کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
محمد: آيات 1 تا38 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 156

سورة محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم‏

اربعون آية بصرىّ ثمان و ثلاثون كوفىّ تسع فى الباقين و مدنيّة

 [سوره محمد (47): آيات 1 تا 14]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (1) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (2) ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (3) فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ (5) وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ (6) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ (7) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (8) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (9)

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها (10) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ (11) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (12) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (13) أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (14)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 157

ترجمه‏

سوره محمّد چهل آيه است و در مدينه فرود آمده‏

 (بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص)

كسانى كه كافر شدند و راه خدا را بستند و از حق اعراض نمودند (خدا) اعمال آنان را نابود و باطل گردانيد (2)

و كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيكو نمودند و بآنچه بر محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم (از طرف حق تعالى) فرود آمده اذعان نموده و (تسليم اوامر تشريعيه گرديدند) و حال آنكه آن حقّ و از طرف پروردگار آنها است خداوند گناهان آنان را پوشانيد و كارهاى آنها را اصلاح گردانيد (3)

 (و گمراهى كفّار) براى اين است كه پيرو باطل گشته‏اند و بحقيقت كسانى كه ايمان آوردند پيرو حقّ گرديده‏اند خدا اينطور براى مردم داستان آنان را مثل ميزند (4)

 (اى مؤمنين) وقتى كافرين را ملاقات نموديد (تكليف شما زدن گردن آنها است تا وقتى كه مغلوب و مقهور و در دست شما اسير شوند پس بسختى آنها را به‏بنديد (5) سپس يا بر آنها منت گذاريد يا از آنان فدا بگيريد تا وقتى كه قشون كفّار اسلحه خود را زمين گذارند (6) و اين (حكمى است) كه براى اهل جنگ (و ياران كفّار) توان كرد و اگر خدا ميخواست هر آينه از آنها انتقام ميكشيد لكن چنين نكرد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 158

 براى اينكه بعض شما را ببعض ديگر بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شدند هرگز خدا اعمال آنها را ضايع نگرداند (7)

و بزودى آنان را هدايت نمايد و حالشان را اصلاح گرداند (8)

و آنان را در آن بهشتى كه براى ايشان معرفى نموده داخل گرداند (9)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر دين خدا را يارى كنيد خدا شما را يارى ميكند و قدمهاى شما را ثابت ميگرداند (10)

و آنهايى كه كافر شدند نگونسار گرديده‏اند و خداوند اعمالشان را ضايع و باطل ساخته (11)

براى آنكه ناخوش داشتند آنچه را خدا (بتوسط رسولش) فرود آورده پس خدا اعمال آنان را حبط و نابود گردانيد (12)

آيا كفّار در زمين سير ننمودند كه به‏بينند عاقبت كسانى را كه پيش از آنها بودند كه چگونه خدا آنان را هلاك گردانيد و اى محمّد براى كافرين بتو مانند آن عقوبتهايى است كه براى امّتهاى گذشته بوده‏

اين است كه خدا دوست كسانى است كه ايمان آورده‏اند و براى كافرين دوستى نيست (13)

محققا خدا داخل ميگرداند اشخاص مؤمنين را در بوستانهايى كه زير اشجار آنها نهرها جريان دارد و كسانى كه كافر گرديدند بهره‏ور ميگردند و ميخورند همان طورى كه چهار پايان ميخورند و جايگاه آنان آتش است (14)

 (اى محمد) چه بسيار اهل شهرستانها كه شديدتر و قوى‏تر بودند از اهل شهرستان تو كه تو را از آن بيرون كردند كه ما (در اثر مخالفت) آنان را هلاك گردانيديم و ياورى نداشتند كه آنها را نجات دهد (15)

آيا كسى كه با بيّنه و حجّتى از جانب پروردگارش ميباشد مانند كسى است كه اعمال بدش نزد وى آراسته و زينت داده شده و تابع هواى خود گرديده (هرگز اين دو مساوى نيستند) (16)

توضيح آيات‏

الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ مفسرين گويند اين آيه در مذمّت كفّار مكّه و قريش فرود آمده و دو طور معنى شده يكى (صدوا) مشتق از (صدوا صدا) متعدّى باشد يعنى آنان ضال و مضل بودند هم خود گمراه گرديده كه معترف بوحدانيّت حق تعالى و رسالت حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نگرديده و از طريق حقّ منحرف گشتند و هم از هدايت يافتن ديگران‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 159

 مانع ميگرديدند و بنا بر اين معنى مفعول آن كه ناس باشد محذوف است يعنى كسانى كه چنين بودند و مردم را از راه حق بازميداشتند اعمال آنها باطل گرديده و ديگر اينكه (صدوا) لازم باشد يعنى كسانى كه از اهل مكّه كافر بودند و از طريق حق اعراض نمودند (أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ) اعمال چنين مردمانى را خدا نابود و بى اثر گردانيد باين معنى كه اگر اعمال خيرى مثل انفاق بفقراء يا غير آن ميكردند چون بدون ايمان بوحدانيّت حق تعالى و رسالت رسول انجام ميگرفت عمل آنان (هَباءً مَنْثُوراً) ميگرديد كه هيچ اثر و فائده‏اى بر آن مرتب نميگشت و از ابن عباس چنين نقل ميكنند كه گفته اينان ده نفر از كفّار اهل بدر بودند كه از روى رياء و شهرت بفقراء اطعام مينمودند و صله رحم ميكردند و اسيران را آزاد ميگردانيدند و آنها از صناديد قريش و متمولين آنان بشمار ميرفتند و شايد مقصود تمام كفّار از مشركين و اهل كتاب باشند كه چون بر دين خود مصرند و بنبوت نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم معترف نمى‏باشند اعمال آنان باطل و اثرى بر آن مترتب نخواهد گرديد.

و بروايت على بن ابراهيم قمّى آيه راجع باصحاب رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است كه بعد از او مرتد گرديدند و حقّ اهل بيت او را غصب نمودند زيرا كه حق خلافت و ولايت امير المؤمنين (ع) و ولايت ائمه طاهرين (ع) را گرفتند اين بود كه اعمال آنها باطل است و بر آن اثرى مترتب نخواهد گرديد و گفته آيه بعد (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ) (ما) موصوله و راجع بعلى عليه السّلام است و آيه بعد (وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ الخ) راجع بابى ذرّ و سلمان و عمّار و مقداد فرود آمده كه بعد از رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نقض عهد ننمودند و بولايت على عليه السّلام ثابت ماندند.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ مفسرين گويند آيه اول راجع بكفار قريش و آيه دوم (وَ الَّذِينَ آمَنُوا) در شأن انصار از اهل مدينه فرود آمده و مقصود از (ما) موصوله در (بما نزل) قرآن است                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 160

 يعنى آنهايى كه بقرآن ايمان آوردند كه از طرف حق تعالى بر محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرود آمده و اعتراف نمودند كه آن حقّ و ثابت و پابرجا است و تا قيامت باقى است و نسخ و تغيير و تبديل بر آن وارد نشود مانند باقى كتابهاى آسمانى مثل تورات و انجيل و ساير كتب پيمبران گذشته نميباشد كه بقرآن مجيد احكام آنها نسخ گرديد.

و اين كسانى كه بقرآن و رسالت نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ايمان آوردند و مطابق احكام و قوانين دين اسلام و شريعت دين محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اعمال نيكو نمودند (اصلح بالهم) (بالهم) بحالهم تفسير شده يعنى از پرتو ايمان حال آنها اصلاح ميگردد و همان ايمان و اسلام آوردن آنها حالات قلبى و باطنى آنان را عوض مينمايد و از فساد اخلاقى و قذارات باطنى تصفيه ميگرداند (اصلح بالهم) كه در شأن مؤمنين است مقابل (اضلّ اعمالهم) كه راجع بكافرين است اشاره به اينكه همانطورى كه مؤمنين در پرتو ايمانشان حالات برونى و درونى آنها اصلاح ميگردد بعكس كفّار در اثر كفرشان در گمراهى قدم ميزنند.

و شايد مقصود چنين باشد كه همانطورى كه كفر اعمال نيكو را حبط و بى اثر ميگرداند ايمان بعكس كسى كه ايمان در قلبش نفوذ نمود در اثر ايمان اعمالش خير و نيكو و باعث صفاى نفس و اصلاح باطن او ميگردد.

ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ (ذلك) از اسماء اشاره است و اشاره بكفّار نموده و در مقام بيان بطلان عمل آنها است كه آنان چون تابع و پيرو هواى نفسانيشان گرديدند و در طريق باطل سير نمودند اعمال آنها كه اثر باطن آنها است و لو بظاهر نيكو نمايد باطل و بى‏اثر است زيرا كه محرك اعمال آنان حظوظ نفسانى و ميل طبيعى آنها بوده نه تحصيل رضاى حقّ تعالى و نه اينكه از روى اطاعت و فرمان بردارى انجام گرفته باشد بلكه تابع نفس و شيطان گرديده‏اند، و از هر كس چنين اعمالى صادر گردد باطل و بى‏اثر و خالى از حقيقت خواهد بود زيرا كه حق و حقيقت منحصر بخدا است و تابعين باطل در                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 161

 بيراهه قدم ميزنند.

و اشاره بهمين دارد قوله تعالى آنجا كه فرموده (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ) سوره حج آيه 61 يعنى هر عملى از هر عاملى كه براى غير خدا انجام گيرد نتيجه بخش نخواهد گرديد زيرا كه از حق و حقيقت عارى و باطل گرديده.

كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ خدا براى مردم اين طور مثال مى‏آورد كه بدانند خير و نيكو بودن عمل منوط بايمان بوحدانيّت خدا و رسالت رسول او است وقتى قلب بحقيقت ايمان ثابت گرديد اعمال كه فرع و منبعث از آن است نيز ثابت و با اثر ميگردد زيرا كه حقيقت انسان قلب وى است كه محل ايمان و مخزن تقوى است وقتى در اثر كفر اصل فاسد گرديد فرع بطريق اولى باطل و بى‏ثمر ميگردد.

و از اينجا ميتوان پى‏برد كه اجر عمل و قيمت آن بسته بشدت و ضعف ايمان است عامل هر قدر در ايمان محكم‏تر و در يقين ثابت‏تر گرديد قيمت عمل و اثر آن زيادتر خواهد گرديد و قلب و دل آدمى را از صفات نكوهيده زيادتر تصفيه مينمايد.

فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها بمؤمنين دستور ميدهد كه وقتى شما كافرين را در موقع جهاد ملاقات نموديد بايستى شجاعانه بجنگيد و يكى از سه عمل در باره آنان اجراء نمائيد يا گردن آنها را بزنيد يعنى آنان را بكشيد يا مجروح گردانيد تا اينكه كفار مغلوب و مقهور گرديده و در دست شما اسير گردند پس از آنكه اسير گرديدند براى جلوگيرى از فساد آنها را به‏بنديد، و پس از خاتمه جنگ يا بر آنان منت گذاريد و رهاشان نمائيد يا پس از اينكه از آنها فداء گرفته‏ايد رهاشان كنيد

 (و در حكم آيه بين مفسرين گفتارى است)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 162

1- اين آيه بآيه (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) نسخ گرديده.

 (قتاده و جماعت ديگر) 2- آيه از محكمات قرآن است و نسخ نگرديده و بعد از اتمام جهاد امام مخير است بين قتل كه اسيران را بكشد يا آنكه بر آنان منت نهاده فداء گيرد و رهاشان نمايد (عبد اللَّه عمر و حسن و عطاء) و ابن قول بهتر است زيرا كه خود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم روز بدر عقبه چنين كرد ابن ابى سعيد و نضر بن حارث را كشت و از باقى اسيران فداء گرفت و رهاشان نمود و نيز بنى قريظه را كشت و امامة بن انال صنفى را رها نمود.

 (ابو الفتوح رازى) ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ اگر خدا بخواهد هر آينه بدون جنگ و زحمت و مشقت مؤمنين و شهيد گرديدن آنان از كفّار انتقام ميكشد و آنان را مبتلا مينمايد به بلاهاى ديگر همانطورى كه گروه پيشينيان در اثر مخالفت با انبياء بطوفان و غرق و خسف و غير اينها آنان را مستأصل گردانيد لكن حكمت الهى چنين اقتضاء نموده كه بعضى از اين امّت مرحومه را ببعض ديگر و رو برو شدن با كفار و جهاد نمودن در راه خدا آزمايش نمايد و بالاترين امتحان براى بشر فداكارى و جانبازى است و چون اين امّت شريف‏ترين و فاضل‏ترين امم ميباشند اين است كه در مورد امتحان بايستى بسخت‏ترين مصائب آزمايش گردند.

پس از آن در مقام فضيلت و پاداش مجاهدينى كه در راه خدا كشته شده‏اند بر آمده كه خدا هر گز اعمال آنها را ضايع و باطل نخواهد گردانيد.

سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ شايد مرجع ضمير سيهديهم و باقى ضمائر كسانى باشند كه در راه خدا كشته مى‏شوند و شايد مرجع مؤمنين باشند يا مقصود از اين فضائل خصوص شهدايى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 163

 است كه در جبهه جنگ در راه خدا كشته شده‏اند كه خداوند بزودى آنان را بدرجات عاليه و فوز برحمت الهيّه هدايت مى‏نمايد و آنان را داخل ميگرداند در بهشتى كه قبلا اوصاف آن را گوشزد آنها نموده و گناهان آنها را مى‏پوشاند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ خطاب بمؤمنين نموده كه اگر شما خدا را يارى كنيد خدا شما را يارى مى‏كند و در طريق راستى و درستى ثابت قدم خواهد گردانيد.

يارى خدا يارى دين خدا و پيمبر او است كسى كه دين خدا يعنى اسلام و شريعت محمّدى صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را بهر نحوى كه وى را ممكن باشد بجان و مال و قلم بكوشش و سعى و عمل و حفظ قانون اسلام و جلوگيرى از فساد در دين يارى كند بلكه كمك نمودن بمؤمنين از هر راهى كه پيش آيد همان نيز يارى خدا است و كسى كه دين خدا را يارى كرد و آن را قوى گردانيد خدا او را يارى مى‏كند و وى را نيرومند مى‏گرداند كه امور دنيوى و اخروى وى بآسانى انجام گيرد (وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ) و ياوران دين خدا را در طريق حقّ ثابت قدم مى‏گرداند بطورى كه در هيچ موردى باغواى شيطانى لغزش قدم پيدا ننمايند و از راه حق منحرف نگردند.

از قتاده نقل مى‏كنند كه گفته بر خدا واجب است كه يارى كند كسى را كه بيارى دين او مشغول باشد زيرا كه خودش فرموده (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ) و نيز بر او لازم است كه نعمت خود را بر شاكر زياد گرداند زيرا كه فرموده (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ) و نيز بايستى كسى كه او را ياد مى‏كند وى را ياد نمايد زيرا كه گفته (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ) و بر خدا لازم است كه وفاء كند بعهد كسى كه بعهد او وفا مى‏كند زيرا كه فرموده:

 (أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 164

 (تعسا) مصدر است و در لغت بمعنى هلاك و عثار و سقوط و شرّ و بعد و انحطاط استعمال شده. (مجمع البحرين) يعنى كسانى كه كافر شدند خداوند آنان را ذليل و هلاك گردانيد و در ميدان جنگ قدمهاى آنان را لغزيده و شكست خورده و كوشش‏هاى آنها نتيجه بخش نگرديده و چون خوش نداشتند و كناره جويى مينمودند آن چيزى را يعنى قرآنى را كه براى پيمبرش فرود آورده اين بود كه ذليل و شكست خورده گرديدند و اعمال آنان حبط و بى اثر خواهد گرديد.

بروايت منهج از امام محمّد باقر عليه السّلام نقل مى‏كند كه فرموده مقصود از اين آيه اين است كه چون كفّار كراهت داشتند از فضائلى كه در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام فرود آمده اين بود كه آنها گمراه شدند و اعمال آنان حبط گرديد زيرا كه ثواب بر توحيد و خلوص در عبادت فرع ولايت و محبّت بآن حضرت و اولاد طاهرين وى است.

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها (دمّر) در لغت بمعنى هلاكت است يعنى خدا آنها را هلاك گردانيد و اين آيه نظير قوله تعالى است (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ) سوره نمل آيه 52 يعنى عاقبة مكر آنان بدمار و هلاكت انجاميد و در اينجا براى تنبه غافلين و فرو رفتگان در وادى جهالت فرموده چرا اينان در زمين حركت نمى‏كنند تا آنكه بآثار گذشتگان نظر كنند و به بينند و پى ببرند و متنبه گردند كه چگونه در اثر مخالفت امر خدا و انكار پيمبران و مكر آنها و اذيت و ظلمى كه نسبت بآن بزرگواران روا داشتند آنان را هلاك گردانيديم و بايست بدانند كه هلاكت آنها در اثر كفر و نافرمانى آنان انجام گرفته و همانطورى كه دمار از روزگار گذشتگان برآورديم امثال چنين عذاب‏ها را براى اين كافرين نيز مهيّا گردانيده‏ايم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 165

 ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ (ذلك) اشاره بآيه بالا است عزت و شرف و فتح و فيروزى مؤمنين براى اين است كه آنان دين خدا را يارى كردند (يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ) چون آنها دين خدا را يارى كردند در مورد كرامت حقّ تعالى واقع شدند و خدا مولى و دوست آنها گرديده.

و علامت دوستى خدا نسبت بعبد اين است كه عبد مطيع بوجدان سرّى خود مى‏يابد كه محبّت و مهر و دوستى حقّ تعالى در قلب وى جاى گزين گرديده و در اثر ايمان و تقوى و يارى دين خدا چنين موهبت عظمى نصيب وى گشته.

 (وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ) و چون كفّار در اثر كفرشان خود را از مورد نظر لطف حق تعالى انداخته اين است كه دوستى براى آنان نيست زيرا كه اگر خدا كسى را دوست داشت تمام موجودات چون جند و لشگر و زير فرمان اويند همه يار و ياور و دوستان او مى‏گردند و بامر حقّ تعالى در هر جايى كه مستأصل گرديد اگر مصلحت اقتضاء نمايد وى را يارى مى‏نمايند و امور او را اصلاح خواهند گردانيد.

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ خداى تعالى بمؤمنين و كسانى كه عمل صالح و نيكو نموده‏اند وعده ميدهد ببوستانهايى كه از زير درختان آن نهرهاى آب رحمت كه هميشه جريان دارد و انقطاعى براى آن نيست جارى خواهد بود و اهل بهشت در بهشت جاويدانند و نعمت‏هاى آن ناشى از فضل و احسان او است و فيض رحمت او دائمى است و انقطاع نخواهد داشت زيرا كه او دائم الفضل و كثر الاحسان است و كفّار را تهديد ميكند كه همان- طورى كه بهشت‏هاى پر نعمت براى مؤمنين مهيّا و جايگاه آنان است كسانى كه كافر شدند و بمبدء و معاد معتقد نيستند و مقصود آنها فقط تمتع و حظوظ نفسانى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 166

 است و ميخورند همانطورى كه چهار پايان ميخورند چنين كسانى بازگشت و جايگاه آنان آتش خواهد بود.

و چنانچه در جاى ديگر فرموده (جَزاءً وِفاقاً) جزاء بايستى مطابق عمل انجام گيرد مؤمنين دين خدا و پيمبر او را يارى كردند خدا آنان را يارى كرد و دوست آنها گرديد و در دنيا و آخرت مورد لطف و رحمت او واقع گرديده‏اند و كفّار از حقّ و حقيقت بريدند و دنبال آرزو و آمال نفسانى دنيوى را گرفتند همشان تعيشات مادّى و حظوظ طبيعى گرديد و قدمى بسوى حقيقت و روحانيّت بالا نگذاشتند اينست كه منزلگاه آنها بمناسبت طبيعتشان بايستى آتش باشد (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) سوره انفال آيه 53.

كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ بعد از (من) در آيه كلمه (اهل) محذوف است و براى تهديد كفّار فرموده چه بسيار از اهل قريه‏ها و ولاياتى كه آنان قوى‏تر و شديدتر و زورمندتر بودند از اهل ولايت و وطن تو يعنى مكّه كه وطن اصلى تو بود و كفّار مكّه و قريش تو را از وطنت بيرون كردند و ما آن جماعت پيشينيان را مثل قوم عاد و ثمود با آنكه قوى هيكل و تنومند بودند مستأصل گردانيديم و قوّت جسمانى آنها جلوگير عذاب آنها نگرديد و همه هلاك گرديدند و يار و ياورى نداشتند كه آنان را از عذاب نجات دهد زيرا چنانچه در آيه بالا اشاره نموده خدا دوست و ياور كسانى است كه ايمان آورده‏اند و براى كافرين دوستى نخواهد بود كه در مورد بلاء و عذاب آنان را يارى نمايد و از عذاب نجات يابند و خدا يار و ياور مؤمنين است.

أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ آيه در مقام بيان اهل حقّ و اهل باطل و تميز بين آنان برآمده كه آيا كسى كه از طرف پروردگارش در دست او شاهد و بينه‏اى است كه شاهد صادقى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 167

 باشد بر حقانيّت او يعنى قرآن كه هم معجزه باقيه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است و هم كتاب قانونى و خودش گواه و شاهد بر حقانيّت خود او است زيرا كه آن كلامى است كه چه از حيث فصاحت و بلاغت و چه از حيث اسرار و رموز مندرجه در آن چنانست كه فصحاى عرب و دانشمندان عالم عاجز گشتند از آنكه مثل آن يا مثل آيه‏اى از آن را بياورند.

آيا چنين كسى با اين دليل و بينه روشن مساوى است با كسانى كه فاقد هر گونه كمال نفسانى ميباشند و عمل بد آنها در نظرشان باغواى شيطانى زينت و آرايش يافته و جلوه نموده و آنان تابع هواى طبيعى خود گرديده‏اند نزد عاقل معلوم و واضح است كه اين دو كس هرگز مساوى نخواهند بود.

 [سوره محمد (47): آيات 15 تا 28]

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (16) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (17) فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ (18) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ (19)

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى‏ لَهُمْ (20) طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ (21) فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ (22) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (23) أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها (24)

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ (25) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26) فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27) ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (28)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 169

ترجمه‏

چنين است مثل بهشتى كه بمتقين وعده داده شده كه در آن نهرهايى است از آبى كه تغيير پذير نيست و نهرهايى است از شير كه طعم آن تغيير نخواهد نمود و نهرهايى است از شراب كه در آشاميدن آن لذّت است براى كسانى كه ميآشامند (17) و نهرهايى است از عسل تصفيه شده و براى اهل بهشت مهيّا گرديده هر نوع ميوه‏اى كه بخواهند و مر آنان را از طرف پروردگارشان مغفرت و آمرزش است (آيا اينان مثل كسانى ميباشند) كه مخلّد در آتشند و آشاميدنى آنها آب جوشان است كه روده‏هاى آنها را پاره كند (هرگز چنين نخواهد بود) (18)

و بعضى از منافقين كسى است كه (كلام تو را) استماع ميكند تا وقتى كه از نزد تو بيرون رفت از مؤمنين ميپرسد پيمبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چه گفت اينها كسانى ميباشند كه خدا بر دلهاى آنان مهر زده و آنها كسانى ميباشند كه تابع هواى خود گرديده‏اند (19)

و كسانى كه هدايت يافتند بر هدايت آنان افزوده ميگردد و بآنان تقوى عطا مينمايد (20)

پس آيا آنها منتظر نيستند مگر وقوع قيامت را كه دفعة آنان را فرا گيرد و محققا علامت قيامت پديدار است و وقتى قيامت ظاهر گرديد كجا توانند پند گيرند (و عمل خوب كنند) (21)

اى محمد بدان كه نيست الهى مگر خداى واحد يكتا و طلب آمرزش كن از خدا براى گناه خودت و براى مردهاى مؤمنين و زنهاى مؤمنات و خدا ميداند بازگشت شما را و اقامتگاه شما را (22)

و كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند چرا سوره‏اى فرود نيامده وقتى كه سوره محكم فرود آمد كه در آن حكم جهاد باشد اى محمد تو مى‏بينى كسانى كه قلب آنها مريض است تو را مينگرند نگريستن كسى كه از مرگ بيهوش شده‏

پس براى آنان اطاعت و گفتار شايسته سزاوار تر است (23) و موقعى كه امر الهى بحدّ عزم رسيد آنان اگر راستگويى را پيشه خود نمايند هر آينه براى آنها بهتر است (24)

پس آيا مهيا گرديديد كه اگر بر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 170

 امورات مردم مستولى و پيشوا شويد در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد (25)

بچنين كسانى خدا لعنت كرده پس آنان را كر نمود و چشمهاى آنان را كور گردانيد (26)

آيا چرا در قرآن تدبّر نمى‏كنند آيا بر قلبهاى آنان قفل زده شده (27)

محققا كسانى كه برگشتند بر پشتهايشان پس از آنكه طريق هدايت برايشان روشن گرديد شيطان آرزوهاى آنان را آراسته گردانيده (28)

براى اينكه بكسانى كه كاره بودند گفتند آنچه را كه خدا فرود آورده بزودى ما در بعضى امور مطيع و فرمان بردار شما خواهيم گرديد و خدا دانا است بآنچه در باطن آنها است (29)

پس چگونه است حال آنان وقتى كه فرشتگان آنها را بميرانند و به روهاى آنها و پشت‏هاى آنان بزنند

براى آنكه پيروى نمودند آنچه را كه خدا را بسخط درآورده و خشنودى خدا را كراهت داشتند پس اعمال آنها نابود گرديد (30)

توضيح آيات‏

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ (مَثَلُ الْجَنَّةِ) مبتداء و خبر آن يا جمله بعد است يا خبر آن هكذا و محذوف است يعنى چنين است بهشت عظيم الشأنى كه بمتقين وعده داده شده.

بعد در مقام اوصاف بهشت متقيان برآمده كه در بهشت براى اهل تقوى چهار قسم نهرها مهيّا گرديده.

اول- نهرهاى آب (انهار من ماء) و آن آبى است مصفى و دائمى و غير متغير و مثل آبهاى دنيا نيست كه بماندن تغيير كند و رنگ و مزه آن عوض گردد و متعفّن شود بلكه هميشه بهمان لطافت و صفاى ذاتى اوليه خود باقى خواهد بود و جريان دارد عالم دنيا است كه در تغيير و تبديل دائمى است و اجزاء آن هميشه در

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 171
كون و فساد است اجزاء عالم قيامت تغيير پذير نميباشد زيرا چنانچه آيات قرآنى تصريح نموده تمام اجزاء عالم قيامت صاحب حياتند (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) سوره عنكبوت آيه 64 «1» دوم- نهر شير (وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ) شير بهشتيان (لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ) طعم آن هرگز تغيير نخواهد نمود همانطورى كه نهر آب آنها متغير نمى‏گردد نهر شير آنان نير چنين است و مثل شيرهاى دنيا نيست كه باندك وقتى ترش و بد مزه گردد و از انتفاع بيفتد و نيز نهر شير آنها مثل نهر آب آنها هميشه در جريان خواهد بود زيرا كه آب و شير آنان از لطافت و صفاى قلبشان سر چشمه گرفته.

سوم- نهر شراب (وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ) خمر شامل تمام مسكرات ميگردد خمر بهشتيان چنين نيست كه بد مزه و بد بو و الم و درد سر آورد بلكه در طعم لذيذ و خوشگوار و طرب و سرور آور است چهارم- نهر عسل (وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى).

براى اهل تقوى در بهشت نهرهاى عسل تصفيه شده مهيّا گرديده مصفى اشاره باين است كه عسل بهشتى در اصل خلقت صاف و خالى از هر كثافتى است مثل عسلهاى دنيوى نيست كه مخلوط بكثافات موم و غيره باشد تا آنكه بعمل و تصفيه پاك گردد بلكه صاف و روان و لذت بخش است.

وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ نعمتهاى بهشتى براى پرهيزكاران منحصر باين چهار نهر نيست بلكه براى آنان از هر گونه ميوه و هر نوع نعمت و ثمره‏اى كه تصور بشود يا از تحت تصور بشر خارج باشد از آنچه (نه جسمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بخاطر احدى خطور نموده) مهيا و آماده خواهد بود.

كسى كه آرزوى چنين نعمت‏هايى را در دل خود مى‏پروراند بايستى بداند كه رحمت‏هاى الهى و نعمت‏هاى بهشتى را در قيامت مخصوص باهل تقوى گردانيده‏

__________________________________________________

1- اگر دانا و عالم بوديد ميدانستيد كه خانه آخرت هر آينه داراى حيات است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 172

چنانچه در آيه بالا فرموده (وُعِدَ الْمُتَّقُونَ) و اصل و ريشه آن را بايستى در همين عالم دنيا در مزرعه قلب كاشته گردد تا در قيامت بثمر رسد يعنى بايد كوشش نمود تا آنكه شخص خود را متصف گرداند بملكه حميده تقوى.

و چون قرآن مجيد بسيارى از معانى و رموز خلقت را كه فهم بشر بكنه و حقيقت آن نمى‏رسد در قالب مثال ريخته و بطريق مثل معقول را تشبيه به محسوس گردانيده براى آنكه به بشر بفهماند كه بايستى از طريق محسوس پى بمعقول برده شود.

آيات قرآنى مخزن اسرار و منبع رموزات و نكات فراوانى در خلال كلمات آن مندرج است كه بكنه و حقيقت آن نمى‏رسند مگر (راسخين فى العلم) و شايد انهار چهارگانه‏اى كه در اين آيه مباركه در اوصاف بهشت متقين بيان نموده يكى از اسرارش اين باشد كه گوشزد بشر نمايد كه در عالم آخرت كه مآل انسان و آخرين سير بشرى وى خواهد بود كسى از چنين انهار رحمت سيراب نمى‏گردد مگر در اثر تقوى و بايستى ملكه تقوى را در همين عالم تهيه نمود تا آنكه نتيجه آن در آخرت بصورت چهار نهر نمودار گردد و شخص متقى در آن غوطه‏ور شود.

و ممكن است اين چهار نهرى را كه در آيه تذكر داده تشبيه نمود به چهار مرحله از مراحل سير سائرين الى اللَّه زيرا كه تحصيل حقيقت تقواى منوط بگذشتن از اين مراحل است و بدون سير در آن حقيقت تقوى براى كسى ميسر نخواهد گرديد.

اول- نهر آب نخستين تحصيل مرتبه تقوى منوط باين است كه طالب تقوى اول در درياى رحمت و مغفرت الهى غوطه‏ور گردد و از كثافات نفسانى و طبيعى خود را شستشو دهد تا از اوصاف بهيمى و سبعى پاك شود و دل و جان وى از قذارات اخلاقى تصفيه گردد كسى كه دل و جان وى آلوده است چگونه در آخرت از آن نهر آبى كه از سر چشمه رحمت ايزدى تراوش نموده بهره‏مند مى‏گردد هرگز ممكن نيست.
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 173

 دوم- نهر شير پس از آنكه دل و قلب آدمى از صفات حيوانى خالى گرديد آن وقت ممكن است بذكر خدا و ياد او آن را نرم و لين گردانيد و تشبيه بشير شايد اشاره باين باشد كه چون خاصيّت شير اين است كه مزاج را لينت ميدهد ذكر خدا و ياد او نيز قلب را از قساوت بيرون آورده و نرم و لطيف ميگرداند و شايد بهمين معنى ارشاد مينمايد قوله تعالى (الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ) «1».

و چون در آخرت هر چيزى بصورت و معنى ظهور و پيدايش مينمايد شايد لينت قلب است كه در قيامت بصورت نهر شير مصفايى تظاهر مينمايد.

سوم- نهر خمر وقتى انسان از اين دو مرحله گذشت بآشاميدن شراب رحمت و معرفت الهى عشق و شوق در وى پديد ميگردد آن وقت بحالت سكر مست جمال و جلال ايزدى ميگردد و از عشق سر از پا نشناسد.

در مثنوى مولوى اشاره باين انهار چهارگانه نموده آنجا كه گويد.

         آب صبرت جوى آب خلد شد             جوى شير خلد مهر تو است و ود

         ذوق طاعت گشت جوى انگبين             مستى و شوق تو جوى خمر بين‏

         اين سببها چون بفرمان تو بود             چار جوهر مر تو را فرمان نمود

 و از بحر الحقايق چنين نقل شده كه گفته (آب اشاره بحيات دل است و لين بفطرت اصليّه كه بحموضت هوى و تفاهت بدعت متغير نگرديده و خمر جوشش محبت الهى و عسل مصفى حلاوت قرب پايان (روح البيان) آرى اگر شراره‏اى از آن عشق پاك بر قلب آدمى پرتو افكند تمام قوى و مشاعر وى آتش گيرد و هر چه دارد در آتش عشق و محبت بسوزد و بجز يك توده‏

__________________________________________________

1- سوره زمر آيه (24) كسانى كه از پروردگارشان ميترسند پس (مشغول ذكر ميشوند و در اثر ياد خدا) قلب آنها و پوست آنان بذكر لين و نرم ميگردد همين است هدايت خدا كه هر كس را خواهد هدايت مينمايد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 174

آتشين چيز ديگرى نمودار نخواهد ماند و خار و خس خودپرستى را سوزانيده و منفى گرداند محبت و عشق پاك اخلاق ذميمه را از دل پاك ميگرداند و در مقابل آتش محبت رنجها و زحمات از بين ميرود و شدتها و بيچارگيها و سختيها را آسان مينمايد. (سير و سلوك) وادى عشق مخزن اسرار و جلوه‏گاه عجائب و معجزات است چابك سوار زنده دلى ميخواهد كه بيك جست و خيز خود را در درياى بيكران عشق پاك خالى از اغراض نفسانى پرتاب نمايد هر كسى را تاب تحمل آن نيست ما اگر خواهيم بمرتبه تقوى حقيقى برسيم بايستى در آن بحر بى‏پايان غوطه‏ور گرديم و از درّ و جواهرات آن با خود چيزى اندوخته گردانيم پس از آن در وادى عشق قدم گذاريم تا آنكه بتوانيم خود را از عشاق الى اللَّه بشمار آوريم و شايد باين وسيله اثر پاى رهروان پيش و واصلان حرم قدس را پيدا نمائيم و در اثر پاى آنان خود را بآستان عشق برسانيم.

 (چهارم نهر عسل) وقتى انسان كامل و مؤمن با تقوى از اين مراحل گذشت و بشراب عشق مست گرديد آن وقت از آن عسل مصفاى مهر و محبت و معرفت حقيقى قطره‏اى بذائقه جانش ميرسد و از كل ما سوى خالى گرديده و چنان شيفته اوصاف جلال و جمال احديّت ميگردد كه هر چه غير از او است حتى خودش را نيز فراموش مينمايد و يك توده مهر و محبت ميگردد آن وقت مثل زر ناب خالص گرديده و بآخرين درجه تقوى خواهد رسيد و از كسانى ميگردد كه در باره او صادق آيد آن حديث مشهور كه از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده (بنده از كثرت نوافل بجايى ميرسد كه چشمش چشم حق ميشود كه بآن مى‏بيند و گوشش گوش حق ميشود كه باو مى‏شنود و دستش دست حق ميشود كه بآن قبض و بسط مينمايد تا آخرين حديث) و چنين كسى از خود فانى و بحق تعالى باقى ميگردد.

كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ آيا چنين كسانى از مؤمنين با تقوى كه در انهار رحمت ايزد متعال غوطه‏ورند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 175

 و از فيض غير متناهى او متنعم‏اند مانند مردمانى ميباشند كه در آتش مخلّدند و مشمول غضب الهى گرديده و جهنم جايگاه هميشه‏گى آنان است كه وقتى تشنه گردند از آن آب حميم جوشان بآنها خورانند كه روده‏هايشان را قطعه قطعه نمايد هرگز چنين نخواهد بود.

اشاره به اينكه هر عاقلى ميداند كه اين دو نفر يكى مؤمن با تقوى و ديگرى كافر مشرك يا منافق هرگز مساوى نميباشند يكى در انهار رحمت الهى غوطه‏ور.

و على الدّوام از فيوضات غير متناهى بهره‏مند و محظوظ و شادمانست و ديگرى مشمول غضب و بانواع و اقسام عذاب و بلاء گرفتار و معذب خواهد بود چگونه توان اين دو نفر را مساوى دانست هرگز چنين نيست.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (و منهم) شايد مقصود از بعض آنها كفّار يا منافقين يا مسلمانهايى باشند كه چندان علاقه و مبالات بگفتار و سخنان پيمبر اكرم نداشتند كه كلام حضرت را خوب استماع نموده حفظ نمايند و شايد بآرزوى غنيمت يا ترس جان پاى منبر رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم حاضر مى‏شدند اين بود كه چنين مردمانى وقتى از مجلس بيرون مى‏رفتند از اصحاب سؤال ميكردند كه پيغمبر حالا چه گفت چنين اشخاص كسانى ميباشند كه خدا بقلب آنان مهر زده و تابع هواى خود گرديده‏اند.

آرى چنين است كسى كه چشم بينا و گوش شنوا و داراى قلب پاك بى‏آلايش داشته باشد كلامى كه از معدن وحى تراوش نموده از راه گوش بقلبش نفوذ مينمايد و در دل وى تأثير ميكند و قلب وى را جلا ميدهد، لكن كسى كه چنين نباشد و آرزو و آمال دنيوى دلش را پر نموده و مملو از محبت دنيا گرديده همچه دلى ديگر چگونه جا دارد در ان سخن حق جاى گزين گردد بلكه چنين دلى جايگاه ورود شياطين است اين است كه از يك گوش ميشنود و از گوش ديگر بيرون مى‏كند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 176
و شايد آيه اشاره باين طور مردمانى است كه شياطين اطراف قلب آنان را گرفته از بعض مفسرين است كه مستمعين سه قسمند: يكى عاقل، يكى عامل، يكى غافل، غافل كسانى ميباشند كه قرآن در وصف آنان فرموده:

 (أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ) و عاقل راه يافته‏گانند (وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً) و عامل متقيانند كه در باره آنها است (وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ) و بروايت منهج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند كه فرموده هميشه ما نزد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميبوديم تا از وحى خبردار گرديم و ما آن را نيك در گوش خود نگاه ميداشتيم وقتى بيرون ميآمديم منافقين براى استهانت و اينكه بما بنمايانند كه ما اعتناء بوحى نداريم ميگفتند (ما ذا آنفا) پيمبر حالا چه گفت وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ اشاره به اينكه هدايت يافته شدگان وقتى سخنان وحى كه از مصدر جلال احدى صادر گرديده استماع مى‏نمايند بر هدايت آنان افزوده ميگردد و در اثر آن حقيقت تقوى و نور دانش در قلب آنها طلوع مينمايد و از تاريكى جهل و بى‏خردى بروشنايى علم و دانش دل آنها روشن و رونق ميگيرد.

فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ براى تنبه مشركين و اينكه بايستى انسان علاج واقعه را قبل از وقوع آن بنمايد گوشزد بشر مينمايد كه شمايى كه منتظر وقوع قيامت ميباشيد قيامت بغتتا ميآيد و علامت وقوع قيامت ظاهر گرديده زيرا كه (نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) در آخر الزمان مبعوث گرديده چنانچه در منهج از حضرت رسول چنين روايت ميكند كه بدو انگشت خود اشاره فرمود كه من و قيامت مانند اين دو انگشتيم كه متصل بهم است و بعض علامات ديگر نيز ظاهر شده و بعضى در حال ظهور است.

 (فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 177

 شمايى كه منتظر وقوع قيامت ميباشيد وقتى قيامت برپا گرديد ديگر كجا تذكر و عمل بحال شما نفع ميدهد.

آرى دنيا جاى عمل است و آخرت محل جزا و پاداش و نتيجه گرفتن است انسان تا وقتى در دنيا حيات دارد استعداد هر نوع كمالى را داراست لكن وقتى مرد عمل او منقطع ميگردد زيرا آنچه قادر حكيم در آن استعداد كمال گذاشته كه بايستى بسعى و عمل از قوه بفعل آرد بمردن آن قوّه و استعداد كمال منقطع خواهد گرديد و فعليت وجودش همان است كه در ايام حيات دنيوى كسب نموده ديگر براى وى ترقى و صعودى نيست و پس از مرگ نتيجه اعمال و افعالش عايدش خواهد گرديد و اين است سنت خدا (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ خداى متعال بپيمبر گرامى خود امر فرموده كه بدان نيست الهى مگر خداى واحد يكتا و براى گناه خودت و براى مردهاى مؤمنين و زنهاى مؤمنات طلب آمرزش نما.

چون اتفاقى بين علماى مذهب اماميه است كه پيمبران مخصوصا پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم معصوم و از هر خطا و گناهى خالى و پاك بودند شايد مقصود از (ذنبك) كه بمعنى گناهست يا ترك اولى باشد يا اشتغال بامور دنيوى چنانچه از خود حضرتش نقل ميكنند كه فرموده من روزى هفتاد مرتبه (استغفر اللَّه ميگويم) كه استغفار حضرتش از جهت اشتغال بوظائف تبليغ و توجه بامور رسالت بوده كه بمقتضاى طبيعت بشريت كه (أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) شاهد بر اين است اشتغال به آن گاهى مانع از توجه تام بخداى تعالى مى‏گرديده و امور طبيعى غالب مى‏گشته.

اگر چه آن هم بامر خدا و اطاعت او بوده نه گناه لكن نظر به اينكه‏

 (حسنات الأبرار سيئات المقربين)

نسبت بمقام قرب او سيئه مينموده اين بود كه مأمور ميگردد باستغفار كه براى خودت و مؤمنين طلب آمرزش نما يعنى پس از تبليغ رسالت از خلق
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 178

 اعراض نما و بكليه وجودت متوجه درگاه احديت باشد و شايد ذنب در اينجا ترك اولى باشد و چقدر باعث اميدوارى است براى مؤمنين كه حضرتش مأمور گرديده كه سيد و پيمبر ما در باره ما از خداى تعالى طلب آمرزش نمايد و البته دعاى او رد نمى‏شود لكن بشرط اينكه واقعا ما با ايمان باشيم وقتى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم با آن مقام قدس و آن مرتبه عبوديت مأمور باشد كه طلب آمرزش نمايد حال ما چگونه خواهد بود كه شب و روز چندين گناه مرتكب ميگرديم و بغفلت ميگذرانيم و مراقب حال خود نيستيم كه از (غفار الذنوب) طلب عفو نمائيم و چون توبه بازگشت از مخالفت بموافقت است خودش فى حدّ ذاته يكى از عبادات بشمار ميرود.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ خدا ميدانند چگونگى حال شما را در دنيا و باعمال و افعال شما خبير و بينا است و نيز ميداند منزلگاه شما را در آخرت زيرا كه او بر هر چيزى آگاهست گذشته و حال و آينده در احاطه علميه او مساوى است.

و شايد اينكه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم با مقام عصمت مأمور باستغفار گرديده براى اين بوده كه استغفار خود عبادتى است.

بروايت طبرسى كه از حذيفه يمانى نقل ميكند كه وى گفته من بسيار تيز زبان بودم حال خود را بخدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم عرض كردم و گفتم مى‏ترسم زبان مرا بدوزخ كشاند فرمود چرا از استغفار دور افتاده‏اى من روزى صد مرتبه استغفار ميكنم.

و نيز از سيد انبياء چنين حديث ميكنند كه فرموده گفتن استغفر اللَّه و گفتن (لا اله الا اللَّه) بهترين عبادات است زيرا كه خداى تعالى فرموده (فاعلم انه لا اله الا اللَّه و استغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات) و هر دو را در يك آيه جمع نموده (منهج الصادقين) و بايست دانست كه توبه همين استغفار بزبان تنها نيست حقيقت توبه ندم و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 179

 پشيمانى از گناه و تصميم بر عدم عود بگناهست و بمجرد گفتن استغفر اللَّه توبه واقعى كه باعث رفع گناه گردد تحقق نپذيرد در حديث مشهور از رسول اللَّه است كه فرموده‏

 (الندم توبة)

يعنى اصل توبه پشيمانى از گناهست لكن چون لازمه پشيمانى عزم بر ترك در آينده است ممكن است بگوئيم حقيقت توبه پشيمانى و عزم بر عدم عود بگناهست اگر موقع گناه باقى باشد و لكن گفتن استغفر اللَّه و جهات ديگرى كه در روايات داخل در توبه نموده‏اند شرط كمال توبه است و آن اظهار خارجى پشيمانى است نه اينكه حقيقت توبه باشد زيرا كه توبه امر قلبى است كه مشعر بخطا ميگردد و آدم گنه‏كار خجلت زده خود را مستحق عقوبت ميداند اين است كه پشيمان ميگردد و بدل و زبان (از غفار الذنوب) پوزش و گذشت مى‏طلبد.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ شايد آيه در شرح حال آن مؤمنينى باشد كه هنوز ايمان در قلب آنها تمركز ننموده و منتظر وحى و نزول آيه‏اند و اظهار مينمايند كه چرا سوره‏اى فرود نيامده كه بآن عمل كنيم وقتى سوره محكمى كه راجع بجهاد فرود مى‏آيد اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كسانى كه بمرض قلبى گرفتارند چنان مضطرب و پريشان حال ميگردند و تو را مينگرند مثل نگريستن محتضر موقع سكرات مرگ فَأَوْلى‏ لَهُمْ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ در صورتى كه بهترين چيزى كه سبب سعادت آنان ميگردد اطاعت نمودن امر خدا و رسول او و گفتار نيكو است كه بگويند شنيديم و اطاعت نموديم (سمعنا و اطعنا) مفسرين راجع بكلمه (اولى) دو طور تفسير نموده‏اند 1- (فاولى لهم) تهديد و وعيد است يعنى براى چنين كسانى عذاب مهيا است و بنا بر اين معنى (اولى) بر وزن (افعل) مشتق از (ولى) است و بمعنى قرب يا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 180

 بر وزن (فعلى) مشتق از آل يعنى مآل و بازگشت كار آنان راجع بعقوبات و مكاره خواهد گرديد، راغب گفته (اولى) كلمه تهديد است براى كسى كه مشرف بر هلاكت باشد (تفسير روح البيان) 2- (اولى) بمعنى (احرى) و بنا بر اين معنى (اولى) مبتدا و خبر او (طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ) ميباشد يعنى براى آنان فرمانبردارى در امر جهاد و غيره سزاوارتر است (منهج الصادقين) لكن معنى دوم بسياق آيه مناسب‏تر بنظر ميآيد زيرا كه آيه راجع بمؤمنينى است كه منتظر فرود آمدن سوره بودند منتها چون امر بجهاد براى آنان مشكل مينمود و هنوز ايمانشان استحكام پيدا ننموده بود كه قلبشان مطمئن بايمان گرديده باشد اين بود كه آن مرض قلبى و خوف از مرگ آنان را از حكم جهاد تهديد مينمود و پريشان حال ميگردانيد.

و شايد مقصود از (اولى لهم) براى تنبه آنها باشد كه شمايى كه ايمان آورده‏ئيد (اولى و احرى) براى شما اينست كه هر حكمى كه در باره شما ميرسد بگوئيد (سمعنا و اطعنا) نه آنكه متوحش گرديد و از حكم جنگ گريزان باشيد.

فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ وقتى حكم جهاد صادر گرديد چنين اشخاصى كه منتظر نزول سوره بودند يا غير اينان اگر در اين اظهار راست ميگفتند و واقعا طالب امتثال حكم الهى بودند هر آينه براى آنها خير و خوب بود و آنان بدرجات عاليه ميرسيدند.

مفسرين گويند (فهل عسيتم) راجع بمنافقين است كه آنان اظهار ايمان ميكردند براى اينكه متولّى امور مردم و بر آنها حاكم گردند و در زمين فساد نمايند و آيه اعتراض بچنين مردمانى است كه شما منتظر وقتيد كه اگر وقت بدستتان آمد در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد همانطورى كه در زمان جاهليت براى بدست آوردن مال از هيچگونه ظلم و فساد خوددارى نمى‏نموديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 181
أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ چنين كسانى يعنى منافقين كه در زمين فساد ميكنند و قطع رحم مى‏نمايند آنان از چنين كسانى ميباشند كه مشمول لعنت خدا گرديده‏اند و در اثر اعمال نكوهيده‏شان خدا گوش دل آنها را كر و چشم دلشان را كور گردانيده كه آيات تشريعى و تكوينى را نه بگوش دل ميشنوند و نه بچشم دل آثار آفاقى را مينگرند (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ) سوره بقره آيه 166 أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها استفهام انكارى اعتراض بكسانى است كه در قرآن تدبر نميكنند تا از بعض اسرار آن منتفع گردند آيا بر قلب آنان قفل زده شده و بسته گرديده كه از وعد و وعيد قرآن متنبه نميگردند.

شيخ طبرسى ره در تفسير مجمع البيان چنين گفته (بدان كه در حديث صحيح از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نقل شده كه جايز نيست تفسير نمودن قران مگر باثر صحيح يا نص صريح.

و از طريق عامه در حديث نبوى است كسى كه قرآن را برأى خود تفسير كند و لو آنكه تفسيرش صحيح باشد خطا نموده است. پايان مقدس اردبيلى ره در زبدة البيان راجع بتفسير نمودن قرآن بيانى دارد كه براى وضوح آن را ترجمه مينمايم.

بعد از نقل كلام طبرسى چنين گويد خدا كسانى را كه از قرآن استنباط ميكنند و طريق را واضح مينمايند مدح نموده بقوله تعالى (لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ) و مذمت نموده كسانى را كه تدبر و تفكر در قرآن نميكنند بقوله تعالى (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها) و نيز فرموده ما قرآن را بعربى فصيح بيان نموديم (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا) تا آنجا كه فرموده و بالجمله مقصود از تفسير برأى بدون نص صريح در جايى صحيح نيست كه آياتى كه چند معنى در آن احتمال ميرود مفسر بمجرد رأى و ميل
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 182

 خود و استحسان عقلى حمل قطعى بر يكى از احتمالات غير ظاهر كند بدون شاهدى كه شرعا معتبر باشد چنانچه بسيار ديده شده آنهايى كه خواهند بدعتى در دين گذارند چنين ميكنند كه آيات قرآن را حمل قطعى بر يكى از احتمالات غير ظاهر مينمايند تا آنكه مطابق گردد با روش خودشان. پايان خلاصه آيه در مقام انكار و اعتراض بكسانى است كه تدبّر و تفكر در قرآن نميكنند كه آيا بر قلب آنان قفل زده شده و بسته گرديده يعنى چگونه قلبى كه لطيفه الهى است و بايستى بروى وى حقايق و عالم اله باز باشد و از انوار فيض رحمت الهى مستفيض گردد اينطور راهش را مسدود گردانيده‏اند و خود را در لجن زار عالم طبيعت پرتاب نموده و از حقايق و نكات و اسرار قرآن خود را محروم گردانيده‏اند.

معلوم است تدبر در جايى صدق ميكند كه در آيه احتمالاتى داده شود لكن در جايى كه معنى آن ظاهر باشد كه بنظر همه يكسان آيد تدبّر در آن معنى ندارد و اما در جايى كه در آيه احتمالاتى داده شود و هيچيك از آنها مخالف با آيات ديگر و نيز با احاديث معتبر هم مخالف نباشد در اين صورت اگر مفسر يكى از آن احتمالات را بقرائنى كه از آن آيات ديگر گرفته ترجيح دهد آنهم نه بطور قطع و يقين جزمى چنين كسى داخل كسانى ميگردد كه در فضيلت آنها فرموده:

 (لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)، پس باين معانى كه گفته شد تفسير نمودن آيات كه غرض توضيح آياتى باشد كه در آن اندك خفايى هست نيكو و مستحسن خواهد بود و آنكه از تفسير و تصرف در آن بكليه منع شده متشابهات قرآن است كه (لا يعلمه الا اللَّه) در باره چنين آياتى فرود آمده زيرا كسانى كه در قلب آنان مرض است و خواهند بدعتى در دين گذارند يا مدعايى دارند آنها بمتشابهات قرآن تمسك ميجويند و بمغالطه كارى آيات را حمل بر مدعاى خود مينمايند چنين اشخاصى مشمول غضب و لعنت خدا خواهند گرديد لكن كسانى كه ادعاى شخصى ندارند و غرض آنها ارشاد و هدايت نمودن گمراهان است و در مقام توضيح و بيان محكمات                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 183

 قرآن آنهايى كه محتاج بتوضيح است برانيد ظاهرا چنين اشخاصى مشمول رحمت و فضل الهى گرديده‏اند إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ شايد آيه در وصف كسانى باشد كه پس از آنكه حجت بر آنان تمام شد و ايمان آوردند بتسويل شيطانى از دين برگشتند و آنها كسانى ميباشند كه آرزو و آمال دنيوى و حظوظات طبيعى بر آنان چيره شده و ميول نفسانى بر آنها آراسته گرديده و از دين برگشتن را پس از ظاهر شدن حقانيّت آن اندك بشمار آوردند و بقول بعضى مقصود منافقينند كه پس از آنكه حقانيت دين اسلام بر آنها ظاهر گرديده و اقرار بشهادتين نمودند شيطان كفر را در نظر آنان آراسته گردانيده و آرزو و آمال دنيوى را در نظر آنها جلوه داده و از دين برگشتند زيرا كسى كه از روى بصيرت باطنى بمقدسات اسلام تصديق نمايد ديگر از دين برنخواهد گرديد.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ ذلك اشاره بآن چيزى است كه سبب اغواى آنان گرديده و آرزو و آمال دنيوى را در نظرشان آراسته گردانيده كه چنين مردمانى از آنچه خدا فرو فرستاده كراهت داشتند.

بروايت طبرسى ره كه از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه عليهما السلام نقل ميكند آنها بنو اميه بودند كه آنچه را راجع بولايت على عليه السّلام فرود آمده خوش نداشتند و بكسانى كه بظاهر ايمان آورده بودند ميگفتند شما از اسلام برگرديد ما در پاره‏اى از كارها مطيع و فرمانبردار شما ميگرديم و خدا ميداند آنچه را كه از كيد و حقد و حسد در باطن آنان مخفى گرديده.

فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 184

 در مقام انذار و تهديد و چگونگى حال كسانى است كه بتسويلات شيطانى مسلمانها را از راه حق برميگردانند و بوعده‏هاى دروغ آنان را فريب ميدهند كه چنين كسانى هنگام مردنشان حال آنها چنين است كه ملائكه‏اى كه قابض ارواحند چون لشگريان خدايند چنانچه تمام موجودات جند حق تعالى ميباشند و با دشمنان خدا دشمن و با دوستان او دوستند با تازيانه آتشين برو و پشت آنان ميزنند و آنها را زجر ميكنند زيرا كه پيرو باطل گرديده و از حق اعراض داشتند و پيروى مينمودند آنچه را كه خدا را بغضب آورده و چون آنان از تحصيل رضاى حق تعالى كاره بودند اعمال خوبى هم اگر داشتند حبط و بى اثر گرديده و در مورد غضب الهى واقع خواهند شد.

آیات راجع به آخر سوره محمد (ص)

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخُْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهَُمْ(29)

وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ  وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فىِ لَحْنِ الْقَوْلِ  وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكمُ‏ْ(30)

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتىَ‏ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكمُ‏ْ وَ الصَّابرِِينَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَكمُ‏ْ(31)

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّواْ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ‏َ لهَُمُ الهُْدَى‏ لَن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيًْا وَ سَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ(32)

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَكمُ‏ْ(33)

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثمُ‏َّ مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ(34)

فَلَا تَهِنُواْ وَ تَدْعُواْ إِلىَ السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَترَِكمُ‏ْ أَعْمَالَكُمْ(35)

إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ  وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ يُؤْتِكمُ‏ْ أُجُورَكُمْ وَ لَا يَسَْلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ(36)     

إِن يَسَْلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ وَ يخُْرِجْ أَضْغَانَكمُ‏ْ(37)

هَأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ  وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ  وَ اللَّهُ الْغَنىِ‏ُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ  وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيرَْكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكمُ(38)

ترجمه وتوضیح آیات راجع به آخر سوره محمد ( ص )

بلکه کسانی که در قلب آنها مرض است چنین گمان کردند که هرگز خدا بیرون نکند ( ظاهر ننماید ) کینه ­های آنان را (29)  و ای محمد اگر بخواهیم به تو می­نمائیم ( باطن آنها را ) پس هر آینه تو می­شناختی آنان  را به علامتیکه در سیمای آنها است و در گردانیدن گفتار و سخنان آنها  وخدا دانا  است به اعمال شما(30) و هر آینه شما را می­آزمائیم تا  آنکه بدانیم مجاهدین از شما و صابرین ( از شما را ) و نیز ما خبرهای شما را بیازمائیم (31) بحقیقت کسانیکه کافر شدند و بازداشتند مردم را از راه خدا  وبا پیامبر مشافه و مخالفت نمودند  پس از آنکه (حقانیت او ) بر آنان روشن و ظاهر  گردیده هرگز به خدا ضرری نمی­رسانند  وبه زودی اعمال آنها نابود می­گردد (32) ای کسانیکه ایمان آورده­اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول او را  و اعمال خود را باطل نگردانید(33) به حقیقت کسانییکه کافر شدند و از راه حق اعراض نمودند پس از آن در حال کفر مردند هرگز خدا آنان را نمی­آمرزد (34)، پس سستی نکنید و (مردم را ) برای صلح نخوانید و شما (مؤمنین ) علو  و برتری و غلبه دارید بر کفار و خدا با شما  است و هرگز اجر اعمال شما را کم نکند(35) جز این نیست که حیوه دنیا بازیچه و بیهوده خواهد بود و اگر ایمان آرید  و  پرهیزکاری نمائید مردهای شما را عطا می­کند و از مالهای شما سؤال نخواهد نمود (36) اگر از شما مالهایتان را بخواهد بجدیت بخل می­ورزید (و خدا) کینه­های شما را بیرون می­کند(37) آگاه باشید که شما خوانده می­شوید تا در راه خدا انفاق کنید پس بعضی از شما کسی است که بخل می­ورزد وکسی که بخل ورزد جز این نیست (که ضرر بخل ) عاید خودش خواهد گردید و خدا غنی و بی­نیاز است و شما فقیرانید و اگر ( از دین حق ) روی گردانید  واعراض کنید ( خدا شما را ) تبدیل گرداند  به گروهی غیر از شما و آنان مانند شما نمی­باشند ، بلکه بهتر از شما و مطیع امر خدا خواهند بود (38)

 

توضیح آیات

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخُْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانهَُمْ

وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ  وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فىِ لَحْنِ الْقَوْلِ  وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكمُ‏ْ

مفسرین گویند آیه در بیان حال منافقین فرود آمده زیرا که آنان  به ظاهر اظهار ایمان می­کردند و باطن آنان مملو از حقد و حسد ودشمنی و ضدیت با رسول الله و مؤمنین بوده و چنین گمان می­کردند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از سریره آنان خبر ندارد و تظاهر آنان به ایمان یا برای حفظ مال وجانشان بوده و یا به طمع غنیمت و مال که وقتی مسلمانها در جهاد فاتح می­گردیدند خود  را در غنیمت بردن داخل آنها انداخته و مطالبه قسمت کنند و یا برای جاسوسی و تفتیش که از وضعیت اسلام مطلع گردند و خبر به کفار دهند برای یکی از این جهات اظهار اسلام می­نمودند و شاید تمام این امور را منظور داشتند .

این است که در این آیه در مقام تعرض به آنها برآمده  وبه رسول خود خبر می­دهد که بلکه اینهائیکه به مرض قلبی گرفتارند و هرگز قلبشان از کینه و حسد خالی نمی­گردد چنین گمان می­کنند که کسی بر باطن آنان مطلع نمی­باشد ، ما اگر بخواهیم هر آینه بنمائیم آنها را به تو و منافقین را به علامتی بشناسی که از آنان ظاهر گردد و نیز آنها را می­شناسی ( فی لحن القول ) در مفردات در معنی لحن گفته ( اللحن صرف الکلام عن سننه الجاری علیه امّا بازاله الاعراب أو التصحیف و هو المذموم و ذلک أکثر استعمالاً و إما بازالته عن التصریح و صرفه بمعناه الی تعریض و فحوی و هو محمود عند أکثر الادباء من حیث البلاغه الخ 1

خلاصه آیه خبر می­دهد که کینه و ضدیت منافقین با مؤمنین که در باطنشان مخفی گردانیده­اند از سیمای آنان و از توریه در گفتار و کردارشان ظاهر می­گردد.

ودر منهج از ابی سعید نقل می­کند ( لحن قول ) بغض آنها است بر علی بن ابیطالب(علیه السلام) و نیز گفته ما در زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) منافقین را می­شناختیم به دشمنی کردن آنان با علی بن ابیطالب (علیه السلام ) و مثل همین روایت نیز از جابربن عبد الله انصاری نقل شده .

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتىَ‏ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكمُ‏ْ وَ الصَّابرِِينَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَكمُ‏ْ

به روایت طبرسی ابوبکر ( ولنبلونکم ) و بعد او را لنعلم بیاء قرائت نموده و از ابی جعفر محمد باقر نیز چنین روایت شده لکن باقی قراء به نون قرائت نموده­اند و یعقوب واو نبلو را ساکن گردانیده .

چون بعد از لام ( لنبلونکم ) قسم مأخوذ است ، خدا قسم یاد نموده که البته شمائیکه ایمان آورده­اید بایستی در مورد امتحان واقع گردید از جهاد و صبر بر ایذاء کفار و غیره تا ظاهر گردد که کدام یک از شما در راه خدا جهاد می­کنید و صبر بر ناملائمات مثل کشته شدن و مجروح گردیدن و باقی ناملایمات دارید یا نه .

( نعلم ) در آیه اگر چه معنی تحت اللفظی آن این است که شما را امتحان می­کنیم تا آنکه بدانیم لکن چنانچه در محل خود مبرهن گردیده علم خدا ازلی و ابدی است ، گذشته و آینده در علم حضوری حق تعالی یکسان است ، در ازل وابد می­دانست که مجاهدین و صابرین کیانند و مرتدین چه کسانی خواهند بود .

این است که بین مفسرین در توجیه کلمه ( نعلم ) گفتاری است به قولی تا آنکه مؤمنین بدانند ، یا آنکه خلق خدا مؤمنین را از منافقین تمیز دهند یا آنکه بدانیم جهاد شما موجود است ، زیرا که غرض وجود جهاد است و به قولی با آنان معامله کسی را کنیم که نمی­داند و توجهات دیگری نیز شده است .

1. لحن گردانیدن کلام است از قاعده ئیکه جاری بر آن است و آن یا به تغییر دادن اعراب آن  است یا کم و زیاد کردن الفاظ آن و این قسم از لحن مذموم است ( ولحن ) را بیشتر در همین معنی استعمال می­نمایند و یا کلام را تغییر می­دهند و می­گردانند آنرا به معنائی که از آن تعریض و فحوی باشد و به آن معنی نزد بیشتر أدباء از حیث بلاغت محود و نیکو است .

وشاید مقصود از ( نعلم ) که ما بدانیم نه آن علم ازلی و ابدی خدا باشد که نداند و تمیز ندهد بین مجاهدین و غیر آنها تا وقتی وقوع خارجی پیدا نماید بلکه مقصود تعلق علم ازلی الهی است بر معلوم خارجی یعنی در ازل البته می­دانست که مجاهدین کیا­نند و غیر آنان کیانند لکن تعلق علم ازلی بر معلوم خارجی وقتی تحقق پذیرد که معلوم در مرتبه خودش واقع گردد.

و به این بیانی که کردیم معنی آیه چنین می­شود که ما مؤمنین را آزمایش می­کنیم تا آنکه آنچه در علم ازلی ما گذشته بر معلوم خارجی تعلق گیرد آنوقت بدانیم یعنی بین مجاهدین و غیر آنها تمیز پیدا گردد ( و الله عالم به أسرار کلامه )

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّواْ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ‏َ لهَُمُ الهُْدَى‏ لَن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيًْا وَ سَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ

کسانیکه کافر شدند وعلاوه بر کفرخود دیگران را نیز از راه خدا مانع گشتند و کسان خود و مردم را اغواء گردانیدند وبه تدلیسات شیطانی راه آنها را به سوی خدا بستند و به اضافه مشاقه و مشاجره با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمودند و پس از آنکه حجت بر آنها تمام شده و طریق هدایت یعنی دین اسلام و قرآن نزد آنان آشکار گردید ودر کتابهای خود مثل تورات و انجیل و باقی کتب آسمانی که نبی خاتم را به اسم و نسب و علاماتی معرفی نموده آنان فهمیده و دانسته ضدیت نمودند.

چنین مردمانی بایست بدانند که هرگز کفر و دشمنی آنها به خدا ضرر نخواهد رسانید بلکه ضرر آن بازگشت به خودشان خواهد نمود و خدا مستغنی و بی نیاز است :

گر جمله کاینات کافر گردند                                  بر دامن کبریاش ننشیند گرد

اگر به فرض آنان اعمال خوبی داشته باشند در اثر کفرشان اعمال آنها حبط و بی اثر خواهد گردید. اشاره به این که عمل نیک وقتی اثر می­بخشد که با ایمان توأم گردد بلکه به دلالت آن آیه : ( إنما یتقبل الله من المتقین ) وقتی عمل به درجه قبول می­رسد که با ایمان و تقوی همراه باشد .

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَكمُ

خطاب به مومنین نموده که شمائیکه ایمان آورده­اید مجرد گفتن شهادتین کافی نیست بلکه بایستی خدا و رسول را اطاعت نمائید و فرمان رسول همان فرمان خدا است که باید در تمام اوامر و نواهی و آنچه به شما دستور می­دهد بپذیرید و أعمال خود را به ریاء وعجب و سمعه یا بر خلاف گفته رسول باطل ننمائید.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثمُ‏َّ مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ

کفر به معنای پوشانیدن است و کافر کسی را گویند که حق را می­پوشاند و به عملش دیگران را نیز از حق بازمی­دارد و طریق سلوک راه هدایت را می­بندد پس از آن می­میرد خواه به مرگ طبیعی باشد که در جنگ بدر به دست مسلمانها گشته شده­اند چنانچه بعضی را رأی بر این است که شأن نزول آیه را جع به کفاری است که در جنگ بدر کشته شده­اند اگر چه آیه مطلق است و شامل تمام کفار می­گردد که چنین کسانی مشمول مغفرت و رحمت الهی نمی­گردند زیرا کسیکه در حال کفر بمیرد راه هدایت به سوی خدا را بسته گردانیده همیشه به عذاب گرفتار است و خدا هرگز وی را نخواهد آمرزید .          

فَلَا تَهِنُواْ وَ تَدْعُواْ إِلىَ السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَترَِكمُ‏ْ أَعْمَالَكُمْ

جمله ( فلا تهنوا ) یا عطف به آیه جلو است و یا به جمله مستأنفه است و آیه خطاب به مومنین نموده که شمائیکه ایمان آورده­اید در جهاد فی سبیل الله سستی نکنید و از ترس کشته شدن و جنگ واقع گردیدن کفار را به صلح نخوانید اشاره به اینکه این عمل سستی و عدم استقامت و متانت شما را در ایمان می­رساندچگونه چنین می­کنید در صورتی که شما بر آنان علو و برتری دارید زیرا که خدا با شما است : ( ید الله فوق أیدیهم ).

( وأنتم الاعلون) نظیر قوله تعالی است که فرموده : ( وأنتم الاعلون إن کنتم مومنین ) یعنی در صورتی که شما مومنین که به ظاهر اسلام آورده­اید؛ اگر به شرائط اسلام عمل کنید و مطیع امر خدا و رسول گردید، علو وبرتری دارید و غالب می­شوید بر کفار زیرا چون قلب و دل شما پیوسته به نور معرفت است شما با خدائید و خدا با شما است ، یعنی حیات دنیا بدون تحصیل تقوی بیهوده خواهد بود . نظر لطف او همیشه شامل حال شما می­باشد ، قوله تعالی ( هو معکم أینما کنتم ) و هرگز ناقص نگرداند أعمال شما را بلکه به دلالت آن آیه ( من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها ) أعمال شما را به ده برابر زیاد خواهد گردانید .

إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ  وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ يُؤْتِكمُ‏ْ أُجُورَكُمْ وَ لَا يَسَْلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ

ظاهراً آیه در مقام تشویق مؤمنین است به ایمان و تقوی و جهاد فی سبیل الله که بدانند حیات دنیا ( من حیث هی ) قطع نظر از تحصیل کمالات روحانی و نفسانی کار بیهوده و مثل بازیهای بچه گانه است که هیچ فائده وأثری بر آن مترتب نخواهد گردید ، لکن اگر ایمان آرید ، ایمان واقعی و تقوی را شعار خود نمائید ، آن وقت خدا به شما أجر عنایت می­نماید ، یعنی در این صورت که با ایمان باشید و تحصیل تقوی نمودید ، آن وقت حیات دنیوی شما ذی قیمت می­شود  و  از آن فائده کامل نصیب شما می­گردد ( ولا یسألکم اموالکم ) به قرینه آیات بالا شاید مقصود چنین باشد که خدا غنی بالذات است ، از شما مال نمی­خواهد ، چنانچه در آیات دیگر پیامبر اکرم فرموده ، من از شما أجر رسالت نمی­خواهم و نیز حکایه از پیامبران دیگر که به مردم می­گفتند مزد وأجری از شما برای خود نمی­طلبیم ، أجر ما بر خدا است ، عمده چیزیکه از شما سؤال می­شود ایمان وتقوی وجهاد فی سبیل الله است و این معنی به سیاق آیات نزدیکتر از آن توجیهی است که بعض مفسرین کرده­اند که ما تمام مال شما را نمی­خواهیم ، بلکه اندکی از آن ، یعنی ده یک یا بیست یک که راجع به زکوه است بایستی انفاق نمائید .   

إِن يَسَْلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ وَ يخُْرِجْ أَضْغَانَكمُ‏ْ

( فیحفکم ) احفاء و الحاف در لغت به معنی مبالغه بسیار نمودن است ، یعنی اگر خدا از مال شما بخواهد و در خواستن مبالغه نماید شما بخل می­ورزید و نمی­دهید و آن قساوت و کینه­های درونی شما ظاهر می­گردد.

هَأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ  وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ  وَ اللَّهُ الْغَنىِ‏ُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ 

( ها أنتم )هاء تنبیه ( و أنتم ) مبتداء و خبرش ( هؤلاء ) یعنی آگاه باشید و اشاره به جماعت مؤمنین است که شما خوانده می­شوید تا در راه خدا انفاق کنید ، بعض از شما کسانی می­باشید که بخل می­ورزید و زکوه و غیر آن از حقوق واجبه را نمی­دهید و بایست بدانید کسیکه از دادن قدر واجب از مال خودداری کند ضررش عاید خودش می­شود و خدا غنی و بی­ نیاز است ، شاید اشاره به این باشد اگر خدا بخواهد همه را غنی و بی­نیاز گرداند قدرت دارد ، ولکن نظر به فقر ذاتی شما که مالیکه امروز به دست شما است عاریتی است و می­توانید با انفاق در راه خدا به چندین برابر در قیامت که در منتهی درجه بیچارگی و در ماندگی می­باشید عوض بگیرید .

و اگر اراده­اش تعلق گیرد که فقیر را نیز مثل شما مالدار و ثروتمند گرداند قدرت دارد ولکن از روی حکمت ونظام عالم بایستی چنین باشد که بعضی از شما غنی وبعضی فقیر باشید ، تا آنکه فقیر در اثر صبر در فقر به سعادت برسد و غنی با انفاق و شکر بر نعمت جزای وافر نصیب وی گردد و به علاوه غنی بتواند که فقیر را برای انجام کارهایش أجیر نماید .

وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيرَْكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكمُ

در مقام سرزنش مؤمنین زمان رسول أکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برآمده و خطاب به آنان نموده که اگر شما از حق اعراض نمائید و اطاعت أمر رسول را نکنید شما را تبدیل می­کنیم به گروهی که مانند شما نباشند .

مفسرین از شیعه وسنی از ابوهریره چنین نقل می­کنند که پس از فرود آمدن این آیه جماعتی از اصحاب از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال می­کنند که آنهائیکه مثل ما نیستند کیانند و در آن وقت سلمان فارسی پهلوی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود ، حضرت دست بر ران او زد وفرمود( هذا وقومه ) این و قوم اویند ، قسم به آن خدائیکه جان من به دست اوست اگر ایمان در ( ثریا ) 1   باشد هر آینه مردمی از فارس آنرا می­گیرند و ابو بصیر از ابی جعفر روایت می­کند که در معنی آیه چنین فرمود( یا معشر العرب إن تتولوا یستبدل قوماً غیرکم یعنی الموالی) 2  ونیز از ابی عبد الله روایت می­کند که فرموده (قدو الله ابدل بهم خیراً منهم الموالی )3

 

1.  ( ثریا ) ستاره­ئی است معروف .

2. ای گروه عرب اگر از حکم خدا اعراض کنید خدا تبدیل می­گرداند شما را به غیر دوستان ما اهل البیت .

3. قسم به خدا که بدل گردانید به ایشان بهتر از آنها که موالی و شیعیان اهل بیتند .