هرگاه از شيطان وسوسه و جنبشى در تو پديد آيد پس بخدا پناه ببر زيرا كه او شنوا و دانا است [200]

همانا اشخاص با تقوى وقتى كه جماعتى از شياطين بآنها وسوسه نمودند ياد ميكنند خدا را و در همان وقت صاحب بصيرت و بينائى ميگردند [201]

و برادران كفار كه شياطينند آنها را در گمراهى ميكشانند و از اضلال آنها باز نمى‏ايستند [202]

و وقتى تو آيه‏ئى از قرآن براى آنها نياوردى ميگويند چرا بر هم نبافتى و برنگيزيدى از پيش خود بگو جز اين نيست كه من تابع آنچيزى ميباشم كه بسوى من از طرف پروردگار من وحى برسد اين قرآن بينائى است از طرف پروردگار شما و هدايت و رحمت است براى جماعتى كه ايمان آورده‏اند [203]

وقتى قرآن خوانده ميشود ساكت گرديد و استماع كنيد شايد مورد رحم الهى واقع گرديد [204]

اى رسول ياد كن پروردگار خود را در دل خودت در حال تضرع و ترس و صدا را پائين‏تر از بلند خواندن در صبح و شام آور و نبوده باش از غافلين [205]

همانا آنكسانيكه نزد پروردگار تواند يعنى ملائكه از عبادت و بندگى او تكبر ندارند و او را ستايش ميكنند و براى او سجده ميكنند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 343

 (توضيح آيات)

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ، الى دو آيه بعد چون ترجمه آيات شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، خلاصه اين دو آيه و دو آيه بعد مربوط بآيه بالا است كه در مقام الزام بمشركين خطاب نموده كه شما هر نوع مكر و خدعه‏ئى كه خواهيد در باره من بكنيد و چيزى فروگذار ننمائيد زيرا كه ولىّ و دوست من خدا است آنكسانيكه بر من كتاب يعنى قرآن را فرو فرستاده، اشاره به اين كه من رسول و فرستاده خدايم و كفايت كار من بدست قدرت او است و خدا دوستدار و كفايت كننده بندگان صالح و شايسته خود است و اينهائى را كه بغير خدا ميخوانيد اين قدر عاجز و ناتوانند كه نه خود را توانند يارى كنند و نه شما را كمك نمايند.

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ يعنى اى مؤمنين اگر كفار را بسوى هدايت (دين اسلام) بخوانيد نشنوند و ميشود آيه خطاب باشد بمشركين كه اگر بتها را براه راست بخوانيد نشنوند زيرا كه مانند جمادند (و تريهم) يعنى اى محمد [ص‏] تو مى‏بينى كه كفار بسوى تو نگاه ميكنند در حالى كه آنها تو را نمى‏بينند بديده بصيرت و بحقيقت تو بينا نيستند.

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ در اين آيه خطاب برسولش كرده و گويا باو فرموده اى رسول رحمت كه متّصف گرديده‏ئى (برحمة للعالمين) در گذر از آنچه مردم نسبت بتو بى‏ادبى و جفاء ميكنند و از آنها تقاص نكن و از آنچه مى‏بينى نديده بگير و آنچه آسان‏تر است بآنان امر نما چنانچه در حديث دارد

 (يسّروا و لا تعسّروا)

در اينجا حق تعالى امر بتسامح نموده، شايد مقصود از (خذ العفو) نسبت بعمل مردم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 344

 بخود رسول باشد كه از گفتار ناشايسته يا نسبتهاى ناروا كه بتو ميدهند در گذر و از آنها تقاص نكن (و أمر بالعرف) شايد نسبت بعمل مردم در جامعه باشد كه آنچه در عرف جميل و معروف است از اخلاق حميده و اوصاف پسنديده بآنها امر نما و آنها را بر آنچه خوب‏تر و پسنديده‏تر است وادار گردان و از جهّال و مردمانى بى‏خرد اعراض نما يعنى با سفهاء عمل نكن مطابق سفاهت و نفهمى آنها.

اين آيه جامع مكارم اخلاق است ميفرمايد كه فراگير آسانى را در كار مردمان و از ايشان مجو كارى كه شاقّ باشد و صفت عفو را پيشه گير و از سر گنهكاران در گذر يا فراگير زيادى مال اغنياء را بقدرى كه بر آنها آسان باشد و صدقه بده، و بنا بر اين معنى شايد آيه پيش از وجوب زكوة بوده، و ديگران را بنيكوئى امر كن در گفتار و افعال.

و گفته‏اند عرف فضيلتى است كه عقل بپسندد و شرع قبول كند و از جهال و ديگران يعنى با نادانان ستيزگى نكن.

و از ابو حمزه بغدادى است كه گفته نفس جاهل‏ترين جاهلان است سزاوار است كه از آن اعراض كنى، در كشاف گفته كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از معنى اين آيه از جبرئيل [ع‏] سؤال نمود جبرئيل گفت پروردگار تو ميگويد پيوند كن با كسيكه از تو ببرد و عطاء كن بكسى كه تو را محروم سازد و عفو كن از كسى كه بر تو ستم كند و اصول مكارم اخلاق همين است.

 [نقل بمعنى از تفسير كاشفى‏] وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خطاب برسول [ص‏] كه هرگاه شيطان بر خلاف آنچه امر شده‏ئى در قلب تو وسوسه نمود تو بخدا پناه ببر.

راغب در مفردات گفته (نزغ) داخل شدن در كارى است براى فاسد گردانيدن آن قوله تعالى (مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي) يعنى بعد از آنكه شيطان بين من و برادرانم را بهم زد.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 345

 و بقول ديگر (نزغ) بمعنى تكان دادن و از جاى كندن و وادار كردن است و بمعنى وسوسه شيطان هم آمده لكن همان معنى دوم با آيه بالا كه فرمود از جهّال اعراض كن مناسب‏تر مينمايد زيرا كه غالبا تماس گرفتن با مردم و مشاهده اعمال جاهلانه آنها قوّه غضب را بحركت ميآورد اين است كه در اين آيه بظاهر برسولش و در حقيقت بمؤمنين امر فرموده زيرا كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معصوم و صاحب نفس قدسى بوده وانگهى در بعضى احاديث دارد كه فرموده شيطان من مطيع عقل من است و در موقع غضب كه در آن حال شيطان وقت بدستش ميآيد شما بخدا پناه ببريد و از جهّال دورى كنيد.

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (طائف) بمعنى دور زدن است، آيه در مقام بيان سجيه اشخاص با تقوى است كه از اوصاف حميده آنها چنين است كه در مورد غضب يا غير آن وقتى كه شياطين باطراف قلب آنها هجوم آوردند و دل انسان را مثل لقمه‏ئى در دهن گرفتند (تَذَكَّرُوا) يعنى ياد خدا كنند چون اين اشخاص بنا بر عادتشان كه هميشه يا غالب اوقات توجه بحق داشتند در چنين موقعى نيز بمبدءشان از شرّ شيطان پناه ميبرند و ملتجى باو ميگردند آنوقت بحكم (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ) ديگر محلّى براى شيطان و وسوسه او باقى نميماند و ظلمت و تاريكى كه از قبل وسوسه شيطانى عارض نفس شده بود بنور تذكر مرتفع ميگردد و قلب را جلا ميدهد وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ شايد مقصود از (اخوانهم) برادران شيطان باشند از بشر و آنها همان شياطين باشند كه فرموده (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ) سوره بنى اسرائيل آيه 29، يعنى اسراف كنندگان برادران شياطينند و آنها در سركشى و طغيان كمك كار شيطانند.

و آيه اشاره است به اين كه اهل تقوى چنينند كه وقتى شياطين در باطن آنها هجوم ميآورند بياد حق تعالى مى‏افتند و بتذكّر آنها را ردّ ميكنند لكن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 346
غير آنها موقع هجوم شياطين برادران شيطان صفت آنان در طغيان و سركشى با آنها كمك مينمايند.

وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى‏ إِلَيَّ مِنْ رَبِّي الخ (اجتباء) افتعال است از جباية و بمعنى جمع‏آورى كردن است.

شايد معنى آيه اين باشد كه وقتى آيه‏ئى از نزولش تأخير ميافتاد مشركين در مقام سخريه ميگفتند چرا نرفتى و كلماتى را بباقى و جمع نمائى از پيش خود اى رسول باينان بگو همانا من تابع وحيم و منتظرم كه چه وقت دستورى از طرف پروردگارم كه براى بينائى شما از طرف پروردگار شما فرستاده ميشود بشما تذكر دهم و اين قرآن هدايت و رحمت است براى جماعتى كه ايمان آورده‏اند وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ در اين آيه خداى تعالى امر فرموده وقتى كه قرآن خوانده ميشود ساكت باشيد و گوش بدهيد.

مفسرين در شأن نزول آيه چند وجه گفته‏اند: از جمله آنها اين است كه اين حكم در نماز جماعت است كه مأموم بايد سكوت نمايد و استماع كند آيات قرآن را كه امام ميخواند، و آراء ديگرى نيز گفته شده لكن مورد هر چه باشد حكم عام است كه هر جا و در هر موردى كه قرآن خوانده ميشود بايستى بحكم اين آيه سكوت كرد و استماع نمود كه از اين راه شايد برحمت الهى نائل گرديد.

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ در اينجا خطاب برسولش نموده و شايد مقصود دستور باشد كه بايستى خدا را ياد كنى در باطن و دل خود در حال تضرع (تضرّع) از ضراعت است و بمعناى تملق و توأم با خضوع و خشوع است، و (خيفة) يك نوع مخصوصى است از ترسيدن كه با ساحت مقدّس پروردگار مناسبت داشته باشد، و اينكه ذكر را بدو صفت توصيف نموده (تضرّع) و (خيفة) اشاره بخوف و رجاء است، هم                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 347

 بتضرّع و اميد برحمت رو كنيد و هم از عظمت و جلال و بزرگوارى و غضب او بر خود بلرزيد و در واقع ترس بمعنى معمولى در اينجا معنى ندارد زيرا كه خوف سبب فرار است و خداى تعالى بوسيله ذكر و دعا ميخواهد بندگانش را نزديك بخود نمايد بهتر اين است كه گفته شود مقصود از (خيفة) خشيت است كه در حال تضرع عظمت و استيلاء او چنان در قلب تو غالب گردد كه نظر برحمانيت او نزديك گردى و نظر بقهّاريت او عقب روى و همين است معنى خوف و رجاء.

و خلاصه اينكه خداى متعال برسولش امر فرموده كه در قلب و پنهانى و آهسته نه اينكه صدا بلند كنى اين چنين پروردگار خود را ياد كن در حال تضرع و خشوع و خضوع در صبح و شام يعنى بايستى هميشه بياد خدا مداومت نمائى و نبوده باش از غافلين.

إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ اكثر مفسرين گفته‏اند مقصود از كسانيكه نزد پروردگار تواند ملائكه‏اند و اين سه صفت عدم استكبار از عبادت و تسبيح دائمى و سجده از اوصاف ملائكه بشمار ميرود و گويا بانسان امر فرموده كه در اين چند خصلت خود را شبيه بملائكه نمايد.

لكن چنانچه بعضى از مفسرين بقرينه آيه بالا (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً) گفته مقصود اين ميشود كسيكه در ذكر و ياد خدا در آيات شب و روز در صبح و شام يعنى در همه اوقات خفية در دل بذكرى كه توأم باشد با تضرع و خشيت از جلال خدائى چنين كسى مثل ملائكه مقرّبين مقام عنديت پيدا مينمايد بلكه مقامش بالاتر از آنها ميگردد زيرا كه ملائكه چنانچه در محلّش مبرهن گرديده خدمت گذار انسان كاملند.