کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
قصص: آيات1 تا88 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 377
سورة القصص‏

مكية و هى ثمان و ثمانون آية

 [سوره القصص (28): آيات 1 تا 14]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

طسم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (4)

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (5) وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (6) وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ (8) وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (9)

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (10) وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (11) وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (13) وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (14)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 378

سوره قصص در مكه نازل گرديده مگر دو آيه از ابن عباس است كه گفته قوله تعالى (إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ) در جحفه نازل شده با آيه (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ «تا» لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ) و اين سوره هشتاد هشت آيه و هزار و چهارصد و چهل و يك كلمه و پنج هزار و هشتصد حرف است.

ابىّ بن كعب از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود هر كس سوره (القصص) را بخواند داده ميشود باو اجر ده (حسنه) بعدد هر كس كه تصديق موسى عليه السّلام نموده و بعدد هر كس كه تكذيب او را نموده و باقى نماند هيچ فرشته‏اى در آسمان و زمين مگر اينكه شهادت ميدهند براى او در قيامت كه راستگو بوده‏

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اين آيات، آيات كتاب هويدا است (2)

كه بحق و درستى بر تو ميخوانيم بعضى از خبر موسى و فرعون را براى گروهى كه ايمان آورده‏اند (3)

حقيقة فرعون در زمين علوّ نمود و قرار داد اهل زمين را (يعنى زمين مصر را) فرقه فرقه كه ضعيف گرداند گروهى از آنها را و پسرهاى آنها را سر ميبريد و زنان آنان را زنده                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 379

 ميگذاشت زيرا كه او از فساد كنندگان بود (4)

و ما خواهيم كه منت گذاريم بر آنهايى را كه در زمين ضعيف گردانيدند و آنها را پيشوايان قرار دهيم و قرار دهيم آنان را از ارث برنده‏گان اموال فرعون (5)

و آنها را در زمين مصر متمكن (و فرمان روا) سازيم و بفرعون و هامان و لشگريانشان بنمايانيم آنچه را كه از آن ميترسيدند (6)

و بمادر موسى وحى نموديم كه موسى را شير بده و چون بر او ترسيدى او را در دريا بينداز و بر او نترس و محزون مباش ما او را بسوى تو بر ميگردانيم و قرار دهنده‏ايم او را از پيمبران (7)

آل فرعون موسى را از روى دريا گرفتند و نتيجه‏اش اين شد كه براى آنان دشمن و اندوه گرديد حقيقة فرعون و هامان و لشگريانشان خطا كار بودند (8)

زن فرعون (بفرعون) گفت اين (پسر) براى من و براى تو روشنى چشم است نكشيد او را شايد او بما نفع بدهد يا آنكه او را بجاى اولاد بگيريم در حالى كه آنها (از حال موسى) بى‏خبر بودند كه هلاكت آنها بدست موسى (ع) خواهد شد (9)

صبحگاه دل مادر موسى خالى از صبر گرديد (و بحدّى) بى‏طاقت گرديد كه اگر نبود كه ما دلش را نگاه داشتيم تا اينكه از مؤمنين باشد سرّ خود را آشكار مينمود (10)

و مادر موسى بخواهر موسى گفت برو بجستجوى برادرت و سرّ خود را بخواهر موسى گفت او رفت و موسى را از دور ديد و شناخت در حالى كه فرعونيان نفهميدند (11)

و ما شير هر دايه‏اى را از پيش بر موسى حرام كرديم پس خواهر موسى گفت آيا ميخواهيد شما را راهنمايى كنم بخانواده‏اى كه براى شما كفالت اين طفل را بنمايد و آنها باو مهربان باشند (12)

و ما موسى را بسوى مادرش برگردانيديم تا اينكه چشم او روشن گردد و غمگين نباشد و تا اينكه بداند كه وعده خدا حق است و لكن بيشترين مردم نميدانند (13)

و چون موسى بحدّ رشد رسيد و قواى او معتدل گرديد باو حكمت و علم عطاء نموديم و همين طور ما نيكوكاران را پاداش خواهيم داد (14)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 380

 (توضيح آيات)

چون در آخر سوره پيش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم مردم را بتلاوت قرآن امر فرموده و نيز بپيغمبر (ص) فرمود كه (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها) در اين سوره بيان ميكند كه (طسم) از جمله آيات قرآن است و بر شما قصّه موسى و فرعون را ميخوانيم.

سخنان مفسرين در توجيه (طسم) 1- حق تعالى حروف مقطعه را سبب محافظت قرآن گردانيد كه از كم و زياد گرديدن محفوظ ماند چنانچه فرموده (نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) كه حفظ قرآن باين حروف است كه كسى بر اسرار آن اطلاع ندارد.

2- طاء اشاره بطهارت نفوس عبادت كنندگان است از عبادت غير و طهارت قلوب عارفان است از تعظيم غير آفريدگار، و طهارت ارواح محبّان است از محبت ما سوى، و طهارت اسرار موحدان است از شهود غير خدا.

و سين رمزى است از سرّ الهى با عاصيان بنجات و با مطيعان بدرجات و با محبّان بدوام مناجات.

و ميم اشاره است بمنت خالق بر كافه خلائق بكفايت مهمات بقدر حاجات و مرامات.

3- اين حروف ثلاث قسم است بطور سينا و اسكندريه و مكه و غير اينها از توجيهاتى كه مفسرين راجع بحروف (طسم) كرده‏اند، لكن چنانچه در جاهاى ديگر گفته شد حروف مقطعات در اوائل سور از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علمش و اسرارش نزد خدا است اين است كه سكوت در آن اولى است.

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (تلك) مبتداء و خبرش جمله (آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ) است و بنا بر اينكه (طسم) قسم باشد اين جمله جواب قسم است، و اشاره به اين است كه اين سوره يا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 381

 اين آيات كتاب روشن است.

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ خداوند قسم ياد ميكند كه اين آياتى كه راجع بحكايت موسى و فرعون براى تو ميخوانيم آيات واضح و روشن يا واضح كننده راه نيكو و از روى حقيقت و درستى و صدق صادر گرديده و براى جماعتى سودمند است كه تصديق نموده و ايمان آورند و هيچ كجى و اشتباهى در آن پديد نخواهد گرديد، و (من) تبعيضى است يعنى بعضى از حكايات آن را بيان ميكنيم نه تمام آن را، و (نبأ) را در خبرى آرند كه عظيم الشأن باشد، اشاره به اينكه حكايت موسى و فرعون داستان بزرگى است كه در زمين واقع گرديده.

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً جمله اول آيه استيناف است و مقصود از ارض زمين مصر است فرعون در زمين مصر علوّ نمود و تجبر و سركشى كرد و اهل مصر را از قبطيان و سبطيان گروه گروه گردانيد و همه را متفرق و تابع خود ساخت و بعضى را فرمان داد و بعضى را فرمان بردار گردانيد تا آنكه همه مستخدم و زير فرمان وى در آيند و هر گروهى را بكارى وادار گردانيد و بين آنان نفاق انداخت كه در مخالفت وى اتفاق نكنند، و نيز بنى اسرائيل را ذليل و منقاد خود و قبطيان گردانيد.

يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ بروايت ابن عباس چون بنى اسرائيل بسيار شدند و در ميان آنها فسق و فجور بسيار گرديد و علماء و زهاد آنان را نهى ننمودند اين بود كه خداوند قبطيان را بر آنها مسلط گردانيد كه آنها را ببندگى ميگرفتند و بر اعمال شاقّه وادار مينمودند.

و چون كهنه بفرعون خبر داده بودند كه در بنى اسرائيل پسرى متولد خواهد گرديد كه مملكت تو را تباه ميگرداند اين بود كه چنانچه گفته‏اند نود هزار پسر از بنى اسرائيل را سر بريد پسران را ميكشت و دختران را ميگذاشت كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 382

 خدمت گذار خانواده‏هاى وى باشند.

إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ فرعون از جمله كسانى بود كه در زمين بسيار فساد نمود، از «سدى» نقل ميكنند كه فرعون در خواب ديد كه از طرف بيت المقدس آتشى زبانه كشيد و تمام خانه‏هاى قبطيان را سوزانيد و ببنى اسرائيل سرايت ننمود، معبّرين گفتند در اين شهر مردى ظاهر خواهد شد كه هلاكت ملك تو و قبطيان بر دست او انجام خواهد گرفت اين بود كه امر نمود هر پسرى كه متولّد گرديد بكشند.

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ اين آيه (بواو) عاطفه، عطف بر آيات بالا است زيرا كه آيات تفسير مى‏نمايد نبأ فرعون و موسى را، (و نريد) حكايت حال گذشته است و ميشود حال باشد از (يستضعف) يعنى فرعون بنى اسرائيل را ضعيف گردانيد و ما اراده نموديم بر آنان منّت گذاريم قرار داديم آنها را در امر دين و دنيا پيشوا و پيش‏رو كه در امر خير از آنها پيروى نمايند.

و از سيّد العابدين عليه السّلام چنين روايت شده كه فرمود بحق آن كسى كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را بحق قرار داد بشيرا و نذيرا اينكه نيكان از ما اهل بيت و تابعين آنها بمنزله موسى و شيعيان او ميباشند، و اينكه دشمن ما و دشمن شيعيان ما بمنزله فرعون و تابعين او خواهند بود. (طبرسى) خلاصه آيه در مقام اين است كه تذكر دهد كه چون فرعون در مصر فساد نمود و ظلم و تعدّى را بمنتهى رسانيد نتيجه عملش بر گشت بخودش گرديد و آنهايى را كه ضعيف و تحت شكنجه خود گردانيد خداوند بر آنان منت گذارد و قوت و شوكت بآنها عطاء نمود كه بر فرعون و فرعونيان غالب و پيشوا گرديدند و مملكت مصر را بارث بردند.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 383

 وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ و بنى اسرائيل را كه تحت فشار فرعون و فرعونيان زبون و ضعيف گرديده بودند آنان را در زمين مصر متمكّن و مقتدر و مسلط گردانيديم.

ابو الفتوح رازى در تفسيرش چنين گفته اصحاب ما روايت كرده‏اند كه آيه در شأن مهدى (ع) آمده كه خدا او و اصحاب او را پس از آنكه ضعيف بودند بر آنها منت نهند و آنان را امام گرداند بر تمام روى زمين و مقصود از زمين تمام زمين دنيا است و آنها را در زمين امام و پيشوا گرداند، و گفته اين قول اولى‏تر است زيرا كه از چند جهت مطابق ظاهر است: يكى الف و لام (ارض) را حمل بر جنس و عموم كردن اوليتر است و ديگر لفظ امام در باره او حقيقت و در حق بنى اسرائيل مجاز است، ديگر وارث باو لايق‏تر است زيرا كه او آخر تمام ائمه و وارث گذشتگان است و دولت او بدامن قيامت متصل گردد و مثل اين آيه است قوله تعالى (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ الى آخر) (پايان) و بعضى (نرى) را (يرى) قرائت نموده‏اند و بنا بر اينكه (نرى) بصيغه مجهول قرائت شود چنانچه بسيارى از قرّاء اين طور قرائت نموده‏اند فرعون مفعول ميشود يعنى و نمايانديم بفرعون و تابعين او، و بنا بر اينكه (يرى) بياء قرائت شود، فرعون مرفوع و فاعل (يرى) ميشود يعنى فرعون و تابعين او مى‏بينند.

خلاصه آيه اشاره باين است كه چون فرعون و فرعونيان از ترس اينكه مبادا آنچه كهنه گفته‏اند كه پسرى از بنى اسرائيليان بدنيا ميآيد و مملكت را از دست وى ميگيرد پيش‏گيرى كرد و چند هزار از بچه‏هاى بى‏گناه را سر بريد، ديگر نميدانست كه دست ديگرى است روى دستها وقتى او و تابعين او غرق گرديدند آن وقت بآنان نمايان شد آنچه را كه از آن حذر مى‏نمودند يا آنكه آنان ديدند آنچه را كه از آن ميترسيدند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 384

 آرى اين منظره وقتى بود كه آنان علامت هلاكت و اعدام خود را مشاهده نمودند و ديدند بنى اسرائيليان تفرّج‏كنان بر ساحل دريا قدم ميزنند و دانستند كه ظلم و تعدّى آنها بود كه آنان را مقهور گردانيد.

وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ نام مادر موسى عليه السّلام حابد يا بوحابد دختر لاوى پسر يعقوب بوده.

در تعريف وحى گويند (الوحى الاشارة السريعة).

و در تعريف الهام گويند (الالهام القاء الشي‏ء فى الرّوع و يختص ذلك بما كان من جهة اللَّه تعالى) پس وحى و الهام قريب المعنى مى‏باشند كه هر دو القاء معنى است در قلب زيرا كه هر دو از عالم ما فوق الطبيعة سر رشته گرفته است لكن وحى مخصوص بآنكسى خواهد بود كه فرشته وحى را در خواب يا بيدارى بچشم سر ببيند و بگوش حسّى كلمات وحى را بشنود، لكن الهام چنين نيست مطالب و معانى واقعى كه بدون سابقه فكر و ترتيب مقدمات در قلب ولىّ ريزش ميكند و نميداند از كجا آمده آن را الهام گويند، اينست كه مأخذ وحى و الهام يكى است، و در اغلب وحى مخصوص پيمبران خواهد بود كه قواى باطنى آنها در منتهى درجه قوّت و شدّت و تجرّد است و چنان بعالم علوى مرتبط گرديده‏اند كه قواى ظاهرى آن بزرگواران در گرفته بنور توحيد گرديده، در جلد ششم اين تفسير در سوره (و النجم) راجع بخصوصيات وحى و فرق بين وحى و الهام و بين علوم انبياء و حكماء تا اندازه‏اى بحث نموديم بآن جا رجوع شود.

و گاهى هم وحى در غير انبياء استعمال شده مثل همين آيه (وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏) و مثل آيه (وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً) بعضى از مفسرين از علماى اهل فصاحت و بلاغت چنين نقل ميكنند كه گويند اين آيه در منتهى درجه فصاحت و بلاغت است زيرا كه در آن دو خبر است و دو امر و دو نهى و دو بشارت.

دو خبر (اوحينا) و (خفت) و دو امر (ارضعيه و القيه) دو نهى (لا تخافى                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 385

 و لا تحزنى) دو بشارت (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ، وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ).

گويند وقتى اثر حمل بر مادر موسى (ع) ظاهر گرديد بفرعون خبر دادند كه زن عمران آبستن است او زنان را فرستاد تا وى را تفتيش و آزمايش نمايند زنان هر قدر تفحّص نمودند اثرى از حمل در وى نيافتند وقتى دست بر شكم او ميگذاشتند كودك بپشت مادرش ميچسبيد زنها بفرعون خبر دادند كه اثرى از حمل پديدار نيست.

گويند وقتى درد زائيدن مادر موسى را گرفت فرستاد قابله‏اى كه قبلا با وى دوستى و رفاقت داشت حاضر نمود و بوى گفت بآن رفاقت و دوستى كه با هم داريم اگر مولود پسر است مخفى دار كسى مطلع نگردد، آن زن با خود انديشه نمود كه اگر پسر است يا او را ميكشم يا خبر بفرعون ميدهم، وقتى مولود متولّد گرديد قابله ديد نورى از ميان چشمهاى او هويدا گرديده و چشم قابله را خيره گردانيد و محبت طفل در دل قابله افتاد، آن وقت بمادر موسى گفت كه من در دل تصميم داشتم كه مولود را بكشم يا بفرعون خبر دهم لكن حال كه چنين ديدم و اين نور پيشانى او گواهى ميدهد كه اين طفل همان است كه هلاكت فرعون و قبطيان بدست او انجام ميگيرد.

و گويند چون قابله از خانه بيرون رفت بعضى وى را ديدند و خبر بفرعون دادند وقتى فرعون مفتشين را بخانه عمران فرستاد مادر موسى او را در خرقه‏اى پيچيد و در تنور انداخت، و خاله موسى از روى ندانسته‏گى آتش بتنور انداخت وقتى مفتشين آمدند آنچه تفحص كردند چيزى نديدند و از تنور آتش شعله ميكشيد، وقتى مادر موسى سر تنور آمد ديد آتش گرد موسى ميچرخد و بوى آسيبى نميرساند طفلش را از تنور سالم بيرون آورد و دلش مطمئن گرديد كه خدا او را حفظ مينمايد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 386

 فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ گويند مادر موسى سه ماه يا بيشتر او را پنهان گردانيد در اين سه ماه موسى نه گريه كرد و نه حركت مينمود تا اينكه مادر موسى پس از القاء وحى او را در صندوق گذاشت و در رود نيل انداخت و كسان فرعون صندوق را گرفتند لام (ليكون) را كه براى تعليل و عاقبت آرند، در اينجا مجازا براى غايت و نتيجه استعمال شده زيرا كه مقصود فرعونيان چنين نبود كه موسى سبب حزن آنها گردد بلكه غايت و نتيجه گرفتن آنان چنين شد.

وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ زن فرعون دختر مزاحم و از قوم بنى اسرائيل و از اولاد انبياء و بهترين زنان عصر خود بود و بر اهل ايمان بسيار مشفق و مهربانى مينمود، و بعضى گفته‏اند او عمّه موسى بود و چون ميترسيد كه مبادا فرعون او را بكشد گفت اين طفل روشنى چشم من و تو است او را نكش زيرا علامات خوب از چهره او هويدا است و لايق فرزندى تو هست او را بجاى اولاد نگاه ميداريم شايد بما نفع بدهد گويند وقتى فرعون ديد آسيه مايل باو گرديده موسى را بوى بخشيد و آسيه در تربيت او جديت مينمود و بمناسبت اينكه چون بلغت آنها آب را (مو) ميگفتند و درخت را (سا) و موسى را بين آب و درخت جسته بودند اين بود كه او را (موسى) ناميدند.

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ (فارغا) شايد مقصود چنين باشد كه دل مادر موسى بى‏قرار گرديد يعنى از صبر خالى شد زيرا كه شنيد موسى بدست فرعون افتاده، يا دل او از اندوه فارغ گشت وقتى كه شنيد طفلش در حمايت آسيه قرار گرفته، لكن معنى اول با ذيل آيه (لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) مناسبت‏تر بنظر ميآيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 387

 كه اگر نبود كه دل او را بستيم و محكم گردانيديم سرّ خود را فاش مينمود.

وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ مادر موسى پس از آنكه بى‏طاقت گرديد بخواهر موسى گفت برو در پى او و خبرى از او پيدا كن خواهر موسى رفت و از دور نظر كرد موسى را شناخت و فرعونيان ملتفت نشدند كه آن زن خواهر موسى است.

وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ آسيه چندين زن شيرده كه بچه‏هاى آنها را بحكم فرعون كشته بودند حاضر نمود، موسى پستان هيچ دايه‏اى را نگرفت وقتى خواهر موسى چنين ديد گفت آيا ميخواهيد از خانواده محترمى براى او دايه‏اى بياورم كه او را خوب پرستارى كند.

فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ خداى جليل موسى (ع) را بمادرش برگردانيد كه چشم او روشن و دل او خوش شود و بداند كه وعده خدا حق است كه قبلا بوى وعده داده كه او را در دريا بينداز و نترس و محزون مباش بچه‏ات را بتو بر ميگردانيم.

آرى وعده خدا حق است، آيه بمؤمنين تذكر ميدهد كه بدانند وعده‏هايى كه بتوسط سفراء خود بآنان تبليغ نموده از رحمت و مغفرت و نعمتهاى بهشتى براى مطيعين و عذابهاى جهنّمى براى عاصين و كافرين تماما حقّ است و تخلّف پذير نخواهد بود زيرا كه حق تعالى صادق و عادل است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ چون بيشتر مردم آن طورى كه بايستى خدا را باوصاف جلال و جمال بشناسند و او را از هر صفت نقص و عيبى كه در ممكنات ديده ميشود كه از جمله آنها كذب و وعده خلافى است منزّه و مبرّا بدانند چنين دانشى ندارند، زيرا اگر بعلم يقينى ميدانستند و تصديق مينمودند كه آنچه خداوند وعده داده حق و صدق است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 388

 هرگز اين طور مخالفت و عصيان نميكردند، هتّاكى و بى‏باكى در اثر ضعف ايمان پديد ميگردد.

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً چون حضرت موسى در منزل آسيه در دامن مادرش نشو و ارتقاء نمود و قواى روحانى و جسمانى او بحدّ استواء و اعتدال رسيد همين طورى كه بمادرش وعده داده شده بود كه بچه تو را حفظ ميكنيم و وى را از انبياء مرسل قرار ميدهيم وقتى كه بحدّ سى سالگى كه گويند انسان در سنّ سى سالگى بمنتهى درجه رشد طبيعى و كمال عقل ميرسد، آن وقت لايق گرديد كه بوى حكمت و علم افاضه گردد.

و بعضى گفته‏اند (اشدّه) سى سالگى است كه غايت رشد طبيعى است (و استوى) سن چهل سالگى است.

خلاصه اينكه آيه خبر ميدهد كه موسى (ع) وقتى بمنتهاى رشد طبيعى رسيد و قواى دماغى او معتدل گرديد (آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً) (حكما) تعبير بنبوّت شده (و علما) تفسير بتورات گرديده، لكن از آيات بعد چنين استفاده ميشود كه مقصود از (حكما و علما) در اينجا نبوّت و رسالت و تورات نيست شايد مقصود مقام ولايت باشد كه مقدمه نبوت و رسالت است زيرا كه كشتن قبطى و فرار او از مصر قبل از مبعوث شدن او بمقام نبوت و رسالت انجام گرفته و هر پيمبرى اول بمقام ولايت ميرسد و پس از آن بمقام نبوت و رسالت فائز ميگردد.

و (ولىّ) چنانچه در حديث صحيح از معصوم عليه السّلام رسيده آن كسى خواهد بود كه (منبأ فى نفسه) باشد يعنى علوم و معارف در قلب او ريزش نمايد و دل و قواى روحانى او در گرفته بنور توحيد گردد و لو آنكه هنوز بمرتبه رسالت و رؤيت ملك وحى بچشم سر و شنيدن صداى ملك بگوش ظاهر براى وى ميسّر نشده باشد، اين است كه گويند دائره ولايت وسيع‏تر از دائره نبوت است هر (ولىّ) رسول نيست لكن هر رسولى (ولىّ) هست.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 389

 وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ آيه اشاره است به اينكه همين طورى كه بموسى و مادرش در اثر نيكوكارى و فرمان بردارى پاداش خوب از علم و حكمت و تفضّلات بسيار عطاء نموديم هر نيكوكارى را بپاداش نيكى او و نعمتهاى فراوان از علم و حكمت و باقى نعمتها برخوردار خواهيم گردانيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 390

 [سوره القصص (28): آيات 15 تا 22]

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى‏ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ (15) قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (16) قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ (17) فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى‏ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى‏ أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (19)

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى‏ قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ (20) فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (21) وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ (22)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 391

 [ترجمه‏]

موسى داخل (قطعه‏اى از زمين) مصر گرديد در حالى كه اهلش غافل و بى‏خبر بودند ديد آنجا دو مردى را كه با هم جنگ و جدال مينمودند يكى (از بنى اسرائيل) كه تابع او بود از او استعانت طلبيد و ديگرى (از قبطيان) كه دشمن او بود موسى مشت محكمى بآن قبطى زد (قبطى كشته شد) زيرا كه حكم مرگ بر او جارى شده بود (موسى چون چنين ديد) گفت اين از عمل شيطان بود زيرا كه شيطان دشمنى است گمراه كننده پديدار (15)

موسى گفت پروردگارا من بنفس خود ظلم نمودم مرا بيامرز پس او را آمرزيديم بدرستى كه خداى تعالى آمرزنده و مهربان است (16)

موسى گفت پروردگار من بآنچه بمن انعام و احسان نمودى (مرا نگاه دار) كه نبوده باشم پشتيبان گناهكاران (17)

پس صبح كرد موسى در حالى كه ميترسيد و منتظر بود كه از او انتقام كشند در اين هنگام آن كس كه در روز پيش از وى يارى طلبيده بود فرياد بر آورد و از او يارى طلبيد موسى باو گفت تو آدم گمراه ظاهرى ميباشى (18)

و چون موسى خواست آن كس را كه دشمن خود و بنى اسرائيل بود بزند و دفع كند آن اسرائيلى يا قبطى گفت اى موسى آيا ميخواهى مرا بكشى همين طورى كه ديروز نفسى را اعدام نمودى تو اراده نميكنى مگر اينكه در زمين سركشى و طغيان نمايى و از كسانى نيستى كه بين مردم اصلاح نمايى (19)

در آن هنگام از بالا و دورترين شهر مردى آمد كه نام او حزقيل بود و بعجله خود را بموسى رسانيد و گفت جماعت اشراف مشورت مينمايند كه تو را بكشند در عوض مقتول از شهر بيرون رو من از جمله نيكوخواهان و مهربانان توأم (20)

پس از آن موسى از شهر مصر خارج گرديد در حالى كه بر خود ترسان و مراقب بود كه كسى از عقب وى را نگيرد گفت پروردگار من مرا از جماعت ستمكاران نجات بده (21)

و چون رو بمدين كرد گفت شايد پروردگار من مرا براه راست رهبرى نمايد (22).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 392

 (توضيح آيات)

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى‏ حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ الخ مفسرين گويند موسى (ع) در زمان كودكى سيلى بصورت فرعون زد فرعون در غضب شد و گفت اين همان است كه منجّمين خبر دادند كه شهر و مملكت مرا بباد ميدهد و من براى جلوگيرى از شرّ آن چندين كودك را اعدام نمودم و خواست او را بكشد آسيه مانع گرديد و گفت اين بچه است و از روى نادانى چنين كرده طبقى از جواهر و طبقى از آتش حاضر گردان اگر رو بجواهر رفت بدان دانا است و اگر دست بآتش زد بدان از روى نادانى چنين كرده، وقتى دو طبق حاضر گرديد موسى خواست دست بسوى جواهر برد جبرئيل دست او را رو بآتش برد موسى دست بآتش زد، دستش سوخت، انداخت و انگشت سوخته خود را بزبان گذارد از اين جهت زبان او لكنت پيدا نمود.

و از (سدى) نقل ميكنند كه وقتى موسى عليه السّلام بزرگ شد لباس فاخر سلطنتى ميپوشيد و بر اسب خاص فرعون سوار ميشد و مردم وى را موسى فرعون ميگفتند، يك روز فرعون سوار شده بود و موسى غائب بود وقتى آمد پرسيد فرعون كجا است گفتند بفلان محلّ رفته در عقب او روان شد در وقت قيلوله وارد مصر شد و در آنجا بآن دو نفر برخورد نمود كه يكى از بنى اسرائيل و ديگرى از قبطيان بود.

و از ابن عباس روايت ميكنند كه ميان شام و خفتن بود كه هر كسى بكار خود مشغول است آن وقت موسى بآن دو مرد رسيد.

و از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه روز عيد ايشان بود كه مردم بلهو و لعب مشغول بودند.

بروايتى موسى (ع) چون بزرگ شد مردم دور او را گرفتند و او از بنى اسرائيليين حمايت مينمود، وقتى اين خبر بفرعون رسيد موسى را از شهر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 393

 خارج گردانيد و مدتى در خارج شهر زندگانى مينمود يك وقتى داخل شهر گرديد كه مردم از او غافل گرديده و او را فراموش كرده بودند ديد دو نفر با هم نزاع ميكنند يكى از بنى اسرائيل و تابع او و ديگرى از قبطيان و دشمن او و او خبّاز فرعون بود و بار هيزمى را ميخواست بگردن آن مرد اسرائيلى بگذارد.

فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ آن شخص بنى اسرائيلى كه از تابعين موسى بود چون ميدانست كه موسى (ع) طرفدار او است از او يارى خواست، موسى عليه السّلام مشتى بسينه قبطى زد پس كشته شد قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ آنهايى كه گويند انبياء از گناهان كبيره معصومند نه از صغيره باين آيه و آيه بعد تمسك نموده‏اند:

قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ و گويند اين دو آيه بچند جهت مشعر بر اينست كه موسى (ع) بكشتن قبطى گناهى مرتكب گرديد.

اول- عمل را نسبت بشيطان ميدهد و كار شيطان خطاء است.

دوم- خود حضرتش اظهار مينمايد كه باين عمل بنفس خود ستم نمودم يعنى مرتكب گناهى گرديدم.

سوم- از خدا طلب آمرزش مينمايد و طلب آمرزش پس از خطاء است، اگر كشتن قبطى گناه نبود طلب آمرزش معنى نداشت، و اگر بر حضرت موسى پيمبر اولوا العزم گناه و لو صغيره روا باشد بر تمام پيمبران روا خواهد بود.

از عيون اخبار الرضا عليه السّلام است كه على بن جهم گفت در مجلس مأمون حاضر بودم، مأمون بحضرت رضا (ع) گفت يا بن رسول اللَّه (أ ليس من قولك انّ الانبياء معصومون) آيا تو نمى‏گويى انبياء معصومند فرمود آرى از صغائر و كبائر معصومند، مأمون گفت چه مى‏گويى در قوله تعالى فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فرمود مقصود اين است كه وقتى موسى (ع) در وقت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 394

 غفلت كه ميان مغرب و عشاء بود در مدينه‏اى از مدائن فرعون داخل گرديد دو مرد را ديد كه با هم نزاع ميكنند يكى از گروه او بود و ديگرى از گروه فرعون موسى (ع) بحكم خدا مشتى بر قبطى زد او مرد آن وقت گفت اين نزاع كه بين اين دو نفر است از كردار شيطان است نه اينكه عمل موسى و مشت زدن او عمل شيطانى باشد.

مأمون گفت چه معنى دارد قول موسى (ع) كه گفت (ربّ انّى ظلمت نفسى فاغفر لى) حضرت فرمود مقصود موسى از اين مناجات اين بود كه خودم را داخل نمودم در غير موقع براى اينكه در اين شهر وارد گرديدم، مرا از دشمنان بپوشان تا بر من دست نيابند و مرا بقتل نرسانند، و حق تعالى او را از دشمنان مستور گردانيد، پس از آن گفت بار خدايا بآنچه بمن از كمال قوّت انعام كرده‏اى كه بيك مشت اين مرد را بكشم مرا هرگز پشتيبان و مددكار دشمنان قرار مده بلكه باين قوت در راه تو مجاهده نمايم تا آنكه راضى شوى.

 (منهج الصادقين) از سيّد مرتضى علم الهدى قدّس سره در تنزيه الانبياء چنين نقل ميكنند كه اين آيه را بدو وجه بيان نموده: يكى آنكه مراد بظلم ترك مستحبّ است كه تأخير انداختن در كشتن قبطى اولى بوده.

دوم- مرجع (هذا) در آيه عمل قبطى است يعنى نزاع قبطى از عمل شيطان است و باين جهت مستحق كشتن گرديد.

و بعد از آن فرموده اگر كسى گويد، يا قبطى مستحق كشتن بود يا نبود اگر مستحق نبود چگونه موسى چنين عملى نمود در صورتى كه انبياء پيش از زمان نبوت و بعد از آن از جميع گناهان معصومند، و اگر مستحق بود پشيمانى او و طلب آمرزش آن بى‏محل بود.

 (پاسخ) كشتن او بطور عمد نبود و موسى اراده قتل او را نداشت بلكه قصدش يارى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 395

 شيعه خود بود كه وى را از دست قبطى نجات دهد و هر المى كه اين طور واقع گردد آن نيكو است اگر چه بكشتن بكشد، و فرقى نيست بين اينكه قاتل در مقام دفع ضرر از خود باشد يا از ديگرى، و استغفار موسى از باب رجوع و انقطاع او بخدا و اعتراف بتقصير خود بود، و يا از جهت بازداشتن نفس خود از ثواب كه بر عمل خوب مترتب گردد، و مقصود از (غفر له) قبول استغفار بطور انقطاع و پشيمانى بر ترك مندوبى بود كه از او صادر شده بود. (پايان) آرى چنانچه گفته‏اند

 (حسنات الأبرار سيّئات المقربين)

چگونه ميتوان قبول نمود كه پيمبران با آن مقام دانش و علمشان بمقام كبريايى و عظمت الوهيت الهى ممكن باشد كه مرتكب گناهى گردند يا مخالفت نهيى نمايند.

و از آن چنين استفاده ميشود كه قبطى مشرك و كافر بوده و آن ديگرى موحد و حضرت موسى (ع) براى دفع شرّ كافر از مؤمن چنين كرد و مقصودش دفع شرّ او بود نه كشتن قبطى، و باين اعتبار موسى عليه السّلام در اين عمل گناهى نكرده و استغفارش شايد براى ترك اولى بوده كه در آن وقت هنوز مأمور بكشتن قبطى نشده بود.

اصلا كسى كه جايز الخطاء باشد لايق مقام رسالت حق تعالى نخواهد بود و مقام نبوت مرتبه كوچكى نيست كه هر بى سر و پايى لايق آن باشد.

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ باء در (بما) قسم است، و (ما) موصوله، و ضمير عائد بمحذوف ميشود يعنى قسم بآنكسى كه بر من انعام نموده (فلن) جواب قسم است كه نبوده باشم پشتيبان و يارى كننده گنهكاران.

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ (ترقّب) بمعنى انتظار است، و (صراخ) يارى طلبيدن است، صبح كرد موسى در آن شهر در حالى كه خائف و ترسان بود و ميترسيد كه خبر كشته شدن قبطى فاش گردد و او را بگيرند و قصاص كنند، در آن هنگام ديد آن كسى كه در

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 396
روز پيش براى معاونت وى قبطى را كشته بود با قبطى ديگرى نزاع ميكند، وقتى موسى را ديد فرياد بر آورد و از او يارى طلبيد موسى (ع) در غضب شد.

قالَ لَهُ مُوسى‏ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ، فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما موسى بآن اسرائيلى گفت تو يك مرد گمراه نادان ظاهرى ميباشى كه خواهى هر روزى فساد كنى، و چون موسى (ع) پيش رفت كه آنكه دشمن او و بنى اسرائيل بود بگيرد، اسرائيلى چون موسى را خشمگين ديد و ملامت او را شنيد از كم فهمى گمان كرد موسى قصد او را دارد گفت اى موسى آيا ميخواهى مرا بكشى همانطورى كه ديروز قبطى را كشتى.

قالَ يا مُوسى‏ أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ اكثر مفسرين گفته‏اند كه فاعل (قال) آن شخص اسرائيلى است كه روز پيش در حمايت او موسى (ع) قبطى را كشته بود و از ترس گفت آيا ميخواهى مرا بكشى همانطورى كه قبطى را كشتى، و بعضى از مفسرين گفته‏اند فاعل (قال) قبطى بود كه با اسرائيلى نزاع داشت، بموسى گفت تو ميخواهى مرا هم بكشى همان طورى كه ديروز قتل نفس كردى، تو اراده ندارى مگر اينكه خواهى در زمين فساد نمايى نه اينكه مصلح جامعه باشى.

و چون خبر كشته شدن قبطى فاش گرديد و مردم در طلب قاتل بودند وقتى اين سخن را از اسرائيلى يا قبطى شنيدند خبر بفرعون دادند و بزرگان و اركان مملكت با هم مشورت نمودند كه موسى (ع) را بكشند.

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى‏ قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ مردى بنام حزقيل يا شمعون از دورتر جاى شهر آنجايى كه بارگاه فرعون بود (يسعى) جمله حاليه است، يعنى در حالى كه ميدويد بشتاب خود را بموسى رسانيد و باو خبر داد و گفت اى موسى فرعونيان با هم در كار تو مشورت مينمايند كه تو را بقصاص قبطى بكشند (يأتمرون) مأخوذ از (ايتمار) است يعنى بعضى ببعضى در اعدام نمودن تو امر مينمايند قوله تعالى وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 397

 يعنى هر يك ديگرى را امر بنيكوكارى كنيد.

فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ از بين آنها بيرون رو و من از نيكخواهان توام و بر تو مهربانم.

فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وقتى موسى از حزقيل اين سخن شنيد بيرون رفت (خائفا) حال است در حالى كه ترسان بود و مراقب پشت سر خود بود كه مبادا از پى او بيايند و او را گرفته قصاص نمايند و رو بمدين نمود در حالى كه نه مركوب داشت كه بر آن سوار شود و نه زاد و توشه‏اى با خود برداشته بود و نه راه مدين را ميدانست، و پناهگاهى و يارى كننده‏اى براى خود نيافت در مقام مناجات بر آمده چون ميدانست تمام امور بدست حق تعالى است گفت پروردگارا مرا از جماعت ستمكاران نجات بده و دعاى او بهدف اجابت رسيد و او بجانب مدين روانه گرديد.

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ گويند مدين شهرى بود بنام بانى آن و او مدين بر ابراهيم خليل بود و آنجا در تحت تصرّف فرعون نبود و شعيب نبى عليه السّلام در آنجا منزل داشت و از مصر تا آنجا هشت روز راه رفت و چون موسى (ع) راه را نميدانست توكّل بر خدا نمود و با آن حسن ظنّى كه داشت گفت خداى تعالى مرا براه راست هدايت ميكند و بروايتى در راهى كه ميرفت بر سر سه راه رسيد، وسط آن كه راه مستقيم بود اختيار نمود و بمقصد رسيد، و شايد (سواء السبيل) اشاره براه راست باشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 398

 [سوره القصص (28): آيات 23 تا 32]

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ (23) فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (25) قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26) قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27)

قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَكِيلٌ (28) فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (30) وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (31) اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (32)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 399

 (ترجمه)

چون (حضرت) موسى بر سر آن آب جماعتى از مردم را يافت كه حيوانات خود را آب ميدادند و در عقب آنها دو زن را ديد يكى بنام صفوان و ديگرى بنام صفيرا) كه آنان از گوسفندان خود جلوگيرى ميكردند موسى گفت كار شما چيست گفتند ما گوسفندان خود را آب نميدهيم تا اينها بروند و پدر ما پير مرد بزرگوارى است (24)

موسى (ع) پس از آنكه گوسفندان آنها را آب داد بسوى سايه ديوارى باز گشت و گفت اى پروردگار من حقيقة از خير آنچه براى من بفرستى محتاجم (25)

پس از آن يكى از آن دو زن آمد نزد موسى در حالى كه با شرم و وقار راه ميرفت و گفت پدر من تو را خواسته تا اجرت آب دادن تو را بگوسفندان ما بدهد وقتى موسى نزد شعيب آمد و حكايت خود را براى او نقل نمود شعيب (ع) گفت نترس از جماعت ستمكاران نجات يافتى (26)

يكى از آن دو زن (كه صفوان نام داشت) گفت اى پدر من او را مزدور گردان كه بهتر كسى است براى اجير گرفتن زيرا كه او توانا و امين است (27)

شعيب بموسى گفت بحقيقت ميخواهم يكى از اين دو دختر خود را بنكاح تو در آورم بشرط اينكه هشت سال باجاره و مزدورى من درآيى و اگر ده سال را تمام كنى آن زيادتى از كرم تو است و نميخواهم بر تو مشقت نهم و اگر خدا بخواهد بزودى مييابى مرا از نيكوكاران (28)

موسى گفت اين است بين من و تو هر كدام از اين دو مدت (هشت سال يا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 400

 ده سال) را كه باتمام رسانيدم زيادتى بر من نيست و بر آنچه مى‏گوييم خدا گواه است (29)

و چون موسى (ع) مدت را بپايان رسانيد و با اهل خود مسافرت نمود از طرف كوه طور آتشى ديد باهل خود گفت در اينجا مكث كنيد من آتشى ميبينم بروم يا براى شما خبر آورم يا پاره‏اى از آتش برگيرم كه شما گرم شويد (30)

چون موسى نزديك كوه آمد و بآن آتش نزديك گرديد از كنار رودى كه سمت راست بود در آن بارگاه مبارك از آن درخت مقدس ندايى شنيد كه بحقيقت منم خداوند و پروردگار جهانيان (31)

 (اى موسى) عصاى خود را بينداز (پس از آنكه) موسى عصاى خود را انداخت نگاه كرد ديد گويا اژدهايى است كه ميجنبد موسى پشت كرد (خطاب ميرسد) اى موسى عقب نرو پيش بيا و نترس حقيقة تو از ايمن شدگانى (32)

دست خود را در گريبانت كن و سفيد و درخشان و بدون عيب بيرون ميآورى و بسوى خويش بال خود را جمع كن و دست خودت را بر سينه‏ات بگذار تا از ترس تسكين يابى و اين دو (يعنى اژدها شدن عصا و روشنى دادن دستت) دو دليل و برهان است از طرف پروردگارت بر پيمبرى تو كه بروى بسوى فرعون و گروه او زيرا كه آنان جماعتى ميباشند كه از دائره فرمان بردارى بيرون رفته‏اند (33).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 401

 (توضيح آيات)

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ، وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما خلاصه موسى از خوف راه مدين را گرفت و خوراك او برگ درخت بود تا بارشاد حق تعالى بسر چاه مدين رسيد ديد جماعتى از مردهاى مختلف دور چاه را گرفته‏اند و از پشت آنها در جاى پائين‏تر دو زن ايستاده‏اند (تذودان) بمعنى طرد و دفع است، آن مردها از گوسفندان خود جلوگيرى نميكردند كه آن دو زن دختران شعيب يكى بنام صفورا و ديگرى بنام صفيرا پيش بروند و گوسفندان خود را آب دهند، موسى (ع) از راه مهر نزديك آن دو زن رفت و گفت شما در اينجا چه ميكنيد گفتند ميخواهيم گوسفندان خود را آب دهيم قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ (يصدر) دو طور قرائت شده، جماعتى مثل ابن عامر و ابو عمرو و ابو جعفر و بعضى ديگر (يصدر) بفتح ياء و ضمّ دال قرائت كرده‏اند، و جماعت ديگر بضمّ ياء و كسر دال (يصدر) خوانده‏اند، و بقرائت اول فعل لازم ميشود و بقرائت دوم متعدى، و مفعول به در تقدير است. و معنى چنين ميشود ما صبر ميكنيم تا مردم بروند و از زيادى آب آنان كه در حوض مانده گوسفندان خود را آب دهيم وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ گويا موسى (ع) از آنها سؤال نمود مگر شما مرد نداريد كه گوسفندانتان را آب دهد و آنها در جواب گفته باشند پدر پير مرد بزرگوارى داريم و قوّت آب كشى ندارد.

فَسَقى‏ لَهُما موسى عليه السّلام با آن قوّت نبوتى كه داشت مردم را عقب زد و گوسفندان شعيب را سيراب گردانيد، و بروايتى از دخترها سؤال نمود آيا در اينجا چاه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 402

 ديگرى هست گفتند آرى چاهى هست ولى متروك است و سنگى بر آن افتاده كه چهل مرد نتوانند آن را حركت دهند، پرسيد كه آن چاه كجا است وقتى موسى سر چاه رسيد دست برد و بيك قوّت سنگ را از سر چاه عقب زد ديد آب پائين است گفت قدرى آب بمن بدهيد و قدرى از آن آب را در دهن خود گردانيد و در چاه ريخت فورا آب بالا آمد بطورى كه گوسفندان سر چاه با دهن خود آب ميخوردند و فربه گرديدند و پستانهايشان پر از شير گرديد و بروايت ديگر مردمان را عقب زد و گوسفندان را آب داد. (ابو الفتوح) مفسرين گويند در مسافرت بجنگ صفين نظير چنين معجزه‏اى بدست حضرت امير المؤمنين عليه السّلام ظاهر گرديد، در بعضى از منازل آب نبود و قشون هر قدر تفحص كردند آب نيافتند بدير راهبى رسيدند از راهب سؤال از آب كردند گفت از اينجا تا آب دو فرسخ راه است، حضرت رو بقبله نمود و پس از مناجات بموضعى اشاره نمود و فرمود اينجا را بكنيد كندند سنگ بزرگ سفيدى نمايان گرديد همه جمع شدند سنگ را از سر چاه عقب زنند نتوانستند حضرت پياده شد و آستين بالا زد و بقوت يد اللّهى آن سنگ را بچند ذرع عقب انداخت آب سفيدى كه از برف سردتر و سفيدتر بود نمايان گرديد تمام قشون خوردند و اسبها را آب دادند و مشكها را پر نمودند راهب چون چنين ديد نزد حضرت آمد و گفت تو پيمبرى يا ملك مقرّب فرمود نه، وصىّ پيغمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ميباشم پس از اداء شهادتين گفت در كتب پيشينيان چنين ديده‏ام كه اين چاه مفتوح نگردد مگر بدست پيمبر مرسل يا وصىّ او، و با حضرت روانه صفين گرديد و جنگ نمود تا كشته و شهيد گرديد.

گويند پس از اينكه از دير گذشتند حضرت فرمود كدام يك از شما راه آن چشمه را ميداند گفتند همه ميدانيم دير راهب علامت آن است رفتند آنچه تفحّص كردند چشمه را نيافتند، فرمود آن چشمه تا قيامت ظاهر نگردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 403

 ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ حضرت موسى عليه السّلام پس از آنكه گوسفندان را سيراب گردانيد از شدّت حرارت و گرسنگى خسته و كوبيده در سايه درختى رفت و در مقام مناجات بر آمد و گفت پروردگار من بخيرى محتاجم كه تو بر من بفرستى.

گويند (لام) بمعنى (الى) است و (فقير) متعدّى بلام شده مثل اينكه گفته ميشود (فلان فقير الى كذا) از امام محمد باقر عليه السّلام روايت شده كه «و اللَّه چنين نگفت مگر وقتى كه محتاج بنيم خرما بود» و مفسرين گفته‏اند در آن وقت محتاج بيك قرص نان جو بود كه سدّ رمق كند و چون حضرتش از روى اضطرار از خدا طلب روزى نمود بفوريت دعاى او باجابت مقرون گرديد.

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وقتى دخترها بمنزل رفتند پدرشان گفت چطور شد امروز زودتر آمديد حكايت را براى پدر نقل نمودند آن وقت دختر بزرگتر را فرستاد بطلب موسى وقتى كه موسى آمد و حكايت خود را براى شعيب نقل نمود گفت نترس كه از جماعت ستمكاران نجات يافتى.

قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ يكى از آن دو دختر كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده دختر كوچكتر بود گفت اى پدر اين شخص را اجير خود گردان زيرا او هم قوىّ است و هم امين گويا شعيب گفته باشد تو از كجا فهميدى كه اين مرد متّصف باين دو صفت است او در پاسخ گفت چون با قوّت بازو گوسفندان ما را آب داد، يا بنا بر صحت آن روايت از كشف نمودن چاه و برداشتن سنگ گران و بالا آمدن آب ظاهر و هويدا گرديد كه او هم در قوّت جسمانى و هم در قوّت روحانى ما فوق ديگران است.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 404

 و گويد امانت آن را از آنجا دانستم كه عقب من راه نميرفت كه مبادا باد چادر مرا عقب زند و چشمش بلباس من افتد خودش جلو افتاد و بمن گفت اگر اشتباه رفتم بكلوخى مرا مطّلع گردان، از اينجا فهميدم كه او هم قوىّ و هم امين است و كم اتّفاق مى‏افتد كه كسى متّصف باين دو صفت باشد، مگر اينكه پيغمبر يا امام باشد زيرا كه غالبا اشخاص امين كم قوّه و سست عنصرند و مردمان قوىّ البته جسور و بى‏باكند، و چون دختر چنين گفت حضرت شعيب رغبت نمود كه دخترش را باو بدهد اين بود كه گفت:

قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ الخ شايد شعيب از سخن دختر گمان كرد بموسى مايل گرديده اين بود كه بموسى گفت ميخواهم يكى از اين دو دختر خود را بعقد تو در آورم و معيّن نكرد تا خود موسى هر كدام را خواهد انتخاب نمايد و چون او چيزى نداشت كه مهريّه قرار دهد عوض مهريّه او چنين قرار داد نمود كه هشت سال اجير او گردد و گفت اگر خواهى بميل خود دو سال اضافه گردانى آن از كرم تو است من نميخواهم كار بر تو مشكل گردد و بزودى مرا از شايستگان يابى، موسى (ع) قرار داد را قبول كرد و گفت اين دو مدت هر كدام تمام شد ديگر ستمى بر من نيست و خدا را و كيل و شاهد قضيّه قرار دادند.

         شبان وادى ايمن گهى رسد بمراد             كه هشت سال بجان خدمت شعيب كند

 فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً پس از آنكه موسى (ع) مدت را كه هشت سال يا ده سال باشد، و بقول بعضى بيست سال نزد شعيب ماند بهواى پدر و مادر و خويشاوندان از منزل شعيب با عيالات و گوسفندان كه شعيب باو داده بود بيرون رفت و رو بمصر نمود گويند در شبى در بيابانى رسيد كه هوا بسيار سرد و تاريك بود و رعد و برق ميوزيد زنش در چنين موقعى درد زائيدنش گرفت نه آتشى داشتند كه گرم شوند و نه چراغى داشتند كه در روشنى آن راه چاره‏اى بجويند، از شدّت باد گوسفندان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 405

 او در بيابان متفرّق گرديدند، وقتى كه موسى بسيار مضطر و متحيّر گرديد، يك وقت از طرف كوه كه شايد كوه طور بوده روشنايى آتشى ديد.

قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ باهل خود گفت در اينجا بمانيد تا من بروم و براى شما يا خبرى و راه و چاره‏اى يا پاره‏اى از آتش بياورم كه شما گرم شويد.

آرى چون موسى (ع) مضطرّ و درمانده گرديد و جز لطف و كرم ايزدى راه چاره‏اى بر خود نيافت در آن حال اضطرار از خدا فرج خواسته آن وقت بمقتضاى وعده حق تعالى كه فرموده (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) راه چاره براى او باز شد و برسالت مفتخر گرديد.

در قوله تعالى (جذوة) سه لغت است: بقرائت عاصم (جذوة) بفتح جيم و بقرائت حمزه (جذوة) بضم جيم و باقى بكسر (جذوة) خوانده‏اند، و در معنى يكى است و هر چه بر اين وزن باشد جائز الوجوه است مثل (صفوة).

بعضى گفته‏اند (جذوة) چوب بلند را گويند خواه بر سر آن آتش باشد يا نباشد اينست كه فرموده (جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ) يعنى چوبى كه بر سر آن آتش باشد خلاصه وقتى موسى از دور بنظرش آتش آمد زن و بچه را رها نمود و بطلب آتش رفت.

فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ (من شاطئ) و نيز (من الشجرة) براى ابتداء غايت است يعنى نداء از كنار رودخانه از جانب راست موسى (من الشجرة) بدل اشتمال است از (شاطئ الواد) زيرا كه شجره بر كنار وادى روئيده شده بود. و گويند آن درخت يا عناب بوده يا سدر (الايمن) مجرور و صفت (شاطئ) است، و (وادى) موضعى را نامند كه سيل در آن جارى ميگردد.

 (فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ) قطعه‏اى از زمين است كه در آن درخت روئيده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 406

 نشده و وصف آن بمباركه شايد براى آن است كه ابتداء رسالت حضرت موسى عليه السّلام واقع گرديد.

أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ موسى (ع) وقتى در آن وادى ايمن رسيد آتشى از شجره نمايان ديد و گويند وقتى نزديك گرديد ديد آتشى نيست نور است.

عرفاء گفته‏اند وقتى موسى بدل خود نگاه كرد شعله شوق لقاء حضرت معبود را مشاهده نمود از مشاهده دو آتش ظاهر و باطن نزديك بود كه شمع وجودش بكلّى و بالتمام سوخته گردد.

هست در من آتشى روشن نميدانم كه چيست اين قدر دانم كه همچون شمع مى‏كاهم دگر موسى (ع) از نداء (يا موسى) سوخته عشق و گداخته شوق گرديد، در پيش درخت ايستاد و آن نداء (إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ در كون ذاتش چنان تأثير نمود كه نزديك بود درخت وجودش متلاشى گردد تا وقتى كه خلعت قرب پوشيد شراب الفت نوشيد ريحان رحمت بوئيد.

         اى عاشق دلسوخته اندوه مدار             روزى بمراد عاشقان گردد كار

 (تفسير روح البيان) ديگرى گفته آرى موسى (ع) در شجره وادى ايمن نور تجلّى مشاهده نمود و از شجره كه در آن حين مظهر تجلّى بود نداء (إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ) شنيد و يقين نمود كه شجره مظهر تجلى است (إِنِّي أَنَا اللَّهُ) سخن حق تعالى است.

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ (وَ أَنْ أَلْقِ) عطف بر جمله پيش (أَنْ يا مُوسى‏) است و هر دو جمله تفسير (نودى) است، يعنى بموسى نداء رسيد كه عصاى خود را بينداز وقتى موسى (ع) عصاء را انداخت ديد مارى است كه حركت ميكند و اين همان مارى بود كه در نظر                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 407

 فرعون اژدها مينمود، موسى وقتى مار را ديد ترسيد و عقب رفت خطاب بوى ميرسد اى موسى رو كن و عقب نرو (إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ) تو در امان و حفظ ما ميباشى، در جاى ديگر (لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ) باين خطاب موسى مطمئن گرديد و دست در دهن مار كرد عصا بصورت اول در آمد.

اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ پس از آن بموسى (ع) خطاب ميرسد دستت را در گريبان خود كن بيرون ميآيد از آن سفيدى كه هيچ نحو بدى مثل سفيدى برص يا سفيدى زننده چشم يا غير آن در آن نميباشد.

وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ حفص (من الرهب) بفتح (راء) و سكون (هاء) قرائت نموده، كوفيان و شاميان بضم راء و سكون هاء خوانده‏اند، و گفته‏اند معنى آيه چنين است كه تو وقتى دست سفيد از گريبان بيرون آرى تو را خوفى پديد آيد بار ديگر دست در گريبان كن تا بحال اول بر گردد. (ابو الفتوح) ديگرى گفته معنى آيه اين است كه وقتى تو را خوفى در دل آيد دست بر دل نه تا خوف ساكن گردد زيرا كه خوف از اضطراب دل پديد ميگردد، و ضم جناح كنايه از سكون دل است مثل قوله تعالى (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ) و نيز قوله تعالى (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

و ابن عباس و مجاهد گفته‏اند خداوند بموسى امر نمود كه دست خود را بسينه خودش بچسباند تا آن ترسى كه از رؤيت مار عارض او گرديده بود بر طرف گردد و بقول بعض ديگر خداوند امر نمود كه بر آنچه از او اراده نموده تصميم گيرد و او را تخصيص داد به اينكه در عمل جديّت نمايد و در بعض احوال خوف او را نگيرد و از عمل باز ندارد.

دو دست انسان بمنزله دو بالى است كه در حيوانات هست، و شايد آيه اشاره باين باشد كه در موقع خوف خود را جمع كن و محكم دار و ايستادگى و با متانت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 408

 و استقامت در آنچه مأمور گرديده‏اى پايدارى نما و نگذار خوف و ترس تو را زبون گرداند و بزمين زند و دشمن بر تو مسلّط گردد.

فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ اين دو يعنى عصا و يد دو دليل و برهان روشنى ميباشد از جانب پروردگار تو بر پيغمبرى تو بسوى فرعون و قومش.

پس از آنكه موسى (ع) مبعوث بنبوت و رسالت گرديد خداوند دو معجزه و دو برهان هويدا باو عطاء نمود كه برود و فرعون و تابعين او را بخدا پرستى ارشاد نمايد.

إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ و چون اينها جماعتى بودند فاسق و كافر براى اتمام حجت بمقتضاى لطف بر خداوند لازم بود كه رسولى با معجزاتى بسوى آنان بفرستد كه راه عذرشان را مسدود گرداند و بر باقى مردم هم حجت تمام گردد و گر نه خداوند ميدانست كه فرعون و تابعين او بموسى (ع) هرگز ايمان نخواهند آورد (وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 409

 [سوره القصص (28): آيات 33 تا 42]

قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (33) وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (34) قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (35) فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى‏ بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَرىً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (36) وَ قالَ مُوسى‏ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ (38) وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (40) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ (42)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 410

 [ترجمه‏]

گفت موسى اى پروردگار من بدرستى كه من يكى از (فرعونيان) را كشته‏ام پس ميترسم كه (باين جرم) مرا بكشند (33)

و برادر من هارون در گفتار از من فصيح‏تر است او را با من بفرست كه مددكار و تصديق كننده گفتار من باشد زيرا كه ميترسم مرا تكذيب كنند (34)

حق تعالى فرمود بزودى بازوى تو را ببرادرت محكم گردانم و براى شما دو تا بسبب آيات خودمان سلطنتى قرار ميدهم كه دست كسى بشما نرسد و شما و تابعين شما غلبه كنندگان خواهيد بود (35)

وقتى موسى با آيات ما كه واضح و هويدا بود آمد (فرعونيان) گفتند نيست اين مگر سحرى كه بهم بافته شده و ما چنين (كلامى كه موسى ميگويد) از پدران پيشين خود نشنيده بوديم (36)

موسى گفت پروردگار من عالم‏تر است بكسى كه براستى و درستى براى هدايت از نزد او آمده (و ميداند) كسى كه براى او در دار آخرت عاقبت نيكو مى‏باشد و محقّقا ستمكاران رستگار نخواهند گرديد (37)

فرعون گفت اى گروه (اشراف) من غير از خودم خدايى براى شما ندانستم اى هامان آتشى بر افروز بر گل و آجر بساز پس بنا كن براى من قصرى شايد من بر خداى موسى مطّلع گردم و من گمان ميكنم كه او از دروغگويان است (38)

فرعون و لشگريانش بدون حق در زمين سركشى نمودند و گمان كردند بسوى ما بازگشت نميكنند (39)

پس آنان را گرفتيم و در دريا انداختيم پس نظر كن و ببين كه چگونه بود عاقبت ستمكاران (40)

و فرعون و فرعونيان را قرار داديم كه مردم را بسوى آتش ميخواندند و روز قيامت يارى كرده نخواهند گرديد (41)

و در اين دنيا از براى آنان از پى در آورديم لعنتى و روز قيامت از زشت رويان و مفتضحان خواهند بود (42).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 411
 (توضيح آيات)

قالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ موسى (ع) پس از آنكه برسالت مفتخر گرديد و مورد الطاف الهى واقع شد و عصا و يد بيضاء باو كرامت شد مأمور گرديد با اين دو معجزه بزرگ برود و فرعونيان را هدايت نمايد و بپرستش خداى يكتا آنان را دعوت نمايد در آن هنگام متذكر گرديد كه يكى از قبطيان را كشته است و ممكن است در مورد سياست فرعون واقع گردد اين بود كه اظهار ميكند ميترسم مرا بكشند.

وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ابو جعفر و نافع (ردا) بغير همزه خوانده‏اند و باقى قراء با همزه قرائت نموده‏اند، و عاصم و حمزه (يصدّقنى) را برفع يعنى بضم قاف تلاوت نموده و باقى بجزم قاف خوانده‏اند، و در هر حال (ردءا) بمعنى ناصر و معين است و حال است از (ارسله) يعنى برادر من هارون چون زبانش فصيح است و من در زبانم لكنت است و نميتوانم كلام فصيح بگويم برادرم هارون را با من بفرست كه هم يار و معين من باشد و هم در سخن گفتن مرا يارى نمايد و مصدق گفتار من باشد.

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى‏ بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً وقتى موسى (ع) با برادرش هارون براى تبليغ رسالت و ارشاد فرعون و فرعونيان وارد مصر گرديدند با دو معجزه بزرگ نسبت سحر بحضرتش دادند و گفتند اين جادويى است كه بهم بافته.

از امام محمد باقر عليه السّلام چنين روايت شده كه بخدا سوگند گويا موسى (ع) را مى‏بينم با دست بلند و موسى گندم گون و در بر او جبّه‏اى است از صوف و عصا در كف دارد و كمر خود را بسته و نعلين او از پوست خر است و بند نعلين او ليف خرما است وقتى بدر خانه فرعون رسيد خبر بفرعون دادند كه جوانمردى                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 412

 پشت در است و گمان ميكند كه او رسول خداوند عالميان است فرعون بشيربان كه موكّل بر شير بود امر نمود كه زنجير شير را باز كند و عادت او چنين بود كه بر هر كس غضب مينمود وى را نزد شير مى‏انداخت تا او را هلاك گرداند.

منزل فرعون نه درب داشت وقتى موسى (ع) درب اول را كوبيد نه درب تمام باز گرديد و موسى داخل شد شيران وقتى موسى را ديدند دم جنبانيدند و تملق‏كنان سر خود را بپاى او مى‏ماليدند، فرعون بحاضرين گفت آيا هرگز مثل اين را ديده بوديد، وقتى موسى (ع) نزديك فرعون رفت فرعون موسى را سرزنش نمود گفت (أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً تا آخر) پس از آن فرعون بمردى امر كرد كه دست موسى را بگير و بديگرى گفت با شمشير گردن او را بزن آن وقت جبرئيل با شمشير گردن شش نفر از ياران فرعون را زد فرعون گفت دست از او برداريد پس از آن موسى دست زير بغل نمود چون بيرون آورد مانند آفتاب درخشنده بود، عصا را انداخت اژدها گرديد، فرعون گفت تا فردا مهلتم بده. (مجمع البيان) با چنين معجزات ظاهر هويدا فرعون گفت اينها سحر است و ما از پدران پيشينيان خود نشنيده‏ايم كه ساحرى ادّعاى نبوت كند، و شايد مقصود فرعون اين بود كه ما از پيشينيان نشنيده‏ايم كه خدايى باشد و پيمبرى بفرستد اين بود كه فرعون براى اغواء گردانيدن مردم گفت:

وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي الخ فرعون لعين از سخنانش چنين معلوم ميشود كه ميخواسته امر بر مردم مشتبه گردد و معجزات حضرت موسى (ع) را حمل بر سحر نمايند، و همانطورى كه از آيه استفاده ميگردد اين بود كه با اينكه شايد حقّانيت موسى بر او واضح بود بجهاتى مغالطه كارى نموده و بچند وجه امر را مشتبه گردانيد.

اول- (ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ) با اينكه علم باحتياج عالم بصانع از ضروريات بلكه از فطريات بشمار ميرود و در آن خدشه ممكن نيست اينست كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 413

 خداوند رسولى نفرستاده كه بگويد عالم را مبدء و خدايى است بلكه وظيفه آنها چنين بوده كه مردم را ارشاد نمايند كه خداى واحد احد را پرستش نمايند و غيرى را با او در عبادت شريك نگردانند و بدانند غير از او هيچ موجودى مدخليّتى در تأثير و افاضه ندارد و فرعون خواسته در اين امر فطرى در دل مردم شك اندازد.

دوم- قوله كه گفته (اله غيرى) خواسته امر اله را بر مردم مشتبه گرداند و بگمان آنان در آورد كه مصداق آن امر فطرى ضرورى منم يعنى منم خداى عالم نه آنكه موسى ميگويد.

سوم- قوله (فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏).

اين مغالطه ديگرى است كه امر بر مردم مشتبه گردد و گمان كنند اله عالم جسم است و براى او مكانى است كه وصول باو ممكن است، و وقتى ممكن باشد خدا جسم باشد ميشود فرعون اله باشد.

و واقعا جاى تعجّب است كه چگونه ميخواست امر را بر مردم مشتبه كند و جلو گير رؤيت اشعّه شمس وجود گردد

 (عميت عين لا تراك)

با اينكه اشعّه نور قيومى به هياكل موجودات احاطه دارد.

و عجب‏تر اينكه انسانى كه ميداند بتمام اجزاء عالم محتاج است چگونه باين اندازه امر بر وى مشتبه ميگردد كه مثل فرعون نسبت الوهيت بنفس ضعيف ناچيز خود ميدهد و بمردم بپرستش خود امر مينمايد.

و مسلّم كسانى كه زير بار او رفته بودند يا از ترس و تقيّه يا بطمع مال و جاه و رياست سر بنده‏گى بسوى وى فرود آورده بودند و گر نه البته ميدانستند كه فرعون يك آدم ناچيز مثل خودشان نميشود پديد آورنده و اله عالم باشد.

وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ فرعون بدون حق استكبار نمود با اينكه كبر و كبريايى مخصوص بذات احديت است چنانچه در حديث قدسى است كه فرموده‏

 (الكبرياء ردائى و العظمه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 414

 ازارى فمن نازعنى واحد منهما القيمة فى النار).

 (يرجعون) بضمّ ياء و فتح جيم و بفتح ياء و كسر جيم هر دو قرائت شده خلاصه چون فرعون كبر و كبريايى كه مخصوص بحق تعالى بود بخود نسبت داد و بگمان غلط خود چنين تصوّر مينمود كه هميشه اين ملك و سلطنت بر او باقى خواهد ماند و نميدانست كه دست قدرت ايزدى غالب است و بزودى او را از پا در ميآورد و بجهنم كه دار سياست و مجازات او است وى را سرنگون خواهد گردانيد.

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ (فاء) را براى تفريع ميآورند و اين آيه متفرع بر آيه جلو است و اشاره است به اينكه چون فرعون استكبار كرد و نسبت الوهيت بنفس خبيث خود داد، قهر الهى او و قشون وى را در كف قدرت خود گرفت و در درياى نيل غرق گردانيد فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده كه اى محمد (ص) بنظر عبرت بنگر و ببين كه سر انجام كار ستم كاران بكجا كشيد.

و در اين خطاب دو فائده بنظر ميرسد: يكى تسلّى دل پيمبر گرامى خود كه از جفاى كفار و آزار آنان دل تنگ مباش همانطورى كه فرعون و فرعونيان بپاداش عمل خود رسيدند جماعت كفار نيز بجزاى عمل نكوهيده خود خواهند رسيد و ديگر چون كه در بسيارى از اوامر، امّت نيز در مأمور به با حضرتش شريكند بايست آنها از سرگذشت پيشينيان متنبّه گردند و بدانند كه ستمكاران بزودى بمكافات اعمال زشت خود خواهند رسيد.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ ما آنان را پيشوايان و امامان قرار داديم كه تابعين خود را بدوزخ دعوت نمايند، چون ابتداء جعل شر نسبت بخير محض و ايزد متعال نميتوان داد زيرا كه از خير محض جز خير نايد، حكماء گفته‏اند يا شرّ امر عدمى است يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 415

 عدم و ملكه است يا امر عرضى اضافى است كه عارض شيئى موجود ميگردد، اين است كه مفسرين آيه را دو طور توجيه نموده‏اند و گفته‏اند (جعل) در اينجا يا بمعنى خذلان و تخليه است كه پس از آنكه الطاف بسيار و نعمتهاى فراوان بآنها داديم و آنان متنبّه و شكر گذار نگرديدند و كفران نعمت نمودند ما آنان را بخودشان واگذاشتيم و هدايتشان ننموديم و چون آنها را هدايت ننموديم.

گمراه گرديدند و در قيامت يارى كننده‏اى نخواهند داشت.

و يا گوئيم (جعل) بمعنى حكم و تسميه است مثل قوله تعالى (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً) معنى آيه چنين نيست كه آنها ملائكه را دختران خدا قرار دادند بلكه مقصود اينست كه آنها اين طور حكم نمودند (ابو الفتوح) وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ آرى فرعون و فرعونيان از اعمال ركيك خود نتيجه‏اى عائدشان نگرديد مگر اينكه در دنيا مورد لعنت خدا و فرشتگان و انبياء و مؤمنين گرديدند و در آخرت هم از زشت صورتان وارد محشر خواهند گرديد زيرا چنانچه از احاديث بسيار استفاده ميگردد هر كسى در آخرت بصورت عملش وارد محشر ميگردد، و يكى از اوصاف قيامت كه در قرآن تذكّر داده اين است كه فرموده (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) در آن روز باطنها ظاهر ميگردد و زشتيهاى اعمال هر كسى شايد در صورت وى ظاهر گردد و چنين خواهد بود حال خوب سيرتان كه اثر اعمال نيك آنان در جبهه نورانى آنها تظاهر مينمايد. قوله تعالى (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ) و قوله تعالى (سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 416

 [سوره القصص (28): آيات 43 تا 51]

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى‏ بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (43) وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ (44) وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (45) وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (46) وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (47)

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (49) فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (50) وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (51)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 417

 [ترجمه‏]

محققا پس از آنكه امتهاى پيشين را هلاك گردانيديم بموسى (ع) كتاب (تورات) داديم كه براى مردم بينايى و هدايت و رحمت باشد شايد آنها پند گيرند و متذكر گردند (43)

اى محمد (ص) تو بطرف غربى (كوه طور) حاضر نبودى آن وقتى كه امر رسالت را بر موسى جارى گردانيديم و از مشاهده كننده‏گان محسوب نميشدى (44)

و لكن ما گروهى را آفريديم و عمر آنان دراز گرديد و تو در اهل مدين مقيم نبودى كه براى آنها آيات ما را بخوانى و لكن ما بوديم فرستادگان (45)

 (اى رسول اكرم) تو در طرف كوه طور نبودى وقتى كه (موسى را) نداء كرديم و لكن (اين نداء) رحمتى بود از جانب پروردگار تو و بايد بترسانى جماعتى را كه پيش از تو براى آنها ترساننده‏اى نيامده شايد آنان متذكر گردند (46)

و اگر نبود اين مصيبتى (يعنى عذاب) كه بآنها رسيده بسبب آنچه از اعمالشان پيش انداختند كه ميگفتند پروردگار ما چرا براى ما رسولى نفرستادى كه ما آيات تو را متابعت نمائيم و از جمله گروندگان باشيم (47)

پس چون حق از طرف ما آمد گفتند چرا عطاء گرديده نشده‏اى مثل آنچه بموسى عطاء گرديد آيا آنها كافر نگرديدند بآنچه قبلا بموسى عطاء شد كه گفتند (موسى و هارون) دو ساحرى ميباشند كه ظاهر شده‏اند و گفتند ما بتمام اينها كافريم (48)

اى محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) باينان بگو شما از جانب خدا كتابى بياوريد كه راه نماينده‏تر باشد (از تورات و قرآن) تا من آن را متابعت نمايم اگر شما راست گويان ميباشيد (49)

و اگر آنها اجابت گفتار تو را ننمودند پس بدان كه حقيقة اينان تابع هواى خود گرديده‏اند و كيست گمراه‏تر از كسى كه پيرو هواى نفس خود گردد بغير هدايتى كه از جانب خدا باشد محققا خدا هدايت نميكند جماعت ستمكاران را (50)

حقيقة ما براى آنها كلام را پيوستيم شايد آنها پند گيرند (51).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 418

 (توضيح آيات)

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى‏ (ما) در (ما اهلكنا) مصدريه است و شايد مقصود از (قرون اولى) قوم عاد و ثمود و نوح و غير آن از امم پيشينيان باشد، و ممكن است فرعون و فرعونيان و قبطيان مراد باشد كه پس از هلاكت آنها حق تعالى تورات را بموسى عليه السّلام عطاء فرمود.

بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً تورات را بسه فضيلت نيكو معرّفى فرموده: اول- در آن بصيرت و بينايى است كه آنهايى كه چشم دلشان از ديدن حقايق كور گرديده بنور آيات تورات و الواح روشن گردد و حق را از باطل امتياز دهند.

دوم- در آن هدايت و راهنمايى جاده مستقيم الى اللَّه و رسيدن بسر حدّ كمال انسانى است.

سوم- مشتمل بر رحمه و بخشايش و فيوضات غير متناهيه براى كسانى است كه باحكام و دستورات تورات عمل نمودند پس از آنكه بحقانيت آن اعتراف كردند لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ چنين كتابى بر بنى اسرائيليان بتوسط حضرت موسى (ع) فرود آمد كه شايد آنان متذكّر گردند و بنور آيات آن اضائه نمايند و از كج روى برگردند و بجاده ايمان رهبر و رهسپار شوند.

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه آن وقتى كه در طرف مغرب كوه طور امر رسالت بر موسى جارى گرديد تو در آنجا نبودى كه تكلّم خدا با موسى و واقعه آنجا را مشاهده نمايى و امروز براى مردم بيان كنى.

شايد اشاره باشد به اينكه اين قصص و خبرهايى كه از اخبار پيشينيان ميدهى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 419

 اينها خبرهاى غيبى است كه بتوسط وحى تو را آگاه گردانيديم كه هم معجزه تو باشد كه بدون اينكه از جايى شنيده يا در كتابى خوانده باشى و نه آنجا حاضر بودى حكايات را مطابق تورات براى مردم بيان نمايى و هم مردم را باحكام و دستورات الهى و راه رسيدن آنها بسعادت علاوه بر آنچه بخودت وحى ميرسد از طرق باقى كتب الهى نيز مستفيض گردانى و نيز بدانند كه هميشه قوانين و احكام حقانى بتوسط پيمبران در ميان مردم جارى بوده و هيچ وقت خداى رءوف خلق خود را مهمل نگذاشته زيرا كه سنّت الهى بر اين است كه اتمام حجت گرداند وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ آيه خبر ميدهد كه ما جماعتى را آفريديم و چون عمر آنها دراز شد و قرنها گذشت آن وقت احكام شرع رو باندراس گذارد و مردم از جاده حقيقت منحرف گرديدند.

وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا خطاب بپيمبر گرامى خود ميكند كه تو در آن زمان در اهل مدين نبودى كه موسى با شعيب راجع بآيات الهى و معارف حقّانى و احكام سخن مى‏گفتند كه حكايت آنها را بفهمى و امروز بر مردم آيات ما را بيان نمايى.

وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ و لكن ما حكايات و قصص آنها را از طريق وحى بر تو بيان نموديم، اشاره به اينكه حكايت موسى و شعيب و فرعون و باقى حكاياتى كه بر مردم بيان مى‏نمايى اخبار بغيب است و يكى از معجزات تو بشمار ميرود.

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ الخ باز براى مزيد امتنان خطاب ميكند كه اى محمد (ص) تو بطرف كوه طور نبودى آن وقتى كه پروردگار تو بموسى ندا كرد و با او تكلّم نمود لكن اين آياتى كه بر تو وحى مينمائيم رحمتى است از طرف خداى تو كه بترسانى از عذاب و تهديد نمايى آنهايى را كه پيش از تو در زمان فترت بين عيسى و رسول اكرم (ص)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 420

 كه پانصد و پنجاه سال طول كشيد، رسول و رهنمايى براى اعراب نيامده شايد آنها متذكر گردند، تمام آياتى كه راجع بحكايت پيمبران و غير آنها در قرآن بيان شده براى اثبات رسالت حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است زيرا همه ميدانستند كه حضرتش امّى و درس نخوانده است و اين حكايت مطابق تورات و انجيل و باقى كتب الهى بزبان عربى فصيح فرود آمده كه ديگر براى كسى عذرى باقى نباشد و حجت بر خلق تمام گردد.

وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (لولا) اول امتناعيه و جوابش محذوف است، و (لولا) دوم تخصيصيه است و (فاء) اول براى عطف است و دوم جواب (لولا) و در حكم امر است كه سبب عمل گردد.

خلاصه اينكه ظاهرا معنى آيه چنين ميشود كه اگر نبود براى اينكه وقتى بر كفار بسبب اعمال بدى كه بدستهاى خود كرده‏اند عذاب و مجازات وارد گردد كه ميگويند پروردگار ما چرا بر ما رسولى و رهنمايى نفرستادى كه ما تابع آيات تو گرديم و از جمله گروندگان بوده باشيم چون چنين بودند براى اتمام حجت تو را فرستاديم چنانچه فرموده لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ براى آنها رسول فرستاديم.

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ حكايت سخنان ركيك كفار است كه وقتى كه بر آنان قرآن نازل شد و محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم براى هدايت آنها آمد گفتند چرا معجزاتى مثل عصا و يد بيضاء و باقى معجزات تسع كه بر حضرت موسى (ع) فرود آمد براى تو نيامد.

أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا خداى تعالى كلام آنها را رد ميكند كه اى مشركين و كافرين ابناء جنس شما از مردمان شيطان صفت مثل قبطيان زمان موسى و فرعون و فرعونيان راجع‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 421
بمعجزات موسى چه گفتند آيا نگفتند كه موسى و هارون دو نفر ساحرى ميباشند كه سحر خود را ظاهر نموده‏اند.

وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ و آنها گفتند ما بتمام پيمبران و معجزات آنها كافريم، ميشود مرجع ضمير (قالوا) همان فرعونيان باشند كه آنان گفته باشند ما بتمام معجزات موسى كافريم و تصديق بپيمبرى موسى نداريم، يا مرجع فرعونيان و مشركين مكه باشند كه آنها ميگفتند ما بتمام پيمبران و معجزات آنان كافريم.

قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما در اين آيات در مقام پاسخ اعتراض مشركين بر آمده و بدليل نقضى و حلى آنان را جواب ميدهد، اول كلام آنها را نقض ميكند به اينكه اگر شما و نظير شما از اهل جحود و انكار راست مى‏گوييد و معجزاتى مثل معجزات موسى را اگر آوردم قبول ميكنيد، چرا ابناء جنس شما از مشركين زمان موسى معجزات موسى را حمل بر سحر نمودند و شما هم چنين خواهيد بود، اشاره به اينكه من هم اگر معجزاتى مثل معجزات موسى و بالاتر از آن هم بياورم شما حمل بر سحر خواهيد نمود.

أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) جمله شرطيه و (اتّبعه) جواب شرط است.

و بعد بجواب حلى در پاسخ گويد اگر معجزه بودن قرآن را قبول نداريد و راست مى‏گوييد كه قرآن از جانب خدا نيست شما از جانب خدا كتابى بياوريد كه از قرآن و تورات طريق هدايت را بهتر بنماياند و راه نزديك‏ترى بشما بياموزد اگر چنين كرديد من هم تابع شما ميگردم و دست از مدعاى خود بر ميدارم، و چون چنين قدرتى نداريد كه جمله‏اى يا آيه‏اى مانند قرآن و تورات بياوريد بايستى سر تسليم فرود آورده تابع من گرديد.                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 422

 فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ (لم يستجيبوا) فعل و فاعل است و مفعولش محذوف است و در معنى چنين ميشود كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم اگر كفار و آنان كه بتو اعتراض ميكنند و از تو معجزاتى مثل معجزات موسى طلب ميكنند و تو از آنها براى اثبات حقانيت قرآن مطالبه كردى كتابى را كه طريق هدايت را بهتر نشان بدهد بياورند اگر راست ميگويند و از آوردن همچه كتابى عاجز ماندند، بدان كه اينان تابع هواى نفس خود گرديده‏اند و خواهند راه عذرى براى خود باز نمايند و زير بار اسلام نروند وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ آيه در مقام توبيخ و سرزنش كفار است، و اشاره به اينكه گمراه‏ترين گمراهان كسى است كه بدون راهنمايى كه از جانب خدا باشد تابع هواى نفس خود گردد.

 (من) موصوله (اضلّ) افعل التفضيل است يعنى گمراه‏ترين گمراهان كسى ميباشد كه بدون متابعت پيمبرى كه وى را بجاده حقيقت رهبرى نمايد و طريق سعادت و فيروزيابى را بوى بنماياند بدلخواه خود عمل نمايد.

از آيه ميتوان استفاده نمود كه توبيخ و سرزنش راجع بكسى است كه از طرف حق تعالى هدايت نيافته و عمل وى فقط از روى هواى نفسانى انجام ميگيرد لكن گاهى ميشود كه هواى نفسانى مطابق ميگردد با طريق هدايتى كه از طريق حق تعالى ميباشد و آن وقتى است كه نفس تابع عقل گرديده و بفرمان عقل عمل ميكند و چنين كسى اگر چه بدلخواه خود عمل ميكند لكن خواست او همان خواست خدا است، قوله تعالى وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ.

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ واضح و مسلّم است كه كسانى كه تابع هواى نفسانى خود گرديده‏اند و از طرف حق تعالى هدايت نيافته‏اند چنين كسانى بخود ستم نموده و خود را از درجه اعتبار ساقط گردانيده‏اند و ديگر استعداد هدايت در آنان باقى نمانده است،                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 423

 اين است كه خداوند آنها را هدايت نميكند زيرا كه ديگر قابل هدايت نميباشند و گر نه بخل و منعى در مبدء حكيم فياض نيست.

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ شايد مقصود از قول قرآن باشد و بخواهد بفرمايد ما آيات قرآن را كه بتدريج نازل گرديده بهم متّصل گردانيديم، و با نظم و اسلوب صحيح مواعظ را مرتبط گردانيديم بقصص و امثال، و احكام را بوعد و وعيد و نيكى را بپاداش نيكو و عصيان را بعذاب سخت و اين طور آيات را بهم پيوستيم كه شايد مردم متّعظ گرديده و متذكر گردند و از جاده انحراف بر گردند و بطريق مستقيم اسلام در آيند و براه سعادت رهبر شوند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 424

 [سوره القصص (28): آيات 52 تا 61]

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ (52) وَ إِذا يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ (53) أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (54) وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ (55) إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56)

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى‏ إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ (58) وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى‏ إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59) وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60) أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (61)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 425

 [ترجمه‏]

آن چنان كسانى كه بآنها كتاب عطاء نموديم پيش از او (محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) آنها باو ميگرويدند (52)

و وقتى (آيات قرآن بر آنها خوانده ميشد) ميگفتند بآن ايمان آورده‏ايم حقيقة آن حق است و از جانب پروردگار ما است و ما پيش از اين باو تسليم شدگان بوديم (43)

بآن جماعت دو مرتبه پاداش داده ميشود بسبب آنچه صبر نمودند و ميپوشانند بنيكى بدى را و از آنچه بآنان روزى گردانيده‏ايم انفاق مينمايند (54)

و وقتى سخن لغوى شنيدند از آن اعراض مينمودند و ميگفتند براى ما است اعمال ما و براى شما است اعمال شما درود بر شما باد ما طلب نميكنيم مجالست مردمان نادان را (54)

 (اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) بحقيقت تو هدايت نميكنى كسى را كه دوست دارى و لكن خدا هدايت ميكند كسى را كه بخواهد و او براه يافته‏گان عالم‏تر است (56)

 (كافرين) گفتند اگر ما پيرو هدايت تو گرديم از زمين ربوده شويم آيا ما آنها را در حرم امن (مكه) متمكن نگردانيديم كه ثمرات هر چيزى را در آنجا مى‏آورند و آن رزقى ميباشد كه از جانب ما بآنها ميرسد و لكن بيشتر آنها نميدانند (57)

و چه بسيار هلاك گردانيديم (اهل) قريه و دهى را كه در زندگانى شادمان بودند پس اينست مسكنهاى آنان كه پس از ويران شدن آن كسى در آن ساكن نگرديد مگر اندكى و ما خود از وارثين بوديم (58)

و نبود پروردگار تو هلاك كننده اهل قريه‏اى مگر پس از آنكه بر آنها رسولى فرستاد كه آيات ما را بر آنها قرائت نمايد و ما نبوديم هلاك كننده قريه (و شهرى) مگر آنكه اهلش ستمكار بودند (59)

و آنچه از هر شيئى بشما عطاء گرديده آن متاع اندكى است از حيات دنيا و زينت آن و آنچه نزد خدا است آن بهتر و باقى‏تر است آيا چرا شما تعقل نميكنيد (60)

آيا كسى را كه ما باو وعده داده‏ايم وعده نيكو پس او ملاقات كننده آن چيزى است كه بوى وعده داده‏ايم (چنين آدمى) مثل كسى ميماند كه وى را از امتعه و نعمتهاى دنيا متمتع گردانيده‏ايم پس از آن در روز قيامت او از حاضرين (محضر سؤال) خواهد بود (61).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 426

 (توضيح آيات)

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ مراد از (الذين) يهود و نصارى ميباشند كه قبلا براى هدايت آنها تورات و انجيل فرود آمده، و مرجع ضمير (من قبله) شايد محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم باشد و بعضى گفته‏اند قرآن است، و مرجع ضمير (به) محمد (ص).

و ظاهرا آيه در مقام ستايش اهل كتاب است از يهود و نصارى كه بقرآن ايمان آورده‏اند.

مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند در باره اهل انجيل فرود آمده كه آنان چهل نفر از عيسويان بودند، سى و سه نفر آنها از حبشه با جعفر بن ابى طالب و هفت نفر از شام در مكه بخدمت رسول اكرم (ص) رسيدند و ايمان آوردند، و بنا بر اين مقصود از (كتاب) در آيه انجيل ميشود و اهل آن عيسويان.

لكن چنانچه گفته‏اند مورد مخصص نيست و لو اينكه در شأن آن چهل نفر فرود آمده باشد آيه اطلاق دارد و شامل ميگردد تمام اهل كتاب را آنهايى كه ايمان آورده‏اند و متّصف بآن صفاتى ميباشند كه در آيه بعد آنان را توصيف فرموده وَ إِذا يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا اول- آنها چنينند كه وقتى آيات قرآن بر آنان خوانده ميشد ميگفتند ما قبلا بقرآن ايمان آورده بوديم و تسليم آن شده بوديم و دانستيم كه آن حق است و از طرف پروردگار ما است براى آنكه در تورات و انجيل اوصاف پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را ديده بوديم و باو ايمان داشتيم.

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا اين جماعت كسانى ميباشند كه پاداششان دو برابر است يكى بر آنچه صبر نمودند از ايذاء منكرين اسلام و ديگر بمجاهده نمودن با نفس بر ترك تعصب دينى و مخفى داشتن ايمانشان از معاندين مستحق دو اجر ميگردند: يكى اجر بر ايمانشان به پيمبر سابق يعنى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 427

 عيسى (ع) يا موسى (ع)، و ديگر اجر بر ايمان آوردن آنان به نبى خاتم و صبر آنها فضيلت ديگرى ميشود اضافه بر ايمانشان كه در آيه ذكر شده.

صفت دوم از اوصاف آن مؤمنين اينست كه وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ يعنى بمدارا نمودن با خلق اذيت مردم را از خود دفع ميكند، در آيه معانى ديگرى نيز شده لكن معنى بالا از ابى عبد اللَّه (ع) روايت شده. (كافى- مجمع البيان) صفت سوم آنها اينست كه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ از آنچه بآنها روزى داده‏ايم انفاق مينمايند.

رزق بمعنى عام شامل ميگردد تمام نعمتهايى را كه خداوند بانسان كرامت فرموده از علم و مال و جاه و رياست و قواى جسمانى و باقى چيزهايى كه از آن آدمى برخوردار ميگردد، و انفاق هر يك طورى است كه مناسب خود آن است مال بفقراء و مستمندان، علم بجهّال و بى‏خردان، جاه و رياست كمك نمودن بمظلومان، قواى جسمانى يارى دين و دست گيرى افتاده‏گان.

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ الخ صفت چهارم- آنان چنينند كه وقتى با جهّال و كفار مصاحبه مينمودند و كلام بيهوده چه راجع بدين و قرآن باشد و چه مذمت مؤمنين يا غير آن از سخنان بيهوده مى‏شنيدند از آنها اعراض مى‏نمودند و ميگفتند براى ما است جزاء اعمال ما از صدق و حلم و ايمان و تقوى و براى شما است جزاى اعمال شما از كبر و حسد و كفر يا براى ما است دين ما و براى شما است دين شما.

سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ سلام مأخوذ از سلم و سلامتى است، شايد مقصود مؤمنين چنين بوده كه ما بروش ايمانى كه پذيرفتيم كارمان از شما جدا شد و هيچ ضررى از ما بشما نميرسد و ما مصاحبت با جهّال را ترك كرده‏ايم شما دنبال كار خود رويد ما هم بكار خود مشغول خواهيم گرديد.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 428

 إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه تو قدرت ندارى هدايت نمايى كسى را كه دوست ميدارى بلكه خدا هدايت مينمايد هر كسى را كه بخواهد.

چنانچه گفته‏اند هدايت دو قسم است: يكى هدايتى كه موصول بمقصود باشد و ديگر هدايتى كه بآن ارائه طريق بشود، و هدايت بمعنى اول لطفى است از طرف حق تعالى و آن يا فعل او است يا باعلام او نسبت بكسى كه خود را براى هدايت يافتن مستعدّ و مهيّا گردانيده باشد و آن فقط رحمتى است كه مستعدّين را بمقصود ميرساند.

و هدايت بمعنى دوم كه نشان دادن راه مستقيم باشد كه نزديك‏ترين راه است بسوى خدا آن وظيفه پيمبران است، قوله تعالى (وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

و از بعض عرفاء نقل شده كه چنين گفته حقيقت هدايت گشوده شدن باب عبوديت است بسوى عالم ربوبيت و آن مخصوص بقدرت حق جلّ و علا است زيرا كه براى قلب دو درب است دربى بسوى نفس و جسد دارد و آن هميشه باز است، و دربى بسوى روح و حضرت ربوبى دارد و آن بسته است و باز نميگردد مگر بدست فتّاح آن كسى كه كليد (رحمت) بدست او است، چنانچه بحبيبش (ص) خطاب مى‏نمايد (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً الخ) كه در شب معراج درب رحمت را بسوى حضرتش باز گردانيد كه قرب او را به (قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏) رسانيد، و نيز در باره مخلوقين و درهاى قلب آنها فرموده (أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها).

و از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم چنين حديث مينمايند

 (قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن)

يعنى قلب مؤمن بين دو انگشت خداى رحمن است هر طور بخواهد او را ميگرداند.

و حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم با آن جلال و عظمت قلبش بر قلبش مطمئن نبود و هميشه ميگفت‏

 (يا مقلب القلوب ثبّت قلب عبدك على دينك و طاعتك)

و هدايت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 429

 عبارت از گرداندن قلب است از ما سوى بسوى حضرت حق تعالى.

 (تفسير روح البيان) بعضى از اهل سنت و جماعت در شأن نزول آيه گفته‏اند كه آيه در باره ابو طالب عموى پيغمبر (ص) فرود آمده كه حضرت رسول بسيار در ايمان آوردن او حريص بود اينست كه خدا ميفرمايد تو نتوانى هر كس را خواهى هدايت نمايى خدا هر كه را خواهد هدايت مينمايد، و عقيده بسيارى از آنان اينست كه حضرت ابو طالب بدون ايمان از دنيا رفت.

لكن بدلالت اخبار اجماع شيعه بر اين است كه ابو طالب قبل از موت ايمان آورد بلكه گويند بنى هاشم هميشه موحّد بودند و هيچوقت به بت سجده نكردند البته بايستى چنين باشد چگونه ممكن است از نسل مشرك پيغمبر و امامى بوجود آيد هرگز ممكن نيست و اگر ابو طالب چنانچه گفته‏اند اظهار ايمان ننموده شايد براى مصلحت وقت كه حمايت رسول يا غير آن بوده است.

فخر رازى در تفسير كبير گويد آيه در ظاهر دلالت بر كفر ابو طالب ندارد تا آنجا كه گفته ابو طالب هنگام موتش گفت اى جماعت عبد مناف محمد را اطاعت كنيد و او را تصديق نمائيد تا رستگار و ارشاد گرديد تا آخر كلامش كه مفصل است، و از گفتارش چنين بر ميآيد كه او با ايمان از دنيا رفته و براى حفظ برادر زاده خود ايمانش را ظاهر نمى‏نموده لكن در باطن تصديق داشته، بعلاوه از اينكه اشعار حضرت ابو طالب تماما اشعار و تصريح بايمانش دارد.

وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها (بطر) بمعنى طغيان در نعمت است و بعضى گفته‏اند (بطر) بمعنى شره و افراط در قواى شهوانى است، و آيه در مقام تهديد و تخويف اهل مكه بر آمده و اشاره به اينكه شما باين مال و جاه و ثروت و وسعت و عيش گوارايى كه در دست داريد مغرور نگرديد و در شهوات افراط نكنيد چه بسيار مردمانى كه پيش از شما مثل قوم عاد و ثمود و ملل ديگر كه آنان در زندگانى خود بسيار شاد و خرّم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 430

 و خوشحال بودند و گمان ميكردند اين عيش گوارا براى آنها باقى است و در اثر نافرمانى بعذاب گرفتار گرديدند و خانه و مسكن آنان ويران گرديد.

فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ معلوم ميشود تا عصر رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم اثر خرابى آفت زدگان باقى بوده كه نشان ميدهد كه اين است منزلگاه آنان كه پس از نزول عذاب منزلگاه آنها طورى خراب و ويران گرديده كه ديگر قابل منزل گرفتن نيست مگر اندكى از رهگذران و اهل مكه در طريق مسافرتشان از آنجا مرور مينمودند و گويند شهر عاد در احقافست و آن محلى است بين يمن و شام، و شهر ثمود بوادى قرى است، و شهر قوم لوط بسدوم ناميده شده.

وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ شايد اشاره باين باشد كه عالم ملك و ملكوت و آنچه هست همه ملك خدا و در قبضه قدرت او است هيچ چيزى از متاع دنيا براى احدى پايدار نخواهد بود نعمتها از او است و بسوى او بازگشت مينمايد بهر كس خواهد ميدهد و از هر كس خواهد ميگيرد.

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا لطف و عدل و رحمت خداوندى چنان است كه در هر زمان و عصرى براى هدايت گمگشتگان وادى ضلالت و فرو رفتگان در چاه جهالت رسولى كه از جنس خودشان باشد بفرستد كه راه و روش طريق سعادت را بآنان بياموزد و آنها را از خود سرى و نفس‏پرستى بجاده حقيقت رهبرى گرداند تا آنكه از طريق او حجت بر خلق تمام گردد و براى كسى راه عذرى باقى نماند.

اشاره به اينكه خداى تعالى بمقتضاى عدل قوم و ملّتى را هلاك نميگرداند و براى آنان عذاب نميفرستد مگر وقتى كه دانسته و فهميده از روى هواى نفسانى مخالفت سفراى الهى را نمودند.

رسول دو قسم است: رسول ظاهرى مثل پيمبران كه از جانب خدا براى‏

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 431

 هدايت افراد بشر فرستاده شده‏اند، و رسول باطنى يعنى عقل بشرى كه بآن بين خوب و بد و شرّ و خير و زشتى و زيبايى را فرق ميگذارد و حق و باطل را از هم تميز ميدهد، و اگر كسى را چنين عقل درّاكى در اصل خلقت نباشد كه بتواند حق و باطل را از هم تميز دهد چنين كسى قاصر است نه مقصّر، و شايد مشمول تكليف نباشد مگر آنكه در هوى پرستى عقل خود را كه رسول باطنى است مشوب بوهم و آلوده بحبّ مال و جاه و عيّاشى گردانيده و چشم حق بين خود را كور نموده كه چنين كسى مقصّر و مورد عذاب و شكنجه الهى خواهد گرديد و پس از ارسال رسول ظاهر (پيمبران) و رسول باطن (عقل) ديگر راه عذرى براى احدى باقى نميماند و در مورد عذاب واقع خواهد گرديد.

 (اعتراض)

البته خدايى كه عالم السرّ و الخفيّات است ميدانسته كه اكثر مردم مگر كمى از آنها مخالفت پيمبران را مينمايند و مخالفت آنها است كه موجب عذاب آنان ميگردد، بر چنين كسانى اگر رسول نيايد البته گناه آنان كمتر و عذاب آنها سبك‏تر ميگردد، پس اگر خداى عالم مهربان پيمبرى نفرستد و آنها راه عذرى پيدا كنند عذاب آنان كمتر ميگردد و اين چه لطفى است كه عذاب شديدى را ايجاب مينمايد.

 (پاسخ)

آرى بمخالفت رسول عذاب كفر آنان شديدتر ميگردد، لكن چون مقصود از خلقت عالم و پيدايش نظام گيتى همان اشخاص مهذّب موحّد ميباشند و تمام موجودات عالم بشرى بطفيل وجود آنها آفريده شده‏اند و اصل مقصود از ارسال پيمبران و كتابهاى آسمانى نيز چنين مردمانى بوده كه براى آسايش آن بزرگواران عالم را تعمير نمايند تا آنكه آنها بتوانند امرار حيات كنند و بكمال لايق بخود برسند، و نسبت بباقى نيز اتمام حجت شده باشد كه قاطع عذرشان گردد اگر چه غرض اصلى اولى همانها ميباشند، در حديث قدسى است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 432

 كه خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده‏

 (لولاك لما خلقت الافلاك)

اگر براى وجود تو نبود من آسمانها را خلق نكرده بودم.

وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى‏ .... إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ آيه اشاره باين است كه خداوند عادل است و ظلم و ستم بكسى روا ندارد و آنهايى كه گرفتار عذاب گرديدند و شهرى و قريه‏اى كه در آنجا زندگانى مينمودند با اهلش هلاك گردانيديم، آثار اعمال نكوهيده آنها بود كه آنها ستمكار بودند و بخود ظلم نمودند و با آنكه بر آنان حجت تمام شده بود دانسته و فهميده و باختيار خود راه عدوان و ستمگرى را پيش گرفتند اين بود كه عمل آنها ايجاب هلاكت آنان را گردانيد.

وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها بفرو رفتگان در حظوظات طبيعى و نفسانى خبر ميدهد كه آنچه بشما از نعمتهاى دنيوى مثل مال و جاه و عزّت و رياست و سلطنت و هر چه از امتعه و زينتهاى دنيا بنظر شما بزرگ آيد آن متاع اندكى است و راجع بدنياى دنى است و حظوظ آن بى‏مقدار و زود گذر است كه اضافه بر اينكه در اصل حظوظات دنيوى قدر و قيمتى و بقاء و ثباتى نخواهد داشت اصلا عيش و لذت آن خيالى و موهومى است حقيقت و واقعيت ندارد و در واقع دفع الم است.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ پس از آنكه ببشر تذكر ميدهد كه حيات دنيا و زينت آن و آنچه را كه بخود ميآرائيد يك شيئى اندك بيمقدار بيشتر نخواهد بود كه خود را بآن سرگرم نموده‏ايد در صورتى كه آنچه نزد خدا است و ببندگان صالح خود از نعمتهاى جسمانى مثل نعمتهاى بهشتى و نعمتهاى روحانى از قرب جوار احديت و نظر بوجه كريم كه نصيب اولياى خود گردانيده و عطاء مينمايد هيچ طرف مقايسه با امتعه و حظوظات دنياى دنىّ نتوان نمود زيرا كه آنچه نزد خدا است و ببندگان صالح خود وعده داده كه در آخرت عطاء نمايد بهتر و دائمى است، بلكه در همين دنيا هم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 433

 نيز بهره‏اى از آنها را نصيب آنان خواهد گردانيد لكن آنها باصل و حقيقت و كمال آن در آخرت كامياب خواهند گرديد.

و آنچه نزد خدا است از دو جهت آن را بر امتعه و لذّتهاى دنيا مزيت ميدهد يكى آنچه نزد خدا است و براى دوستان خود آماده نموده بهتر از نعمتهاى دنيوى است، بهتر بودنش معلوم است زيرا كه لذائذ دنيا اولا اكثر آنها رفع الم است مثل غذا خوردن و آب نوشيدن كه براى رفع الم و گرسنگى و تشنگى است تا انسان گرسنه و تشنه نشود از غذا خوردن و آب نوشيدن لذت نميبرد و در ثانى لذّتهاى دنيا مشوب بآلام است، غالبا خالص نيست بلكه همان فراهم آوردن لذتهاى خيالى منوط بچه وسائلى است كه فراهم آوردن آنها چقدر دشوار است.

 (و ابقى) بودن آن نيز بسيار واضح و هويدا است زيرا كه عالم دنيا عالم كون و فساد است چنانچه ظاهر و هويدا است و هيچ چيز آن باقى و پايدار نيست وجود و عدم اجزاء آن مثل دو نقطه پرگار بدور يكديگر ميچرخند، هر موجودى عدم در پى او است، هر حياتى موت دنبال وى است هر خوشى را غم و هر صحتى را مرض و هر غنائى را فقر با آن همراه است: بقول آن شاعر عارف‏

          دهنى شير بكودك ندهد مادر دهر             كه دگر باره بخون در نبرد پستانش‏

 و حيات آخرت حيات پاكيزه جاودانى است كسى كه سعادت نصيب وى گرديد و هدايت يافت در خوشى دائمى و حيات هميشگى هميشه محظوظ ميگردد و از مرگ و فناء و مرض و غم انديشه ندارد و هميشه از اشراقات انوار الهى با نعمتهاى جسمانى محظوظ ميگردد و امرار حيات مينمايد.

اين است كه در آخر آيه فرموده أَ فَلا تَعْقِلُونَ اشاره به اينكه شما كه تغييرات عالم دنيا را على الدوام مشاهده مينمائيد و مى‏بينيد كه هيچ چيزى در آن ثبات و بقايى ندارد و اجزاء عالم هميشه در كون و فساد است و عالم آخرت عالم بقاء و ثبات است تغيير و تبديلى در آن راه ندارد چگونه فكر خود را بكار نمى‏اندازيد تا اينكه بعقل خود بفهميد و حيات پاكيزه اخروى را بر حيات فانى دنيا ترجيح دهيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 434

 أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا (همزه) استفهام انكارى است يعنى چنين نيست كه كسى را كه خداوند بپاداش ايمان و عمل نيكو وعده رحمت و مغفرت و درجات بهشتى و نعمتهاى بسيار داده، و چون وعده الهى خلف ندارد البته آن نعمتها را ملاقات خواهد نمود و آن نعمت دائمى و حيات پاكيزه هميشگى را خواهد دريافت، آيا آن نعمتهاى سرمدى در نظر عقل بهتر است يا متاع اندك بى‏مقدار دنيا كه زود گذر است و اضافه بر اينكه نعمتهاى دنيا بقاء و ثباتى ندارد، نعمتهاى دنيا را نميتوان بنعمتهاى اخروى كه بدوستان خود وعده داده مقايسه نمود، متاع دنيا لذّت خالص نيست لذت موهومى است و رفع الم است نه لذت حقيقى كه روح و روان انسان را محظوظ گرداند.

ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ واقعا انسان خردمند كسى خواهد بود كه بهيچ وجه دنبال متاع دنيا و تعيّشات حيوانى نرود مگر بقدر ضرورت و آن اندازه را هم با نيّت صحيح انجام دهد يعنى براى اينكه مقدّمه آخرت باشد افعال او نه صرف التذاذ حيوانى زيرا كه در نظر آدم عاقل علاوه بر اينكه تعيشات دنيوى ارزش ندارد، بوعد و وعيد الهى در آخرت پاى ميزان عدل الهى بايستى حاضر گردد و از اعمال و افعالى كه در دنيا نموده سؤال شود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 435

 [سوره القصص (28): آيات 62 تا 75]

وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ (63) وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ (64) وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ (65) فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ (66)

فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ (67) وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (68) وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ (69) وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (70) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72) وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (73) وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74) وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (75)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 436

 (ترجمه)

متذكر شو روزى را كه خدا كفار را نداء ميكند و گويد شريكان من كجايند آنهايى را كه شما گمان ميكرديد شريكان منند و آنها را عبادت ميكرديد (62)

كسانى كه بر آنها عذاب محقق گرديده گويند اى پروردگار ما اينها كسانى ميباشند كه ما آنها را گمراه گردانيديم همان طورى كه خودمان گمراه بوديم و ما از آنان بسوى تو بيزارى ميجوئيم آنها عبادت ما را نمى‏نمودند (63)

 (بمشركين) گفته ميشود شركاء خود را بخوانند و پس از آنكه آنان را ميخوانند و دعوت آنها را نمى‏پذيرند عذاب را معاينه مى‏بينند اگر اينها هدايت يافته بودند (عذاب را از خود دفع مينمودند) (64)

ياد كن روزى را كه خداوند كفار را نداء كند و گويد بانبياء و فرستادگان ما چه جواب گفتيد (65)

و در آن روز خبرها بر آنها پوشيده ميگردد (و كفار) از يكديگر سؤال نكنند (66)

اما كسى كه توبه كرد و عمل صالح نمود شايد چنين كسى از رستگاران باشد (67)

و پروردگار تو آنچه را خواهد مى‏آفريند و آنچه را كه در آن خير و خوبى است اختيار ميكند و اختيار بدست مردم نيست خدا منزّه و مبرّا و بزرگوارتر از آنست كه بر او شريك مى‏آورند (68)

و پروردگار تو ميداند آنچه را كه در سينه‏هاى خود پنهان گردانيده و آنچه را ظاهر ميكنند (69)

و او است خداى (واحد احد) كه خدايى جز او نيست حمد و ستايش در دنيا و آخرت مخصوص باو است (و همه) بسوى او باز ميگردند (70)

اى محمد باينان بگو آيا شما مى‏بينيد اگر خدا شب را سرمدى (و هميشگى) قرار ميداد غير از خدا چه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 437

 كسى براى شما روشنايى مى‏فرستاد آيا چرا شما نمى‏شنويد (71)

بگو اگر خدا روز را تا قيامت سرمدى (و هميشگى) قرار ميداد چه كسى براى شما شب را مى‏آورد تا در آن آرامش يابيد آيا چرا نمى‏نگريد (72)

و از رحمت او است كه براى شما شب و روز را قرار داده تا اينكه در شب آرامش يابيد و فضل او را در روز بجوئيد شايد شما شكر گذار باشيد (73)

و متذكر شو روزى را كه منادى خدا كفار را نداء كند و گويد كجايند آنهايى كه شما گمان ميكرديد شركاء منند (74)

و از هر گروهى شاهدى بيرون مى‏آوريم و بآنان گوئيم حجت و دليل خود را بياوريد آن وقت مى‏فهمند كه حق و حقيقت مخصوص بخدا است (و در نظر آنها) گم ميشود آنچه را كه در دنيا افتراء مى‏بستند و آن را عبادت مينمودند (75)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 438

 (توضيح آيات)

وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (يوم) منصوب است و مفعول (اذكر) مقدر است يعنى اى محمد ياد كن و امّت خود را متذكر گردان بروزى يعنى روز قيامت كه خداوند خطاب سخط آميز بمشركين مينمايد كه كجايند آنهايى كه بگمان غلط شما آنها شريكان من بودند و شما آنان را عبادت مى‏نموديد آن طورى كه بايد مرا عبادت نمائيد.

قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا مشركين در پاسخ اعتراف بگناه خود نموده و گويند پروردگار ما آنها را اغواء گردانيديم همان طورى كه خودمان گمراه بوديم.

شايد مقصود مشركين چنين باشد كه همانطورى كه ما باختيار گمراهى را بر هدايت ترجيح داديم، اين مشركين نيز روش ما را پيش گرفتند و ارسال رسل و كتابهاى آسمانى و اين قدر وعد و وعيد و زجر و توبيخ كه از طرف حق تعالى رسيده هيچ انگاشتند و با اينكه بشهادت عقلشان بايستى تابع پيمبران شوند و بهدايت آنها براه حقيقت ارشاد گردند تابع ما گرديدند و مثل ما گمراه شدند.

تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ مشركين و رؤساء آنان گويند پروردگارا ما از اين جماعتى كه تابع ما گرديدند تبرئه و بيزارى ميجوئيم اينها ما را عبادت ننمودند، شايد ميخواهند بگويند اينان تابع نفس و شيطان گرديدند نه تابع ما.

و نظير اين آيه آنجا است كه حكايت از شيطان فرموده كه روز قيامت ميگويد إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ سوره ابراهيم آيه 27 و 28 خلاصه اينكه آيه خبر ميدهد كه در قيامت كفار و مجرمين ميخواهند گناه را بگردن شيطان گذارند كه او ما را فريب داد و بوسوسه ما را گمراه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 439

 گردانيد، شيطان خود را تبرئه مينمايد و در پاسخ ميگويد خداوند بتوسط پيمبران بشما وعده حق داد كه تخلّف پذير نبود و من نيز بشما وعده بر خلاف آن دادم و شما وعده خدا را مخالفت نموديد و من بر شما سلطنتى نداشتم كه شما را بر كفر و گناه مجبور نمايم پس مرا ملامت نكنيد بلكه خودتان را ملامت نمائيد.

فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ پس از بيان وخامت حال مشركين و اينكه آنان در مقابل منادى حق تعالى و موقع حساب و خطاب نتوانند جوابى بدهند بلكه از شدّت هول و ظهور عذاب خود و اعمال خود را فراموش خواهند نمود.

در مقام حال كسانى بر آمده كه پس از اينكه از اعمال بد كه شايد مقصود كفر باشد بازگشت نموده و ايمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند نسبت بچنين اشخاص اميدوارى رستگارى و سعادت‏مندى ميرود.

شايد اينكه بطور قطع نفرموده كه اينها رستگار ميگردند براى اين باشد كه بقرينه (تاب) معلوم مى‏شود مقصود كفارى باشد كه تازه از كفر بايمان بازگشت نموده، يا گناهكارانى كه از گناه توبه نموده‏اند كه ممكن است چنين مردمانى بحالت اول بر گردند، اين است كه توبه و ايمان و عمل صالح را با هم توأم گردانيده كه وقتى اين سه عمل با هم شد ممكن است در مورد رستگارى و سعادت واقع گردند.

وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ مفسرين گويند بزرگان عرب طعنه ميزدند كه چرا خدا محمد را براى رسالت انتخاب نمود بايستى چنين منصب عالى را ببزرگ مكه مثل وليد بن مغيره يا بزرگ طائف مثل عروة بن مسعود ثقفى بدهد قوله تعالى در سوره الزخرف آيه 31 (لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ) اين بود كه اين سخن ركيك آنان را ردّ ميكند كه پروردگار تو آنچه را كه بخواهد مى‏آفريند و براى منصب رسالت بر مى‏گزيند و اختيار مى‏كند هر كس را كه لايق چنين منصبى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 440

 باشد و تمام امور بدست او انجام مى‏گيرد.

ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

در معنى آيه دو قول است: اول- اينكه (ما) نافيه باشد و بعد از (و يختار) وقف كنيم و در اين رد است بر مشركين كه گفتند (لَوْ لا نُزِّلَ).

دوم- اينكه (ما) بمعنى (الّذى) باشد يعنى و اختيار ميكند خدا آن چيزى را كه براى مردم خير و صلاح است و در اين صورت وقف ميكنند بعد از (الخيرة) و در واقع برگشت هر دو طور بيك معنى است و تفصيل آن در مجمع البيان مى‏باشد.

اين وجه دوم بسياق آيه مناسب‏تر مى‏نمايد زيرا كه در سوره الاحزاب آيه 36 فرموده (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ) سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ تسبيح مقابل تحميد است، خداى سبحان منزّه و مبرّا است از آنچه مشركين نسبت ناروا از شريك و نظير و مثل و آنچه لايق بخودشان است از نقايص و حدود امكانى از ظلم و ستم و جهل و افعال قبيح و غيره بآن ذات مقدّس ميدهند تمام از روى جهل و بى‏خردى و نفهمى صادر گرديده، افعال خدا تمام عين مصلحت و صلاح انديشى است و آنچه از مقام ربوبى و از دستگاه آفرينش سرزند تماما مطابق نظام عالم و از روى عدل و رحمت صادر گرديده.

وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ پس از آنكه ذات حق تعالى را از نقائص امكانى كه از كلمه (سبحان اللَّه) استفاده ميگردد تبرئه نموده خود را ببالاترين صفات جمال و كمال يعنى علم معرفى مينمايد، و اشاره است به اينكه علم ازلى او بتمام موجودات امكانى احاطه دارد و آنچه را كه كفار بقول و فعل بظاهر مى‏آورند و آنچه را كه از كبر و حسد و غيره در باطن خودشان مخفى ميدارند تماما نزد (علام الغيوب) ظاهر و بارز است و هيچ‏

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 441

 امرى بر او مخفى و پوشيده نميماند.

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ذات متعال در آيه بالا بكلمه (سبحان اللَّه) خود را بصفات جلال كه آن را صفات سلبيه ميگويند و بمعنى مبرّا بودن از نقائص امكانى است توصيف نموده زيرا كه تخليه قبل از تحليه است و در اين آيات بعد خود را بصفات جمال كه آن را صفات ثبوتيه مى‏نامند معرفى فرموده و پس از آنكه احاطه علميه خود را ارائه ميدهد مردم را متذكر ميگرداند كه الهى و آفريننده‏اى جز او نيست و حمد و ثناء و ستايش و عظمت و بزرگوارى در دنيا و آخرت مخصوص بآن ذات يگانه است و آنچه در عالم ممكنات واقع ميگردد بقضاء و قدر و حكم او تحقّق مى‏پذيرد و باز گشت تمام امور بدست قدرت ازلى او انجام ميگيرد، و شما افراد بشر بسوى او در قيامت بازگشت خواهيد نمود.

و پس از آنكه او صفات جلال و جمال احدى را تذكر ميدهد در مقام بيان آثار رحمت و عموم قدرت بر مى‏آيد تا اينكه بدليل (انّى) كه از اثر پى بمؤثّر بردن است خود را بخلق بشناساند اين است كه برسولش خطاب نموده كه آنان را متذكر گردان و بگو:

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (تا آنجا كه فرموده) وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ باين منكرين و كافرين بگو اگر هميشه شب بود غير از خدا چه كسى چنين قدرتى داشت كه براى شما روشنايى روز را بياورد كه شما در طلب معاش برآئيد و حيات خود را ادامه دهيد آيا چرا گوش دل باز نميكنيد كه سخن حقّانى را بشنويد.

و اگر تا روز قيامت هميشه روز بود و خورشيد بزمين مى‏تابيد و شبى نبود كه شما در تاريكى شب استراحت نمائيد چه كسى غير از خدا كه قادر و قاهر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 442

 و توانا است ميتوانست براى شما شب و موقع استراحت تعيين نمايد، آيا چرا شما چشم دل باز نميكنيد كه آثار قدرت خدايى را مشاهده نمائيد، و از آثار رحمت رحمانى او است كه شب و روز را دنبال يكديگر قرار داده كه روز دنبال كسب معاش برويد و شب استراحت نمائيد، اگر در نظام خلقت فكر و تدبّر نمائيد شايد شكر گذار گرديد.

آرى اگر شب و روز دنبال هم نبود مثل اينكه هميشه شب بود گياهى از زمين نمى‏روئيد و طفلى از مادر متولّد نميگرديد بلكه نظام خلقت بهم ميخورد زيرا كه ظاهر و معلوم است كه يكى از عناصر كه مبدء متعال براى پيدايش موجودات مقرّر نموده حرارت است و چنانچه معلوم است حرارت از تابش خورشيد بر زمين توليد ميگردد.

و نيز اگر شب نبود كه از غيبت خورشيد قدرى از حرات آن كاهيده گردد و زمين و اشياء زمينى خنك شود همه چيز از حرارت خورشيد ميسوخت و بثمر نميرسيد (تعالى اللَّه الملك القدّوس) كه در عالم فضاء و دستگاه آفرينش براى هر چيزى اندازه و قدر معيّن تعيين گردانيده، لكن اكثر افراد بشر نه چشم بينا و نه گوش شنوا و نه فكر رسا دارند تا نعمتهاى آفريننده خود را بنگرند و شكر گذار باشند.

وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ چون در آيات بالا اول طريقه مشركين و روش آنان را هجو گردانيده و كلام را بادلّه توحيد بپايان رسانيده، در اين آيه ثانيا براى تأكيد بطريق نداء و استفهام انكارى در مقام هجو مشركين بر آمده و آنها را توبيخ و سرزنش مينمايد كه امروز كه روز قيامت است روز سختى و درماندگى شما است، شركاء من كجا مى‏باشند كه شما گمان ميكرديد توانند شما را نجات دهند.

در اين آيه و آيات ديگر اعلام مى‏نمايد كه بالاترين چيزى كه موجب غضب خدا است شرك است، چنانچه جامع‏ترين فضائل و آنچه موجب رضاى الهى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 443

 است توحيد است هر قدر انسان در مقام توحيد محكم‏تر و كامل‏تر باشد بهتر توانسته رضاى الهى را جلب نمايد.

وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً آيه عطف بآيه بالا است و شايد اشاره باين باشد كه روز قيامت در دادگاه عدل الهى بايد براى محاكمه بين مشركين گواهانى حاضر باشند كه در باره آنها شهادت دهند، و در اينكه شهود قيامت كيانند چند قول است:

1- عادلهاى قيامتند كه گويند هيچوقت زمان از آنها خالى نيست.

2- ديگرى گفته شاهد و گواه هر امتى پيمبر زمان خودشان است كه در محكمه قيامت بر كفر و شرك و طغيان امّت خود شهادت ميدهد.

و قول دوم بحقيقت نزديك‏تر مينمايد زيرا بدون اتمام حجت كه آن بتوسط پيمبران و حجج الهى انجام ميگيرد مطابق عدل مجازات درست نيست، و شايد گواهى پيمبران و حضور آنها در دادگاه عدل براى قطع عذر آنها باشد كه كفار و مشركين در كفر و شركشان نتوانند عذر بياورند كه ما ندانستيم و نفهميديم اين است كه بايستى پيمبران بر عليه آنها شهادت دهند كه ما در هدايت آنها با كمال جديّت كوشش نموديم و از ما نپذيرفتند.

فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ پس از آنكه گواهان در باره كفر و شرك آنان گواهى دادند، از مصدر جلال احدى بكفار و مشركين خطاب سخط آميز ميرسد كه شمايى كه براى خدا شركائى قرار داديد و آنها را عبادت نموديد دليل و برهان خود را بياوريد، آيا چه كمال و فضيلتى در آنان ديديد كه آنها را مستحق عبادت و بنده‏گى پنداشتيد و از حق و حقيقت بريديد و متوسل بغير گرديديد.

فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ آن وقت مشركين (بعلم اليقين) يا (بعين اليقين) براى آنها ظاهر و هويدا ميگردد كه حق و حقيقت مخصوص بخداى يكتا است.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 444

 وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ وقتى كه حق ظاهر گرديد باطل محو ميگردد، مشركين، وقتى عالم گرديدند كه حق و حقيقت منحصر بآن فرد متعال است آن وقت آنچه از بتها و غير آن از باطل كه در دنيا بهم مى‏بافتند از نظر آنان محو ميگردد، اين است كه آنها چنانچه در آيه بالا تذكر داده بقوله تعالى (فعميت عليهم الانباء) انكار ميكنند كه غير از خداى يكتا غيرى را پرستيده باشند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 445

 [سوره القصص (28): آيات 76 تا 88]

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (77) قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (79) وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80)

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (82) تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (83) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (84) إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (85)

وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى‏ إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ (86) وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (87) وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (88)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 447

 [ترجمه‏]

بحقيقت قارون از بنى اسرائيل بود پس بر آنها علوّ و سركشى كرد و از گنجها بقدرى بوى داده بوديم كه كليد آن گنجها (بطورى سنگين بود) كه جماعت مردمان قوى را از برداشتن آنها بزحمت مى‏انداخت وقتى گروه او بوى گفتند شاد مباش زيرا كه خدا شادى كنندگان را دوست نميدارد (76)

و در آنچه خدا بتو عطاء نموده خانه آخرت را بجوى و از دنيا نصيب خود را فراموش مكن و نيكويى كن همان طورى كه خدا بتو نيكى نموده و در زمين تعدّى و فساد مكن زيرا كه خدا فساد كنندگان را دوست نميدارد (77)

قارون (در پاسخ نصيحت قوم) گفت مالى كه بمن داده شده در اثر علمى است كه نزد من است آيا (قارون) ندانسته كه حقيقة خداوند از قرنهاى پيشينيان كسانى را هلاك گردانيده كه آنان از حيث قوّت شديدتر از او بودند و از جهت اعوان بيشتر از او ياران داشتند (و موقع عذاب كه ميرسد) گناهكاران از گناهشان سؤال كرده نمى‏شوند (78)

روزى قارون با زينت (و دستگاه مجلّل) بر قوم خود بيرون آمد كسانى كه خواهان حيات دنيا بودند گفتند اى كاش براى ما نيز مثل چنين مالى بود كه بقارون داده شده زيرا كه قارون صاحب بهره و حظّ بزرگ است (79)

و كسانى كه بآنها دانش عطاء شده بود گفتند واى بر شما ثواب خدا بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده و عمل نيكو نموده و نميرسند بآن مگر كسانى كه شكيبايى نمودند (80)

پس ما قارون و خانه‏اش را بزمين فرو برديم و از گروه او كسى غير از خدا نتوانست او را يارى كند و عذاب را از وى دفع نمايد و قارون از يارى گرديده شدگان نبود (81)

و كسانى كه در روز پيش ثروت و دستگاه قارون را ديده و حسرت خورده بودند گفتند از روى پشيمانى واى بر تو بدرستى كه خدا رزق را پهن مينمايد براى هر كس كه بخواهد از بنده‏گانش و تنگ ميگيرد بر هر كه بخواهد و اگر نبود كه خدا بر ما منّت گذاشت (و ما را مثل قارون ثروتمند نگردانيد) و گر نه ما را نيز زمين فرو ميگرفت و خدا از روى مصلحت كافرين را رستگار نميگرداند (82)

خانه آخرت را ما قرار داديم براى كسانى كه نميخواهند در زمين علوّ و برترى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 448

 نمايند و نه اينكه فساد كنند و عاقبت نيكو براى پرهيزكاران است (83)

كسى كه كار نيك نمود براى وى است (پاداش) بهتر از او و كسى كه عمل گناهى نمود جزاء داده نميشوند كسانى كه اعمال بد نموده‏اند مگر مطابق آنچه عمل كرده‏اند (84)

حقيقة آن كسى كه بر تو عمل بقرآن را واجب گردانيد تو را بر ميگرداند بسوى محل عودت اى محمد (ص) بگو پروردگار من عالم‏تر است بكسى كه براى هدايت آمده و كسى كه او در گمراهى آشكار است (85)

اى محمد تو اميدوار نبودى كه برايت كتاب القاء گردد و نزول قرآن نبود مگر رحمتى از نزد پروردگار تو پس هرگز پشتيبان كافرين مباش (86)

و پس از آنكه آيات خدا بر تو نازل گرديد مردم را بخوان بسوى پروردگارت و هرگز از مشركين نبوده باش (87)

و با خدا اله ديگر را نخوان نيست الهى مگر او هر چيز هلاك شونده است مگر ذات خدا فرمان مخصوص بوى است و بسوى او باز ميگردند (88)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 449

 [توضيح آيات‏]

چون ذات احديت جلّ شأنه سوره را بنام موسى بن عمران (ع) و حكايت فضيلت و جلالت شأن او افتتاح نمود، آخر سوره را بنام قارون و فضيحت و رسوايى و عذاب او خاتمه داده تا اينكه دانسته شود كه او تعالى در مورد احسان كثير الفضل و در موقع غضب شديد الانتقام است اين است كه فرموده:

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ از (فاء) كه براى تفريع جمله بجمله آورند چنين بر مى‏آيد كه قارون اول از گروه موسى (ع) و از گروندگان برسالت او بوده و بعد شايد در اثر ثروت و مال زياد مغرور گرديده بناى دشمنى و ضديّت را با حضرت موسى (ع) گذاشت و طغيان نمود و بر عليه او و مؤمنين اقدام كرد و ميخواست در زمين فساد نمايد و اشاره بكثرت مال او دارد قوله تعالى:

وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ خداى تعال بقدرى مال و ثروت بقارون عطاء نموده بود كه كشيدن كليدهاى آن براى جماعت مردمان قوى مشكل مى‏نمود.

 (من) در (من الكنوز) بيانيّه است، و (ما) در (ما انّ) موصوله و بمعنى (الّذى) ميباشد و (مفاتح) جمع مفتح است و مفاتيح جمع مفتاح است و معنى هر دو يك چيز است يعنى كليدها، و (كنوز) جمع كنز است و كنز بمعنى گنج است، و (تنوء) اشاره باين است كه بقدرى كليدهاى گنجهاى او سنگين بود كه برداشتن آن پشت مردمان قوى را خم مى‏نمود.

بعضى گفته‏اند چندين شتر قوى هيكل كليدهاى گنجهاى او را ميكشيدند و با اينكه نسبت نزديكى بموسى داشت كه بقولى پسر عموى او و بقولى پسر خاله او بود و اول بظاهر تابع موسى و مبلغ او بود، و بقول بعضى از اول ايمان نداشت و نفاق مى‏نمود و بسيار خوش صورت و خوش بيان بود و چون مغرور گرديد خداوند خودش و مالش را بزمين فرو برد، و آيه اشاره بكثرت مال وى است كه وى را بهلاكت رسانيد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 450

 إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ ظاهرا چون مال زياد قارون را مغرور نموده و بگمان اينكه ديگر از آفات دنيا و از فناء و مرگ مصون و از فقر و احتياج در امان گرديده اين بود كه بسيار دل خوش بود و خود را بى‏نياز از حق ميديد و اوقات خود را بتفريح و خوش گذرانى ميگذرانيد، اين بود كه كسان او بوى گفتند كه بسيار شادمان مباش خدا شادى كنندگان بر دنيا را دوست نميدارد زيرا كه دنيا و مالى كه انسان را مغرور گرداند و او را از طريق حق و درستى دور اندازد نزد خدا مبغوض است و شاد بودن بآن بى‏مورد خواهد بود.

وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا و نيز قوم قارون در مقام اندرز بوى گفتند باين نعمتى كه خدا بتو عطاء نموده خانه آخرت خود را آباد گردان و مال خود را در لهو و لعب مصرف مگردان و نصيب خود را هم از دنيا فراموش مكن.

از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرموده از دنيا تندرستى و قوّت و فراغت و نشاط و توانگرى خود را فراموش مكن و از دنيا براى آخرت خود بهره بردارى كن از اين شش چيز.

آرى دنيا مزرعه آخرت است آنچه در اينجا كشتى در آنجا درو خواهى نمود اگر بنعمتهاى دنيا از جوانى و نيرومندى و سلامتى و مال و غيره تجارت آخرت بشود انسان نصيب خود را كه حيات سرمدى و خوشى دائمى و لذّت هميشگى است از طريق نعمتهاى دنيا بدست آورده و اگر غير از اين باشد كه نعمتهايى كه بوى عطاء شده صرف تمتّعات بيهوده دنيا بنمايد نصيب خود را از دنيا نبرده زيرا كه موقع تحصيل سعادت و فضيلت بشر همين حيات دنيا است كه از اينجا بايستى نصيب سعادت خود را بدست آورد، دنيا نسبت بآخرت مثل رحم مادر است نسبت بدنيا اگر طفلى در شكم مادر صورت طبيعى وى كامل نگرديد و عضوى از بدن وى ناقص ماند پس از خارج شدن ديگر تكميل نخواهد شد تا آخر عمر ناقص‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 451
خواهد ماند، در اين عالم دنيا هم اگر روحيه وى تكميل نگردد از فضيلت انسانى محروم خواهد ماند.

وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ جماعت ناصحين در نصيحت و اندرز بقارون پا فشارى ميكنند و ميخواهند او را بنعمتهاى خداى تعالى متذكر گردانند كه بكبر و غرورى كه در اثر ثروت وى را فرا گرفته مغرور نگردد و بشكرانه نعمت ببندگان خدا نيكويى كند و بخلق انعام و بخشش نمايد و وى را متنبّه ميگردانند كه در زمين ظلم و فساد نكند زيرا كه خداى تعالى فساد كنندگان را دوست نميدارد.

قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِي قارون در پاسخ ناصحين گويد اين همه مالى كه نزد من است در اثر دانشى است كه بمن داده شده.

 (سخنان مفسرين در نوع دانش قارون)

1- مقصودش علم تورات است زيرا كه خود را عالم‏ترين بنى اسرائيل بعلم تورات ميدانست و بهمين جهت براى خود مزيّت و برترى فوق العاده قائل بود.

2- علم كيمياء است كه گويند حضرت موسى (ع) بخواهر خود علم كيمياء آموخت و او بقارون تعليم داد، و بقول ديگر موسى ثلث علم كيمياء را بقارون داد و ثلث ديگر را بيوشع بن نون و ثلث ديگر بكالب و قارون بحيله آن دو ثلث را از آنها گرفت و بيان علم مس را نقره و برنج را طلا مينمود و اينها را روى هم ريخته گنج مى‏نمود اين بود كه مال انبوهى جمع گردانيد، و گفتار ديگرى نيز از مفسرين نقل شده كه حاجت ببيان آن نيست.

أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً آيه اشاره به اين است كه آيا قارون ندانسته و نفهميده كه پيش از او از ده‏ها و شهرها چه مردمانى بودند كه آنان هم از حيث جمعيت افرادى و هم از جهت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 452

 قوّت بدنى مثل قوم عاد و ثمود و قوم صالح و فرعون و غير اينها كه قويتر و نيرومندتر از وى بودند با اين حال وقتى طغيان نمودند چگونه در مورد غضب الهى واقع گرديدند و همه آنها بآتش غضب سوختند و هلاك گرديدند.

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ وقتى قارون هتّاكى و بى‏حيايى را از حدّ گذرانيد بامر خدا خودش و مالش بزمين فرو رفتند و هلاك گرديد و از گروهانش كسى نبود كه وى را يارى كند.

تذكره نويسان گفته‏اند وقتى موسى (ع) از دريا گذر نمود و فرعون و قومش هلاك گرديدند موسى عليه السّلام رياست و ولايت مذبح و قربانى را به هارون داد هر كس ميخواست قربانى كند نزد هارون مى‏آورد و بفرمان هارون ميكشتند و آتشى ميآمد و قربانى را ميسوزانيد.

قارون از اين مطلب برآشفت و گفت اى موسى اين چه قسمتى است كه تو نمودى، نبوّت براى خود و رياست براى برادرت و مرا از اين دو هيچ نصيبى نيست، موسى (ع) گفت اين حكم بمن تعلّق ندارد امر خدا است، قارون گفت من سخن تو را قبول نميكنم تا نشانه‏اى بمن بنمايى.

موسى عليه السّلام براى اينكه قارون قبول كند كه اين بامر خدا است رؤساى بنى اسرائيل را جمع نمود و گفت همگى عصاى خود را در اين عبادتخانه بگذاريد قارون و هارون هم عصاى خود را در آنجا انداختند، موسى گفت صبح بيائيد و هر يك عصاى خود و عصاى هارون را نيز بنگريد تا شرافت هارون بر شما ظاهر گردد، صبح كه آمدند تمام عصاها بحال خود بود مگر عصاى هارون كه سبز گرديد و برگ و بادام داده بود همه گفتند فضل هارون بر قارون بر ما معلوم بود و معلوم‏تر گرديد.

قارون چون اين طور ديد بموسى گفت اين چيزها از سحر تو عجب نيست و برخواست و رفت و از موسى كناره‏گيرى نمود و تابعين او بموسى اذيت مينمودند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 453

 و كاخ مجلّلى بنا كرد و هر روز بنى اسرائيليان را دعوت مينمود و پول و طعام ميداد و آنها را وادار مينمود كه بموسى و مؤمنين اذيّت كنند و حضرت موسى بردبارى مينمود تا وقتى كه حكم زكاة نازل شد، موسى (ع) از قارون مطالبه زكاة نمود، قارون گفت اينكه تو مى‏گويى مال بسيار ميشود و من نميتوانم بدهم موسى بامر خدا با او مدارا نمود و گفت از تو كمتر مى‏ستانم تا اينكه قلّت را بجايى رسانيد كه از هزار هزار دينار يك دينار و از هزار هزار گوسفند يك گوسفند، قارون گفت فكر ميكنم و جواب ميگويم وقتى حساب كرد ديد آن اندك هم بسيار ميشود دلش نيامد بدهد گفت بسيار است نتوانم بدهم.

پس از آن بنى اسرائيل را جمع كرد و گفت موسى هر روزى تكليفى براى من معيّن ميكند و ميخواهد مال مرا بگيرد شما در باره او چه مى‏گوييد گفتند تو رئيس و بزرگ مايى آنچه رأى تو است ما مى‏پذيريم.

گفت رأى من اينست كه فلان زن فاحشه را بياوريم و باو پول بسيار بدهيم تا او را بزنا متّهم گرداند و مردم بر او بشورند و بازار او شكسته گردد.

اين بود كه آن زن زانيه را حاضر نمودند و باو گفتند هزار دينار بتو ميدهيم كه موسى را متّهم گردانى گفت يك طشت طلا ميگيرم قبول كردند.

روزى در جاى وسيعى كه بنى اسرائيليان جمع بودند و حضرت موسى عليه السّلام بوعظ و خطابه و امر بمعروف و نهى از منكر مشغول گرديد و حدود و احكام براى آنها بيان مى‏نمود كه هر كس دزدى كند دستش بريده شود و هر كس زنا كند بايد او را تازيانه زنند.

قارون گفت اى موسى اگر چه تو باشى، گفت آرى اگر چه من باشم، قارون گفت بنى اسرائيليان گويند تو با فلان زانيه زنا كرده‏اى، موسى گفت او را حاضر كنيد اگر او گفت قبول ميكنم، زن را حاضر نمودند موسى رو بآن زن نمود و گفت اى زن ميگويند من با تو زنا نموده‏ام تو را قسم ميدهم بحق آن خدايى كه دريا را شكافت و بنى اسرائيل را نجات داد و فرعون و قومش را هلاك                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 454

 نمود و آنچه واقع است بگو، زن با خود فكر كرد كه اگر راست بگويم خداوند گناه گذشته مرا عفو خواهد نمود زن گفت (لا و اللَّه) قسم بخدا چنين نيست و تو مبرّايى دروغ ميگويند قارون مرا خواسته و دو هميان زر بمن داده كه من تو را متّهم نمايم و من با رو سياهى چگونه توانم پيمبر خدا را متهم كنم و اينك دو هميان زر با مهر قارون نزد من است و قارون بپول خواسته مرا فريب دهد و من چنين نميكنم.

موسى (ع) پس از اين واقعه صورت بر زمين گذارد و گفت خدايا اگر من رسول تو مى‏باشم براى من قارون را غضب كن، جبرئيل (ع) آمد و گفت خدا فرموده زمين را در اختيار تو گذارديم هر طورى كه ميخواهى امر نما، موسى عليه السّلام ببنى اسرائيل گفت بدانيد كه خداى تعالى مرا بقارون فرستاده همان طورى كه بفرعون فرستاده، فرعون طغيان كرد خدا وى را هلاك نمود، هر كس خواهد با من باشد از او دور شود همه از او بريدند مگر دو نفر.

موسى عليه السّلام گفت (يا ارض خذيهم) اى زمين قارون را بگير، قارون با آن دو نفر تا زانو بزمين فرو رفتند، در مرتبه دوم باز گفت اى زمين آنان را بگير تا بكمر بزمين فرو رفتند، و چون حضرت موسى بسيار خشمگين بود آنچه آنها تضرّع و التماس نمودند فائده نبخشيد، تا بامر سوم تمامشان بزمين فرو رفتند، بروايتى هفتاد مرتبه قارون از موسى (ع) طلب نجات نمود فائده نبخشيد خداى تعالى بموسى وحى نمود كه قارون از تو هفتاد مرتبه نجات طلبيد از وى نپذيرفتى، بعزّت و جلال خودم اگر يك مرتبه از من طلب نموده بود او را نجات ميدادم.

گويند پس از آنكه قارون و تابعين او بزمين فرو رفتند بعضى از جهّال گفتند موسى قارون را بزمين فرو برد كه مال او را بگيرد اين بود كه موسى بزمين امر نمود كه خانه و دارايى او را فرو برد.

 (ابو الفتوح رازى)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 455

 تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً (تلك) از اسماء اشاره و مبتداء است و اشاره بعظمت و بزرگى عالم آخرت دارد و (الاخرة) صفت (الدّار) و خبر آن جمله بعد است، اشاره به اينكه عالم آخرت با آن جلالت و عظمت كه بتوسط وحى خبرش بتو رسيده اين مقام عالى عظيم القدر را قرار داده‏ايم براى كسانى كه داراى دو صفت نكوهيده نباشند:

يكى مقصود و مرادشان علو و برترى بر ديگران نباشد و بجاه و مال و غير آن نخواهند رئيس و پيشواى مردم گردند و آنها را تحت فشار و حكومت خود آرند مثل قارون و امثال او از كسانى كه شرعا استحقاق پيشوايى ندارند.

و ديگر در زمين فساد نكنند و از قتل و غارت و هزار گونه مفسده‏اى كه ظلمه براى انتفاع شخصى خود ميكنند خوددارى نمايند چنانچه فرعون براى بقاء مملكت و سلطنت خود از هيچگونه ظلم و تعدى فرو گذار ننمود، چه قدر اطفال بى‏گناه را سر بريد، بنى اسرائيليان را تحت عبوديت خود در آورد.

اگر چه آيه اطلاق دارد كه هر علوّ كننده‏اى كه مراد و مقصودش علو و برترى بر ديگران باشد خواه مرادش واقع گردد يا نگردد، و هر فساد كننده‏اى را شامل ميگردد، لكن چون در زمينه حكايت قارون و پس از حكايت فرعون ذكر شده معلوم ميشود مصداق كامل آن قارون و فرعون بوده‏اند.

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ شكّى نيست كه عاقبت نيكو و سراى پاكيزه دار آخرت و حيات جاودانى و عيش هميشگى دائمى و سعادت و فضيلت روحانى مخصوص بكسانى خواهد بود كه خود را از تمام صفات نكوهيده از فسق و فساد و حب جاه و مال و كبر و علوّ بر ديگران و غير اينها تبرئه نموده و داراى فضيلت تقوى و آراسته بفضائل اخلاقى گرديده‏اند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 456

 مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ ظاهرا آيه مربوط بآيه بالا است كه اشاره بعظمت قيامت بود و علو كسانى كه در دنيا نه طالب برترى بر غيرند و نه در زمين فساد ميكنند، در اينجا تذكر ميدهد كه از چنين اشخاصى كسانى كه در قيامت با سجيّه نيكو و اعمال خوب بيايند براى آنان خير و خوبى است.

و شايد مقصود از خير خير مطلق باشد كه تمام اقسام و انواع خيرات را شامل ميگردد، در سوره نمل آيه 89 فرموده مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ خلاصه از جمع بين آيات مى‏توان چنين استفاده نمود كه كسى كه در دنيا از فسق و فساد و كبر و منيّت و علوّ بر ديگران خالى گشته و بصفت تقوى و اوصاف نيك و اعمال شايسته آراسته گرديده در قيامت وارد ميگردد در حالى كه براى وى تمام انواع فيوضات و اقسام خيرات مهيّا و آماده شده و از عذاب و فزع قيامت نيز در امان خواهد بود.

لكن كسى كه چنين نباشد و مرتكب معاصى از فسق و كفر و زندقه و انواع و اقسام كبائر گرديده مجازات او بقدر گناهانش خواهد بود نه زيادتر، در جاى ديگر فرموده (هر عمل خوبى را ده برابر ثواب ميدهند و هر عمل بدى را يك برابر مجازات ميكنند.

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ اكثر مفسرين گفته‏اند مقصود از معاد بازگشت بمكه معظّمه است كه حق تعالى براى دل خوشى پيمبر اكرمش صلّى اللَّه عليه و آله و سلم باو وعده ميدهد كه تو را بعدا بمكه برميگردانيم و آن وقتى ظاهر گرديد كه فتح مكه نصيب او گرديد و گويند اين آيه بين مكه و مدينه بر حضرتش فرود آمد، و شايد مقصود از معاد قيامت باشد يعنى همين طورى كه از طرف ما مبعوث بپيمبرى گرديدى عود تو نيز در
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 457

 قيامت بسوى رحمت ما است.

وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ آيه خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده و بنون تأكيد ثقيله خطاب را مؤكّد گردانيده كه اى محمد (ص) مبادا كه كفار و مشركين بتدليس و مكر سدّ راه تو گردند و پس از آنكه آيات الهى بر تو فرود آمده تو را از اجراء و قرائت آن باز دارند، و مردم را بسوى توحيد و عبادت حق تعالى دعوت نما و هرگز از مشركين نبوده باش.

مسلّما خداى تعالى ميدانست كه پيمبرش از مشركين نخواهد بود، شايد مقصود از نهى با تأكيد امّت باشند كه امّت تو نبايد مايل باشند كه از مشركين مساعدت و كمك بخواهند و با آنها و لو بظاهر دوستى و رفاقت نمايند.

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ آيه عطف بآيه بالا است و خطاب برسولش نموده كه در مقام دعوت مردم را بتوحيد و اجراء كلمه (لا اله الّا اللَّه) اله ديگرى را ضميمه نگردان و بدان كه الهى و مبدئى نيست مرگ خدا.

و شايد براى قطع طمع مشركين كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را مايل بكيش و رويه خود گردانند اين طور بموحّد حقيقى خود خطاب نموده و گر نه خود ميدانست كه هرگز رسولش مشرك نميگردد.

كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ اين آيه مطلب را بخوبى واضح ميگردند چون همه چيز هالك و در معرض فناء و اضمحلال است و باقى و پايدار نخواهد بود مگر وجه حق تعالى يعنى ذات متعال اين است كه بايستى انسان بتمام قوى و مشاعر رو بآن فرد ذو الجلال آرد و در همه امور اتكاء و اميد باو داشته باشد بلكه از همه بگسلد و بوى پيوندد زيرا كه بازگشت همه بسوى او است (پايان)