کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الطور: آيات 1 تا 49 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 337
سورة الطور

تسع و اربعون آية و هى مكيّة

 [سوره الطور (52): آيات 1 تا 28]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ الطُّورِ (1) وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ (2) فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ (3) وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ (4)

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (5) وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (6) إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ (7) ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (8) يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (9)

وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً (10) فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (11) الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ (12) يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (13) هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (14)

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (15) اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ (17) فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (18) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19)

مُتَّكِئِينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (20) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ (21) وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (22) يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ (23) وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ (24)

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (25) قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ (26) فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (27) إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ (28)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 338

ترجمه‏

سوره طور چهل و نه آيه و سيصد و دوازده كلمة و هزار و پانصد حرف است و در مكه فرود آمده‏

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عامّ و خاصّ‏

قسم بكوه (سينا) (2)

و كتاب نوشته شده، (3)

در صحيفه گشوده‏

و قسم بخانه آباد گرديده (مكه)

و قسم بسقف بلند برافراشته و (آسمان) (5)

و قسم بدرياى افروخته (6)

كه حقيقة عذاب پروردگار تو واقع خواهد بود (7)

و نيست از آن عذاب دفع كننده‏اى (8)

روزى كه حركت كند آسمان حركتى (9)

و سير كنند كوه‏ها سير كردنى (10)

پس واى در آن روز بحال تكذيب كننده‏گان (11)

و (آنان) كسانى ميباشند كه در باطل بازى ميكنند (12)

روزى كه بسرعت بسوى آتش جهنم خوانده ميشوند (13)

 (اى كافرين) اين آن آتشى است كه شما تكذيب و انكار ميكرديد (14)

آيا اين (آتش) سحر است يا شما نمى‏بينيد (15)

در آن درآييد (16) براى شما مساويست خواهد صبر كنيد يا صبر نكنيد، بدرستى جزاء داده شده‏ايد بآنچه عمل ميكرديد (17)

بحقيقت پرهيزكاران در بهشت‏ها و نعمتها متنعم خواهند بود (18)

بآنچه پروردگارشان بآنها عطا نموده و آنان را از عذاب جهنم نگاه داشته (19)

 (اى) اهل بهشت بخوريد و بياشاميد گوارا است شما را بسبب اعمال (نيكى كه در دنيا) عمل ميكرديد (20)

در حالى كه تكيه كنندگان باشيد بر تختهاى پيوسته و آنها را با حور العين تزويج نموديم (21)

و كسانى كه ايمان                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 339

 آوردند (22) و فرزندانى از آنهايى كه در ايمان پيروى آنان گرديدند به آنها ملحق ميگردانيم و از كار نيكوى آنان چيزى كم نكنيم (23) هر مردى در گرو و رهين اعمال خود خواهد بود (24)

و بر نعمت پرهيز كاران بميوه و گوشت از آنچه ميخواهند و طالب آنند بيافزائيم (25)

 (اهل بهشت) از يكديگر بربايند جام (شرابى را) كه نه عمل لغوى در آن آيد و نه گناهى (25)

و پسرانى بر آنان دور بزنند كه گويا آنها مرواريد پوشيده‏اى ميباشند

بعضى (از اهل بهشت) بر بعض ديگر رو آرند و از (عمل) هم مى‏پرسند (26)

آنان گفتند ما پيش از اين در اهل خودمان (از عذاب) ترسناك بوديم (27)

پس خدا بر ما منت گذاشت و ما را از آتش سوزان باز داشت (28)

و بدرستى پيش از اين چنين بوديم كه ميخوانديم او را زيرا كه او است (خداى نيكو كار مهربان) (29)

توضيح آيات‏

وَ الطُّورِ (طور) در لغت بمعنى كوه است و الف و لام عهد شايد اشاره بكوه معين باشد و اكثر مفسرين گويند آن طور سينا است كه در ارض مقدس حضرت موسى «ع» با خدا تكلم مينمود و براى شرافت آن است كه خدا بآن قسم ياد نموده.

و بعضى گفته‏اند الف و لام (الطور) الف و لام جنس است و مقصود مطلق كوه‏ها است كه استحكام زمين بآنها است و منابع نباتات خواهد بود.

و از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته آن كوهى است كه منبع نباتات باشد.

ديگرى گفته مراد دو كوه است يكى را تينا گويند نظر به اينكه در آن انجير بسيار است و ديگرى را كوه زينا نامند براى آنكه در آن زيتون زياد است.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 340

 و بقول ديگر (طور) مأخوذ از طار است يعنى قسم بآنچه اوج ايجاد و مبدء آفرينش طيران مينمايد بارض مواد يا از عالم غيب طيران نموده و فرود ميآيد بعالم شهادت. (منهج) وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ سوگند به كتاب نوشته شده كه در صحيفه گشوده براى خواندن باز گرديده كتاب عبارت از جمع مطالبى است كه در ورقهايى نوشته شده و بين دفتين محفوظ گرديده.

و شايد مقصود قرآن باشد يا الواح توراة اگر مقصود از طور كوه طور باشد كه محل مناجات حضرت موسى «ع» بود كتاب را همان الواح تورات گرفتن مناسب‏تر است و اگر مقصود از كتاب لوح محفوظ باشد شامل ميگردد تمام علوم مكتوبه‏اى كه خداوند بآنها قسم ياد ميكند.

و شايد مقصود صحيفه اعمال بشر باشد كه در قيامت براى آنها گشوده خواهد گرديد خداى تعالى در قرآن مجيد در سوره بنى اسرائيل آيه (14) فرموده:

 (وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً) «1» و شايد مقصود از كتاب آن علوم و معارفى است كه در قلوب انبياء نشر داده شده.

وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ قسم بخانه آباد گرديده شده شايد مقصود كعبه معظمه باشد كه بكثرت حاجيان معمور گرديده و چنانچه در اخبار رسيده آن اول زمينى است كه خلقت گرديده.

و بعضى گفته‏اند در آسمان چهارم يا هفتم بالاى كعبه خانه‏ايست كه آن را

__________________________________________________

1- تمام آيه (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ الخ) خلاصه معنى آيه اين است كه اعمال هر انسانى طوق گردن او و با وى هميشه همراهست و در قيامت گشوده ميگردد و بوى گفته ميشود بخوان كتاب اعمال خود را كه در حساب او خودت كافى ميباشى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 341

صراح نامند و حرمت آن در آسمان مثل حرمت كعبه است در زمين.

از حضرت امير عليه السّلام چنين روايت شده كه هر روز هفتاد هزار فرشته در آن طواف ميكنند و حرمت آن در آسمان مثل حرمت كعبه است در زمين.

ديگرى گفته مقصود از بيت معمور قلب مؤمن است كه عرش رحمن ناميده شده و عمارت آن بمعرفت و خلوص انجام گيرد يعنى قسم بقلب اهل ايمان چنانچه در اوصاف مؤمن فرموده (أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ).

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ قسم بآسمان و سقف بلند برافراشته آن كه مجمع انوار حكمت و مخزن اسرار و منشأ فيوضات خواهد بود.

و از ابن عباس و مجاهد نقل شده كه مقصود از (سقف مرفوع) عرش رحمن است.

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ بنا بر اينكه مأخوذ باشد از (شجرت التنور) يعنى تنور از آتش پر گرديده يعنى سوگند بدرياى مملو افروخته شده از آتش قوله تعالى (وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ) و شايد مقصود مطلق دريا باشد در حديث آمده‏

 (البحر نار فى نار)

و نيز از رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم روايت ميكنند كه فرموده روز قيامت دريا را پر از آتش كنند و آن را بآب دريا برافروزند و بروايت ديگر روز قيامت دريا را بتابند و بهم متصل گردانند تا همه يك دريا گردد و همه كفار را در آن اندازند (منهج) بعض مفسرين از اهل تحقيق چنين نقل ميكنند كه گفته مقصود از (طور) نفس انسان است كه موسى قلب با حق سبحانه مناجات ميكند و (كِتابٍ مَسْطُورٍ) ايمان است كه در (رَقٍّ مَنْشُورٍ) قلب بقلم رحمت ازلى نوشته شده (كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ) و (بيت معمور) سرّ عارفان است كه بنظرات تجليات سبحانى آباد گرديده و (سقف مرفوع) روح رفيع القدر و درجات او بسوى حق تعالى است كه سقف خانه دلست و (بحر مسجور) دلى است كه بآتش محبت تافته شده.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 342

 و نيز از عبد العزيز مكى است كه گفته مقصود از طور نبى خاتم است كه دين او در زمين مثل كوه تا قيامت ثابت و برقرار خواهد بود و سوگند (بكتاب مسطور) قرآن است كه در لوح محفوظ در ورقها منشور گرديده و (بيت المعمور) دار كرامت است و سقف مرفوع سر مبارك رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است و گفته (و اللَّه) آن سقفى است بلند و در دنيا و آخرت مشهود است (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ) قلب محمّد است كه از محبت خدا مملو بوده.

خلاصه خداوند سوگند ياد نموده بنفس محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم عموما و برأسه خصوصا و بقلبه ضياء و نورا و بكتاب او حجة پس حبيب بحبيب قسم ياد نمود.

 (تفسير روح البيان) إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ ما لَهُ مِنْ دافِعٍ اين جمله جواب قسم است خداوند به پنج اصلى كه اصول عالم و قوام عالم باو است سوگند ياد مينمايد، بطور و كتاب مسطور، و بيت معمور، و سقف مرفوع، و بحر مسجور، كه بحقيقت و درستى عذاب پروردگار تو واقع و محقق است.

و چون بايستى قسم و آنچه بر اثبات آن قسم ياد ميكنند با هم مناسبت داشته باشند كه قسم شاهد و گواه آن شيئى باشد پس باين لحاظ ممكن است آيات را باطلاق خود باقى گذاريم و اينطور توضيح نمائيم.

كه الف و لام (الطور) جنس باشد نه عهد يعنى قسم بتمام كوه‏ها كه ستون زمين است و زمين آرام گاه و محل نشو و ارتقاء بشر است (وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ) امّ الكتاب يا لوح محفوظ باشد كه مبدء آفرينش تمام امورى كه در عالم خلقت بتدريج واقع ميگردد در ابتداء آفرينش بقلم قدرت در آنجا ثبت نموده‏

 (جفّ القلم بما هو كائن الى يوم القيامة)

و (الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ) عالم طبيعت و اوضاع ارضى از جمادات و نباتات و حيوانات باشد كه همه آنها براى نفع انسان تحقق و تعمير گرديده و براى پيدايش او مسخر امر تكوينى شده‏اند و (السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ) اوضاع سماوى از كرات و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 343

 ستارگان و تمام مخلوقاتى باشند كه در آن تكون يافته‏اند كه بمنزله سقف زمين ميباشند (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ) اشاره بدرياها و آنچه در آن است كه مملو از موجودات دريايى است.

خلاصه شايد آيات در مقام اثبات عذاب كفار برآمده و اشاره باين دارد كه همين طورى كه اجزاء كائنات مطابق حكمت و نظام عالم هر چيزى در محل و موقع خود محقق و ثابت گرديده و تخلف بردار نيست همين طور عذاب كفار و معاندين و جايگاه آنان كه جهنم است آنهم محقق و ثابت و پا برجا است و دافعى و مانعى براى آن نيست در سوره اعراف آيه 178 فرموده (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ) «1» و در جاى ديگر «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ» و نيز آيات ديگر كه شاهد بر آن است.

ْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً- وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ‏

 ذات احديت بعد از آنكه آثار رحمت خود و خلقت موجودات را بعنوان قسم نذكر ميدهد كه همين طورى كه آسمان و كوه و دريا و عالم آباد هر چيزى بجاى خود ثابت و برقرار و در لوح محفوظ ثبت گرديده همين طور وقوع عذاب بر ترتيب نظام عالم مترتب خواهد گرديد پس از آن در مقام موقع پيدايش عذاب براى مستحقين برآمده كه آنهم روى ميزان نظام عالم مترتب گرديده و آن وقتى ظاهر ميگردد كه بشدت آسمان بحركت آيد و كوه‏ها از جاى خود روان شوند.

اشاره به اينكه در موقع ظهور عالم قيامت عالم ماديات كه بنظر شما ثابت و هر چيزى در محل خود استوار و بيك نظم و نسق آن طورى كه تشكيل نظام عالم منوط آن بود باراده ايزد متعال از هم پراكنده و متفرق خواهد گرديد و عالم دنياى بشرى‏

__________________________________________________

1- لام لجهنم لام غايت است يعنى عاقبت بسيارى از جن و انسان در اثر مخالفت بجهنم كشيده خواهند شد نه اينكه براى جهنم خلق شده باشند مثل قوله تعالى:

 (فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً) آل فرعون موسى را نگرفتند كه دشمن و سبب حزن آنها گردد لكن عاقبت كارشان چنين شد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 344

تبديل مى‏گردد بعالم اخروى خلاصه عالم دنيا منحل و عالم قيامت ظاهر ميگردد فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ پس در آن روز واى يا ويل كه گويند چاهى است در جهنم بنام ويل براى كسانى است كه پيمبران و سفراء الهى را تكذيب نمودند و نسبت ناروا مثل دروغگويى يا جنون يا سحر بآنها دادند.

الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ در مقام اوصاف تكذيب كنندگان انبياء برآمده كه آنان كسانى ميباشند كه در باطل و امور طبيعى كه استوار نيست و در جنب امور روحانى و معارف الهى ناچيز مينمايد و ناپايدار است بازى ميكنند زيرا كه گفتار و اعمال آنان مثل بچه‏ها و ديوانگان است كه از روى عقل و بصيرت نيست، اگر آنان در بيهوده كارى فرو نرفته بودند نسبت ناروا به پيمبران نميدادند و آن بزرگواران را ساحر و كذاب و ديوانه نمى‏ناميدند.

يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ جمله (يوم يدعون) بدل آيه بالا (يوم تمور) ميباشد (دعا) يعنى (دفعا) روزى كه بر كافرين عذاب واقع ميگردد آنان را بطور اجبار بسوى جهنم ميكشانند بآنها گفته ميشود اين همان آتشى خواهد بود كه پيمبران گوش زد شما نمودند و شما باور ننموديد و در مقام تحقيق برنيامده و از روى تعصب و هواى نفسانى آن را افسانه گرفتيد و در مقام دشمنى و ايذاء رسولان حق برآمديد.

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ همزه (ا فسحر) همزه استفهامى در مقام سرزنش كفار است كه شمايى كه معجزات و وحى الهى را سحر مينماميديد آيا اينكه مى‏بينيد از انواع عذاب سحر و امر باطل است يا آنكه همانطورى كه در دنيا چشم دل شما كور بود و حقانيت و آثار صدق گفتار آنها را نميديديد اين عذاب كذايى را هم نمى‏بينيد- چون در دنيا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 345

 انكار حق و اهل حق را نمودند حال در منزلگاه خود جهنم كه مملو از شكنجه و عذاب است درآييد و اين عذاب جهنم جزاء و كيفر عمل شما است خواه صبر كنيد يا صبر نكنيد عذاب از شما بازداشته نخواهد شد زيرا چنانچه در آيه بالا تذكر داده شد عذاب بر آنها واقع است و دفع كننده‏اى براى آن نيز نميباشد و اين عذابى است كه در دنيا اهلش براى خود تهيه نموده‏اند.

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ پس از تهديد كسانى كه انكار آيات الهى را نمودند و تابع هواى نفسانى گرديدند و عمر خود را در لهو و لعب گذرانيدند بپرهيزكاران و كسانى كه خوددارى نمودند از پيروى نفس و شيطان و مطيع حق و سفراء و رسولان الهى گرديدند و پرهيزكارى ملكه آنها گرديده تا آنكه متصف گرديدند بصفت تقوى آنان را ببهشت و نعمتهاى آن بشارت ميدهند.

و بايد دانست كه تقوى مقام ارجمندى است و مرتبه تقوى فوق مرتبه ايمان است هر مؤمنى داراى ملكه تقوى نيست اگر چه داراى ايمان باشد لكن بعكس هر شخص با تقوايى داراى ايمان خواهد بود.

خلاصه آيه در مقام بيان درجات متقيان است كه روزى كه آسمان شكافته و اجزاء زمين متفرق و عالم دنيا منحل ميگردد و كافرين در آتش كشيده ميشوند در آن روز قيامت مؤمن با تقوى در بهشتها و نعمتهاى فراوان متنعم و بآنچه پروردگار آنها بايشان عطا نموده و آنان را از عذاب دردناك جهنم نگاه داشته شادمانند (فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ) (ماء) موصوله عموم دارد و عطاء پروردگار منحصر بنعمتهاى جسمانى نيست شايد مقصود اين باشد كه متقين از تمام نعمت‏هاى روحانى و جسمانى محظوظ و از هر رنج و تعب و عذاب و آفتى در وقايه و امان حق تعالى محفوظ خواهند بود قوله تعالى (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ)

   مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 346

 كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ مُتَّكِئِينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ خطاب به بهشتيان است كه از نعمت‏هاى بهشت بخوريد و بياشاميد گوارا باد شما را بدون آنكه براى شما زحمتى و مرضى ايجاد نمايد در حالى كه در تختهاى مرصع پهلوى هم چسبيده شده محظوظ و شادمان خواهيد بود و باهل بهشت حوريان سفيد رو و فراخ چشمان را ازدواج ميگردانيم.

از زيد بن ارقم روايت ميكنند كه مردى از اهل كتاب آمد نزد رسول اللَّه و گفت يا أب القاسم آيا چنين گمان ميكنى كه اهل بهشت ميخورند و مى‏آشامند حضرت در پاسخ فرمود قسم بآنكسى كه نفس من بدست قدرت او است هر مردى از اهل بهشت بقدر يكصد مرد قوّت پيدا مينمايد برخوردن و آشاميدن و جماع نمودن آن مرد گفت فضولات آن چطور مى‏شود فرمود عرق مى‏شود و بوى آن عرق مثل بوى مشك است.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ سخنان مفسرين در توضيح آيه 1- ذرية اعم است از كودكانى كه در حال كودكى مرده‏اند يا اولاد كبار، اولاد صغار از جهت ايمان پدر و مادر ملحق بآنان ميگردند چنانچه در بعض احكام اسلام مثل طهارتشان و حفظ مال و جانشان و غير اينها تابعند و اولاد آن كبار از جهت ايمان خودشان بآنها ملحق مى‏گردند و لو اينكه در مرتبه ايمان دون‏تر و پست‏تر باشند.

و اين تفضل ديگرى است نسبت باشخاص با ايمان و تقوى كه اولادان آنها را به آنها ملحق مى‏گرداند براى روشنى چشم آنها كه همان طورى كه در دنيا علاقه بآنها داشتند و دوست ميداشتند با آنها باشند در بهشت نيز از اين نعمت بزرگ متمتع گردند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 347

 2- از ابن عباس روايت شده كه اولادان كبار كه بحد بلوغ رسيده‏اند بپدران ملحق ميگردند اگرچه در عمل قاصر باشند و اگر گفته شود چگونه در ثواب ملحق بآنها مى‏گردند با آنكه مستحق نيستند، در پاسخ گفته مى‏شود اولادان با پدر و مادر در يك مكان جمع مى‏شوند نه آنكه در ثواب و مرتبه ملحق بآنها گردند.

و از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت مى‏كنند كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرموده مؤمنين و اولادان آنها در بهشتند و همين آيه را تلاوت مينمايند.

و از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه اطفال مؤمنين را برسم هديه و تعارف نزد پدرانشان ميبرند. (مجمع البيان) و شايد سرش اين باشد كه همين طورى كه بنا بر حديث مشهور هر كس در دنيا هر چه را دوست دارد در قيامت با او محشور ميگردد و لو آنكه سنگى باشد و چون در قيامت هر چيزى بمنتهى درجه كمال ميرسد اين است كه مهر و محبت نيز كه از خصوصيات كمال نفسانى است آن نيز بدرجه كمال ميرسد و معلوم است كه انسان در دنيا هيچ چيزى را بقدر اولاد دوست نميدارد خصوصا اولاد صغار و كودكانى كه در دنيا از دست او رفته‏اند اين است كه مؤمنين خصوصا متقين هر چه را دوست ميداشتند با آنها جمع خواهند گرديد كه از هر نعمتى خواه جسمانى باشد و خواه روحانى متمتع و بهره‏مند گردند كه نعمت بر آنها تمام گردد.

 (وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ) ظاهرا آيه در مقام امتنان بر اشخاص با تقوى است كه در صورتى كه اولادانشان كه در مقام و رتبه آنان نيستند براى روشنى چشم آنها ملحق بآنها ميگردانيم چيزى از عمل آنان كم نمى‏كنيم بلكه اين هم يك تفضلى است زائد بر تمام نعمت‏هاى جسمانى و روحانى آنها (كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ) اشاره به اينكه هر مردى رهين عمل خود او است و از عمل بد ديگرى مؤاخذه نميشود و اين آيه را هر گاه با آن آيه (لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏) جمع كنيم چنين نتيجه ميدهد كه نه كسى را بعمل بد كسى مؤاخذ ميكنند و نه از عمل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 348

 خير كسى ديگرى بهره‏مند مى‏گردد.

در اينجا اشاره به اينكه اين الحاق ذريّه را بپدر و مادر با آنكه در مرتبه آنها نيستند آن نيز مثل باقى نعمت‏هايى است كه بمتقين عطاء ميكند راجع بسعى و كوشش پدران است كه تفضلا براى آنكه نعمت براى آنان تمام گردد اولادانشان را نيز ملحق بآنها ميگرداند، و در جاى ديگر فرموده (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ) «1» كه اصحاب يمين رهين عمل خود نيستند بلكه كفار و اشقياء چنينند اصحاب يمين كه مؤمنين و متقيانند تفضلاتى كه در باره آنان ميشود فوق عمل آنها است چنانچه هر عمل نيك آنها ده برابر بلكه نسبت ببعضى بسته بمقام و خلوص آنها حدّ و اندازه‏اى براى آن نيست زيرا كه آنها مورد الطاف الهى واقع گرديده‏اند.

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ باز در مقام نعمت‏هاى بهشتيان است كه ما براى متقيان از ميوه‏جات و گوشت و هر چه مايل گردند و از نعمت‏ها آنچه را بخواهند زياد مى‏كنيم كه ديگر در تحصيل آن زحمت و تعبى نخواهند داشت.

از (مما يشتهون) چنين معلوم ميشود كه اهل ايمان و تقوى آنچه اشتها كنند باراده خودشان موجود ميگردد زيرا كه آنان مظهر خلاقيت حق تعالى گرديده‏اند كه بخواهش و ميل خودشان هر چه بخواهند ايجاد مينمايند.

يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ اهل بهشت از يكديگر كاسه مملو از شراب بهشتى را بربايند و آن چنان شرابى است كه عقل را زائل نمى‏كند و باعث عمل بيهوده نميگردد.

اشاره به اينكه نعمت‏هايى كه براى اهل بهشت تهيه شده از هر آفت و گزندى خالى و صاف و بدون هيچ آفتى براى اهلش مهيا و آماده گرديده و مثل نعمت‏هاى‏

__________________________________________________

1- در سوره المدثر آيه 40 هر كسى و هر نفسى گرو اعمال خود او است مگر ياران دست راست‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 349

دنيوى مشوب بآلام و مشقات نيست اينجا كدرش را ميدهند و آنجا خالص را عطاء مى‏نمايند، و سرش اينست كه روح انسان و آن لطيفه ربانى در اينجا با طبيعت حيوانى مرتبط گرديده و نعمت‏هاى آن بمناسبت كدورت نفس كدر ميگردد اين است كه نعمت‏هاى آن مشوب بآلام خوشى آن محفوف بغم، سلامتى آن در معرض مرض حيات آن پيچيده شده بمرگ جوانى آن در شرف پيرى خواهد بود لكن اهل بهشت كسانى مى‏باشند كه از نكبت طبع و مزاحمت قواى شهوانى فارغ گرديده و در آن وقت طبيعت انسانى آنها تابع عقل بلكه با عقل كلى متحد گشته و سركشى نمى‏كند و مطيع مولا گرديده اين است كه همه طور نعمتى بدون آفت براى آنها مهيّا است.

و شايد مقصود از آن (كاسه) شراب مهر و حبّ الهى باشد كه متقيان از يكديگر ربوده‏اند و در اين مقام هر يك بر ديگرى سبقت ميگيرد و البته آن شرابى است خالص كه نصيب هر كس گرديده او را از هر عمل لغو و بى‏هوده‏اى باز ميدارد و شايد سابقين كه در سوره واقعه در اوصاف آنان فرموده (السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ) همين متقيان باشند كه در هر عمل خيرى بر ديگرى سبقت مى‏گيرند.

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ اهل بهشت همان طورى كه بر تختهاى سلطنتى خود تكيه زده‏اند باطراف آنان پسرانى در منتهاى جمال و زيبايى دور ميزنند و از شدت وجاهت و درخشندگى گويا مرواريدى ميباشند در صدف.

شايد تشبيه (بلؤلؤ مكنون) اشاره باشد بمعارف و صفات ارجمند بهشتيان كه در دنيا مثل لؤلؤ در صدف قلب آنان مخفى بوده و در آخرت بمرتبه ظهور ميرسد و همين طورى كه از باطن خودشان در دنيا محظوظ بودند در آخرت بحد كمال رسيده و تظاهر مينمايد زيرا كه در آخرت باطنها ظاهر ميگردد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 350

 وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ اين آيه نيز در مقام حظوظ بهشتيان است كه آنان علاوه بر نعمتهاى ديگر كه در دسترس آنها نهاده‏اند با هم مراوده و مجالست و مصاحبت دارند و از يكديگر سؤال مى‏كنند كه چه صفت و فضيلتى در شما بود كه شما را باين مقام كريمى رسانيد.

آنان در پاسخ گويند يكى از صفات حميده ما اين بود كه ما در دنيا در حالى كه با اهل دنيا معاشرت داشتيم در دل از عذاب خدا ترسناك بوديم و ما از كسانى بوديم كه در سوره (نازعات) آيه 40 و 41 فرموده: (وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏- فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏) و همان ترس ما از عذاب بود كه خدا بر ما منت گذارد و از عذاب سموم مهلك ما را نگاه داشت.

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ بهشتيان در سؤال و جواب يكديگر دو صفت نيك خود را ارائه مى‏دهند يكى خوف از حق تعالى كه ناشى از علم و معرفت آنها است بمقام الوهيت چنانچه فرموده (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) و ديگر رجاء و اميدوارى برحمت الهى زيرا كه خوف و رجاء دو صفت برگزيده اهل ايمان و تقوى خواهد بود كسى كه خدا را بصفت رحمانيت شناخت البته اميدوار بكرم او است، و هر گاه خدا را بصفت قاهريت شناخت از عذاب و سخط او هراسانست در حديث صحيح معصوم فرموده (خوف و رجاء در مؤمن بايستى مثل دو طرف ميزان مساوى باشد بقدرى كه اميدوار برحمت او است بهمان اندازه بدون كم و زياد از غضب او ترسناك باشد).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 351

 [سوره الطور (52): آيات 29 تا 49]

فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29) أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (31) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32) أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ (33)

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (34) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ (36) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (37) أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38)

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ (39) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ (41) أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ (42) أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (43)

وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ (44) فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ (45) يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (46) وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (47) وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (48)

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 352

ترجمه‏

 (اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) بآنان پند و اندرز ده زيرا تو بنعمت پروردگارت نه كاهنى (و نه ساحر) و نه ديوانه (30)

 (آيا كفار) مى‏گويند (كلام تو) شعر است و تو شاعرى (و گويند) منتظريم كه او دچار حوادث زمان گردد و بميرد

 (اى محمد) بگو منتظر باشيد كه محققا من با شما از انتظار كشنده‏گانم (32)

آيا عقولشان بآنان چنين (گفتارى) امر ميكند يا آنكه آنها گروه سركشانند

آيا ميگويند (اين آيات را خودش) بهم بافته بلكه ايمان نمى‏آورند (34)

 (اگر چنين است) و آنها راست ميگويند سخنى مثل قرآن بياورند (35)

 (آيا) از غير چيزى خلق گرديده شده‏اند يا آنكه خودشان خلق كننده و آفريننده مى‏باشند (36)

يا آنها آسمان و زمين را آفريده‏اند بلكه يقين ندارند (37)

آيا نزد آنها است خزينه‏هاى پروردگار تو يا آنكه آنها تسلط تام بر موجودات دارند (38)

آيا براى آنان نردبانى است كه بالا روند و (كلام ملائكه را بشنوند) پس بايد بر آنچه شنيده‏اند حجت ظاهرى آرند (39)

آيا براى (خدا) دختران است و براى شما پسران (40)

آيا تو از آنها اجر و مزدى گران سؤال ميكنى و غرامت آن بر آنان دشوار است (41)

آيا امور غيب و پنهان نزد آنها است و آنها مى‏نويسند (42)

يا ميخواهند مكر و حيله‏اى بكار برند (42) پس آنهايى كه كافر شدند در مكر و حيله واقع گرديده‏اند (43)

آيا از براى آنها الهى و آفريننده‏اى است غير از خداى پاك (يكتا) خداى تعالى منزه است از آنچه براى او شريك قرار ميدهند (44)

و اين كافرين وقتى به‏بينند پاره‏اى از آسمان بزمين افتاد گويند اين ابريست بهم پيوسته‏

پس (اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) واگذار آنان را تا بنگرند روزشان را كه چگونه بصعوبت و سختى هلاك خواهند گرديد (46)

آن روزى كه مكرشان آنان را چيزى از عذاب بى‏نياز نگرداند و آنها از يارى شدگان نخواهند بود (47)

و محققا براى كسانى كه ظلم كرده‏اند عذابى خواهد بود غير از عذاب آخرت لكن بيشتر آنها
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 353

 نمى‏دانند (48)

 (اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) بحكم پروردگارت (بر اذيت آنها صبر كن) زيرا كه تو در حفظ و حمايت مايى و تسبيح و ستايش نما پروردگار خود را هنگامى كه ميايستى‏

و پاره‏اى از شب تسبيح كن او را و آن هنگامى كه ستارگان پشت مى‏نمايند (يعنى بروشنى صبح غائب ميگردند (نيز او را ستايش نما).

توضيح آيات‏

فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ خداوند در اين آيه برسول خود امر ميكند كه كفار را متذكر گردان و بوظيفه خود عمل نما تو بانعام و كراماتى كه پروردگار تو بتو عنايت نموده نه كاهنى و نه مجنون و نه شاعر.

كاهن كسى را گويند كه بتوسط جن و شياطين گاهى امور غير عادى از وى ظهور و بروز مى‏نمايد و مدّعى علم غيب است و باطل را بنظر مردم حق جلوه ميدهد و اغلب اخبار او دروغ و كذب است و معلوم نيست كه كاهنى ادعاى پيغمبرى كرده باشد.

و آدم ديوانه كسى را گويند كه اعمال و اقوال غير مضبوط از او سر زند كه از روى رويّه و فكر نباشد.

و شعر سخنان موزونى است كه داراى قافيه و نظم باشد و جاى تعجب است كه با اينكه اين سه صفتى كه كفار نسبت بشخص اول عالم امكان مى‏دادند با هم متناقص است و ممكن نيست در يك نفر با هم جمع شود كهانت كه از روى رياضت و تمرين نفس است و لو آنكه عمل شيطانى است لكن باز بتوسط عقل مشوب بوهم انجام                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 354

 مى‏گيرد و كاهن مى‏خواهد از عمل خود نتيجه بگيرد چطور ممكن است با جنون كه ناشى از بى‏خردى است با هم در يك نفر جمع شود:

و نيز اهل مكه صاحب لسان بودند و فصاحت و بلاغت قرآن را مى‏ديدند و مى‏دانستند كه آيات قرآنى از قبيل شعر نيست بلكه از قبيل گفتار آنان هم نيست تجاهل مى‏نمودند و حضرتش را شاعر ميگفتند.

خلاصه اين نسبتهاى ناروايى كه بحضرتش ميدادند تماما ناشى از حسد و كبر و لجاجت سر ميزده نه اينكه واقعا امر بر آنها متشبه شده باشد يا از روى ندانستگى و جهل گفته باشند.

و از آن خبث نفسى كه داشتند منتظر بودند حادثه‏اى بر آن حضرت از مرض يا مرگ يا مصيبتى ديگر برسد كه دست از عمل و تبليغ رسالت بردارد و ديگر نتواند اين آيات معجز نماى قرآنى را اظهار نمايد و مردم باو بگروند.

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ خطاب به پيمبر خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در جواب كفار بگو انتظار بكشيد كه بر من آفتى از مرگ يا چيز ديگرى وارد گردد و من هم با شما منتظر ميباشم كه وقتى مرگ يا عذابى بشما وارد گردد آن وقت متنبه ميگرديد و مى‏فهميد كه من ديوانه و خطاكارم يا شما.

آيه عطف بآيه بالا است و در مقام الزام رؤساء قريش فرود آمده كه خود را صاحب عقل و فطانت ميدانستند و اعتراض بآنها است كه شمايى كه خود را دانشمند و با خرد ميدانيد آيا عقل و فطانت شما چنين امر نموده كه انكار حق نمائيد در صورتى كه حكم عقل چنين نيست بلكه شما مردمان طاغى و ياغى هستيد و عقل خود را تابع هواى نفسانى نموده‏ايد.

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ اين آيه نيز عطف بآيه بالا است مثل آيات ديگر در مقام بيان اعجاز و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 355

 حقانيت قرآن برآمده كه اگر شما چنين پنداريد كه خودم آيات قرآن را بهم بافته‏ام شما هم مثل من عربيد و قرآن چنانچه فرموده (بعربى فصيح فرود آمده) اگر اين گمان شما راست و درست است شما هم سخنان و آياتى مثل اين قرآن بياوريد بلكه آن خباثت نفس شماست كه نميخواهيد ايمان آوريد.

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ اين آيه نيز در مقام الزام و احتجاج بمنكرين مبدء است كه بايستى رجوع بعقل خود نمائيد و فكر كنيد آيا شما بدون علت و سبب موجود گرديده‏ايد يا آنكه خودتان خود را خلق نموده‏ايد.

چون از بديهيات اوليه است كه هر حادثى محدث ميخواهد حتى بچه دو ساله‏اى اگر بيند چيزى كه نبوده جلو وى گذاشته شد باين طرف و آن طرف رو مى‏كند كه آورنده آن را به‏بيند حتى حيوانات نيز اين اندازه شعور دارند چه جاى انسان بالغ، اين است كه كلام الهى ميخواهد آنان را ملزم گرداند بشهادت عقلشان كه رجوع بعقلتان نمائيد كه وقتى وجود نداشتيد و بعد حادث گرديديد.

يكى از دو حال خارج نيست يا آنكه گوئيد بدون علت و سبب از لا شيئى بوجود آمده‏ايد اينكه بر خلاف بديهيات اوليه است و هيچ سفيهى چنين نميگويد كه شيئى كه نبوده بدون علت و سبب موجود گرديده يا چنين گمان مى‏كنيد كه خودتان خود را خلق نموده‏ايد اين هم بديهى البطلان خواهد بود چگونه ممكن است عدم علت و سبب وجود گردد عدم و وجود نقيض يكديگرند وجود، علت امر وجودى ميخواهد كه طرد عدم نمايد.

أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ اشاره به اينكه اگر قدرت داشتند كه خود را از نيستى بهستى آرند بايستى قدرت داشته باشند بر خلقت آسمانها و زمين زيرا كه وجود آنها مربوط بآسمانها و زمين است اول بايد آسمانها و زمين را در حال نيستى خودشان آفريده باشند پس از آن خود را بوجود آوردند نه چنين است بلكه اينان مردمانى مى‏باشند كه‏

  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 356

 از شدت خباثت نفسانى زير بار عقل خودشان هم نميروند تا آنكه يقين نمايند بوجود خالق قادر عالم توانا و تسليم فرمان او گردند.

بَلْ لا يُوقِنُونَ شايد اشاره باين باشد كه اصول عقايد بايد از روى براهين عقلى يقينى انجام گيرد توحيد تقليدى يقين آور نيست اين است كه كسانى كه در معارف خوض در ادله نميكنند و بگفته‏هاى ديگران و آباء و اجداد قانع ميگردند باندك شبهه‏اى عقايدشان خلل پذير ميگردد و دچار شك و ترديد خواهند گرديد.

پس بر هر فردى لازم و واجب است كه در عقايد تحقيق نمايد و معارف و اصول ديانت خود را تطبيق نمايد با براهين عقلى منطقى تا اقلا اگر بمرتبه (عين اليقين) كه از روى و جدان سرّى است و براى اهلش ميسر گرديده نرسد بمرتبه (علم اليقين) كه از طريق براهين عقلى حاصل ميگردد بمرتبه يقين برسد تا آنكه عقايد او ثابت و مستقر گردد أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ آيا خزينه‏هاى پروردگار تو نزد آنها است كه بينياز گرديده‏اند و هر گونه تصرفى بخواهند بكنند و بهيچ چيز محتاج نباشند يا آنكه نيازمند و بهمه چيز محتاجند.

اشاره به اينكه همين طورى كه ممكن در اصل وجود خود محتاج بواجب الوجود و غنى بالذات است كه وى را از نيستى بهستى بياورد در بقاء خود نيز محتاج بعلت است و علت موجده همان علت مبقيه خواهد بود اگر آنى فيض رحمت الهى نرسد (بهم ريزند غالبها) على الدوام فيض وجود بممكن ميرسد.

اگر بامر تكوينى الهى خورشيد نور افشانى نكند و هوا متحرك نگردد و از ابرها باران نريزد و گياه‏ها از زمين روئيده نشود انسان و حيوانات از گرسنگى خواهند مرد و نيز هر گاه مجموعه اجزاء عالم را بهمان نظام و ترتيب حيرت بخشى كه مدبر و خالق عالم مرتب گردانيده نگاه ندارد و جزئى خللى در حركات منظم اشياء كه باراده وحدانى مربى عالم نظام يافته دوام پيدا ننمايد و على الدوام فيض
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 357

 وجود بآنها نرسد كجا انسان ميتواند امرار حيات نمايد فورا همه چيزها معدوم ميگردد اين كاخ مجلل جهانى و اين نظام گيتى و گردش كائنات بدور هم بالاترين دليلى است بر اثبات وجود و علم و قدرت و حكمت آن فرد متعال.

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ اشاره به اينكه آيا نزد آنها نردبانى است كه بسوى آسمان بالا روند و از عالم بالا و ملائكه علوى و عقول مقدسه علوم و معارفى فرا گيرند اگر چنين است بايستى بر آنچه شنيده و دانا گرديده‏اند حجت و دليل ظاهر و آشكار بياورند.

شايد مقصود چنين باشد كه اين جماعتى كه از عالم طبيعت قدمى بالا نگذارده‏اند و خبرى از عالم (ما فوق الطبيعه) ندارند و فقط در لجن‏زار طبيعت غوطه‏ورند چگونه دعاوى عقل و كمال نموده و خود را عاقل و دانا ميدانند و نسبت ديوانگى و ساحرى به پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميدهند كه روح شريفش متصل و مرتبط بعالم (ما فوق الطبيعه) گرديده بلكه عقل كل و اول ما خلق اللَّه بشمار ميرود، و اگر اين كافرين از عالم بالا خبرى دارند بايستى دليل و برهان بياورند و دعاوى خود را ثابت نمايند چنانچه انبياء بر اثبات گفتارشان دليل و برهان اقامه مينمودند.

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ اينها كه خبرى از عالم اله ندارند چگونه نسبت فرزند بپروردگار عالم مى‏دهند و ملائكه را دختران خدا ميدانند و براى خودشان پسران كه نيرومندتر و نزد آنان شريف‏ترند انتخاب نموده‏اند.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ همزه استفهامى در هر دو آيه در مقام انكار است يعنى اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا تو براى تبليغ رسالت و ارشاد و هدايت آنها بطريق سعادت و فضيلت اجر و مزدى از آنها مطالبه ميكنى و مزد دادن براى آنها سنگين مينمايد از اين جهت قبول رسالت تو را نمى‏كنند و تكذيب مى‏نمايند آيا نزد آنها است امورى كه از نظرشان غائب است و چيزهايى از غيب ميدانند و آنچه از امور غيبى خبردار گرديده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 358

 مى‏نويسند و ديگر خود را محتاج بارشاد كننده‏اى نميدانند.

أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ يا آنكه انكار آنان از روى كيد و مكر و خود خواهى و خود پسندى است كه مى‏خواهند در باره تو حيله‏اى بكار برند لكن كفار نميدانند كه مكر آنها بازگشت بخودشان مينمايد.

و از بعض مفسرين است كه آيه اشاره باين دارد كه مى‏خواهند مكرى و تدبيرى در باره تو كنند و آن مكر و حيله‏اى بود كه در دار الندوه نسبت بحضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميكردند از قتل و حبس و اخراج كه اجرا گردانيدند.

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ آيا براى آنها الهى است غير از خدا منزه و مبراء است خداى عالم از آنچه براى او شريك قرار ميدهند.

اينجا نيز به همزه استفهامى در مقام انكار و سرزنش كفار برآمده كه چگونه اينان غير از خداى يكتا را پرستش مى‏نمايند آيا الهى و پروردگارى كه آنها را از نيستى بهستى آورده و بآنها روزى ميدهد و حيات و موت و دنيا و آخرت و همه چيز بسته بقدرت و امر و اراده او انجام ميگيرد غير از او خداى ديگرى هست كه چنين قدرت و استيلايى داشته باشد.

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ خدا از آنچه براى او شريك قرار ميدهند بى‏نياز و غنى بالذات است و قادر و توانايى است كه در امور خلقت و افاضه محتاج بشريك و معاون نيست بقدرت تامه و علم ازلى هر چه را اراده نمايد فورا موجود مى‏گردد بهر كه خواهد نعمت ميدهد و از هر كه لايق نباشد ميگيرد.

وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ كفار بقدرى از امور ربانى و قدرت يزدانى بى‏خبرند كه اگر فرضا پاره‏اى از آسمان بزمين افتد حمل بر امور طبيعى نموده و گويند اين ابريست بهم پيوسته.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 359

 اكثر مردمان امروزه نيز چنينند با آنكه اقرار و اعتراف مينمايند بوجود قادر متعال لكن با اينحال هر بلائى و هر آفت ناگهانى كه بر آنان فرود آيد حمل بر امور طبيعى مينمايند و همه چيز را باقتضاء طبيعت ميدانند بدون آنكه ملتفت باشند كه طبيعت چيزى نيست كه بشود امور را نسبت بآن داد هر چه در عالم واقع ميگردد خواه مطابق نظام عالم واقع گردد يا بنظر ظاهر بينان مخالف همه باراده و خواست مربى و اله عالم انجام ميگيرد و موحد كسى است كه (لا مؤثر فى الوجود الا اللَّه) را نصب العين خود قرار دهد و چشم از اسباب دوخته و در همه حال (مسبّب الاسباب را مينگرد.

فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم واگذار آنها را تا وقتى كه برسند بروز سختى كه فرارگاه و نجاتى براى آنها نخواهد بود و آن روزى است كه كيد و حيله آنها سبب نجات آنان نميگردد و بجزاء اعمال زشت و سخنان نارواى خود خواهند رسيد.

 (يوم) دوم بدل (يوم) اول است و اشاره به اينكه تو از گفتار و كردار آنها ملول و آزرده مشو وظيفه تو تبليغ رسالت است پس از انجام وظيفه خود آنان را بحال خود گذار تا برسند بروزى كه نتيجه اعمال خود را به‏بينند و بفهمند كه آنچه را گمان ميكردند از عذاب نجاتشان ميدهد سودى براى آنها نداشته بلكه بر ضرر آنها تمام شده و كسى را نمى‏يابند كه آنها را يارى و كمك نمايد.

وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ كفار در آن زمان از دو جهت مستحق عذاب گرديدند يكى از جهت كفرشان كه در عبادت با خدا چيزى را شريك قرار ميدادند كه كفر خودش باعث عذاب مى‏گردد و ديگر هم ظلم بخود نموده كه خود را از سعادت و فضيلت بازداشته‏اند و هم نسبت بوجود مقدس رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و مؤمنين كه از هيچ ظلم و تعدى نسبت بآنها فرو گذار نمى‏نمودند اين است كه براى آنان عذابى است غير از عذابى كه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 360

 براى تمام كفار مهيّا گرديده.

شايد مقصود از (عَذاباً دُونَ ذلِكَ) عذاب دنيا باشد از قتل و اسارت يا عذابهاى آسمانى چنانچه بر قوم پيمبران پيش فرود مى‏آمده از قحطى و صيحه آسمانى و غير اينها كه در اثر كفرشان و آزارى كه باولياء حق تعالى و سفراى الهى وارد مى‏نمودند باضافه بر عذاب اخروى در معرض سخط الهى واقع گرديدند و در همين عالم كه جاى مهلت است آثار غضب بر آنان طارى گرديد تا آنكه بهلاكت انجاميد.

وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ خداى جليل خطاب برسول اكرم خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو بر جفاى كفار صبر كن و بردبار باش و در امر تبليغ هر قدر در معرض اذيت كفّار واقع مى‏گردى در وظيفه خود استقامت نما زيرا كه تو در حفظ و حمايت ما مى‏باشى.

 (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ- وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ) شايد اشاره باين باشد كه در هيچ حالى حتى در موقعى كه مى‏ايستى براى تبليغ رسالت اقبال بخلق تو را از توجه بحق تعالى مشغول نگرداند در همان حال هم نيز پروردگار خود را تسبيح و تمجيد و ستايش نما.

و نيز بعضى از شب را كه هنگام سحر و آن وقتى كه ستارگان اول شب پشت مى‏كنند و در شرف فرو رفتند در آن وقت نيز ايستاده‏گى كن و مشغول حمد و ثناى پروردگار خود باش.

و در اين آيه اگر چه امر برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است كه در هيچ حال خدا را فراموش مكن و هميشه از شب و روز بدل و زبان مشغول حمد و ستايش پروردگار خود باش لكن چنانچه گفته‏اند هر حكمى كه برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شده شامل امّت نيز ميگردد مگر آنچه بدليل ثابت شده كه از مختصات پيغمبر بوده است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 361
پس بنا بر اين بايستى تمام مؤمنين چنين باشند كه اشتغال بامور دنيا آنها را از خدا غافل نگرداند در همه وقت امر حق و حكم او را در نظر داشته كه خلافى از آنان صادر نگردد و آيه شريفه (27) در سوره نور كه:

 «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» نيز شاهد بر اين است.