کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
هود: آيات 61 تا 123 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 279

 [سوره هود (11): آيات 61 تا 68]

وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (61) قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (62) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ (63) وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ (64) فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (65)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (66) وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (67) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 280

 [ترجمه‏]

و بسوى قبيله ثمود برادر آنها صالح را فرستاديم گفت اى قوم خدا را عبادت كنيد شما را الهى غير او نيست او شما را از زمين پديد آورده و در زمين زندگانى داده پس از او طلب آمرزش كنيد و بسوى او بازگشت نمائيد همانا پروردگار من نزديك است و اجابت كننده دعوات [61]

گفتند اى صالح تو قبلا در ما سبب اميدوارى ما بودى آيا ما را نهى ميكنى از آنچه پدران ما پرستش مينمودند براستى ما از آنچه تو ما را بسوى او ميخوانى در شكّ و ريب (و تهمت) ميباشيم [62]

صالح گفت اگر من با حجتى از طرف پروردگارم باشم و بمن رحمتى عطاء كرده باشد (يعنى رسالت) و من نافرمانى كنم پس زياد نميكنيد شما بر من مگر زيان كارى [63]

اى جماعت اين شتر خدا است كه براى شما آيت و معجزه است بگذاريد در زمين خدا چرا كند و باو ضررى نرسانيد (كه اگر باو ضرر رسانيديد) بزودى عذاب شما را فرا ميگيرد [64]

شتر را پى كردند و كشتند صالح گفت تا سه روز ديگر شما در خانه‏هاى خود تمتع ببريد اين وعده‏ئى است كه دروغ نيست [65]

چون امر ما آمد صالح و مؤمنانى كه با او بودند برحمت خودمان از خوارى آنروز نجات داديم همانا پروردگار تو توانا و غالب است [66]

و آنها را كه ستم كردند صيحه آسمانى آنها را فرا گرفت و در خانه‏هاى خود صبح كردند در حاليكه مردگان بودند [67]

گويا در آن خانه‏ها نبودند آگاه باش قوم ثمود بپروردگارشان كافر شدند آگاه باش كه از رحمت خدا دورى است براى قوم ثمود [68]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 281
(توضيح آيات)

وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ پس از حكايت هود ع و جماعت عاد و هلاكت آنها در اثر كفرشان شروع مينمايد بداستان صالح [ع‏] و قوم ثمود.

يعنى ما بسوى ثمود برادر آنها صالح [ع‏] را فرستاديم برادر نسبى نه برادر دينى و صالح [ع‏] از اهل همان ثموديان بود همان طورى كه هود نيز از اهل عاديان بود و همان طورى كه پيمبران در اول بعثت مردم را بيكتا پرستى دعوت مينمودند و از شرك آنان را منع ميكردند صالح ع نيز گفت اى قوم من خدا را عبادت و پرستش نمائيد براى شما اله و خالقى غير از او نيست او است كه شما را از زمين آفريده گفت از زمين آفريده براى اينكه آدم ابو البشر [ع‏] از خاك سرشته شده بود يا نظر به اين كه عنصر غالب انسان خاك است.

وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏] 1- بقولى (اسْتَعْمَرَكُمْ) من العمر، مثل اينكه گفته شود (عمر الرجل يعمر عمرا) بفتح عين و سكون ميم يعنى زندگى كرد زمان طولانى، و مثل اينكه گفته ميشود (و استعمره اللّه) يعنى ابقاه اللّه، خدا عمر آنها را طولانى گردانيد و چون باب استفعال براى تعديه است معنى آيه چنين ميشود كه خدا شما را در زمين عمر زياد و بقاء طولانى داد كه گويند عمر هر يك از ثموديان سيصد سال تا هزار سال ميكشيده.

2- بقول ديگر شايد مقصود از (استعمركم) عمارت باشد يعنى آباد كردن كه بعضى گفته‏اند (استعمركم) دلالت دارد بر وجوب عمارت كردن در زمين يعنى امر كرد شما را بر عمارت كردن در زمين اين است كه كاشفى در معنى (استعمركم)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 282

 گفته شما را قدرت داد بر عمارت زمين تا منزلهاى مجلل منزّه ساختيد و بحفر انهار و غرس اشجار اشتغال نموديد.

 [پايان‏] چون اين قدر پروردگار شما در باره شما احسان كرده شما از گناهان خود پشيمان گرديد و طلب عفو و بخشش از مقام كبريائى او بنمائيد يعنى ايمان بياوريد تا گناهان شما بخشوده شود و رو باو آريد تا از كرمش شما را بپذيرد زيرا كه او نزديك است و دعاى خوانندگان را ميشنود و هر جا مطابق مصلحت باشد اجابت مينمايد گويند شهر ثمود در وادى قراى ميان مدينه و شام بوده و شهر عاد در يمن و هود در يمن آنها را دعوت مينمود.

قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ گويند چون صالح در ميان قوم ثمود بود و او را بدرستى و پاك دامنى و صداقت بين خود ميشناختند چنانچه هر پيمبرى از بين جماعتيكه او را بخوبى ميشناختند و او را دانا و خير خواه و امين ميدانستند انتخاب ميشد براى اينكه او را بخوبى بشناسند و نسبت بوى گمان بد نبرند با اينحال چون دعوت پيمبران بر خلاف عادت و رويه قومشان بود زير بار نميرفتند و نسبت ناروا بآن بزرگواران ميدادند.

آيه (يا صالِحُ الخ) مقول قول ثموديان است كه پس از آنكه صالح آنها را بيكتا پرستى دعوت مينمايد گفتند اى صالح [ع‏] ما قبلا بتو اميدوار بوديم كه كارهاى مشكل ما را اصلاح نمائى (أ تنهينا) بهمزه استفهام كه در موقع تعجب آرند گفتند آيا تو ما را نهى مينمائى از پرستش آنچه را كه آباء ما پرستش مينمودند و همانا ما در شكّ هستيم از آنچه تو ميخوانى ما را بسوى آن شكّى در تهمت افكنده.

قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ صالح [ع‏] در پاسخ ثموديان گفت اى قوم من خبر دهيد مرا كه اگر بوده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 283

 باشم من از طرف پروردگارم بر بينه و حجت و معجزه‏ئى و خدا مرا از نزد خود پيمبرى داده باشد.

يعنى اگر من با مقام نبوّت و معجزه‏ئى كه بدست من داده امر خدا را در وظيفه‏ئى كه بايد انجام دهم و شما را براه حق هدايت نمايم عصيان بنمايم و مخالفت كنم كى است كه بتواند مرا يارى كند و از عذاب خدا نجات بدهد و بر من نميافزائيد شما مگر خسران و زيان كارى، بقولى مقصود صالح اين بوده كه اگر بوظيفه‏ئى كه از طرف پروردگارم دارم عمل نكنم و عذر شما را بپذيرم كه بدين آبائتان باشيد من مانند كسى ميگردم كه يكباره زيان كند پس از آن زيانش بر زيانش بيفزايد بطور مبالغه و يا اينكه شما زياد نميكنيد مرا غير از بينائى بزيان كارى خودتان.

وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ پس از آنكه قوم ثمود از صالح ع معجزه خواستند و گفتند بايستى از اين كوه ناقه‏ئى يعنى شتر ماده آبستنى با اين خصوصيات و با چنين شكلى بيرون بياورى و بدعاى صالح [ع‏] ناقه‏ئى آبستن همان طورى كه خواسته بودند از كوه بيرون آمد و وضع حمل نمود و بچه‏ئى آورد تفصيل آن در سوره اعراف است صالح گفت اى قوم من اين ناقه خدا است، و اينكه نسبت ناقه را بخدا ميدهد با اينكه تمام شترها و تمام موجودات مال خدا و در تحت قيوميت و اقتدار اويند براى اين است كه آن شترى بود كه بدون اسباب عادى از كوه بيرون آمد و معجزه صالح [ع‏] بود.

خلاصه صالح در مقام اندرز و خيرخواهى گفت اى قوم من اين ناقه خدا است بگذاريد در زمين خدا بخورد و چرا كند و باو سوء و ضررى نرسانيد كه اگر چنين كرديد بزودى عذاب شما را فرا ميگيرد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 284

 فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ با اينكه صالح بقوم ثمود گفته بود كه بناقه اذيت نرسانيد كه مبتلا بعذاب خواهيد گرديد ناقه را پى كردند (فعقروها) گويند عقر بمعنى قطع برگ است گفته‏اند اهل ثمود آبى داشتند براى معاششان صالح ع امر نمود كه چشمه آب روزى براى ناقه باشد و در عوض شير بدهد و روزى براى اهل قريه و بيان آن در سوره اعراف و سوره قمر شده است، آنها ناقه را كشتند گفته‏اند وقتى ناقه را كشتند بچه او بالاى كوه رفت و سه نعره كشيد وقتى خبر بصالح رسيد بآنها گفت شما تا سه روز ديگر در منزلهاى خود متمتع ميگرديد يعنى زندگى ميكنيد و از حيات بهره ميبريد يعنى بيش از سه روز بيشتر زنده نميمانيد، بعضى گفته‏اند كه مقصود از دار محلّ سكونت آنها است و بقولى دار حيات دنيا مراد است و اين وعده‏ئى است كه دروغ نيست يعنى اين قضاء حتمى و محقق الوقوع است.

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (يومئذ) دو طور قرائت شده جماعتى (يومئذ) بفتح ميم خواندند و باقى قراء بكسر ميم قرائت نموده‏اند.

خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه چون امر ما آمد صالح و مؤمنينى كه با او بودند برحمت خود از عذاب و رسوائى نجات داديم اى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همانا پروردگار تو قوى و غالب است.

وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ اهل ثمود پس از سه روز بصيحه آسمانى هلاك گرديدند.

كاشفى از زاد المسير در داستان صيحه چنين نقل كرده كه در آن سه روز كه وعده حيات داشتند در خانه‏هاى خود ساكن شده قبرها كندند و منتظر عذاب بودند چون روز چهارم آفتاب طالع شد و عذاب نيامد از منازل بيرون آمده يكديگر را ميخواندند و استهزاء ميكردند كه ناگاه جبرئيل بصورت اصلى خويش پايش                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 285

 نمودار شدن جبرئيل براى ثموديان و صيحه آسمانى بر زمين و سر بر آسمان پرهاى خود را از مشرق تا مغرب پاهاى وى زرد و بالهايش سبز و دندانهاى سفيد و برّاق پيشانى با جلا و نورانى و رخسارى برافروخته و موى سر وى سرخ برنگ مرجان ظاهر شد و افق را بپوشيد و قوم ثمود آن حال را مشاهده نمودند و روى بمساكن نموده بقبرها درآمدند جبرئيل نعره زد كه (موتوا عليكم لعنة اللّه) بيكبار همه بمردند و زلزله در خانه‏ها افتاده سقف‏ها بر ايشان فرود آمد.

كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ ثموديان چنان با خاك يكسان گشتند كه گويا هرگز نبوده‏اند، و ظاهرا خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه آگاه باش كه اهل ثمود بپروردگارشان كافر گرديدند آگاه باشيد كه بعد و دورى است از رحمت خدا براى ثمود (الّا) دوم شايد تأكيد اول باشد و شايد اول خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و دوم بمؤمنين يا اول اشاره بكفر آنها است كه عذاب آنها را ايجاب نموده و دوم خبر از دورى و محروميت آنها است در قيامت از رحمت و مغفرت الهى.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 286

 [سوره هود (11): آيات 69 تا 80]

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ (69) فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ (70) وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ (71) قالَتْ يا وَيْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عَجِيبٌ (72) قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (73)

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ (74) إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (75) يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (76) وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78)

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (79) قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‏ رُكْنٍ شَدِيدٍ (80)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 287

 [ترجمه‏]

چون فرشتگان براى مژده بسوى ابراهيم آمدند گفتند بر تو سلام و سلامتى است، ابراهيم در پاسخ گفت سلام بر شما است پس ابراهيم بدون درنگ گوساله‏ئى كباب كرده نزد آنها آورد [69]

وقتى ديد دست بسوى آن دراز ننمودند متوحش گرديد و در نفس خود از آنها ترسيد ملائكه گفتند نترس ما بسوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم [70]

و زن ابراهيم ايستاده بود پس بخنديد رسولان او را باسحاق مژده دادند و بعد از اسحق بيعقوب [71]

ساره زن ابراهيم گفت اى عجبا من اولاد ميآورم در حاليكه پيره زنم و شوهرم شيخ و پير است و همانا اين امر عجيبى است [72]

ملائكه گفتند آيا از امر خدا تعجب ميكنى در صورتى كه رحمت خدا و بركات او بر شما اهل بيت است حقيقة او ستوده و بزرگوار است [73]

وقتى از دل ابراهيم ترس زائل گرديد و بشارت فرزند را شنيد راجع بقوم لوط و در نجات آنها با فرشتگان گفتگو كرد [74]

زيرا كه ابراهيم بسيار بردبار و آه كشنده و رجوع كننده بخدا بود [75]

ملائكه گفتند اى ابراهيم از اين درخواست بگذر زيرا كه امر پروردگار تو بر عذاب آنها آمده و محققا بر آنها عذابى ميآيد كه ردّ شدنى نيست [76]

و چون رسولان ما نزد لوط آمدند لوط بآمدنشان دل تنگ و اندوهگين گرديد و گفت بر من اين روز سختى است [77]

و جماعت بشتاب بسوى لوط هجوم آوردند، و آنان كسانى بودند كه قبلا آن اعمال قبيح را ميكردند، لوط گفت اى گروه من اينها دختران منند و آنها براى شما از مردها پاكيزه‏ترند و از خدا بترسيد و مرا نزد مهمانهايم رسوا نكنيد يا شرمنده نسازيد آيا بين شما مرد رشيدى نيست [78]

قوم او گفتند همانا تو ميدانى كه ما را در دختران تو حقى نيست و تو ميدانى ما چه ميخواهيم و چه اراده داريم [79]

لوط گفت اى كاش مرا بر منع شما اقتدارى بود يا از شرّ شما بسوى ركن محكمى پناه ميبردم [80].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 288

 (توضيح آيات)

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ واو (و لقد) آيه را عطف بآيه پيش داده، و لام تأكيد (لقد) براى نزديك گردانيدن ماضى است بحال يعنى پس از هلاكت قوم هود [ع‏] و قوم صالح [ع‏] در زمان ابراهيم رسولان ما با بشارت نزد ابراهيم [ع‏] آمدند (رسل) جمع رسول است، بعضى گفته‏اند آنها جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بودند، بقول ديگر جبرئيل با دو فرشته ديگر براى مژده دادن ابراهيم [ع‏] بفرزند از ساره آمده بودند و چون ابراهيم ع از ساره فرزند نداشت و ساره عقيم و نازا بود و كنيزى داشت بنام هاجر او را بابراهيم بخشوده بود ابراهيم [ع‏] با او خلوت كرد هاجر باسماعيل حامله شد و اسماعيل از او متولد گرديد ساره وقتى چنين ديد ناراحت شد ابراهيم مأمور گرديد كه هاجر را با اسماعيل ببرد در زمين مكه و آنوقت زمين مكه بيابان لم يزرع و بى آب و گياه بود وقتى ابراهيم برگشت شايد بپاداش احسانيكه ساره در باره ابراهيم [ع‏] كرده بود كه كنيزش را باو بخشوده خداوند بحكم اينكه (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ) در پيرى و فرسودگى خواست باو اولادى كرامت نمايد و دل او خوش گردد اين بود كه فرشتگان براى مژده دادن ساره را باسحاق و عذاب قوم لوط بصورت مردان خوش صورت نزد ابراهيم آمدند و بر ابراهيم سلام كردند كه دلالت بر سلامتى دارد و ابراهيم ع گفت سلام بر شما باد و چون اول نشناخت آنها را كه ملائكه‏اند و چنانچه عادت و سجيّه ابراهيم [ع‏] مهمان نوازى بود فورا گوساله‏ئى بريان كرده نزد آنها آورد فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ وقتى ابراهيم [ع‏] ديد فرشتگان كه بصورت مردانى نمودارند دست دراز                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 289

 نميكنند كه غذا بخورند بنا بر قولى فهميد كه اينها بشر نيستند و چون مأموريت آنان را نميدانست اين بود كه ترسيد وقتى فرشتگان فهميدند ابراهيم از آنها ترسيد خود را معرفى نمودند و گفتند اى ابراهيم [ع‏] نترس ما براى عذاب قوم لوط فرستاده شده‏ايم.

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ وقتى فرشتگان خود را بابراهيم شناساندند ساره ايستاده بود پس خنديد در اينكه خنده ساره براى چه بوده چند قول از مفسرين نقل شده.

1- خنده او از روى فرح بود چون ديد ترس ابراهيم (ع) از فرشتگان برطرف گرديد.

2- از هلاكت اهل فساد و طغيان كه ملائكه گفتند ما براى عذاب قوم لوط گماشته شده‏ايم مسرور گرديد و خنديد.

3- خنده او از روى تعجب بود كه چگونه ابراهيم با آن قوت و مرتبه رسالت از چند نفر ناشناس ترسيد و با اينكه خدم و حشم بسيار داشت.

4- از عكرمه نقل ميكنند كه گفته (ضحكت) بمعنى حاضت است و از او است (ضحك الشجر اذا سال صمغها) يعنى در آنحال ساره فورا حائض گرديد (پايان) و همين معنى چهارم بحقيقت نزديك‏تر است زيرا كه زن پير عقيم نازا حيض ببيند از تعجب خنده‏آور است.

خلاصه ملائكه ساره را بشارت ميدهند باسحاق و از پشت او يعقوب، مفسرين گفته‏اند تخصيص دادن مژده فرزند را بساره براى اين بوده كه زنها علاقه‏شان باولاد زيادتر است خصوصا پس از آنكه ابراهيم [ع‏] از هاجر كه كنيز خود ساره بود پسرى آورده مثل اسماعيل [ع‏] و آن رقابت طبيعى او بهيجان آمده در اين موقع جاى داشت كه بساره مژده اولاد داده شود.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 290

 قالَتْ يا وَيْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عَجِيبٌ گفته‏اند الف در (يا ويلتى) بدل از ياء اضافه است يعنى اى واى بر من مثل يا عجبا و يا لهفا، و شيخا منصوب و حال است و عامل در آن معتى اشاره است مقول قول ساره زن ابراهيم ع است كه وقتى كه فرستادگان مژده فرزند بوى دادند گفت اى واى بر من چگونه زايش ميكنم كه پير زن عقيم ميباشم و اين شوهر من ابراهيم ع پير مرد است و چنين كارى بسيار عجيب مينمايد.

گويند در آنوقت ساره نود يا نود يا نود و نه سال از عمرش گذشته بود و ابراهيم ع صد و بيست يا صد و دوازده سال از عمر شريفش گذشته، و بقول ديگر ساره در آنوقت هفتاد و هشت سال داشت و ابراهيم صد سال و تعجب ساره براى اين بود كه بر خلاف عادت است كه زن عقيم هشتاد ساله يا نود ساله اولاد آورد نه اينكه از قدرت خدا تعجب كرده باشد.

قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ پس از اينكه ساره اظهار تعجب كرد ملائكه بهمزه تعجب كه براى جحد و انكار آورند تعجب ساره را ردّ كردند و گفتند آيا از امر خدا و حكم او تعجب ميكنى در حاليكه رحمت خدا و بركات او بر شما اهل بيت است ساره علاوه بر اينكه زوجه ابراهيم بود دختر عمّ او نيز بوده و از قرائن آيات ميتوان استفاده نمود كه از زنهاى فاضله آن زمان بشمار ميرفته و از اينجا معلوم ميشود كه آن رحمت و بركاتيكه شامل او گرديد و از اهل بيت ابراهيم شمرده شده نه فقط براى اين بود كه زن ابراهيم بود بلكه براى قوميت و فضيلت او است كه مورد رحمت و بركات حق تعالى گرديد.

إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ دو اسم از اسماء الحسنى است (حميد) بر وزن فعيل بمعنى مفعول است بعضى گفته‏اند بمعنى فاعل است يعنى حمد گرديده شده و (مجيد) يعنى كريم.

 [ابو الفتوح‏]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 291

 فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ گفته‏اند (يجادلنا) يا جواب (لمّا) است كه براى حكايت حال مضارع واقع شده يا در سياق جواب بمعنى ماضى است مثل جواب (لو) و يا دليل جواب محذوفست مثل (اجترء على خطابنا) (اى شرع فى جدالنا) و يا متعلق است بجواب و قائم مقام او مثل (اخذ و اقبل يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ) [منهج‏] پس از آنكه ترس از فرشتگان از ابراهيم برطرف گرديد و مژده فرزند اسحق نام و از پس او يعقوب بوى داده شد راجع بعذاب قوم لوط با فرشتگان مجادله نمود، ظاهرا مقصود از مجادله در اينجا نزاع و انكار نيست زيرا كه شأن پيمبرى اولو العزم مثل ابراهيم خليل الرحمان نيست كه در حكم خدا جدال و انكار نمايد بلكه با ملائكه مباحثه مينمود و مقصود سؤال از خود لوط و كسانش و مؤمنينى بود كه با او بودند كه حال آنها در موقع فرود عذاب چگونه ميشود زيرا كه آنها در ميان قومند اگر عذاب آيد البته آنها را فرا ميگيرد ملائكه گفتند ما آنها را از بين جماعت بيرون خواهيم آورد و شايد غرض ابراهيم ع تبين و توضيح حال قوم لوط بوده كه آيا عذاب آنها قضاى حتمى است تبديل برحمت نخواهد گرديد يا تبديل برحمت ميشود.

إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ از جمله محسنات ابراهيم ع چنين بود كه بسيار حليم و بردبار و مهمان نواز بود و بحال فقراء و بينوايان مهربان و بسوء حال و بدبختى عاصيان متأسف و بسيار براى حرمان و ابتلاء آنان بعذاب از سوز دل آه ميكشيد، از اينجا معلوم ميشود كه مجادله او با ملائكه از روى شفقت ببندگان خدا بوده باميد اينكه شايد تيز مثل قوم يونس توبه كنند و عذابشان بخشوده شود.

يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ مقول قول فرشتگانست كه اى ابراهيم از اين سؤال خوددارى نما همانا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 292

 امر پروردگارت بر عذاب آنان صادر گرديده و محققا عذاب آنها را ميگيرد و ردّ شدنى نخواهد بود.

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (ذرع) بمعنى صدر يعنى سينه است و نصبش براى تميز است و كنايه است از شدت انقباض لوط وقتى كه فرشتگان آمدند و چون آنها بصورت بشر و با روهاى خوش و جوانهاى زيبا با لباسهاى عالى بخانه او آمدند و اول لوط نفهميد ملكند از بى‏باكى قوم انديشه نمود كه مبادا متعرض آنها گردند و گويند جماعت با او شرط نموده بودند كه اشخاص غريب بخانه خود نبرد اين بود كه گفت (هذا يوم عصيب) اين روز بر من سخت است.

وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ جماعت فجار وقتى ملائكه را كه براى عذاب آنها آمده بودند بصورت جوانان وجيه ديدند گمان كردند بشرند و بخانه لوط هجوم آوردند زيرا كه آنها عملهاى بد از لواط و كبوتر بازى و صفير زدن و امثال چنين عملهاى ناشايسته مينمودند اين بود كه بلوط گفتند مهمانهاى را از خانه خود بيرون كن بگمان اينكه با آنها لواط كنند و گويند لوط آنها را بپنهانى بخانه خود برد لكن زنش بقوم خبر داد كه چنين جوانهاى امردى بخانه ما آمده‏اند.

قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي لوط از روى ناچارى كه مبادا متعرض مهمانهاى او گردند گفت اى قوم من اينها دختران منند و اينها طاهر و پاكيزه‏اند براى شما از خدا بترسيد و مرا نزد مهمانهايم رسوا و شرمنده نكنيد لوط دو دختر بيش نداشت يكى بنام (زعورا) و ديگرى بنام (رثيا) و چون ديد قوم بخانه او هجوم آوردند براى اينكه نزد مهمانها شرمنده نگردد راضى شد كه دو دختر خود را بدو نفر بزرگ و مهتر آنها تزويج كند در صورتى كه قبلا دختران او را ميخواستند بگيرند و چون فاسق بودند قبول نكرده بود.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 293

 و بعضى از مفسرين گفته‏اند مقصود لوط از (بناتى) دخترهاى مؤمنين امتش بودند كه چون هر پيمبرى بمنزله پدر امّت است دخترهاى امّت را نسبت بخود داده أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ آيا بين شما جماعت (بى‏حميت) مرد رشيد با تعصب و غيرت‏مند يافت نميگردد كه شما را از چنين اعمال ناشايسته منع نمايد.

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ جماعت فجار گفتند اى لوط تو بخوبى ميدانى كه ما حاجتى بدخترهاى تو نداريم و همانا البته ميدانى كه ما چه اراده‏ئى داريم يعنى مقصود ما آن مردان و جوانان خوش صورتى ميباشد كه در خانه تو آمده‏اند و ميخواهيم آنها را بدست ماها بدهى كه آن عمل قبيح را بآنها انجام دهيم.

قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‏ رُكْنٍ شَدِيدٍ لوط مستأصل شد و گفت كاشكى بر دفع شما قوتى داشتم و گفته‏اند جواب لو محذوف است يعنى اگر مرا در نفس خود قوتى بود همانا شرّ شما را دفع ميكردم يا پناه ميگرفتم بركن محكم يعنى عشيره و قبيله‏ئى كه مرا از شرّ شما محفوظ دارند.

گويند لوط درب خانه را محكم بسته بود فسّاق ديوار را شكافتند و خواستند وارد خانه او گردند اين بود كه مضطرب گرديد وقتى ملائكه اضطراب او را ديدند گفتند نترس ما رسولان پروردگاريم و براى عذاب اين قوم مأمور گرديده‏ايم.

در منهج از احاديث صحيح نقل ميكند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده‏

 (رحم اللّه اخى لوطا كان يأوى الى ركن شديد)

يعنى لوط بخدا پناه گرفت و خدا او را يارى كرد زيرا كه ملجأ درماندگان و پناه عاجزان جز درگاه او نيست [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 294

 [سوره هود (11): آيات 81 تا 90]

قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81) فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83) وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (84) وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85)

بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (86) قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88) وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 295

 [ترجمه‏]

ملائكه گفتند اى لوط ما فرستادگان پروردگار توايم اين كفار نخواهند بتو رسيد در پاره‏ئى از شب كسان خود را بيرون ببر و احدى از شما پشت سر خود را ننگرد مگر زن تو كه ميرسد باو آنچه بآنها (از عذاب) رسيد و وعده عذاب صبح است آيا صبح نزديك نيست [81]

چون امر قهر ما بعذاب آمد بالاى شهر را از پى ويران گردانيديم (يعنى شهر را سرنگون و وارونه كرديم) و بر شهر آنها سنگهائى از گل پخته شده در پى بارانيديم [82]

نزد پروردگارت نشان دار بود و چنين عذابى از ستمكاران دور نيست [83]

و بسوى مدين برادر آنها شعيب را فرستاديم گفت اى گروه من خدا را عبادت كنيد براى شما خدائى جز او نيست و از كيل و ميزان كم نكنيد من شما را توانگر مى‏بينم (يعنى محتاج نيستيد) و بر شما ميترسم از روزى كه عذاب بشما احاطه نمايد و شما را فرا گيرد [84]

اى قوم من در كيل و وزن مراعات عدل نمائيد و اجناس مردم را تباه نكنيد و در زمين حركت نكنيد در حاليكه فساد كننده باشيد [85]

نفعيكه از راه حلال خدا بشما ميرساند بهتر است اگر قول مرا باور داريد و من بر شما نگهبان نيستم [86]

گفتند اى شعيب آيا نماز تو بتو امر نموده كه ما آنچه را كه پدران ما پرستش مينمودند ترك كنيم يا آنكه در مالهاى خود آنچه ميخواهيم عمل نكنيم همانا تو بردبار و رشيدى [87]

شعيب گفت اى جماعت مرا خبر دهيد اگر از طرف پروردگارم حجتى باشد و مرا از نزد خود روزى نيكو (يعنى نبوّت يا مال حلال بى‏خيانت) داده باشد روا باشد كه مخالفت امر او را نمايم و نميخواهم با شما مخالفت كنم بر آنچه شما را بآن نهى ميكنم و مراد من نيست مگر اصلاح شما

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 296
آن اندازه‏ئى كه توانائى دارم و مرا توفيقى نيست مگر بخدا و بر او است اتكاء و اميد من و بسوى او بازگشت ميكنم [88]

اى قوم من ستيزه كارى من شما را بر اين ندارد كه بشما برسد مثل آنچه را كه بقوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد و زمان قوم لوط از شما دور نيست (يعنى در زمان و مكان بشما نزديكند) [89]

و از پروردگار خود طلب آمرزش كنيد و بسوى او بازگشت نمائيد همانا پروردگار من بخشنده و دوست توبه كننده‏گان است [90].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 297

 (توضيح آيات)

قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ ملائكه وقتى اضطراب لوط را مشاهده نمودند و با اينكه بصورت مردان امردى بر او نمودار شده بودند گفتند اى لوط نترس ما بشر نيستيم ما فرشته و رسولان پروردگار تو ميباشيم و براى عذاب كردن اين جماعت آمده‏ايم هرگز دست آنها بتو نميرسد وقتى لوط فهميد كه آنها ملائكه‏اند درب خانه را باز نمود اشقياء آمدند در خانه لوط و خواستند ملائكه را بگيرند گويند جبرئيل پر خود را بصورت آنها زد كور شدند و بيرون رفتند و بديگران گفتند كه مهمانهاى لوط ساحرند ما را سحر كردند حذر كنيد.

پس از آن فرشتگان بلوط گفتند خودت با اهل خود در پاره‏ئى از شب بيرون رويد (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ) دو طور قرائت شده (بهمزه قطع و بهمزه وصل) يعنى ببر اهل خودت را (بقطع) در يك قسمت از شب يعنى نصف شب.

وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ يعنى بايد كه واپس نگردد از شما احدى.

إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ (إِلَّا امْرَأَتَكَ) دو طور قرائت شده برفع (تا) و بنصب آن يعنى ببر اهل خودت را مگر زنت را كه نبر بدرستيكه ميرسد باو آنچه ميرسد بقومت يعنى هلاك ميشود با آنها چون كافره است، و روايت شده كه لوط سؤال كرد كه موقع هلاكت قوم چه وقت است ملائكه گفتند صبح لوط چون از آنها بسيار دل تنگ بود گفت ميخواهم زود از آنها نجات يابم ملائكه گفتند (أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ) آيا صبح نزديك نيست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 298

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ حق تعالى خبر ميدهد وقتى امر بعذاب قوم لوط صادر گرديد قرار داديم بالاى آنرا زير و زير آنرا بالا، گويند جبرئيل جناح خود را زير زمين كرد و بلند نمود بطوريكه صداى مرغان را اهل آسمان مى‏شنيدند و بطورى بالا برد كه نزديك بآسمان رسيد و برگردانيد و باضافه سنگهائى از گل پخته نشان كرده شده بر شهر آنان ريزش كرد و آن سنگهاى عذاب دور از ستمكاران نيست يعنى هر ظالمى بالاخره مبتلا بعذاب خواهد گرديد و اين تهديد و وعيد است براى كفار.

 [طبرسى‏] وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ (وَ إِلى‏ مَدْيَنَ) عطف بآيه بالا است در معنى (و لقد ارسلنا الى مدين) گفته‏اند مدين نام قبيله‏ئى است و بقولى مدين ابن ابراهيم برادر آنها بود در نسب و شعيب ابن يرون ابن نوبت ابن مدين ابن ابراهيم است.

پس از داستان چند نفر از پيمبران يعنى نوح و هود و صالح و لوط عليهم السّلام در مقام بيان شرح كيفيت تبليغ شعيب ع برآمده و در شرح حال او فرموده شعيب (ع) برادر آنها ظاهرا برادر نسبى قوم بوده نه برادر دينى آنها كه او نيز مثل باقى پيمبران اول بعثت در مدين مردم را بيكتا پرستى دعوت نمود و گفت خدا را عبادت كنيد و براى شما الهى جز او نيست و در كيل و وزن كم نكنيد.

إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ الخ شعيب در مقام خيرخواهى بقوم خود ميگويد من مى‏بينم شما صاحب مال و ثروتيد هيچ محتاج نيستيد كه بخواهيد بكم فروشى و خيانت بمردم مالى بدست آريد اى قوم كم فروشى نكنيد كيل و وزن را تمام بدهيد و من بر شما ميترسم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 299

 از عذاب روز محيط يعنى روز كه بر شما احاطه پيدا ميكند عذاب و شما هيچ راه مفر و گريزگاهى نداريد يا روز كه همه با هم جمعيد يعنى روز قيامت.

بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ يعنى اگر شما كم فروشى نكنيد و بهمان اندازه‏ئى كه از معامله حلال بدست شما ميآيد قناعت نمائيد بهتر است براى شما تا اينكه بكم فروشى منافع شما زيادتر گردد اگر ايمان داريد يعنى اگر خدا را رازق ميدانيد آنچه از حلال براى شما ميماند آن نافع‏تر خواهد بود و من نگهبان شما نيستم كه بتوانم شما را از عذاب حفظ نمايم.

و بعضى از مفسرين گفته‏اند كه شعيب مأمور بجهاد نبود اين بود كه گفت همين قدر موظفم كه شما را بآنچه خير شما است تبليغ نمايم و من نگهبان شما نيستم.

قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ از كمال الدين از حضرت باقر ع نقل كرده‏اند كه فرموده اول كلامى كه حضرت قائم [ع‏] وقت ظهور ناطق بآن ميگردد همين آيه است (بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) بعد ميفرمايد

 (انا بقية اللّه و حجته و خليفته عليكم)

و بر آن حضرت سلام نميكند سلام كننده‏ئى مگر اينكه ميگويد

 (السّلام عليك يا بقية اللّه فى ارضه)

آن جماعت در پاسخ نصايح شعيب (ع) بطور استهزاء و سخريه گفتند اى شعيب آيا نماز تو بتو امر كرده كه ما بايد آنچه پدران ما پرستش مينمودند آنرا واگذاريم و پرستش ننمائيم (او ان) عطف است بر (ما) موصوفه در (ما يعبد) يا اينكه نمازت تو را امر نموده كه ما آنچه ميخواهيم در مالهاى خود تصرف ننمائيم همانا تو شخصى هستى حليم يعنى بردبار و رشيد و بگمان خود طريق هدايت را يافته‏ئى شايد از روى سخريه بشعيب چنين نسبت ميدادند يعنى تو بگمان خود طريق رشد را پيدا نموده‏ئى در صورتى كه چنين نيست و ما تو را شخص بردبار                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 300

 رشيدى نمى‏بينيم.

قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً مقول قول شعيب است در پاسخ گفتار آن جماعت و انكار آنها بر ترك بت پرستى و كم‏فروشى بهمزه استفهام انكارى گفته اى جماعت من خبر دهيد مرا كه اگر من از طرف پروردگارم شاهد و بينه و حجتى بر صدق گفتارم داشته باشم و روزى نيكو و كرامتى از نبوّت و رسالت و مال و جاه و حكمت و علم بمن عطاء نموده روا باشد كه امر خدا را اطاعت نكنم، و بقول خود آنها كه گفتند تو (حليم و رشيدى) معلوم ميشود شعيب ع از كرامتهاى جسمانى باضافه از آن مراتب باطنى صاحب قوّت و قدرت و استيلاء و جاه و جلال نيز بوده، و ظاهرا حضرتش همين نعمتها را بينه و حجت بر آنها براى اثبات نبوتش بشمار ميآورد و گفته آيا با اين همه نعمتهائيكه بمن عطاء شده آيا روا است كه من در وحى او خيانت كنم.

وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ و من اراده ندارم كه شما را نهى كنم از چيزى و خودم مرتكب آن گردم مقصود و مراد من نيست مگر اصلاح و ارشاد بسوى سعادت و فضيلت شما يعنى من موظفم كه آنچه صلاح و رستگارى شما در آن است آنرا بقدريكه استطاعت دارم بشما بگويم و شما را ارشاد نمايم و من در مراعات حقوق و انجام دادن وظيفه نبوت و ارشاد يافتن شما بشايسته‏گى موفق نميگردم مگر بلطف و يارى حق تعالى.

از بعض مفسرين است كه در آنجا شعيب ع در جواب كفار سه مطلب را خواسته بآنها تذكر دهد كه در امر بمعروف و نهى از منكر سه مطلب را بايد مراعات نمود اهم و اعلاى آن (حق اللّه) است كه نعمتهاى خدا را تذكر ميدهد دوم حق نفس خود كه واعظ غير متعظ نباشد آنچه امر ميكند بديگران اول خودش انجام دهد بعد بديگران امر كند سوم (حقوق الناس) است كه از روى دانستگى و فهميده‏گى بديگران امر كند يا نهى نمايد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 301
 عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ شعيب [ع‏] پس از ارشاد و نصايح جماعت گفته اتكاء و اعتماد من بر پروردگار من است و بازگشت من بسوى او است يعنى مبدء و پيدايش من از او است و نيز بازگشت من بسوى او است و ميخواهد بآنها تذكر بدهد كه شما بايد چنين باشيد كه اولا اتكاء و اميد شما بپروردگارتان باشد و روى اميدتان نيز بسوى او باشد و تصديق بمعاد بنمائيد كه اگر چنين باشيد ديگر پيرامون شهوات نميگرديد و پرستش را مخصوص بپروردگار عالم ميگردانيد و به كم فروشى بنوع خود ظلم و تعدى روا نميداريد.

وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ شعيب در مقام تهديد و انذار قوم خود برآمده كه ستيزگى من با شما وادارتان نكند كه مخالفت نمائيد و برسد بشما مثل آنچه از عذاب بقوم نوح و قوم هود و قوم صالح رسيد و داستان لوط و عذاب قوم او از شما دور نيست يا مقصود اين است كه زمان او از شما دور نيست.

وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ باز شعيب در مقام نصيحت و اندرز ميگويد اى جماعت از پروردگار خود طلب آمرزش كنيد و بازگشت باو نمائيد همانا پروردگار من مهربان و دوست بندگان خودش ميباشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 302

 [سوره هود (11): آيات 91 تا 105]

قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (91) قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92) وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (93) وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (94) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (96) إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ (97) يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98) وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (99) ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ (100)

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ (101) وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏ وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (103) وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (104) يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ (105)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 303

 [ترجمه‏]

قوم او گفتند اى شعيب ما بسيارى از آنچه را كه تو ميگوئى نمى‏فهميم و بدرستيكه ما تو را در بين خود ضعيف مى‏بينيم و اگر بملاحظه طائفه تو نبود سنگسارت ميكرديم و تو نزد ما ارجمند نميباشى [91]

شعيب گفت اى قوم من آيا طائفه من نزد شما عزيزترند از خدا كه او را پشت سر انداختيد همانا پروردگار من بآنچه ميكنيد احاطه دارد [92]

اى قوم من بكنيد هر كاريكه ميخواهيد و من نيز عمل كننده‏ام بزودى خواهيد دانست كى است كه وى را عذابى ميآيد كه او را خوار و رسوا گرداند و بزودى ميفهميد دروغگو كيست و منتظر باشيد بدرستيكه من هم با شما در انتظارم [93]

و چون عذاب ما آمد شعيب و مؤمنينى كه با او بودند برحمت خودمان نجات داديم و صيحه آسمانى كسانى را كه ستم نمودند گرفت پس گشتند همه در مكانهاى خود مرده‏گان [94]

آنان چنان هلاك گرديدند كه گويا هرگز نبوده‏اند آگاه باش كه اهل مدين (از رحمت خدا) دور شدند همان طورى كه اهل ثمود دور شدند [95]

و بتحقيق كه موسى را با آيات و نشانه‏هاى قدرت خودمان و معجزات ظاهر فرستاديم [96]

بسوى فرعون و اشراف قوم او پس پيروى كردند فرمان فرعون را و در امر فرعون هيچ رشد و هدايتى نبود [97]

فرعون در قيامت تابعين خود را بآتش ميكشاند و بد ورودگاهى است كه وارد ميگردند [98]

و فرعونيان در اين دنيا لعنتى بر خود باقى گذاشتند و بد عطائى است كه در قيامت براى آنان آماده شده [99]

و اينهائيكه گفته شد                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 304

 از خبرهاى دهها و شهرهائى است كه بر تو حكايت كرديم كه بعضى از آن شهرها هنوز باقى ميباشد و بعضى تباه گرديده [100]

و ما بآنها ستم ننموديم بلكه آنها خودشان بنفس خود ستم نمودند و آن آلهه‏ئيكه بغير خدا ميخواندند كفايت عذاب از آنها ننمودند وقتى كه امر پروردگار تو آمد و بر آنان زياد ننمود مگر هلاكت را [101]

اين چنين است گرفتن پروردگار تو وقتى كه اهل قريه‏ها را بگيرد در حاليكه آنها ستمكار باشند همانا گرفتن پروردگار دشوار و دردآور است [102]

و در اينهائيكه گفته شد هر آينه آيت و نشانه است براى كسيكه از عذاب آخرت بترسد روز قيامت روزى است كه همه مردم در آن جمع كرده ميشوند (و جزاى اعمال خود را) مشاهده مينمايند [103]

و ما آنروز مشهود را عقب نمياندازيم مگر براى مدت شمرده شده [104]

روز كه بيايد قيامت كسى تكلم نميكند مگر باذن خدا و بعضى از اهل محشر شقى و گنهكارند و بعضى سعيد و سعادتمندند [105].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 305

 (توضيح آيات)

قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ پس از آنكه شعيب در تبليغ و اندرز آن جماعت مبالغه نمود آنها يا از روى عناد و ضدّيت يا براى اينكه گوش بسخنان شعيب نميدادند كه بفهمند چه ميگويد يا واقعا اين قدر از فطرت اصليه‏شان كه بر توحيد است دور افتاده بودند و در لجن‏زار طبيعت و موهوم پرستى فرو رفته بودند كه سخنان شعيب را كه با آنها در مقام نصيحت ميگفت خداى يكتا را بپرستيد ادراك نمى‏نمودند با اينكه پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده كه شعيب خطيب انبياء بوده، اين بود كه ميگفتند ما بسيارى از گفتار تو را نميفهميم و همانا ما در باره تو بد بين ميباشيم و تو در نظر ما ضعيف و بى‏مقدارى اگر براى قوم و عشيره تو نبود هر آينه تو را سنگسار مينموديم زيرا كه تو در نظر ما عزت و شرافتى ندارى.

مراعات نمودن عشيره و قوميت او ميشود براى اين بوده كه آنها مردمان متمول و شايد از رؤساء و زور داران بوده‏اند كه از آنها ميترسيدند اذيتى بشعيب وارد نمايند يا براى اين بوده كه در دين و بت پرستى و اعمال ناشايسته از كم فروشى و غير آن موافق آنها بوده‏اند.

قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ شعيب بهمزه استفهام كه در مورد تعجب ميآورند در پاسخ آنها ميگويد اى قوم من آيا عشيره من نزد شما عزيزترند از خدا ميخواهد بآنان تذكر دهد كه خدا آنكسى است كه حيات و ممات و روزى و جان شما بيد قدرت او است چگونه شما از روى نفهمى عشيره و كسان مرا از خدا عزيزتر ميدانيد.

اشاره به اين كه نسبت من بخدا و پروردگار جهانيان زيادتر از عشيره و قوم‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 306

 من است زيرا كه من رسول و فرستاده او ميباشم براى اينكه شما را هدايت نمايم عشيره مرا مورد نظر خود گرفتيد و امر خدا را پشت سر انداختيد و همانا بايد بدانيد كه پروردگار من بر تمام اعمال و اقوال و گفتار و كردار شما محيط است يعنى شما و اعمال شما تحت احاطه و قيوميت او است (وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ) سوره يونس آيه 62، و در سوره سبأ آيه 3 نظير اين آيه هست.

وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ مقول قول شعيب [ع‏] است كه پس از آنكه وظيفه خود را انجام داد و كلام او در گوش سنگين اهل مدين فرو نرفت و بناى اذيت و انكار نسبت باو گذاشتند در مقام تهديد و اعراض از آنها برآمده و گفت اى جماعت من شما بر حالت و هيئت خود آنچه خواهيد از اعمال زشت عمل كنيد همانا من نيز بوظيفه خود عمل ميكنم بزودى ميدانيد (مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ) من موصوله يعنى كيست كه بر او عذابى ميآيد كه او را رسوا و هلاك ميگرداند (وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ) (من) دوم عطف بر (من) اول است يعنى وقتى عذاب آمد آنوقت شما رسوا ميگرديد و ميفهميد چه كسى دروغگو بود (وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ) انتظار بكشيد تا موقع عذاب شما بيايد من هم با شما منتظرم.

 (رقيب) بر وزن فعيل بمعنى راقب است چون رحيم، يا بمعنى مراقب چون عشير يا بمعنى مرتقب چون رفيع، از امام رضا ع روايت شده‏

 (ما احسن الصبر و انتظار الفرج اما سمعت قول العبد الصالح (و ارتقبوا انى معكم رقيب)

. [منهج الصادقين‏].

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ وقتى امر ما بر عذاب آنها وارد گرديد شعيب ع و مؤمنينى كه با او بودند برحمت خودمان از عذاب نجات داديم يعنى آنهائيكه بتوفيق و كرم ما سعادت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 307

 ايمان يافته بودند نجات يافتند و آنهائيكه بنفس خود ستم نموده بودند و مطيع رسول حق تعالى نگرديدند آنان را صيحه آسمانى گرفت و در منزلهاى خود همگى مردند (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها) چنان آنان نابود و مضمحلّ گرديدند كه گويا هرگز اقامت ننموده بودند.

أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ آگاه باشيد كه دورى از رحمت خدا براى اهل مدين است همان طورى كه براى ثمود دورى بود از رحمت خدا، و شايد چون اهل ثمود و مدين هر دو بصيحه هلاك گرديدند از اين جهت بين آنها در بعد از رحمت خدا جمع نموده.

و بايد دانست كه اعمال و انكار خود كفار و مشركين چنين عذابها و هلاكت و دورى از رحمت خدا را ايجاب نموده نه اينكه خداى رحمن كه از روى رحمت و كرم انسان را آفريده و اين همه نعمتها در دست رس او گذاشته خواسته باشد بمخلوقات ضعيف خود عذاب نمايد اينها باختيار خود را در مورد عذاب دنيوى و اخروى قرار دادند.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ در بسيارى از آيات داستان حضرت موسى ع و فرعون و كرده‏هاى او آمده لكن در هر جائى خصوصيات و مزايائى در آن تضمين شده در اينجا چون حكايات و داستان چند نفر از انبياء برده شده و زمان حضرت موسى ع پس از آنها بوده اين است كه از آن نيز يادآور شده و با خصوصيات ديگرى كه در او است.

حق تعالى در اين آيه خبر ميدهد كه ما موسى [ع‏] را با آيات كه گويند (با) در اينجا بمعنى (مع) است يعنى موسى را مع آيات و معجزات و سلطنت و استيلائى كه بسيار معجزات او ظاهر و هويدا بود فرستاديم، از زجاج نقل ميكنند كه گفته سلطان مشتق از سليط است و سليط بمعنى روغن زيت است كه از آن چراغ مى‏افروزند و چون مردم بروشنائى حجت خدا هدايت يافتند از اين جهت او را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 308

 سلطان ناميده.

إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ موسى را بسوى فرعون و گروه اشراف قوم او فرستاديم و آنها تابع امر فرعون گرديدند (امر) را دو طور تفسير كرده‏اند ميشود مقصود از امر فرعون قول و كلام او باشد كه بجماعت امر مينمود با موسى مخالفت نمائيد، و بقول ديگر در اينجا (امر) بمعنى فعل است كه آنها تابع اعمال سوء فرعون گرديدند زيرا كه در نظر آنها فرعون شخص با اقتدارى مينمود و گمان ميكردند فرعون چنين قدرتى دارد كه بتواند آنها را از عذاب نجات بدهد ديگر ندانستند كه در متابعت فرعون رشد و سعادتى براى آنها تأمين نخواهد گرديد.

يقدم قومه يوم القيمة فاوردهم النار و بئس الورد المورود همين طورى كه فرعونيان در دنيا تابع او گرديدند در قيامت نيز فرعون پيش قدم آنها است و آنها را در جهنّم وارد ميگرداند و بد ورود و فرودگاهى است براى آنها (فاوردهم) را بصيغه ماضى آورده با اينكه هنوز قيامت واقع نگرديده چنانچه بسيارى از آيات كه راجع بعذاب كفار و جهنّم و نعمتهاى بهشتى كه بمؤمنين وعده داده همين طور است كه بصيغه ماضى كه دلالت بر گذشته دارد آورده و مفسرين گفته‏اند چون امر قيامت محقق الوقوع است گويا واقع است و اهل عربيت هر محقق الوقوعى را بلفظ ماضى استعمال ميكنند.

آرى همين طورى كه در بعضى از آيات تصريح فرموده جهنّم و بهشت الان واقع است مثل قوله تعالى (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ) و نيز از آيات ديگر معلوم ميشود كه آنچه واقع شده و ميشود تماما در علم حضورى حق تعالى و عالم قضاء و لوح محفوظ ثابت است اگر ثابت نبود چگونه پيمبران خبر ميدادند مخصوصا از حكايت معراج رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم كه در اخبار رسيده كه امّت من در قيامت چنين و چنانند معلوم ميشود كه در معراج عالم قيامت را كه در جاى خودش ثابت است بحضرتش ارائه دادند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 309

 وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ آيه اشاره ببدبختى و خذلان آنها دارد كه گروهان فرعون كه تابع او گرديدند بد عطيه‏ئى است كه براى خود اندوخته گردانيدند، و از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته (الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ) آن لعنت پس از لعنت است يعنى فرعونيان لعنت دنيا و پس از آن لعنت آخرت را براى خود مهيا گردانيدند.

ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ (ذلك) از اسماء اشاره است يعنى اين خبر از اخبار قريه‏هاى هلاك شده است قصه آنرا بر تو ميخوانيم بعضى از آن قريه‏ها بر پا است و برخى از آن مفقود است مثل زراعت درو كرده شده يعنى اين داستانهائى كه بعضى از آنها را در اين آيات بر تو اى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم قصه خوانى نموديم و عذابهائى كه بر امم پيشينيان در اثر مخالفت دامن‏گير آنها گرديد و ويران گرديدن منزلهاى آنان بعضى آثار خرابى آنها بر پا است و بعضى ديگر مفقود گرديده و اثرى از آنها پديدار نيست.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ خداى جليل پس از داستان پيمبران و عذابهائى كه بر قوم و عشيره آنها وارد گرديده بپيمبرش اظهار مينمايد كه بايد خودت و امتت بدانيد كه ما بر آنها ستم ننموديم لكن خودشان بر خود ظلم نمودند زيرا همان طورى كه گفته شد عمل آنها و تكذيبشان عذاب را ايجاب نمود يعنى خود بدست خود عذاب بر خود مهيا نمودند و خدايان آنها كه آنها را ميخواندند بغير از خدا و چشم اميد بآنها داشتند موقعيكه عذاب آنان را فرا گرفت آنان را بى‏نياز ننمودند يعنى وقتى كه حكم عذاب آنها صادر گرديد الهان آنها قدرت نداشتند عذاب را از آنها دفع نمايند و بر آنها زياد نكردند مگر هلاكت را.

وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏ وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ چنين بود گرفتن پروردگار تو وقتى كه عذاب فرا گرفت اهل دهها و قريه‏ها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 310

 را، واو (و هى) حاليه است يعنى مشمول عذاب گرديدن آنان در حال و موقعى واقع گرديد كه آنها ستمكار بودند كه در آن حال عذاب آنها را فرا گرفت و همانا گرفتن پروردگار تو دردناك و شديد است، البته معلوم است عذابى كه از روى سخط و غضب پروردگار بروز نمايد بسيار سخت و ناگوار خواهد بود (نعوذ باللّه من سخط الجبار).

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ (ذلك) اشاره بعذاب دنيوى است، آيت بمعنى نشانه و علامت است يعنى همانا در اين عذابهائى كه بپاداش اعمال كفار آنان را فرا گرفت نشانه و علامت و نمونه است از عذاب قيامت براى كسانيكه از عذاب آخرت ترسناكند.

آيه دو صفت آخرت را در اينجا معرفى مينمايد: اول (يوم مجموع) مجموع اسم مفعول است يعنى آخرت روزى است كه مردم جمع گرديده ميشوند اكثر مفسرين گفته‏اند آخرت روزى است كه تمام افراد بشر را با هم در صعيد واحد جمع ميگردانند.

و از ظاهر بيان بعضى از مفسرين چنين برميآيد كه مقصود از (مجموع) مجموع اعمال و افعال مردمان و مخلوط بودن و ممزوج گرديدن اول با آخر و آخر با اول و مخلوط بودن كل ببعض و بعض بكل و آن حساب اعمال آنها است از جهت ايمان و كفر و طاعت و معصيت و بالجمله از حيث سعادت و شقاوت.

و همانا واضح است كه يك عمل از يك انسان ارتضاع ميشود از كلّ اعمال سابق آن و مرتبط بحالات باطنه او است، و نيز جميع اعمال آينده او مرتبط بحالات قلبيه او است و نيز عمل يك نفر نسبت بكسانيكه با اويند از افراد نوع او از حيث تأثير و تأثر مدخليت دارد، و همچنين اعمال اولين نسبت بآخرين و آخرين نسبت باولين همه جمع ميشود.

 [پايان‏] بوجه ديگر ممكن است گفته شود مجموع چنانچه از ظاهرش چنين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 311
مينمايد صفت روز است و شايد مقصود اين باشد كه روز آخرت روزى است كه جامع و حاوى تمام روزهاى عمر انسانى است كه انسان در آن روز آنچه خالق متعال در او بالقوه گذارده بود بالفعل گرديده زيرا وقتى انسان مراتب سير خود را باتمام رسانيد و جامع مراتب وجود لائق بخودش گرديد بايستى عالم او نيز عالم تام و تمام باشد يعنى فعليات و كمالات تمام عوالم ما دون كه از او گذشته و فعلياتى كه از هر يك از آنها بدست آورده در وى مندرج گردد اين است كه آنچه ديده و شنيده و در خود اندوخته نموده تماما نزد او حاضر ميگردد آنوقت است كه ميگويد اى واى بر من اين چه كتابى است كه (لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها) خلاصه بدليل قوله تعالى كه در سوره تغابن آيه 9 در وصف روز قيامت فرموده (يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ) يعنى آن روزى كه شما را جمع ميكند براى روز جمع كه جمع را صفت يوم قرار داده.

و ميتوان گفت عالم قيامت بمناسبت جامعيت انسان عالم تام و تمامى است و جامع عوالمى است كه روحانيّت بر جسمانيّت آن غلبه دارد اين است كه در كلام مجيد فرموده (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) و بمناسبت اينكه آخر مرتبه كمال انسانى است آنرا آخرت ناميده.

و اينكه مشهودش خوانده (وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ) شايد بمناسبت اين باشد كه در آنروز تمامى پرده‏ها و حجاب‏ها برداشته ميشود و هر فردى را تمام خلايق مشاهده مينمايند و باطنها ظاهر ميگردد اين است كه در وصف آنروز فرموده (وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ) ديگر پرده و حجابى نيست هر كسى در آنروز هم شاهد است كه همه چيز بر او مكشوف ميگردد و هم مشهود خلق ميگردد.

در كتاب معاد و آخرين سير بشر راجع باين موضوع اندازه‏ئى توضيح داده شد بآن جا رجوع داده شود.

وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ يعنى ما آنروز را از روى حكمت و مصلحت عقب مى‏اندازيم تا وقت شمرده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 312

 شده كه محدود و معين است، و نيز در وصف روز آخرت است كه آنروز بروز جمع و روز مشهود معرفى فرموده روزى كه بيايد آنروز كه هيچ نفسى يعنى نفرى تكلم نميكند مگر باذن حق تعالى، اين آيه نظير آنجا است كه گفته (هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ) و بعضى از مردم در آن روز شقى و گنهكارند و بعضى سعيد و سعادتمندند.

خلاصه در آيه سه طور ميتوان توجيه نمود.

1- آنطوريكه اكثر مفسرين تفسير نموده‏اند مقصود از قوله تعالى (يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ) روزى است كه خداوند تمام افراد بشر را در صعيد واحد با هم جمع ميگرداند و ميتوان اين قول را تأييد گردانيد بقوله تعالى در سوره واقعه در آيه 49 فرموده (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ) كه دلالت صريح دارد بر اينكه تمام افراد بشر در آن روز معين با هم جمعند 2- مقصود از (يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ) آنطوريكه از بعضى از مفسرين نقل شده مجموع اعمال و افعال و حالات افراد بشر باشد نسبت بخودشان از حالات جسمانى آنها و آنچه مربوط بروحيه آنها است و آنچه نسبت بديگران دارند كه در روز قيامت همه با هم جمع ميگردد و كلمه (مجموع) كه اسم مفعول است و ظاهرا صفت يوم است مشعر بر اين معنى است.

3- شايد مقصود از (يوم مجموع) كه ظاهرا مجموع صفت روز است اشاره باين باشد كه روز آخرت روزى است كه جامع و حاوى و نتيجه تمام ايام حيات انسانى است يعنى روز قيامت روزى است كه آنچه خداى متعال در ابتداء خلقت در انسان بالقوه نهاده در آن روز بفعليت و نتيجه ميرسد و مؤيد اين توجيه قوله تعالى است كه در وصف آن روز در سوره تغابن آيه 9 فرموده (يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ) يعنى روز كه خدا مردم را جمع ميگرداند براى روز جمع كه نام آن روز را يوم جمع گذارده، و نيز در سوره المعارج آيه 4 (تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ) چنانچه يكى از توجيهاتى كه مفسرين گفته‏اند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 313

 مقصود اين است كه از اول پيدايش دنيا تا قيامت پنجاه هزار سال است و بنا بر اين معنى اين طور ميشود كه روز قيامت مجموعه‏ايست از تمام حيات دنيوى انسانى (و اللّه العالم باسرار كلامه).

 [سوره هود (11): آيات 106 تا 113]

فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ (106) خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ (107) وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (108) فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ (109) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (110)

وَ إِنَّ كُلاًّ لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (111) فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (112) وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (113)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 314

 [ترجمه‏]

آنانكه بدبخت شدند در آتش دوزخند فرياد سخت و ناله زار ميزنند [106]

در حاليكه ماداميكه آسمان و زمين بر پا است در جهنّم جاويدانند مگر آنچه خداى تو خواهد از زياد كردن عذاب آنها يا تبديل گردانيدن بعذاب ديگر حقيقة پروردگار كننده هر عملى است كه بخواهد [107]

اما كسانيكه سعادتمند گرديدند ماداميكه آسمان و زمين بر پا است در بهشت جاويدند مگر آنچه را پروردگار تو خواهد از زياد كردن نعمت يا تبديل آن كه عطايش غير محدود و غير منقطع است [108]

پس اى رسول تو در آنچه اين مشركين پرستش ميكنند در شكّ مباش كه گمراهى است و اينها پرستش نميكنند مگر آنچه را كه از پيش پدران آنها پرستش مينمودند و همانا ما آنچه سهم آنان از عذاب است كاسته نميگردانيم (يعنى حق آنها را بالتمام ميدهيم) [109]

و ما بموسى كتاب عطا نموديم (بنى اسرائيل) در آن اختلاف كردند و اگر نبود كلمه‏ئى كه از طرف پروردگار تو پيشى گرفته بود همانا بين آنها حكم كرده شده بود و آنها (از نبوّت تو يا از قرآن) در شكند و تهمت ميزنند [110]

و بدرستى كه پروردگار تو البته جزاى اعمال اختلاف كننده‏گان را بطور وافى خواهد داد و خدا بآنچه ميكنند دانا است [111]

اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنچه مأمورى استقامت نما و بايد استقامت نمايند آنهائيكه از كفر برگشته و با تو ايمان آورده‏اند و از فرمان خدا سركشى ننمايند همانا او بآنچه ميكنيد بينا است [112]

و بايد مؤمنين اندك ميلى نكنند بسوى كسانى كه بخود و غير خودشان ستم كردند پس بشما آتش جهنّم اصابت نمايد و براى شما بغير خدا دوستانى نيست كه عذاب را از شما باز دارد پس شما يارى گرديده نميشويد [113].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 315

 (توضيح آيات)

فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ پس از بيان اجتماع مردم در روز جمع در مقام بيان حال و گذارش آنها است كه بعضى از آنها شقى و بدبخت و مبتلا بعذاب جحيم‏اند و بعضى سعادت‏مند و نيكبخت ميباشند، اشقياء در آتش فرياد ميكشند (زفير) مأخوذ از زفر و بمعنى شدت است و گويند شهيق صدائى است كه از اندرون بيرون ميآيد با كشش نفس و صداى جهنميان را تشبيه نموده بصداى حمار كه در وصف آن است كه (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ) بعضى گفته‏اند (زفير) تشبيه بصداى اول خر است و شهيق بآخر صداى او است.

كاشفى از حقايق سلمى و او از شقيق بلخى نقل نموده كه گفته علامت سعادت پنج چيز است: 1- نرمى دل 2- بسيارى گريه 3- نفرت از دنيا 4- كوتاهى امل 5- شرمناكى. و نشانه شقاوت هم پنج است: 1- سختى دل 2- خشكى چشم 3- رغبت بدنيا 4- طول امل 5- بى‏حيائى. شيخ ابو سعيد خراز گفته حق سبحانه و تعالى در اين سوره دو كار عظيم بيان كرده: يكى سياست جبارى و سطوت قهّارى كه دمار از روزگار كفار برآورده، و ديگر حكم ازلى كه بسعادت و شقاوت خلق شرف نفاذ يافته، و حضرت رسالت پناه از هيبت آن خبر و سطوت اين حكم فرموده‏

 (شيّبتنى سورة هود)

.          آن يكى را از ازل لوح سعادت بركنار             وين يكى را تا ابد داغ شقاوت بر جبين‏

         عدل او ميراند او را سوى اصحاب الشمال             فضل او ميخواند اين را سوى اصحاب يمين‏

 [پايان‏] خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ اشقياء در جهنّم جاويدانند ماداميكه آسمان و زمين برپا است مگر آنچه خداى تو خواهد از تبديل عذاب آتش بعذاب زمهرير.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 316
اگر گفته شود در صورتى كه در قيامت آسمان و زمين تبديل گرديده چگونه خلود اهل جهنّم و اهل بهشت را ببقاء آسمان و زمين منوط گردانيده.

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- اين تمثيل و مثلى است بين اعراب كه وقتى دوام چيزى را خواستند بيان كنند ميگويند تا آسمان و زمين بر پا است، و نيز در عرف در مورد مبالغه بر دوام گويند ماداميكه آسمان و زمين برپا است اين طور است.

راغب در مفردات گفته [الخلود تبرّى الشيئى من اعتراض الفساد و بقائه على الحالة التى هو عليها و كلّ ما يتباطأ عنه التغيير و الفساد تصفه العرب بالخلود كقولهم للاثاقى خوالد و ذلك لطول مكثها لا لدوام بقائها يقال خلد يخلد خلودا قال تعالى (لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ) «1».

 [پايان‏] 2- در آخرت نيز زمين و آسمان ميباشد زيرا هر چه بالاى تو است آسمان تو است و آنچه تحت تو است زمين تو است.

3- عالم آخرت نيز زمين و آسمان دارد بدليل قوله تعالى (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) سوره ابراهيم 48، كه همين زمين و آسمان دنيا تبديل ميگردد بزمين و آسمان آخرت و همين طورى كه انسان در آخرت فانى نميگردد عالم او نيز فناء پذير نميباشد.

و نيز قوله تعالى در مقول قول بهشتيان (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ) سوره زمر آيه 74

__________________________________________________

 (1) خلود بمعنى مبرّا بودن چيزى است از عارض شدن فساد بر او و باقى ماندن او بر همان حاليكه براى او بوده و هر چيزيكه دور است از او تغيير و فساد توصيف ميكند عرب آنرا بخلود مثل قول آنها كه سه پايه‏ها را خوالد گويند (الاثاقى) جمع ثقيه است بضم همزه و آن سنگى است كه ديگ را بر آن ميگذارند و سنگ و ديگ را اثقيان نامند، و اينكه خالد گفته‏اند براى اين است كه مكث آن طولانى است نه براى او است قوله تعالى (شايد شما مخلّد گرديد) زمر آيه 74

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 317

إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ طبرسى در اينجا بيانى دارد كه براى وضوح اجمالى از آنرا ترجمه مينمائيم گفته (الا) ظاهرا استثناء از خلود از عذاب نار و از خلود در نعيم بهشت است براى اينكه اهل آتش فقط بآتش معذب نميگردند بلكه بانواع عذاب معذب ميگردند بلكه بعضى از عذابهاى آنها غليظتر است و آن سخط خدا و اهانت بآنها است و همچنين براى اهل بهشت غير از نعمتهاى بهشتى انواع نعمتها است و بعضى از نعمتها بزرگتر است و آن (رضوان اللّه) و اكرام او است و اين است مقصود از استثناء.

و بقولى مقصود از استثناء خلود اشقياء بجهت آنستكه از اشقياء كسانى ميباشند كه اهل توحيد و ايمانند و براى ايصال ثواب كه مستحق آن بودند از جهنّم داخل بهشت ميگرداند، و (ما) بمعنى (من) است يعنى هر كس را كه خدا بخواهد، و نيز مقصود از استثناء از (سعداء) عدم خلود آنها است در بهشت و معنى (خالِدِينَ فِيها إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ) آن وقتى است كه آنها را داخل جهنّم ميكنند پيش از آنكه آنها را داخل بهشت گرداند قوله تعالى (لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً) و قتاده گفته پروردگار براى ما بيان نموده كه مردم براى گناهشان قسمتى از آتش بآنها ميرسد پس از آن بتفضل الهى داخل بهشت ميگردند و آنها كسانى ميباشند كه وعيد آتش در آنان نفوذ ميكند و بشفاعت شافعين از جحيم خارج ميگردند.

 [پايان‏] و از مفسرين توجيهات ديگرى در آيه (إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ) نقل شده لكن همان طورى كه ذات متعال در باره خودش برسولش خبر ميدهد كه (إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ) همانا پروردگار تو آنچه اراده كند كننده است (لا راد لقضائه و لا تبديل لحكمه) آنچه مشيتش بر آن تعلق گرفته خواهد نمود چه مانعى دارد كه گفته شود اگر چه قسم ياد نموده كه كفار در جهنّم جاويدانند لكن مسلما عذاب همه يكطور نيست شايد راجع بدرجات عذاب آنها و نيز نعمتهاى سعداء تفاوت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 318

 بسيار است و استثناء راجع بمراتب و درجات سعداء و دركات اشقياء است.

و شايد معنى آيه چنين باشد كه اشقياء در جهنّم مدت بسيارى معذبند مگر اينكه خدا بخواهد عذاب را از آنها كم كند يا بردارد كه استثناء از خلود در جهنّم نباشد بلكه از عذاب بعضى از آنها باشد نه همه آنها زيرا كه بين آنها تفاوت بسيار است و نيز نسبت بسعداء كه در بهشت جاويدانند لكن آن اندازه‏ئى كه خواهد نسبت بدرجات آنها نعمت ميدهد اين است كه فرموده:

وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ و امّا خوشبختان پس در بهشتند در حاليكه جاويدانند مگر آنچه بخواهد پروردگار تو چه (عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ) يعنى عطاء آنها بقدريكه خدا بخواهد غير منقطع است لكن كم و زياد آن بسته بمشيت الهى است بهر كس خواهد هر چه خواهد ميدهد.

خلاصه دو طور ميتوان آيه را توجيه نمود: اول گفته شود كه استثناء راجع بخلود باشد چنانچه متبادر بذهن ميشود و اشقياء را تعميم دهيم كه هم شامل كفار و مشركين بشود و هم مؤمنينى كه اهل توحيدند از عصات كه تمام اينها در جهنّم معذبند الّا اينكه اهل توحيد در جهنّم و عذاب مخلّد نيستند چنانچه در احاديث بسيار است كه گنهكاران در جهنّم ميروند لكن نجات مييابند و نسبت بنعمتهاى بهشتى نيز راجع بدرجات آنها است كه درجات هر يك بسته بمشيت الهى است بر هر كس بخواهد زياد ميكند.

دوم- استثناء از نار باشد و مقصود چنين باشد كه كفار و مشركين در جهنّم مخلدند مگر اينكه عذاب آنها بسته بمشيت الهى است كه اگر بخواهد نسبت ببعضى عذاب را برميدارد يا تخفيف ميدهد، و اللّه العالم باسرار كلامه.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 319

فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ پس از آنكه در آيه بالا بيان حال اشقياء و سعداء را نمود خطاب برسول است و مقصود امّت او مى‏باشند كه در شكّ مباش از آنچه مشركين پرستش مينمايند اينها از روى جهالت و بيخردى تابع آباء خود گرديده‏اند و اينها عبادت نميكنند مگر بآنوجهى كه آباء آنها عبادت ميكردند بدون اينكه در پرستش مأخذ ديگرى داشته باشند كور كورانه تابع پيشينيان خود گرديده‏اند و تو متأسف مباش ما آنچه نصيب آنها است از عذاب بتمام و كمال بآنها ميدهيم و چيزى از آن كم نميكنيم وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ شايد براى تشفى دل رسولش باشد كه پس از بيان حال و اعمال كفار و مشركين و اينكه آنها بهمان رويه آباء خود باقى ميباشند و وعد و وعيد تو در دل سنگين آنان تأثير نميكند از اين جهت غمگين و متأسف مباش در همه زمانها مردم همين طور بوده‏اند و با اينكه ما بموسى كتاب تورات عطاء نموديم (با آن همه معجزات) آنها در كتاب اختلاف كردند.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ و اگر نبود آن كلمه يعنى آن حكمى كه از پروردگار تو سبقت گرفته بر مهلت كفار و آزمايش آنها كه عذاب و مجازات آنها را عقب اندازيم همانا در همين عالم نيز كلمه عذاب بر آنها جارى ميگرديد (وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ) يعنى كفار هميشه در شكّ و گمانند گمانى در تهمت انداز.

از بعض مفسرين است كه در توجيه آيه گفته (الارابة) القاء شكّ است در قلب و اينكه شكّ را بمريب توصيف نموده از قبيل قول او است (ظِلًّا ظَلِيلًا) و (حِجاباً مَسْتُوراً) (وَ حِجْراً مَحْجُوراً) و فائده آن تأكيد معنى شكّ است.

وَ إِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (ان) مخففه از مثقله است، و حفص كه يكى از قراء است مثقله (انّ)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 320

 خوانده (و لمّا) گويند در اصل لمن ما بوده در هم ادغام شده و نون قلب بميم گرديده، و ما بمعنى (الذين) است و كسائى (لما) را مخففه خوانده و لام آن براى قسم است و تنوين (كلّا) عوض مضاف اليه است و (ما) زائده است و آيه در تقدير چنين ميشود (و ان كلهم و اللّه ليوفينهم) يعنى بحقيقت از اينهائى كه اختلاف كردند يا غير اينها قسم بخدا كه تمام آنها را پاداش اعمالشان را بالتمام پروردگار تو ميدهد (ان خيرا فخير و ان شرا فشر) زيرا كه او بآنچه ميكنند آگاهست.

فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ پس از بيان اينكه امت موسى در تورات اختلاف كردند و آنها بر قوانين و دستورات تورات عمل ننمودند و در شكّ افتادند بپيمبر اكرمش امر ميفرمايد كه (فاستقم) تو بايد بآنچه مأمور ميگردى استقامت و پايدارى نمائى (و من) عطف است به (فاستقم) يعنى تو بر آنچه مأمورى استقامت نما و نيز كسانيكه با تو توبه كرده‏اند يعنى آنهائيكه ايمان آورده‏اند و از كفر و شرك بازگشت بايمان نموده‏اند آنها نيز بايد در دين استقامت نمايند و طغيان نكنيد همانا خداى تعالى بآنچه عمل ميكنيد بينا است.

از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم روايت ميكنند كه فرموده‏

 (شيّبتنى سورة هود)

وقتى از حضرتش سؤال ميشود ذكر انبياء و عذابهائى كه بر قومش وارد شده تو را اين قدر ناراحت گردانيد فرمود نه بلكه آيه (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ).

بعضى گفته‏اند كه حقيقة استقامت وفاء نمودن بتمام حقوق است و ملازم بودن بر صراط مستقيم يعنى در تمام حركات و سكنات و گفتار افكار و غير اينها مشى و حركات بطور اعتدال و حد وسط واقع گردد.

در تفسير روح البيان از بحر العلوم نقل ميكند كه استقامت بر تمام حدود خدا بآن طورى كه امر نموده بر آن استقامت نمائيد گويا از عهده بشر خارج است اين است كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده‏

 (شيبتنى سورة هود)

و هرگز بر اين استقامت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 321

 طاقت نميآورد مگر كسيكه مؤيّد گرديده بمشاهدات نوريه قويّه و آثار صادقه و ثابت گرديدن بر آن.

تا آنجا كه گفته شيخ شهير مالهدائى در نفائس المجالس گفته استقامت ميسر نميگردد مگر بايفاء حق هر مرتبه‏ئى از شريعت، و طريقت و حقيقت، رعايت حق شريعت عدالت در احكام است و استقامت در مرتبه طبيعت برعايت شريعت است، در هر مرتبه نفس برعايت طريقت است، و در مرتبه روح برعايت معرفت است، و در مرتبه سرّ برعايت معرفت و حقيقت است و مراعات اين امور در غايت صعوبت است اين است كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده‏

 (شيّبتنى سورة هود)

و كمال انسانى بتكميل اين مراتب است نه باظهار خوارق، و حكايت شده كه بشيخ ابى سعيد گفتند فلانى روى آب راه ميرود گفت ماهى و ضفدع نيز روى آب راه ميروند و باو گفتند فلانى در هوا پرواز ميكند گفت طيور نيز همين طورند گفتند فلانى در آن واحد بشرق و غرب عالم ميرود گفت شيطان هم چنين است باو گفتند كمال نزد تو چيست گفت اين است كه در ظاهر با خلق باشد و در باطن با حق، و بدان كه جبلى نفوس اعوجاج از طريق استقامت است مگر كسيكه اختصاص يابد بعنايت ازلى و جذبه الهيه، جامى گفته:

         سالكان بى‏كشش دوست بجائى نرسند             سالها گر چه در اين راه تك و پوى كنند

 [پايان‏] وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ پس از امر باستقامت و پايدارى رسول بر آنچه مأمور گرديده و نيز مؤمنين كه بدست او توبه نموده‏اند كه آنها نيز بايستى باوامر الهى و نواهى عمل نمايند و بر قوانين شرع مطهر بطور شايستگى پاى دارى و استقامت نمايند بمؤمنين نهى فرموده كه بر آنكسانى كه ظالم و ستمكارند اعتماد ننمائيد تا آنكه آتش بشما مس نمايد شايد (فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ) اشاره باين باشد كه شما وقتى با آنها تماس نمائيد تماس گرفتن با آنان تماس با آتش را ايجاب مينمايد و وقتى آتش بشما اصابت نمود غير از خدا كسى نيست شما را يارى كند و از آتش نجات يابيد.                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 322

 [سوره هود (11): آيات 114 تا 123]

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرِينَ (114) وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (115) فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ (116) وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117) وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ (118)

إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (119) وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ (120) وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ (121) وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122) وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 323

 [ترجمه‏]

 (اى رسول) در دو طرف روز نماز را بپاى دار و در اول شب همانا نيكوئيها بديها را ميبرد و اين تذكر و اندرزى است براى پند گيرندگان [114]

و صبر كن بحقيقت خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نميگرداند [115]

پس چرا در قرنهاى پيشين از شما كسانى نبودند كه صاحب خرد باشند كه از فساد نمودن در زمين نهى نمايند (كه ما آنها را هلاك ننمائيم) مگر كمى از آنها را كه نجات داديم و آنهائيكه ستمكار بودند پيروى كردند چيزى را كه بآن متنعم بودند و آنان جماعت گنهكاران (و كافر بپروردگار بودند) [116]

و پروردگار تو چنين نبود كه بظلم و ستم اهل دهى يا شهرى را هلاك گرداند در حاليكه اهلش صالح باشند [117]

و اگر پروردگار تو ميخواست مردم را بر يك ملّت قرار ميداد، و آنها هميشه در اختلافند [118]

مگر كسى را كه پروردگار تو رحم كرده و براى همين تمكين و اختيار آنها را آفريده و كلمه پروردگارت تمام شد كه البته جهنّم را از جن و انس همه آنها را پر ميگردانيم [119]

و هر چه از خبر رسولان بر تو ميخوانيم آنچيزى است كه بآن قلب تو را ثابت ميگردانيم و در اين سوره بتو حق آمده يعنى آنچه راست و درست است و براى مؤمنين پندى و يادبودى است [120]

اى رسول (ص) بآنهائيكه ايمان نياورده‏اند بگو بر حالتى كه بر آن متمكن هستيد عمل كنيد همانا ما نيز عمل كنندگانيم [121]

و انتظار كشيد ما هم منتظريم [122]

و ملك خدا و مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و زمين غائب است و بازگشت تمام امور و كلّ آن بسوى او است پس او را عبادت و پرستش كن و باو توكل نما (يعنى باو اعتماد و اتكاء كن) و پروردگار تو غافل و ساهى و بى‏خبر نيست از آنچه عمل ميكنند (يعنى او عالم باعمال و رفتار و كردار آنها است [123].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 324

 (توضيح آيات)

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ طبرسى در اينجا بيانى دارد براى توضيح مختصرى از آنرا ترجمه مينمايم:

و (زلف) گفته شده كه اول ساعات شب است (طرفى النهار) نماز صبح و مغرب است (و زلفا من الليل) نماز عشاء است و آن ساعاتى است كه نزديك بآخر روز است (من ازلفه) (و صلاة الغدوة) نماز صبح است (و صلاة العشية) نماز مغرب است (و صلاة الزلف) نماز عشاء، و اينكه بيان ظهر و عصر نشده براى اين است كه (طرفى النهار) شامل ظهر و عصر ميگردد زيرا كه آن دو طرف اخير نهار و پس از زوال است قوله تعالى (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ) و دلوك زوال ظهر است، و بعضى (زلفا) بدو ضمه قرائت نموده‏اند إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ بقولى نمازهاى پنجگانه حسناتى است كه سيئات را ميبرد يعنى پاك ميگرداند و از على ع روايت ميكنند كه نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده اميدوارترين آيه‏ئى كه در قرآن است همين آيه است (ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرِينَ) (ذلك) يا اشاره است بامر باستقامت و بپا داشتن نماز يا اشاره باين قسمت آخر است كه حسنات سيئات را ميبرد، و در اينها موعظه است براى آنهائيكه ميپذيرند (وَ اصْبِرْ) امر است كه صبر كن بر امتثال آنچه مأمور گرديده‏ئى و بازدار خود را از آنچه بآن نهى شده‏اى (فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ) اين آيات مشتمل است بر استقامت و بپاى داشتن نماز و خوددارى نمودن از آنچه نهى شده و ركون و اعتماد بظلمه ننمودن و غير اينها از طاعات.

 [پايان‏] فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ الخ (لولا) بمعنى (هلا) و در مقام توبيخ و سرزنش است يعنى چرا در قرنها و زمانهاى پيشين از شما مثل زمان هود و لوط و صالح و غير اينها از آنهائيكه بعذاب                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 325

 هلاك گرديدند صاحبان عقل و تدبير نبودند كه مردم را از فساد در زمين و طغيان نهى كنند (الّا قليلا) استثناء از نفى است يعنى از اين كسان نبودند مگر كمى مثل انبياء و عده اندكى از مؤمنين از آنكسانيكه آنها را از اهل فساد يا از عذاب نجات داديم و ستمكاران پيروى كردند آنچيزى را كه متنعم بودند در آن يعنى متابعت دلخواه خود كرده بودند.

وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ يعنى دأب و سنّت پروردگار تو اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر اين جارى نشده كه اهل شهرها و جماعتى را هلاك گرداند و عذاب استيصالى بر آنها فرود آورد در حاليكه اهل آن مصلح و خيّر باشند، اشاره به اين كه چگونه ممكن است خداى عادل مهربان بر اشخاص بى‏گناه عذاب بفرستد زيرا كه آن ظلم است و ستم نمودن منافى با عدل است و ساحت قدس الهى منزه و مبراء از اين نسبتها است.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ، إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ يعنى اگر مشيت و خواست الهى تعلق گرفته بود كه تمام افراد بشر امت واحده باشند و همه متفق بر يك دين و ملّت گردند البته قدرت داشت كه آنها را باجبار با هم متفق بدين حق گرداند لكن چون اجبار منافى با تكليف است تكليف بايد از روى اختيار انجام گيرد تا اينكه بر اطاعت مستحق ثواب و بر مخالفت مستوجب عقاب گردند اين است كه هر فردى برويه خود دينى و آئينى براى خود اختيار ميكند و هميشه با هم اختلاف دارند بعضى بر حق و بعضى بر باطلند مگر كسيرا كه پروردگار تو باو رحم كرده باشد و او را ارشاد بحق نمايد.

و چون نسبت لطف حق از جهت آفرينش بهمه موجودات و افراد بشر يكسانست و ترجيح بلا مرجح قبيح است اين است كه آنكسانيكه مورد ترحم الهى واقع ميگردند بايد براى خصوصيتى باشد كه از باقى امتياز پيدا نموده‏اند و شايد مقصود كسانى باشند كه عقل خدا داده خود را بكار انداخته‏اند و عمل‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 326
و رويه آنها با تدبير و از روى نظر و فكر انجام گرفته كه چنين كسانى در مورد رحمت الهى واقع ميگردند و خداى تعالى آنها را موفق ميگرداند و بطريق صحيح بسوى حق هدايتشان مينمايد (وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ) يعنى از روى حكمت و نظام آفرينش آنها اين طور آفريده شده‏اند يعنى باختلاف خلقت شده‏اند هر كسى را رأيى و سليقه‏ئى و روش و عملى است (ذلك) اشاره بهمان كلام اول است يعنى براى اينكه اختيار و تمكن داشته باشند آنها را امّت واحده قرار نداديم تا اينكه محق از مبطل امتياز پيدا نمايد.

چنانچه بعيان مى‏بينيم دو نفر پيدا نميشوند كه در رأى و سليقه و طرز عمل در گفتار و كردار و رفتار مثل هم باشند، و شايد يكى از اسرار اختلاف افراد بشر از جهت اختلاف طبايع باشد و راجع بشالوده خلقت آنها كه در نظام احسن اين طور مقرّر گرديده و منشأ آن تضادى است كه بين عناصر واقع است هر مزاجى كه باعتدال عناصر كه مواد بدن انسان بآن تشكيل مييابد نزديك‏تر باشد براى قبول روح مصفّا آماده‏تر است اين است كه گفته‏اند روح سالم در بدن سالم است.

لكن گمان نشود كه طرز ساختمان بدن، انسان را از اختيار بيرون برد كه گفته شود آنكسيكه شالوده خلقتش معتدل نباشد اين البته مفسد ميگردد و صاحب رأى صحيح و سليقه نيكو نميگردد و اين منافى با اختيار است.

اين طور نيست درست است كسيكه داراى مزاج معتدل نباشد مايل بفساد ميگردد لكن چنين نيست كه اختيار از دست انسان بيرون رود چون آدم مفسد باختيار فساد ميكند اينست كه در مورد مجازات واقع ميگردد و اصلا مناط تكليف همين است و استحقاق از روى همين مبنا است اگر قبول حق براى همه آسان بود و همه افراد بشر با ميل و رغبت ترك هواهاى نفسانى ميكردند و قبول حق مينمودند لايق اين همه كرامات نميگرديدند، ببين ملائكه چقدر عبادت ميكنند و سر سوزنى مخالفت نمينمايند و بر عبادتشان پاداشى معلوم نيست امّا انسان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 327

 وقتى با خود مجاهده نمود و بر خلاف ميول نفسانى مطيع امر مولى گرديد باندك عمل نيكى چه پاداشهاى بزرگى براى وى مهيا گرديده.

وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ يعنى تمام شد كلمة پروردگار تو، گويند در (لام) (لأملأن) قسم مأخوذ است يعنى قسم بپروردگار تو كه همانا جهنّم را از جنّ و انس پر ميگردانم.

وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ يعنى تمام خبرهاى پيغمبران كه بر تو خوانديم بجهة آنستكه ثابت گردانيم بآن قلب تو را و در اين سوره بر تو حق و راست آمده (وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ) (كلّا) بر معنى مفعول است يعنى و تمام قصص كه بر تو حكايت نموده‏ايم و ما همه داستان پيمبران را بر تو ميخوانيم، و (من) در (من انباء) تبيين است و براى بيان است (ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ) بيان (كلا) است يا بدل آن يعنى حكايت آنها را بر تو خوانديم تا اينكه قلب تو را مطمئن و ثابت گردانيم بحجت و دلالت يا اينكه قلب تو آرام گردد و يقين تو بيفزايد و بر اداى رسالت ثابت قدم باشى و آنچه بر تو در اين سوره از قصص پيمبران و حال اشقياء و عذاب آنها و فيروزمندى سعداء و نيكى حالشان بر تو خوانده شد تماما حق و ثابت و محقق است خلافى در آنها نيست و نيز قصص انبياء و آنچه در اين سوره است موعظه و پند است براى مؤمنين و تسلى است براى تو كه بروش آنها از چگونگى تبليغ و سلوك با كفار و صبر بر ايذاء آنها پيروى نمائى، و نيز براى اينكه ياد بودى باشد براى مؤمنين كه بدانند كسانيكه با پيمبران مخالفت نمودند چگونه بعذاب عظيم گرفتار گرديدند.

وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ آيه در مقام تهديد كفار برسولش خطاب نموده كه بآنكسانيكه ايمان نياورده‏اند بگو كه عمل كنيد بر حالتى كه بر آن متمكن هستيد ما نيز عمل كننده‏گانيم بر همان حالى كه داريم (وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ) و انتظار ببريد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏6، ص: 328

 ما نيز انتظار ميبريم تا اينكه موقع پاداش عمل شما برسد، گويا اين خطاب در موقعى صادر گرديده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ايمان آوردن كفار تقريبا مأيوس شده بود.

وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ الخ مخصوص بخدا است علم بآنچه در آسمانها و زمين از شما غائب است يعنى حقايق و آنچه در عالم واقع ميگردد علم آن نزد خدا است و بازگشت تمام امور نيز بسوى او است و اى رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) تو خدا را عبادت كن و بر او توكل و اعتماد نما و پروردگار تو از آنچه ميكنيد غافل نيست.