کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
رعد: آيات 1 تا 43 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 2

سورة الرعد

مختلف فيها و هى خمس و اربعون آية بصرى و ثلاث كوفىّ عدّ غير الكوفى لفى خلق جديد، الظلمات و النور

 [سوره الرعد (13): آيات 1 تا 5]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (1) اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2) وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3) وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (4)

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (5)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 3

سورة الرعد مكيّه است تمامش از ابن عباس و عطاء و بقول كلبى و مقاتل مكيه است مگر آيه آخر سوره كه در باره عبد اللّه بن سلام نازل گرديده و سعيد بن جبير گفته كه چگونه اين آيه در باره عبد اللّه بن سلام نازل شده در صورتى كه سوره تمامش در مكه فرود آمده، و حسن و عكرمه و قتاده گفته‏اند سوره مدنى است مگر دو آيه كه در مكّه نازل گرديده (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ) و ما بعد آن عدد آيات آن (47) بعدد شامى (45) بعدد بصرى (44) حجازى (43) كوفى، و اختلاف در پنج آيه است (لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ، الظُّلُماتُ وَ النُّورُ، الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ، و سُوءُ الْحِسابِ) شامى (مِنْ كُلِّ بابٍ) عراقى، شامى.

 (مجمع البيان) بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص اين سوره دو قسم است: قسم اول از اول سوره الى قوله (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ) راجع بعلم طبيعت و علم توحيد است. قسم ثانى در اخلاق و ثواب و عقاب از قوله تعالى (لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏) تا آخر سوره.

 [ترجمه‏]

اين آيات كتاب (آيات قرآن يا آيات سوره) از آن آياتى است كه از طرف پروردگار تو بحق بر تو فرود آمده لكن بيشترين مردم ايمان
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 4

 نميآورند (1)

خدا آنكسى است كه آسمانها را بدون ستونى كه آنرا ببينند برافراشته و بلند گردانيده پس از آن قصد كرد بآراسته گردانيدن (يا آفريدن) عرش يا مستولى گردانيدن عرش را بر آسمانها و خورشيد و ماه را مسخر گردانيد هر يك جريان دارند تا مدت معيّن و امر عالم را تدبير مينمايد (بنظام) و آيات را تفصيل ميدهد شايد شما بملاقات جزاء از پروردگارتان در قيامت يقين پيدا نمائيد (2)

و خداى تعالى آنكسى است كه زمين را پهن كرده و در آن كوهها افراشته و نهرها جارى گردانيده و از هر ميوه و ثمره‏ئى در آن دو جفت قرار داده شب روز را ميپوشاند همانا در اينها آياتى است براى جماعتى كه تفكّر مينمايند (3)

و در زمين قطعاتى است مجاور و متصل بهم و بوستانهائى است از انگور و قطعه‏ئى است براى زراعت و نخل خرما كه بعضى داراى دو شاخه از يك اصل و بعضى نه چنين يعنى هر شاخه اصل جداگانه دارد و همه اينها بيك آب سير ميگردند و ما بعضى از (اشجار را) در ميوه برترى ميدهيم بر بعض ديگر و در اين تفضيل دادن بعضى بر بعض ديگر (با اينكه همه از يك آب سيراب ميگردند) آيات و نشانه‏هائى است براى جماعتى كه تعقّل ميكنند (4)

و اگر تو تعجب ميكنى از ناگرويدن كافرها بس عجيب قول (منكرين معاد است) كه گويند آيا وقتى كه خاك باشيم ما در آفرينش جديد ميباشيم اينها كسانى ميباشند كه بپروردگار خود كافر گرديدند و اينان در گردنهايشان زنجير (قهر پروردگار) نهادند و اينها ياران آتشند و در آن جاويدانند (5).                     
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 5

 (توضيح آيات)

از بعضى از علماى تفسير نقل شده كه حروف مقطّعات در اوائل بعض سور مختصر كلماتى ميباشند كه بر صفات الهى دلالت دارند چنانچه در (المر) الف آلاء او است، لام لطف بى‏انتهاى او، ميم ملك بى‏زوال او، را رأفت و كمال او.

و بقول ديگر بعضى از اين حروف دلالت بر اسماء الهى دارند و بعضى بر افعال او (المر) بمعنى (انا اللّه اعلم و ارى) منم خدائى كه حالات خلق را ميدانم و افعال و اقول بنده‏گان را مى‏بينم.

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ تلك مبتداء و آيات الكتاب خبر او، مقصود از آيات يا آيات قرآن است يا آيات سوره (وَ الَّذِي أُنْزِلَ) محلّا مجرور و عطف بر كتاب است يعنى اين آيات از آياتى است كه فرو فرستاده شد و عطف (وَ الَّذِي) يا عطف صفتى است بر صفت ديگر اگر مقصود از كتاب قرآن باشد يا عطف عامّ بر خاص است اگر مقصود از كتاب سوره باشد، و (الْحَقُّ) خبر مبتداء محذوف است يعنى (و هو الحق) اين قرآن حق است و از جانب پروردگار تو فرود آمده و لكن بيشترين مردم ايمان نميآورند، اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها (اللَّهُ) مبتداء و (الَّذِي) و ما بعدش خبر مبتداء و ممكن است صفت (اللَّهُ) باشد و (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ) خبر بعد از خبر (تَرَوْنَها) كلام مستأنف است.

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- (بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) يعنى شما آنرا بغير ستون مى‏بينيد.

 (ابن عباس و حسن و قتاده و جبائى و ابى مسلم) ابن عباس گفته زير آسمان ستونى نيست و بالاى آن علاقه‏ئى نيست كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 6
آنرا نگهدارد، و زجاج گفته اين از بالاترين دلائل قدرت است كه چيزى واضح‏تر از آن نيست زيرا كه آسمان محيط است بر زمين و (با اين حال بدون ستون استوار است).

2- (تَرَوْنَها) صفت (عمد) است يعنى آسمانها را بلند گردانيد بدون ستونى كه مرئى باشد يعنى ديده شود، و بنابراين معنى چنين ميشود كه آسمانها ستون دارد و شما آنرا نمى‏بيند، و (عمد) و ستون آن قدرت خداى تعالى است و اين قول از ابن عباس و مجاهد روايت شده (مجمع البيان) ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ پس از بلند كردن آسمانها (اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ) بقولى قصد نمود بآفريدن عرش، بقولى عرش بر آسمانها باقتدار و نفوذ حكم مستولى گرديد، بقول ديگر مراد از عرش ملك است يعنى او سبحانه بآن حفظ و تدبير قصد فرموده. (منهج) و شايد مقصود از عرش تخت سلطنتى حق تعالى باشد استعارة از تخت سلاطين كه بمعنى استيلاء و تفوّق بر اهل مملكت است، اينجا اشاره باستيلاء قدرت و احاطه و رحمت رحمانى او باشد كه آسمانها و اهل آسمانها همگى در محاط رحمت اويند و از او فيض وجود و بقاء ميطلبند.

 (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ الخ) همگى آنها تحت استيلاء و امر او مسخر گرديده و بتقدير او باندازه‏ئيكه از روى حكمت و خواست ازلى مقرّر گردانيده سير و حركت مينمايند تا آن موقعيكه در قضاء الهى و تدبير ازلى كه تغيير و تبديل‏پذير نيست تعيين گرديده در سير خود ادامه ميدهند (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ) تدبير امور بدست قدرت او است، اشاره به اين كه همين طورى كه آفرينش آسمانها بدست قدرت او انجام گرفته تدبير امور خلق نيز بدست رحمت او انجام ميگيرد نه در امر خلقت محتاج بشريك و معاون است و نه در ترتيب نظام عالم محتاج بكمك كارى است بذات بى‏زوال خود ميآفريند، بعلم و قدرت خود نظام عالم را باحسن                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 7

 وجه ترتيب ميدهد و شما افراد بشر وقتى اين همه آثار قدرت را مى‏بينيد شايد بملاقات جزاء از پروردگارتان يقين پيدا نمائيد.

وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ (واو) در (وَ هُوَ الَّذِي) آيه را عطف بآيه جلو داده يعنى و خدا و پروردگار شما آنكسى است كه بقدرت كامله خود زمين را مثل فرش گسترانيده و در آن كوهها افراشته و نهرها جارى گردانيده و از كمال قدرت او است كه در هر ميوه‏ئى زوج نر و ماده قرار داده يا از حيث رنگ و طعم يا تابستانى و زمستانى دو طور قرار داده.

در تفسير كشف الحقايق از اهل تفسير چنين نقل ميكند كه در ابتداء خلقت دنيا خداوند تعالى از براى شما در روى زمين از انواع ميوه‏جات دو جفت قرار داده يعنى از هر ميوه‏ئى دو درخت و دو بوته قرار داد بعد زياد شده كثرت پيدا كرد، و بعضى گفته‏اند مقصود از دو جفت ترش و شيرين و سفيد و سياه و سرخ و زرد است، لكن حمل آيه شريفه را بچنين معنائى منافى با فصاحت و بلاغت قرآن است بلكه خداى تعالى در اين آيه بحكمت بسيار دقيق اشاره نموده كه در اين ازمنه اهل علم تدريجا بآن حكمت مطلع ميگردند و آن حكمت اين است كه همان طورى كه در بوجود آمدن حيوانات دو جفت نر و ماده بايد باشد همچنين براى متكوّن شدن ميوه‏جات (چنانچه در علم نبات شناسى مشروحا بيان شده) بايد دو جفت باشد در بعضى از ميوه‏جات (مانند خرما و شاهدانه) دو جفت جداگانه مشاهده ميشود، در بعضى ديگر داخل همان شكوفه كه ميوه متكوّن ميشود دو جفت موجود است تا بين دو جفت ازدواج صورت نگيرد از آن شكوفه ميوه متكوّن نميگردد، معنى آيه اين است كه خداى تعالى براى تكوين ميوه جات دو جفت (نر و ماده) پديد آورده چنانچه حيوانات جفت آفريده شده‏اند نباتات نيز از نر و ماده پديد مى‏آيند. (پايان)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 8

 يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ از كمال تدبير و قدرت ايزد متعال چنين است كه بشب تاريك روشنائى روز را ميپوشاند و همچنين بروز روشن تاريكى شب را محو ميگرداند و چون شب و روز ضد يكديگرند در اينجا اكتفاء باحد ضدين نموده كه دلالت بر ضد ديگر هم ميكند و در سوره الزمر آيه 7 (يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ).

و خلاصه اينكه سه معنى براى آيه كرده‏اند: 1- حسن گفته تاريكى شب را بروشنى روز مى‏پوشاند. 2- داخل ميكند روز را در شب و شب را در روز به بلندى و كوتاهى و اين قول ابن عباس است. 3- ميآورد شب را تا ببرد روشنائى را و ساكن شوند حيوانات و ميآورد روشنائى روز را تا مردم بروند دنبال معاش و نظام و بقاى زمين و اهل آن منوط بشب و روز است زيرا اگر هميشه شب بود گياهى از زمين بيرون نميآمد و حيوانى متولد نميشد و نيز اگر هميشه روز بود همه از تابش آفتاب هلاك گرديده و امرار حيات براى احدى ميسّر نبود، و نيز حكمتهاى ديگر كه در خلقت و روز منطوى گرديده اين است كه در آخر آيه فرموده همانا در پوشانيدن شب روشنى روز را آيات و نشانه‏هائى است از كمال قدرت و علم ازلى خداوندى لكن اين آيات را دو مى‏يابند جماعتى كه در نظام عالم تفكّر ميكنند.

وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ و ديگر از دلائل قدرت و حكمت الهى چنين است كه در زمين قطعاتى مختلف پيوسته بيكديگر قرار داده كه بعضى شايسته زراعت و بعضى شايسته اشجار و بعضى شوره‏زار و پاره‏ئى سنگستان، و نيز از كمال قدرت در زمين بوستانهائى قرار داده از درختهاى انگور و نخل خرما (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ) را.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 9

 سخنان مفسرين در توجيه صنوان و غير صنوان) 1- چند درخت از يك ريشه.

2- چند درخت از چند ريشه. (ابن عباس و مجاهد و قتاده) 3- صنوان درخت خرما كه در اطرافش درختهاى ديگر باشد (وَ غَيْرُ صِنْوانٍ) آنكه نباشد.

4- (صنو) بمعنى مثل است و (صِنْوانٌ) امثال است و باين معنى است قول پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه‏

 (عمّ الرجل مثل ابيه)

. (مجمع البيان) وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ اشجار را در شكل و رنگ و بو و لطافت و طعم در تغذيه نمودن بعضى را برترى بر بعض ديگر داده‏ايم و با اتّحاد زمين و آب كه اصول و اسباب اشجار و نباتاتند اختلاف آنها نيست مگر از كمال حكمت و قدرت مبدء متعال و در اينها آياتى است براى كسانيكه تعقّل ميكنند و ميفهمند كه با اينكه تماما از يك آب پرورش نموده و تخصيص پيدا نمودن هر يك از انواع بخصوصياتى اين اقوى دليل است بر وجود قادر حكيم.

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اگر تو تعجب ميكنى كه كافرين چگونه معاد و زنده شدن در روز رستاخيز را انكار ميكنند با اينكه اقرار دارند بابتداء خلقت خودشان تعجب تو بجا است پس عجيب‏تر گفتار آنان است كه گويند چگونه ما وقتى مرديم و خاك گرديديم ما در آفرينش جديدى ميباشيم.

أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ آيه در وصف كسانى است كه منكر قيامت و حشر و نشر گرديده‏اند كه سبب انكار آنها همان كفر آنها است كه چون خداى قادر حكيم را نشناخته‏اند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 10

 و انكار نفوذ قدرت كرده‏اند و اختلاف موجودات را حمل بر طبيعت بى‏شعور نموده‏اند اينست كه ضعف عقل آنها اجازه نميدهد كه تصديق بمعاد نمايند و كفرشان مثال غل و زنجيرى است كه گردن آنها را بسته گردانيده و نميگذارد بمقام الوهيت سر فرود آورند و تصديق قول سفراى حق تعالى را نمايند و چون چنينند جايگاه آنان جهنم است و در آن جاويدانند زيرا كه در اثر كفر روح قدسى خود را تباه گردانيده‏اند اين است كه جايگاه هميشگى آنان بايستى جهنم باشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 11

 [سوره الرعد (13): آيات 6 تا 13]

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ (6) وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ (7) اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ (8) عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ (9) سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (11) هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ (12) وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ (13)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 12

 [ترجمه‏]

اى محمد (كافرين) از تو تعجيل عذاب الهى را ميكنند پيش از موقع آن با اينكه در زمانهاى گذشته چه عقوبتهائى كه بر كفار وارد گرديد و همانا پروردگار تو صاحب آمرزش (گناهان) مردم است و نيز سخت انتقام كشنده است (6)

كافرين گويند چرا بر محمد نشانه‏ئى از پروردگارش فرستاده نشد همانا تو انذار و تهديد كننده‏ئى و براى هر جماعتى راه نماينده‏ئى است (7)

خدا دانا است بآنچه حمل ميكند هر زنى (يعنى بار برميدارد) كه پسر است يا دختر و آنچه را كه در رحمها كم ميكند يا زياد ميكند و مقدار هر چيزى نزد او معين است (8)

او است دانا و عالم بآنچه پنهان و آشكار است و بزرگ و متعالى است (9)

و نزد او مساوى است كسيكه از شما سخنى را مستور گرداند يا فاش گويد (و نيز مساوى است كسيكه از شما در ظلمت شب عملش را مخفى گرداند يا در روز روشن عملش را فاش گرداند همه اينها نزد او يكسانست (10)

براى او پاسبانهائى گماشته شده از بين دو دست او و از پشت سر او كه بامر خدا (اعمال او را حفظ ميكنند و همانا خداى تعالى نعمتى را كه بهر طائفه داده تغيير نميدهد مگر اينكه آن جماعت حالت خود را تغيير بدهند و وقتى خدا اراده سوئى و عذابى بجماعتى نمود بازگشتى براى آن نخواهد بود و بغير او كسى را نرسد كه آنرا دفع نمايد (11)

و او آنكسى است كه بشما برق را مينمايد و شما از آن هم ميترسيد و هم اميد نفع داريد و او است كه ابرهاى سنگين را ايجاد مينمايد (12)

و رعد خدا را تسبيح ميكند و بحمد او مشغول است و ملائكه از ترس خدا را تسبيح مينمايد و صاعقه‏ها را ميفرستد و صاعقه ميرسد بهر كس كه خدا بخواهد (و با اين همه آثار قدرت) كفار با موحدين مجادله ميكنند و خدا سخت گيرنده و سخت عقوبت كننده است (13).                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 13

 (توضيح آيات)

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ مفسرين گفته‏اند چون كفار آيات تهديد و عذاب را مى‏شنيدند از روى استهزاء و سخريّه عجله در عذاب ميكردند و چون خداى تعالى عذاب استيصال را كه بامم پيشينيان وارد ميشده از اين امّت مرحومه در دنيا برداشته و اين خود حسنه‏ئى است و آنها از روى جهل و ندانسته‏گى ميگفتند همان معجزات پيمبران گذشته را بياور اگر نپذيرفتيم خدا بر ما عذاب بفرستد اين است كه خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه اين كفار چنينند كه اينها پيش از طلب حسنه كه تأخير در عذاب است تعجيل در عذاب ميكنند با اينكه در زمانهاى پيش عقوباتى بر امثال اينها وارد گرديده (مثلات) بفتح ميم و ضمّ آن چون (صدقه و صدقه) بمعنى امثال است آنرا مى‏بينند و متنبّه نميگردند.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ آيه خبر ميدهد و براى اينكه در انسان دو صفت خوف و رجاء پديد گردد دو صفت بزرگ خود را ارائه ميدهد يكى غفّاريت كه در موقع كرم و احسان بتوبه كوههاى گناه را ميآمرزد، و تأخير عذاب نيز از صفت غفّاريت او است و در موقع غضب و انتقام (شديد العقاب) است يعنى در قيامت بسختى كافرين را پاداش ميدهد، خلاصه رحمت و غفّاريت خود را در دنيا كه جاى عمل و مهلت است نشان ميدهد و برداشتن عذاب را كه خود حسنه‏ئى است در دنيا از كافرين برداشته لكن در قيامت كه موقع جزاء است بسختى از آنها انتقام خواهد كشيد.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ كفار از روى عناد برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اعتراض مينمودند كه چرا بر تو معجزه‏ئى از قبيل معجزات پيمبران سلف مثل معجزات حضرت موسى و عيسى عليهما السلام نيامد تا ما بتو ايمان آوريم، آيه در پاسخ آنها است كه اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 14

 وظيفه تو فقط انذار و تهديد آنها است.

و شايد آيه اشاره باين باشد كه اظهار معجزات مثل عصاء و يد بيضاء موسى و مرده زنده كردن عيسى باراده حق تعالى و بمقتضاى وقت و زمان بوده كه چون در زمان موسى (ع) سحر شيوع داشت و در زمان عيسى علم طبّ شايع گرديده بود و معجزه هر پيغمبرى بايد از سنخ هنر اهل زمانش باشد كه اهل خبره بفهمند كه آن يك عمل خارق العاده‏ئى است كه براى اثبات رسالت بدست رسول انجام داده ميشد و چون در زمان حضرت نبى خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اعراب در ادبيات قدرى پيش رفته بودند اين بود كه عمده معجزه آنحضرت از سنخ كلام و آيات قرآن بود چنانچه در چند جاى قرآن خبر ميدهد كه اگر گوئيد قرآن از جانب خدا نيست و ساختگى كرده‏ام شما هم عرب هستيد مثل اين قرآن يا بعضى از آن يا سوره‏ئى از آن بياوريد و معجزه چيزى است كه از عهده مردم خارج باشد و آنها با آن ضديتشان كه در مقام خاموش كردن چراغ هدايت بودند نتوانستند حتى مثل يك آيه كوچك آنرا بياورند.

با اينكه بجهاتى ميتوان گفت قرآن در معجزه بودن اتمّ و اقوى است و بر معجزات پيمبران ديگر شرافت و برترى دارد زيرا كه اولا نزول قرآن از سنخ كلام است و كلام ارائه ميدهد ما فى الضمير متكلّم را و آن كلامى است مشتمل بر معارف و حكم و از حاق حقيقت صادر گرديده و هم معجزه است و هم قانون و ديگر معجزه باقيه است كه تا قيامت بين خلق ابراز فعاليت ميكند لكن معجزه پيمبران ديگر منحصر باهل زمان خودشان بوده بدست تابعين آنها چيزى نيست كه بتوانند براى اثبات دينشان معجزه‏ئى نشان دهند.

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ سخنان مفسرين در توجيه آيه مأخوذ از مجمع البيان 1- (أَنْتَ مُنْذِرٌ) يعنى تو اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ترساننده و هدايت كننده هر قومى ميباشى و بر تو انزال آيات نيست. (حسن و ابى الضحى و عكرمه و جبائى)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 15

 و بنا بر اين معنى (أَنْتَ) مبتداء و (مُنْذِرٌ) خبر او و (هادٍ) عطف بر منذر ميشود و فاصله شده است بين (واو) عطف و معطوف عليه بظرف كه (لِكُلِّ) مى‏باشد.

2- منذر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و هادى خدا.

 (ابن عباس و سعيد بن جبير و ضحاك و مجاهد) 3- اى محمد (ص) تو ترساننده‏ئى و براى هر قومى هدايت كننده‏ئى است كه آنها را هدايت كند و ارشاد نمايد.

 (ابن زيد و قتاده و زجاج و از ابن عباس بروايت ديگر) 4- مقصود از هادى هر دعوت كننده‏ئى است براه راست و بروايت از ابن عباس است كه چون اين آيه نازل گرديد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من ترساننده‏ام و بعد از من على عليه السّلام هدايت كننده و فرمود يا على بتو هدايت ميگردند هدايت يافته‏گان.

و نيز حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب شواهد التنزيل بسند خود از ابراهيم حكم بن ظهير از پدرش از حكم بن جبير از ابى برده اسلمى چنين روايت كرده كه پيمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى وضو آب طلبيد و على بن ابى طالب (ع) نزد او بود پس از وضو پيغمبر (ص) دست على (ع) را گرفت و بر سينه خود گذارد و گفت (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ) پس از آن دست على را برگردانيد و بسينه خودش گذارد و گفت (وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) و بعلى گفت بحقيقت تو بمردم نور دهنده‏ئى و امير شهرهائى و بر اين مطلب شهادت ميدهم كه تو چنين ميباشى و بنا بر اين سه قول (هادٍ) مبتداء (وَ لِكُلِّ قَوْمٍ) خبر او است. (پايان) و فخر رازى كه از اجله علماى اهل سنة است در تفسير كبير خود گفته وقتى اين آيه نزل گرديد پيمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست بر سينه شريف خود نهاد و فرمود منم نبى منذر و پس از آن دست بر دوش على (ع) گذارد باو خطاب كرد كه (يا على بعد از من مردم بتو هدايت ميگردند، و نيز جماعت بسيارى از اهل سنت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 16

 همين طور روايت كرده‏اند.

اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ در مجمع البيان گفته (ما) در (ما تَحْمِلُ وَ ما تَغِيضُ وَ ما تَزْدادُ) استفهاميه است و محلا بعفل بعد از او منصوب است، و معنى اين است (اىّ شي‏ء تحمل) و جمله متعلق است به (يَعْلَمُ) يعنى خدا ميداند آن چيزيكه در شكم هر حامل است از پسر يا دختر، تام يا غير تام و رنگ او را و صفات او را ميداند (وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ) يعنى ميداند آنچنان وقتى را كه رحم‏ها از مدتى كه نه ماهست كم ميكند و آنچه را كه بر نه ماه زياد مينمايد، اين معنى را اكثر مفسرين گفته‏اند و ضحاك نيز چنين گفته. (طبرسى) عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ او است داناى غيبها و آنچه از نظرها پوشيده است و آنچه ظاهر و هويدا است، يا عالم است بآنچه موجود و آنچه معدوم است، يا عالم است بكل معلومات و مجهولات بشر.

خلاصه علم ازلى الهى محيط بر تمام ممكنات است (لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ) سوره سبأ آيه 3.

 (الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ) غالب و قاهر و مستولى پادشاهى كه تمام موجودات تحت نفوذ اراده و نفوذ قدرت او مقهور و مطيع امر تكوينى او ميباشند.

سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ نزد خدا يكسانست آنچه را كه شما افراد بشر سخن خود را در قلب خود پنهان داريد يا آنكه آشكار گردانيد و هر كس عمل خود را بتاريكى شب ميپوشاند و هر كس در روز خود را آشكار نمايد از گفتار و كردار چه پنهان باشد و چه آشكار هيچ چيزى بر او پوشيده نخواهد بود.

غرض بيان اظهار احاطه علم ازلى است كه شما هر قدر بخواهيد اسرار خود                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 17

 را پنهان داريد خداوند بهمه چيز در همه حال آگاهست.

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ سخنان مفسرين در توجيه مرجع ضمير (لَهُ) در آيه از مفسرين در توجيه ضمير (لَهُ) سه وجه گفته شده:

1- مرجع ضمير به (مِنْ) در اسرّ القول و من جهر به ميباشد.

2- مرجع اسم خداى تعالى در آيه قبل (عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ) است.

3- مرجع پيمبر اكرم است در قوله تعالى در آيه قبل (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ).

و نيز اختلاف است در اينكه مقصود از (مُعَقِّباتٌ) چيست و در توجيه آن سه قول نقل شده:

1- مقصود از (مُعَقِّباتٌ) ملائكه شب و روز ميباشند كه در عقب يكديگر ميآيند و آنها اعمال بندگان را حفظ ميكنند.

 (حسن و سعيد بن جبير و قتاده و مجاهد و جبائى) و حسن گفته آنها چهار ملائكه هستند كه نزد نماز فجر مجتمع ميگردند و اين است معنى قوله تعالى (إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً) و بهين معنى از ائمه ما عليهم السّلام نيز روايت شده.

2- آنها ملائكه‏ئى ميباشند كه مردم را از مهالك حفظ ميكنند تا بتقدير منتهى گردد آنوقت او را رها ميكنند و همين طور از حضرت امير عليه السّلام و ابن عباس روايت شده.

3- مقصود از (مُعَقِّباتٌ) فرمان فرمايان از پادشاهانند كه در دنيا از ظلم مردم جلوگيرى ميكنند. (عكرمه و ابن عباس بروايت ديگر) (مجمع البيان) خلاصه اينكه آيه خبر ميدهد كه از جانب حق تعالى ملائكه حفظه هستند كه از پيش رو و پشت سر بامر خدا انسان را از آفات حفظ ميگردانند، و بقولى آنها ملائكه حفظه ميباشند كه اعمال انسان را حفظ ميكنند يا ملائكه‏هائى هستند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 18

 كه او را از جنّيان و هوامّ و گزندگان محفوظ ميدارند، و از اطلاق آيه چنين برمى‏آيد كه شايد مقصود يك معناى عامى باشد كه شامل تمام احتمالات و غير اينها ميگردد.

شيخ طنطاوى در تفسير جواهر در تفسير آيه چنين گفته بدان كه آيه اختصاص ندارد بيك چيزى از آن چيزهائى كه خداوند در اين عالم آفريده بلكه حافظين انسان انواع بسيارند و براى تو مثل ميآورم بنباتات كه در علم حديث ظاهر گرديده كه نباتات زمين بدون مساعدت غذا را از زمين نميكنند بلكه براى تربيت آنها انواعى از حيوانات صغيره ميباشند بنام (مكروبات) كه عدد آنها بى‏شمار است و اينها حيوانات زنده‏ئى ميباشند كه غذا را براى تغذيه صالح ميگردانند، وقتى حال نبات اين طور شد حال انسان چگونه است.

آنچه اطراف ما است خداوند آنرا دو قسم قرار داده ضارّ و نافع و سومى ندارد قوله تعالى (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ) چيزى نيست از نبات و حيوان و نه سنگ و نه درخت مگر اينكه نسبت بما بر اين منوالند و حيوانات دنيه در اجسام ما دو قسمند، قسمى ناميده شده‏اند بمكروبات قرمز و قسمى بمكروبات سفيد، و مكروبات قرمز عددشان چندين مليونند در خون ما كه خون ما قرمز مى‏نمايد و آنها آماده شده‏اند براى اصلاح ما و بقاء حيات ما، و اما مكروبات سفيد كه آنها نيز عددشان بسيار است و آماده شده‏اند براى اينكه در مقابل خطر و دره هلاك معارضه كنند و وقتى بر جسم اقبال ميكنند مكروبات ضاره در تب و غير آن اين مكروبات سفيد با آنان ميجنگنند تا آنها را از جسم بيرون كنند و در اين نزاع و جنگ هر قدر از آن مكروبات سفيد كشته شوند قشون ديگرى براى مبارزه خلقت ميگردند تا آخر بيان او كه مفصّل است.

 (پايان) از اينجا معلوم ميشود كه همان طورى كه در اجسام معقباتى است كه بدن را از مضارّ محفوظ ميدارد، در جان و روح آدمى نيز ملائكه و موجودات شريفى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 19

 گماشته شده‏اند كه او را از مضارّ محفوظ دارند.

إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ ظاهرا اين آيه متفرع بر آيه بالا است كه خداوند از راه لطف و كرم جنودى گماشته كه جسم و روح انسان را حفظ ميكنند و چون جنود از هر چيزى بايد از جنس خود آن شيئى باشد اين است كه چنانچه از تفسير طنطاوى نقل شد جنود و لشكريان جسم ما همان مكروبات قرمز و سفيد ميباشند كه جسم را از خطر محفوظ دارند، لكن مستحفظين جان و روح انسانى نيز بايد از جنس روحانيين باشند كه با اضدادشان مثل شياطين و قواى سبعى و شهوى بجنگند و نگذارند آن ارواح موذيه بجان و روح آدمى خلل رسانند.

اين است كه اين آيه خبر ميدهد كه اين ارواح كه بنام ملائكه هستند تا وقتى در اطراف حافظ و نگهبان شما هستند كه شما از حدّ خودتان خارج نگرديده باشيد لكن هر گاه قومى و جماعتى از حدّ خود تجاوز نمودند و بناى بى‏دادگرى گذاشتند ديگر ملائكه عمّال دست از عمل برميدارند آنوقت انسان در مهلكه مى‏افتد و همين طورى كه وقتى ميكروبهاى ضارّه در جسم زياد گرديد ديگر مكروبهاى سفيد تاب مقاومت ندارند و جسم در هلاكت مى‏افتد همين طور وقتى نفس انسان طغيان نمود و نفس ناطقه انسانى از حقيقت اوّلش تغيير يافت ديگر ملائكه عمّاله تاب دفاع ندارند او را رها ميكنند اين است كه از اطراف سوء و ضرر وارد ميگردد و چون سنت الهى اين طور جارى شده كه چنين قومى ببلاها و آفات مبتلا ميگردند و ديگر براى آنها از جانب خدا نه كمك كارى است و نه نجاتى است.

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ خداى تعالى در مقام معرّفى خود اظهار قدرت مينمايد كه او آنكسى است كه بشما برق را نشان ميدهد و در آن هم خوف است از صاعقه و هلاك گردانيدن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 20

 و هم اميد و طمع است بباريدن باران و روئيدن زراعتها و اشجار و فراوانى نعمتها و نيز از ابخره و بخارات ابرهاى سنگين بار انشاء مينمايد.

وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ در آيات بسيار تصريح نموده كه تمام موجودات تسبيح و ستايش خدا را مينمايند (يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) (وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ) (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ) (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ).

در اين آيات تذكر ميدهد كه تمام موجودات از جمادات و نباتات و حيوانات خدا را حمد و ستايش ميكنند اگر چه شما افراد بشر تسبيح آنها را نميفهميد، اكثر مفسرين اين آيات را حمل كردند بر اينكه مقصود از حمد و تسبيح دلالت وجود آنها است بر وحدانيت و صفات جلال و جمال مبدء آنها لكن با آنجا كه فرموده (لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) اين توجيه وفق نميدهد و باضافه حمل آيه بر معنى غير حقيقى در جائى درست است كه نشود آيه را حمل بر معنى حقيقى نمود چه مانعى دارد كه گفته شود هر موجودى باعتبار غريزه و طبيعت خود ذكر مخصوصى در خور خودش دارد و لو اينكه گفته شود خودش علم بذكرش ندارد از روى غريزه كه در طبيعت او نهاده شده آفريننده خود را تسبيح و ستايش مينمايد و احاديثى راجع به اين كه هر نوعى از حيوانات ذكر مخصوصى دارند بسيار است و در اين تفسير (مخزن العرفان) در تفسير سوره نمل تا اندازه‏ئى راجع بذكر حيوانات شرح داده شده رجوع بآن جا شود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 21

 [سوره الرعد (13): آيات 14 تا 18]

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (14) وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (15) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16) أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17) لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏ وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 22

 [ترجمه‏]

از براى خدا است دعوت بحق و آن بتهائى را كه مشركين بغير خدا ميخوانند آنها دعوت كفار را اجابت نميكنند و مراد آنان را نميدهند و عمل آنها بكسى ماند كه دو دست خود را پهن كرده باشد بسوى آب تا بدهنش برسد و آب بدهن او نميرسد زيرا كه آب قدرت اجابت را ندارد (چنينند بتها) كه قدرت بر اجابت مشركين ندارند اين است كه خواندن كفار بتها را (بر آنها زياد نميكند) مگر گمراهى و طلب بى‏فائده (14)

كسانيكه در آسمانها و زمينند سجده ميكنند خدا را برغبت و اشتياق و يا باجبار و الزام و سايه‏هاى آنها در صبح و شام خدا را سجده ميكنند (15)

اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگو كى است پروردگار آسمانها و زمين بگو خدا خالق آنها است و باين مشركين بگو آيا شما بغير خدا دوستانى گرفتيد كه بتوانند بخودشان نفعى رسانند يا از خودشان دفع ضرر بنمايند پس چگونه بشما نفع ميرسانند يا دفع ضررى از شما ميكنند بگو آيا نزد شما آدم كور و بينا يكسانست آيا براى خدا شركائى قرار داده‏ئيد (كه آنها چنينند) كه آفريدند مثل آفرينش خدا و خلقت خدا و شركاء بر مشركين مشتبه شدند اى محمد (ص) بآنها بگو كه خالق و آفريننده تمام موجودات خدا است و او خداى يكتائى است كه تمام موجودات مقهور اراده او ميباشند (16)

او آب باران را از آسمان فرود مى‏آورد و هر رودى بقدر خودش با تقدير الهى از آن آب فرا گرفته و سيل آب جارى گرديد و بر روى سيل كفى بلند شد و بعضى از آنچه در كوره‏ها نهاده آتش مى‏افروزند و آنچه بر آتش ميگذارند از فلزات چون زر و نقره و مس و آهن و غير آن براى طلب زينت يا براى آلات (و آن) كفى است مثل آن كف كه بر روى آب است اين طور خدا حق و باطل را مثال مى‏آورد و امّا كف آب ميرود و ناچيز ميگردد و اما آنچه در زمين بمردم نفع مى‏بخشد در زمين ميماند اين چنين خدا بيان ميكند مثالها را (17)

بر آنان كسانيكه سخن پروردگارشان را قبول كردند حالت نيك است و آنهائيكه سخن پروردگارشان را اجابت نكردند اگر بوده باشد آنها را آنچه در زمين است تمامش                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 23

 و مثل او هم باشد و فدا بدهند براى آنان است بدى حساب و جايگاه آنها جهنم است و براى آنان بد جايگاهى است‏

. (توضيح آيات)

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ حق را مقابل باطل ميآورند، خدا را حق نامند زيرا كه او است حقّ و حقيقت و آنچه غير او است باطل و زائل است و خواندن بحقيقت مخصوص باو است و خواندن و طلب كردن از غير او باطل و بى‏ثمر است اين است كه آنهائى كه غير خدا را ميخوانند از بت‏ها آن اصنام اجابت نميكنند عابدينشان را ابدا زيرا كه آنها رو بباطل كرده‏اند (إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً) اشاره به اين كه مشركين كه بتها را پرستش ميكنند و حاجت از آنان مى‏طلبند بگمان اينكه آنها مربّى عالمند و كارى از دستشان ساخته ميگردد در اشتباهند، در آيه اعلان مى‏نمايد كه دعوة حق يعنى دعوتى كه محقّق و مثمر و ثابت باشد مخصوص بخواندن خدا است كه او حق و ثابت و قائم بذات است و باو رو كنيد و از او طلب حاجت بنمائيد.

إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ خواندن مشركين غير خدا را تشبيه ميگرداند بتشنه‏ئى كه از آب دور باشد و دستش را دراز كند بسوى آب كه بدهنش برساند و نيست آن آب كه بدهن او برسد چونكه آب شعور ندارد و قدرت بر حركت ببالا مقدوروى نيست، و همين طورى كه بطلب كردن آب بدون اينكه در محل آب واقع گردد و دست را در آب فرو برد و از آن كفى بدهنش برساند شخص تشنه سيراب نميگردد و عطش او رفع نميشود همين طور خواندن غير خدا و طلب حاجت از غير او كردن عطش طلب را رفع                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 24

 نميكند زيرا كه غير خدا حاجت برآورنده‏ئى نخواهد بود و همه فقير و محتاج باو ميباشند.

آرى طالب قرب الهى و معرفت حقيقى مانند تشنه‏ئى ماند كه در طلب برآيد و بآب برسد و آب در اطراف او باشد و بتواند دست در آب نمايد و گمان كند بمجرّد اينكه آب را بنگرد سيراب ميگردد غافل از اينكه تا مشتى از آب را بر ندارد و بدهن خود بريزد و قطراتى بذائقه جانش برسد جگر تشنه او را سيراب نميگرداند، تشنه معرفت نيز چنين است وقتى از آب زلال معرفت و محبت الهى سيراب ميگردد كه در دل و جان او محبت سريان نمايد، و مشركين بگمان اينكه بعبادت بتها بقرب الهى واصل ميگردند آنها در اشتباهند طالب معرفت و محبت بايستى بطريق سفراء الهى سلوك نمايد تا بمقام قرب او برسد اينهايند راه نمايان و واصل كنندگان بمطلوب حقيقى كه طالب بايد پا پشت پاى آنها بگذارد تا بمراد واصل گردد.

اين است كه در آخر آيه فرموده (وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ) هر قدر مشركين بتها و معبودان خود را بخوانند كه گشايش و فرجى براى آنها داده شود بر گمراهى آنان افزوده ميگردد.

وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ تمام موجودات آنهائيكه در آسمانها و آنهائيكه در زمينند باختيار و اضطرار خدا را سجده ميكنند.

در مجمع در تفسير آيه از مفسرين دو قول نقل ميكند:

يكى اينكه سجده براى خدا واجب است مگر اينكه مؤمن بميل و رغبت سجده ميكند و كافر كرها از ترس شمشير سجده ميكند.

 (حسن و قتاده و ابن زيد) و ديگر آنكه آنچه در آسمانها و زمين است همه خاضعند مگر اينكه مؤمن برغبت و ميل خضوع ميكند و كافر باكراه زيرا كه وقتى وارد شد بر او                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 25

 درد و گرفتارى براى او ممكن نيست كه از خضوع امتناع نمايد (وَ ظِلالُهُمْ) يعنى بصبح و شام سايه‏هاى آنان نيز خدا را سجده ميكنند.

بقولى مقصود بظلّ اينست كه وقتى شخص سجده ميكند سايه او هم سجده ميكند، و نزد اهل تحقيق معنى آيه اين است كه كافر جسمش سجده ميكند نه قلبش زيرا كه مقصودش از سجده عبادت پروردگارش نيست بلكه از ترس سجده ميكند.

و بقولى ظلال همان ظاهرش مقصود است و معنى آن تمايل سايه آنها است از طرفى بطرف ديگر و كوتاه شدن سايه آنها نزد ظهر و بلند بودن سايه آنها در اول روز و مسخّر بودن سايه آنها. (پايان) آرى تمام موجودات ارضى و سمائى دانسته و ندانسته مسخر و منقاد و مطيع اوامر تكوينى حقّند و در باطن و حقيقت متواضع و تحت مشيت ازلى الهى واقعند اگر كسى بچشم دل موجودات را بنگرد چگونگى سجده موجودات را حتّى گياهها و اشجار و باقى موجودات را تا اندازه‏ئى خواهد دريافت.

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آيه متفرّع بر آيات بالا است يعنى باين كافرها بگو كيست مربّى آسمانها و زمين كافرين باعتبار فطرت خود كه همه بر فطرت توحيد مفطورند و در حقيقت خاضع و ساجدند خواهند گفت خدا پس بآنان بگو آنكسيكه شما بفطرت خود رو باو داريد و سجده تكوينى مينمائيد او مربّى و پروردگار آسمانها و زمين است نه بتهاى بى‏شعور.

قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وقتى سؤال نمودند كى است پروردگار آسمانها و زمين بگو خدا است و باينها بگو شما چگونه بغير او دوستانى ميگيريد كه اينها بقدرى ضعيف و ناچيزند كه بر نفع و ضرر خودشان نيز قادر نيستند چه جاى اينكه نفع برسانند بديگران اشاره به اين كه طلب نمودن و كمك خواستن از عاجز و ناتوان عقلائى نيست‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 26

 قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ باز براى تنبه مشركين برسولش امر ميفرمايد و به (هَلْ) استفهامى كه براى انكار آرند برسولش امر فرموده آنان را خاطر نشان نما و بآنها بگو شما رجوع بعقل خود نمائيد و بين كور و بينا و نيز بين ظلمت و نور مقايسه كنيد آيا آدم كور در عمل و قدرت و نيرو مثل آدم بينا است كه قدرت و توانائى بر عمل دارد و نيز آيا تاريكيها و نور و روشنى مساويند گويا معبودان مشركين را تشبيه بآدم كور نموده كه راه بجائى ندارد و كارى از وى ساخته نميشود و نيز ظلمت را كه امر عدمى است هرگز با روشنى مقابل نميتوان بشمار آورد.

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ و نيز در توبيخ و سرزنش مشركين كلام را مؤكد ميگرداند، و گويا در قرار دادن مشركين بتها را شريك خدا حجت و دليل مى‏طلبد كه اينهائى را كه شركاء خدا قرار داده‏ايد آيا آنها مخلوقاتى دارند كه آفريده‏اند مانند آفرينش خدا و چون اينها چنين ديدند كه آنها نيز عالمى دارند و مخلوقاتى از آنان پديد گرديده و اين مخلوقات شبيه يكديگرند اين است كه امر بر آنها مشتبه گرديده و اينها را معبود خود گرفته‏اند لكن وقتى ببينند چنين نيست و هيچ كارى از دست بتها و معبودان آنها ساخته نميگردد چگونه غير خدا را پرستش مينمايند و در آنها چه صفتى است كه عبادت آنها را ايجاب مينمايد.

قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باين مشركين بگو خدا است آفريننده هر چيزى و او واحد واحد و يكى و يكتا و يگانه است در آفرينش و قهّار و غالب بر هر چيزى است و در مورد رحمت كثير الفيض است و در مورد غضب شديد الانتقام است.

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً خداى تعالى در اين آيه براى حق و باطل دو مثل ميآورد يكى آب و آن زبد و كفى است كه روى آب را ميگيرد، يعنى از آسمان آب فرود ميآورد و روان                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 27

 ميشود برودخانه‏ها و هر وادى بقدر گنجايش خود از آب برميگيرد و برميدارد سيل كفى را بر روى خود.

خداوند تشبيه كرده حق و اسلام را بآب صافى كه براى خلق نافع است و باطل را تشبيه كرده بزبد يعنى كفى كه روى آب را ميگيرد و باطل و فانى ميگردد و بقولى مثال قرآن است كه از آسمان نازل گرديده و هر قلبى حظّ خود را از يقين و شكّ از قرآن برميدارد، و بنا بر اين معنى آب مثل يقين است و شك مثل كف روى آب است. (ابن عباس) وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ (وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ) خبر مقدّم بر قوله تعالى (زَبَدٌ مِثْلُهُ) و (عَلَيْهِ) متعلق است به (يُوقِدُونَ) و ايقاد قرار دادن آتش است زير چيزى براى اينكه آنرا ذوب نمايند (وَ فِي النَّارِ) حال است از ضمير (عَلَيْهِ) يعنى از آن چيزهائى كه مردم ميگذارند در حاليكه ثابت ميگردانند در آتش فلزات است و آن اشياء سبعه معدنيات است كه بآتش ذوب ميشود مثل طلا و نقره و حديد و مس و باقى معدنيات (ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ) مفعول له است يعنى براى طلب زينت چنين ميكنند (أَوْ مَتاعٍ) عطف است بر حلية (و هو ما ينتفع به) و آنچه از آن انتفاع ببرند و از آن ظروف و آلات جنگ و غيره بسازند (زَبَدٌ مِثْلُهُ) مثله صفت زبد است يعنى (زَبَدٌ) از آن فلزات ناشى ميگردد مثل زبد آب كه بر روى آب است از آن فلزات بالا ميآيد و آن كثافتى است كه از آن بالا مى‏آيد و آن كثافت را خبث الحديد مينامند.

كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ اين چنين خداوند مثل ميآورد بين حق و باطل پس زبد باطل و متفرق ميگردد و از آن انتفاعى پديد نميگردد، و امّا آنچه بانسان نفع مى‏بخشد آن آب صاف است و اعيان از جواهرات و اعيان ديگر كه در زمين مكث ميكنند و ميمانند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 28

 و مردم از آن منتفع ميگردند.

و مؤمن و اعتقاد او مثال آبى ماند كه نباتات از آن منتفع ميگردند و حيات هر چيزى بآب است و مثل نفع طلا و نقره و باقى اعيانى است كه نفع مى‏بخشد و كافر مانند همان زبد و كف روى آب است كه بزودى فانى ميگردد و نيز كافر مثل كثافت و چركى است كه از معدنيات گرفته ميشود و از آن انتفاعى بدست نميآيد كاشفى گفته بعضى برآنند كه مراد از اين آب قرآن است كه حيات دل اهل ايمان است و اوديه دلهايند كه فراخور استعداد خود از آن فيض ميگيرند و زبد هواجس نفسانى و وساوس شيطانى است. (پايان) و أبو الليث در تفسيرش باطل را تشبيه بزبد نموده و گفته قلبها بقدر هواى نفسانى باطل بسيارى را در خود ميگيرند و همين طورى كه سيل هر قذاراتى را جمع ميكند همچنين هوى هر باطلى را در خود جمع ميكند و همين طورى كه زبد وزنى ندارد همين طور باطل ثوابى ندارد و اهل ايمان و يقين در آخرت منتفع ميگردند.

در تأويلات نجميه گفته آب محبت در قلوب نازل ميگردد و در اوديه نفوس بقدر خود سيلان پيدا مينمايد و از اخلاق ذميمه كفى روى آن پديد ميگردد و از آسمان ارواح مشاهده انوار جلال و از سماء جبروت ماء تجلّى صفت الوهيت نزول مينمايد و سريان پيدا مى‏نمايد و در اوديه اسرار بقدر خودش سيل صفت وجود مجازى را برميدارد. (روح البيان) كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ اين چنين خداوند براى مردم مثل مى‏آورد در امر دين آنها، قتاده گفته در اينجا سه مثال در يك مثل آورده: 1- قرآن را تشبيه نموده بآبى كه از آسمان ريزش ميكند و قلب را تشبيه كرده برودخانه و نهرها كسيكه در قرآن و معانى آن تدبّر نمايد حظّ بزرگى از آن دريافته مثل نهر بزرگ كه بسيار آب در خود ميگيرد و كسى كه بهمين تصديق فى الجمله بحق اكتفاء نمايد چنين كسى حظّ      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 29

 و انتفاع او از قرآن بسيار كم است و آن مثل نهر كوچك ماند. 2- پس از آن تشبيه نموده خطورات و وساوس شيطانى را بزبد يعنى كف روى آب كه بر آب علوّ پيدا مى‏نمايد و آن زبد و كف آب از كثافت خاك ته رودخانه است نه عين آب و همين طور است آنچه در قلب واقع مى‏گردد از شكوك كه ناشى از خود قلب است نه از ذات حق تعالى و همان طورى كه زبد باطل مى‏رود و آب صاف باقى مى‏ماند همچنين شكوك باطل مى‏رود و حق باقى ميماند و اين مثال دوم است.

و مثال سوم (وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ الخ) و كفر مثل همان چركى كثافاتى است كه از متاع گرفته مى‏شود و از آن انتفاع برده نمى‏شود و ايمان مثل آب صاف است كه مردم از آن منتفع مى‏گردند و تمام مى‏شود كلام در آخر (يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ) و (لِلَّذِينَ) تا آخر جمله مستأنف است. (مجمع البيان) لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏ وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ آيه استيناف از آيه بالا است يعنى پس از آنكه بمثال حال كافر و مؤمن را معلوم ميدارد كه مؤمن مثال آب پاكى ماند كه در ته رودخانه باقى و ثابت ميماند و كافر مثل كف روى آب منجر بفناء و نيستى ميگردد، پس از براى مؤمن كه اجابت دعوت خدا نموده جزاء نيكو است كه بهشت مى‏باشد لكن كافرين كه امر پروردگارشان را اجابت ننمودند در قيامت حال آنان چنين خواهد بود كه اگر بفرض محال مالك تمام روى زمين و مثل آن باشند و بخواهند فداء بدهند قبول گرديده نمى‏شود و براى آنان است بدى حساب و مأوى و جايگاه آنها جهنم است و بد مأوى و محلى است جهنم.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 30

 [سوره الرعد (13): آيات 19 تا 29]

أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (19) الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ (20) وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (21) وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ (23)

سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (24) وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ (26) وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ (27) الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28)

الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 31

 [ترجمه‏]

آيا كسيكه ميداند آنچه از پروردگار تو بر تو نازل گرديده حق است مثل كسى ميماند كه دلش كور است همانا فقط صاحبان عقل پند ميگيرند و متذكر ميشوند (19)

 (و آنها) كسانى ميباشند كه بعهد خدا وفاء ميكنند و عهد و پيمان خود را نميشكنند (20)

و نيز آنها كسانى هستند كه آنچه را خدا امر بپيوند آن كرده پيوند مينمايند و از (هيبت) پروردگار خود خشيت دارند و از سختى عذاب مى‏ترسند (21)

 (و نيز عاقلان) كسانى مى‏باشند كه صبر كردند بر جهاد از براى رضاى پروردگارشان و نماز را بپاى داشتند و بعضى از آنچه بآنها روزى داده‏ايم در سرّ و علانيه انفاق مى‏نمايند و گناه و كار بد را بنيكى دفع كردند (22)

اينها كه اين صفات را دارند در بهشتهاى عدن داخل ميگرديد و كسانيكه صالح باشند از پدران و زنهايشان و اولادانشان داخل ميگردند در آن بهشتها و ملائكه از هر درى بر آنها وارد ميگردند (23)

و (ميگويند) سلام و سلامتى بر شما باد بآنچه صبر كرديد پس نيك است عاقبت و منزل آنها (24)

و آنكسانيكه مى‏شكنند عهد خدا را پس از محكم كردن آن و آنچه را كه خدا امر نمود وصل كنند قطع نمودند و در زمين فساد كردند بر چنين جماعتى است لعنت و براى آنان است سوء عاقبت (25)

خدا روزى هر كسى را كه بخواهد پهن ميكند و تنك ميكند براى هر كس كه بخواهد و كافرين بحيات دنيا دل شاد شدند در صورتى كه حيات دنيا نسبت بآخرت نيست مگر متاع ناقابلى (26)

و آنهائيكه كافر شدند (مشركين مكه) ميگويد چرا بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جانب پروردگارش آيت (معجزه‏ئى) نازل نگرديد (اى محمد «ص) بگو خدا گمراه مى‏گرداند كسى را كه بخواهد و بسوى خودش راه‏نمائى ميكند كسى را كه بسوى او بازگشت نمايد (27)

 (و آنها) كسانى ميباشند كه ايمان آوردند و بذكر خدا قلبهايشان مطمئن گرديده آگاه باشيد كه بياد خدا قلبها مطمئن مى‏گردد (28)

آنكسانى كه ايمان آوردند و اعمال نيكو انجام دادند زندگانى خوشى است براى آنها و نيكوئى بازگشت بآخرت (29).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 32

 (توضيح آيات)

أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ همزه (أَ فَمَنْ) استفهام انكارى است يعنى چنين نيست كه كسيكه ميداند و بچشم بصيرت مى‏بيند كه قرآن از جانب پروردگار تو بحق و حقيقت بر تو نازل گرديده مساوى باشد با آنكه نميداند تفاوت بين آن دو مثل تفاوت بين آدم بينا و آدم كور است آيا چنين كسى مثل آدم كوردل نمى‏ماند كه حق و باطل را از هم تشخيص نميدهد و همين طورى كه آدم نابينا راهرا از چاه تميز نمى‏دهد و خود را در مهلكه مى‏اندازد چنين است حال آدم جاهل نادان كه علم بقرآن ندارد و از آيات معجزنماى آن نمى‏فهمد كه آن از جانب حق تعالى و كلام خدائى است و چنين آياتى از عهده بشر خارج است و همانا صاحبان عقل و دانش ميتوانند بين حق و باطل را تميز دهند و بدانند و عالم گردند كه آنچه بر تو فرود ميآيد از طرف پروردگار تو است ساختگى نيست.

الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ (الَّذِينَ) صفت است براى (أُولُوا الْأَلْبابِ) كه صاحبان عقل چنينند كه اينان بعهد خدا وفاء ميكنند، بقولى مقصود از عهدى كه با خدا بسته‏اند همان اعتراف بربوبيّتش است كه در ازل در پاسخ قوله تعالى (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ، قالُوا بَلى‏) گفتند آنوقتى كه از حضرت عزّت خطاب رسيد آيا من ربّ و پروردگار شما نيستم تمام ارواح بشر گفتند بلى تو پروردگار مائى، و مؤمنين يا صاحبان عقل كسانى ميباشند كه در دنيا بعهد خدا وفاء ميكنند و پيمان را نميشكنند لكن كفار آن عهد ازلى را ميشكنند.

و بقول ديگر مقصود آن عهدى است كه در كتاب خود از افراد بشر گرفته كه امر خدا را اطاعت كنند و عصيان ننمايند.

و شايد اشاره بآن عهدى باشد كه در سوره يس آيه 60 خطاب ببنى آدم نموده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 33

 كه (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) و آن عهدى است كه در ازل از بنى آدم گرفته كه مطيع شيطان نگردند و بآنها خاطر نشان ميكند كه شيطان براى شما دشمنى است آشكار.

در مجمع البيان در توجيه آيه گفته يعنى خدا آنچه را كه بسوى آنها وحى كرده و آنها را عقلا و سمعا ملزم گردانيده اداء ميكنند، و عهد عقلى آنست كه در عقل آنها قرار داده اقتضاء صحيح بر امورى و فاسد بودن امورى مثل اينكه باقتضاء عقل هر فعلى فاعل ميخواهد و اينكه هر مصنوعى منتهى ميگردد بصانعى كه خودش مصنوع ديگرى نباشد و الّا منجر ميگردد بغير متناهى يعنى تسلسل لازم ميآيد و تسلسل باطل است، و نيز در عقل آنها قرار داده كه بفهمند از براى اين عالم مدبرى هست كه شبيه مخلوقات نيست.

و عهد شرعى آن عهدى است كه پيمبر از مؤمنين گرفت و آنرا بقسم مؤكّد گردانيد كه فرمانبردارى كنند و نافرمانى ننمايند و از آنچه آنها را ملزم گردانيده از اوامر و نواهى شريعتش تا آخر. (پايان) وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ و نيز از صفات آنهائيكه ميدانند يا از صفات صاحبان عقل چنين است كه آنچه را كه خدا امر نموده بوصل كردن او از صله رحم و دوستى مؤمنين و مراعات جميع حقوق اللّه و حقوق مؤمنين وفاء ميكنند و آنها از روز حساب ترسانند.

از جابر انصارى چنين روايت شده كه ابى جعفر عليه السّلام فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه نيكوئى نمودن بوالدين وصله ارحام حساب قيامت را آسان ميگرداند و بعد از آن اين آيه را تلاوت فرمود، و بقولى مقصود از (يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ) صله محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و معاونت آنها در جهاد.

وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نيز از صفات مؤمنين و صاحبان عقل چنين است كه آنها متّصف بصفت صبر ميباشند، و چون در آيه صبر را بچيزى تخصيص نداده (صَبَرُوا) بطور اطلاق شامل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 34

 تمام اقسام صبر ميگردد: صبر در عبادات، صبر بر مصيبات، صبر بر ترك معاصى هر گاه مقصود طلب رضاى الهى باشد.

و نيز از صفات برجسته مؤمنين و صاحبان عقل اين است كه آنها نماز را برپا ميدارند يعنى در امر نماز اقامت و پايدارى مينمايند و نماز را با اجزاء و شرائط مقرّره با خلوص هر يك را در وقت خود بجا ميآورند.

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً و ديگر از اوصاف برجسته مؤمنين و صاحبان عقل اين است كه از آنچه خداوند بآنها روزى نموده انفاق مينمايند اگر چه روزى شايع در مال است لكن چون (ماء) موصوله در (مِمَّا) اطلاق دارد ميتوان گفت كه آنچه را كه خدا از نعمتها نصيب انسان نموده شامل ميگردد مثل علم نافع و قوّت بدن و نيرومندى و رياست و شهرت كه هر يك از آنها كه روزى انسان شده در مورد خودش انفاق نمايد سرّا و علانية، گفته‏اند در واجبات مثل زكوة انفاق علنى بهتر است و در مستحبات مخفيانه اولى‏تر است.

ديگر آنكه (وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ) و نيز عمل آنها اين است كه بدى را بخوبى دفع و برطرف ميكنند چون الف و لام الحسنة و السيّئة جنس است و هر خوبى و بدى را شامل ميگردد اگر چه غالبا سيّئة اطلاق بر گناه ميشود چنانچه حديثى از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه بمعاذ بن جبل فرموده‏

 (اذا عملت سيّئة فاعمل بجنبها حسنة)

وقتى عمل بدى كردى پهلوى او عمل نيكى بجا آور، لكن اطلاقش شامل ميگردد اينكه هر عمل بدى را دفع ميكنند باعمال نيكو مثل اينكه كسى كه باو بدى و تعدّى كرد در عوض بوى نيكى مينمايد قوله تعالى (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) يا اگر خودش نسبت بكسى تعدّى كرد آنرا در عوض بكارهاى خوب جبران مينمايد، (أُولئِكَ) خبر موصولات و اشاره است يعنى اين جماعتى كه باين صفات موصوفند براى آنان است عاقبت نيكو.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 35

 جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ پاداش چنين نيكوكارانى بهشتهاى اقامت است كه اقامتگاه آنها است و در آن داخل ميگردند.

و براى اتمام نعمت بآن برگزيده‏گان وعده ميدهد كه نه فقط خود تنها وارد بهشتهاى دائمى ميگردند بلكه براى روشنى چشم آنها كسانيكه صلاحيت دارند از آباء و ازواج و اولادهاى آنها نيز داخل بهشت ميگردند و بقيد صلاحيت معلوم ميشود كه كسانى بحكم تبعيت با آنها وارد بهشت ميگردند كه صالح باشند و با ايمان و كافر نباشند زيرا كه بهشت براى كافرين حرام است اگر چه مقام آنان بدرجه آن مؤمنين نباشد و اين تفضلى است نسبت بآن اشخاصى كه متصف بآن صفاتى كه در آيه ذكر شد بوده باشند.

وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ براى احترام و بزرگوارى آن اشخاص از هر درى از درهاى بهشت عدن كه منزلگاه آنان است ملائكه يعنى جماعتى از ملائكه بر آنها وارد ميگردند و بآنها تحيت و سلام ميگويند، شايد مقصود از سلام ملائكه مژده بآنها است كه شما مؤمنين در محل امن و امان قرار گرفته و از هر آفت و ناملائمى در سلامتى و امان ميباشيد و تمام اين نعمتها بپاداش صبرى است كه آن جماعت در دنيا نمودند و آخرت را بدنيا نفروختند.

وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ در مقابل آن اشخاصيكه متصف بآن صفات و اعمال نيكو ميباشند مردمانى كه بعكس آنهائيكه بعهد خدا وفاء نمينمايند و نقض ميثاق ميكنند و بپيمانى كه بسته شده وفاء نميكنند و قطع رحم مينمايند و بآنچه مأمور گرديده‏اند بپيوندند مى‏برند و باضافه در زمين فساد ميكنند اين گروه از مردم مشمول لعنت خدا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 36
گرديده‏اند و سراى بد براى آنان آماده شده.

اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ خدا است كه پهن ميكند و زياد ميكند روزى هر كس را كه بخواهد و تنگ ميكند روزى هر كس را كه بخواهد، ظاهر و هويدا است كه وسيع كردن روزى و آنچه در عالم واقع مى‏گردد بخواست ايزدى از روى حكمت خداوندى واقع ميگردد و كافرين بوسعت روزى و زيادتى مال و ثروت و عناوين دنيوى مسرور ميگردند بگمان اينكه مال دنيا براى آنها پايدار است، ديگر ندانسته‏اند كه اصلا حيات دنيا نسبت بحيات آخرت نيست مگر يك متاع اندكى، اشاره به اين كه انسان عاقل نبايد از مال و منال و جهات دنيوى خورسند باشد يا از تنگى روزى و فقر محزون باشد چند روزه عمر دنيا در مقابل سراى آخرت كه دائمى و باقى است ارزشى ندارد. متنبّى گفته:

         اشدّ الغمّ عندى فى سرور             تيقّن عنه صاحبه انتقلا

 وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ مقول قول كافرين است كه برسول ميگفتند چرا بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيت يعنى معجزه‏ئى مثل معجزات پيمبران ديگر موسى (ع) و عيسى (ع) نازل نگرديده آيه خطاب برسولش مينمايد كه باينها بگو خدا هر كس را بخواهد گمراه ميگرداند و كسانى را كه بسوى او بازگشت نموده هدايت مينمايد.

آيه ارشاد باين است كه آنهائيكه در راه اطاعت نبودند و مطيع پيمبران نگرديدند خدا آنها را گمراه ميگرداند يعنى آنان را هدايت نميكند وقتى هدايت حق تعالى بآنها نرسيد گمراه ميگردند اين است كه فرموده هدايت ميكند بسوى او كسى را كه باو بازگشت نموده يعنى ايمان آورده.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 37

 (الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) هدايت شدگان كسانى ميباشند كه ايمان آورده‏اند و قلبهاى آنها بذكر خدا مطمئن گرديده آگاه باشيد كه فقط بياد خدا قلبها مطمئن ميگردد.

اين آيه و آيه بعد (الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الخ) آيه بالا را توضيح مينمايد كه خداوند هدايت مينمايد كسانى را كه ايمان آوردند و در اثر توجّه بمبدءشان قلبهاى آنان مطمئن بايمان گرديده و بياد خدا مأنوس گرديده‏اند.

در مجمع در توضيح ذكر گفته ذكر حاصل شدن معنا است در نفس و گاهى علم را ذكر گويند و نيز قولى را كه با آن قول معنى آن حاضر باشد در نفس ذكر نامند و در اينجا خداى تعالى مؤمن را توصيف نموده كه مؤمن قلبش مطمئن بذكر خدا گرديده، و در جاى ديگر مؤمن را توصيف نموده (إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ) بجهت اينكه مراد باوّل ذكر ثواب و انعام او است، و مقصود از دوم ذكر عقاب و انتقام او است پس ميترسد و قلب او مى‏طپد.

الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (الَّذِينَ آمَنُوا) مبتداء و (طُوبى‏) مصدر از باب طاب مثل: بشرى و زلفى يعنى خير و خوشى براى كسانى است كه ايمان آورده و عمل نيكو نموده‏اند.

و در توجيه كلمه (طُوبى‏) نيز ده قول از مفسرين نقل شده و ما در اينجا فقط قول دهم را نقل ميكنيم و خاتمه ميدهيم.

 (طُوبى‏) درختى است در بهشت كه اصل آن در خانه نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و در خانه هر مؤمنى شاخه‏ئى از آن است، و اين قول جماعتى از مفسرين است.

و همين معنى از ابى جعفر عليه السّلام روايت شده و در وصف درخت طوبى فرموده كه اگر سواره‏ئى صد سال در سايه آن برود از آن خارج نميگردد تا آنجا كه فرموده بروايت على بن ابراهيم بسندش از ابى عبد اللّه عليه السّلام كه گفته رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فاطمه (سلام اللّه عليها) را بسيار مى‏بوسيد بعضى از زنهايش اعتراض كردند فرمود وقتى كه معراج رفتم و داخل بهشت شدم جبرئيل مرا نزديك بدرخت طوبى گردانيد   
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 38

 و بمن سيبى از آن داد و خوردم و آن سيب تبديل شد بآبى در پشت من پس چون آمدم بزمين با خديجه نزديكى نمودم او بفاطمه حامله گرديده پس هر وقت كه مشتاق ببهشت ميشوم فاطمه را مى‏بوسم و بوى درخت طوبى را استشمام ميكنم، و ثعلبى بسند خود از ابن عباس چنين روايت ميكند كه گفته (طُوبى‏) درختى است در بهشت اصل آن در خانه على عليه السّلام است و هر شاخه‏ئى از آن در خانه مؤمنى است تا آخر. (پايان)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 39

 [سوره الرعد (13): آيات 30 تا 35]

كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ (30) وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ (31) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (32) أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33) لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (34)

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ (35)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 40

 [ترجمه‏]

همچنانيكه پيش از تو پيغمبرانى فرستاديم ما تو را بر امّتى فرستاديم كه پيش از اينها امّتهائى گذشته بودند تا اينكه بر اينها بخوانى آنچه را كه بتو وحى نموديم در حالى كه اينها بخداى رحمن نمى‏گروند بگو كه رحمن پروردگار من است نيست الهى مگر او بر او است توكّل و اتّكاء من و بسوى او است بازگشت من (30)

و اگر كتابى بود كه كوهها را بحركت ميآورد يا بآن زمين شكافته ميگرديد يا مردگان را بسخن ميآورد اين قرآن بود كه در نهايت اعجاز و پند است بلكه امر جميعا راجع بخدا است آيا مؤمنين ندانسته‏اند كه اگر خدا ميخواست تمام مردم را هدايت مينمود و هميشه كسانيكه كافر شدند ميرسد بآنها بسبب كردارشان عذابى كوبنده تا اينكه بيايد وعده خدا يعنى مرگ يا قيامت يا فتح مكه يا تو اى محمد فرود ميآئى بموضع نزديك از جاى آنها يعنى حديبيه كه نزديك مكه است بدرستيكه خدا خلف وعده نميكند (31)

و همانا كافرين پيمبرانى را كه پيش از تو بودند استهزاء ميكردند و ما كافرين را مهلت داديم پس از آن آنان را گرفتيم بعقوبت پس چگونه بود عقاب ما (32)

آيا كسيكه او نگهبان بر هر كسى است و پاداش دهنده هر كس است بآنچه كرده برابر است با كسيكه چنين نباشد و كافرين براى خدا شركائى قرار دادند اى محمد بگو اين شركاء را نام نهيد باسماء و اوصافيكه لايق آنها است يعنى خدا را خالق و رازق و قادر ميگويند و اطلاق هيچ بر بت‏ها نميتوان كرد بلكه خبر ميدهيد شما خدا را بآنچه نميداند (نفى علم بانتفاى معلوم است) در زمين يعنى شريكى براى خود، يا نام ميگذاريد بت‏ها را بمحض سخن بلكه براى كسانيكه كافر شدند مكرشان آراسته گرديده و بازداشته شده‏اند از راه راست و كسى را كه خدا گمراه گردانيد براى او هدايت كننده‏ئى نخواهد بود (34)

براى آنها در دنيا عذاب است و عذاب آخرت سخت‏تر است و نيست براى آنها از عذاب خدا نگاه دارنده‏ئى (35)

مثل بهشتى كه خدا بمتّقين وعده داده (چنين است) كه نهرها از زير (غرفه‏ها يا درختهاى آن) جريان دارد و مأكولاتش دائمى و سايه آن هميشه بر قرار است اينست عاقبت كسانيكه پرهيزكار گرديدند و عاقبت كافرين آتش است (36)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 41

 (توضيح آيات)

كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و در مقام اتمام نعمت كه در آيه بالا اشاره نموده كه هر كس را بخواهد نعمت او را زياد ميكند و بر هر كس بخواهد تنگ ميگرداند، بالاترين نعمتهائى كه بافراد بشر تفضّل نموده ارسال رسل و انزال كتب آسمانى است عموما و إرسال نبىّ خاتم (ص) و انزال كلام اللّه يعنى قرآن خصوصا كه كتاب او است از بالاترين نعمتها بشمار ميرود، و در اين آيه تذكر ميدهد كه تو را فرستاديم بجماعتى كه پيش از آنها امّتهاى ديگرى گذشته‏اند چنين كرديم براى اينكه بر آنها بخوانى آنچه را كه بسوى تو وحى مينمائيم يعنى قرآن كه از گمراهى و ضلالت در جاده مستقيم رهسپار گردند.

وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ مفسرين در توجيه آيه چنين گفته‏اند: مقصود مشركين مكه‏اند كه وقتى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها ميگفت بخداى رحمن سجده كنيد ميگفتند رحمن چيست كه ما باو سجده كنيم، و نيز در شأن نزول آيه گفته‏اند كه در صلح حديبيه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود كه بنويس‏

 (بسم اللّه الرّحمن الرّحيم)

سهل بن عمرو و مشركين گفتند ما رحمن را نميشناسيم مگر صاحب يمامه يعنى مسيلمه كذّاب، بنويس (باسمك اللهم) چونكه اهل جاهليت اينطور مى‏نوشتند اين بود كه برسول خطاب شد كه بگو او پروردگار من است و اله و معبودى نيست مگر او و بر او است اتّكاء من و بسوى او است بازگشت من.

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً در شأن نزول آيه گفته‏اند جمعى از قريش مثل ابو جهل و عبد اللّه بن ابى اميّه و تابعين آنها در پشت كعبه نشستند و رسول را احضار نمودند و گفتند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 42

 تو ادّعاء ميكنى كه من رسول خدايم و اين قرآن كتاب من كه از نزد خدا فرود آمده اگر ميخواهى تابع تو گرديم باين قرآن خود كوههاى مكه را بردار تا زمين صاف و فراخ گردد و نيز زمين را بشكاف تا چشمه‏ها و جويها روان شوند و ما زراعت كنيم و قصى بن كلاب را كه جدّ تو است يا پدران ما را زنده كن تا ما از آنها بپرسيم آيا حق است آنچه تو ميگوئى يا باطل است است همانا عيسى مرده زنده ميكرد و تو خوارتر نيستى نزد خدا از عيسى تو نيز اين نوع معجزات را بما بنما تا بتو ايمان آريم آنوقت اين آيه (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً) تا آخر نازل گرديد و در توجيه آيه از مفسرين دو قول نقل شده:

اول- اگر كتابى در عالم بود كه در موقع خواندن كوهها را بحركت ميآورد و در زمين سير ميداد يا زمين را قطعه قطعه مينمود يا بآن مرده را بصدا ميآورد و تكلّم ميكردند چنين كتابى قرآن بود زيرا كه قرآن افضل از تمام كتابهاى آسمانى بشمار ميرود.

توجيه دوم اعتراض بكفار مكه است و پاسخ آنها در طلب معجزه و اشاره به اين كه اينها چنين مردم لجوج متفرعنى ميباشند كه اگر بقرآن كوهها بحركت ميآمد آنطوريكه خواهش اينها بود، و نيز زمين ببركت قرآن شكافته ميشد و چشمه‏هاى آب بيرون مى‏آمد يا بقرآن مرده‏ها بسخن ميآمدند و تو را تصديق مينمودند (جواب شرط بقرينه سؤال محذوفست) اگر اين طور هم بود كفار مكه ايمان نمى‏آوردند قوله تعالى (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ).

بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً (بَلْ) اضراب است از كلمه لو (وَ لَوْ أَنَّ) ميباشد يعنى چنين نيست كه خداى تعالى بر معجزات ديگر غير از قرآن قادر نباشد تمام امور راجع بعلم و حكمت او است، و شايد مقصود چنين باشد كه چون خداى تعالى ميدانست اينها ايمان نمى‏آورند اين بود كه ظهور معجزات ديگر را از آنها بازداشت كه بعذاب دنيوى 
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 43

 گرفتار نگردند زيرا اگر آنچه آنها ميخواستند از معجزات بدست رسول جارى ميگرديد و با اين حال ايمان نمى‏آوردند در مورد عذاب دنيوى واقع ميگرديدند چنانچه امم گذشته‏گان چنين شدند كه پس از آنكه طلب معجزه ميكردند و مطابق خواهش آنان رسول معجزه ميآورد حمل بسحر ميكردند و منجرّ بهلاكت ميگرديدند مثل قوم عاد و ثمود و باقى كفار.

أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً گويند امير المؤمنين عليه السّلام و ابن عباس و غير اينها (أَ فَلَمْ يَيْأَسِ) را به (أ فلم يبيّن) قرائت نموده‏اند و اكثر مفسرين به (أ فلم يعلم) معنى كرده‏اند يعنى آيا كسانيكه ايمان آورده‏اند ندانسته كه اگر خدا بخواهد تمام مردم را از روى جبر هدايت مينمايد ولى خدا نخواسته، و بنا بر اينكه (يَيْأَسِ) بمعنى مأيوسى باشد معنى آيه چنين ميشود آيا مؤمنين مأيوس نشدند از ايمان آوردن كفار براى اينكه ميدانستند اگر خدا ميخواست و مصلحت بود تمام مردم را بجبر هدايت مينمود و چون اين كار منافى تكليف است و تكليف بايد از روى اختيار باشد چنين نكرد با اينكه قدرت داشت بر آنچه كفار از معجزات مى‏طلبيدند.

وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ و كسانيكه كافر شدند بپاداش كفر و عنادشان هميشه بآنان عذاب كوبنده از قحطى و قتل و عذابهاى ديگر بآنها اصابت مينمايد تا اينكه بنيادشان را بركند و اين تهديد بكفار است كه دست از عناد بردارند.

أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ يا اينكه تو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزودى فرود آئى بنزديك منزل آنها، شايد مقصود اين باشد كه نزديك است تو فتح مكه بنمائى و بر آنها مستولى گردى تا وقتى كه وعده خدا يعنى امر قيامت بيايد همانا خدا خلف وعده نخواهد نمود و اين آيه تسليت ميدهد رسولش را كه آنهائى كه تو را استهزاء ميكنند يا ايرادات بى‏مورد ميگيرند تو بر آنان مسلّط خواهى گرديد و آنها بپاداش اعمال بدشان مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 44

 خواهند رسيد.

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ اين آيه كافرين را تهديد ميكند و بآنها خبر ميدهد كه آن كافرين زمان پيشين به پيمبران استهزاء مينمودند و ما آنها را مهلت داديم كه باختيار خود آنچه خواهند بكنند پس از آنكه ظلم و تعدّى را بانتهاء رسانيدند آنها را بعذاب گرفتيم اين كافرين ببينند عذاب آنها را چگونه بود و حذر كنند.

پس از تهديد باستهزاء كنندگان آيه بعد را سه قسمت نموده: اول در مقام اعتراض بكفار برآمده در شركشان و حجت ميطلبد و فرموده أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ آيا آنكسيكه بر هر نفسى قائم و نگهبان او است و بآنچه كسب نموده (عالم باو است) پاداش دهنده او است آيا چنين كسى در استحقاق عبادت برابر آن كسى است كه چنين نباشد، همزه (أَ فَمَنْ) همزه استفهامى در مقام انكار است يعنى چنين نيست كه گمان كرده‏اند (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ) دوم بچه دليل بگمان فاسد خودتان براى خدا شركاء قرار داديد.

سوم امر الزامى بمشركين است (قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ) مفسرين در توجيه آيه چنين گفته‏اند اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باين مشركين بگو آن بتها را نام گذارى كنيد و ببينيد چه نامى در خور آنان است و بنگريد كه آنها استحقاق شركت با خدا در عبادت دارند يا نه، خداى تعالى داراى صفات جلال و جمال و كبريائى و عظمت است و داراى علم و قدرت و حكمت و باقى اوصاف خدائى است و ببينيد اينها نيز چنينند و اگر تصوّر كنيد اينها الهند بايستى خالق و رازق باشند آيا اين طورند.

 (أَمْ تُنَبِّئُونَهُ) ام استفهام منقطعه است و كلام را از جلو منقطع ميگرداند يعنى آيا شما خدا را خبردار ميكنيد به اين كه در زمين براى او شريك هست و او نميداند يا كلام باطل ظاهرى ميگوئيد كه آنرا حقيقتى نيست يعنى لفظ فقط
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 45

 است، و بقول ديگر آيا بظاهر كتابيكه خدا بشما نازل گردانيده شما اصنام را آلهه ناميده‏ايد پس ظاهر شد كه شما مشركين هيچ دليلى نه عقلى و نه سمعى نداريد كه الوهيت اصنام را ايجاب نمايد بلكه فقط يك لفظ بى‏معنائى است كه از دهنهايتان ظاهر ميگردد و بآن تلفظ مينمائيد.

بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (بَلْ) اضراب است و اشاره به اين كه بر گفتار و صحت عمل مشركين در عبادت آنها اصنام را نه دليل عقلى دارند و نه دليل سمعى بلكه مكر آنها كه از روى تدليس شيطانى سر رشته گرفته عملشان را در نظرشان زينت داده و اضافه بر اينكه خود مشركين از طريق حق تعالى منحرف گرديده‏اند بر ديگران نيز راه حق را بسته‏اند يعنى سدّ راه ديگران شده‏اند و كسى را كه خداوند بپاداش طغيانش گمراه گردانيد زيرا كه قابل هدايت نبود غير از خدا ديگر كسى نيست كه او را هدايت نمايد.

لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ‏

 و براى كافرين هم عذاب دنيا مهيّا است از قتل و اسارت و بلاهاى ديگر و هم عذاب آخرت، شايد مقصود از عذاب دنيا براى آنهائى از كافرين باشد كه راه خدا را بستند و همانا عذاب آخرت هم سخت‏تر و ناگوارتر از عذاب دنيوى است و هم نگاه دارنده‏ئى ندارد كه عذاب را تخفيف دهد يا بردارد زيرا كه آتش جهنم از غضب الهى شعله‏ور گرديده چه كسى تواند از آن جلوگيرى كند.

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها الخ چنانچه دأب قرآن بر اين است كه مبشّر و مژده دهنده بمؤمنين (وَ نَذِيرٌ) يعنى انذار كننده و تهديد دهنده كافرين باشد، اين است كه آنچه براى كفار و مشركين و سرزنش آنان و عذابى كه بمجازات عملشان براى آنها مهيّا شده يادآورى مينمايد و در عوض نيز آنچه از ثواب و مقامات بلندى كه براى مؤمنين بپاداش اعمال نيكشان تهيه و آماده شده را تذكر ميدهد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 46
و در اينجا پس از آياتيكه راجع بعذاب كفار و فخامت امرشان تذكر داده بمؤمنين مژده ميدهد بآن بهشتيكه بمتقين وعده داده و سه فضيلت راجع ببهشت پرهيزكاران در اينجا بيان مينمايد:

اول- هميشه نهرهاى روان از زير درختها و غرفه‏هاى بهشت آنها جريان دارد دوم- ميوه‏ها و مأكولات آنها دائمى است گويا آنها از ميوه‏جات و نعمتهاى بهشت سير نميشوند هر چه بخورند اشتهايشان تمام نميشود.

سوم- سايه آن بهشت نيز دائمى است، شايد مقصود اين باشد كه آنها هميشه در سايه رحمت الهى مى‏باشند و در گرم شدن محتاج بحرارت خورشيد نمى‏باشند كه متأذّى گردند هميشه در ظلّ رحمت الهى در راحتند نه از سرما زجر ميكشند و نه از گرما عذاب مى‏بينند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 47

 [سوره الرعد (13): آيات 36 تا 43]

وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ (36) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ (37) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (38) يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (39) وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ (40)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ (41) وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (42) وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ (43)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 48

 [ترجمه‏]

و آن كسانى كه بآنها كتاب عطاء نموديم بآنچه بر تو نازل گرديده خوشحال ميشوند و برخى از جماعت آنها كسانى ميباشند كه بعضى از آنرا انكار مينمايند اى محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بگو همانا من مأمور گرديده‏ام كه خدا را عبادت كنم و براى او شريك نياورم بپرستش خدا دعوت ميكنم خلق را و بسوى او است بازگشت من (36)

همچنانكه بر انبياء قبل كتاب بزبان قومشان فرستاديم قرآن را كتابى محكم بزبان عربى نازل گردانيديم و اگر تو تابع هواهاى آنها گردى پس از آنكه (از جانب خدا) عالم گرديدى نيست تو را از عذاب خدا ياورى و نه نگهدارنده‏ئى (37)

و همانا ما پيش از تو پيمبرانى فرستاديم و براى آنها زنها و اولادهائى قرار داديم و نباشد براى پيغمبرى كه معجزه‏ئى بياورد مگر باذن خدا و براى هر امرى وقتى معيّن نوشته شده (38)

محو مى‏نمايد خدا آنچه را كه بخواهد و اثبات ميكند آنچه را كه بخواهد و نزد او است اصل كتابى كه تغيير پذير نيست (يعنى كتاب قضاء و قدر) (39)

و اگر ما بنمايانيم بتو بعضى از آنچه را كه بآنها وعده داده‏ايم يا تو را بميرانيم بر تو وظيفه تبليغ كردن است و بر ما است حساب آنها (40)

آيا (اين كافرين) نديدند كه امر ما ميرسد بزمين كفار مكّه و از اطراف آن ميكاهيم يعنى از تصرّف آنها خارج ميكنيم و بتصرف مسلمانها مى‏دهيم و خدا حكم ميكند و هيچ ردّ كننده و عقب اندازه‏ئى نيست بر حكم او و او بسرعت حساب همه خلق را ميكشد (41)

و حقيقة كسانيكه پيش از اينها از كفار بودند كه مكر كردند با پيغمبرانشان و جزاى تمام آن مكرها نزد خدا است ميداند آنچه را كه هر كسى مكر ميكند و بزودى كفار خواهند دانست كه عاقبت نيكو براى كى است (42)

 (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كافرين گويند تو رسول مرسل نيستى بگو خدا كافى است كه بين من و بين شما گواه باشد و نيز كسانيكه نزد آنها علم كتاب است (كافى ميباشند براى گواهى) (43).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 49

 (توضيح آيات)

وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ در مجمع البيان گفته مقصود اصحاب رسولند آنهائيكه ايمان آوردند و تصديق بقرآن نمودند و بنزول آن خوشحال گرديدند (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ) يعنى يهود و نصارى و مجوسند كه بعض معانى قرآن و آنچه را كه مخالف احكام آنها بود انكار نمودند. (حسن و قتاده و مجاهد) (پايان) و بقول ديگر در اين آيه خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه اهل كتاب خوشحال ميگردند بآنچه بر تو فرود آمده لكن بعضى از حزبهاى آنها مثل حى بن اخطب و كنانة بن ربيع و تابعين آنها از يهوديان و سيّد و عاقب و تابعين آنها از نصارى كسانى ميباشند كه بعضى از آنرا كه مخالف رأى آنها است از روى عداوت انكار مينمايند.

مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند آنكسانيكه از اهل كتاب ايمان آوردند عبد اللّه سلام و كعب و اصحاب آنها بودند و از نصارى آنهائيكه اسلام آوردند هشتاد مرد بودند چهل نفر آنها اهل نجران و سى و دو نفر آنان در زمين حبشه نزديك بيمن منزل داشتند.

قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ خطاب برسول است كه باينهائيكه انكار ميكنند بگو من مأمور گرديده‏ام كه خدا را عبادت كنم و بر او شريك نياورم و شما را بسوى او ميخوانم و بازگشت من بسوى او است.

شايد آيه اشاره باشد كه من بر خلاف دين حق كه شما مدعى آنيد چيزى نميگويم من خداى واحد احد را عبادت ميكنم و در عبادت كسى را با او شريك نميگردانم شما هم معتقد هستيد كه آفريننده جهان و جهانيان خدا است و ما
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 50

 و شما در اين جهت متفقيم و من شما را بسوى او ميخوانم كه رو باو آريد و فقط او را پرستش نمائيد.

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ يعنى همچنانيكه نازل كرديم كتابهاى آسمانى را بر انبياء قبل بزبان خودشان، نازل كرديم بر تو كتابى محكم مشتمل بر حكمت بلسان عربى واضح جلى، گويا فرموده اى رسول پس از آنكه تو عالم بحقايق گرديدى و بطلان گفتار كفار و مشركين را دانستى كه سعى و كوشش ميكنند و مكر انديشى مينمايند كه خلل در دين تو اندازند و تو را تابع هواهاى خود گردانند اگر تو فريب آنها را بخورى و متابعت آنها را نمائى ناصر و معينى ندارى كه دفع كند عذاب خدا را از تو و نه نگهدارنده‏ئى كه تو را از عذاب بازدارد زيرا كه تمام موجودات دوست دار دوستان خدايند و دشمن دشمنان او، خطاب بپيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مراد امّت ميباشند يا اينكه چون معلوم است كه هيچوقت رسول اكرم (ص) تابع كفار نميگرديد اين خطابات شايد براى اين است كه طمع كفار و مشركين قطع گردد كه ميخواستند بهر وسيله‏ئى باشد حضرت را تابع كيش خود نمايند و نيز ايمان مؤمنين محكم‏تر گردد.

مفسرين گفته‏اند چون عبد اللّه بن اميّه و جمعى از مشركين رسول را سرزنش مينمودند و ميگفتند همّت اين مرد هميشه مصروف بازدواج و مشغول بزنان است اگر پيمبر بود بايستى امر نبوت و تبليغ او را از اين عمل باز دارد، اين آيه نازل شد.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ در اين آيه دو مطلب را تذكر ميدهد يكى پاسخ مشركين و اعتراض آنها بر اينكه بايد اشتغال برسالت انسان را از تعيّشات نفسانى و مخالطت با زنها

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 51
 باز دار، در ردّ قول آنها فرموده ما قرار داديم براى پيمبران پيشين زنها و اولادهائى، شايد اشاره باين باشد كه پيمبران بدون اذن حق تعالى عملى را انجام نميدادند چنانچه در باره آنحضرت است (ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏) سوره نجم آيه 30، و البته در همين عمل كثرت ازدواج آنها نيز حكمت و مصلحتى مخفى بوده مثل كثرت اولاد و غير آن كه بحكم خدا انجام ميدادند.

و ديگر آيه تذكر ميدهد كه رسول را نميرسد كه معجزه‏ئى از آنچه شما طلب ميكنيد بياورد مگر باذن خدا و براى هر چيزى وقتى و مدتى است نوشته شده يعنى تمام امور و مدت هر چيزى در ازل ثبت گرديده مطابق علم ازلى بر نظام عالم (لا مبدّل لكلمات اللّه و لا راد لقضائه).

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (سخنان مفسرين در توجيه آيه يمحو اللّه ما يشاء و يثبت) در مجمع البيان در توجيه آيه هشت قول از مفسرين نقل نموده كه در اينجا خلاصه آنرا ترجمه مينمائيم:

1- مقصود محو و اثبات راجع باحكام است از ناسخ و منسوخ.

2- از كتاب حافظين اعمال مباحات و آنچه را جزاء ندارد محو ميكند و آنچه را از طاعات و معاصى پاداش دارد اثبات مينمايد.

3- از گناه مؤمنين آنچه را بخواهد از روى تفضل عقاب آنها را ساقط ميكند و گناه آنكه را كه اراده كرده عقوبت آنرا از روى عدل اثبات مينمايد.

4- آيه عام است و شمول دارد از رزق محو ميكند آنچه را بخواهد و از مدت عمر نيز آنچه بخواهد كم يا زياد ميكند و از سعادت و شقاوت نيز چنين است 5- در مثل تنگ نمودن ارزاق و محنت‏ها و مصيبات آنچه را بخواهد كم ميكند يا زياد مينمايد.

6- بتوبه جميع گناهان را محو مينمايد و اثبات مينمايد بجاى آن حسنات را 7- محو ميكند از قرنها مردمى را و اثبات ميكند هر چه را بخواهد از مردم   
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 52

 8- (يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ) يعنى ماه را (وَ يُثْبِتُ) يعنى خورشيد را.

و مطابق هر كدام از اين آراء آيه‏ئى يا اخبارى نقل نموده و گفته است (أُمُّ الْكِتابِ) لوح محفوظ است كه تغيير و تبديل نميكند زيرا كه (كل كائن مكتوب فيه) الخ. (پايان) در تفسير طنطاوى براى توضيح و (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ) مثالى آورده كه براى توضيح مختصرى از آنرا در اينجا ترجمه مينمايم:

چنين گفته براى هر پيش آمدنى حكمى است كه جز آن نيكو نيست و از مقترحات و معجزات نيز آنچه نازل گردد پيش از وقت آن صحيح نيست و نه عذاب كه براى ترسانيدن قبل از وقت آن واقع گردد، و نيز نبوّت مثل موسى و عيسى عليهما السلام و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در غير زمانى كه مقدر گرديده حاصل نميگردد و چنين است عمرهاى مردم و وقوع اعمال و احوال آنان تماما نوشته شده و ثبت گرديده نه جلو مى‏افتد و به عقب.

و در اينجا دنيا را از شمس و زمين و زراعات را مثل آورده بمدرسه‏ئى كه مرتّب گرديده و كلاسهاى آن منظم شده و براى هر كلاس معلمين تعيين گرديده كه براى هر يك از دانش‏جويان درس مخصوص تعليم نمايند و مدير مدرسه راهها و قوانينى و اوقاتى تعيين كرده براى امتحانات تلامذه اين است كه مى‏بينى هر يك از مدرسين پس از عمل تدريس بمنزل خود ميروند و از رفت و آمدن آنها قانون مدرسه تغيير نميكند.

چنين است دنيا كه خداوند در علم قديم خود آنرا مانند يك مدرسه‏ئى ترتيب و تنظيم داده و اين نظام (جهان) بمقتضاى حقائق ثابته متعلق علم حق تعالى واقع گرديد و بر همين علم ازلى است كه شمس و قمر و كواكب جريان دارند و نباتات و حيوانات ظاهر ميگردند و موت و حيات متعاقب يكديگرند و ستاره‏ئى ظاهر و ستاره ديگر فانى ميگردد و زراعتى ميرويد و زراعتى درو ميشود، پيمبرى مى‏آيد پيمبر ديگر ميميرد و دينى امتداد مييابد و دينى منسوخ ميگردد و هر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 53

 كوكبى كه صلاحيت براى بقاء دارد مثل زمين ما گويا آن صحيفه‏ئى است كه در آن نوشته ميشود و محو ميگردد بمقتضاى محو و اثباتى كه نزد ملائكه است و اينها تابع همان منهج اصلى است كه امم و دول و زروع و احكام و نظامات متعاقب يكديگر مثل يونان و رومان و عرب و اروپا و اهل شرق كل اينها محو و اثبات است بمقتضاى نهج مرسوم و چنين است نسخ آيه‏ئى از قرآن و اثبات غير آن مثل نسخ زرع بزرع و نسخ شب بروز و قومى بقوم ديگر و دينى بدين ديگر (كلّ فى وقته). (پايان) وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ ذات متعال شايد براى اطمينان دل رسولش كه مبادا در ايمان نياوردن مشركين خود حضرتش نيز مقصّر باشد خبر ميدهد كه خواه بتو بنمايانيم بعض عذاب كافرين را يا تو را پيش از آنكه بنمايانيم بميرانيم بر تو پس از تبليغ كه وظيفه تو است ديگر چيزى نيست بر تو است تبليغ رسالت و بر ما است حساب آنها أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ نقص بمعنى گرفتن بعض چيزى از تمام آن است و اطراف ارض نواحى آن است و (نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها) اين جمله محلا منصوب است بر اينكه حال باشد براى فاعل (نَأْتِي).

يعنى آيا كفار نمى‏بينند، شايد مقصود كفار مكه باشد كه (أَنَّا نَأْتِي) ما ميآئيم يعنى فرمان ما بر زمين كفار مى‏آيد و از اطراف آن ميكاهيم و از تصرف آنها بيرون مى‏بريم و در تصرف مسلمانها در ميآوريم.

گويند اين آيه راجع بيهوديان است يعنى ما زمين آنها را كه در تصرفشان است مثل حصارها و ضياع و منزل آنها است از آنان ميگيريم و در تصرف مسلمانها ميدهيم و حكم خدا ثابت و پايدار است رد كننده‏ئى براى حكم او نيست و او
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 54

 بسرعت حساب آنها را ميكشد.

بروايت ابن عباس نقصان زمين و خرابى آن بمرگ علماء و خوبان اهلش ميباشد. و بروايت ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين روايت كرده كه فرموده‏

 (خذوا العلم قبل ان يذهب)

بگيريد علم را پيش از آنكه از دست شما برود، گفتند چگونه علم ميرود در حاليكه قرآن در بين ما است و در دلهاى ما است و بفرزندانمان مى‏آموزيم حضرت در غضب شد و فرمود خدا علم را باز نميگيرد بلكه علماء را ميگيرد تا آنكه عالمى نمى‏ماند و مردم رجوع بپيشوايان جاهل ميكنند و آنها بدون علم فتوى ميدهند و گمراه ميكردند، و بروايت ديگر

 (موت العالم ثلمة فى الدين)

مرگ عالم رخنه‏ئى است در دين. (منهج الصادقين) وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ شايد آيه براى تسلّى دل رسولش باشد كه كفار و مشركين بانواع و اقسام بسيار بحضرتش مكر مينمودند، گويا فرموده اگر اينها بتو مكر ميكنند نسبت به پيمبران گذشته‏گان نيز كفار مكر ميكردند (فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً) يعنى تمام امور و تدبيرات بدست قدرت او انجام ميگيرد، مكر كفار را رد ميكند بنصب دلائل، و بعضى گفته‏اند خدا مالك جزا دادن و مكر آنها است.

 (راغب گفته) المكر صرف الغير عما يقصده بحيلة و ذلك ضربان: مكر محمود و ذلك ان يتحرى بذلك فكر جميل. و مكر مذموم و هو ان يتحرى به فعل قبيل، الى ان قال: و قال بعضهم من مكر اللّه امهال العبد و تمكينه من اعراض الدنيا، و لذلك‏

قال امير المؤمنين عليه السّلام من وسع عليه الدنيا و لم يعلم انه مكر به فهو مخدوع عن عقله‏

 «1». (پايان)

__________________________________________________

 (1) راغب اصفهانى در معنى مكر گفته مكر گردانيدن عمل كسى است بحيله بغير آنچه مقصودش بوده يعنى فريب دادن كسى بغير آنچه ميخواسته و آن دو قسم است يك قسم مكرى است كه نيكو و ممدوح است و آن مكرى است كه باعث عمل‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 55

خلاصه چنين نيست كه در اذهان دائر است كه تمام مكرها بد باشد بلكه مكرى است كه منجر بعمل قبيح يا شرّ گردد كه آن مذموم و بد است، لكن مكريكه فائده عقلائى و سبب عمل نيك گردد محمود است يعنى خوب است و از اين قبيل است قوله تعالى (وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ) لكن اكثر مردم مكر را نسبت باعمال بد و ايذاء بمردم استعمال ميكنند و كثرت استعمال معنى لغوى آنرا تغيير نميدهد.

و او ميداند بآنچه هر كسى عمل ميكند و كفار بزودى بپاداش اعمالشان و آنچه را كه كسب كرده‏اند خواهند رسيد از عذاب مثل قتل و قحطى و باقى آفات دنيوى غير از عذاب اخروى كه بآنها خواهد رسيد آنوقت معلومشان ميگردد عاقبت نيكوكاران و بدكاران بچه نحو انجام ميگيرد.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ كافرين بحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگفتند تو پيمبر مرسل نيستى تو در جواب آنان بگو خدا كافى است كه بين من و شما حكم نمايد و شاهد صدق رسالت من باشد شايد مقصود اين باشد كه اگر من بدروغ نسبت رسالت خود را بخدا ميدادم در مورد عذاب او واقع ميگرديدم و مرا رسوا مينمود كه مردم در اشتباه نيفتند.

وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- (وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ) مقصود خدا است.

 (حسن و ضحاك و سعيد بن جبير)

__________________________________________________

نيكى بشود، و قسم ديگر مكرى است كه شرّ و قبيح است و آن مكرى است كه منجر بعمل قبيح گردد، و بعضى گفته‏اند از مكر خدا است كه بنده را تمكن و امهال ميدهد كه آنچه ميخواهد از امور دنيا بكند، اين است كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده (كسى كه دنيا براى آن وسيع گرديد نميداند كه آن نسبت باو مكر است و او عقلش خدعه گرديده شد).

 (پايان)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 56

 2- مقصود مؤمنين اهل كتابند از آنان است عبد اللّه بن سلام و سلمان فارسى تميم دارى. (ابن عباس و قتاده و مجاهد و جبائى) و جماعت اول منكر اين قول گرديدند زيرا كه سوره مكى است و اينها بعد از هجرت ايمان آوردند.

3- مقصود امير المؤمنين على بن ابى طالب و ائمه هدى عليهم السلامند.

 (ابى جعفر و ابى عبد اللّه عليهما السلام) و بريد بن معاويه از ابى عبد اللّه چنين نقل ميكند كه فرمود آيه ما را قصد فرموده و على عليه السّلام اول ما و افضل ما و بهتر از ما است بعد از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و نيز عبد اللّه بن كثير از ابى عبد اللّه (ع) چنين روايت ميكند كه دست بر سينه خود گذارد و فرمود و اللّه تمام علم كتاب نزد ما است، و تأييد ميكند اين روايت را اينكه شعبى گفته احدى نيست كه بعد از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عالم‏تر باشد بكتاب اللّه از على بن أبي طالب عليه السّلام و اولاد او، و عاصم بن ابى نجود از ابى عبد الرحمن سلمى روايت كرده كه گفته نديدم كسى را كه از على بن أبي طالب (ع) در قرآن اقرء باشد، و نيز از عبد اللّه بن مسعود است كه گفته اگر ميدانستم كه احدى از من داناتر است بكتاب خدا ميرفتم نزد او يعنى از او هم ياد ميگرفتم، راوى باو گفت پس على عليه السّلام چه شد، ابن مسعود گفت مگر من نرفتم از على (ع) ياد بگيرم.

و قمى از صادق (ع) روايت ميكند (كه فرمود: و من عنده علم الكتاب، او امير المؤمنين (ع) است) و سؤال شد كه آنكسيكه نزد او علمى است از كتاب عالم‏تر است يا آنكسيكه نزد او است علم كتاب (يعنى عالم بتمام كتاب است) گفت نمى‏باشد آنكسيكه نزد او علمى از كتاب است مگر بقدر آنكه پشه از آب دريا ببال خود ميگيرد، و امير المؤمنين (ع) فرمود آگاه باشيد كه آن علمى كه با آدم از آسمان بزمين هبوط نمود و آنچه بآن انبياء فضيلت يافتند نزد خاتم النبيين است و آن در عترت خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.