کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
توبة: آيات1 تا 55 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

سورة التوبة
مدنية و هى مائة و تسع و عشرون آية

 [سوره التوبة (9): آيات 1 تا 8]

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1) فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ (2) وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (3) إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (4) فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5)

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (6) كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (7) كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 3

اين سوره را سوره برائة و سوره توبه ناميده‏اند و اسمهاى ديگرى هم دارد و بعدد كوفى صد و بيست و نه آيه است، و بعدد بصرى و مدنى صد و سى آيه، قتاده و مجاهد و عثمان گفته‏اند: اين آخر سوره‏ئى است كه در مدينه نازل گرديده، و كلمات آن بيست و چهار هزار و نود و هفت است و حروفش ده هزار و يكصد و هشتاد و هفت ميباشد.

 [ترجمه آيات‏]

از خدا و رسول او بيزارى است از آن مشركين كه شما با آنها پيمان بستيد

پس (خطاب بمشركين نموده كه) چهار ماه در زمين سير كنيد و بدانيد شما عاجز كننده خدا نيستيد و نيز بدانيد خدا و رسوا كننده كافرين است (2)

و از خدا و رسولش بسوى مردم روز حج بزرگ اعلامى است كه خداى تعالى از مشركين برى‏ء و بيزار است، پس اگر شما توبه كرديد آن براى شما خير و خوبى است و اگر اعراض كرديد بدانيد كه شما خدا را عاجز نتوانيد نمود، و بآنهائيكه كافر شدند مژده بده بعذاب اليم (3)

مگر آنكسانى از مشركين كه شما با آنها معاهده كرديد و آنان نقض عهد                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 4

 نكردند (يعنى بعهدشان وفا كردند) و چيزى از عهدشان كم ننمودند و بر عليه و ضرر شما احدى را پشتيبان نگرفتند، پس عهدى را كه با آنها بسته‏ايد تا آن مدت معين تمام كنيد همانا خدا متقين را دوست ميدارد (4)

و وقتى ماههاى حرام بپايان رسيد، هر جا مشركين را يافتيد بكشيد و آنان را بگيريد و ببنديد و در هر ممرى و رصدى بنشينيد كه آنها را بگيريد) پس اگر توبه كردند و نماز را بپاى داشتند و زكوة دادند از آنها دست برداريد همانا خداوند آمرزنده و مهربان است (5)

و اگر يكى از مشركين از تو امان خواست باو ايمنى بده تا اينكه كلام خدا را بشنود پس از آن اگر ايمان نياورد او را بمنزلش برسان اين طور امان و اذن براى اين است كه اينها جماعتى ميباشند كه دانش ندارند (6)

چگونه براى مشركين نزد خدا و رسولش پيمانى است مگر آنهائيكه نزد مسجد الحرام عهد بستند، ماداميكه آنان بعهد خود استقامت نمودند شما هم براى آنها استقامت نمائيد زيرا كه خدا پرهيزكاران را دوست ميدارد (7)

چگونه مشركين بر عهد خود باشند در حاليكه اگر بر شما ظفر يافتند بر شما نگاه ندارند نه حق قرابت و نه وفاى بعهد را، بزبانهاى خود شما را خشنود مينمايند و قلبهاى آنها اباء و امتناع دارد، و بيشتر آنها از دائره فرمان بردارى بيرونند و اندكى آنان براى بدنام نشدن از نقض عهد احتراز مينمايند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 5

 (توضيح آيات)

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ الخ (برائة) خبر مبتداى محذوف و (من) براى ابتداى غايت و (الى) براى انتهاء است، يعنى برائة و بيزارى از خدا و رسولش نسبت بآن مشركين ميباشد كه شما با آنها عهد بستيد، و ممكن است (برائة) مبتداء باشد و اگر چه نكره است لكن بصفت خودش تخصيص داده شده، و خبرش (إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ) و اين مثل اينست كه گفته شود (رجل من قريش فى الدار) و مقصود اين است كه خدا و رسولش برى و بيزارند از آن عهدى كه شما با مشركين بستيد.

پس از آن خطاب بمشركين فرموده كه در زمين چهار ماه سير كنيد كه در اين چهار ماه مهلت داريد و ايمن ميباشيد، و در ابتداء و انتهاى اين چهار ماه اختلاف است و در آن سه قول نقل شده:

اول- ابتداى آن از يوم نحر يعنى عيد قربان بود، و آخر آن دهم ربيع الاخر، و اين قول مجاهد و محمد بن كعب است و همين قول از حضرت ابى عبد اللّه ع روايت شده.

دوم- ابتداء مهلت آنها از اول شوال بود تا آخر محرم زيرا كه اين آيه در شوال نازل گرديده، و اين قول ابن عباس و زهرى است.

سوم- ابتداى اين چهار ماه روز نحر بوده كه در آن سال روز نحر بيستم ذى القعده بود و انتهاى آن بيستم ربيع الاول زيرا كه در آن سال حج در آن وقت بوده پس از آن در سال بعد در ذى الحجه قرار گرفت. (مجمع البيان) و باجماع مفسرين وقتى سوره برائت نازل گرديد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم اول آنرا بابو بكر داد كه بر مشركين بخواند، پس از آن وى گرفت و بعلى ع داد، و در تفصيلش اختلاف است. (طبرسى)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 6

 و بعضى از مفسرين گفته در سنه نهم بعد از هجرت كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم خواست طواف كند فرمود مشركين نيز براى طواف حاضر ميشوند و چون برهنه طواف ميكنند، من خوشم نميآيد، ابو بكر را طلبيد و چهل آيه از اول سوره برائة بوى داد و او را بر چهل مرد امير نمود و گفت در موسم حج بر آنها بخوان چون او رفت جبرئيل آمد و گفت تو بوظيفه خود عمل نميكنى مگر اينكه خودت يا مرديكه از خودت باشد اين آيات را بر مشركين بخوانيد حضرت رسول (ص) امير المؤمنين (ع) را طلبيد و تمام سوره را باو داد و فرمود برو و بر اهل موسم بخوان و ابو بكر را خبر بده اگر خواهد با تو بيايد و اگر خواهد برگردد، امير المؤمنين ع بر ناقه غضباء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سوار شد و رفت و ابو بكر را در ذو الحليفه ملاقات نمود و آيات را از او گرفت و گفت رسول اللّه (ص) تمام آيات را بمن داده و فرموده بر مشركين بخوانم و عهد آنها را بيندازم ابو بكر گفت مرا چه امر فرمود على (ع) گفت تو خواهى با من بيا و خواهى برگرد ابو بكر برگشت و آمد نزد حضرت رسول (ص) و گفت مرا امر نمودى بچيزيكه گردنها بسوى آن كشيده شد و وقتى بعض راه را طى نمودم مرا عزل نمودى، رسول [ص‏] فرمود من چنين نكردم بامر خدا بود كه جبرئيل بر من فرود آمد و گفت خدا فرموده آيات را يا بايد خودت ببرى يا كسيكه از تو باشد اين بود كه من على [ع‏] فرستادم كه او از من است، و گفته‏اند امير المؤمنين ع در روز نحر در محلى ايستاد و خطبه‏ئى خواند و پس از آنكه خدا را حمد و ثناء نمود مردم را خبردار گردانيد از نقض عهد آنها و اين سوره برائة را بر آنها خواند و فرمود عهد شما شكسته گرديد هر كس با رسول اللّه [ص‏] عهد بسته تا چهار ماه او را مهلت است اگر ايمان آوردند كه هيچ و الّا بقتل و اسيرى گرفتار خواهد گرديد و آنان كه بعهد وفاء نكردند ديگر مهلتى بر آنها نخواهد بود بايد برهنه طواف نكنند و گرد خانه كعبه نگردند، مشركين گفتند ما از عهد تو و پسر عم تو بيزاريم كار ما با شمشير و نيزه است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 7

 وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ (و اذان) عطف است بر (بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) و اذان بمعنى اعلام است، بعضى از مفسرين گفته در اينجا تكرار نيست بلكه برائة و ابلاغ بمشركين است كه خدا از مشركين بيزارى جسته بدليل قوله (إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) و اعلام دوم خطاب بسوى مردم است كه همه بدانند خدا از مشركين بيزارى جسته و عهد آنها را شكسته و پس از اشهر حرم بايستى مؤمنين با آنها بجنگند و آنها را هر جا يافتند بكشند، و حجه الوداع سال بعد آن بود نه در آن سال (يوم الحج الاكبر) در آن سه قول است:

اول- اينكه روز عرفه است، و اين قول از عمر و سعيد بن المسيب و عطاء و طاوس و مجاهد و همين قول از على ع روايت شده، و از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز همين طور روايت شده، و عطاء گفته حج اكبر اين است كه در آن وقوف بعرفات باشد، و حج اصغر اين است كه در آن وقوف نباشد و آنكه در آن وقوف بعرفات نيست عمره است.

دوم- حج اكبر روز نحر است، يعنى روز عيد كه در آن قربانى ميكنند و اين قول از ابن عباس و على ع و سعيد بن جبير و چند نفر ديگر نقل شده، و همين قول از ابى عبد اللّه [ع‏] نيز روايت شده، و حسن گفته اينكه حج اكبرش ناميدند براى اين بود كه مسلمين و مشركين با هم حج كردند.

سوم- جميع ايّام حج است، و اين قول از مجاهد و سفيان نقل شده، يعنى تمام ايّام حج در آن سال، حج اكبر است مثل اينكه ميگويند (يوم الجمل) و يوم (صفين) و مقصودشان تمام آن زمان است زيرا كه معلوم است هر يك از اين جنگ ادامه داشت و در روزهاى بسيار طول كشيد.

 [مجمع البيان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 8

 فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيمٍ شما مشركين اگر از شرك بايمان باز آئيد براى شما بهتر است اشاره به اين كه از قتل و غارت و اسارت در امانيد در دنيا و هم در آخرت اجر و پاداش بزرگى نصيب شما خواهد شد و اگر اعراض نموديد بدانيد كه شما نتوانيد خدا را عاجز گردانيد و عذاب را از خود رفع كنيد دست خدا بالاى دستها است اى رسول بآنهائى كه كافر شدند خبر بده بعذاب دردناك، بشارت اينجا از باب تحكم است كه باز اى عبادت بتها براى شما عذاب سخت تهيه شده.

إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (إِلَّا) استثناء است (سخنان مفسرين در اينكه اين استثناء از كيست و مقصود از مستثناء آن كيانند) 1- زجاج گفته استثناء از برائت است يعنى خدا و رسولش از تمام مشركين بيزارند مگر آنهائيكه بعهد خود وفاء نمودند و نقض عهد نكردند و بر عليه مسلمانها با كفار همدست نشدند.

2- فراء گفته استثناى منقطع است و مراد جماعتى ميباشند از بنى كنانه و بنى ضمر كه تا آخر مدت آنها نه ماه مانده بود كه خداى تعالى فرمود آنها را تا آخر مدتشان مهلت بده و بعد از چهار ماه هم از آنها مؤاخذه مكن، و بنا بر اين قول استثناء راجع ميگردد بقوله تعالى (فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ).

3- مجاهد گفته جماعتى از خزاعه و مدلج بودند.

4- ابن عباس گفته مقصود هر كسى است كه ميان او و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عهدى بوده پيش از نزول اين سوره و آنان جماعتى بودند كه مخالفت رسول اللّه [ص‏] را ننمودند و معاونت دشمنان مسلمين را نيز نكردند و نيز گروهى از اهل ذمه ميباشند كه رسول با آنها عهد هدنه بسته بود و با آنها صلح كرده بود وقتى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 9

 رسول [ص‏] بتبوك ميرفت در راه جماعت بسيارى مثل اهل هجر و اهل بحرين و اهل ايله و آنها جماعتى از يهوديان بودند و حضرت براى آنها صلح نامه نوشتند و آنها در ذمه گرفتند و جزيه بر آنها قرار دادند و آنها بر عهد خود ثابت ماندند تا حضرت از دنيا رحلت نمود.

5- قتاده گفته آنها مردانى بودند كه در سال حديبيه با رسول عهد بسته بودند و بمدت انقضاء عهد آنها چهار ماه مانده بود.

خلاصه مقصود اين است كه آنهائيكه از كافرين و مشركين نقض عهد نكردند و بر عليه شما با دشمنانتان همدست نشدند شما هم عهد آنها را نگاه داريد تا مدت آنها يعنى تا انقضاى مدت دست از آنها برداريد و متعرض آنها نشويد زيرا كه خدا پرهيزكاران را دوست ميدارد.

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ چون آيات واضح است و ترجمه‏اش نيز شده محتاج بتوضيح نيست، در اين آيه اكيدا امر فرموده كه پس از ماههاى حرام كه در آنها جنگ و جهاد ممنوع است در باقى اوقات هر جا و هر موقعى و هر زمانى كه مشركين را يافتيد آنها را بكشيد، آيه چنين در كشتن مشركين تأكيد كرده كه مشعر بر اينست كه هر جا آنها را يافتيد و لو اينكه در حرم باشد آنها را بگيريد و نگاه داريد و در هر راهى و رصدگاهى بنشينيد و نگذاريد آنها فرار كنند.

فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ اى مؤمنين بايستى اين طود مراقب مشركين باشيد اگر توبه نمودند و نماز كردند و زكوة دادند راه آنها را باز نمائيد و آنان را رها كنيد همانا خداوند پذيرنده توبه و مهربان است.

 (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ) عصف به (تابوا) است، معلوم ميشود بمجرد اداء شهادتين بدون اداء نماز و زكوة توبه قبول نميشود و ظاهرا نظر بهمين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 10

 آيه است كه گفته‏اند تارك الصلوة واجب القتل است لكن چون بناى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم بر اين بوده كه هر كافرى كه در حضورش شهادتين ميگفته حكم باسلامش مينموده بدون اينكه معلّق نمايد بنماز و زكوة زيرا كه نماز و زكوة از فروع دين محسوب ميشود نه از اصول.

و شايد در اينجا كه نماز و زكوة را عطف بتوبه داده براى اين است كه معلوم شود آنها واقعا توبه نموده‏اند آرى ترك نماز و زكوة كه از فروع دين ميباشند اگر از روى انكار باشد حكم بكفر منكرش ميشود و همچنين است تمام ضروريات اسلام كه منكرش مرتد و واجب القتل است لكن اگر از روى انكار نباشد بلكه از روى جهالت يا تن پرورى باشد ظاهرا تاركش را كافر و مرتد و واجب القتل ندانند بلكه او را فاسق و گنهكار گويند، و گفته‏اند حد تارك نماز عمدا قتل است در دفعه سوم و تعزير است در دفعه اول و دوم.

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ آيه ارشاد بر اين است كه پيش از اتمام حجت و تنبه مشركين و كافرين قتل و غارت آنها جايز نيست زيرا كه غرض از ارسال انبياء و انزال كتب براى راه نمائى خلق است بطريق هدايتشان اين است كه وظيفه انبياء در وهله اول اظهار معجزه و اثبات حقانيّت خودشان است.

در اين آيه امر برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده كه اگر يكى از مشركين بتو پناه جويد براى اينكه كلام خدا را بشنود پناهش بده و پس از آن او را برگردان بجاى خودش، شايد اشاره باين باشد كه بمجرد اينكه آيات را شنيد اگر ايمان نياورد متعرض قتل او نشويد شايد در آن تأمل كند و حقانيّت قرآن بر او ظاهر گردد و از روى دانستگى و فهميدگى ايمان آورد.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ مؤيد همين توجيه است كه جماعت مشركين كسانى ميباشند يا در آنها كسانى هستند كه دانش ندارند و از روى ندانسته‏گى ايمان نميآورند وقتى فهميدند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 11

 و از روى كبر و نخوت ايمان نياوردند واجب القتلند.

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كيف سؤال از حال است و در موضع استفهام منفى آمده مشركين را چگونه عهدى است نزد خدا و نزد رسول او يعنى آنها را عهدى نيست مثل اينكه در گفتگوهاى عرفى يكى بديگرى گويد چگونه اين مطلب احتمال دارد يعنى احتمال ندارد و ممكن نيست، مسجد محلّ سجود و مسجد الحرام كه در مكه است چگونه براى مشركين عهدى است نزد خدا و رسول او يعنى براى آنان عهدى نيست (الّا) استثناء است يعنى مگر آن مشركين كه با شما نزد مسجد الحرام عهد بستند.

فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ آنهائيكه از مشركين عهد بستند اگر بر عهد خود استقامت نمودند مثل بنى كنانه و بنى ضمرة شما نيز استقامت نمائيد يعنى بعهدى كه با رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بسته‏اند استقامت و پايدار باشيد و متعرض آنها نشويد همانا خدا پرهيزكاران را دوست ميدارد.

كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ جمله‏ئى در آيه حذف است و در معنى چگونه براى مشركين عهدى است در حاليكه اينها در باره شما مؤمنين هيچ حقّى را مراعات ننمايند نه حق سوگند و نه حق خويشى و نه وفاء بعهد (إِلًّا وَ لا ذِمَّةً) يعنى اينها چنين ميباشند كه در باره شما نه حق قرابت را حفظ كنند و نه حق عهدى كه نموده‏اند مراعات مينمايند در باطن چنينند لكن شما را بزبانشان راضى ميكنند در حاليكه قلبشان اباء دارد و بيشتر آنها فاسقند و ظاهرا مقصود از اين جماعت منافقينند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 12

 [سوره التوبة (9): آيات 9 تا 19]

اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (9) لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10) فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11) وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ (12) أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (13)

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (16) ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17) إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (18)

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (19)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 13

 [ترجمه آيات‏]

آيات خدا را ببهاى اندك معامله كردند پس راه بسوى او را بستند و براستى آنچه را كه آنها عمل مينمودند بد بود [9]

در باره هيچ مؤمنين مراعات نميكنند نه قسم و نه عهد را و آن گروه تجاوز كنندگانند [10]

پس اگر (آنان) توبه كردند و نماز را بپاى داشتند و زكوة دادند پس آنها برادرهاى دينى شما هستند و ما آيات را تفصيل ميدهيم براى جماعتى كه ميدانند [11]

و اگر (مشركين) نقض پيمان نمودند پس از آنكه عهد بسته بودند و در دين شما طعنه زدند شما پيشوايان كفر را بكشيد زيرا كه براى آنها قسمى نيست شايد اينها باز ايستند [12]

آيا چرا جنگ نميكنيد با گروهى كه بشكستند پيمانها كه با شما بسته بودند و قصد بيرون كردن رسول را نمودند در حاليكه آنها اول (پيمان را شكستند) آيا شما از آنها ميترسيد پس خدا سزاوارتر است براى اينكه از او بترسيد اگر با ايمان ميباشيد [13]

آنها را بكشيد خدا آنها را بدستهاى شما عذاب كند و آنها را رسوا سازد و شما را بر آنها مظفر گرداند و قلبهاى جماعت مؤمنين را شفا بخشد [14]

و غيظ قلبهاى آنها را ببرد و خدا بپذيرد توبه هر كس را كه بخواهد و خدا داناتر و درستكارتر است [15]

آيا شما گمان كرديد كه شما را واميگذارند و حال آنكه ببيند خدا كسانى را از شما كه مجاهده ميكنند و فرا نمى‏گيرند بغير خدا و رسول او و مؤمنين دوست نهانى و خدا دانا است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 14

 بآنچه عمل ميكنند [16]

براى مشركين سزاوار نبود اينكه مساجد خدا را تعمير كنند در حاليكه گواهان باشند بر نفسهاى خودشان بكفر اينها جماعتى هستند كه اعمالشان حبط گرديده و در آتش جاويدانند [17]

جز اين نيست كه تعمير مساجد خدا ميكنند كسانى كه بخدا ايمان آورده‏اند و بروز قيامت (هم ايمان آورده‏اند) و نماز را بپاى ميدارند و زكوة ميدهند و نميترسند مگر از خدا پس آن گروه شايد از هدايت يافته‏شده‏گان باشند [18]

آيا شما قرار داديد آب دادن حاجيان را و عمارت كردن مسجد الحرام را مثل كسيكه بخدا و روز قيامت ايمان آورده و جهاد در راه خدا كرده اينها نزد خدا مساوى نميباشند و خدا جماعت ستمكاران را هدايت نميكند [19].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 15

 (توضيح آيات)

اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ اين آيه و آيه بعدش تفسير و بيان حال فاسقين در آيه قبل است كه در مقام بيان صفات و اعمال ركيك آنها است كه عملشان چنين بوده آيات خدا را ببهاء اندك ميفروختند.

مفسرين گفته‏اند آيه در باره ابو سفيان فرود آمده كه كفار را طعام ميداد و ميگفت بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايمان نياوريد، و نيز گفته‏اند بزرگان قريش را طعام ميداد و بمؤمنين طعام نميداد.

از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته مقصود اهل طائفند كه بر آنها كمك فرستادند كه با پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جنگ كنند.

جبائى گفته آنان يهوديانند كه عهد رسول [ص‏] ببهاى اندك كه از قريش ميگرفتند شكستند و مردم را از راه خدا يعنى اسلام باز داشتند.

ماء (ما كانوا) نكره موصوفه است و در محلّ نصب و تميز آمده يعنى بد عملى بوده كه فاسقين ميكردند.

لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً ظاهرا مرجع ضمير (يرقبون) همان اشخاص فاسقى هستند كه در آيات بالا شرح حال آنها را گفته كه آيات خدا را ببهاى اندك يعنى متاع ناقابل دنيا معاوضه نمودند و اين فاسقين كه يا يهوديان باشند يا مشركين كه عهد رسول را نقض نمودند اينها راجع بمؤمنين و در باره آنها مراعات هيچ حقّى را ننمودند نه حق قرابت را نگاه داشتند و نه رعايت حق الهى و نه عهدى كه در ذمه خود گرفته بودند، اين تفصيل آيه بالا و بيان كار آنها است.

وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ و آن جماعت فاسقين كه عمل اينها چنين بود كه آيات خدا را ببهاى ناچيز

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 16

 دنيوى فروختند در كفر و فسق از حد گذشتند يعنى در كفر و فسق زيادروى كردند فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ پس اگر مشركين يا يهوديان كه در فسق تعدى نمودند توبه كنند و از اعمال ركيكشان دست بردارند و نماز را بپاى دارند و زكوة مالشان را بدهند آنها برادران ايمانى شما ميشوند و تفصيل ميدهيم آيات را براى آنها كه علم دارند.

وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ و اگر اين كفار يا اين فساق عهدى كه با رسول بسته بودند شكستند (نكث) بمعنى وا تابيدن غزل است قوله تعالى (وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً) يعنى شما مثل آن زنى نباشيد كه ريسمان مى‏تابيد و پس از آن تاب ريسمان را باز ميكرد و اينها چنين ميباشند كه عهد و قسم و پيمان خود را ميشكنند و اگر اين فاسقين در دين شما طعنه زدند و عيب‏جوئى نمودند فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ بفاء تفريع اين جمله را متفرع ميگرداند بر جمله بالا و بمؤمنين امر مينمايد كه با پيشوايان كفر اينهائيكه نقض عهد كردند جنگ كنيد زيرا كه پس از نقض عهد ديگر براى آنها قسم و معاهده‏ئى نيست شما با آنها مبارزه و جهاد كنيد شايد آنها از شرك يا طعنه زدن در دين شما باز ايستند.

آيه مشعر بر اين است كه مقصود از جنگ و جهاد با كفار فساد در زمين و خون‏ريزى و علوّ و برترى بر غير نيست، بلكه مقصود بازداشتن اشرار و فساق و كسانى است كه مقصودشان فساد در زمين و خاموش گردانيدن نور هدايت است اين است كه در آيه فرموده با آنها جنگ كنيد و آنها را بكشيد شايد كفار از شرك و طعنه‏زدن در دين باز ايستند و دست از اذيت شما بردارند.

مفسرين از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته مقصود از ائمه كفر ابو سفيان حرب و حارث بن هشام و سهل بن عمر و عكرمة بن ابى جهل و ديگران از رؤساء                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 17

 قريش بودند كه عهد رسول را شكستند و اينها بودند كه در بيرون كردن رسول همت نمودند.

مجاهد گفته اهل روم و پارس بودند، حذيفة بن يمان گفته اهل اين آيه هنوز نيستند مقصودش زمان خودش بوده و بعد از اين خواهند آمد وقتى آمدند با آنها جنگ كنيد.

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ همزه استفهام انكارى با (لاء) نافيه براى ايجاب است و بمعنى (هلا) ميشود يعنى آيا چرا جنگ نميكنيد، و در اينجا مقصود مبالغه در قتال و جنگ با اشرار است يعنى آيا چرا شما جنگ نمى‏كنيد با آنهائيكه نقض عهد نمودند و عزم كردند بر بيرون كردن رسول از مدينه و نيز اينها كسانى ميباشند كه اول شروع بجنگ يا نقض عهد نمودند.

أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اى مؤمنين آيا شما از كفار و كسانيكه نكث عهد نمودند و اهتمام و كوشش نمودند در بيرون كردن رسول [ص‏] از مدينه و اول كسى بودند كه با شما جنگ كردند يا نقض عهد نمودند ميترسيد در صورتى كه خدا سزاوارتر است از اينكه از او بترسيد اگر واقعا مؤمن باشيد و ايمان در قلب شما نفوذ نموده باشد ميدانيد كه (هو القاهر فوق عباده) دست خدا بالاى دستها است.

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ خطاب بمؤمنين است كه اى مؤمنين با اينها جنگ كنيد خدا اينها را بدست شما عذاب ميكند يعنى بدست شما كشته ميگردند و نيز بدست شما آنها را بقتل و اسارت ذليل ميگرداند و شما را يارى ميكند و بر آنها غالب ميگرداند و قلبهاى مؤمنين را شفاء ميدهد و از غيظ بآنها خالى ميكند يعنى پس از انتقام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 18

 كشيدن از دشمن دل آنها آرام ميگردد و اين خود يكى از پيش‏گوئيهاى قرآن است كه بمؤمنين وعده داده كه شما جنگ كنيد مظفر و كامياب خواهيد گرديد اين آيه نظير قوله تعالى است كه موقع مبارزه نمودن موسى با سحره بموسى خطاب ميكند (أَلْقِ عَصاكَ) عصا را بينداز و نترس تو غالبى.

وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و خدا مى‏پذيرد توبه هر كس را كه بخواهد، شايد مقصود آنهائى باشند كه او اول يكقدرى از رفتن بجنگ تأنى و سستى نمودند و خدا دانا و درستكار است أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (ام) حرف عطف است و براى عطف به استفهام ميآورند و (ام حسبتم) معطوف است بر (الا تقاتلون) يعنى آيا گمان كرديد كه واگذارده ميشويد بدون اينكه مكلف بجهاد شويد، و حال آنكه ظاهر نشده است حال شما بلكه شما در مورد امتحان واقع ميگرديد تا اينكه تميز داده شود بين كسانيكه از شما اظهار ايمان كرده‏اند و خالصند در ايمان و آنها اشخاصى مى‏باشند كه در راه خدا و لوجه اللّه با كفار جهاد ميكنند و غير از خدا و رسول و مؤمنين دوستى نمى‏گيرند.

بعضى از مفسرين براى توضيح آيه چنين گفته: حاصل آيه اين است كه دنيا دار امتحان و ابتلاء است و نفوس آدميان قابل خير و شرّ و سعادت و شقاوت است و در ابتداء وجودش ساذج و مبهم است و مراتب قرب و بعد بدل ميگردد بازاء ايمان خالص بخدا و آيات او و صفاى ايمان ظاهر نميگردد مگر بامتحان و امتحان در موقع عمل ظاهر ميگردد تا اينكه بامتحان تميز داده شود بين طيب و خبيث و آنكه داراى ايمان خالص است و آنكه چنين نيست بلكه مجرد ادعاء است.

اين است كه لازم است مدعيانيكه ادعاء ميكنند كه نفسها و اموالشان را                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 19

 معامله كرده‏اند ببهشت در مورد ابتلاء واقع گردند بمثل جهاد تا اينكه صادق از كاذب تميز داده شود و اينكه روابط محبّت وصله خود را از دشمنان خدا قطع نمايند پس بر مؤمنين است كه امر جهاد را امتثال نمايند و در آن مسارعت كنند و سبقت گيرند تا اينكه صفاء جوهرشان و حقيقت ايمانشان ظاهر گردد و بآن بر پروردگارشان احتجاج نمايند در روز كه نجاتى در آن نيست مگر بحجت حق.

پس قوله تعالى (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا) يعنى آيا شما گمان كرديد كه واگذارده ميشويد بر حاليكه بر آن بوديد (از شرك و كفر) در صورتى كه حقيقة صدق ايمان شما هنوز ظاهر نگرديده.

 (وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الخ) يعنى هنوز در خارج ظاهر نگرديده نه جهاد شما و نه دورى جستن از غير خدا و رسول او (وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً) [يعنى براى مؤمنين سزاوار نيست دوست پنهانى گرفتن‏] پس وقتى كه اشياء تحقق پيدا نمايد خدا آنرا ميداند الخ.

 [تفسير الميزان‏] در جاى خود ثابت گرديده كه علم حق تعالى بتمام اشياء گذشته و آينده و حاضر يكسان است يعنى علم او تعالى حضورى است نه حصولى و در اينجا و امثال اين موارد چنين نيست كه خدا نميدانسته و پس از وقوع عالم گرديده، در مجمع گفته معنى (و لما يعلم اللّه) اين است كه هنوز ظاهر نگرديده آنچه حق تعالى در ازل عالم بآن است.

ابو الفتوح رازى در توجيه آيه (وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ) گفته علم را بجاى معلوم گذارده براى اينكه (لما) فعلى را نفى ميكند كه طمع در وقوعش باشد و در معنى چنين ميشود (ام حسبتم ان تتركوا و لما تجاهدوا).

و گفته معنى اين است كه خداى تعالى با شما معامله آنهائى را كرده كه باختبار و امتحان استفسار احوال غيرى را كنند كه ندانند تا اينكه بدانند.

و وجه ديگر گفته‏اند علم در اينجا بمعنى رؤيت است چنانچه در بسيارى از جاها علم بمعنى رؤيت آمده و بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود (و لما يرى اللّه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 20
المجاهدين منكم و الذين لم يتخذوا من دون اللّه) و بهر حال تا شيئى مرئى و موجود نباشد خداى تعالى او را نبيند و خودش گفته اين وجهى مليح است [پايان‏] و بنا بر آنچه دانشمندان علم خدا را حضورى دانسته‏اند توجيه اول و سوم از سه وجهى كه گفته علم را بمعنى معلوم گيريم يا بمعنى رؤيت هيچكدام مناسب علم حضورى نيست.

لكن توجيه دوم كه گفته‏اند معنى اين است كه خدا با شما معامله كسانى را كرد كه باختبار و امتحان احوال غير را معلوم ميكنند تا اينكه آن چيزى را كه نميدانند بدانند اين معنى بحقيقت نزديك‏تر است.

 [و اللّه العالم‏] وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ خدا خبير است يعنى خبردار است بآنچه شما بعدا عمل ميكنيد، مشعر بر اين است كه چيزى بر او مخفى نيست لكن با شما معامله كسى را ميكند كه خبردار نيست و ميخواهد بفهمد.

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ تا مِنَ الْمُهْتَدِينَ ترجمه آيات شده و محتاج بتوضيح نيست واضح است كه مشركين را منع ميكند از تعمير كردن مسجدها و در مقام توبيخ و سرزنش آنها برآمده كه در صورتى كه خودشان با آن كفريكه در باطن خود اندوخته‏اند ميدانند چگونه متصدى تعمير مساجد كه مخصوص بموحدين است بر ميآيند، تعمير مساجد مخصوص بكسى است كه بخدا و روز قيامت مؤمن باشد و نماز را بپا دارد و زكوة بدهد و نترسد مگر از خدا (فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ) پس شايد اينها رستگاران باشند.

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ‏

 [در شأن نزول آيه از مفسرين چند وجه نقل شده‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 21

در تبصره گفته كه عباس بن عبد المطلب و طلحة بن شيبه در مقام مفاخرت برآمدند و بامير المؤمنين ع سخنانى ميگفتند طلحه ميگفت من صاحب خانه‏ام يعنى كعبه و كليد آن بدست من است پس من از شما افضلم، عباس ميگفت من حاج را آب ميدهم، امير المؤمنين ع فرمود من نميدانم چه ميگوئيد اين افتخار شما بر من وجهى ندارد من بخدا و رسول ايمان آورده‏ام و تصديق بروز قيامت كرده‏ام ديگر گفت جهاد در راه خدا از همه فاضل‏تر است، عمر گفت نزاع نكنيد من از رسول سؤال ميكنم كدام افضل است اين بود كه اين آيه نازل گرديد كه آب دادن اهل حاج و تعمير مسجد الحرام مثل كسى نيست و مساوى نيست با كسى كه بخدا ايمان آورده و در راه خدا جهاد كند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 22

 [سوره التوبة (9): آيات 20 تا 28]

الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (20) يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ (21) خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (22) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23) قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (24)

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (28)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 23

 [ترجمه آيات‏]

آنكسانيكه ايمان آوردند و (از وطنشان) هجرت كردند و در راه خدا بمالها و نفسهاى خود جهاد نمودند درجه آنها نزد خدا عظيم‏تر است و آن جماعت ظفر يافته‏گانند در دنيا و آخرت [20]

پروردگارشان مژده ميدهد بآنها برحمتى از خود و خوشنودى و بهشتهائى كه براى آنها مهيا گرديده از براى آنها در آن باغها نعمتى است دائمى [21]

در آن بهشتها هميشه جاويدانند و همانا نزد خدا است اجر بزرگ [22]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد پدرها و برادرهاى خود را دوستان نگيريد اگر اينها كفر را بر ايمان ترجيح ميدهند و كسيكه از شما آنها را دوست دارد پس آنها ستم‏كارانند [23]

اى پيغمبر بگو اگر هست پدرهاى شما و پسرهاى شما و برادرهاى شما و زنهاى شما و عشيره شما و مالهائى را كه جمع كرده‏ايد و تجارتيكه ميترسيد از كساد آن و منزلهائى كه مى‏پسنديد محبوب‏تر است نزد شما از خدا و رسول او و جهاد در راه او پس منتظر باشيد تا بياورد خدا عقابش را و خدا هدايت نميكند جماعت فاسقين را [24]

همانا حقيقة خدا شما را در جاهاى بسيارى يارى نمود و در جنگ (حنين) وقتى كثرت لشگر شما را بعجب آورد پس دفع نكرد آن كثرت شما چيزى را از صولت دشمن و زمين با فراخى آن بر شما تنگ گرديد پس پشت بر دشمن نموده و فرار كرديد [25]

پس از آن خدا سكينت و اطمينان را بر رسولش و بر مؤمنين نازل گردانيد و فرود آورد قشونى را كه شما آنها را نميديديد و عذاب نمود آنها را كه كافر شدند و اين است پاداش كافرين [26]

پس از آن خداوند قبول توبه ميكند از هر كس كه ميخواهد و خدا آمرزنده و مهربان است [27]

اى كسانيكه ايمان                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 24

 آورده‏ايد جز اين نيست كه مشركين نجس ميباشند و نبايد پس از اين سال نزديك بمسجد الحرام بشوند و اگر از نيامدن آنها ميترسيد فقير شويد پس زود باشد كه خدا از فضل و كرم خودش شما را بى‏نياز گرداند همانا كه خدا دانا و درستكار است [28]

 (توضيح آيات)

الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ آيه تتمه آيه بالا است كه چنانچه در صفحه پيش گفته شد مشاجره و نزاع افتاد بين عباس عموى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و طلحه كه هر يك ادعاى افضليت ميكردند حضرت امير ع آنها را نزد رسول اكرم [ص‏] برد اين آيه نازل گرديد كه آنهائيكه ايمان آوردند و از وطنشان هجرت نمودند و بمال و نفسهايشان مجاهده نمودند أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (اعظم) افعل التفضيل است و مشعر بر اين است كه اگر اين دو عمل كه كليد دار خانه كعبه و آب دادن حاج باشد فى نفسه فضيلت دارد لكن اولا فضيلت عمل متفرع بر ايمان است و ثانيا نميتوان اين دو عمل را مقابل نمود با ايمان بخدا و مجاهده نمودن بمال و جان در راه خدا و براى يارى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زيرا كه عظمت و مقام مجاهدين نزد خدا بسيار بزرگ است و كسيكه ايمان نياورده هيچ فضيلتى براى او و عمل وى نيست بطوريكه غير از اينها هر قدر عمل فى نفسه خوب بشمار رود در مقابل ايمان و جهاد در راه خدا چيزى نميباشد و اينهائيكه چنين ميباشند فائز گرديدند بفيوضات الهى، و جماعت الهيه و بعضى از اهل تسنن گفته‏اند مقصود از اين آيه على ع است زيرا كه مصداق كامل آن همان شخص بزرگوار است كه در ايمان و عمل بر همه سبقت داشت و نيز در عمل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 25

 و جهاد پيش دستى مينمود و در عمل اول كسى از مردها بود كه با حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم نماز خواند و اول كسى بود كه در رختخواب رسول [ص‏] خوابيد و براى محافظت وجود مبارك حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جانش را در معرض خطر قرار داد پس چگونه ميتوان عمل او را با عمل ديگرى مقايسه نمود تا اينكه گفته شود عمل او بزرگتر است اصلا اعمال ديگر در مقابل آن ناچيز است.

يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ در مقابل اعمال مؤمنين و مهاجرين و مجاهدين بمال و نفس نظر به اين كه بايد جزاء و پاداش مقابل عمل باشد، اول ايمان، دوم هجرت، سوم مجاهده در راه خدا بمال و نفسهايشان سه نوع پاداش براى آنها تذكر ميدهد:

اول (برحمة منه) كه مشمول رحمت خدا ميباشند. دوم (رضوان) كه خوشنودى خدا است و از هر فضيلتى بالاتر است. سوم- بهشتها (جنات) جمع جنة است يعنى نه يك بهشت بلكه بهشتهائى براى آنها آماده شده كه جايگاه هميشه‏گى آنها است و در آن اقامت دارند و كلام را مؤكّد فرموده به:

خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ كه اين اشخاص مخلّد در آن بهشتها ميباشند بدرستيكه نزد خدا است بر اعمال بندگان جزاى عظيم.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ يعنى اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد نگيريد پدران و برادران خود را دوست خودتان اگر آنها ترجيح ميدهند كفر را بر ايمان و هر كس از شما مؤمنين كه آنها را دوست بگيرد پس آنها ظالم و ستمكار هستند، و در آيه بعد نهى را مؤكد گردانيده بقوله تعالى:

قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ الخ خطاب برسول فرموده كه بگو اگر پدران شما و پسران شما و برادران‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 26

 شما و زنهاى شما و عشيره‏هاى شما و مالهائى كه جمع كرده‏ايد و تجارتيكه از كساد آن ميترسيد و منزلهائى را كه دوست ميداريد نزد شما محبوب‏تر باشد از خدا و رسول او و جهاد در راه خدا پس منتظر باشيد تا اينكه خدا بياورد حكمش را در باره شما و خدا هدايت نميكند فاسقين را.

مفسرين گفته‏اند قبل از فتح مكه وقتى مؤمنين مأمور بهجرت شدند و خواستند مهاجرت نمايند بعضى را زنش باو ميچسبيد كه ما را چگونه رها ميكنى، بعضى را پدر و مادر و اولادان مانع ميشدند و آنها را از هجرت جلوگيرى ميكردند و آن مؤمنين براى آنها هجرت را ترك مينمودند اين بود كه حق تعالى در اين آيه آنان را توبيخ مينمايد كه امر دين مقدم بر نسب است و وقتى بدلالت آيه بالا قطع قرابت و الدين در آنجائيكه كفر را دوست‏تر دارند از ايمان جايز باشد در مورد غير آنها قطع قرابت بطريق اولى واجب است و در مورد دوستى خدا و رسولش بايد قطع تعلق از آنها نمود زيرا كه دين مقدم بر نسب است.

در حديث است كه احدى از شما طعم ايمان را نمى‏چشد مگر وقتى كه دوستى او فى اللّه و بغض او فى اللّه باشد، و بعضى (عشيرتكم) را (عشيراتكم) بلفظ جمع قرائت نموده، و ديگرى بر او اشكال كرده به اين كه عرب (عشيره) را اگر خواست جمع ببندد (عشائر) ميگويد نه (عشيرات) [مجمع البيان‏] فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ حسن گفته آن وعيد است بعقوبت نزديك و اين آيه تكليف شديدى است براى مؤمن كه بايستى از پدرها و اولادها و عشيره‏ها و تمام حظوظ دنيا براى دين مجرد بشود، اللهم وفقنا لما يوافق رضاك حتّى نحبّ فيك الابعدين و نبغض فيك الاقربين.

 [طبرسى‏] لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ، تا آخر قبلا آيه ترجمه شده و براى فهم آن قدرى محتاج بتوضيح است در داستان جنگ حنين باختلاف نقل كرده‏اند و ما در اينجا مختصرتر آنرا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 27

 از جامع الجوامع طبرسى ترجمه مينمائيم.

مواطن حرب مقامات و موارد و محلّ آن است، و (حنين) وادى است بين مكه و طائف كه در آن موضع حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با لشگر هوازن و ثقيف جنگ نمودند و لشگر اسلام در آنوقت دوازده هزار بودند، ده هزار نفر آنها در فتح مكه حاضر شدند و با آنها از طلقاء دو هزار نفر ضميمه گرديد، و لشگر هوازن و ثقيف چهار هزار نفر بودند وقتى دو لشگر يكديگر را مشاهده نمودند مردى از مسلمانها از كثرت قشون مؤمنين تعجب كرد، گفته‏اند كه او ابو بكر بود و گفت هرگز آنها بر ما غالب نخواهند گرديد و حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين سخن بدش آمد قوله تعالى:

إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً يعنى شما مسلمانان از كثرت خودتان تعجب نموديد و ندانستيد كه كثرت نفرات شما از شما بدى را دفع نميكند، پس جنگ شديدى واقع گرديد و مسلمانها كلمه اعجابشان را درك نمودند (يعنى دانستند كه كثرت عدد آنها را بى‏نياز نگردانيد) و مغلوب گرديدند و رو بفرار گذاردند و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مركز خود باقى ماند و على ع با علم و با دشمن جنگ ميكرد، و عباس بن عبد المطلب از طرف راست دهنه قاطر رسول اللّه [ص‏] را گرفته بود و ابو سفيان بن حرث بن عبد المطلب از طرف چپ، و نه نفر از بنى هاشم و دهم آنها ايمن بن ام ايمن بود كه در آن جنگ كشته شد، رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعباس چون صداى بلندى داشت فرمود قشون را صدا كن، عباس بصداى بلند گفت اى جماعت مهاجرين و انصار اى اهل بيعت شجره اى اهل سورة البقره بكجا فرار كرديد اين رسول خدا است عباس ندا را مكرر كرد آنها ميگفتند لبيك لبيك و ملائكه با آنها نازل گرديد پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نظر بكشته‏هاى مسلمين كرد و جلو لشگر آمد و گفت من پيمبرم دروغ نيست من پسر عبد المطلبم و از جانب خدا نصرت و مظفريت براى او آمد و هوازن مغلوب گرديدند و رو بفرار گذاردند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 28

 وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ (بما رحبت) ماء، مصدريه است و (باء) بمعنى (مع) است يعنى (مع رحبها) و جار و مجرور در موضع حال است يعنى قشون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از شدت ترس زمين با فراخى آن گويا بر آنان تنگ گرديد نميدانستند بكجا فرار كنند و پشت كردند و رفتند پس از آن خداى تعالى رحمت و سكينت را بر پيمبرش و بر مؤمنين آنهائيكه با او بودند نازل گردانيد.

وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ و عذاب كرد آنهائى را كه كافر بودند بقتل و اسارت زنها و اولادهايشان و گرفتن مالشان (ثم يتوب اللّه) يعنى بعد از آن مردمانى از آنها اسلام آوردند و خداى تعالى توبه آنها را قبول نمود، و گفته‏اند در آن روز شش هزار نفر اسير شدند و از شتر و گوسفند بقدرى مسلمانها از آنها بغنيمت گرفتند كه بشمار نميآيد [پايان‏] يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا نجس مصدر است و عرب هر اسمى را كه بمصدر وصف كند براى مبالغه است مثل اينكه گفته ميشود صوم و عدل و فطر و رضاء، يعنى عادل و صائم و مفطر و مرضى و نيز وقتى چيزى را بمصدر وصف كنند واحد و تثنيه و جمع و مذكر و مؤنث آن بيك لفظ گفته ميشود مثل اينكه گفته ميشود: رجل نجس بفتح جيم، و رجال نجس، و امرأة نجس بفتح جيم، و چنين است باقى مشتقات آن، و هر چيز پليد را نجس گويند مثل اينكه گفته ميشود: رجل نجس و امرأة نجس و قوم نجس.

و چون از محبّت و دوستى با مشركين نهى رسيد و امر شد بمنع كردن آنها را از دخول در مسجد الحرام، شايد آيه در مقام علت نهى برآمده كه دورى شما از آنها براى اين است كه آنها نجس العين ميباشند چه نجاستى تصور ميشود و چه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 29

 قذارتى را ميتوان مقابل نمود كه مثل شرك بخدا و كفر و عدم ايمان بمقام كبريائى باشد و گويند مقصود از عام سال نهم هجرت است كه پس از نزول سوره برائة بود كه بر آنها بتوسط على ع خوانده شد.

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

اختلاف است در نجاست عينى كافر، جماعتى از فقهاء گفته‏اند كافر نجس العين است و دليل آنها ظاهر آيه است، و بروايت ابن عباس عين آنها نجس است مثل سگها و خنازير، و از امام صادق ع چنين روايت شده كسيكه با كافرى مصافحه كند و دستش تر باشد بايد دستش را تطهير كند و اگر دستش خشك باشد بديوار بمالد، و از حسن كه يكى از مفسرين سنيها است نيز همين طور نقل شده و ظاهرا در مذهب اماميّه اجماعى است كه مشرك و كافر نجسند و در آيه منع ميكند از داخل گرديدن آنها در مسجد الحرام كه پس از سال نهم هجرت مشركين داخل مسجد الحرام نشوند و حج ننمايند.

وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ خطاب بمؤمنين نموده كه اگر شما از منع آنها در دخول مسجد الحرام از تنگ دستى و فقر ميترسيد زيرا كه در آمدن آنها ارزاق زياد ميشود و در نيامدنشان كم ميشود خداوند بزودى هر كس از شما را كه بخواهد روزى او را وسيع ميكند و شما را از فضل خودش از آنها بى‏نياز ميگرداند همانا خداى شما دانا و درستكار است بهر كس آنچه را كه شايسته آن است عطاء ميكند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 30

 [سوره التوبة (9): آيات 29 تا 35]

قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29) وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (30) اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31) يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (32) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (34) يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (35)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 31

 [ترجمه‏]

جنگ كنيد با آنكسانى كه بخدا ايمان نميآورند و نه بروز قيامت و حرام نميدانند آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده‏اند و نمى‏پذيرند دين حق را (و آنها) از كسانى هستند كه بآنها كتاب عطاء شده تا وقتى كه از دست خودشان جزيه بدهند در حاليكه آنان خوار شدگانند [29]

يهوديها گفتند عزير پسر خدا است و نصارى گفتند مسيح پسر خدا است اين قول آنها است بدهنهايشان مشابه ميسازند سخن خود را بسخن كسانيكه پيش از ايشان كافر شدند خدا آنها را بكشد چگونه بر گردانيده ميشوند از حق بباطل [30]

علماء و رهبانان را بغير خدا بربوبيت گرفتند و همچنين مسيح پسر مريم را و امر نشده‏اند مگر اينكه عبادت نمايند خداى واحد را نيست الهى مگر او منزه و مبراء است خدا از آنچه براى او شريك ميآورند [31]

اراده ميكنند كه نور خدا را بدهنهايشان خاموش كنند و خدا اباء دارد مگر اينكه نور خود را تمام نمايد و لو اينكه كافرها كراهت دارند [32]

خدا آنكسى است كه محمد [صلى اللّه عليه و آله و سلّم‏] را فرستاد بهدايت يعنى بقرآن و دين حق كه اسلام است تا ظاهر و غالب گرداند اسلام را بر تمام دين‏ها و اگر چه مشركين كراهت داشته باشند [33]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد همانا بسيارى از علماء و رهبانان مالهاى مردم را بباطل ميخورند و راه خدا را مى‏بندند و كسانى كه طلا و نقره را دفينه ميكنند و در راه خدا انفاق نمى‏نمايند مژده بده آنها را بعذاب دردناك [34]

در روز كه گرم ميكنند آنرا در آتش جهنّم و پيشانى و پهلو و پشت او را داغ ميكنند و ملائكه بآنها گويند اين همانست كه براى خودتان ذخيره نموده بوديد پس بچشيد عذاب آنچه را كه اندوخته كرده بوديد [35]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 32

 (توضيح آيات)

قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ در اين آيه خداى تعالى بمؤمنين امر بقتال فرموده با آنهائيكه ايمان بخدا ندارند و نه بروز قيامت معترفند و نيز حرام نميدانند آنچه را كه خدا حرام نموده و متدين بدين حق نيستند و مقصود از اينها اهل كتاب از يهوديان و نصرانيانند مجاهد گفته پس از نزول اين آيه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داخل در جهاد تبوك شد، كلبى گفته بجنگ بنى قريظه و بنى النظير روانه گرديد و آنها با حضرت صلح كردند و آن اول جزيه‏ئى بود كه اسلام از يهوديها گرفت و اول ذلتى بود كه بر آنان وارد گرديد.

و اينكه در آيه يهوديان و نصرانيان را توصيف نموده كه بخدا و روز قيامت ايمان ندارند براى اينستكه آنها بزبان خدا ميگويند لكن معرفت بخدا ندارند، يهوديها بتشبيه قائلند و نصرانيها بتثليث، وقتى اين دو دسته از اهل ديانات راجع بتوحيد اين طور كج باشند باقى فرق كفار حالشان معلوم است و ظاهر است كه جز دين اسلام و مؤمنين دينى نيست كه ايمان بخدا و روز قيامت بدرستى و حقيقت داشته باشد، و نيز براى خدا فرزند قائلند با اينكه نسبت فرزند بهر معنائى كه باشد بر خدا روا نيست اين است كه اينها بخدا يعنى بتوحيد ايمان ندارند و نيز بقيامت اگر چه بزبان ميگويند لكن بباطن و از روى دليل معتقد نيستند بدليل اينكه اگر معتقد بمعاد بودند در مقام جستن دين حق برميآمدند مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ يعنى از اهل كتاب آنهائيكه بآنها كتاب عطاء شده مثل يهود و نصارى و او (وَ هُمْ صاغِرُونَ) حاليه است يعنى با آنها جنگ كنيد تا جزيه بدهند در حالى كه ذليل باشند زيرا كه آنها از ترس جانشان راضى ميشوند كه بمسلمانها جزيه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 33

 بدهند و ظاهرا از سه دسته اهل ديانات جزيه ميگرفتند: يهود و نصارى و مجوس كه آنها با اينكه پيمبرشان و كتابشان معلوم نيست با اين حال از اهل ديانات محسوب گرديده‏اند و از آنها جزيه ميگرفتند.

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ خداى تعالى سخنان شنيع يهود و نصارى را بيان ميكند كه يهود عزير را پسر خدا گفته‏اند و نصارى مسيح را پسر خدا دانسته‏اند و آيه دليل بر اين است كه اهل ديانات بايد كشته شوند و يا جزيه بدهند بدليل اينكه معروفين از اهل ديانات يهوديان و نصرانيانند و اينها بخدا و بتوحيد كه اس اساس ايمان است ايمان ندارند زيرا كه توحيد با ولد داشتن منافات دارد و يهوديها عزير را ابن اللّه گفته‏اند و نصارى مسيح را ابن اللّه گويند و سخنان اينها شبيه بسخنان كسانى است كه قبلا كافر شدند خدا آنها را لعنت كند چگونه دروغ بر خدا مى‏بندند و چون اينها كافر شدند اين است كه كفرشان قتل آنها را ايجاب نمود.

در مجمع البيان گفته (قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ) از ابن عباس است كه قائل باين قول جماعتى از آنها بودند كه نزد نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدند بعضى از آنها سلام بن مشكم و نعمان بن اوفى و شاس بن قيس و مالك بن الضنيف اينها گفتند عزير پسر خدا است، و بقولى جماعتى از يهوديها در زمان پيش اين طور ميگفتند و بعد آنان منقرض گرديدند، و عزير كسى بود كه تورات را از حفظ قرائت مينمود و جبرئيل باو تعليم نموده بود اين بود كه گفتند (عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ) و خداى تعالى اين قول را بتمامشان نسبت داد لكن امروز يهوديها چنين نميگويند مثل اينكه گفته ميشود خوارج قائلند كه اطفال مشركين معذبند در صورتى كه همه آنها نميگويند بلكه فقط ازارقه از آنها چنين ميگويند، و دليل بر اينكه جماعتى از آنها قائل باين قول بودند اين است وقتى اين آيه را شنيدند با شدت حرصشان بر تكذيب رسول انكار ننمودند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 34

وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يعنى اينها چيزى بزبان گفتند كه نه كتابى بر آن آمده و نه بر آن حجت و برهانى است و نه صحيح است، و بقولى اينها قولشان موافق با قلبشان نيست و اين سخن زور و بى‏معنى است كه (بر آن برهانى ندارند) قوله تعالى (يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ).

يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (يُضاهِؤُنَ) يعنى (يشابهون) از ابن عباس و موافقت كرده او را حسن، (قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا) يعنى [قول نصارى‏] شبيه قول كسانى است كه (لات و عزى و مناة الثالثة الاخرى) را عبادت ميكنند. [ابن عباس و مجاهد و فراء] و بقولى قول آنها شبيه آنهائى است كه ملائكه را عبادت ميكنند و گويند اينها بنات اللّه‏اند (مِنْ قَبْلُ) يعنى قول نصارى شبيه قول يهوديان پيش است پس نصارى گفتند (الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ) همان طورى كه قبلا يهود ميگفتند (عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ) است (قاتَلَهُمُ اللَّهُ) يعنى خدا آنها را لعنت كند، ابن عباس.

از ابن انبازى نقل شده كه گفته (اصل المقاتله) از قتل است وقتى بخدا نسبت داده شود بمعنى لعنت است زيرا كسى را كه خدا لعنت كند بمنزله كسى است كه كشته شده باشد (أَنَّى يُؤْفَكُونَ) چگونه از حق برگشته‏اند و دروغ باو مى‏بندند و گفته داعى آنها بر اين نسبت چيست.

 (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ) يعنى علمائهم (وَ رُهْبانَهُمْ) يعنى عبادهم (أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) از ابى جعفر ع و ابى عبد اللّه ع روايت شده كه گفته‏اند [و اللّه اينها روزه نميگيرند و نماز نميخوانند لكن براى خود حلال را حرام كردند و حرام را حلال نمودند و اينها تابع رهبانيين گرديدند (و عبدوهم من حيث لا يشعرون) از روى نفهمى آنها را عبادت نمودند].

از ثعلبى نقل ميكنند كه او بسند خود عن عدى بن حاتم روايت كرده كه گفته آمدم نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در گردن من صليبى از طلا بود بمن گفت اى عدى اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 35

 بت كه در گردن خودت ميباشد بينداز، عدى گفت من آنرا انداختم پس از آن حضرت از سورة البرائة اين آيه را قرائت نمود (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ الخ) عدى بن حاتم گفته من گفتم ما آنان را پرستش نميكنيم فرمود آيا نيست كه حرام كرده‏اند آنچه را كه خدا حلال كرده و شما آنرا حرام ميدانيد و حلال كرده‏اند آنچه را خدا حرام گردانيده و شما آنرا حلال ميدانيد عدى گفته گفتم آرى فرمود اين است عبادت آنها.

 (وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ) يعنى بغير خدا مسيح را اله گرفتند (وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً) يعنى معبود واحد (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) مستحق عبادت نيست غير او و عبادت محقق نميگردد مگر براى او (سُبْحانَهُ) تنزيه او است (عَمَّا يُشْرِكُونَ) يعنى او منزه است از آنچه شرك ميآورند و منزه و مبراء است از آنچه باو نسبت ميدهند و از آنچه لايق مقام قدس او نيست.

 [پايان‏] يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ جماعت كفار و مشركين باين الفاظ و سخنان ركيك كه از دهنشان بيرون ميآيد مراد و مقصودشان اين است كه نور خدا را خاموش كنند.

بقولى مقصود از نور خدا در اينجا دين اسلام است، و بقولى قرآنست، و بقولى كلمه توحيد است و بمناسبت آيه بالا كه در مقام مذمت يهود و نصارى بود كه توحيد خدا را منكر بودند اين قول مناسب‏تر مينمايد.

و در مجمع البيان گفته بيان اين كلام عجيب است و با اين حال متضمن كوچكى آنها و ضعف كيد آنان است زيرا كه دهن تأثير نميكند مگر در نور ضعيف مثل نور چراغ نه نور عظيم.

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ او است خدائى كه رسولش يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فرستاد با اسباب هدايت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 36

 از قرآن و قوانين محكم و ثابت و معجزات ظاهره و دين حق يعنى دينى كه بر حق و مشتمل بر حقايق و از عين حقيقت صادر گرديده تا اينكه چنين دين محكم و پاينده را بر تمام اديان عالم غالب گرداند و بر كل آنها مظفر و منصور گردد و لو اينكه مشركين كاره باشند يعنى بر خلاف ميل آنها كه اراده دارند بدهنهاى ناچيز خود نور خدا را خاموش گردانند، نور خدا يعنى دين اسلام غالب بر همه اديان است.

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏] ابن عباس در تفسير آيه گفته حق تعالى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بر تمام شرايع مطلع گردانيد.

2- اكثر مفسرين گفته‏اند كه [ها] در (لِيُظْهِرَهُ) راجع بدين حق است ابو هريره و ضحاك گفته‏اند معنى آيه اينست: تا اينكه دين حق را بر تمام دينها برترى بدهد و اين وقتى است كه عيسى ع از آسمان فرود آيد، سدى گفته اين وقت خروج مهدى [عج‏] است كه همه دينها يكى شود و هيچكس نماند كه اسلام نياورد يا بطوع و رغبت يا بكره و اجبار يا بگردن او جزيه نهند و در اخبار موافق و مخالف چنين آمده، و اين قول از حضرت باقر [ع‏] و صادق [ع‏] و جمله اهل بيت عليهم السّلام روايت شده.

كلبى گفته هنوز تأويل آيه پديد نشده و قيامت بر پا نگردد تا پديد نشود [يعنى تا دين اسلام عالم را فرا نگيرد قيامت برپا نخواهد گرديد].

مقداد اسود از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند كه فرموده بر پشت زمين باقى نميماند خانه‏ئى مگر اينكه كلمه اسلام در آن داخل ميگردد

 (اما بعز عزيز او بذل ذليل)

يعنى يا خدا آنها را بتوفيق قبول اسلام عزيز گرداند كه بطوع و رغبت ايمان آورند و اهل آن شوند و بآن عزيز گردند يا آنها را ذليل ميگرداند تا حق را بعنف گردن نهند.

 [ابو الفتوح رازى‏] اخبار و احاديث از طرق شيعه و سنى راجع بظهور مهدى عجل اللّه تعالى فرجه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 37

 و نزول عيسى ع از آسمان لا تعد و لا تحصى وارد گرديده، و حديث‏

 (يملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا)

را ميتوان گفت از متواترات است و آن در آخر الزمان خواهد بود.

و اين مطلب باضافه بر متواترات احاديث روى قاعده تكامل كه بوجدان مشاهده ميكنيم هر چيزى را كه در عالم آفريده شده غايت و فايده‏ئى دارد و تا سير استكمالى او بمنتهى نرسد تحول پيدا نميكند البته براى زمين ما هم غايت و فايده‏ئى است كه بايستى بكمال لايق بخود برسد و معلوم است كه فائده زمين و اهل زمين اينست كه كلمه توحيد و اسلام سرتاسر آنرا فرا بگيرد و اينكه هنوز واقع نگرديده و نظر به اين كه (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا) سوره احزاب آيه 62، بايستى بغايت برسد و بعد منحل گردد بعالم قيامت و آن همان موقع ظهور مهدى عجل اللّه تعالى فرجه است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ اين آيه توضيح آيه بالا است و بيان عمل احبار و رهبانيين است كه عمل اينها چنين است كه بدون حق مالهاى مردم را ميگيرند، و شايد مقصود اين باشد كه آنها در احكام و شرايع مغالطه ميكنند و رشوه ميگيرند و در عمل تدليس مينمايند و باطل را بصورت حق بر عوام جلوه ميدهند و اينان از راه تدليس كه باطل را بصورت حق جلوه ميدهند راه خدا را مى‏بندند و مردم را گمراه ميگردانند و نميگذارند كه اسلام بياورند.

وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ شايد آيه اشاره باشد بهمان رهبانيين كه اوصاف آنها را بيان نموده اگر چه ظاهر آيه اختصاص بآنها ندارد زيرا كه (الَّذِينَ) از موصولات است و عموم دارد شامل ميگردد هر كسى را كه طلا و نقره را كنز كند و انفاق ننمايد و ظاهرا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 38

 مقصود از ترك انفاق منع زكوة است زيرا كه در حديث رسيده كسيكه زكوة مالش را اداء كند آيه شامل او نميگردد اگر چه مالش زياد باشد و آنرا دفينه كند در مجمع از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل ميكند كه وقتى اين آيه نازل گرديد گفت‏

 (تبا للذهب تبا للفضة)

و سه مرتبه مكرر نمود و اين مطلب بر اصحاب مشكل آمد عمر سؤال كرد ما چه مالى را بگيريم حضرت فرمود [زبان ذاكر و قلب شاكر و زوجه مؤمنه كه شما را در دين كمك نمايد] و نيز از امير المؤمنين ع است كه آنچه زيادتر از چهار هزار است آن كنز است خواه زكوة آنرا داده باشد يا زكوة نداده باشد.

و از امالى نقل شده كه چون اين آيه نازل گرديد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت هر مالى كه زكوة آن داده شده باشد آن كنز نيست اگر چه تحت هفت طبقه زمين باشد و هر ماليكه زكوة آن داده نشده باشد آن كنز است اگر چه روى زمين باشد يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ يعنى بشارت بده گنج كنندگان را بعذاب در روز كه بر آن گنجها در دوزخ آتش برافروزند پس بآن دينار و درهم سوزان پيشانى‏ها و پهلوها و پشتهاى آنها داغ كرده شود و بآنها گفته ميشود اينست كه براى خودتان گنج كرده بوديد پس بچشيد وبال آنچه را كه ذخيره ميكرديد.

و از خود آيه معلوم ميشود كه آن ماليكه زكاتش داده نشده باشد و بدون مصرف جمع شده باشد چنين مالى است كه در قيامت (يُحْمى‏ عَلَيْها) در دنيا خوش بنظر ميآيد و در قيامت كه هر چيزى بحقيقت جوهرى خود ظاهر ميگردد بصورت آتش شديد ميگردد و بپيشانى و پهلو و پشت صاحبش داغ ميزند اين حقيقت طلا و نقره است اين است كه در آيه كنز را مقيد نموده بعدم انفاق و مناط همان مالى است كه جمع شده و زكاتش داده نشده باشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 39

 [سوره التوبة (9): آيات 36 تا 40]

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (36) إِنَّمَا النَّسِي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (37) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ (38) إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (39) إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (40)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 40

 [ترجمه‏]

همانا عدد ماهها نزد خدا دوازده ماهست در كتاب خدا در روز كه آسمانها و زمين را آفريد از آنها است چهار ماه حرام اين است حساب استوار پس در اين ماهها بنفس خود ستم نكنيد با تمام مشركين جنگ كنيد همين طورى كه آنها با تمام شما جنگ ميكنند و بدانيد حقيقة خدا با پرهيزكاران است [36]

همانا تأخير انداختن حرمت ماهى بماه ديگر زياد كردن كفر است بر كفر آنهائيكه كافر شدند باين كار گردانيده ميشوند در گمراهى زياد بر زياد از ماههاى حرام يك ماه را در سالى حلال ميكنند و در سال ديگر همان ماه را حرام تا مطابق سازند با آن عدد چهار ماه را كه خدا حرام كرده پس حلال ميكنند آنچه را خدا حرام كرده براى آنان سوء عملشان آراسته گرديده و خدا قوم كافرين را هدايت نميگرداند [37]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد چيست شما را كه وقتى بشما گفته ميشود در راه خدا جهاد كنيد بر زمين سنگين ميشويد آيا بحياة دنيا راضى شديد عوض از آخرت پس نيست متاع دنيا نسبت بآخرت مگر اندك [38]

اگر در راه خدا جهاد نكنيد (خدا) شما را عذاب ميكند عذاب دردناك و تبديل ميكند شما را بطائفه ديگر كه فرمان ببرند و ضررى بر او وارد نميگردد و خدا بر هر چيزى توانا است [39]

اگر شما او را [پيمبرش را] يارى نكنيد همانا خدا او را يارى نمود وقتى كه كفار او را (از مكه) بيرون كردند دومى از دو تا [ابو بكر] كه آن دو تا در غار بودند وقتى كه (رسول) بهمراهش ميگفت محزون مباش خدا با ما است پس خداوند سكينه و اطمينان را بر رسولش نازل گردانيد و او را مؤيد گردانيد بقشونى كه شما آنرا نديديد و قرار داد كلمه كسانيكه كافر شدند ناچيز و در زير و كلمه خدا بلند و اعلى است و خدا غالب و درستكار است [40]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 41

 (توضيح آيات)

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ اشاره به اين كه در كتاب تكوينى در ابتداء خلقت اجسام عالم مطابق حكمت و علم بصلاح ماههاى سال دوازده عدد تنظيم شده و چهار عدد آنها ماه حرام است كه در آن جنگ و قتال حرام است و اين چهار ماه سه عدد آنها ذى القعده و ذى الحجه و محرم است كه اين سه ماه دنبال هم ميباشند و ماه رجب كه از ماههاى حرام است جدا افتاده.

ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً اين حسابى است پاينده و خطاب بمؤمنين است كه بنفسهاى خود ستم نكنيد به اين كه هتك حرمت ماههاى حرام كنيد و مرتكب حرام گرديد و پس از تمام شدن چهار ماه حرام با تمام مشركين جنگ كنيد همان طورى كه آنها در مقام قتال با تمام شماها ميباشند، و قمى از حضرت باقر ع روايت كرده كه (كَافَّةً) يعنى جميعا.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ بشارت براى مؤمنين با تقوى است فرموده بدانيد كه خدا با متقين است يعنى همانا خدا با اشخاص با تقوى است كه گويا خداى تعالى براى مؤمنين با تقوى ضمانت نموده كه شما اگر متقى و صالح باشيد نصرت و مظفريت نصيب شما خواهد گرديد زيرا كه خدا ياور و مدد دهنده شما است.

إِنَّمَا النَّسِي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا عمل مشركين و كافرين چنين بوده كه ماههاى حرام را عقب مى‏انداختند بماههاى ديگر كه جنگ در آن جايز بود و البته غرض آنها تغيير دادن حكم خدا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 42

 بوده اين است كه فرموده اين عملشان زيادتى در كفر آنها است و باين عمل گمراه ميگردند آنهائيكه كافر شدند و تغيير آنها چنين است:

يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ يعنى قرار ميدهند ماه حرام را حلال در يك سال اگر محتاج بجنگ نشوند و ميگويند اين ماه بعوض آن ماه و آن ماه حلال را حرام ميگيرند در سال بعد كه عدد ماههاى حرام مطابق چهار عدد باشد.

در تفسير كاشفى گفته چون طبيعت اهل جاهليت بقتل و غارت عادت داشت و در ماههاى حرام جنگ نميكردند و از اينكه سه ماه متصل بهم جنگ حرام بود تنگ آمدند و گفتند ما سه ماه پى در پى بدون تاراج و غنيمت تحمل نداريم قلمس كنانى در موسم حج در موقف آمد و ايستاد و خطبه‏ئى خواند و گفت اى جماعت عرب خداى شما در اين سال محرم را حلال گردانيده و حرمت آنرا تأخير انداخته بماه صفر مردم قول او را قبول كردند، باز سال ديگر ندا داد كه خداى تعالى محرم را حرام گردانيد و صفر را حلال كرد و گاهى در اثناى محاربات حرام را نو ميكرد و حرمت او را تأخير ميانداخت بماهى بعد از آن و آنرا حلال ميكرد و در هر سالى چهار ماه را حرام ميدانستند لكن بماههاى حرام اختصاص نميدادند همين عدد را اختيار ميكردند و اين عمل را نسيئى ميناميدند اين است كه فرموده‏

 (انما النسيئى زيادة فى الكفر)

همانا تأخير ماهى بماه ديگر افزونى است در كفر زيرا كه تحليل ما حرم اللّه و تحريم ما حلل اللّه كفرى ديگر مزيد بر كفرشان گرديد.

 [پايان‏] زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ آن كافرين بدى اعمالشان در نظرشان آراسته گرديد و قبح اعمالشان را نيكو گمان كردند و خدا جماعت كافرين را هدايت نميكند.

هدايت نكردنشان شايد براى اين باشد كه كافرين اعمال بدشان در نظرشان نيكو جلوه ميكند و كفر در حاق قلبشان جاى گزين گرديده و ملكه نفسانى آنها                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 43

 شده اين است كه ديگر قابل هدايت نميباشند و چون ديگر استعداد ايمان ندارند خداى تعالى آنها را هدايت نميكند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ الخ در شأن نزول آيه گفته‏اند اين آيه راجع بجنگ تبوك است در سنه عشر پس از باز گشت مسلمانها از طائف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را طلبيد و گفت براى جهاد با كفار بيرون رويد در آنموقع قحطى و شدت گرما و راه دور با كثرت عدد كفار توأم گرديده بود اين بود كه اين امر بر مؤمنين دشوار آمد و تهاون و سستى كردند، و گويند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سفرى نكرده بود كه دورتر و شديدتر از اين سفر باشد آنوقت اين آيه نازل گرديد.

 (اثَّاقَلْتُمْ) در اصل (تثاقلتم) بوده [تا] را در [ثا] ادغام كردند چون قريب المخرج بودند پس الف وصل در ابتدايش در آوردند تا ممكن باشد ابتداء بآن.

 (ما لَكُمْ) [بما] استفهامى عتاب مينمايد و مؤمنين را توبيخ ميكند كه اى مؤمنين چيست شما را كه وقتى بشما گفته شد بيرون رويد و در راه خدا جهاد نمائيد شما تهاون و سستى مينمائيد و بزمين دل بسته‏ايد و حيات دنياى دنى خود را برميگزينيد بر حيات آخرت يعنى دنياى پست فانى را گرفته‏ايد و آخرت باقى را رها كرده‏ايد در صورتى كه حيات دنيا نسبت بحيات جاودانى نيست مگر چيزى اندك.

إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ در اين آيه تهديد سخت نموده بآنهائيكه در امر جهاد تهاون و تكاسل نمودند كه اگر براى جهاد بيرون نرويد خداى تعالى شما را عذاب ميكند عذاب سخت و پس از هلاكت شما جماعت ديگرى را بجاى شما جاى گزين ميگرداند و چيزى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 44

 باو ضرر نميرساند و خدا بر هر چيزى توانا است، و در مرجع ضمير (لا تَضُرُّوهُ) دو قول است: بقولى (الله) است، و بقولى (رسول) است يعنى برسول ضررى نميرسانيد و (يستبدل و يعذبكم) جزاء شرط است يعنى اگر بيرون نرويد براى جهاد چنين ميشود كه هم شما را عذاب ميكند و هم تبديل ميشويد بجماعت ديگرى زيرا كه خداوند بر همه چيز توانا است.

إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ظاهرا خطاب بهمان جماعتى است كه از امر جهاد تهاون نمودند يعنى اگر شما يارى رسول ما را نكنيد بزودى خداى تعالى او را يارى ميكند همان طورى كه او را يارى نمود آنوقتيكه كفار مكه او را بيرون كردند و با او نبود مگر يك مردى در غار و آن غار كوهى بود در طرف راست مكه و دورى آن از مكه يك ساعت راه است و او برفيق خود ابو بكر ميگفت محزون مباش همانا خدا با ما است، در تفسير صافى از كافى از حضرت باقر ع روايت ميكند كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در غار رو بابو بكر نمود و فرمود مطمئن باش خدا با ما است در حاليكه ترس ابو بكر را فرا گرفته بود و چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اضطراب او را ديد گفت ميخواهى ببينى مجالس اصحاب خودم را از انصار كه دور هم نشسته‏اند و حديث ميكنند و ببينى جعفر و اصحابش را كه در دريا سير ميكنند گفت آرى حضرت دست بصورت او ماليد آنوقت ابو بكر نظر كرد باصحاب و ديد دور هم نشسته و حديث ميكنند و جعفر در دريا سير ميكند در آنوقت در دل ابو بكر گذشت كه او ساحر است (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ) در كافى از حضرت رضا ع اين طور قرائت نموده (على رسوله) و حضرت فرمود ما اين طور قرائت ميكنيم و اين چنين نازل گرديده، و نيز عياشى از حضرت باقر ع روايت كرده كه فرمود آنهائيكه بر ما دليل ميآورند بقوله تعالى (ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ) بر اينها آيه حجتى نيست قسم بخدا قال اللّه تعالى (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ) گفت آيا نمى‏بينى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 45

 كه سكينه بر رسول نازل گرديده، و در جوامع، قراء نسبت بصادق [ع‏] داده‏اند كه فرموده (وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها) يعنى ملائكه.

 [پايان‏] وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا شايد (كلمه) كنايه باشد از شأن و منزلت يعنى خداى تعالى قرار داد دين و آئين كفار را در پائين‏تر از فرومايگان و دين حق و كلمه توحيد را در بالاترين مراتب قرار داد و دين و شرع كه آن كلمه عليا است هميشه بلند بوده و هميشه بلند خواهد بود، از ابن عباس نقل شده كه كلمة كفار كفر است و شرك و كلمة خداى تعالى ايمان است و گفتن (لا اله الا الله).

وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) خدا غالب و درستكار است و البته پيمبرش را يارى ميكند محتاج بيارى كردن ديگرى نيست و معلوم است كه از روى حكمت پيمبرش را ارشاد نمود كه از شر كفار در غار پنهان گردد.

مفسرين گفته‏اند چون رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در غار رفت و نام آن [غار ثور] بود كبوترى آمد و درب غار خانه گذارد وقتى سراقة بن مالك آنجا رسيد و او در پى گرفتن رسول بود و مردى از طائفه خزاعه بنام ابو كرز با آنها بود و او جاى پاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ميديد و بدنبال آن ميرفت تا رسيد بدرب غار پس گفت اين جاى قدم محمد [ص‏] است قسم بخدا كه مثل جاى قدمى است كه در مقام ابراهيم عليه السلام است و گفت اين جاى پاى ابى قحافه يا پسر او است و گفت از اينجا تجاوز نكرده‏اند يا بآسمان بالا رفته‏اند يا بزمين فرو شده‏اند.

و نيز خداوند بعنكبوت الهام نمود كه فورا آنجا تار دميد اين بود كه وقتى كفار چنين ديدند يقين كردند كه حضرت در غار نرفته گفته تا اينجا جاى قدم او است از اينجا يا بآسمان رفته يا بزمين فرو شده زيرا كه تار عنكبوت و خانه كبوتر شهادت ميدهد كه در غار نرفته است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 46

 [سوره التوبة (9): آيات 41 تا 48]

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41) لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42) عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ (43) لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (44) إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45)

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ (46) لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (47) لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (48)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 47

 [ترجمه‏]

براى جنگ با كفار سبك باران و مجهزانه بيرون رويد و در راه خدا بمال و جانتان مجاهده كنيد و اين عمل براى شما خير است اگر بوده باشيد كه بدانيد [41]

اگر خواسته دنيوى و سفرى ميانه و نزديك بود همانا تو را بطمع مال پيروى ميكردند و لكن بر اينها دور است مسافتى كه بايد بمشقت طى كنند، بزودى بخدا قسم ياد ميكنند كه اگر استطاعت داشتيم با شما بيرون ميآمديم اينان نفسهاى خود را هلاك ميكنند و خدا ميداند كه اينها دروغگويانند [42]

خدا تو را عفو نمود براى چه باينها اذن دادى اگر اذن نميدادى تا بر تو ظاهر گردد آنهائيكه راست گفتند و دانا گردى بآنهائيكه دروغگويانند [43]

از تو طلب رخصت نميكنند كسانيكه بخدا و روز قيامت ايمان آورده‏اند در اينكه با مالهايشان و نفسهايشان جهاد كنند و خدا بپرهيزكاران دانا است [44]

جز اين نيست كه از تو طلب اذن ميكنند كسانيكه بخدا و روز آخرت ايمان ندارند، و قلبهاى آنها در شكّ افتاده پس آنان در شكّ خود سرگردانند

و اگر آنان اراده كرده بودند كه براى جهاد بيرون روند همانا اسباب سفر را آماده كرده بودند لكن خدا از موفق گردانيدن آنها و برانگيختن آنها كراهت داشت پس آنها را بازداشت و گفته شد بنشينيد با نشسته‏گان [46]

اگر اين منافقين با شما مؤمنين بيرون مى‏آمدند براى شما زياد نميكردند جز تباهى و بدى و عذر و همانا بين شما مخالفت مى‏انداختند و براى شما فتنه مى‏جستند و در بين شما براى آنها جاسوسانند و خدا بستمكاران دانا است [47]

همانا محققا منافقين پيش از اين در طلب فتنه بودند كه امر را بر تو بگردانند تا اينكه حق آمد و امر خدا ظاهر گرديد در حالى كه آنها كراهت داشتند [48]

.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 48

 (توضيح آيات)

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- اول آيه‏ئى بود از سوره برائة كه بر رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرود آمد [ابو الضحى‏] 2- (خِفافاً وَ ثِقالًا) پير باشيد يا جوان، يعنى اگر پير باشيد يا جوان بايد برويد.

 [مجاهد و عكرمه و بعض ديگر از مفسرين‏] 3- خفافا من المال، اگر توانگريد يا درويش بايد بيرون برويد [ابو صالح‏] 4- ثقال، آنهائيكه مشغول بصنعت باشند يا بيكار. [ابن زيد] 5- سواره باشيد يا پياده، و آراء ديگرى نيز در معنى (خِفافاً وَ ثِقالًا) گفته‏اند و از مفسرين نقل كرده‏اند كه در بيان آن چندان فائده‏ئى بنظر نميآيد.

خلاصه از آيه چنين برميآيد كه در امر جهاد مخصوصا جنگ تبوك كه براى سختى آن عذر ميآورند تأكيد بيشترى شده كه بهر حالى هستيد بايد برويد و در راه خدا بمال و جانتان جهاد نمائيد و اگر شما مؤمنين آن فوائديكه در جهاد نصيب شما ميشود ميدانستيد در امر جنگ تبوك تهاون و سستى نمى‏نموديد.

لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ اسم كان محذوف است يعنى (لو كان ما دعوتهم اليه عرضا قريبا) اگر اينكه آنها را بآن دعوت ميكنى يعنى جهادى كه بآنها امر ميكنى اگر غنيمتى نزديك بود (قاصدا) در اينجا بمعنى ذو قصد است يعنى اگر سفرى بود ميانه كه نه خيلى دور بود و نه نزديك همانا متابعت تو را مينمودند لكن چون اين راهى كه آنها را امر بآن ميكنى راهى است دور يعنى تبوك و بمشقت و سختى بايد طى نمود اين است كه سستى مينمايند.

از عياشى نقل ميكنند كه از حضرت صادق ع روايت ميكند كه فرموده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 49

 است خدا ميدانست كه اگر غنيمتى بود نزديك و سفرى متوسط عمل ميكردند وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ اين يكى از پيش‏گوئيهاى قرآن بشمار ميرود كه برسولش خبر ميدهد كه آنهائيكه در امر جهاد تبوك تهاون و سستى نمودند وقتى شما از جنگ برگشتيد در مقام عذرخواهى برميآيند و قسم بخدا ياد ميكنند كه اگر ما استطاعت داشتيم با شما بيرون ميآمديم براى جهاد.

يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ در كتاب توحيد صدوق از حضرت صادق ع روايت شده كه گفت خدا قول آنها را تكذيب نموده كه گفتند ما اگر استطاعت داشتيم با شما بيرون ميآمديم آنها دروغ گفتند كه ما استطاعت براى خروج نداشتيم استطاعت داشتند عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ قمى از حضرت باقر ع روايت كرده تا اينكه بشناسى اهل غدر و آنهائى كه بدون عذر نشستند.

در تفسير صافى از جوامع نقل ميكند كه گفته اين معاتبه كه خداى تعالى رسولش را عتاب ميكند معاتبه لطيفى است كه قبل از عتاب ابتداء بعفو ميكند و جايز است عتاب از خدا در چيزيكه غير آن بهتر است يعنى اگر اذن نداده بودى قبل از تبين آن اولى بود نه اينكه گناه كردى خصوصا نسبت بانبياء و اين طور نيست كه از جنايت باشد حاشا سيد الانبياء از اينكه جنايت باو نسبت داده بشود.

در عيون اخبار الرضا ع در جواب سؤال مأمون از عصمت انبياء كه فرمود اين از آن چيزهائى است كه نازل شده از قبيل (اياك اعنى و اسمعنى يا جارة) خدا خطاب بپيمبرش نموده و مرادش امّت او بودند، و مثال فارسى آن اين است كه ميگويند (بدر ميزنم ديوار تو بشنو).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 50

لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ اين آيه معيار و تميز دادن بين مؤمن را از غير مؤمن اين طور بيان مينمايد كه آنكسيكه واقعا و حقيقة بخدا و روز قيامت ايمان دارد علامت چنين ايمانى اين است كه در امر جهاد بلكه در هر امر خيرى سبقت ميگيرد و بمجرد اينكه فرمان جهان صادر گرديد با مال و جان خود در راه خدا جهاد ميكند و از تو طلب اذن نميكند زيرا كه مؤمن خود را موظف ميداند كه مطيع امر مولى باشد و خدا عالم و دانا است بكسانيكه متقى و پرهيزكارند.

إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ خداى تعالى برسولش خبر ميدهد و سبب لمى اذن خواهان را اين طور تذكر ميدهد كه آنهائيكه از تو در قعود و نرفتن بجنگ اذن مى‏طلبند آنان كسانى ميباشند كه بخدا و قيامت ايمان ندارند و در قلبشان شكّ است و در شكشان مترددند يعنى ايمان در قلبشان تمركز ننموده گاهى مايل بايمان و گاهى مايل بكفرند وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ اگر اين منافقين ميخواستند با مؤمنين براى جهاد بيرون روند البته زاد و توشه سفر را مهيا مينمودند و لكن خدا حركت آنها را كراهت داشت و نخواست با مؤمنين در جنگ همراهى نمايند اين بود كه خوف را بر آنها غالب گردانيد و آنها را از حركت بازداشت و بآنان گفته شد بنشينيد با نشسته‏گان يعنى زنها و بچه‏ها و مريضها و اين اشاره بكمال پستى آنها است.

لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ آيه توقع دخل است كه گفته نشود خدا خودش خواسته بود كه آن جماعت

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 51
از آن فيض عظمى يعنى جهاد باز شوند زيرا كه آيه صريح در اين است كه خدا كراهت داشت يعنى نميخواست كه آنها حركت كنند و البته وقتى خدا نميخواست چگونه بر آنها قدرت حركت بود، آيه پيش بينى نموده و فرموده اگر اين منافقين با شما مؤمنين خارج ميشدند و داخل جنگ ميگرديدند بر شما افزوده نميگرديد مگر تباهى و بدى يعنى چون اينها در دل دشمن اسلام بودند اگر داخل جنگ ميشدند مكرانديشى مينمودند و بين شما تفرقه ميانداختند و بناى سخن چينى و جاسوسى ميگذاردند و فساد مينمودند تا اينكه بين شما فتنه و فساد واقع گردد و بين شما (سماعون لهم) جماعتى هستند كه جاسوسى ميكنند براى منافقين و رموز جنگى شما را بدشمنانتان ميرسانند تا اينكه بين شما فتنه اندازند و جمعيت شما را تبديل بتفرقه نمايند براى اينكه باين وسيله دشمن بر شما غالب گردد و شما شكست بخوريد و خدا عالم و دانا است و ستمكاران را ميشناسد.

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ خداى تعالى رسولش را متذكر ميگرداند كه اين منافقين همانهائى ميباشند كه قبلا در صدد فتنه و فساد بودند و بمكر و تدليس كارهاى تو را دگرگون ميكردند و مسلمانها را متفرق ميگردانيدند مثل اينكه در جنگ احد از جنگ فرار كردند و در جنگ خندق گفتند (يا اهل يثرب لا مقام لكم) و نيز در جاهاى ديگر در ابطال كار تو حيله‏ها نمودند تا وقتى كه حق آمد يعنى نصرت الهى و تأييد ربانى شامل حال تو گرديد و ظاهر و غالب شد امر خدائى و اعلاء كلمة حق بر اهل عالم ظاهر گرديد و حال آنكه اين منافقين كاره بودند و نميخواستند كه مؤمنين غالب شوند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 52

 [سوره التوبة (9): آيات 49 تا 55]

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (49) إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50) قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52) قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ (53)

وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ (54) فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (55)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 53

 [ترجمه‏]

و از منافقين كسى باشد كه (برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) گويد بمن اذن بده كه نيايم بجهاد و مرا در فتنه مينداز آگاه باش كه در فتنه افتاده‏اند و همانا جهنّم بكافرين احاطه دارد [49]

اگر برسد بتو نيكوئى بدشان ميآيد و اگر برسد بتو مصيبتى ميگويند ما در كار خود پيش‏بينى كرده بوديم و اعراض ميكنند در حالى كه شادمانند [50]

 (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بگو هرگز بما نميرسد مگر آنچه را كه خدا براى ما نوشته است خدا يار و سازنده كار ما است و بايد مؤمنين بر خدا توكل نمايند [51]

آيا شما انتظار مى‏بريد كه بما يكى از دو نيكى برسد و ما منتظريم كه بشما از نزد خدا عذابى برسد يا بدست ما پس انتظار ببريد ما هم با شما از انتظار برندگانيم [52]

باينها بگو انفاق كنيد از روى ميل يا از روى كراهت هرگز از شما قبول نخواهد شد زيرا كه شما گروه فاسقينيد [53]

و چيزى مانع نگرديده از قبولى انفاقات آنها مگر اينكه آنان بخدا و برسولش كافر شدند و بنماز جماعت نميآيند مگر در حاليكه كسل ميباشند و انفاق نميكنند مگر اينكه كراهت دارند [54]

پس تو را بعجب نياورد مال آنها و نه اولاد آنها همانا خدا اراده نموده كه آنانرا بمال و اولاد در دنيا عذاب كند و روحشان از بدنشان بيرون رود در حاليكه كافرند [55].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 54

 (توضيح آيات)

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا مقول قول بعض منافقين است و شايد مقصود همانهائى بودند كه از جنگ تبوك سرپيچى نمودند و آن منافقين ميخواستند نفاق خود را بپوشانند اين بود كه نزد پيمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمديد، گفته‏اند مقصود (جد بن قيس است) كه رسول [ص‏] باو فرمود بيا بجنگ روميها گفت من مردى هستم مشتاق زنها ميترسم دخترهاى آنها را ببينم و بفتنه افتم، و شايد مقصودشان اين بود ما را در گناه ترك امر خود مينداز تا اينكه مخالفت امر تو عذاب بر ما ايجاب نمايد، آگاه باشيد كه اينها در فتنه سقوط نموده و واقع گرديده‏اند زيرا كه نفاق آنها ظاهر گرديده يا در فتنه و آزمايش تخلف از جنگ واقع گرديده‏اند.

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ شايد آيه اشاره باين باشد خواه باينها امر بجهاد با كفار بشود يا نشود و خواه بظاهر از ترس شمشير مؤمنين تابع بشوند يا نشوند اينها در فتنه واقع گرديده‏اند و جهنّم در باطن اينها بحقيقت افروخته شده و واقع در آنند و لو اينكه در صورت نمايان نيست لكن آثار جهنّم در آنها نمايان است بطوريكه گويا در وسط آن قرار گرفته‏اند.

إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ خداى تعالى باين آيات خباثت نفس منافقين را برسولش تذكر ميدهد كه اين جماعت چنينند هرگاه بتو حسنه‏ئى برسد بدشان ميآيد، ظاهرا مقصود از حسنه فتح و غنيمت و مظفريت است و اگر بتو مصيبتى برسد از غلبه كفار و غارت گويند ما كار خود را پيش‏بينى كرده بوديم كه داخل فتنه نشديم و شادى‏كنان برميگردند بخانه‏هاى خودشان.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 55

 قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا اى محمد باين منافقين كه منتظرند بتو و مؤمنين آسيبى برسد بگو هرگز بما از فتح و فيروزى يا سختى و دشوارى نخواهد رسيد مگر آنچه را كه خدا در لوح محفوظ و دفتر آفرينش در ازل نوشته و ثبت گردانيده (لا تبديل لسنة اللّه) اشاره به اين كه خواست شما در ضرر و نفع ما تغييرى در تقديرات ازلى حق تعالى نميدهد و آنچه براى ما از روى حكمت و علم بصلاح خواسته و نوشته تغييرپذير نخواهد بود او است صاحب و مولاى ما آنچه بر ما مقرّر گردانيده بجان و دل مى‏پذيريم.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ و مؤمنين باقتضاى ايمانشان بايستى اتكاء و اميدشان بخدا باشد نه بر مظفريت و غلبه بر اعداء و بدانند كه آنچه خداوند بر آنها نوشته و در عالم قضاء مقرّر گردانيده خواه غلبه و مظفريت باشد يا مغلوبيت تماما بنفع و صلاح آنها تمام ميشود و نيز آنچه موافق ميل و خواهش نفسانى آنها باشد يا نباشد خواه موافق ميل منافقين باشد يا نباشد وظيفه شخص مؤمن كه ايمان در قلبش نفوذ نموده چنين است.

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ (تربص) انتظار چيزى را گويند چه متاعى باشد كه انتظار گرانى يا ارزانى آنرا داشته باشند يا امرى كه در انتظار زوال يا حصول آن باشند.

باين منافقين بگو كه آيا انتظار ميبريد براى ما مگر يكى از دو نيكى را شايد مقصود از (حسنيين) يا كشته شدن در راه خدا و فوز ببهشت باشد يا فتح و غلبه و فيروزى و بدست آوردن غنيمت، و ما نيز منتظريم كه يا عذاب بر شما نازل گردد يعنى عذاب استيصالى آن طورى كه براى امتهاى پيشينيان وارد گرديده و يا بدست مؤمنين كشته گرديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 56

 در تفسير صافى از نهج البلاغه و در كافى از امير المؤمنين ع روايت ميكند كه فرموده مرد مؤمن مبراء از خيانت است و انتظار ميبرد يكى از دو امر نيك را يا داعى خدا را يعنى مرگ را پس آخرت براى او بهتر است و يا رزق خدا را پس او صاحب عيال و مال ميشود و با او است دين او و حسب او.

و در كافى از حضرت باقر ع (الا احدى الحسنيين) يا موت است در طاعت خدا يا ادراك ظهور امام و ما هم انتظار ميكشيم يا آنچه در آن از شدت است اينكه بآنها از نزد خدا عذاب برسد گفت آن مسخ است يا بدست ما و آن قتل است.

 [پايان‏] قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باينها بگو شما هر چه انفاق كنيد خواه از روى رغبت و ميل نفسانى باشد يا از روى كره و بى‏رغبتى انجام گيرد هرگز از شما قبول نخواهد گرديد زيرا كه شما منافقيد و البته منافق فاسق است.

آرى اگر عمل از روى ايمان و تقوى صادر گردد براى صاحبش اجر جزيل مهيا ميگردد و اگر از روى نفاق و عدم خلوص واقع گردد هر قدر هم زياد باشد ذره‏ئى نتيجه بخش نخواهد گرديد قولى تعالى (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) شاهد بر اين است.

وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ در اين آيه سبب لمى عدم قبول اعمال منافقين را تذكر ميدهد و بيان ميكند آنچه را كه سبب عدم قبولى اعمال آنها و انفاقات آنها است، اس اساس آن كفر و عدم ايمان است كه كفر بخدا و برسول اعمال را هر قدر هم نيك بنظر آيد حبط ميكند و همين كفر منافقين بوده كه آنها از ترس شمشير مؤمنين اظهار ايمان مينمودند و در نماز جماعت حاضر ميگرديدند در حاليكه كسل بودند زيرا كه ايمان در قلب آنان جاى گزين نشده بود و نيز از روى كراهت و دشوارى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 57

 انفاق مينمودند زيرا كه اميد بوعده‏هائى كه بپاداش انفاق كننده داده معتقد نبودند در كافى از حضرت صادق ع چنين روايت كرده (كه با ايمان هيچ عملى ضرر نميرساند و با كفر هيچ عملى نفع ندارد آيا نمى‏بينى اينكه خداى تعالى گفته (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الّا انهم كفروا باللّه و برسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و عياشى نيز همين معنى را گفته، [تفسير صافى‏] فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ‏

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- در آيه تقديم و تأخير است (فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم فى الحياة الدنيا انما يريد اللّه ليعذبهم بها فى الآخرة).

 [ابن عباس و قتاده‏] 2- تعذيب آنها در دنيا بسبب مال و اولاد از جهت سختى تكليف آنها است در امر بزكوة و اداء كردن آن و كشته شدن اولادشان در جنگ [حسن و بلخى‏] 3- عذاب آنها از جهت حفظ اولاد و اموال و شدائدى كه از قبل آنها وارد ميگردد يا محروم شدن منفعت بردن از آنها. [ابن زيد] 4- عذاب آنها در دنيا از جهت اسير شدن اولاد و بغنيمت بردن مال آنها است. [جبائى‏] 5- عذاب بجمع كردن مال و حفظ و بخل آن و اولاد و حبّ آن و حزن بر تلف و موت آن و مفارقت از اينها.

 [خلاصه از مجمع البيان‏]