کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
غافر: آيات 1تا 85 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 243
سورة المؤمن‏

خمس و ثمانون آية و هى مكية

 [سوره غافر (40): آيات 1 تا 16]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2) غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ (4)

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (5) وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (6) الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (7) رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (8) وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ (10) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (11) ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (12) هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ (13) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (14)

رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (15) يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (16)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 244

ترجمه‏

سوره مؤمن بعدد كوفيان هشتاد و پنج آيه و در عدد مدنيان هشتاد و چهار آيه و در عدد بصريان هشتاد و دو آيه است و هزار و يكصد و نود و نه كلمه و چهار هزار و نهصد و شصت حرف است‏

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

قسم (بحم)

كه قرآن فرستاده شده از جانب خدايى است كه غالب و قاهر و عالم بهر چيزى است (2)

و فرستاده شده آن كسى است كه آمرزنده گناه و قبول كننده توبه و عذاب او (بر گناه‏كاران) سخت و دشوار خواهد بود (3) آن خدايى كه صاحب نعمت فراوان است و الهى نيست مگر او و بازگشت هر چيزى بسوى او است (4)

مجادله (و انكار) آيات الهى را نميكنند مگر كسانى كه كافر گرديدند پس اى محمّد (ص) گرديدن آنان در شهرها تو را فريب ندهد (5)

پيش (از قريش) قوم نوح رسالت نوح را تكذيب نمودند و گروهى چند كه پس از قوم نوح بودند (آنان نيز) پيمبرشان را تكذيب نمودند و هر گروهى چنين قصد داشتند كه بباطل با پيمبران                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 245

 جدال نمايند تا آنكه بعملشان حق را باطل گردانند (و بپاداش عملشان آنان را گرفتم پس چگونه بود براى آنها عقاب و عذاب (6)

و همين طور محقق گرديده حكم پروردگار تو در باره آنهايى كه كافر گرديدند كه آنان ياران آتشند (7)

حاملين عرش الهى و آنهايى كه اطراف عرشند همگى تسبيح و ستايش مينمايند پروردگار خود را و باو ايمان دارند و طلب آمرزش مينمايند براى كسانى كه ايمان آورده‏اند (گويند) پروردگار ما رحمت و علم تو وسيع است (و هر چيزى را گرفته) بيامرز كسانى را كه توبه نمودند و در راه (رضاى تو) رهسپار گرديده‏اند و از آنان عذاب جهنم را بازدار (8)

 (حاملين عرش گويند) پروردگارا آنها را در بهشت عدن داخل گردان آن بهشتى كه بآنان وعده داده‏اى و از پدرانشان و ازواجشان و اولادانشان آنهايى كه صلاحيت دارند ملحق بآنها گردان زيرا كه تو غالب و درستكارى (9)

و آنها را از اعمال بد بازدار و هر كس كه تو وى را در دنيا از گناه بازدارى حقيقتا در اين روز (روز قيامت) باو رحم كرده‏اى و همين است فوز بزرگ (10)

و محققا كسانى كه كافر شدند خوانده مى‏شوند بدشمنى خدا (ملائكه بآنان گويند) دشمنى با خدا بزرگتر است از دشمنى شما با خودتان زيرا كه شما دعوت شديد بايمان و كافر گرديديد (11)

كفار گويند پروردگارا ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده گردانيدى و ما بگناهان خود اعتراف مينمائيم پس آيا براى ما راه خروجى هست (12)

بآنها گفته ميشود اين است (جزاى عمل شما) كه وقتى خوانده ميشديد بسوى (پرستش) خداى يگانه كافر مى‏شديد و هر گاه با او شريك قرار داده ميشد ايمان مى‏آورديد پس داورى بين شما مخصوص بآن خدايى است كه بلند مرتبه و بزرگوار است (13)

خدا آن كسى خواهد بود كه آيات خود را بشما مى‏نماياند و روزى شما را از آسمان فرود مى‏آورد و متذكر نمى‏گردد مگر كسى كه بازگشت نمايد (14)

 (خطاب بتمام افراد بشر نموده) كه بخوانيد خدا را در حالى كه دين را براى او خالص گردانيده باشيد اگر چه كافرين اكراه داشته باشند (15)

 (بخوانيد خدايى را) كه بلندكننده درجات و صاحب عرش‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 246
است بامر خود روح را مى‏افكند بر هر كسى از بندگان خود كه بخواهد تا آنكه مردم را بترساند از روزى كه جان و جسد بهم رسند (16)

و آن روزى خواهد بود كه هر چيزى بارز و ظاهر گردد و از آنها چيزى بر خدا مخفى نمى‏ماند در آن روز ملك و سلطنت براى كى است مخصوص بخداى واحد قهار است (17)

توضيح آيات‏

 «حم»

سخنان مفسرين در توجيه «حم»

1- عكرمه از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت كرده كه «حم» اسمى است از اسماء حق تعالى و هر اسمى از اسماء اللَّه كليدى است از كليدهاى خزائن او.

و از بعض عرفاء نقل شده كسى كه باسمى از اسماء الهى مشغول گردد بين او و آن اسم مناسبتى پديد مى‏گردد يعنى بقدر اشتغال بآن اسم مناسبتى بين سرّش و روحش ظاهر ميگردد و بكثرت اشتغال بآن اسم مناسبت قوى ميگردد آن وقت بين اسم و مدلول حقيقى آن مناسبت ديگرى پديد خواهد گرديد در آن هنگام از مرتبه آن اسم حق تعالى بر او تجلى مينمايد و بقدر استعدادش بر وى افاضه مى‏نمايد آنچه را كه بخواهد و حقيقتا هر يك از اسماء الهى اسم اعظم است.

 (روح البيان) 2- حم اسم اللَّه اعظم است و از بزرگترين نامهاى خدا بشمار ميرود.

 (ابن عباس) 3- حم كليد اسمايى است كه اول آن حاء يا ميم باشد مثل حميد، حامد حى، حق، حكيم، حافظ، حفيظ، حنان، ملك، مليك، مالك، مجيد، مبدء، معيد، معز، مهيمن، منان، و گويند مؤيد اين قول روايت انس است كه گويد روزى يك اعرابى از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال نمود كه حم چيست كه در لغت ما نيست فرمود مبادى اسماء و مفاتيح سوره‏ها است.

4- معنى حم قضى ما هو كائن يعنى آنچه بوده و هست و خواهد بود مقدر و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 247

 ثابت گرديده.

 (كلبى) 5- خداى تعالى قسم ياد نموده بحلمش و ملكش كه عذاب نكند كسى را كه باو پناه بگيرد و از خلوص قلب بگويد (لا اله الا اللَّه).

6- حاء اشاره بحكم حق تعالى است كه حكم او حق و ثابت خواهد بود، و ميم ايماء است بمالكيت او كه فناء و زوال گرد سرادقات جلال و عظمت او نخواهد گرديد.

7- از بعض دانشمندان نقل شده كه حاء و ميم، دو حرف است در وسط اسم رحمن و اسم محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و آن اشاره بسرّى است كه بين خداى تعالى و حبيب او است و هيچ ملك مقرب و نبى مرسل پى بآن نبرد يعنى حق تعالى قسم ياد مى‏كند بسرّ دو حرف كه بين دو اسم است كه قرآن براى ثقلين (يعنى جنّ و انس) از طرف خداى تعالى فرود آمده.

 (منهج الصادقين) و غير اينها از توجيهات ديگرى كه از مفسرين نقل شده، لكن چون حروف هجاء در اوائل سوره‏ها از متشابهات قرآن بشمار ميرود محول نمودن علم آن را بخدا و راسخين فى العلم اولى است.

تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ذات متعال (بحم) قسم ياد ميكند كه اين قرآن از جانب خداى مقتدر غالب درستكار فرود آمده.

اشاره به اينكه گمان نشود كه آيات قرآن ساخته شده و پرداخته دست بشرى است بلكه از جانب خداى مقتدر غالب عالم دانا كه علم او بتمام ذره‏هاى موجودات احاطه نموده فرود آمده.

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ در اين دو آيه بالا چند صفت از اوصاف جلال و كبريايى خود را ارائه ميدهد 1- عزيز- نزول قرآن از طرف خداى غالب و قاهر است (هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ) غالبى است كه مغلوب نخواهد شد قاهرى است كه احدى نتواند او را مقهور نمايد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 248

 يگانه موجودى است كه همتا و ضد و ندى براى او متصور نميباشد.

2- عالم است كه تمامى موجودات اولين و آخرين در علم حضورى او هميشه پديدارند چيزى در آسمانها و زمين يافت نخواهد شد كه از علم او غائب باشد 3- غفار الذنوب است بيك توبه و پشيمانى گروه گروه گناهان را مى‏بخشد 4- (شديد العقاب است) در موقع بخشش بذل و احسان او بى‏انتهاء و در موقع غضب شديد الانتقام است.

در اين آيه اين دو صفت كه بظاهر ضد هم مينمايد و در واقع ضد هم نميباشند يكى ناشى از صفت رحمت و ديگرى از صفت عدل خواهد بود بخشش در مورد توبه مجازات در موقع انتقام و چون بنده بايستى هميشه بين خوف و رجاء باشد اين است كه اين دو صفت را پشت هم انداخته تا اينكه هم از رحمت الهى دل خوش باشد و هم از غضب او لرزان نه از كثرت گناه از رحمت خدا مأيوس گردد و نه از عبادت مغرور شود.

5- (ذى الطول) صاحب نعمتها و رحمتها و بخششهاى طولانى و فراوان است 6- خداى شما كه متصف بتمام صفات جلال و جمال و كبريايى است و يكى و يكتا است شريك و نظير و مثل و مانندى ندارد و آله و آفريننده‏اى جز او نخواهد بود (وحده لا اله الا هو).

7- همان طورى كه مبدء فاعلى او است كه بفردانيت خود همه موجودات را از كتم عدم بعرصه وجود آورده علت غايى موجودات هم او است و بازگشت همه موجودات بسوى او خواهد بود.

بعضى از دانشمندان آيه را چنين معنى نموده (غافر الذنب فضلا قابل التوب وعدا، شديد العقاب عدلا، ذى الطول كرما، لا اله الا اللَّه اليه المصير فردا.

خلاصه ذات متعال هم علت موجده اشياء و هم علت مبقيه آنها و هم علت غايى موجودات خواهد بود (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ) همه چيز از رحمت او پديد گرديده و بقاى آن نيز بدست قدرت او انجام گرفته از او پديد ميگردد و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 249

 بسوى او خاتمه مى‏يابد (هو المبدء و المعيد) (و اليك الرجعى وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏).

ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ مجادله و گفتگو در آيات قرآنى بيكى از دو طريق واقع ميگردد يكى مجادله بباطل كه غرض كفار و مشركين مغالطه‏كارى و خاموش كردن نور خدا و ابطال حجت قرآن باشد چنانچه در آيه بعد فرموده (وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ) يعنى غرض كفار از جدال و نزاع با اهل حق باطل گردانيدن حقانيت قرآن است.

ديگر گفتگوى علماء در حل مشكلات و كشف معانى و رموز مندرجه در آيات است كه در اصل حقانيت قرآن جدال و نزاعى بين مؤمنين نخواهد بود فقط استنباط حقايق آن است و آن از بزرگترين طاعات و عبادات بشمار ميرود و قطعا آيه منصرف بمعنى اول خواهد گرديد و آن بحث و جدالى است كه كفار راجع بآيات مى‏كردند تا آنكه بگمان خود قرآن را باطل نمايند و آن را عذر خود قرار دهند.

اين بود كه خداوند تعالى برسول خود خبر ميدهد كه در آيات مجادله نميكنند مگر كفار و ميخواهند بكلمات فاسدشان كلمات وحى را بپوشانند و نبايد تو بقوت و سرعت حركت آنان در شهرها فريب بخورى اينجا جاى مهلت است.

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ اى رسول گرامى همين طورى كه مشركين و كفار در مقام ايذاء و نزاع با تو برآمده‏اند جماعت گذشتگان مثل قوم نوح و گروهى بعد از آن آنان نيز چنين بودند كه همت بر اين گماشته كه رسولان خود را بگيرند و اذيت نمايند و در امر رسالت با آنها جدال و انكار مينمودند تا آنكه كلمات حقانى و معجزات آنها را باطل گردانند چون چنين بودند خدا آنها را بعذاب گرفت و چگونه خواهد بود عذاب الهى وقتى كفار را فرا گرفت.

وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 250

 و همين طورى كه بر امم گذشته در اثر كفرشان عذاب ثابت و محقق گرديده همين طور بر امت تو آنهايى كه كافر گرديدند حكم عذاب ثابت و مقرر گرديده.

اشاره به اينكه آنچه سبب عذاب ميگردد كفر و مجادله و انكار آيات الهى و انكار معجزات پيمبران و اذيت و ستم باولياء و مخالفت با رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و در اين حكم عذاب فرقى بين مردمان پيشين و بعديها نخواهد بود همه در عذاب مساوى خواهند بود.

الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ تخت سلطنتى را عرش نامند گويند عرش جسم عظيمى است كه محيط بر تمام موجودات گرديده لكن چنانچه ظاهر و محقق است مقصود از عرش رحمن در قوله تعالى (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏) تخت جسمانى نيست زيرا كه ذات متعال منزه از جسم و جسمانيات خواهد بود.

شايد غرض از عرش رحمان اشاره باحاطه علميه و استيلاء او بر ممكنات و شمول رحمت او باشد كه تمامى موجودات را فراگرفته و مقصود از حاملين عرش ملائكه اعظم‏اند كه آنان را كروبيان نامند كه آنان در عالم مجردات حاملين معلومات خدا خواهند بود و دليل بر اين معنى يكى جمله‏اى است كه در خود آيه منطوى گرديده زيرا بنا بر اينكه مقصود از عرش الرحمن احاطه علميه حق تعالى باشد حاملين عرش حاملين معلومات و مخلوقات او خواهند بود اين است كه از جمله دعاهاى حاملين عرش چنين است كه در اوصاف حق تعالى گويند پروردگار ما علم و رحمت تو همه موجودات را فرا گرفته و چون آنان حاملين معلومات خدا ميباشند اين است كه او را باحاطه علم و رحمت توصيف مينمايد.

و مؤيد اين توجيه روايتى است كه على بن ابراهيم از جابر و او از ابى جعفر (ع) نقل مينمايد كه فرموده قوله تعالى (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ) يعنى رسول اللَّه (ص)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 251

 و اوصياء بعد از او كه اينها حاملين علم خدا ميباشند.

 (پايان) و بنا بر اين روايت حامل عرش در مرتبه اول نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و پس از او اوصياء او كه در گرد عرشند و علمشان از سر چشمه علم نبى اكرم (ص) اخذ گرديده.

خلاصه ملائكه مقربين و انبياء مرسلين و اولياء مقربين تماما خدا را بپاكى ستايش مينمايند و بربوبيت و وحدانيت و سعه رحمت و علم ازلى و احاطه سرمديت او تصديق و اعتراف مينمايند و طلب آمرزش ميكنند براى كسانى كه ايمان آورده‏اند و در باره مؤمنين دعاء ميكنند كه خدايا بيامرز كسانى را كه توبه و بازگشت بسوى تو نمودند و پيرو طريق و راه حق گرديدند و از عذاب جهنم آنان را باز دار.

ميسره از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل نموده كه پاى حمله عرش در طبقه آخرين زمين قرار گرفته و سرهايشان از آسمان گذشته و دستهايشان از اطراف و نواحى زمين بيرون رفته و هميشه در خضوع و خشوعند و از غايت ترس الهى سر در پيش انداخته و اصلا چشم بالا نميكنند.

و نيز از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده در ذات خدا فكر نكنيد و در مخلوقات خدا و در اصناف ملائكه فكر نمائيد كه يكى از فرشتگان اسرافيل است و گوشه‏اى از عرش بر دوش او است و هر دو قدم او در زمين هفتم قرار گرفته و سر او از آسمان بيرون رفته و در مقابل عظمت حق تعالى چنان خود را حقير ميشمارد و فروتنى مى‏كند كه گويا جثه وى كمتر از مرغى كه كوچكتر از گنجشك باشد مينمايد و اين حمله عرش از اهل هفت آسمان خاضع‏ترند و اهل آسمان هفتم از اهل آسمان ششم خاضع‏تر و ششم از پنجم ترسناك‏تر و همين طور تا آسمان اول.

 (منهج الصادقين و تفسير كبير) از اين دو حديث ميتوان استفاده نمود كه ملائكه حاملين عرش از حيث علم و قدرت و سعه وجودى و كمال و عظمت و قوّت و قدرت فوق تمام موجودات مادى و طبيعى و جامع تمام مراتب مخلوقات ما دون خود خواهند بود و علم و قدرت آنها                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 252

 محيط بر كائنات گرديده و موظف بر انجام امور خلائقند.

رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ چون مؤمنين در مورد رحمت خدا و نظر لطف او ميباشند و ملائكه دوست داران دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا خواهند بود اين است كه ملائكه حاملين عرش كه شايد مقصود چهار ملك مقرب جبرائيل، ميكائيل، اسرافيل، عزرائيل باشد كه هر يك عهده‏دار قسمتى از تدبير امور خلق ميباشند جبرائيل حامل وحى، ميكائيل وظيفه‏دار ارزاق خلايق، اسرافيل حامل صور، عزرائيل قابض ارواح و تابعين و اطرافيان آنها در باره مؤمنين دعاء و طلب مغفرت مى‏كنند از جمله دعاهاى آنها اين است كه گويند پروردگار ما مؤمنين را داخل گردان در بهشت عدن كه اقامتگاه و آرامشگاه آنان باشد همان دار كرامتى كه بآنها وعده داده‏اى و براى مزيد الطاف و رحمت خود با آنها محشور گردان كسان آنها را از آنهايى كه لايق باشند از پدران و زنها و اولادانشان زيرا كه تو غالب و قاهر و درستكارى در نهج البلاغه از حضرت امير عليه السّلام است كه در انواع ملائكه فرموده بعضى هميشه در سجودند كه ركوع نميكنند و اينان مقربان احديت‏اند و بعضى هميشه در ركوع‏اند كه هيچوقت قيام ندارند و آنها حاملين عرشند و دسته‏اى صف‏زدگانند و اين مقام طواف‏كنندگان اطراف عرشند و جماعت ديگر هميشه تسبيح كننده‏گانند كه از عمل خود خسته نميگردند و آنان صد هزار صف از ملائكه خواهند بود كه پشت ملائكه اطراف عرش ايستاده‏اند و دست روى هم گذاشته و خواب چشمها و سهو عقلها و غفلت و نسيان عارض آنان نخواهد گرديد و مانع عبادت آنها نميشود زيرا كه اينها صفات حيوانى است و ملائكه از آن مبراء و منزهند (پايان) وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ و باز ملائكه حاملين عرش در باره مؤمنين دعاء مى‏كنند و طلب رحمت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 253

 مينمايند كه خدايا آنهايى كه ايمان آورده‏اند از هر گناه و خطايى محفوظ دار زيرا كسى كه در روز قيامت از جزاء سيئات خود محفوظ ماند مورد رحمت تو ميگردد اشاره به اينكه كسى در قيامت مورد نظر لطف حق تعالى و مشمول رحمت او ميگردد كه از هر گناه و خطايى در دنيا خوددارى نموده باشد و قلب و دل خود را آلوده بگناه نگردانيده آدم عاصى گنهكار از رحمت رحيمى حق تعالى كه مخصوص مردمان مؤمن با تقوى است دور است و مشمول رحمت نخواهد گرديد مگر آنكه مغفرت و عفو خداى تعالى وى را فرا گيرد و چنين كسى كه مشمول رحمت گرديده فائز شده بفيوضات بزرگ.

اشخاص با ايمان بايستى قدر خود را بدانند كه نزد خداى تعالى براى آنان چه مقام و رتبه‏اى است كه ملائكه حاملين عرش كه بزرگترين سكان ملكوت بشمار ميروند در باره آنان دعا ميكنند و مغفرت و فيروزى و سعادت و رحمت براى آنها ميطلبند و مسلما چون ملائكه پاك و طاهرند دعاى آنان ردّ ندارد پس ما اگر بخواهيم كه مشمول دعاى ملائكه گرديم بايد كارى بكنيم كه از مؤمنين واقعى محسوب گرديم يعنى بايد بوظيفه ايمان خود عمل نمائيم.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ در توضيح آيه مفسرين چنين گويند وقتى كفار را بجهنم اندازند و آن عذاب كذايى را ببينند با نفس خود ملامت نموده و عتاب كنند كه چرا تابع پيمبران نگرديديم و بكتابهاى الهى عمل ننموديم ملائكه عذاب بآنان مى‏گويند كه غضب خدا با شما بزرگتر است از غضب خودتان با نفسهاى خودتان زيرا كه او شما را بسوى ايمان ميطلبيد و شما كافر ميگشتيد.

و بوجه ديگر در اين روز غضب خدا نسبت بشما بزرگتر است از غضب بعضى از شما نسبت ببعض ديگر و اين آيه نظير قوله تعالى است:

 (يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 254

 قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ كفار وقتى عذاب را مشاهده مينمايند بپروردگار خود ملتجى مى‏گردند و در مقام استغاثه ميگويند اى خدايى كه دو دفعه ما را مى‏ميرانيدى و دو دفعه ما را زنده گردانيدى و ما امروز كه روز قيامت است بگناه خود اعتراف مينمائيم آيا راه خروجى از اين عذاب براى ما هست.

در اينكه مقصود از دو مرتبه مردن و دو مرتبه زنده شدن چيست از بعض مفسرين است كه مردن اوّل در دنيا هنگام اجل است و مردن دوم بعد از زنده شدن در قبر براى سؤال و دو حيات يكى زنده شدن در قبر است و ديگرى زنده شدن در قيامت خواهد بود.

و از ابن عباس و قتاده و ضحاك چنين نقل مى‏كنند كه مقصود از مردن اول آن وقتى است كه نطفه و در اصلاب پدران بودند و مردن دوم بعد از زندگانى اين دنيا است و زندگانى اول براى عمل و حيات آخرت براى جزاء است و اين آيه نظير قوله تعالى است «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ» و چون قول اول موافق بعض اخبارى است كه از معصومين عليهم السلام رسيده از اين جهت نزديكتر بحقيقت خواهد بود و اين آيه تأييد مى‏نمايد وقوع سؤال قبر را ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ گويا ملائكه عذاب در پاسخ عذر خواهى كفار ميگويند ابتلاء و عذاب شما براى اين است كه وقتى پيمبران شما را خواندند كه بخداى يگانه ايمان آوريد اباء نموديد و اعراض كرديد و وقتى خوانده شديد كه براى خدا شريك قرار دهيد ايمان آورديد و قبول نموديد و امروز حكم مخصوص بخداى بلند مرتبه و بزرگوار است كه هر طورى بخواهد در باره بندگانش حكم ميكند هر كرا خواهد ميبخشد و هر كرا خواهد عذاب مى‏نمايد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 255

 هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ آيه در مقام معرفى ذات بيزوال مبدء متعال بر آمده و بدليل انّى كه از اثر پى بمؤثر بردن است ثابت ميگرداند وجود حقانى حق را كه او كسى است كه آيات آفاقيّه و انفسيّه خود را بشما مى‏نماياند و روزى شما را از آسمان بتوسط آفتاب و باران و غيره فرود مى‏آورد و باين آثار حقانى متذكر نمى‏گردند مگر كسانى كه روى دلشان بسوى حق است و بازگشت باو مينمايند.

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ خطاب بمؤمنين نموده كه شمايى كه بسوى خدا بازگشت نموده‏ايد خدا را بخوانيد در حالى كه دين و عمل شما براى خدا خالص باشد و در عبادت با خدا كسى يا چيزى را شريك نگردانيد كه مشرك در مقام عبادت خواهيد گرديد و لو آنكه كفار و مشركين از چنين روشى كراهت دارند.

رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ آن كسى كه نشانه‏هاى قدرت خود را بشما مينماياند و روزى شما را از آسمان فرود مى‏آورد او بلند كننده درجات و صاحب عرش عظيم است.

مقصود از رفعت درجات شايد درجات و بلند گرديدن آسمانها باشد كه طبقات و كرات آسمانى را رفيع گردانيد بعضى بالاى بعضى تا بعرش رسيد و شايد رفعت معنوى باشد كه درجات انبياء و اولياء را بلند گردانيد آن نيز بعضى فوق بعضى ديگر (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ) و اطلاق آيه شامل هر دو معنى ميگردد و نيز عرش چنانچه گفته شده شامل ميگردد هم عرش جسمانى و هم احاطه علم و قدرت الهى را.

يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏

سخنان مفسرين در توجيه روح‏

1- بقولى قرآن و هر كتاب آسمانى است كه بر انبياء نازل نموده.

2- وحى است كه بالقاء آن زنده ميكند دل هر كسى را كه لايق آن با

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 256

مثل اينكه گفته ميشود (القيت عليه كذا) يعنى او را فهمانيدم.

3- مقصود از روح جبرئيل است كه بامر خدا بر پيمبران ارسال گرديد.

4- مقصود نبوت است.

 (تفسير مجمع البيان) لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ ارسال روح بقولى براى اين است كه مردم را بيم دهد و بترساند از روزى كه اهل آسمان و اهل زمين با هم جفت گردند يا روح ببدن ملحق گردد و آن روز قيامت است.

يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ روز قيامت روزى است كه هر چيزى بحقيقت و آنچه در كمون آن مخفى گرديده ظاهر خواهد گرديد و بر خدا چيزى از آنها مخفى نميگردد.

با اينكه در هيچوقت چيزى بر خدا پنهان نخواهد بود ظاهر و باطن نزد او آشكار است و اختصاص بروز قيامت براى تهديد و تنبّه است.

و شايد اشاره باين باشد كه در آن وقت مردم بينا مى‏گردند و بعين اليقين مى‏بينند كه تمام اعمال و سجلّ احوالشان نزد حق تعالى حاضر و مكشوف است اگر چه در دنيا در غفلت بودند.

لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ آيه چنين ارائه ميدهد كه در روز (تلاق) يعنى روز قيامت وقتى اولين و آخرين با هم جمع شدند و پرده غفلت برداشته شد مشركين و كافرين همه عارف بحق ميگردند و ميدانند كه حاكم روز جزاء فقط خدا است كه مالك ملك و ملكوت است آن وقت ندايى از مصدر جلال احديت بلند ميگردد كه ملك و سلطنت امروز براى كى است تمام خلق گويند (لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) مخصوص بخداى واحد قهار است.

و بعض مفسرين آيه را حمل بر موقعى نموده‏اند كه ديگر احدى در عالم باقى نمانده كه آن بين نفخه اول صور اسرافيل است كه عالم منحل مى‏گردد و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 257

 صور دوم كه قيامت بر پا ميگردد و گويند در آن وقت حق تعالى خود گوينده- (لِمَنِ الْمُلْكُ) است و خود پاسخ دهنده است كه (لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) لكن اين رأى مناسب سياق آيات پيش و بعد نخواهد بود زيرا كه از قوله تعالى (يَوْمَ التَّلاقِ) كه يكى از اسماء قيامت بشمار ميرود و اشاره باجتماع موجودات است و آيه بعد كه (الْيَوْمَ تُجْزى‏) چنين استفاده ميشود كه اين نداء (لِمَنِ الْمُلْكُ) نيز مخصوص بهمان روز قيامت خواهد بود.

 [سوره غافر (40): آيات 17 تا 28]

الْيَوْمَ تُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (17) وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ (18) يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ (19) وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ‏ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (20) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (21)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (22) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (23) إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ (24) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ ما كَيْدُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (25) وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ (26)

وَ قالَ مُوسى‏ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ (27) وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (28)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 258

ترجمه‏

امروز هر نفسى جزاء داده ميشود بآنچه كسب نموده و در اين روز ظلمى و ستمى (نسبت بكسى) وجود ندارد حقيقتا خدا بسرعت حساب كننده است (17)

اى محمّد كافرين را بترسان از روز قيامت وقتى كه دلها بحنجره‏ها ميرسد و آنان خشم خود را فرو ميبرند و در آن روز براى ظلم كنندگان نه دوستى است و نه شفيعى كه (شفاعتش) پذيرفته شود (18)

خدا ميداند قلبهاى خيانت كار را و آنچه را كه در سينه‏ها مخفى گرديده (19)

و خدا بحقّ و حقيقت (بين بندگانش) حكم خواهد نمود و آنهايى را كه غير از خدا ميخوانند آنان حكم بچيزى نتوانند نمود بحقيقت او خدا است كه شنوا و بينا است (20)

آيا چرا (اين مردم) در زمين سير نميكنند تا آنكه بنگرند چگونگى عاقبت آنهايى كه پيش از آنها بودند در صورتى كه آنان در زمين از حيث قواى و آثار شديدتر و قوى‏تر از اينها بودند (با اينحال) خدا آنها را بسبب گناهانشان گرفت و نگهدارنده‏اى از عذاب براى آنها نبود (21)

و عذاب آنها براى اين بود كه پيمبران با معجزه‏هاى ظاهر مى‏آمدند و آنان كافر شدند پس خدا آنان را (بعذاب گرفت) زيرا كه او قوى و سخت عقوبت كننده است (22)

و حقيقتا ما موسى (ع) را فرستاديم با معجزه‏ها و حجتى هويدا (23)

بسوى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 259

 فرعون و هامان و قارون و آنان گفتند كه او جادوگرى است دروغگو (24)

پس چون موسى (ع) حق را كه از جانب ما بود آورد گفتند بكشيد پسرهاى كسانى را كه ايمان آوردند بموسى (ع) و زنده گذاريد زنان آنان را و نيست مكر و خدعه كافرين مگر در تباهى (25)

فرعون گفت بگذاريد موسى را بكشم و بايد بخواند پروردگارش را (تا از كشتن من او را جلوگيرى كند- و اگر نكشم او را) من ميترسم دين شما را تبديل بنمايد يا در زمين فساد كند (26)

موسى (ع) گفت بدرستى كه من پناه ميبرم بپروردگار خودم و پروردگار شما از هر تكبر كننده‏اى كه بروز حساب ايمان نياورده باشد (27)

مرد مؤمنى از كسان فرعون كه ايمان خود را مخفى ميگردانيد گفت آيا شما ميكشيد مردى را براى اينكه ميگويد پروردگار من خدا است و حقيقتا براى شماها معجزه‏هايى از جانب پروردگار شما آورده و اگر اين شخص دروغ ميگويد (ضرر) دروغ وى وارد بر خودش ميگردد و اگر راست ميگويد ميرسد بعضى از آن چيزهايى كه بشما وعده ميدهد و حقيقتا خدا هدايت نمى‏نمايد اسراف كننده بسيار دروغگو را (28)

توضيح آيات‏

الْيَوْمَ تُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ اين آيه نيز راجع باوضاع قيامت است آن روز را بچند صفت و خصوصيّت معرفى نموده:

اول- آن را (بيوم التلاق) ناميده كه دلالت دارد بر جمع شدن موجودات مثل اجتماع ماه و خورشيد قوله تعالى راجع بقيامت فرموده (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) و نيز تلاقى روح با بدن و اجتماع خلائق در صعيد واحد و غير اينها.

دوم- قوله تعالى در وصف قيامت است (يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ) قيامت روزى خواهد بود كه حقايق و آنچه در كمون قلبها مخفى بوده ظاهر ميگردد.

سوم- نداء (قهاريت حق تعالى بلند ميگردد و اظهار مينمايد كه امروز كى است كه بتواند اظهار مالكيت و سلطنت نمايد مگر ذات كبريايى الهى.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 260

 چهارم- آن روز را روز جزاء و پاداش اعمال ناميده و اظهار مينمايد كه جزاى هر كسى در خور عمل وى داده خواهد شد و در آن روز ظلم و تعدى بر كسى نخواهد گرديد و روزى است كه ميزان عدل الهى بر پا ميگردد قوله تعالى (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ) از اين جمله ميتوان استفاده نمود كه ذات حق تعالى خودش چنانچه در بعض روايات رسيده حساب هر كسى را خواهد كشيد و بيك نداء حساب همه كشيده ميشود و هر كسى را بجزاى عملش ميرساند.

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ پنجم- از اوصاف قيامت آن را (يَوْمَ الْآزِفَةِ) ناميده (آزفة) در لغت بمعنى نزديكى است در مفردات گفته قوله تعالى (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ) (اى دنت القيامة) يعنى قيامت نزديك گرديد و اينكه بلفظ ماضى آورده اشاره بسرعت وقوع قيامت است.

 (پايان) در اين آيه خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه كفار و معاندين را بترسان از روزى كه از شدت خوف و هول قلبها بحنجره ميآيد و از راه بيچارگى كظم غيظ مينمايند اشاره به اينكه قلب آنها از غيظ و اندوه پر است و در آن شدت هول و اضطراب راه چاره بر آنان مسدود گرديده زيرا كه در آن وقت دوستى و شفيعى نمييابند كه باو ملتجى و پناهنده گردند و از عذاب رهايى يابند و دوستان دروغى دنيوى آنان در آن روز بعضى دشمن بعض ديگرند قوله تعالى (الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ).

يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ، وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ‏ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ حاكم روز جزاء خدا است و آنچه حكم ميكند بعدل و درستى و حقيقت خواهد بود زيرا كه او از ظاهر و باطن و آنچه در قلبهاى خيانتكار بشر و سينه‏هاى پر از فساد اخلاقى اشرار مخفى گرديده مطلع و دانا است، شنوا است كه راز نهانى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 261

 را ميشنود و بآنچه در سينه‏ها مخفى گرديده بينا است، بتهايى كه مشركين رو بآنان دارند و شفيع خود ميدانند و آنان را پرستش مينمايند در روز معاد حكمى از آنها ظاهر نخواهد گرديد زيرا كه آنان فاقد عقل و شعورند.

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ چون امثال اين آيات در هر جايى از قرآن بمناسبتى آمده و تفسير و توضيح گرديده و معنى تحت اللفظى آن در ترجمه همين جا گفته شده اين است كه از توضيح آن خوددارى مينمائيم.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ- إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ وقتى حضرت موسى (ع) با آن معجزه‏هاى نه گانه و حجتى ظاهر و هويدا كه بر تمام سحره غالب گرديد و براى هدايت فرعون مأمور گرديد زيرا كه فرعون تفرعن و كبر را بجايى رسانده بود كه دعوى خدايى مينمود و بنى اسرائيل را به بندگى خود مجبور ميگردانيد و هامان كه وزير وى بود و قارون كه و لو اينكه از بنى اسرائيليين بشمار ميرفت لكن از قرارى كه گفته‏اند مستشار و مورد اطمينان فرعون بود و حضرت موسى (ع) آنان را به پرستش خداى يگانه دعوت نمود و حضرت موسى اگر چه براى تمام بنى اسرائيل مبعوث گرديده بود لكن اختصاص باين سه نفر شايد از جهت رياست آنان بر سائرين بوده چنانچه گفته شده-

 (الناس على دين ملوكهم)

پس از آنكه موسى (ع) با آن معجزه‏هاى واضح روشن آنان را بايمان دعوت نمود نسبت سحر و كذب بحضرتش دادند و دعوت او را نپذيرفتند بلكه باضافه بر آن در مقام ايذاء خودش و تابعين او بر آمدند چنانچه آيه خبر ميدهد گفتند موسى را با پسرهاى كسانى كه باو ايمان آورده‏اند بكشيد و اينكه نگفته خود بنى اسرائيليان را بكشيد شايد براى اين بوده كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 262

 ميخواسته مؤمنين بداغ اولادانشان آزرده دل و پريشان حال گرداند و از دين حق برگردند و همچنين زنهاى آنها كه مادرهاى اطفال ميشوند آنهايى كه ايمان آورده بودند باقى گذاريد كه خدمتگزار فرعونيان و دل آزرده باشند.

وَ ما كَيْدُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ فرعون گمان كرد كه از راه ظلم و كيد و تعدى ميتواند نور خدا را خاموش گرداند ديگر ندانست كه هميشه حق و اهل حق غالب (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً) اين بود كه مكر فرعون سبب گمراهى و هلاكت وى گرديد وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ وقتى فرعون ديد نميتواند با دليل و برهان معجزات موسى (ع) را باطل بنمايد و با او معارضه كند و آن قوّة خدا داده موسى (ع) غالب بر وى مى‏باشد تصميم بر قتل او گرفت و ميگفت ميترسم دين شما را عوض كند يا در زمين فساد نمايد و از آيه چنين بر مى‏آيد كه وزراء وى مانع ميشدند و ميگفتند كشتن او دليل بر عجز تو خواهد بود كه چون از روى دليل نتوانسته‏اى با وى معارضه كنى او را اعدام نموده‏اى.

وَ قالَ مُوسى‏ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ وقتى حضرت موسى (ع) بر قصد آنها مطلع گرديد از شرّ كفار بخدا پناه برد و گفت من پناهنده بخدا و در حفظ و حمايت او ميباشم.

آرى اگر آن پيمبر و رسول الوا العزم يعنى موسى (ع) و باقى پيمبران خود را از شرّ هر متكبر سركش كافر بروز حساب و قيامت در حصن حصين توحيد محفوظ نمى‏ديدند چگونه براى آنان تصور داشت كه در مقابل مردمان اشرار از كافرين و مشركين عرض اندام نمايند و آنان را بغير روش و عادت ديرينشان بوحدت پرستى وا دارند اين هم يكى از امور خارق العاده آن بزرگواران بشمار مى‏رود.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 263

 وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ در اينكه آن مرد مؤمن آل فرعون كه تقية ايمان خود را پنهان مينمود چه كس بوده اختلاف است بقولى آن ولى عهد فرعون و حزبيل نام داشت و بقول ديگر او از بنى اسرائيل و نام وى حبيب يا شمعون بود و ظاهرا قول اول صحيح‏تر است زيرا كه در آيه تصريح نموده كه او آل فرعون بود اگرچه آل با قرينه بر رفيق و دوست و معاون صدق مينمايد لكن ظاهرا در اينجا مراد قرابت حسبى است بروايت ابن عباس از كسان فرعون غير از آسيه زن فرعون و ابن عم وى حزبيل كسى بموسى ايمان نياورده بود.

خلاصه وقتى حزبيل ديد فرعون اعدام حضرت موسى (ع) را در نظر گرفته در مقام موعظه و صلاح بينى آنان بر آمد و بدليل عقل و شهادت وجدانشان خواست آنان را از اين عمل شنيع بازدارد گفت چگونه شما در مقام كشتن كسى بر آمده‏ئيد كه گويد پروردگار من خدا است و كلامش را مقرون به معجزاتى نموده كه شاهد بر صدق مدعاى او است و اين شخص اگر در دعوى رسالت دروغ گويد ضررش بخودش بازگشت مينمايد و اگر راست گويد بعضى از آن عذابها كه شما را بآن ميترساند و تهديد مينمايد بشما خواهد رسيد مسلم و محقق است كه خداوند هرگز كسى را كه در دروغگويى اسراف نمايد هدايت نخواهد نمود.

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ شايد اين آيه از تتمه حكايت همان مؤمن آل فرعون باشد و ممكن است كلام خدا باشد. خلاصه آيه اشاره به اينكه اگر موسى (ع) در دعوى رسالت دروغ ميگفت هرگز باين كرامات و امور خارق العاده كامياب نميگرديد زيرا كه عدل خدا بالاتر از اين است كسى را كه در دعوى نبوت و رسالت دروغ گو باشد خارق العاده‏اى بدست وى جارى گرداند هرگز چنين نخواهد بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 264

 [سوره غافر (40): آيات 29 تا 44]

يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلاَّ ما أَرى‏ وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلاَّ سَبِيلَ الرَّشادِ (29) وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (31) وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ (32) يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34) الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (35) وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36) أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبابٍ (37) وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ (38)

يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ (39) مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ (40) وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ (42) لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (43)

فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (44)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 265

ترجمه‏

 (آن مرد مؤمن از كسان فرعون گفت) اى گروه مردم امروز براى شما در زمين سلطنت پديدارى است و اگر عذاب خدا آيد كى است كه بتواند ما را از عذاب خدا يارى كند، فرعون گفت بشما ارائه نميدهم مگر آنچه را كه براى شما مصلحت مى‏بينم و بشما نمى‏نمايانم مگر راه راست را (29)

آن كس كه ايمان آورده بود گفت اى گروه من بر شما ميترسم مثل آنچه بر جماعت گذشتگان وارد شده (30)

مثل عادت (خدا در نازل گردانيدن عذاب) بر قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود و آنهايى كه بعد از آن آمدند و خداوند هرگز اراده نميكند كه ببندگانش ظلم و ستم نمايد (31)

و اى گروه بر شما ميترسم از عذاب روز ندا كردن (روز قيامت) (32)

روزى كه بر گرديده شويد (از حساب) در حالى كه از آنجا بازگشته‏گان باشيد (بسوى جهنم) و در آن وقت براى شما پناه دهنده‏اى از عذاب خدا نخواهد بود و كسى را كه خدا (در ضلالت) فرو گذارد هدايت كننده براى او نميباشد (33)

و حقيقتا پيش از اين يوسف (ع) با معجزه‏هايى آمد (و مردم) هميشه در آنچه از

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 266

 كرامات مى‏آورد در شك بودند تا وقتى كه (يوسف) از دنيا رحلت نمود گفتند خدا هرگز بعد از او پيمبرى مبعوث نخواهد گردانيد اينطور خدا گمراه ميگرداند كسى را كه شك آورنده و اسراف كننده باشد (34)

كسانى كه در آيات خدا جدال و نزاع مينمايند بدون حجت و دليلى كه بر آنان آمده باشد (اين عمل) دشمنى بزرگى است نزد خدا و نزد مؤمنين نيز چنين خواهد بود اينطور خدا مهر ميزند بر قلب هر تكبر كننده سركشى را (35)

فرعون گفت اى هامان براى من بناى بلندى بساز شايد براهى برسم (36)

براههاى آسمانها پس بخداى موسى آگاه گردم حقيقتا من گمان ميكنم موسى از دروغگويان خواهد بود (37) و براى فرعون چنين آراسته گرديد بدى عمل او و بازداشته شد از راه راست و نبود كيد فرعون مگر در تباهى و نيستى (38)

و آن مردى كه ايمان آورده بود گفت اى مردم مرا متابعت نمائيد تا آنكه شما را راهنمايى كنم براه راست (كه رشد شما در آن است)

اى مردم جز اين نيست كه اين زندگانى دنيا متاع و حظ اندكى است و محققا آخرت جايگاه قرار است (39)

كسى كه عمل بدى بكند مجازات نميشود مگر مانند عملش و كسى كه از مرد يا زن عمل شايسته‏اى بنمايد در حالى كه وى مؤمن باشد چنين جماعتى در بهشت داخل ميگردند و بآنان روزى بيحساب داده ميشود (40)

و اى مردم چيست براى من كه ميخوانم شما را بسوى راه نجات و شما مرا ميخوانيد بسوى آتش (41)

مرا دعوت ميكنيد كه بخدا كافر گردم و چيزى را كه علم باو ندارم شريك او قرار دهم و من شما را ميخوانم بسوى مقتدر غالب آمرزنده (42)

مسلم و محقق است مرا ميخوانيد بسوى چيزى كه براى او دعوتى نيست نه در دنيا و نه در آخرت و حقيقتا بازگشت ما بسوى خدا است و بحقيقت كه اسراف كننده‏گان ياران آتشند (43)

 (آن مرد مؤمن گفت) بزودى ياد ميكنيد آنچه را كه من براى شما ميگويم و من كار خود را بخدا وا ميگذارم زيرا كه او بحال بندگان خود بينا و آگاهست (44)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 267

توضيح آيات‏

يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا حزبيل همان مؤمن آل فرعون كه وصفش در آيات بالا گفته شد ثانيا از روى اندرز و نصيحت بفرعون و بگروه قبطيان خطاب مينمايد كه اگر چه امروز شما صاحب ملك و سلطنت و مسلط و غالب بر بنى اسرائيل ميباشيد لكن اگر مورد غضب حق تعالى واقع گرديد كسى نيست كه بتواند ما را يارى كند و از عذاب خدا نجات يابيم و در كشتن موسى (ع) مظنه خطر است شايد واقعا رسول خداى تعالى و راستگو باشد و عقلايى نيست كه انسان خود را در مهلكه اندازد.

قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى‏ وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ فرعون از روى تدليس و مكر بقوم خود كه ديد در رأى با وى مخالفت مينمودند و از كشتن موسى (ع) مانع ميشدند گفت مصلحت شما را در چيزى مى‏بينم كه بشما مينمايانم و شما را ارشاد نمى‏نمايم مگر بطريقى كه رشد و صلاح شما در آن خواهد بود و شايد غرض او چنين بوده كه مصلحت در اين مى‏بينم كه موسى كشته شود و شما سر تسليم و بنده‏گى بسوى من فرود آريد و مرا بخدايى بپذيريد.

وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ حزبيل مؤمن آل فرعون در نصيحت قوم اصرار نمود و خواست آنان را بحال امم پيشينيان مثل قوم نوح، ثمود و مردمانى كه بعد از آنها بودند متذكر گرداند كه آنها در اثر مخالفت و تكذيب پيمبران چگونه مبتلا بعذاب گرديدند و نيز آنان را متذكر گرداند كه بدانند بپاداش عمل نكوهيده خودشان بود كه بعذاب مبتلا گرديدند خداوند بر بندگان خود ظلم روا ندارد.

اين آيه دلالت صريح دارد بر بطلان مذهب اشاعره كه گويند آنچه در عالم
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 268

 از نيك و بد حتى ظلم و تعدى واقع گردد فعل خدا است و بنده را بكلى مسلوب الاختيار ميدانند زيرا در اينجا چنانچه ظاهرا تصريح فرموده كه اصلا خداى تعالى اراده ظلم هم ببندگان خود ندارد چه جاى عمل آن و در جاى ديگر فرموده (وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خداى تو هرگز ببندگان خود ظلم كننده نخواهد بود.

آرى ذات متعال تمام موجودات را از روى رحمت و فضل و احسان آفريده چگونه تصور ميشود كه خودش بنده ضعيف خود را بگناه وا دارد پس از آن وى را عذاب كند كه چرا چنين و چنان كردى از هيچ ظالمى چنين عملى روا نيست چه جاى خداى كريم.

وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ

سخنان مفسرين در توجيه يوم تناد

1- روز قيامت را (تناد) ناميده بمناسبت اينكه در آن روز كافرين بواويلا و وا اسفا بهلاكت خود فرياد كنند قوله تعالى (دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً).

2- بقول ديگر قيامت روزى است كه اهل دوزخ اهل بهشت را صدا زنند و اهل بهشت اهل جهنم را و اهل اعراف اهل اعراف را بخوانند قوله تعالى در سوره اعراف (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ). (حسن و قتاده و ابن زيد) 3- در قيامت هر گروهى پيشواى خود را بخوانند قوله تعالى (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) (ابو الفتوح رازى) خلاصه خربيل همان مؤمن آل فرعون در مقام نصيحت و اندرز بگروه قبطيان تذكر ميدهد كه بترسيد از روزى كه ملجاء و پناهگاهى بر خود نمى‏بينيد و از روى ناچارى بفرياد رفيقان را ميطلبيد و صدا مى‏زنيد كه بفرياد ما برسيد و ما را از عذاب برهانيد و در آن وقت كسى بفرياد شما نخواهد رسيد.

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ روز قيامت روزى است كه وقتى اهل جهنم مشاهده عذاب نمودند رو گردانيده برميگردند بگمان اينكه توانند از عذاب فرار نمايند و گويا بآنان گفته مى‏شود
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 269

 كجا فرار ميكنيد امروز ملجأ و پناهگاهى از عذاب براى شما نخواهد بود كسى كه در دنيا باختيار خود را در طريق هدايت رهسپار نگردانيد خدا امروز بسوى رحمت خود وى را هدايت نميگرداند و او را از رحمت خود محروم گرداند و ديگر هدايت كننده‏اى براى وى يافت نخواهد گرديد.

آرى خدا هدايت ميكند هر كرا بخواهد و نيز گمراه ميگرداند هر كسرا بخواهد لكن كار خدا عبث و جزافى نيست در اين دنيا همه طور وسائل هدايت يافتن و نيز گمراه گرديدن را بآسانى در دسترس هر كسى گذاشته، چنانچه هر كسى بوجدان خود مى‏يابد كه در عمل خود مختار است وقتى انسان تابع هوى و پيرو آرزو و آمال خود گرديد البته راههاى هدايت بروى وى بسته خواهد گرديد و ديگر قابل هدايت نخواهد بود وقتى هدايت نشد البته گمراه ميگردد و همين است معنى گمراه كردن خدا كه چون قابل هدايت نيست گمراه ميگردد.

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا شايد مقصود حزبيل يوسف صديق ابن يعقوب نبى بوده و بقول بعضى يوسف بن ابراهيم بن يوسف بوده كه او هم پيمبر و اظهار معجزات و كرامات نمود و بعضى گويند فرعون موسى همان فرعون يوسف صديق بود و در زمان حضرت يوسف پس از آنكه فرعون اسبى داشت مرد و بدعاى يوسف (ع) زنده گرديد فرعون باو ايمان آورد و بعدا از ايمان بكفر خود برگشت.

خلاصه حزبيل در مقام اندرز و نصيحت بگروه فرعونيان گويد خداوند هميشه براى اتمام حجت پيمبرانى براى شما فرستاده با معجزات بسيار و شما آنان را تكذيب نموديد و از جمله آنها يوسف (ع) بود كه در پيمبرى و معجزات او شك داشتيد و وقتى او از دنيا رفت گمان كرديد بعد از او ديگر رسولى نميآيد.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ اين آيه علت گمراهى را گوش زد مردم مينمايد كه چون در فهم حقايق كوشش مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 270

 نميكنند تا آنكه قوّه عقل آنان بازگردد و حق و باطل را از هم تميز دهند اين است كه قواى حيوانى بر آنها چيره گرديده و هواى نفسانى آنان پاى بند عقلشان گرديده و در نتيجه چشمان آنان از ديدن حقايق كور و گوشهايشان از استماع كلمات حقانى كر گرديده و هميشه در شك و پندار باقى ميمانند و چون ميتوانستند از راه عقل از شك بيقين برسند عمر خود را در باطل صرف نمودند (يُضِلُّ اللَّهُ) چون چنين بودند و ديگر قابل هدايت نبودند خدا آنها را گمراه گردانيد يعنى بهدايت حق تعالى نائل نگرديدند.

الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا در مقام مذمت كسانى است كه بدون علم و دانش در آيات الهى جدال مى‏كنند چنانچه عادت بسيارى از جهّال كه عارى از دانشند چنين است كه با اهل حق در آيات قرآنى يا مقدسات قوانين شرع جدال ميكنند و ميخواهند براى اعمال بدشان تمسكى بدست آرند كه سرپوش اعمال نكوهيده‏شان گردد و نميدانند كه جدال نمودن در آيات الهى موجب سخط و غضب خدا و غضب مؤمنين خواهد بود.

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ اشاره به اينكه در اثر چنين اعمال بدشان خداوند مهر مى‏زند و بسته ميگرداند قلب كسانى را كه از راه كبر و خود پسندى زير بار رسولان و سفراى الهى نميروند و سركشى ميكنند اين است كه چنين مردمانى از جاده حق بيرون رفته و در پرتگاه ضلالت و گمراهى واقع خواهند گرديد.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ، أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً محققا فرعون ميدانست كه خودش عاجز است و براى وى ممكن نيست راهى بآسمانها پيدا نمايد و خداى موسى را بيابد لكن غرضش اين بود كه مردم را اغواء نمايد و چنين وانمود كند كه خداى موسى جسم و جسمانى است وقتى ميشود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 271
خدا جسم باشد خودش هم ميشود خدا باشد.

در سوره قصص در آيه (38) حكاية از قول فرعون فرموده: (وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ) در اين آيات اشاره است به اينكه فرعون از چند جهت براى اغواء نمودن مردم مغالطه كارى نموده كه مردم را فريب دهد.

1- گفته (ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ) در صورتى كه علم بمبدء عالم و اثبات صانع فطرى هر بشرى است اين است كه شنيده نشده كه پيمبرى گفته باشد بدانيد كه خدايى هست ميگفتند خداى شما و مربّى شما يكى است و مثل و مانندى ندارد و منزه از صفات مخلوقين است و وظيفه شما پرستش او است نه غير او و چون احتياج عالم بصانع از ضروريات و بديهيات اوليه بشمار ميرود فرموده (أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

2- (مِنْ إِلهٍ غَيْرِي) و اين مغالطه ديگرى است كه آن خدايى كه شما بفطرت خود ميدانيد كه صانع و پديد آورنده عالم است منم غير از من نيست.

3- بوزيرش هامان دستور ميدهد كه بناء بلند محكمى براى من بساز بلكه براه آسمانها برسم و بر اله موسى مطلع گردم زيرا كه من گمان ميكنم موسى (ع) دروغ ميگويد و مغالطه‏كارى آن لعين شايد از اين راه بوده كه بر مردم امر را مشتبه گرداند و تصور كنند خدا جسم است و مكان دارد وقتى ممكن است خدا جسم باشد ممكن است فرعون نيز خداى زمين باشد.

وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبابٍ آرى فرعون و امثال وى چنين گمان ميكنند باين تدليسها و مغالطه‏كاريها ميتوانند جلو نور خدا را به بندند و راه حق را بسوى اهلش مسدود گردانند و بر اهل اللَّه غالب گردند ديگر نميدانند كه (يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ) و كيد و مكر آنان                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 272

 بازگشت بخودشان خواهد كرد و جز خسران و زيانكارى چيزى عايدشان نخواهد شد چنانچه مكر فرعون منجر بهلاكتش گرديد و خود و تابعينش در رود نيل غرق شدند و هلاك گرديدند.

وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ مؤمن آل فرعون چون منسوب بفرعون بود باز در مقام اندرز خطاب بفرعونيان ميكند و ميگويد اى گروه من اگر طالب نجات و سعادت ميباشيد فريب نخوريد و پيرو گفتار من گرديد تا آنچه سبب رشد و ترقى و تعالى و فضيلت است بشما بنمايانم.

يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ تكرار (يا قوم) براى تنبّه آنها است گويد اى گروه من يعنى اى فرعونيان چشم دل خود را باز كنيد و عقل خود را بكار بيندازيد تا بر شما محقق و ثابت گردد كه اين حيات دنيا در جنب آخرت يك متاع اندكى است كه زود در گذر است و قرار و ثباتى براى آن نخواهد بود و محل قرارگاه و آرامشگاه شما آخرت است كه خانه هميشگى شما خواهد بود.

مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ جمله حاليه (وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) اشاره باين دارد كه عمل صالح وقتى با ايمان مقرون باشد آن وقت آدمى را لائق بهشت كه دار كرامت الهى است ميگرداند لكن عمل هر قدر بنظر بدوى خوب جلوه كند اگر مقرون بايمان نباشد چنين عملى كه خالى باشد از نيت صحيح و قصد رضاى الهى كه از ايمان ناشى ميگردد مثمر ثمر نخواهد گرديد اگر فائده‏اى بر آن مترتب گردد يعنى اگر عمل واقعا خوب باشد نتيجه و فائده آن در همين دنيا عائد عاملش خواهد گرديد قوله تعالى (مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ) (سوره شوى آيه 19) كسى كه مقصودش از عمل نيكو نفع و زراعت آخرت باشد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 273

 ما نفع و ثمره زراعت او را زياد ميكنيم و كسى كه مقصودش از عمل نفع و زراعت دنيا باشد از دنيا بوى عطا ميكنيم و ديگر در آخرت نصيبى براى او نخواهد بود.

خلاصه باز حزبيل در مقام نصيحت بآنها گفت وقتى شما دانستيد كه قرارگاه شما آخرت است بايستى فكرى براى آخرت خود بكنيد و بدانيد از مردان و زنان شما هر كس در اين عالم عمل بدى كند بقدر عمل بدش مجازات ميگردد و كسى كه عمل خوبى كه توأم با ايمان باشد انجام بدهد خداوند بدون حساب تفضلا نعمت باو عطا مينمايد اشاره به اينكه در عذاب و مجازات مساوات در كار است لكن در ثواب و پاداش نيك اندازه و مساواتى در آن مراعات نخواهد گرديد زيرا كه رحمت و فضل الهى نسبت بمؤمن صالح حدّ و اندازه‏اى نخواهد داشت.

وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ آيه مشعر باين است كه بعد از سخنان حزبيل فرعونيان وى را سرزنش نمودند كه تو بموسى ايمان آورده‏اى و از اين رأى و عقيده بر گرد و گر نه بسياست فرعون مبتلا خواهى شد اين بود كه حزبيل گويا از روى تعجب گويد خيلى عجيب است كه من شما را براه نجات و سعادتتان دعوت مى‏نمايم و شما مرا بسوى آتش دعوت مى‏نمائيد.

تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ شما مرا دعوت بكفر مينمائيد كه براى خدا شريك قرار بدهم چيزى يا كسى را كه علم بالوهيت آن ندارم و من شما را دعوت مينمايم بسوى خدايى كه غالب و مقتدر و پذيرنده توبه است.

اشاره به اينكه از طريق برهان و و جدان ثابت گرديده كه عالم را خدايى است كه آفريننده تمام عالميان است و از راه دليل و برهان بيشتر از يك خداى عالم قادر حكيم ثابت نگرديده پس چگونه انسان عاقل كوركورانه قبول مى‏كند چيزى را كه هيچ دليلى بر اثبات آن نخواهد بود.

و جمله (ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ) سالبه بانتفاء موضوع است و مشعر بر اين است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 274

 كه چون خدايى جز خداى واحد و احد نيست علم باو ندارم- نه اينكه هست و من علم باو ندارم.

لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (لا) (در لا جرم) بمعنى نفى است و براى ردّ آن چيزى آورده كه كفار او را بعبادت وى ميخواندند و (جرم) فعل ماضى است و بمعنى كسب يا جنى و فاعل آن ضمير مستتر و جمله (أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ) در موضع فاعل است يعنى چنين نيست كه شما گمان ميكنيد بلكه ثابت است و شبهه‏اى در آن نيست كه آنچه را كه شما مرا بآن دعوت ميكنيد (لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ) براى او دعوتى نيست يعنى الهه شما لايق دعوى الوهيت نميباشند يا دعوت فرعون بالوهيت استحقاق اجابت در آن نيست يا اجابت دعوت معبود باطل نه در دنيا و نه در آخرت نفع نخواهد داشت.

 (منهج الصادقين) خلاصه حزبيل گويد معبودان دروغى كه مرا دعوت بپرستش آنها مى‏كنيد عبادت آنان نه در دنيا و نه در آخرت هيچ نفعى نخواهد داشت و مبدء و آفريننده ما خدا است و بازگشت ما هم بسوى او خواهد بود و آنهايى كه عمر خود را در باطل تلف گردانيده‏اند آنان اهل آتشند يعنى سر انجام آنها بعذاب خواهد كشيد.

فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ حزبيل گويد من شما را بآنچه صلاح شما بود متذكر گردانيدم و بزودى صدق گفتار مرا خواهيد فهميد و من امور خود را بخدا واگذار ميكنم زيرا كه او بحال بندگان خود بينا است.

اشاره به اينكه آن وقتى كه غرق ميگرديد و مشرف بهلاكت ميشويد آن وقت پشيمانى ديگر سودى براى شما نخواهد داشت.

 [سوره غافر (40): آيات 45 تا 59]

فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45) النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46) وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ (47) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ (48) وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ (49)

قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (50) إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ (51) يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ (53) هُدىً وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ (54)

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (55) إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (56) لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لا الْمُسِي‏ءُ قَلِيلاً ما تَتَذَكَّرُونَ (58) إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 276

ترجمه‏

پس خداوند حزبيل را از خبث اعمال بد آنها نگاه داشت و عذاب فرعونيان را فرا گرفت (45)

و در صبح و شام بر فرعونيان آتش عرضه ميشود و روزى كه قيامت بر پا ميگردد (بفرعونيان گفته ميشود) اى آل فرعون در آئيد در سخت‏ترين عذاب (46)

وقتى در آيند در آتش با يكديگر مجادله و نزاع مينمايند ضعفاء به آنهايى كه تكبر و سركشى مينمودند گويند حقيقتا ما تابع و پيرو شما بوديم آيا شما بهره‏اى از عذابى كه نصيب ما شده دفع نميكنيد (47)

آنهايى كه سركشى و تكبر كردند (در پاسخ) گويند ماها تماما در آتش خواهيم ماند حقيقتا خدا بين بندگانش چنين حكم نموده (48)

و آنهايى كه در جهنم‏اند بخازنان جهنم گويند پروردگار خود را بخوانيد كه روزى عذاب ما را تخفيف دهد (49)

آنان در پاسخ گويند آيا چنين نبود كه پيمبران با معجزه‏هاى واضح براى شما آمدند (كفار) در جواب گويند آرى آمدند (خزنه جهنم) گويند پس دعا كنيد و نيست دعاى كافرين مگر در گمراهى (50)

بدرستى ما يارى ميكنيم پيمبران خود را و آنكسانى كه در حيات دنيا ايمان آوردند و آن روزى كه گواهان برپا مى‏ايستند (51)

و آن روزى است كه عذر- خواهى ستم كنندگان سودى نخواهد داد و براى آنان است لعنت و براى آنها است بدى سراى (قيامت) (52)

و حقيقتا بموسى عطاء نموديم (كتابى كه) در آن هدايت بود و بنى اسرائيل آن كتاب را بميراث بردند (و در آن كتاب) (53)

هدايت و تذكر بود براى كسانى كه صاحب عقل بودند (54)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم صبر كن حقيقتا وعده خدا حق است و طلب آمرزش كن براى گناه خودت و در صبح و شام تسبيح و ستايش و حمد نما پروردگار خود را (55)

بحقيقت كسانى كه در آيات خدا جدال و نزاع مينمايند بدون آنكه حجت و بيّنه‏اى بر آنها آمده باشد در سينه آنان نيست مگر كبر و سركشى كه آنان (هرگز بآرزوى خود) نخواهند رسيد پس اى محمّد بخدا پناه ببر زيرا كه او شنوا و بينا است (56)

هر آينه خلقت آسمانها و زمين از خلقت انسان بزرگتر است لكن بيشتر مردم نميدانند (57)

كور و بينا هرگز با هم مساوى                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 277

 نخواهند بود (و نيز مساوى نيستند) كسانى كه ايمان آورده و عمل نيكو نموده‏اند (با آدم) بدكار، كميابند كسانى كه متذكر ميگردند (58)

و ساعت قيامت محققا آينده است و شكى در آن نيست و لكن بيشتر مردم ايمان ندارند (59)

توضيح آيات‏

فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ پس از آنكه بر فرعون و تابعين وى از طرف حق تعالى حجت تمام گرديد و بمعجزات بسيار (و تسع آيات) كه براى اثبات پيمبرى و رسالت حضرت موسى (ع) در معرض نمايش فرعونيان ظاهر گرديده بود و آنان ظلم و تعدى را بجناب موسى از حدّ گذرانيدند و فرعون كمر قتل موسى (ع) و حزبيل مؤمن آل فرعون را كه در مقام اندرز آنان برآمده بود بسته بود آن وقت در مورد غضب الهى واقع گرديدند و خدا موسى (ع) و حزبيل را از مكر آنها حفظ نمود و بر آنان عذاب فرود آمد و در رود نيل غرق گرديدند.

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ از اين آيه دو مطلب ميتوان استخراج نمود يكى آنكه پس از مرگ روح بشر در قبر و عالم برزخ باقى است و ادراك ملايم و منافر مى‏نمايد و ديگر بقرينه (غُدُوًّا وَ عَشِيًّا) كه صبح و شام اختصاص باين عالم دارد و ظاهرا عالم قيامت مثل اين عالم دنيا صبح و شام ندارد معلوم ميشود در عالم برزخ كه واسطه بين دنيا و آخرت است نمونه‏اى از آتش جهنم نمودار است كه آل فرعون در معرض آن آتش واقع خواهند بود و حقيقت جهنم و عذاب كفّار و آن شدّت عذاب در قيامت ظاهر خواهد گرديد.

وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ، قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 278

 آيه در مقام بيان مجادله جهنميان هر يك با ديگرى بر آمده كه ضعفاى مردم كسانى كه در كفر و عصيان تابع رؤساء گرديده بودند بآنان اعتراض مينمايند كه ما در دنيا تابع شما گرديده بوديم و شما را اهل فهم و خرد ميپنداشتيم آيا امروز بپاداش خدمت ما قسطى از عذاب ما را بگردن ميگيريد رؤساء بتابعين گويند امروز همگى در عذاب جهنم واقع ميباشيم.

إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ رؤساء گويند حاكم روز جزاء خدا است اشاره به اينكه اگر شما تابعين مقصر و مستوجب عذاب نبوديد جهنم جايگاه شما نميشد زيرا آنچه خدا بين بندگانش حكم كند از روى عدل است ظلم و جور و ستمى در كار نخواهد بود.

وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ و نيز اهل جهنم از شدت عذاب بموكلين جهنم پناه ميبرند و بآنان التماس مينمايند كه پروردگار خود را بخوانيد و از او در خواست نمائيد كه يك روز عذاب ما را تخفيف بدهد.

معلوم ميشود اهل جهنم همين طورى كه در اين دنيا كمال بعد و دورى از حق تعالى را داشتند و قلبشان تاريك و بكلى از نور معرفت تهى گرديده و راه خود را در دنيا بخدا مسدود گردانيده بودند و فقط نظرشان بخلق و پناهنده شده ببشر ضعيفى مثل خود گرديده بودند در آخرت نيز چنينند يا پناهنده برؤساء كه در دنيا محطّ نظرشان بوده ميگردند و وقتى مى‏بينند آنها نيز مثل خودشان مضطرّ و مبتلا بعذاب گرديده آن وقت گمان ميكنند از دست موكلين عذاب، كارى بر ميآيد از آنها شفاعت ميطلبند ديگر نميدانند كه ملائكه مسخّر امر خدا ميباشند و عملى انجام نميدهند حتى دعاء و در خواست مگر بامر حق تعالى اين است كه ملائكه در پاسخ به آنان سرزنش نموده ميگويند:                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 279

 قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ ملائكه از اهل جهنم كه بآنان پناهنده شده‏اند سؤال ميكنند كه آيا براى شما از طرف حق تعالى پيمبرانى با معجزه‏هاى بسيار نيامدند كه شما را بسوى حق ارشاد نمايند آنها گويند آرى آمدند و ما عوض آنكه مطيع آنان گرديم و بچراغ هدايت آنها راه سعادت خود را پيدا نمائيم مخالفت ورزيديم بلكه در مقام دشمنى و ضديّت با آن بزرگواران بر آمديم و از هيچ گونه ظلمى نسبت به آنها خود- دارى ننموديم.

 (فَادْعُوا) يا كلام خدا است بقول بعضى يا كلام ملائكه است كه در جواب كفار گويند چون سفراى الهى آمدند و اتمام حجت بر شما شد ديگر عذرى بر شما باقى نمانده هر چه خواهيد جزع و فزع بنمائيد و هر قدر باين و آن ملتجى گرديد بر ضلالت شما افزوده خواهد گرديد.

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ آيه اشاره به اينكه كفار گمان نكنيد كه ما رسولان و پيمبران خود را بدست دشمنان خدا واميگذاريم چنين نيست بلكه در همه حال هم در دنيا هم در آخرت و هم در روزى كه شاهد آن از پيمبران و كرام الكاتبين و غير اينها براى گواهى اعمال افراد بشر ايستادگى ميكنند در همه حال ما سفراء خود را و نيز گروندگان بآنها را يارى ميكنيم و اينان در همه حال مظفر و منصور خواهند بود.

يارى اولياء و مؤمنين كه در اين آيه تذكر ميدهد بچند وجه تصور ميگردد اول بحجت و بيّنه كه طرف را ملزم گرداند دوم در جهاد و محاربه كه مؤمنين بقدرى كه حكمت مقتضى بود فاتح و بر كفار غالب ميگرديدند سوم بالطاف الهى و تأييدات قلبى دشمنان آنها را هلاك ميگردانيد و تمام اين فيوضات از جانب خداى تعالى براى انبياء و مؤمنين واقع بود و باينها بر كسانى كه مخالفت آنها را مينمودند غالب مى- گرديدند و بقهر و غلبه بر آنهايى كه با آنان منازعه و جدال مينمودند تسلط و قدرت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 280

 مى‏يافتند و نيز بر اعدام دشمنانشان و نجات خودشان و مؤمنين و قدرت بر انتقام كشيدن ظفر مى‏يافتند.

 (طبرسى) يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ روز قيامت كه گواهان براى شهادت بر پا مى‏ايستند در آن روز هر قدر ستمكاران كه هم بنفس خود و هم بديگران از مؤمنين و اولياء اللَّه ظلم و تعدى نمودند عذر- خواهى كنند عذر آنان پذيرفته نخواهد گرديد و براى آنها است لعنت يعنى دورند از رحمت خداوند و جهنم جايگاه هميشه‏گى آنها است.

اگر چه خداوند خود را بصفت غفاريت ستوده و بمقتضاى اين صفت بايد عذر گنهكاران را بپذيرد لكن اينكه عذر آنها پذيرفته نميشود براى اين است كه آنچه در آنها بالقوه موجود بوده و بآن استعداد قبول داشتند بمرگ تمام شد و ديگر قابل بخشش نيستند زيرا كه مرض كفر و عصيان چنان در اعماق قلب آنان فرو رفته و صفحه قلب آنان را سياه گردانيده كه ديگر جاى تدارك ما فات باقى نمانده پس عيب در خود كافر و عاصى است نه در غفاريت حق تعالى زيرا كه غفّاريّت در محلّ قابل نفوذ مينمايد.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ، هُدىً وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ شايد (هُدىً وَ ذِكْرى‏) حال باشد براى كتاب كه آن كتاب توراة در حالى بود كه هدايت و تذكر بود بر صاحبان عقل يا مصدر باشد يعنى براى عقلاء راه باز مينمود يا آنكه در محلّ رفع و خبر مبتداء محذوف باشد يعنى كتاب توراة هدايت كننده عقول سالم خواهد بود.

 (منهج) بنى اسرائيل اولادان حضرت يعقوب نبى (ع) بودند و از خويشاوندان حضرت موسى (ع) بشمار مى‏رفتند و كتاب تورات را خداى تعالى بموسى (ع) عطاء نمود و كتاب تورات بارث منتقل ببنى اسرائيليان گرديد و در وصف توراة فرموده كه آن كتابى است كه در آن طريق هدايت و سعادت بشرى را از معرفت بخدا و

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 281
صفات ذاتيه او باحسن وجه بيان نموده و براى صاحبان عقل و دانش تذكرى است كه بآيات آن آنچه را كه بفطرت توحيد و دلالت عقلشان شاهد بر آن است متذكر مى‏گردند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ در اين آيه پيمبر خود را بچند چيز مأمور ميگرداند يكى صبر پس از آنكه در آيه بالا اشاره بانبياء (ع) و حضرت موسى (ع) و بضميمه آيات ديگر كه دلالت دارد بر اينكه آن بزرگواران با آن معجزات و كتابهاى آسمانى چه قدر از مردم جفا كشيدند و متحمّل چه مصائبى گرديدند امر بحبيب خود محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مى‏نمايد كه تو هم مثل باقى انبياء بر جفاى كفّار صبر كن چنانچه در جاى ديگر فرموده:

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ دوم- او را مأمور ميگرداند باستغفار و طلب عفو نمودن از گناه در اينكه مقصود از گناهى كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مأمور باستغفار گرديده چيست كسانى كه پيمبران را معصوم ميدانند از كبائر نه صغائر گفته‏اند پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مأمور گرديده كه از صغائر توبه كند زيرا كه نعمت خدا بر انبياء خيلى بزرگ است اين است كه حضرتش مأمور گرديده كه مداومت نمايد بر توبه از گناهان يعنى از گناهان صغيره‏اى كه از او سرزده توبه كند.

و بعضى ذنبى را كه در اينجا و در سوره فتح نسبت بحضرتش داده بر ترك اولى حمل نموده‏اند زيرا كه پيمبران از كبائر و صغائر هر دو معصومند و بعضى معتقدند كه مقصود از گناه ترك مستحبّ است- و بعضى گفته‏اند مقصود (ذنب) امت او است و كلام صحيح‏تر اين است كه گفته شود امر باستغفار در اينجا امر تعبدى است مثل امر بتسبيح و تنزيه و حمد و ستايش پروردگار كه حضرتش مأمور گرديده كه هميشه بزرگى حق تعالى و كوچكى خود را در نظر داشته باشد و مخصوصا موقعى كه مشغول بتبليغ رسالت و در مقام هدايت خلق است بمقتضاى جهات بشريت از خدا غافل نگردد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 282

 خلاصه برسول گرامى خود امر فرموده اولا بصبر و استقامت و متانت در مقام تبليغ و ثانيا خود را در اداء تكليف و تحمل بار رسالت كوچك داند و اظهار عجز نموده و باين وسيله از خدا كمك طلب نمايد و ثالثا صبح و شام كه بعضى حمل بر نمازهاى يوميه نموده‏اند و شايد مقصود از صبح و شام تمام اوقات باشد بطور استيعاب كه هميشه بدل و زبان مشغول باش بتنزيه و حمد و ستايش پروردگار تا اينكه امّت نيز بتو تأسّى بنمايند و آنها نيز از ذكر پروردگارشان غافل نگردند إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ شايد آيه راجع بآن كفارى باشد كه بدون علم و دانش از روى جهل و نفهمى يا از روى كبر و سركشى در آيات خدا مجادله و نزاع مينمودند و آنچه سبب مجادله و انكار آنان گرديده نبود مگر آنكه از روى تكبر و خود پسندى گمان ميكردند كه بمجادله و انكار حق ميتوانند بر حق تعالى و اهل حق غالب گردند ديگر نميدانستند (يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ) هميشه حق و اهل حق غالبند.

و بقولى يعنى حسد كفار بر تو از جهت مقام نبوت است كه خداى تعالى بتو كرامت نموده كه اينان باين درجه نخواهند رسيد زيرا كه خداوند بشرافت نبوت بلند ميگرداند هر كسى را كه بخواهد و بقول بعضى (ما هُمْ بِبالِغِيهِ) مقصود خروج دجّال است يعنى خروج دجال كه از جمله آيتهاى خدا است و واقع خواهد گرديد و از احاديث بسيار معلوم ميشود در آخر الزمان نزديك ظهور امام عصر عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف ظاهر ميگردد انكار مينمايند.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين مردمان متكبر لجوج نفهم بخدا پناه ببر كه از روى نفهمى و جهل با تو مكابره مينمايند و گمان ميكنند بانكارشان توانند نور حق را خاموش گردانند ديگر نميدانند (وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ) (سوره توبه آيه 32) خداى تعالى هم شنوا است كه سخنان ركيك آنان را
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 283

 ميشنود و هم بينا است كه از ظاهر آنها و آن خبث باطن و كينه درونى آنان خبر دار است.

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ شايد اينكه اين آيه را مقدم انداخته بر آيه بعد كه (إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها) اشاره باين باشد كه آنهايى كه منكر عالم قيامتند و قدرت خدا را محدود بهمين حيات دنيوى ميدانند و خدا را بر عوالم بعد از مرگ قادر نميدانند بايد بدانند كه خلقت اجرام سماوى و ارضى كه عظمت و بزرگى و تعداد كرات و موجوداتى كه در آن است هم از حيث كميّت و عدد از خوردى و بزرگى كه بمراتب بسيار بزرگتر و وسيع‏تر است از خلقت بشر لكن اكثر مردم عالم بعظمت خلقت آنها نخواهند بود و هم از حيث كيفيت و آثار و قواى مكنونه در آنها كه غير از خدا كسى نميداند و اين مطلب منافى با آن نيست كه گفته شده است انسان اشرف مخلوقات است زيرا كه اولا آن انسانى كه اشرف مخلوقات بشمار ميرود انسان كامل است و روى سخن با كفار است كه از هر حيوانى پست‏ترند كه- (بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا) شاهد بر آن است و ثانيا شرافت انسان بجامعيت وى است كه آنچه در عالم پراكنده بنظر مى‏آيد در نسخه جامعه انسانى بطور وحدت و بساطت موجود است كه همان جامعيت و وحدتى كه در افراد كاملى كه بحد كمال بشرى رسيده‏اند موجود است از بالاترين شاهكارهاى خلقت بشمار ميرود.

وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِي‏ءُ قَلِيلًا ما تَتَذَكَّرُونَ كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل نيكو نموده‏اند هرگز مساوى نيستند با آنهايى كه روزگار خود را بكفر و گناه تباه نموده‏اند مثال اين دو نفر مثال آن دو نفرى است كه يكى كور و نابينا باشد كه راه را از چاه تميز نميدهد و ديگرى بينا كه شخص كور جز ظلمت و تاريكى چيزى در نظر وى هويدا نخواهد بود و نيز راه بمقصود نميبرد و از نور و روشنايى و لذائذ مادى و ادراك اشكال رنگارنگ
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 284

 طبيعت كه لا ينقطع صاحبان چشم از آن محفوظ ميگردند بى‏نصيب خواهد بود.

خردمندان ميدانند كه آن لذائذ و حظوظى كه انسان كامل در اثر ايمان و عمل صالح بآن خورسند گرديده و چشم دلش را باز گردانيده آن نور رحمت و فيض الهى است كه در سراسر ممكنات پرتو افكنده است و آنان على الدوام مينگرند و بآن محظوظ خواهند بود و شكى نيست كه كورى دل بمراتب بدتر از كورى چشم سر است زيرا كه كورى چشم فقط ممكن است شخص كور را در چاه يا منجلاب عالم طبيعت اندازد با آنكه نجات براى وى ميسّر است لكن كورى دل آدمى را بگودال جهنم مى‏اندازد با آن عذابهاى كذايى كه بالاترين آنها بعد و دورى از حق است و گودال جهنم آن گودالى است كه نجات از آن براى آدم گنهكار ميسّر نخواهد گرديد.

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ براى اشخاصى كه چشم دلشان باز شده و ايمان در قلبشان نفوذ نموده و آثار علم و قدرت خدايى را در تمام اجزاء عالم مشاهده مينمايند شك و شبهه‏اى باقى نمى‏ماند كه (ساعة) يعنى قيامت آمدنى است بلكه محقق و ثابت است- (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ) چنانچه در محل خود بدلالت آيات و احاديث و عقل سليم مبرهن و محرز گرديده كه در همين عالم نيز در معنى و حقيقت نه در صورت و ظاهر اهل جهنم در جهنم مى‏باشند و بعذاب روحى گرفتار خواهند بود و اهل بهشت در بهشت متنعم هستند و دم بدم از اشراقات نور رحمت الهى شادمانند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 285

 [سوره غافر (40): آيات 60 تا 70]

وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ (60) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61) ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62) كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (64)

هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (65) قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (66) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (68) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (69)

الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (70)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 286

ترجمه‏

پروردگار شما گفته مرا بخوانيد تا دعاء شما را اجابت نمايم بحقيقت كسانى كه از عبادت من سركشى ميكنند بزودى در جهنم داخل گردند در حالى كه خوار و ذليل خواهند بود (60)

خدا آن كسى است كه شب را براى شما قرار داده تا آنكه در آن آرام گيريد و روز را براى بينايى شما قرار داد (كه عمل نمائيد) و حقيقتا خدا بافراد بشر صاحب فضل و رحمت خواهد بود لكن بيشتر از مردم شكر گذار نخواهند بود (61)

اين است خدا و پروردگار شما كه آفريننده هر چيزى است و خدايى نيست مگر او (و چون چنين است) شما بكجا (و بسوى كى) بر گرديده ميشويد (62)

اين طور از خدا بر گرديده ميشوند كسانى كه بآيات خدا انكار كننده بودند (63)

خدا آن كسى خواهد بود كه زمين را قرارگاه (و محل آرامش شما) قرار داد و آسمان را بنائى افراشته و صورتها را تصوير گردانيد پس (بنگريد) چقدر صورت شما را نيكو تصوير نموده و از نعمتهاى پاكيزه روزى شما را مقرر گردانيده و آنكه (چنين الطافى در باره شما نموده) خدا و پروردگار شما خواهد بود پس (چقدر) بزرگ و بزرگوار است پروردگار و مربى جهانيان (64)

او زنده (و پاينده) است و نيست الهى كه مستحق پرستش باشد مگر او پس او را بخوانيد در حالى كه دين (و عمل) خود را براى او خالص گردانيد، حمد و ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است (65)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باين كفار بگو محققا من نهى گرديده شده‏ام كه عبادت و پرستش نمايم آنهايى را كه بغير خدا ميخوانيد زيرا از جانب پروردگار براهين ظاهرى براى من آشكار گرديده و مأمور گرديده‏ام كه مطيع امر حق تعالى و تسليم پروردگار جهانيان گردم (66)

خدا آن كسى است كه شما را از خاك خلقت كرد پس از آن شما را از نطفه آفريد پس از آن نطفه را علقه گردانيد پس از آن شما را بيرون آورد در حالى كه طفل بوديد، پس از آن شما را رشد داده و قواى شما را محكم گردانيده (و بحد جوانى رسيديد و نيرومند گرديديد) پس از آن شما را پير ميگرداند و بعضى از شما كسى است كه قبل از پيرى ميميرد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 287

 (و افراد بشر چنينند) تا وقتى كه بآن وقت معين نام برده برسند شايد (شما متنبه گرديد) و تعقل و تفكر نمائيد (67)

خدا آن كسى خواهد بود كه زنده مى‏كند و ميميراند و وقتى بامرى حكم كند جز اين نيست كه بوى گويد (كن) يعنى باش پس آن شيئى موجود ميگردد (68)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آيا نديدى كسانى را كه در آيات خدا جدال مينمايند (اينها) كجا بر گردانيده ميشوند (69)

آن كسانى كه كتاب خدا را تكذيب نمودند و دروغ پنداشتند آنچه را كه با پيمبران خود فرستاديم چنين مردمانى بدى كارشان و جزاى آن را بزودى خواهند فهميد (70)

توضيح آيات‏

وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ در اين آيه ذات متعال از راه رحمت و شفقت بسفير اعظم خود محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى بندگان نيازمند خود پيغام ميدهد كه موقع حاجت يا غير آن التجاء بمن آريد و مرا بخوانيد من دعاء شما را اجابت مينمايم.

در جاى ديگر فرموده (فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ) شيخ طبرسى ره در مجمع البيان در توضيح آيه بيانى دارد كه براى ايضاح ترجمه مينمايم (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ) يعنى وقتى مصلحت در اجابت هست اجابت مينمايم و هر كس از خدا چيزى طلب مينمايد لا بد بايد يا بزبان يا در دل همين معنى منظور وى باشد و اگر غير از اين باشد قبيح است زيرا كه بسا ميشود كه طلب مينمايد چيزى را كه در آن مفسده مى‏باشد و دعاى او مشروط بشرط مصلحت نشده باشد.

ابن عباس گفته است كه معنى آيه چنين است كه مرا بوحدت و يگانگى بشناسيد و مرا اطاعت نمائيد تا بشما اجر عطاء نمايم و دليل بر اين معنى كلام رسول است كه فرموده مقصود از دعاء عبادت است كه مرا عبادت نمائيد تا بشما ثواب دهم.

 (پايان)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 288

 إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ اين آيه اشاره بعظمت و اهميّت دعاء و طلب حاجت نمودن از خدا و قطع اميد از غير او دارد و آيات و اخبار در اهميّت و فضيلت دعاء بسيار است چنانچه در اول اين آيه امر مينمايد (ادْعُونِي) بخوانيد مرا و امر مولوى دلالت بر وجوب دارد و در آخر آيه تهديد مينمايد بعذاب جهنم كسانى را كه از روى كبر از دعاء خوددارى مينمايند زيرا كسى كه خود را فقير الى اللَّه و خدا را غنى بالذّات دانست البته در همه حال روى نيازمندى بسوى بى‏نياز مطلق مى‏آورد و در ظاهر و باطن ملتجى و پناهنده باو خواهد گرديد.

و آيات و اخبار در فضيلت دعاء بسيار است مثل همين آيه و قوله تعالى در سوره بنى اسرائيل آيه 110 (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا) و نيز قوله تعالى در سوره فرقان آيه 77 (قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ) و نيز اخبار در فضيلت و فائده دعاء بقدرى رسيده كه از تعداد و شماره بيرون است.

در اصول كافى از حنان بن سدير و او از پدرش چنين روايت ميكند كه گويد بابى جعفر عليه السّلام گفتم چه عبادتى بهتر است فرمود چيزى نيست كه نزد خداى تعالى بهتر باشد از اينكه از او سؤال شود از آنچه نزد او است و احدى دشمن‏تر نيست نزد خدا از كسى كه از عبادت او كبر نمايد و از آنچه نزد او است سؤال نكند.

و غير اينها از آيات و احاديث بسيارى كه امر بدعاء نموده و بدلالت عقل و نقل ثابت و مبرهن گرديده كه كسى نيست كه محتاج بدعاء نباشد زيرا كه در دعاء فوائد بسيارى نهفته كه كسى باو نميرسد مگر بدعاء:

اول- دعاء عبادت است زيرا كه در آيات امر بدعاء و طلب حاجت نموده و اطاعت امر از عبادات بشمار ميرود و فائده خلقت چنانچه از آيه (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) استفاده ميشود عبادت است و اصل عبادت بطورى كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 289

 از اخبار استفاده ميشود دعاء كردن و طلب حاجت نمودن قرار داده.

دوم- دعاء سبب قرب و منزلت بنده ميشود نزد خدا زيرا كه فائده دعاء منحصر به برآمدن حاجت نيست بلكه براى دعاء فوائد بسيارى است.

ابو سعيد خدرى از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند كه فرموده هيچ مسلمانى نيست كه بخواند خدا را بدعايى كه در آن طلب قطع رحم و طلب امر حرامى نباشد مگر اينكه خداوند بسبب آن دعاء بوى يكى از سه چيز عطاء مى- نمايد يا بزودى حاجتش را بر آورده ميگرداند يا از روى مصلحت عقب مياندازد يا اينكه از وى رفع ميگرداند ضررى را كه بايد باو برسد اصحاب عرض كردند ما در اينصورت بايد بسيار دعاء كنيم.

و بالاتر از همه اينها اين است كه بنده بدعاء در زمره سائلين و داعين داخل ميگردد و اين خود مقام بلندى خواهد بود كه سائل مورد نظر لطف الهى واقع گردد و شايد اشاره بهمين دارد قوله تعالى آنجا كه برسولش خطاب نموده:

 (قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ) يعنى اى رسول اكرم بگو اگر براى دعاء و التجاء شما نبود پروردگار من هيچ اعتنايى و نظر لطفى بشما نداشت.

و باضافه وقتى بنده از روى خلوص نيت خداى خود را خواند البته خداى رئوف مهربان جواب او را خواهد داد و لو آنكه مصلحت در عطاء آنچه خواسته نباشد (زير هر يا رب تو لبيك‏ها است) و اين چه رتبه و فضيلتى براى بنده خواهد بود كه نداء او جواب داشته باشد و لو آنكه بگوش سر صداى لبيك را نميشنود لكن بحقيقت ايمان كه وعده خدا كه فرموده (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ) مرا بخوانيد بشما جواب خواهم داد بگوش ايمان لبيك را ميشنود.

از اينجا معلوم ميشود كه بنده از طريق دعاء بمقام عالى ميرسد و مورد لطف الهى خواهد گرديد و شايد يكى از حكمت ابتلاء مؤمنين همين باشد كه از حق تعالى سؤال كنند و بآنها عطاء نمايد تا آنكه از سائلين بشمار آيند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 290

سؤال‏

اگر اجابت دعاء متفرع بر مصلحت است و در جايى كه مصلحت در عطاء مسئول نباشد يا باعتبار نظام عالم كه اجابت سبب اختلال نظام عالم گردد، و شايد اشاره بهمين دارد قوله تعالى در سوره مؤمنون (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ) يا باعتبار مصلحت در نظام وجود خود داعى كه صلاح وى را در اجابت و عطا نباشد در اين دو صورت دعاء بى‏فائده خواهد گرديد زيرا اگر در چيزى مصلحت باشد بدون طلب و دعاء بمقتضاى فياضيت مبدء تعالى انجام خواهد گرفت و اگر مصلحت نباشد بدعاء نيز واقع نخواهد گرديد با اينكه بفرموده قوله تعالى (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ) بايست هر دعائى مقرون باجابت گردد پس چگونه توان بين اين دو را جمع نمود

پاسخ‏

اولا اطلاق آيات مقيد بشرائطى خواهد بود كه در احاديث بيان شده كه براى دعاء شرائطى ذكر نموده‏اند.

از جمله آنها ديلمى در ارشاد القلوب در باب چهل هفتم از امير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت ميكند كه فرموده دعاء اجابت نميگردد مگر بچهار شرط:

اول- احضار نيت يعنى حضور قلب. دوم- خالص و پاك بودن دل. سوم- معرفت مسئول يعنى شناختن آن كس كه از او سؤال مينمايد. چهارم- انصاف در مسألت شايد مقصود اين باشد كه داعى در طلب از مرتبه خود تجاوز ننمايد و آنچه در خور وى نيست طلب نكند.

و نيز در روايت ديگر فرموده‏

 (من سئل فوق قدره استحق الحرمان)

يعنى كسى كه بالاتر از آنچه لايق وى است سؤال نمايد مستحق محروم گرديدن خواهد بود. و نيز عالم جليل ابن فهد حلى در عدة الداعى اجابت دعا را مشروط بدوازده شرط از وقت و زمان و حال و غير آن نموده كه بيان آن طولانى است و جاى آن كتب اخبار است و در كتاب اربعين هاشميه اندازه‏اى راجع بدعاء و شرائط و آداب آن بحث نموديم رجوع بآن جا شود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 291

 و نيز ابن فهد گفته شرط دوازدهم معرفت مسئول تعالى و تقدس ميباشد و اين شرط سيد آداب و پيشرو همه آنها است.

آرى (عديم المعرفة) كسى كه خدا را نميشناسد از داعيان حق تعالى كه متضمن اجابت باشد محسوب نخواهد بود زيرا فرموده (ادْعُونِي) يعنى مرا بخوانيد.

بديهى است كسى كه خدا را بقدرى كه ممكن است شناخته شود نشناخت براى وى ممكن نيست در حال دعاء توجه باو نمايد بلكه در حال دعاء نيز بهمان صورت ذهنيه خود توجه دارد نه بخدا.

و نيز در وافى از توحيد صدوق از موسى بن جعفر عليه السّلام چنين نقل ميكند كه فرمود جماعتى از حضرت صادق سؤال نمودند كه ما دعاء ميكنيم و اجابت نميشود حضرت فرمود براى اين است كه شما كسى را ميخوانيد كه نميشناسيد.

و ثانيا بايد دانسته شود كه چون اطلاق آيه (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ) مقيد بشرائطى است و تقييد مطلقات امرى است شايع و متعارف اين است كه در آنجايى كه يا براى مصلحتى يا از جهت فقدان شرائط اثر دعاء ظاهر نگرديد نبايد انسان مأيوس گردد و دعا را ترك نمايد زيرا كه محقق و مسلم است كه دعاء بى‏اثر نخواهد بود و وعده خدا حق است و در مبدء فياض بخل نيست.

خلاصه در جايى كه مصلحت در اجابت آنچه خواسته بعينه نباشد ممكن است خداوند او را بآن فايده‏اى كه در نظر داشته از راه ديگر كه صلاح در آن باشد بوى برساند مثل اينكه دعاء ميكند كه خدا از طريق معينى كه در نظر گرفته روزى او را برساند و آن طريق فعلا صلاح نيست راه ديگرى كه تأمين معاش وى بشود براى او باز مى‏نمايد.

سؤال‏

بدلالت حديث مشهور

 (جفّ القلم بما هو كائن)

و نيز آيات و احاديث بسيار كه آنچه واقع شده و ميشود تماما در قضاء الهى تعيين گرديده و در لوح محفوظ
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 292

 ثبت شده و معلوم است آنچه تقدير شده و ثبت گرديده تخلف بردار نخواهد بود پس بنا بر اين چه انسان دعاء بكند و چه نكند آنچه بايد بشود واقع خواهد شد.

پاسخ‏

آرى تقديرات همه در ازل ثبت گرديده لكن حكمت خدا و نظام عالم روى اسباب جارى گرديده مسبّبات را معلّق باسباب نموده اين است كه در بعض موارد يكى از اسباب را دعاء مقرّر نموده يعنى وقوع چيزى را معلّق بدعاء و طلب گردانيده كه اگر دعاء و طلب شد فلان امر واقع گردد و اگر طلب نشد واقع نشود و چون معلوم نيست كه بين حاجات كدام يك معلّق بشرط دعاء است اين است كه بايستى در همه وقت دست از طلب بر نداريم دعاء شبيه دواء است براى مريض كه گاهى دواء يكى از اسباب صحّت مريض ميگردد و گاهى تأثير ندارد دعاء نيز يكى از اسباب بر آمدن حاجت ميشود آنجايى كه با اسباب ديگر توافق پيدا نمايد.

صدر المتألهين در اسفار در سرّ دعاء و اجابت آن بيانى دارد و اجمالى از آن را در اينجا ترجمه مينمايم:

چنين گويد گاهى در هنگام دعاء بر نفس پاك از مبدء متعال قوّه‏اى افاضه ميگردد كه بآن در عناصر تأثير مينمايد و تصرّف در آنها ميكند زيرا كه عناصر مهيّا ميباشند براى عمل انسان و همين است معنى اجابت دعاء و همين طورى كه تخيلات انسان در بدن خودش تأثير مينمايد اگر نفس قدرى بتمرين و غير آن قوى گردد ممكن است در غير نفس خود نيز تأثير نمايد مثل اعمال مرتاضين هند چنانچه شنيده شده است.

پايان آرى نفس پاكى كه از قذارات اخلاقى پاك گرديده وقتى توجه كامل بمبدء خود پيدا نمايد و مداومت نمايد بدعاء و استغاثه در اثر آن قواى روحانى وى بتدريج و تكرار توجه قوى ميگردد مثل اينكه هر گاه چيز جامد سردى را نزديك آتش ببرند بمجاورت آتش كم كم گرم ميگردد تا آنكه بجايى ميرسد كه روشن و سوزاننده ميگردد همين طور بنده‏اى كه از غير منقطع گرديد و بتمام قوى و                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 293

 مشاعر رو بحق آورد ممكن است قوّه‏اى بوى افاضه گردد كه بتواند در مادّيّات باذن خدا تأثير نمايد زيرا كه موجودات دوست و مطيع دوستان و اولياء خدا ميباشند.

و دشمن دشمنان خدا خواهند بود.

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ پس از آنكه ذات متعال ببندگان خود امر بدعاء و طلب حاجت مينمايد و براى تذكر و بطريق دليل (انى) كه از اثر پى بمؤثر بردن است خود را از قبل آثار معرّفى مينمايد كه آن كسى كه شما را مأمور بدعاء گردانيده آن كسى است كه براى شما شب را مقرر گردانيده كه از زحمت و مشقت روزانه خود استراحت يابيد و براى شما روز را قرار داده كه در روشنى روز دنبال كسب و عمل برويد و تمام اينها از روى فضل و نظر رحمتى است كه نسبت بمخلوقات خود دارد لكن چون بيشتر مردم از روى جهل و نادانى متذكر نعمتهاى الهى نيستند اين است كه در مقام شكر گذارى بر نميآيند.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ- كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ در اين آيه و آيه بعد يعنى: اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً (تا آخر) ذات احديت اعتراض بمشركين دارد كه آن كسى كه براى آسايش شما اينطور عالم را منظم و مرتب گردانيده زمين را محل قرار گاه شما و آسمان را سقف و بالاى سر شما قرار داده و شما را به بهترين صورتها تشكيل داده و روزى شما را از غذاهاى پاكيزه مهيّا گردانيده آن پروردگار و مربى شما و آفريننده هر چيزى است كه اله و خالقى جز او نيست وقتى چنين است شما رو بكجا ميرويد اين طور رو از حق گردانيدند كسانى كه آيات خدا را انكار نمودند (فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 294

 چقدر بزرگ و با عظمت است خدايى كه پروردگار شما و پروردگار تمام عالميان است.

هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ در اين آيه سه صفت از اوصاف جلال و جمال خود را تذكر ميدهد اوّل بضمير غائب (هو) تذكر ميدهد كه آن كسى كه غائب از حواس است و از جهت عظمت و بزرگى و كبريايى او نه بحواس ظاهر كه مدرك محسوسات است و نه بحواس باطن كه مدرك معانى و كليّات است نتوان او را ادراك نمود زيرا كه حقيقت حقّ جلّ و علا ما فوق ادراك هر ممكنى است بقول شاعر:

         بكنه ذاتش خرد برد پى             اگر رسد خس بقعر دريا

 او (حىّ) است يعنى زنده‏اى است كه مرگ پيرامون او نخواهد گرديد.

دوّم- اله و خدايى نيست مگر او. سوّم- او آفريننده و تربيت كننده تمام عالميان است پس ببندگان خود امر ميفرمايد كه بايد آن كسى كه موصوف باين صفات و پروردگار و مربى شما است روى نيازمندى بدرگاه بى‏نياز او آوريد و از سر اخلاص در حالى كه دين شما براى او خالص باشد او را بخوانيد و التجاء باو بنمائيد زيرا كه حمد و ستايش مخصوص بخداى عالميان است.

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ چنانچه از احاديث برمى‏آيد مشركين قريش بگمان فاسد خود كه ميتوانند رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را فريب دهند بانواع و اقسام وسائل و افسون‏گريها در مقام بودند كه حضرتش را از تبليغ رسالت و ارشاد بكلمه توحيد باز دارند و او را در بتها با خود شريك گردانند اين بود كه براى قطع طمع آنان خطاب ميرسد كه اى محمد (ص) باين مردم بگو پس از آنكه از طرف پروردگار من حجّتها و علامات ظاهر بر وحدانيت حق تعالى بر من پديدار گرديده و از قبل وحى و بيّنات روشن نهى گرديده شده‏ام كه پرستش بنمايم آنچه را كه شما بگمان غلط خود صاحب                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 295

 اثر دانسته و پرستش مينمائيد و نيز از طريق وحى مأمور گرديده‏ام كه بتمام قوى و مشاعر بدل و جان تسليم اوامر پروردگار جهانيان گردم چون بقطع و يقين يگانگى حقّ بر من واضح و آشكار گرديده مأمور گرديده‏ام كه هرگز در عبادت كسى را با او شريك نگردانم.

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى پس از آن بمردم تذكر ميدهد كه مستحق عبادت آن كسى خواهد بود كه شما افراد بشر را از خاك آفريده و تحولات و انتقالاتى براى تكميل شما مقرر فرموده از آن وقتى كه از حالت خاكى بصورت نطفه در آمديد پس از آن علقه و مضغه تا آنكه طفل گرديديد و از مشيمه رحم بفضاء خارج منتقل شديد و درجه بدرجه نشو و ارتقاء پيدا نموديد تا آنكه بعضى از شما بحدّ پيرى ميرسد و بعضى نميرسند و براى هر كسى وقتى و اجل معينى در علم ازلى الهى تعيين شده كه (لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ) وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ شايد اشاره باين دارد كه با اينكه اين مراتب خلقت را همه ميدانيد بشما تذكر ميدهيم كه فكر خود را بكار بيندازيد و عقل خود را حكم قرار دهيد كه آيا آن كسى كه اين خلقت عجيب انسانى را كه مشتمل بر علم و قدرت و حكمت است و آن را از نيستى بهستى آورده سزاوار پرستش است يا مخلوق ضعيفى كه فاقد هر طور كمالى است و از خود هيچ ندارد البته كسى كه اندك شعورى داشته باشد هرگز سر بمخلوق ضعيفى مثل خود يا پست تر از خود فرود نميآورد.

هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ آن كسى كه مستحق عبادت و پرستش است آن كسى خواهد بود كه قوت و عظمت و استيلاء او محدود بحدى نخواهد بود و امر او در حقايق ممكنات چنان نفوذى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 296

 دارد كه بمشيّت و اراده ازلى خود هر كس را خواهد زنده ميكند و حيات مى‏بخشد و هر كرا خواهد پس از حيات ميميراند.

فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ شايد اشاره باين باشد كه پس از آنكه امر تكوينى و مشيّت ازلى او در عالم قضاء بچيزى تعلق گرفت بمحض اينكه باو گويد باش موجود ميگردد و در خارج ظهور و پيدايش پيدا مينمايد و ظاهرا لفظ (كن) در آيه اشاره بسرعت قبول وجود ممكن است نه اينكه در آفرينش محتاج بلفظى و كلامى باشد زيرا همان تعلق اراده بوجود ممكنى كه در نظام عالم حكمت در هستى او باشد كافى در پيدايش وى خواهد بود.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ خطاب به رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه اى محمد (ص) آيا نمى‏بينى استفهام انكارى است يعنى البته مى‏بينى كه كفار و مشركين آنهايى كه در آيات خدا مجادله مينمايند و آيات شامل ميگردد هم آيات تكوينى يعنى موجودات آفاقى و هم آيات تشريعى يعنى آيات قرآنى كه اينان بكجا بر ميگردند وقتى رو بحق نميروند رو بكجا مى‏روند مقابل حق باطل خواهد بود.

الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ و در اين آيه معرفى مينمايد آنهايى را كه از حق اعراض نموده و بسير قهقرايى رو بباطل ميروند و اينها آن كسانى هستند كه تكذيب قرآن را نمودند و كسانى بودند كه كتابهاى آسمانى پيش را تكذيب نمودند و سخنان انبياء را دروغ پنداشتند و نيز بآنچه بتوسط پيمبران بآنها امر نموديم انكار نمودند چنين مردمانى بزودى در قيامت و پس از مرگ وقتى عذاب را معاينه مينمايند خواهند دانست كه چه بسر خود آورده‏اند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 297

 [سوره غافر (40): آيات 71 تا 85]

إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ (71) فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ (73) مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ (74) ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75)

ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (76) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (77) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (79) وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80)

وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ (81) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (83) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ (84) فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (85)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 298

ترجمه‏

 (آنهايى كه پيمبران و كتابهاى الهى را تكذيب نمودند) هنگام وقوع (قيامت) غلهايى در گردن آنان بسته شده و بزنجيرها

در آب جوشان كشيده ميشوند پس از آن در آتش تابيده شوند (71)

پس از آن بآنها گفته ميشود كجايند آنهايى كه شريك خدا قرار داديد (72)

 (در پاسخ) گويند آنان از نظر ما گم شدند بلكه ما در دنيا چنين نبوديم كه چيزى را بخوانيم خدا اينطور كافرين را گمراه ميگرداند

اين خذلان شما براى اين است كه در دنيا بچيزى كه غير از حق بود شادمان بوديد و براى اينكه (چنين بوديد كه) بخودتان مى‏نازيديد (74)

خطاب بمشركين ميرسد كه بدرهاى جهنم درآييد در حالى كه در آن جاويدان ميباشيد چقدر بد خواهد بود جايگاه مردمان متكبر سركش (75)

اى محمّد (بر جفاى كفار) صبر نما حقيقة وعده خدا حق است و ما يا (در حيات تو) بتو نشان ميدهيم بعض عذابهايى را كه بآنها وعده داده‏ايم يا تو را بميرانيم پس بسوى ما بر ميگردند (76)

و حقيقتا ما پيش از تو پيمبرانى فرستاديم و حكايت بعضى از آنها را بر تو بيان نموديم و سرگذشت بعض ديگر را براى تو نقل ننموديم (77) و نبود پيمبرى كه آيه (و معجزه‏اى) بياورد مگر باذن خدا و وقتى فرمان خدا رسد بحق و درستى حكم جارى ميگردد و آنهايى كه بر باطل مشى مينمودند در آنجا (در قيامت) خسران و زيان برند (78)

خدا آن كسى خواهد بود كه براى شما چهارپايان را بيافريد كه ببعضى از آن سوار شويد و از گوشت بعض ديگر تغذيه نمائيد

و نيز در آنها براى شما منافع ديگرى است و تا آنكه شما را بآن حاجتى كه در دل داريد برساند و بر آن چهارپايان و بر كشتى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 299

 سوار شويد (80)

و آيات (و نشانه‏هاى رحمت خود را) بشما مى‏نماياند (81)

آيا چرا كفار در زمين سير نمى‏نمايند تا بنگرند چگونه بود عاقبت كسانى را كه پيش از آنها بودند و عدد آنان زيادتر و قواى آنان شديدتر و آثارشان در زمين بيشتر از اينها بود و آنچه كسب نمودند (از جمع مال و ترتيب سپاه) آنها را از عذاب بى نياز نگردانيد (82)

و چون پيمبران با معجزه‏ها آمدند آنان با آن دانشى كه داشتند خشنود بودند و فراگرفت آنها را آنچه را كه بآن استهزاء مينمودند (83)

پس چون مشركين عذاب ما را ديدند گفتند بخداى يگانه ايمان آورديم و كافر شديم بآنچه براى خدا شريك قرار ميداديم (84)

و چون عذاب خدا را ديدند ديگر ايمان بآنها نفع نبخشيد زيرا سنت خدا نسبت ببندگانش چنين گذشته و كافرين از عمرشان زيان بردند (يعنى چيزى از عمرشان عايدشان نگرديد) (85).

توضيح آيات‏

إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ- فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ كفار چه وقت بقبح عملشان و نتيجه تكذيبشان دانا مى‏گردند وقتى كه غل‏ها و زنجيرهاى آتشين را در گردن خود بسته بينند در حالى كه كشيده ميشوند تا آنها را در آب جوشان بيندازند پس از آن در آتش جهنم سوخته گردند.

در اين آيه آن كفارى كه انكار پيمبران و آيات الهى را نموده‏اند آنان را بسه عذاب بزرگ كه از بالاترين عذاب‏هاى جسمانى بشمار ميرود تهديد فرموده يكى غلهايى كه علامت ذلت است در گردن آنها بسته گرديده كه آن نتيجه همين غل‏ها و زنجيرهاى آرزو و آمال دنيوى و كبر و نخوت و خودپسندى خواهد بود كه در اين دنيا دست و پاى آنان را بسته گردانيده و نمى‏گذارد قدمى بسوى ترقى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 300

 و تعالى و صعود بمرتبه انسانيت بردارند و رو بمركز كمال بالا روند و در اثر تصديق بنبوت پيمبران و عمل بگفتار آنان خود را از تنگناى طبيعت رها نموده رو بفضاى عالم وسيع روحانى و حقيقت آورند.

 (عذاب دوم) كه (بواو عطف) عطف (باغلال) داده اين است كه پس از اينكه بگردن آنها غل بسته شده با زنجيرهاى آتشين آنان را ميكشانند و در آب جوشان مى‏اندازند و ظاهرا اين تشريفات پيش‏كشى جهنميان خواهد بود.

 (سوم) پس از اينهمه مجازات آنان را در آتش مى‏اندازند.

 (يسجرون) سجر در لغت بمعنى انداختن هيزم است در آتش شديد مثل هيزمى كه در تنور پر از آتش بياندازند و باين مناسبت شايد مقصود چنين باشد كه در حقيقت كفار خود هيزم جهنم خواهند بود و اين توجيه را تأييد مينمايد قوله تعالى در سوره (تحريم) آيه 6 (وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ) آتش كرانه جهنم مردم سنگ است.

ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ پس از آنكه كفار و مشركين در جهنم واقع ميگردند ملائكه بآنان گويند كجايند آنهايى كه شما در عبادت شريك خدا ميگردانيديد در پاسخ گويند ما آنها را گم كرده‏ايم بلكه يا از روى خدعه و دروغگويى كه عادت ديرينه آنها بوده يا واقعا از شدت عذاب يا از باب اينكه بتها چيز قابل اعتنا نبودند اصلا انكار مينمايند و گويند ما چيزى را عبادت نميكرديم اين طور خدا كافرين را از طريق سعادت گمراه ميگرداند.

ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ شايد ملائكه عذاب بآنها گويند اين عذاب و مجازاتى كه امروز دچار گرديده‏ايد كيفر آن امور باطلى است كه در دنيا بآن دل داده و راه شما را از حق تعالى بسته گردانيده و شما از روى نفهمى بآن خوشحال بوديد و نيز بآن شاد و خرم ميآراميديد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 301

 قوله تعالى (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ) ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها بكفار خطاب سخط آميز ميرسد كه در درهاى جهنم داخل گرديد همين- طورى كه براى بهشت درجاتى است كه هر درجه‏اى اختصاص بافراد معينى دارد جهنم را نيز دركاتى خواهد بود كه هر دركه‏اى اختصاص بطائفه‏اى دارد در سوره (نساء) آيه 144 فرموده (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ) منافقين آنهايى كه از روى خدعه و جاسوسى خود را داخل مؤمنين مى‏اندازند آنان در دركه زير جهنم واقع خواهند بود و در دركات ديگر بعضى فوق بعض ديگر جاى دارند زيرا همانطورى كه ايمان مراتب و درجاتى دارد كه در اخبار بهفت پله تشبيه شده و درجه بهشتى هر كس درخور درجه ايمان و تقوى وى است بعضى فوق بعض ديگر كفر هم كه مقابل ايمان است آن نيز مراتبى دارد پائين‏تر از همه مراتب شرك بخدا خواهد بود.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ شايد مقصود از متكبرين آنهايى باشند كه از روى كبر و نخوت دانسته و فهميده زير بار پيمبران نرفتند و سخنان خدايى آن بزرگواران را حمل بر دروغ و افسانه پيشينيان مى‏نمودند كه جايگاه چنين مردمانى دوزخ با آن عذاب‏ها و شكنجه‏هاى كذايى كه در آيه بالا شرح داده خواهد بود و متكبرين بد منزلگاهى براى خود تهيه نموده‏اند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ از اينكه در بسيارى از آيات حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را مأمور بصبر ميگرداند معلوم ميشود حضرتش از كفار و مشركين بسيار اذيت ميكشيد و در اين آيه براى تسلى دل مباركش باو خبر ميدهد كه موعد ظفر و فيروزى تو خواهد رسيد.

اين است كه فرموده اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو بايد صبر كنى و بدان كه حقيقتا آنچه را كه خدا راجع بثواب و درجات مؤمنين و صابرين و عذاب كفار وعده                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 302

 داده حق است و بآن خواهند رسيد و قسمتى از عذاب كفار در زمان حيات تو خواهد بود كه بتو مينمايانيم شايد مقصود مغلوب شدن كفار باشد در جنگ بدر و باقى جهادها كه در زمان خود حضرت واقع گرديد و كفار مغلوب و مخذول گرديدند و بعضى كشته و بعضى بدست مسلمين اسير شدند.

أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ يا بعد از رحلت و فوت تو كه امر آنان راجع بما است كه بكيفر عملشان خواهند رسيد مفسرين جمله اخير (فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ) را حمل بقيامت نموده‏اند كه كفار را در قيامت بپاداش عملشان و كيفر رفتارشان ميرسانيم لكن چنين بنظر مى‏آيد كه آيه اختصاص بقيامت ندارد و شايد براى تسلى دل رسولش ميخواهد باو بفرمايد تو دل خوش دار خواه تو در حيات باشى يا نباشى وعده ما حق است مؤمنين را در دنيا مظفر و منصور گردانيم و در آخرت آنان را بآن مقامات عالى بهشتى خواهيم رسانيد و امر كافرين نيز راجع بما است كه آنان را بكيفر و مجازات عملشان هم در دنيا كه آنها مخذول و مغلوب و بعضى در دست مسلمانها كشته و بعضى اسير خواهند گرديد و در آخرت نيز بآن عذابهاى كذايى كه تهديد شده‏اند خواهند رسيد.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ آن پيمبرانى كه در قرآن حكايت آنها شده بيست و نه پيغمبرند و بعض ديگر نام برده شده لكن شرح حال آنها نشده مثل (يسع) و غير آن و بعض ديگر اصلا اسمى از آنها در قرآن برده نشده و بعضى از روايات عدد پيمبران را يكصد و بيست و چهار هزار نفر گفته و در روايات ديگر دارد كه عدد آنان هشت هزار بوده چهار هزار در بنى اسرائيل و چهار هزار از غير آنها لكن مشهور و معروف همان روايت اول است و ايمان آوردن بانبياء مشروط بدانستن عدد آنها و اسم آنها نيست.

 (منهج الصادقين)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 303

 در تفسير مجمع البيان از حضرت امير عليه السّلام چنين روايت شده كه فرموده يكى از پيمبران سياه بود و در قرآن حكايت آن ذكر نشده.

وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند كفار از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم طلب معجزه مينمودند مثل اينكه ميگفتند تو اگر پيغمبرى بوستانها يا چشمه‏هاى آب بر ما روان گردان يا كوه احد را طلا گردان يا جلو ما بآسمان رو و كتابى باز بر ما بياور و امثال اين ايرادات كه بعضى از گفتار ركيك آنان را در سوره بنى اسرائيل شرح داده.

و در اين آيه بالا براى ردّ آنان فرموده هيچ پيمبرى از پيمبران معجزه و خارق العاده‏اى نميآورد مگر باذن خدا در جايى كه مصلحت اقتضاء مينمود حق تعالى براى اثبات رسالت آنها معجزه و خارق العاده‏اى بدست آنها جارى مينمود.

فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ شايد آيه اشاره باين باشد كه در جايى كه امر خداى تعالى جارى گردد بر آنچه كفار از معجزات و خارق العاداتى كه خواسته‏اند كه بميل آنان بدست پيمبرش ظاهر گردد و با اينحال باز كفار دست از عمل و رويه خود بر نداشته و انكار نموده و معجزه را حمل بر سحر نمايند آن وقت حكم عذاب بر آنان محقق خواهد گرديد و خسران و زيان برند آنهايى كه در طريق باطل قدم ميزنند.

در سوره مائده حكاية از حواريين حضرت عيسى عليه السّلام فرموده كه پس از آنكه از عيسى (ع) طلب مائده آسمانى نمودند كه بخوريم و قلبمان مطمئن بايمان گردد و حضرت عيسى (ع) بامر حق تعالى طلب مائده نمود اين آيه نازل گرديد (قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ) «1»

__________________________________________________

 (1) سوره مائده آيه 115 بعد از خواهش عيسى (ع) خدا فرمود من مائده‏اى كه خواسته‏اند بر شما فرود مى‏آورم لكن كسى كه پس از آن كافر ميگردد او را چنان عذابى مينمايم كه احدى از عالم را چنين عذابى ننموده باشم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 304

و نيز در حكايت ناقه صالح عليه السّلام و فرود آمدن عذاب بر قومش در اثر كشتن ناقه اين مطلب هويدا است كه پس از اتمام حجّت بر منكرين استحقاق عذاب دنيوى علاوه بر عقوبات اخروى حتمى است.

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ- وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ در اين آيه بطريق (انّى) كه از اثر پى بمؤثر بردن است خود را معرفى مينمايد كه خدا و آفريننده جهانيان آن كسى است كه چهار پايان را با آن عظمت جثه‏شان چنان براى شما افراد بشر رام گردانيده و آنان را مسخر شما گردانيده كه بعضى از آنها را مركوب شما گردانيده و از گوشت بعضى از آنها ميخوريد و منافع ديگر از پوست و پشم و كرك آنان ميبريد و نيز باقى احتياجات شما را از قبل موجودات در دسترس شما نهاده و بر كشتى سوار شده از دريا گذر ميكنيد اشاره به اينكه آيا اينهمه آيتها و نشانه‏هاى قدرت بر اثبات وجود و وحدت حق تعالى براى شما كافى نيست كه دنبال معجزه ميگرديد.

آرى كسى كه حالت اطاعت در وى نيست بمعجزات هم قانع نميگردد چنانچه معجزات انبياء را حمل بر سحر مينمودند.

يُرِيكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ‏

 اين آيه شاهد بر توضيح آيه بالا است كه شما على الدوام آيات تكوينى و آثار خلقت را مشاهده مينمائيد در صورتى كه در تمام موجودات آثار خلقت و علم و حكمت و قدرت مدبّر حكيم هويدا است با اين آيات ظاهر و روشن چگونه ميتوانيد انكار وحدت نمائيد و در عبادت و قضاء حوائج خود رو بغير آوريد و كسى را با او شريك گردانيد.

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ پس از اظهار قدرت و تذكر به نعمتهايى كه براى بشر بتدبير حكمت و نظام آفرينش بوجه نيكو مهيّا گردانيده در مقام تهديد و تذكر كفار بر آمده كه آيا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 305

 اين مردمانى كه آيات خدا را انكار ميكنند و پيمبر ما را تكذيب مينمايند در اطراف زمين سير نميكنند تا آنكه آثار عذابى كه در اثر مخالفت سفراى الهى دامن‏گير آنان گرديده مشاهده نمايند و به بينند و بيابند چگونگى حال كسانى كه پيش از آنها بودند از آيه معلوم ميشود كه تا وقت نزول آيه آثار خرابى شهرستان عاد و ثمود و مؤتفكه باقى بوده كه فرموده در موقع جهان گردى آنان نظر كنند و به بينند آنهايى كه هم از حيث عدد و هم از حيث قوت جسمانى و هم از جهت آثار و اعمال و مال و ثروت قوى‏تر و شجاع‏تر از اينها بودند وقتى در مورد غضب الهى واقع شدند قوت و شوكت و كثرت آنها جلوگير عذاب از آنان نگرديد و مبتلا بعذاب گرديدند.

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ ظاهرا مرجع ضمير (جاءتهم) همان كفارى ميباشند كه مبتلا بعذاب گرديده و اثر خرابى شهرستانهاى آنها تا وقت نزول آيه باقى مانده بود كه آنان چنين مردمانى بودند كه وقتى سفراء الهى با معجزه‏هاى ظاهر براى هدايت آنها فرستاده ميشدند آنان بآنچه از اباطيل ميدانستند كه در واقع جهل مركب بود نه علم و از دانشى كه سبب نجاتشان باشد بى‏نصيب بودند و علم ظاهرى دنيوى را علم حقيقى مى‏پنداشتند قوله تعالى «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ» (سوره روم آيه 6) در سوره ديگر است «ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»- يعنى منتهاى دانش آنها علم دنيوى است نه اخروى بگمان اينكه علم و دانشى دارند دل خوش بودند و پيمبران را استهزاء و سخريه مينمودند اين بود كه بالاخره اثر استهزاء آنها باز گشت بخودشان كرد و عذاب آنان را فرا گرفت.

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ، فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا حال كفار چنين بود كه وقتى آثار عذاب را ميديدند از كرده خود پشيمان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏11، ص: 306

 مى‏گشتند و اظهار توبه و پشيمانى نموده و مى‏گفتند ما بخداى يگانه ايمان آورديم و آنچه را كه در عبادت شريك خدا قرار داده بوديم از آن بيزارى ميجوئيم لكن وقتى آثار عذاب را ديدند ديگر پشيمانى سودى نخواهد داشت زيرا كه موقع عمل گذشته است و حكم خدا بر وقوع عذاب آنها جارى گرديده.

سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ قانون خلقت و نظام آفرينش بر اين استوار گرديده كه بمردن عمل قطع ميگردد زيرا وقتى عمر انسان بآخر رسيد آنچه از كمال در او بالقوّه موجود بود بانتهاء ميرسد ديگر استعداد كمالى در وى باقى نمانده اين است كه ديگر محلّى براى پذيرفتن توبه او باقى نخواهد بود.