کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
التحريم: آيات 1 تا 12 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 377
سورة التحريم‏

و هى اثنا عشرة آية

 [سوره التحريم (66): آيات 1 تا 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (1) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (2) وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ (3) إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ (4)

عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً (5) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (6) يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (8)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 378

 (ترجمه)

سوره تحريم در مدينه فرود آمده و دوازده آيه است‏

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اى نبى اكرم براى چه حرام مى‏گردانى بر خودت آنچه را كه خدا بر تو حلال گردانيده، ميطلبى باين تحريم رضا و خشنودى زنهاى خود را و خدا آمرزنده و مهربان است،

بدرستى كه خدا مقرّر گردانيد و بيان كرد براى شما كه قسمهاى خود را (بكفّاره) بگشائيد و خدا مولى و صاحب اختيار شما است و او بمصالح و مفاسد شما دانا و درستكار است.

چون پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سرا و مخفيانه ببعضى زنهاى خود (حفصه دختر عمر) گفت و او (بعايشه دختر ابو بكر) اظهار نمود و وى را بر آن سرّ مطلع گردانيد خدا از طريق وحى پيمبرش را خبردار گردانيد و حضرت ببعضى از آنچه (حفصه) فاش نموده بود وى را شناسا گردانيد و از بعضى از آن سرّ اعراض نمودند، پس چون آن زن (حفصه) خبردار گرديد كه حضرت فهميده گفت چه كس تو را از اينمطلب خبردار نمود گفت خبر نمود مرا آنكه دانا بهمه چيز و آگاه بر هر چيزى است.

 (اى حفصه و اى عايشه) اگر توبه كنيد و بازگشت بسوى خدا نمائيد (براى شما بهتر است) اگر چه محققا قلبهاى شما از حق برگشته و اگر شما دو زن پشتيبان هم گرديد، خدا دوست و يار و ياور (پيمبر خود است) و بعد از آن جبرئيل و مرد صالحى از مؤمنين و ملائكه پشتيبان او ميباشند.

اگر پيمبر شما را طلاق دهد بزودى پروردگار او تبديل نمايد شما را بزنهايى كه بهتر از شمايند و آنها موصوف باين صفات باشند، گرويدگان بامر الهى، تصديق كننده‏گان فرمان او، بازگشت كننده‏گان از معاصى، عبادت كنندگان، روزه داران و آنها شوهر ديدگان باشند يا باكره.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد نگاه داريد خود و اهل خود را از آتشى كه آتش
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 379

 انگيز آن مردمان و سنگ (كبريت) است و بر آن آتش فرشتگان سختى موكلند كه امر خدا را مخالفت نميكنند و بر آنچه مأمور بآن گرديده‏اند عمل مينمايند.

اى كسانى كه كافر شديد امروز كه روز قيامت است عذر خواهى نكنيد ثابت و محقق است كه شما جزا داده ميشويد بر آنچه قبلا (در دنيا) عمل كرده‏ايد.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بازگشت نمائيد بسوى خدا و توبه كنيد توبه خالص شايد پروردگار شما بپوشاند گناهان شما را و داخل گرداند شما را در بهشتهايى كه از زير درختهاى آن نهرها جريان دارد در آن روزى كه خداوند خجل نكند پيمبر و آن كسانى را كه ايمان آورده‏اند و نور آنها از جلو آنان و از طرف راستشان ميرود و مؤمنين گويند پروردگار ما تمام كن نور ما را (و ما را بكمال برسان) و ما را بيامرز (از ظلمت گناه پاك گردان) زيرا كه تو بر هر چيزى توانايى.

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (حرام) در اصطلاح شرع چيز قبيحى را گويند كه بنهى ممنوع شده باشد و مقابل آن حلال است و آن چيز نيكويى را نامند كه از طرف شرع مأذون در عمل باشد و تحريم و تحليل بيان حليت و حرمت شي‏ء است.

در اين آيه خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه اى كسى كه از طرف حق- تعالى داراى مقام نبوّت و ولايت گرديده‏اى براى چه بر خود حرام نموده‏اى و خود را ممنوع گردانيده‏اى از آن چيزى كه خدا بر تو حلال نموده است.

 (سخنان مفسرين در شأن نزول آيه مختلف است يك قول اينست كه گويند رسم حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين بود كه بعد از هر نماز صبح در حجره‏ها و منزلهاى زوجات خود ميرفت و بعد از آن مشغول ميشد ببيان شرايع و احكام زينب دختر                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 380

 حجش قدرى عسل داشت وقتى حضرت بخانه وى مى‏آمد زينب قدرى از عسل را شربت مينمود و خدمت حضرتش ميآورد كه ميل فرمايد اين بود كه قدرى در منزل زينب بيشتر توقف مى‏نمود و اين مطلب بر باقى زنهاى حضرت شاقّ آمد عايشه و حفصه با هم اتّفاق نمودند كه وقتى حضرتش بمنزل آنها آيد بگويند از تو بوى (مغافير) مى‏شنويم و بزنهاى ديگر نيز همين طور توصيه نمودند (مغافير) صمغ درختى است كه آن را عرفط خوانند و خيلى بد بو است و چون رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از بوى بد اجتناب مى‏نمود اين بود كه خواستند باين وسيله حضرت در خانه زينب مكث ننمايد پس از آن بخانه سوده آمد او گفته كه نخواستم دروغ بگويم ولى از عايشه ترسيدم و گفتم پس از آنجا وقتى بمنزل عايشه رفت عايشه بينى خود را گرفت فرمود چرا چنين كردى گفت از تو بوى (مغافير) ميآيد در جواب فرمود در خانه زينب شربت عسل آشاميده‏ام گفت زنبور آن در شكوفه عرفط چريده بوده و چون بمنزل حفصه رفت او نيز چنين كرد و گفت از تو بوى عرفط مى‏آيد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وقتى مكرر استماع نمود فرمود

 (حرّمت العسل على نفسى فو اللَّه لا اكله ابدا)

پس از آن اين آيه فرود آمد يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ.

و بعض مفسرين گفته‏اند زنى كه ترتيب عسل مينمود ام السّلمه بود و بعضى گفته‏اند حفصه دختر عمر بوده كه از مكّه مقدارى عسل براى وى هديه آورده بودند و هر وقت كه پيمبر اكرم بخانه او ميرفت نميگذاشت بيرون رود تا وقتى كه شربت عسل بياشامد وقتى عايشه خبردار شد باقى زنها را خبردار نمود و با هم اتفاق نمودند كه وقتى از منزل حفصه بيرون آيد بگويند از تو بوى (مغافير) استشمام مينمائيم اين بود كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم عسل را بر خود حرام نمود.

و بروايت ديگر شأن نزول آيه اين بود كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روزها را بين زنان خود قسمت نموده بود اتفاقا يك روز نوبت حفصه بود گفت يا رسول اللَّه اجازه فرما تا خدمت پدرم روم پس از آنكه رخصت گرفت و رفت پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ماريه قبطيه كه مادر ابراهيم بود و پادشاه اسكندريه بعنوان تحفه نزد حضرتش فرستاده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 381

 بود حضرت آن وقت وى را طلبيد وقتى حفصه درب اطاق را بسته ديد همانجا نشست تا رسول اللَّه از حجره بيرون آمد و عرق از پيشانى و روى مباركش مى‏چكيد حفصه پس از آنكه از قضيه مطلع گرديد بگريه افتاد و گفت يا رسول اللَّه كنيز را بخانه من آوردى و با او خلوت فرمودى و حرمت مرا نگاه نداشتى و با هيچيك از زنان ديگر خود چنين ننمودى حضرت فرمود اى حفصه اين كنيز من است و خداى تعالى وى را بر من مباح گردانيده من براى رضاى تو او را بر خود حرام نمودم لكن اين سخن سرّى است و پيش تو امانت باشد بايد بكسى اظهار ننمايى حفصه قبول كرد لكن چون بين او و عايشه دوستى بود در پس ديوارى كه ميان خانه او و خانه عايشه بود مشت بديوار زد و گفت اى خواهر مژده باد بر تو كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ماريه را بر خود حرام گردانيد و ما از تشويش او راحت شديم چون حضرت بخانه عايشه آمد بطور كنايه باو گفت پس از آن اين سوره فرود آمد كه (اى نبىّ اكرم چرا آنچه را كه خدا بر تو مباح نموده بر خود حرام نموده‏اى).

و بروايتى حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعد از آن بحفصه فرمود سرّ ديگرى نيز بتو ميگويم بشرط اينكه بكسى نگويى و اين مطلب را فاش نكنى و آن اين است كه بعد از من ابو بكر و پدر تو مالك اين امّت ميشوند و پادشاهى ميكنند و بعد از آن عثمان متصدّى حكومت ميگردد حفصه از اين كلام خوشحال گرديد و هر دو سرّ را بعايشه گفت.

بروايت منهج اين حديث را بعينه عياشى بسند خود از عبد اللَّه بن عطاء مكّى و عبد اللَّه از حضرت ابو جعفر عليه السّلام روايت كرده و بروايت طبرسى از عبد اللَّه بن عطا از ابى جعفر همين روايت را نقل نموده و پس از آن چنين گويد عايشه و حفصه هر دو اين حديث را بپدر خود بيان نمودند و آنها راجع بماريه بعايشه و حفصه عتاب كردند كه چرا سرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فاش نموديد لكن راجع بآن ديگر كه حكومت پدرانشان باشد چيزى نگفتند (پايان) اين بود كه خدا خطاب نموده بپيمبر خود كه اى پيغمبر چرا آنچه را خداوند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 382

 بر تو مباح نموده براى رضايت زنهاى خود بر خود حرام نموده‏اى در صورتى كه بايستى بحكم خدا آنها رضايت تو را تحصيل نمايند.

و كسانى كه منكر عصمت انبياء (ع) ميباشند از اين آيه خواسته‏اند سوء استفاده نمايند زيرا چنين استظهار نموده‏اند كه پيغمبر اكرم در اينجا بخلاف حكم حق تعالى (ماريه) را كه خداوند بر او حلال نموده بود بر خود حرام گردانيد از اين جهت مورد عتاب واقع گرديد و قوله تعالى وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ نيز مؤيد آن است زيرا كه بخشش در جايى صادق آيد كه گناهى واقع شده باشد.

پاسخ، گناه آن است كه انسان بر خلاف امر وجوبى يا امر تحريمى عمل نمايد يا در جايى كه امر وجوبى يا تحريمى رسيده بر خلاف آن حكم نمايد، لكن در مباحات كه اختيار بدست خود شخص گذاشته شده كه ميخواهد بكند و ميخواهد نكند وقتى بناى خود را بر كردن يا نكردن گذارد خلاف امر مولى ننموده تا اينكه مرتكب خلافى شده باشد. گناه و خطيئه چيزى را نامند كه مخالف فرمان شده باشد، و در اينجا (ماريه) كنيزى بود كه براى رسول اللَّه مقاربت با آن مباح بوده، و شايد در اين جا بنظر مباركش ترك مقاربت بجهاتى رجحان داشته كه حضرتش خود را ملزم گردانيده كه او را ترك نمايد.

و در اين آيه نظر بخطاب يا أَيُّهَا النَّبِيُّ ميتوان استفاده نمود كه خداوند از روى اشفاق و آن لطف مخصوصى كه نسبت برسولش داشت بوى خطاب نمود كه چرا براى رضايت از واجب چيزى را كه خداوند بر تو مباح نموده از خود منع مى‏نمايى و قوله تعالى وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ هيچ دلالت ندارد كه پيمبر اكرم گناهى كرده و خداى تعالى او را ميبخشد زيرا كه بدلالت قوله تعالى لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ سوره فتح آيه 2 آنچه ممكن بود نسبت بحضرتش منشأ گناه بشود از او منتفى گرديده يعنى قواى طبيعيّه كه منشأ گناه ميشود تحت حكومت عقلش واقع گرديده بود اين است كه از حضرتش چنين نقل ميكنند كه فرموده (من شيطان خودم را كشته‏ام).
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 383

 يا آنكه چنانچه در حديث است شايد مقصود از گناهى كه بخشيده شده آن است كه در نظر اهل مكّه گناه بود نه در واقع.

و بر فرض تسليم كه (لم تحرّم) بطور عتاب بوده باز حرمت را نميرساند بلكه دلالت بر ترك اولى دارد يعنى بهتر اين بوده كه پيمبر اكرم چنين كارى نكند.

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ محقّقا خدا مقرّر گردانيد براى شما باز كردن قسم‏هايتان را بكفاره يعنى آنچه را بقسم بر خود بسته‏ايد بكفّاره توان گشاد و بيان آن در سوره مائده است كه فرموده فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ و او دانا بمصالح شما و حكيم است.

فَرَضَ اللَّهُ بيان چيزى است كه بآن حلال شود آنچه را كه بواسطه قسم حرام شده بود و اينكه براى شما مشروع گردانيد مخالفت قسم را زيرا كه يمين بكفّاره منحل ميگردد.

سخنان مفسرين در توجيه آيه مأخوذ از مجمع البيان‏

 (1) بتحقيق بيان كرد براى شما كفّاره قسم‏هاى شما را در سوره مائده.

 (2) خدا بپيمبر خود امر نمود كه كفّاره قسم خود را بدهد و بماريه رجوع نمايد و حضرت بنده‏اى آزاد نمود و بماريه رجوع نمود (مقاتل) (3) از بعض مفسرين است كه خداوند بر شما واجب نمود كه براى قسم‏هايتان كفّاره بدهيد چنانچه گفته وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها يعنى (فعليها) براى كسى كه قسم ميخورد و مخالفت قسم ميكند ثابت است كفاره بدهد و در آيه كفّاره را (تحلّه) ناميده زيرا براى منحل شدن يمين كفاره واجب است و از اين آيه چنين استفاده ميشود كه حضرت قسم ياد نموده بود نه آنكه همين قدر فرموده باشد (هى علىّ حرام) زيرا اين كلام قسم ناميده نميشود تا آنكه در منحل شدنش محتاج بكفاره باشد (پايان) وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 384

 آيه راجع باين است كه وقتى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم راجع به اينكه ماريه را بر خود حرام نمود، يا راجع به اينكه بعد از من ابو بكر و عمر بر مردم سلطنت ميكنند بحفصه بيان نمود و باو امر فرمود كه اين سخن را بكسى نگويد و مخفى دارد حفصه مخالفت امر رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را نمود و بعايشه گفت خداى تعالى رسولش را مطلع گردانيد و حضرت بحفصه بعض آن را ظاهر گردانيد كه مخالفت نمودى و آن سرّ كه تحريم ماريه باشد ظاهر گردانيدى.

چون حفصه سرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را كه راجع بماريه بود افشاء گردانيد حضرت از وى اعراض نمود لكن راجع بحكومت عمر و ابو بكر باو چيزى نگفت، و حفصه را طلاق داد و بخانه پدرش فرستاد پدرش عمر بوى غضب كرد و گفت اگر در افشاء اين خبر خيرى بود پيغمبر تو را طلاق نداده بود و گويند حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم 29 روز از تمام زنهاى خود دورى نمود و در منزل (ماريه) منزوى گرديد تا وقتى كه آيه آمد و پس از آنكه حضرت بعضى از آن اسرارى كه حفصه فاش نموده بود اظهار نمود حفصه گفت چه كس تو را خبردار گردانيد كه من سرّ تو را فاش نمودم.

قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ فرمود مرا خبردار نمود آن كسى كه عالم و دانا بهمه امور و خبير و بينا بتمام چيزها است.

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ اى عايشه و اى حفصه اگر توبه كنيد و بسوى خدا بازگشت نمائيد خدا توبه شما را قبول مينمايد و محققا دلهاى شما از حق برگرديده، اشاره به اينكه اگر دل شما رو بحق بود سرّ رسول اللَّه را فاش نمينموديد.

از صاحب كشاف چنين نقل ميكنند كه در معنى آيه چنين گفته، اگر شما دو                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 385

 زن حفصه و عايشه توبه كنيد بسوى خدا و با رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مصادقت نمائيد و دوست داريد آنچه را او دوست دارد و از آنچه او دوست ندارد كاره باشيد اگر چنين باشيد توبه شما محقق ميگردد و پذيرفته ميشود.

بروايت (منهج) از ابن عباس روايت شده كه گفته من بسيار حريص بودم كه بدانم اين كدام دو زن بودند كه سرّ رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را فاش نمودند و دل آنها ميل نمود بآشكار گرديدن آن اتفاقا در سالى با عمر حج رفته بودم و در منزلى آب بدست او ميريختم و او دست ميشست پرسيدم آن دو زن كه خدا آنها را بخطاب (ان تتوبا) عتاب فرموده كدام بودند عمر گفت و عجبا يا بن عباس و از اين سؤال وى را خوش نيامد پس از قدرى تأمل گفت آن دو زن حفصه و عايشه بودند. بعد از آن گفت ما جماعت قريش هميشه بر زنان مستولى بوديم وقتى مدينه آمديم زنان انصار جواب شوهران ميدادند و با آنان درشتى مى‏نمودند زنان ما از آنها ياد گرفتند تا يك روز با زن خود گفتگويى ميكردم مرا بجواب آزرده نمود گفتم با من مكابره ميكنى گفت تو را از جواب من بد آمد زنان با بزرگتر از تو مكابره و سركشى ميكنند گفتم آن كيست گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من نزد حفصه رفتم و از روى تعجب از وى سؤال نمودم كه شما با رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درشتى ميكنيد گفت آرى گاهى ميشود كه يك شبانه روز از وى دورى ميكنيم گفتم از خشم خدا انديشه نميكنيد زينهار ديگر اين طور سلوك نكنى و از او چيزى نخواهى و هر وقت بچيزى محتاج گشتى از من بخواه اتفاقا روزى بنى عسقلان اسب را نعل ميكردند كه بجنگ ما بيايند مرا همسايه انصارى بود نماز شام مرا ملاقات نمود باو گفتم خبر دارى كه حادثه بزرگى پيش آمده گفت آن چيست گفتم بنى عسقلان با ما اراده جنگ دارند گفت حادثه عظيم‏تر هست گفتم چيست گفت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم همه زنان خود را طلاق داده من با خود گفتم حفصه را نصيحت كردم و او قبول ننمود تا كار او به اينجا كشيد روز ديگر از حفصه استفسار نمودم و گفتم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شما را طلاق داده گفت نميدانم لكن از ما مفارقت نموده و در غرفه امّ ابراهيم رفته من رفتم بدر خانه (ماريه) و

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 386
رسول اللَّه غلام سياهى داشت باو گفتم برسول اللَّه بگو عمر درب خانه اذن دخول ميطلبد غلام برگشت و گفت رسول اللَّه در جواب من هيچ نگفت من ساعتى نشستم بار ديگر غلام را نزد رسول اللَّه فرستادم باز هيچ جواب نگفت مرتبه سوم اجازه دخول فرمود رفتم و سلام كردم ديدم كه حضرت بر حصيرى تكيه نموده و آن حصير در پهلوى مباركش اثر نموده بود گفتم يا رسول اللَّه زنان را طلاق داده‏اى فرمود نه اللَّه اكبر پس از آن حكايتى كه بين من و حفصه و زنم گذشته بود بيان نمودم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تبسم نمود گفتم يا رسول اللَّه اجازه بده يك ساعت نزد تو بمانم پس از آنكه اذن داد اطراف خانه را نگريستم چيزى نديدم مگر سه پوست گوسفند گفتم يا رسول اللَّه اگر دعا كنى تا خداى تعالى بر امّت تو امور معاش آنها را وسعت دهد چنانچه بر روميان و پارسيان وسعت داده و آنها خدا را نمى‏پرستند حضرت نشست و گفت يا ابن خطاب تو در شكى و نميدانى كه اينان قومى ميباشند كه لذّات و نعمتهاى آنها در دنيا است گفتم يا رسول اللَّه براى من طلب آمرزش كن پس از آن حضرت فرمود من قسم ياد نموده‏ام كه تا يك ماه نزديك اين زنان نروم. (منهج الصادقين) از آيه بالا بضميمه اين روايت چنين استفاده ميشود كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از دست زنهاى خود خيلى زجر ميكشيد، واقعا جمع كردن بين نه نفر زن با آن حسد و غيرتى كه مركوزى بيشتر زنها است و با عدالت بين آنها رفتار نمودن آن هم در يك خانه واقعا از عهده يك بشر عادى خارج است چنانچه در سوره نساء آيه 128 قوله تعالى وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ اشاره بهمين است يك قوه قاهره الهى ميخواهد كه بتواند بين چندين زن جمع كند و همه را راضى نمايد آن طورى كه هر مردى مكلّف بآن است زيرا پس از آنكه در قرآن مجيد براى مرد تجويز نموده دو و سه و

چهار زن را فرموده فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً سوره نساء آيه 3. اگر ميترسيد كه نتوانيد بين آنان بعدالت رفتار نمائيد اكتفاء نمائيد بيكى، مخصوصا وقتى مرد بسن كهولت رسد با آن بار كمر شكن رسالت و طرف شدن با كفّار و آن اعراب وحشى حسود متكبّر كه در باره آنها فرموده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 387

 (الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً).

و اين خود يكى از معجزات آن حضرت بشما ميرود و مصدّق قوله تعالى است كه در باره حضرتش فرموده إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ و شايد از جانب حق تعالى مأمور گرديده بود كه زنهاى متعدد بگيرد و البته در آن حكمتهايى مندرج بوده.

و شايد يكى از آن حكمتها اين باشد كه خلق عظيم او ظاهر گردد مسلّما بسيار زن گرفتن او از روى شهوترانى نبوده زيرا در موقع جوانى كه هنوز متكفل بار رسالت نشده بود قناعت بيكزن (خديجه) نموده بود چطور آدم عاقل قبول مى‏كند كه حضرت از روى شهوترانى جمع نمايد بين چند زن كه هر يك در سنى و از قبيله و طائفه‏اى با اخلاق مختلفى كه داشتند بدون مصلحت بزرگى عهده‏دار گردد و عدالت بين آنان استوار گرداند و با آنان بطورى مهربانى نمايد كه آنها جسور گردند و وجود مباركش را برنجانند و آن حضرت تحمل نمايد و تلافى نكند و اين نيست مگر بيك قوه خارق العاده كه مخصوص حضرتش بوده.

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ تَظاهَرا در اصل تتظاهرا و فعل مضارع است براى تخفيف تاء اول را حذف نموده (تظاهرا) شد.

و گويند قراء تَظاهَرا را دو طور قرائت نموده‏اند قرّاء كوفه بتخفيف (ظاء) خوانده‏اند و باقى قرّاء (تاء) دوم در (تتظاهرا) ادغام در ظاء نموده‏اند و ظاء را مشدد نموده‏اند و در هر دو قسم فعل مضارع و بمعنى معاونت است.

مرجع ضمير تظاهرا عايشه و حفصه‏اند كه مورد عتاب حق تعالى واقع گرديده اند كه هر گاه شما دو زن براى آزردن دل مقدس حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم معاون هم گرديد نتوانيد بوجود مباركش ضرر رسانيد زيرا كه خدا يار و ياور او است و جبرئيل معين او و نيز (صالح مؤمنين) على بن ابى طالب عليه السّلام همراه او است و پس از اينها تمام فرشتگان ارضى و سمائى پشتيبان و معاون اويند و او را كمك مينمايند.

از اين آيات توان استفاده نمود كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چه بسيار از زنهاى
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 388

 خود زجر ميكشيده مخصوصا آن دو ملعونه كه در مقام ايذاء پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم برآمده بودند چنانچه آيه بعد:

عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً شاهد بر اين است كه خداى سبحان براى جلوگيرى از ايذاء آنها اين آيات را فرود آورده و در مقام تهديد آنها فرموده اگر شما زنهاى رسول بخواهيد پيمبر ما را اذيت رسانيد عَسى‏ كه بمعنى ترجّى است لكن نسبت بحق تعالى بمعنى وجوبست پروردگار او از روى رحمتى كه نسبت به پيمبرش دارد شما را طلاق دهد و تبديل گرداند شما را بزنهايى كه موصوف باين صفات نيكو باشند مسلم مؤمن فرمان بردار خدا و رسول او، خاضع، تابع امر او، تائب از گناه و نافرمانى هر گاه گناهى از آنها صادر گردد، عبادت كنندگان (سائح) روندگان در اطاعت امر رسول يا خوددارى كنندگان در طعام، (ثيبات) زنهاى شوهر ديده، (ابكار) دخترهاى باكره، كه چنين زنهاى نيكويى براى پيمبر ما مهيا است.

در اينكه مقصود از صالح مؤمنين كه در آيه تصريح مينمايد كه او معاون و ياور پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است چه كسى است گفتارى از مفسرين نقل شده بروايت منهج الصادقين كه از صاحب كشاف نقل ميكند (صالح) در اينجا بمعنى جمع است يعنى هر كس ايمان آورد و عمل صالح نمود.

ديگرى گفته مقصود صحابه‏اند لكن نزد بزرگان اهل سنت و تمام فرق اماميه مقصود از (صالح المؤمنين) على بن ابى طالب عليه السّلام است.

از آن جمله در تفسير كاشفى كه يكى از فضلاى سنيها است تصريح مينمايد كه مجاهد گفته مقصود از (صالح المؤمنين) حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است.

و حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب خود كه بحلية الاولياء موسوم گرديده از اسماء بنت عميس چنين روايت ميكند كه گفته من از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود (صالح المؤمنين) على بن ابى طالب است.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 389

 ديگرى گفته مقصود انبياء ميباشند. (منهج الصادقين) شيخ طبرسى از سدير صيرفى از ابى جعفر عليه السّلام چنين روايت ميكند كه فرموده رسول اكرم دو مرتبه (على بن ابى طالب) را باصحاب خود معرفى نمود يك مرتبه آن موقعى كه گفت‏

 (من كنت مولاه فعلى مولاه)

مرتبه دوم وقتى اين آيه فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ الخ فرود آمد. آن وقت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود

 (ايّها النّاس هذا صالح المؤمنين).

 (پايان) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ حضرت عزّت خطاب بمؤمنين نموده كه اى كسانى كه بمبدء و معاد ايمان آورده‏ايد نگاهداريد و حفظ كنيد خودتان و كسان و اهل و عيالات خود را از آن آتشى كه آتش گيرانه آن افراد بشر و سنگ است و بر آن موكّل گرديده‏اند ملائكه‏اى كه بسيار غليظ و بشدت سخت گيرى ميكنند بر اهل جهنم زيرا كه آنان مورد غضب الهى واقع گرديده‏اند و آن ملائكه موكّلين عذاب مخالفت امر حق تعالى را نمى‏كنند و سخت گيرى آنان بآن طورى است كه بآن مأمور گرديده‏اند

سخنان مفسرين راجع بحجاره‏

حجاره جمع حجر و بمعنى سنگ است. و در اينكه مقصود از آن سنگى كه آتش گيرانه جهنّم است چيست بعضى گفته‏اند آن سنگهايى است كه بصورت بت درآورده‏اند بدليل قوله تعالى إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ سوره نساء آيه 98.

ديگرى گفته جسدهاى اهل جهنم مثل سنگ در جهنّم باقى ميماند بنا بر اين معنى النّاس و الحجارة يكى ميشود.

ديگرى گفته مقصود گنجهاى طلا و نقره است كه از سنگ توليد شده.

ديگرى گفته سنگ كبريت است زيرا كه آتش آن شديد است. (پايان)
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 390

 و شايد مقصود دو نوع از آتش باشد يكى آن آتشى كه از قبل كفر و فساد اعتقادات و اخلاق ذميمه و ناشى از عدم اعتقاد بمبدء و معاد گرديده آن وقت شعله‏ور ميگردد و مايه برافروخته شدن آن حقيقت نفس انسانى است كه از قبل ملكات نكوهيده و منبعث از قواى شهويّه و غضبيه گرديده و در قلب آدمى نفوذ مينمايد و شايد قوله تعالى نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «1» اشاره باين نوع آتش باشد و البته نوع آتشى كه در قلب سرايت مينمايد غير از آتشى است كه ببدن سرايت مينمايد.

و ديگر آن آتشى است كه از قبل سيّئات و اعمال جسمانى توليد ميگردد نه از چوب و ذغال و غيره كه مايه افروخته شدن آن آتش جسد انسانى است كه جماد و بمنزله سنگ است. و شايد اشاره باين نوع آتش دارد قوله تعالى كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ «2» از اين آيه استفاده ميشود كه جسد انسان در جهنّم مثل سنگ ميگردد كه از آتش گداخته نميگردد و على الدوام پوست آن عوض ميگردد.

خلاصه چون كفار و اشقياء بروح و بدن عصيان و مخالفت مينمايند و روح و بدن دو چيز است و مجازات هر چيزى بايستى در خور وى باشد پس باين لحاظ عذاب جهنميان و آنچه باعث عذاب آنان گرديده دو نوع عذاب است.

يكى عذاب روحانى كه ناشى از بعد جوار (رب العالمين است) و آن عذابى است كه منشأ آن قلب آدمى است كه خود را از اين مقام محروم گردانيده و بازگشت آن نيز بقلب است.

ديگر عذاب جسمانى كه از راه بدن سرزده و بازگشت آن نيز ببدن است‏

__________________________________________________

 (1) سوره همزه آيه 6 آتش خدايى برافروخته شده آن آتشى كه نفوذ نمايد و قلب و دل آدمى را خبردار ميكند.

 (2) سوره نساء آيه 59 هر وقت كه پوست بدن آنها گداخته شد تبديل مينمائيم آن را بپوست ديگر تا آنكه عذاب را بچشند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 391

و چون بدن جسم است و عذاب هر چيزى بايستى درخور وى باشد اين است كه عذاب آن نيز جسمانى است.

و اين آيه نظير قوله تعالى است كه در سوره بقره آيه 24 فرموده فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ و در بيان اين آيه در جلد دوم اين تفسير اندازه‏اى بحث نموديم رجوع بآن جا شود.

 (سؤال)

در سوره (همزه) فرموده چنين آتشى را مهيّا نموده‏ايم براى كافرين أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ و نيز اصلا آيه راجع بكسانى است كه منكر قرآن يا شاكّ در آن باشند و در اينجا خطاب بمؤمنين است كه خود را از چنين آتشى باز داريد و مسلما مؤمنين و كافرين در رديف هم نيستند.

 (پاسخ)

بچند وجه از اين سؤال جواب داده شده كه يا مقصود از مؤمنين در اين آيه منافقين باشند يا خطاب بمؤمنين است كه خود و اهل خود را نگاه داريد كه از دين حق اعراض ننمائيد و مرتد گرديد و با كفّار در چنين آتشى فرود آئيد.

و ممكن است گفته شود همان طورى كه بهشت درجاتى دارد جهنم هم دركاتى دارد كه شديدترين دركات آن جايگاه كفّار و منافقين است كه شايد نسبت بآنان نيز باعتبار خبث باطنشان دركاتشان متفاوت باشد و مرتبه سبك‏تر آن جايگاه فسّاق از مؤمنين است آنهم بدرجه فسقشان تفاوت دارد، و در تمام دركات جهنم اين دو نحو عذاب هست منتهى الامر شدت و ضعف دارد.

خلاصه آيه در مقام تهديد كسانى است كه ايمان آورده‏اند كه گمان نكنند بمجرد تصديق بكلمه توحيد و نبوّت از عذاب رسته‏اند بايستى بوظيفه ايمانشان خوددارى بنمايند از مخالفت آنچه را كه بر آن مأمور گرديده‏اند، و نيز موظفند كه اهل و اولاد خود را وادار نمايند كه بوظيفه ايمانيشان عمل نمايند، كه ارشاد نمودن اهل و عيال بلكه مطلق امر بمعروف و نهى از منكر وظيفه هر مؤمنى است                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 392

 لكن نسبت بآنها مهم‏تر است چنانچه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در اول بعثت مأمور گرديد بقوله تعالى وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ كه اقوام و كسانى كه نزديكترين مردمند نسبت بتو هدايت و ارشاد بنما.

و بروايت (منهج) در حديث است كه خدا رحمت كند مردى را كه باهل بيت خود بگويد بر شما است كه نماز گذاريد و روزه بگيريد و زكاة مال خود را بدهيد و در باره فقراء و يتيمان و همسايه‏هاى خود احسان كنيد و در باره آنان مرحمت و شفقت مراعات نمائيد، كسى كه چنين كند شايد خداوند آنها را با او در بهشت جمع نمايد، و غير اينها از احاديث و اخبار بسيارى راجع باين موضوع رسيده است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ در قيامت بكفار گفته ميشود اى كسانى كه كافر شديد امروز كه روز جزاء است عذر خواهى نكنيد كه عذر شما قبول نميشود امروز روز جزاء است نه روز عمل آن وقتى كه موقع عمل بود و ميتوانستيد بمتابعت پيمبران خود را از عذاب امروز برهانيد دنبال هواى نفسانى خود را گرفته و مخالفت نموديد تا آنكه آن قوّه و استعداد كمالى كه در شما پنهان بود و ميتوانستيد آن را از قوّه بفعل بياوريد و سعادت امروز خود را تأمين نمائيد برايگان از دست داديد، امروز ديگر موقعى و محلى براى سعادت شما باقى نمانده و فعليّت اخير شما شرّ است يعنى شرّ در شما غالب گرديده و خيريّت در شما مفقود شده پس بايستى جايگاه شما جهنم باشد كه مناسب است با صفات رذيله و اعمال ركيك شما.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ (نصوح) را دو طور قرائت نموده‏اند حمّاد و يحيى (نصوحا) بضم نون قرائت كرده‏اند و باقى بفتح نون خوانده‏اند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 393

 شيخ كلينى (ره) بسند متصل از معاوية بن وهب چنين نقل ميكند كه گفته از ابا عبد اللَّه عليه السّلام شنيدم كه فرمود

 (اذا تاب العبد توبة نصوحا احبّه اللَّه تعالى فستر اللَّه عليه فى الدنيا و الاخرة)

هر گاه بنده توبه كند توبه خالص خدا او را دوست ميدارد و گناهانش را بر وى ميپوشاند هم در دنيا و هم در آخرت.

راوى گويد گفتم چگونه بر او مستور ميگرداند فرمود فراموش ميگرداند از آن دو ملكى كه گناه او را مى‏نويسند پس از آن وحى ميگرداند بسوى اعضاء خود عاصى كه عيوب وى را پنهان گردانيد و به بقعه‏هاى زمين نيز وحى ميكند كه پنهان گردانيد آنچه بر روى شما گناه نموده اين است كه در قيامت چيزى نيست كه شهادت دهد بر گناه او.

 (سؤال: حقيقت توبه چيست و خلوص آن كدام است؟).

 (جواب) حقيقت توبه بازگشت از مخالفت امر خدا است بسوى موافقت امر او و يكى از اسماء اللَّه تعالى (التوّاب) است چنانچه خود را معرفى فرموده (هو التوّاب الرحيم) و توّاب صيغه مبالغه است وقتى كه نسبت بحق تعالى داده شود متعدّى (بعلى) مى‏گردد قوله تعالى إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ «1» زيرا كلمه (على) دلالت بر علو دارد و اينكه حق تعالى خود را توّاب ناميده شايد اشاره باشد كه وقتى بنده از مخالفت امر حق تعالى برگشت و موافقت نمود خداى تعالى نيز از غضب رجوع مينمايد بعفو و وقتى توبه نسبت بعبد داده ميشود متعدى ميگردد به (الى) قوله تعالى حكايت از موسى عليه السّلام فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ زيرا (الى) دلالت بر انكسار و ذلّت دارد.

__________________________________________________

 (1) سوره نساء آيه 21 تمام آيه ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً يعنى جز اين نيست كه پذيرفتن توبه بر خدا است مر كسانى را كه از روى جهالت و نادانى عمل بد ميكنند پس از آن بزودى توبه ميكنند و چنين كسانى را خداوند توبه آنان را مى‏پذيرد و خداوند دانا و درستكار است) و در اين آيه در قبولى توبه دو قيد نموده يكى گناه از روى جهالت باشد و ديگر بزودى توبه كند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 394

 (توبه نصوح چيست)

در (مجمع البحرين) در معنى توبه نصوح چنين گفته قوله تعالى تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً نصوح فعول است و مأخوذ از نصح و مقابل غشى است و توبه نصوح مبالغه در نصح است يعنى توبه‏اى كه بازگشت بگناه نشود، و بعضى گفته‏اند آن پشيمانى در قلب و استغفار بزبان و ترك گناه بجوارح است، و اينكه در نيت او اين باشد كه عود بگناه نكند و نصيحت در لغت بمعنى خلوص است (يقال نصحته و نصحت له). (پايان) و نظر به اينكه نصوح صيغه مبالغه و مقابل غشى است شايد مقصود از توبه نصوح اين باشد كه چنان توبه كنيد كه دل و قلب شما از جرم و كثافت معاصى تصفيه گردد و عمل شما از خودخواهى و از اغراض نفسانى پاك شود و براى خدا خالص گرديد.

در كافى باسناد خود از ابى بصير چنين نقل ميكند كه گويد بابى عبد اللَّه عليه السّلام گفتم قوله تعالى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً چيست فرمود آن بازگشت از گناهى است كه هيچ وقت رجوع بآن نشود الخ.

و در فقيه از امير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت ميكند كه فرموده‏

 (لا شفيع انجح من التوبة)

و نيز در كافى باسناد خود از محمد بن مسلم از ابى جعفر عليه السّلام نقل ميكند كه فرموده (اى محمد بن مسلم شخص مسلمان وقتى توبه نمود گناهش آمرزيده ميشود و بايد مؤمن وقتى توبه نمود عمل خود را از سر گيرد (يعنى از گناه پاك ميشود و پس از پاك شدن آن وقت اعمال او بدرجه قبول ميرسد) و شايد مقصود اين باشد كه اعمالى كه در حال معصيت نموده چون بدون تقوى بوده بدرجه قبول نرسيده ثانيا پس از توبه از سر گيرد تا آنكه بدرجه قبول برسد و قسم بخدا كه اين نيست مگر براى اهل ايمان شايد مقصود از اهل ايمان شيعيان باشند محمد بن مسلم گويد گفتم اگر بعد از توبه و استغفار عود بگناه كند و باز توبه كند قبول ميشود فرمود اى محمد بن مسلم آيا چنين گمان ميكنى كه بنده مؤمن از گناه خود پشيمان گردد و توبه كند و خداوند توبه او را قبول نكند گويد گفتم اگر مكرّر چنين كند فرمود
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 395

 هر وقت بنده با ايمان اقبال كند باستغفار و توبه خداوند اقبال ميكند بقبول و گناهان وى را عفو مينمايد زيرا كه خداوند غفور و رحيم است (يقبل التوبة و يعفو عن السيئات) و اى محمد بن مسلم خوددارى نما از اينكه مؤمنين را از رحمت خدا مأيوس گردانى.

الى غير ذلك از آيات و احاديث كه دلالت دارد بر فضيلت و وجوب توبه آرى كسى كه از خواب غفلت و جهالت بيدار گشته بوجدان سرّى خود مى‏يابد كه در اثر گناه است كه قلب وى تاريك گرديده و هر وقت خود را از اشراقات نور جلال الهى محجوب ديد بوجدان سرّى مييابد كه اين تاريكى و ظلمت در اثر تراكم پيروى هواهاى نفسانى و امور طبيعى است كه اطراف قلب وى را گرفته و او را در وادى ظلمانى طبيعت پرتاب گردانيده و گويا آن نور و ضياء و اشراقاتى كه در قلب وى طلوع نموده بود در اثر گناه كدر گرديده.

آن وقت آتش پشيمانى در قلب وى شعله‏ور ميگردد و متألم و محزون گرديده و با ديده اشك بار و دل غمناك رو بسوى مبدء خود آورده و با ناله و تضرّع روى نيازمندى بسوى بى‏نياز مطلق مى‏آورد و عذر خواهى ميكند و از او پوزش ميطلبد بر آنچه از او فوت گرديده و تصميم ميگيرد بر تدارك ما فات در آينده و همين است توبه اهل اللَّه كه اميدوار بلقاء او ميباشند.

و اما توبه غير اينها از مؤمنين كه بدرجه اهل اللَّه نرسيده‏اند خوف آنها است از عذاب جهنّم و نكال دنيا كه از قبل آيات و اخبارى كه دلالت دارد كه گناه موجب سخط حق تعالى و عذاب اخروى و مأيوس شدن آنان از نعمتهاى بهشتى است و اعتقاد آنان باين امور سبب تألم و پشيمانى آنها ميگردد اين است كه در آن حال تصميم مى‏گيرند بر اينكه در آينده گناه نكنند و چون آنها هنوز ايمانشان بدرجه (عين اليقين) نرسيده باز نفس غالب مى‏گردد و خطا مينمايند تا وقتى كه ملكه تقوى پيدا نموده و ايمانشان بدرجه (عين اليقين يا حق اليقين) برسد ديگر مصون از گناه گردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 396
 (توبه ،به چه چيز محقق ميگردد)

بروايت (نهج البلاغه) شخصى در حضور حضرت امير المؤمنين عليه السّلام (استغفر اللَّه) ميگفت حضرت فرمود مادرت بعزايت بنشيند آيا ميدانى (استغفر اللَّه) چيست (استغفر اللَّه) درجه عليين است و آن اسمى است كه شش معنى در بردارد.

 (اول) پشيمانى بر گذشته. (دوم) عزم بر ترك عود بر آن ابدا (سوم) اداء نمودن حق غير تا آنكه خدا را ملاقات كنى در حالى كه پاك باشى و بر تو مظلمه‏اى نباشد.

 (چهارم) هر فريضه‏اى كه از تو فوت شده باشد قضاء كنى.

 (پنجم) گوشتى كه در حال گناه ببدن تو روئيده شده بحزن و گريه و تضرع آب كنى تا آنكه پوست باستخوانت بچسبد و پس از آن گوشت تازه‏اى روئيده شود (ششم) بجسم خود بچشانى الم طاعت و عبادت را چنانچه چشيده بود لذّت معصيت را.

از جمع بين آيات و اخبار توان استفاده نمود كه بعضى از اين امور ششگانه كه امام در تحقق توبه مأخوذ گردانيده بعضى از آن در اصل و حقيقت توبه مدخليت ندارد بلكه شرط كمال آن است.

آرى اداء نمودن حق غير و قضاء فريضه بگردن انسان ثابت است لكن ظاهرا توبه كه بمعنى بازگشتن از مخالفت بموافقت باشد بدون آن نيز محقق مى‏گردد چنانچه حديثى از پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده‏

 (التّوبة ندم)

توبه همان پشيمانى است.

و آنچه در اصل توبه مدخليّت دارد كه بدون آن توبه محقق نميگردد دو چيز است يكى ندم و پشيمانى از گناه و ديگر عزم بر عدم عود زيرا كه لازمه پشيمانى عزم بر عدم عود است.

و اينكه بعضى گفته‏اند توبه همان ندم و پشيمانى است شايد نظرشان باين بوده كه چون لازمه پشيمانى عزم بر عدم عود است و لو در همان حال توبه اين بود                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 397

 كه اكتفاء بر همان پشيمانى نموده‏اند.

در كتاب اربعين الهاشميّه اندازه‏اى راجع بماهيّت و حقيقت و فضيلت و شرائط توبه بحث نموديم بآن جا مراجعه شود.

عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ آيه در مقام فضيلت توبه است كسى كه چنين توبه‏اى (توبه نصوح) كند خداوند اضافه بر اينكه گناهان وى را ميپوشاند او را از نعمتهاى بهشتى برخوردار ميگرداند و بهشتهايى بوى كرامت مينمايد كه از زير درختهاى آن آبها جريان دارد و اين همان حسناتى است كه راجع بتوبه كنندگان در سوره (فرقان) آيه 70 فرموده فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ كه علاوه بر آمرزش گناه تفضلاتى در باره آنان مينمايد.

يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ يَوْمَ منصوب بنزع خافض و متعلّق بآيه بالا يدخلكم ميباشد يعنى آن روزى كه مؤمنين را در چنين بهشتهاى پر نعمت داخل ميگردانند در آن روز خداوند پيمبر خود را خوار و مخذول نكند بلكه او را در بلندترين مرتبه خلقت جا و مقام دهد، و كسانى كه باو ايمان آورده‏اند (معه) با اويند و آنان نيز حائز مراتب و مقامات و درجات قرب ميباشند.

ذات احديّت در مقام درجه و مقام مؤمنين برآمده و يكى از اوصاف مؤمنين را در اين مبارك آيه تذكر ميدهد كه روزى كه نور افشانى نيست مؤمنين صاحب نورند و نور آنان در پيش روى آنها و در طرف راستشان حركت مى‏كند و آنان طلب زيادتى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 398

 نور كنند كه خدايا نور ما را بمرتبه كمال برسان و لغزشهاى ما را ببخش زيرا كه تو بر هر چيزى توانايى. از اين مبارك آيه توان استفاده نمود كه مؤمنين در قيامت نيز قابل استكمال هستند و ممكن است باز نور ايمان آنها زياد شود و گر نه طلب كردن بيموقع بود.

و اين نور همان نورى است كه در سوره حديد آيه 12 بيان فرموده، در قيامت كه ظلمت سرتاسر عالم را فرا گرفته منافقين و منافقات وقتى خود را در ظلمت و مؤمنين را در نور بينند بطور ذلّت و انكسار از آنها طلب نور ميكنند و گويند نظر خود را بما بيندازيد تا ما از شما اقتباس نور نمائيم.

نورى كه مؤمنين در قيامت دارا ميگردند نور برق و خورشيد نيست نور ايمان و توحيد و نور تقوى است و آن نور ناشى از كمال روحانى آنها است كه در اثر كمال ايمان و تقوى در آنها پديد شده و جزء حقيقت آنان گرديده، نور عرضى و خارجى نيست تا بشود ديگرى كه فاقد آن است از آن استضائه نمايد.

و چون قيامت روزى است كه هر كس آنچه را در دنيا در خود اندوخته و در باطن خود نهفته بمرتبه ظهور و فعليّت ميرسد و از آن برخوردار ميگردد، كفّار و منافقين كه در دنيا كسب نور ايمان و تقوى ننموده‏اند آنجا فاقد نورند، و از نور ديگران نتوانند استفاده نور نمايند زيرا كه آن جهات استعدادى كه قادر متعال در بشر گذارده كه بتوسط آن در ايّام حيات دنيوى ميتوانست خود را بكمال رساند در آن وقت منقضى گرديده و فعليّت اخير آن كه مايه حيات ابدى او است بكفر و نفاق تبديل يافته بلكه فعليّت حيات ابدى وى مثال يك سبع درنده يا بهيمه خورنده گرديده اين است كه در آن وقت در هاويه ظلمت جهل و بى‏خردى باقى ماند.

 (اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 399

 [سوره التحريم (66): آيات 9 تا 12]

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (9) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ (10) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (11) وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ (12)

 (ترجمه)

اى پيمبر (گرامى) با كفّار و منافقين جهاد نما و درشتى و غلظت كن با آنها و جايگاه آنان جهنم است و بد محل بازگشتى است براى آنان-

خداوند براى كافرين و منافقين مثال آورده زن نوح و زن لوط را كه زير حكم دو- نفر از بندگان صالح ما بودند پس آن دو زن بآن دو بنده صالح ما خيانت نمودند پس آنها را چيزى از عذاب خدا بى‏نياز نگردانيد (يعنى براى آنكه همسر پيمبر بودند عذاب از آنها رفع نشد) و بآنان گفته شد داخل گرديد در آتش با درآيندگان در آتش.

و نيز خدا براى مؤمنين مثال آورده زن فرعون را وقتى كه گفت پروردگار من نزد خودت در بهشت خانه‏اى براى من بنا كن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و برهان مرا از گروه ستمكاران‏

و مريم دختر عمران آن كسى كه عفت خود را نگاهداشت پس از روح خود در او نفخه دميديم و مريم بكلمات پروردگار خود و كتابهايش تصديق نمود و مريم بود از عبادت كننده‏گان.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 400

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ خطاب بنبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه اى نبى گرامى با كفّار و منافقين مجاهده و جهاد كن و با شدت و غلظت و درشتى با آنان رفتار نما و در گفتار و كردار با آنها مسامحه و همراهى منما زيرا كه آنان از رحمت خدا دورند و جايگاهشان دوزخ است كه دار غضب الهى است و بد بازگشتى است براى آنها.

و اينكه حضرتش را بلفظ نبى خطاب نموده اشاره بمقام و مرتبه نبوت و ولايت او است زيرا كه نبى مأخوذ از نبأ و نبأ در لغت بمعنى خبر عظيم است كه فائده بزرگى در برداشته باشد و اشاره دارد بعلوّ و برترى انبياء زيرا كه آن بزرگواران خبر از حق تعالى و صفات و اسماء الحسنى او ميدهند.

چنانچه در محل خود مبرهن گرديده مرتبه ولايت مقدم بر مرتبه رسالت است بلكه رسالت متفرّع بر مرتبه ولايت و منشأ رسالت همان مرتبه ولايت است.

و درجات پيمبران در تقدّم و تأخر و شرف و فضيلت ناشى از مرتبه ولايت آنان است و انبياء از حيث نبأ و فضيلت نفسانى چهار مرتبه دارند چنانچه در اصول كافى كلينى (ره) بسند متصل از ابا عبد اللَّه جعفر بن محمّد عليهما السلام چنين روايت ميكند كه فرموده (انبياء و مرسلين) چهار طبقه ميباشند: مرتبه اول-

 (نبىّ منبأ فى نفسه لا يعد و غيرها، و نبىّ يرى فى النوم و يسمع الصوت و لا يعاينه فى اليقظة و لم يبعث الى احد و عليه امام مثل ما كان ابراهيم عليه السّلام على لوط عليه السّلام، و نبىّ يرى فى منامه و يسمع الصوت و يعاين الملك و قد ارسل الى طائفة قلّوا او كثروا قال اللَّه تعالى ليونس (ع) و ارسلناه الى مائة الف او يزيدون قال يزيدون ثلاثين الفا و عليه امام، و الّذى يرى فى منامه و يسمع الصوت و يعاين فى اليقظة و هو امام مثل اولى العزم و قد كانت ابراهيم عليه السّلام نبيّا و ليس بامام حتّى قال اللَّه تعالى إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاس‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 401
إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‏

 «1»

در اين حديث امام عليه السّلام براى انبياء چهار مرتبه قائل ميگردد لكن سه مرتبه آن را بيشتر بيان نفرموده شايد مقصود از مرتبه چهارم مرتبه ختميت باشد كه سيّد و نبى ما محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مخصوص باين مقام گرديده كه فوق او در بشر مقامى نيست اين است كه خداى جليل در بسيارى از آيات رسول رحمت خود را بمرتبه نبوّت مطلقه كه شامل تمام مراتب نبوّت و ولايت ميگردد مخصوص گردانيده.

و در اربعين الهاشميه ذيل حديث نهم اندازه‏اى راجع بهمين حديث بحث نموديم بآن جا مراجعه شود.

و نظر بهمين ولايت مطلقه او است كه در آيه او را مخاطب ساخته و حضرتش را مأمور ميگرداند كه در مقام تبليغ رسالت بتمام قوى بشمشير با كفّار مبارزه بنمايد و بزبان و تكليفات شاقّه با منافقين كه بظاهر ايمان آورده‏اند و بباطن منكرند محاجّه نمايد و سخت گيرى كند و نهى فرموده از اينكه اينان طرف لطف تو واقع گردند زيرا كه آنها اهل جهنّم ميباشند.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً

__________________________________________________

 (1) [منبأ فى نفسه‏] آن كسى است كه علوم و معارف بدون ترتيب عادى در قلبش ريزش نمايد و نه ملك حامل وحى را ببيند و نه صداى ملك را بشنود مثل لوط كه در روايت تصريح شده و چنين كسى امام ديگرى نيست بلكه در اخذ احكام محتاج بامام است.

مرتبه دوم از مراتب نبوت اين است كه در خواب ملك را ببيند و صداى او را نيز بشنود لكن در بيدارى نه ملك را ببيند و نه صداى ملك را بشنود مثل يونس با اينكه براى صد هزار نفر رسول بود باز در تكميل جنبه روحانى محتاج بامام بوده.

مرتبه سوم اين است كه ملك را در خواب ببيند و صداى او را هم بشنود و در بيدارى ملك را معاينه نمايد چنين كسى امام است مثل اولى العزم و از حديث چنين معلوم ميشود كه اين مرتبه سوم از حيث درجه و مقام دو مرتبه دارد مرتبه اول اولو العزمى دوم مرتبه خاتميت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 402

وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ در اين آيه در مقام تنبيه كفّار برآمده كه گمان نكنيد كه عمل خير كسى بشما نفع بخشد و شايد مقصود از (كفروا) در آيه كفّار قريش باشند كه ممكن است آنان چنين گمان كرده باشند كه بسبب قرابتشان برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نجات مى‏يابند و لو آنكه مطيع او نگردند.

يا آنكه چنانچه فخر رازى آن سنّى متعصّب در تفسير كبير گويد، اين دو مثال (زن نوح و زن لوط) و آن دو مثال بعد (زن فرعون و مريم) تعريض به امى المؤمنين حفصه و عايشه است كه چون اين دو زن از حق خودشان تعدى مينمودند اين آيه آنان را تهديد مينمايد بغليظترين و شديدترين وجهى كه در باره آنها توان اجراء نمود زيرا كه آنان را مثال كفّار قرار داده. (پايان) مفسرين گويند نام زن نوح واغله بوده و زن لوط واهله يا واعله نام داشته و خيانت اين دو زن بزنا نبوده.

و بروايت ابن عباس هيچ زنى از زنهاى پيمبران زناكار نبودند و در روايت صحيح آمده كه زن نوح بمردم ميگفت نوح ديوانه است حالات او را من بهتر ميدانم، و زن لوط قوم را از مهمانهاى لوط خبر داد تا مهمانان را رنجه دادند و هر كس بوى ايمان ميآورد بظلمه خبر ميداد تا آنكه او را ميگرفتند و ميكشتند اين بود كه زن نوح بطوفان غرق شد و بر سر زن لوط سنگ باريد.

آرى گويا خداوند در مقام توهين اين دو زن عايشه و حفصه برآمده و آنان را در رديف زن نوح و زن لوط بشمار آورده كه همين طورى كه آنها همسر دو رسول مرسل بودند و چون بشوهرشان خيانت نمودند با كفّار داخل جهنّم ميگردند شما دو زن نيز اگر نبى اكرم ما را برنجانيد و اطاعت نكنيد از اهل جهنم خواهيد بود.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 403

 فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏

 در آيه بالا زن نوح و زن لوط را مثال آورده براى كافرين كه بدانند هر كس گرفتار عمل خودش ميباشد بانتساب بغير و لو پيمبر باشد نجات پيدا نمى‏نمايد.

و در اين آيه اخير زن فرعون و در آيه بعد مريم (ع) را مثال آورده براى مؤمنين كه بدانند عمل بد كسى ضرر بكس ديگر نميزند قوله تعالى وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ «1» و قوله تعالى فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «2».

زن فرعون آسيه نام داشت گويند آسيه عمّه حضرت موسى عليه السّلام بود وقتى معجزه عصا را ديد ايمان آورد و مدّتى ايمان خود را مخفى گردانيد وقتى فرعون بر آن مطلع گرديد آنچه باو اصرار نمود كه از دين حق برگردد فائده نبخشيد تا آنكه امر نمود او را بچهار ميخ بستند و در آفتاب انداختند پس از آن فرعون گفت سنگى بر سينه وى گذاريد وقتى آسيه سنگ را ديد در مقام مناجات گفت خدايا در بهشت نزد خودت خانه‏اى بمن عنايت كن و مرا از قوم ستمكاران نجات ده خداوند دعاى او را قبول نمود و پيش از آنكه سنگ بسينه او اصابت نمايد قبض روح شد و الم سنگ را نچشيد.

وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ (و مريم) عطف (بامرأة فرعون) است الفرج و الفرجه در لغت بمعنى شقّه نمودن و شكافتن و دو قسمت نمودن چيزى است مثل شكاف پيدا نمودن ديوار كه‏

__________________________________________________

 (1) سوره انعام آيه 164 در قيامت هر كس از عمل خود بهره‏مند ميگردد وبال عمل كسى بگردن ديگرى نيست.

 (2) كسى كه مثقال و ذره‏اى عمل خير كند آن را ميبيند و كسى كه مثقال ذره‏اى عمل بد كند آن را ميبيند سوره زلزال آيه 7 و 8.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 404

گويند فرجه پيدا نمود و در عورت بطور استعاره استعمال شده مثل قوله تعالى كه در جمله اوصاف مؤمنين فرموده الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ و همين آيه بالا كه در باره مريم عليه السّلام فرموده الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها يعنى مريم خود را از زنا و شوهر نگاه داشت و چون بشرى او را مسّ ننموده بود و از تمام كثافات ظاهرى و باطنى پاك بود لايق فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا گرديد و اضافه روح كه فرموده مِنْ رُوحِنا اضافه تشريفيه است.

 (و مريم را در اين آيه بچند صفت حميده ستوده)

اول- (احصنت فرجها) خود را از زنا و غيره حفظ نمود.

دوم- وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها مريم بكتابهاى آسمانى و كلمات پروردگارش ايمان داشت شايد مقصود از كلمات كلماتى باشد كه بطور الهام بقلب مباركش فرود ميآيد زيرا كه حضرتش صدّيقه و معصومه بود و قلب پاكى كه خالى از كثافات نفسانى باشد قابل تجلّيات انوار علوم و معارف ميگردد اين بود كه مريم عليه السّلام بآن صفا و طهارت قلبش ميفهميد كلماتى را كه از مصدر صدق بقلبش فرود ميآمد و بآن تصديق مينمود.

سوم- وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ در مقام عبوديت و فرمانبردارى استقامت مينمود و چون موصوف باين صفات نيكو بود لايق آن گرديد كه از جانب پروردگارش محل نفخه روح پاك (پيمبر اولو العزم) حضرت مسيح گردد.

گمان نشود كه مقصود از (روحنا) در آيه اين باشد كه خداوند از روح خود يا نفس خودش نفخه بفرج مريم دميده باشد (تعالى اللَّه عن ذلك علوا كبيرا).

بلكه مقصود از روحى كه نسبت بخودش داده يا اضافه تشريفيه است چنانچه گفته شد مثل كعبه و مسجد را كه خانه خدا نامند.

يا مقصود از روح آن روح اعظم باشد كه اول ما خلق اللَّه بشمار ميرود و اول چيزى است كه مشمول رحمت و فيض منبسط و رحمت رحمانى گرديده و بتمام
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 405

 موجودات احاطه نموده و از آن روح اعظم بامر الهى نفخه‏اى بمريم دميده شد و بحضرت عيسى مسيح عليه السّلام حامله گرديد.

و براى رفع تهمت از مريم صديقه (ع) كه نسبت زنا باو داده نشود در مقام شرافت او برآمده كه ما از آن روح اعظم بدون واسطه بشرى و معدّات خارجى نفخه بمريم دميديم.

اينك جزء پنجم از تعداد تأليف تفسير كنز العرفان يا مخزن العرفان در علوم قرآن بپايان رسيد، از سوره الرّحمن الى آخر سورة التحريم بقلم كمترين خادمه‏اى از خدّام آل رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و كوچكترين ذره‏اى از ذرارى بتقول و امة من اماء اللَّه تعالى در روز پنجشنبه 25 شهر ربيع الاولى 1383 هجرى قمرى مطابق 24 مرداد ماه 1342 شمسى (و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شي‏ء عليهم) و السلام على من اتبع الهدى‏