کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الحاقة: آيات 1 تا 52 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 64

سورة الحاقة

مكية و هى اثنتان و خمسون آية

 [سوره الحاقة (69): آيات 1 تا 18]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الْحَاقَّةُ (1) مَا الْحَاقَّةُ (2) وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ (3) كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (4)

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (5) وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (6) سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى‏ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (7) فَهَلْ تَرى‏ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ (8) وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ (9)

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً (10) إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ (11) لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ (12) فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13) وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً (14)

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15) وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ (16) وَ الْمَلَكُ عَلى‏ أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ (17) يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى‏ مِنْكُمْ خافِيَةٌ (18)

 (ترجمه)

 (بنام خداوند بخشنده مهربان)

قيامت حق و حقيقت و عين واقع است،

چگونه توانى عظمت و سختى آن روز را بدانى،

قوم ثمود و عاد قيامت را تكذيب نمودند،

و امّا قوم ثمود بكيفر كفر و طغيان آنها را هلاك كرديم،

و امّا قوم عاد را بباد تند و سركش بهلاكت رسيدند،

كه بر آنان مسخّر نموديم هفت شب و هشت روز كه پى در پى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 65

 ميوزيد ميبينى مردم گويا ساقه نخل خشگى بودند،

آيا ميبينى اثرى از آنان باقى باشد،

آمد فرعون و كسانى كه پيش از وى آمده بودند و مردمان زشت كار بخطا كارى بر خواستند،

چون مخالفت نمودند رسول پروردگارشان را پس بعذاب سخت گرفتار شدند،

و چون آب طغيان نمود كسان و اهل (نوح را) در كشتى نشانديم (و نجاتشان داديم،

چنين كرديم تا اينكه براى شما پند و تذكرى باشد، لكن) بگوش شنوا چنين اندرز را خواهد پذيرفت،

موقعى كه يك دفعه اسرافيل در صور بدهد

و در برگيرد زمين و كوه‏ها را پس يك دفعه همه آنها خورد و متلاشى گردند،

پس در آن روز واقع ميگردد روز موعود (يعنى قيامت)،

و شكافته ميگردد آسمان پس آسمان در آن روز سست گردد،

و فرشتگان بر اطراف آسمان (منتظر فرمانند) و در آن روز هشت ملك مقرب عرش پروردگار ترا در برگيرد

و در آن روز (در موقع حساب) آنچه كرده‏ايد آشكار گشته و چيزى پنهان نميماند

توضيح آيات‏

الْحَاقَّةُ، مَا الْحَاقَّةُ، وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ

سخنان مفسرين در اعراب الحاقة

 (1) الحاقّة، مبتداء و ما الحاقة خبر مبتداء (2) الحاقة خبر مبتداء محذوف و مبتداء در لفظ نيست و در معنى مندرج است و اشاره دارد بعظمت الحاقة كه چه چيز است (الحاقة) و ما، در ما ادريك ما تعجب است اتفاقى بين مفسرين است كه (الحاقة) يكى از نامهاى قيامت است و بمعنى حاق حقيقت و عين واقع است، و ما ادراك، اشاره بعظمت آن روز است كه چطور تو توانى بدانى كه الحاقة يعنى حقيقت قيامت چيست با آنكه پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه عقل كل و شخص اول امكان بشمار ميرود و تمام عوالم امكانى بطور وحدت و بساطت مندرج در وجود مبارك وى است با اينحال آيه نظر بعظمت قيامت دارد كه بلفظ استفهام و تعجب گفته تو چه دانى كه حاق و حقيقت قيامت چيست‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 66

 عالم قيامت بمناسبت جامعيت انسان عالم تام و تمام است و جامع تمامى مراتب عوالم امكانى است و عالمى است كه حيثيّت روحانيت آن بر جهات جسمانيت آن غالب گرديده اين است كه در كلام مجيد نامهاى متعدد هر يك باعتبار معنايى بر آن نهاده و آن را معرّفى فرموده عالم حياتش ناميده وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) «1» نظر بآنكه تمام موجودات در آن روز صاحب حيات و ادراكند (قيامتش) ناميده باعتبار آنكه در آن روز تمام مردم نزد پروردگار عالميان قيام مينمايند يا آنكه كيفيت قيام موجودات را بحق تعالى در آن روز معاينه مينمايند (حشرش) ناميده نظر به اينكه در آن روز تمام خلق در ارض محشر اجتماع مينمايند (نشرش) گفته باعتبار تفرق مردم در ارض محشر چنانچه فرموده (كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ) «2» و اينكه (شاهد و مشهودش «3» ناميده شايد باعتبار آن باشد كه در آن روز حجابها برداشته ميشود و حقيقت هر چيزى نمايان ميگردد و اهل محشر هر يك از آنان هم شاهدند كه اهل مشاهده و عيان ميگردند و آنچه در اين عالم براى آنها مخفى بوده بعيان مشاهده مينمايند و هم مشهودند و باقى خلق آنان را مشاهده مينمايند زيرا كه باطنها در آن روز ظاهر ميگردد و بهمين اعتبار آن را (تبلى السّرائر) ناميده و شايد اشاره بشدّت ظهور حقايق دارد در آن روز قوله تعالى (فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ) و امورى كه براى اكثر افراد بشر در اين عالم مخفى مانده و فقط لفظى و مفاهيمى از آنها ميفهمند آن وقت مشاهده مينمايند و نيز بهمين مناسبت آن را عالم آخرت نامند زيرا كه در مرتبه آخرين كمال بشر واقع است و جامع تمامى مرتبه كمال و جامع جميع مراتب وجود و داراى كل عوالم است و بمناسبت آنكه عين واقع و حاق حقيقت است يكى از اسماء قيامت (الحاقّة) است چنانچه در همين آيه بالا تذكر داده كه قيامت امرى است ثابت و واقع و حاق‏

__________________________________________________

 (1) بحقيقت خانه آخرت هر آينه داراى حيات است اگر شما بدانيد، سوره عنكبوت آيه 64

 (2) گويا مردم (در قيامت) مانند ملخهايى مانند پراكنده، سوره قمر آيه 7

 (3) شاهد مشاهده كننده مشهود مشاهده گرديده شده، سوره بروج آيه 3.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 67

حقيقت و عين نفس الامر است كه هر چيزى بحقيقت در آنجا ظاهر و هويدا ميگردد عالم آخرت عالم حقيقت است مقابل اين عالم دنيا كه عالم مجاز و خالى از حقيقت و عالم كون و فساد است كه چيزى در آن ثابت و برقرار نيست وجودش عين عدم بقائش عين فنا حياتش عين موت و اضمحلال است اين است كه نظر بشأن و عظمت عالم قيامت دارد كه بطور تعجب فرموده وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ تو چه دانى كه قيامت چيست.

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ مفسرين گويند مقصود از (قارعه) قيامت است و شايد نظر بسختى و فزع مردم در آن روز تعبير بقارعه كه بمعنى كوبندگى است نموده و ممكن است اشاره باين باشد كه قيامت روزى است كه روح و نفس و بدن مردم چنان در هم كوبيده و متصل بهم و فشرده بيكديگر ميگردد كه گويا تمام بدن روح و تمام روح بدن است امتيازى بين روح و بدن باقى نميماند بدليل آنكه تمام اجزاء بدن صاحب روح ميگردد و بحكم خالق متعال اعضاء بسخن ميآيند بلكه در آن روز تمامى اجزاء قيامت صاحب حيات ميگردند ببيان واضح‏تر گوئيم مواد و اجزاء موجودات در اين عالم از هم متفرق و متشتت بنظر مى‏آيد و چون وحدت بين اجزاء مواد نيست اين است كه بخود ادراك و شعور ندارند زيرا كه هر جزئى از اجزاء از ديگر منفصل و جدا ميباشند لكن در آن روز چنان درهم كوبيده و بهم فشرده ميگردند كه يك وحدت تشكيل ميدهند و وقتى وحدت حاصل شد قابل حيات ميگردند اين است كه خداوند خبر ميدهد كه در قيامت موجودات مثل زمين كه در باره آن فرموده (تُحَدِّثُ أَخْبارَها «1» و جهنم كه گويد (هَلْ مِنْ مَزِيدٍ) «2» و نيز اجزاء بدن خود انسان چنانچه در سوره يس آيه (65) فرموده الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «3»

__________________________________________________

 (1) زمين حديث ميكند خبرهاى خود را

 (2) جهنم گويد آيا براى من زيادتى هست‏

 (3) در آن روز بر دهنهاى مردم مهر ميزنيم و دستهاى آنان تكلم ميكنند و پاهاى آنها شهادت ميدهند بر آنچه كسب كرده‏اند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 68

و شايد اشاره بهمين مطلب دارد قوله تعالى يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ «1» سوره انبياء آيه (104) پس از امثال اين آيات ميتوان استفاده نمود كه در قيامت مواد موجودات از شدت فشردگى اجزاء آنها بهم ديگر هم قابل بقاء ميگردند و هم صاحب حيات ميشوند فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (1) طاغيه چيزى را گويند كه در شدت از حد بگذرد مثل قوله تعالى إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ يعنى آب در زيادتى طغيان نمود و از حد گذشت و بنا بر اين معنى (بالطاغيه) صفت فعل محذوف است و معنى آيه چنين ميشود كه قوم ثمود در اثر انكار نمودن آنان قيامت را بصيحه آسمانى كه در شدت و قوت از حد گذشته بود هلاك نموديم (2) مقصود از (الطاغيه) طغيان است كه چون ثمود يعنى قوم هود نبى عليه السّلام طغيان و سركشى نمودند و پيمبران را تكذيب كردند و قيامت و روز رستاخيز را انكار نمودند ما آنان را هلاك نموديم در حديث است كه قوم هود نبى عليه السّلام چون در مخالفت هود طغيان نمودند سركشى كردند بصيحه آسمانى هلاك گرديدند وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً و اما عاد يعنى قوم لوط نبى عليه السّلام آنان بكيفر مخالفت و اعمال ناشايسته هلاك گرديدند بباد سختى كه از سردى از حد گذشته بود و در اثر نافرمانى و انكار معاد و تكذيب پيمبران مسلّط گرديد بر آنان چنين بادى كه در هفت شب و هشت روز پيوسته بر آنها ميوزيد و اين هشت روزى را كه عرب (برد العجوز) ناميده گويا همان چند روز معروف آخر زمستان است كه در فارسى آن را سرماى پير زن ناميده‏اند

__________________________________________________

 (1) روز قيامت روزى است كه آسمانها بهم پيچيده ميشوند مثل پيچيدن دفترها براى كتابها و نوشته‏جات‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 69

و گويند اينكه برد العجوزش گفته‏اند براى اين بود كه پير زنى در آن ايّام براى حفظ جان خود در سردابى خود را محفوظ نموده روز هشتم سرما بوى اصابت نمود و وى را هلاك گردانيد و ممكن است برد العجوزش ناميده‏اند نظر بآنكه در (عجز) زمستان يعنى در آخر زمستان واقع گرديده فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى‏ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ، فَهَلْ تَرى‏ لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ كه از شدت وزيدن باد گمان ميشد قوم عاد ديوانه شده‏اند تا آنكه هلاك گرديدند بطورى كه پنداشتى ريشه نخل خشك گرديده‏اند آيا ميبينى تو اثرى از آنان باقى مانده يعنى عذاب چنان آنان را فانى گردانيده كه از ذريّه آنها هم كسى را باقى نگذاشته وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ اكثر قرّاء (من قبله) بسكون باء قرائت نموده‏اند يعنى فرعون آمد و كسانى كه پيش از او آمده بودند از قوم هود و صالح و باقى امم خطا كار كه بمخالفت و عصيان و شرك و كفر مستحق عذاب گرديدند و كمى از قرّاء (قبله) بكسر قاف و فتحه باء قرائت كرده‏اند يعنى فرعون و كسانى كه با وى بودند از مردمان زشت اعمال كه مرتكب خطا و كفر و شرك و ظلم و باقى سيّئات گرديدند فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً (رابيه) اشاره بزيادتى و شدت عذاب است كه در اثر مخالفت نمودن پيمبران كه از طرف پروردگارشان فرستاده شده بودند بكيفر اعمالشان خداوند گرفت آنها را و مبتلا گردانيد آنان را بعذاب سخت إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ پس از حكايت قوم صالح و قوم لوط و فرعون و فرعونيان و اينكه آنان در اثر مخالفت بعذاب گرفتار گرديدند اشاره ميفرمايد بقوم نوح كه آنان نيز در اثر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 70

 مخالفت بطوفان گرفتار شدند لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ

 در اين مبارك آيه در مقام امتنان بر بشر بر آمده و اشاره مينمايد بكمال لطف و رحمت خود كه در عين عذاب و غضب بر كفّار كه بمناسبت كيفر اعمالشان استحقاق پيدا نموده و بر آنان وارد گرديده همان عذاب و سخط نسبت بديگران تذكر و اندرز است و مؤمنين و كسانى كه گوش شنوا دارند بشنوند و عبرت بگيرند و بدانند كه خداوند در مورد غضب شديد العقاب است و در موقع رحمت كثير الفضل و كثير الاحسان است بلكه رحمتش سبقت گرفته بر غضبش‏

 (سبقت رحمتى على غضبى)

اشاره بسعه رحمت و فضل غير متناهى او است بلكه عذابش عين رحمت و غضبش عين حكمت است كه در هر موقعى كه آثار غضب نمايان گردد در آن اسرار حكمت آميزى مندرج گرديده چنانچه در همين آيه مباركه بعد از آنكه بيان عذاب كفّار و كسانى كه باعمال و اخلاق نكوهيده خود را در مورد غضب و سخط الهى واقع گردانيده‏اند اشاره ميفرمايد كه آنان را در دنيا مورد عذاب قرار داديم براى عبرت گرفتن شما مؤمنين و كسانى كه پيش از شما بودند و بعد از شما ميآيند تا آنكه هميشه بين خوف و رجا باشيد نه برحمت حق تعالى مغرور گرديد و بدانيد كه در مورد غضب سخت انتقام است و نه مأيوس از رحمت او باشيد زيرا كه يأس از رحمت الهى كفر است پس وظيفه مؤمن اين است كه نسبت او بخوف و رجاء مثل دو كفّه ترازو مساوى باشد.

در تفسير روح البيان راجع به اذن واعيه بيانى دارد كه براى توضيح مطلب مختصرى از آن را ترجمه مينمايم.

 (اذن واعيه) گوش چنانى كه داراى قوّه و استعدادى باشد كه آنچه را بايستى در خود نگاهدارد حفظ كند و متذكر باشد و نيز آنچه را نگاهداشته در مقام عمل آن را بكار اندازد (الواعيه) صفت گوشى است كه آنچه را گرفت بقلب رساند

          (و گر نيستى سعى جاسوس گوش             خبر كى رسيدى بسلطان هوش) (بستان)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 71

 و اينكه، اذن، را بلفظ مفرد آورده نه جمع و نيز (واعيه) را نكرده آورده نه معرفه اشاره باين است كه كسى كه متّصف باين صفت باشد كه داراى چنين گوشى گرديده بسيار كمياب است و با كميابى آن سبب نجات جماعت بسيارى ميشود و در اعقاب آنان نيز سرايت مينمايد يعنى كسى كه بشنود اين حكايات (و قصصى كه در قرآن تذكر داده) و حفظ كند براى آنكه بمردم برساند و ترغيب و تحريص كند مردم را بايمان و آنان را از كفر باز دارد چنين كسى سبب نجات خلق و باعث دوام ايمان آنها گرديده.

در كتاب كشّاف چنين گفته اگر گوشى باشد و لو گوش يك نفر و شنوا باشد و تعقّل نمايد و در طريق حق تعالى تدبّر و تفكّر كند چنين كسى سواد اعظم و شخص بسيار بزرگى است و مورد اعتنا است نزد خداى متعال و بباقى مردم اعتنايى نيست اگر پر باشند بين خافقين در حديث است (افلح من جعل اللَّه له قلبا واعيا) «1» و از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه بعد از فرود اين آيه فرمود يا على از خدا خواسته‏ام كه گوش تو را (اذن واعيه) گرداند پس از آن على عليه السّلام فرمود هيچ چيزى را فراموش ننمودم و سزاوار نيست كه فراموش كنم، البته بايستى چنين باشد زيرا كه حضرتش حافظ اسرار الهى است و خودش فرمود من بر فطرت توحيد خلق گرديده‏ام و بايمان و هجرت با رسول اللَّه سبقت گرفته‏ام و در روايت ديگر وقت نزول آيه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گوش على بن ابى طالب عليه السّلام را گرفت و فرمود گوش واعيه اين گوش است). پايان اين حديث مشهور بين شيعه و سنّى است و تفسيرى نه از شيعه نه از سنّى ديده نشده مگر آنكه اين حديث را نقل نموده البتّه بايستى چنين باشد كسى را سزد داراى چنين گوشى باشد كه بعد از رحلت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حافظ دين او و مفسّر قرآن گردد و حامل اسرار الهى و مخزن ودائع سبحانى گرديده باشد هر كسى را روا نيست بپيشوايى خلق انتخاب گردد مگر آن كسى كه دعا كرده پيغمبر

__________________________________________________

 (1) رستگار شد كسى كه خداوند قرار داد براى او قلب باز و درّاك [.....]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 72

خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و حافظ اسرار قرآن و مبيّن آيات الهى و مؤيد عند اللَّه و داراى مقام عصمت و طهارت نفسانى باشد.

كسى را كه اندك شعورى است ميفهمد كه چنين كسى را خود رسول اللَّه (ص) باذن خدا بايستى براى پيشوايى خلق بعد از خود انتخاب نمايد نه اينكه چنين امر مهمى را بدست خلق گذارد در صورتى كه انسان هر قدر هم وارسته و مهذّب باشد باز در تحت تأثير نفس واقع است و نيز كسى اطلاع بر ما فى الضّمير غير ندارد مگر خدا و عصمتى كه در پيغمبر و امام بايستى مأخوذ باشد غير از خدا كسى بر آن مطلع نيست زيرا كه آن ملكه باطنى است پس چگونه عقل تجويز و تصويب مى نمايد كه انتخاب امام بدست خلق انجام گيرد هرگز روا نيست.

فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ در مقام وقوع (الحاقّة) يعنى پديد شدن قيامت بر آمده كه قيامت موقعى پديد ميگردد كه اسرافيل يك دفعه در صور بدمد.

مفسّرين گويند صور شاخه‏ايست از نور كه از آسمانها بزرگتر و وسيعتر است و آن صدايى است كه از شدّت و قوّت آن اهل زمين همگى صيحه ميزنند و ميميرند مگر كسى را كه خدا بخواهد نگاهدارد.

و اينكه نفخه واحده گفته شايد اشاره باين باشد كه آن اولين نفخه ايست كه دميده ميشود و از هيبت آن تمام اهل زمين ميميرند و پس از آن نفخه ديگرى دميده ميشود و قيامت برپا ميگردد و اينجا مقام بيان آن نيست.

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً آن وقت بقدرت الهى كوه‏ها از جاى خود كنده ميشوند و كوه‏ها از هم پراكنده ميگردند در اول سوره واقعه فرموده إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا در آن وقت زمين بشدّت ميلرزد و كوه‏ها پراكنده ميگردد مثل پشم زده شده و از بشر و حيوان در روى زمين احدى باقى نميماند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 73

 فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ، وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ وَ الْمَلَكُ عَلى‏ أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ عرش در لغت بمعنى تخت است و در بعض روايات دارد كه عرش و كرسى يك معنى دارد و مفسّرين گويند عرش آسمان نهم است كه بالاى آسمانها قرار گرفته و محيط بر تمامى عوالم جسمانى است.

و چون نميتوان عرش پروردگار را حمل بظاهر نمود زيرا كه آن خلاف حكم صريح عقل است زيرا لازم آيد خداوند جسم و جسمانى باشد پس عرشى كه در آيات قرآنى نسبت بپروردگار داد شده مثل همين جا (وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ) و آنجا كه فرموده (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏) «1» بايستى حمل بغير ظاهر نمود و بهترين توجيهات اين است كه گفته شود شايد مقصود از عرش مقرّ سلطنت و تخت فرمان فرمايى حق تعالى باشد و اشاره باشد بآن فيض رحمانى كه از آن تعبير ميشود برحمت واسعه (وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ) و آن حقيقت منبسط و فيض وجودى است كه تمام موجودات را فرا گرفته و هر شيئى بقدر استعداد و قابليّت خود از آن فيض برخوردار گرديده چنانچه فرموده (ما تَرى‏ فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ) و آن كلمه حق و ظل نور وجود او و فعل او و رحمت او است كه از آن در اخبار تعبير بمشيّت شده از معصوم است كه خداوند همه چيزها را بمشيّت خلق نموده و مشيّت را بچيز ديگر خلق ننموده (أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ) «2» و شايد مقصود از حاملين عرش كه در آيه تذكر داده و از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده حاملين عرش امروز چهارند وقتى قيامت برپا ميگردد

__________________________________________________

 (1) خداى رحمان استيلا بر عرش دارد يعنى صفت رحمانيت او مساوى با عرش است‏

 (2) آيا نديدى كه چگونه پروردگار تو سايه را كشيد شايد مقصود از سايه ظل وجود حق است كه تمام موجودات همان پرتو وجود حقانى ميباشند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 74

هشت عدد ميباشند شايد آنها جواهر مجرده‏اى ميباشند كه اولين موجوداتى هستند كه مشمول فيض منبسط و رحمت واسعه خالق متعال ميباشند كه از آن تعبير بعقول و نفوس مجرده ميشود و شايد قوله تعالى وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ «1» اشاره بهمان جواهر مجرده باشد خلاصه بنا بر اين توجيه مقصود از عرش پروردگار همان فيض منبسط و رحمت واسعه رحمانى او است كه تمامى كائنات را فرا گرفته و جمله آن در مرتبه اول همان جواهر قدسى و عقول مجرده‏اى ميباشند كه از اول ما خلق اللَّه بشمار ميروند و قوله سبحانه در آية الكرسى وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ اشاره بسعه رحمت و شمول فيض رحمانى اوست كه در مرتبه ثانى تمام موجودات را فرا گرفته در تفسير ابو الفتوح رازى چنين گويد (در حديث دارد كه هر فرشته‏اى چهار روى دارد رويى چون روى آدمى و رويى چون روى شير و رويى چون روى كركس و رويى چون روى گاو، بروى آدمى روزى آدميان ميطلبد و بروى شير روزى سباع و درندگان ميطلبد و بروى گاو روزى بهايم ميطلبد و بروى كركس روزى مرغان ميطلبد) اين حديث بر فرض صحت تأييد ميكند (مثل افلاطونيه را) و از على بن الحسين زين العابدين چنين روايت شده كه خداى عرش را بيافريد در مرتبه چهارم مخلوقات زيرا كه پيش از آن سه چيز را آفريده بود هوا، قلم نور پس از آن عرش را آفريد از الوان و انوار مختلف نورى سبز كه رنگ سبزى از او است و نورى زرد كه رنگ زردى از او است و نور سفيدى كه اصل انوار از او است و روشنايى روز از آنست آن گاه هفتاد هزار طبقه بيافريد هيچ طبقه نيست مگر آنكه تسبيح و تقديس او را مينمايند باصوات مختلف اگر آواز آنان بزمين برسد كوه‏ها پاره پاره و گوشها ريزان شدى و دريا بزمين فرو رفتى آن روز عرش‏

__________________________________________________

 (1) وقتى نفخه صور ميدمد هر كس در آسمانها و زمين است بيهوش ميگردد مگر كسى را كه خدا بخواهد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 75

خدا بر اين هشت فرشته بود كه آن را بر فرق گرفته‏اند. پايان يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى‏ مِنْكُمْ خافِيَةٌ در آن روزى كه قيامت بر پا ميگردد چيزى از شما در آن روز مخفى و پنهان نميگردد و آنچه در باطنها مخفى است در آن روز ظاهر و آشكار ميگردد.

مفسّرين گويند كوفيان (لا يخفى) بيا خوانده‏اند و باقى قرّاء بتاء قرائت نموده‏اند.

 [سوره الحاقة (69): آيات 19 تا 33]

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ (19) إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ (20) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (21) فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (22) قُطُوفُها دانِيَةٌ (23)

كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ (24) وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ (25) وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ (26) يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ (27) ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ (28)

هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ (29) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31) ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (32) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33)

 (ترجمه)

امّا كسى كه در (قيامت) نامه عملش را بدست راستش نهند (با كمال شادمانى باهل محشر بگويد) بيائيد كتاب مرا بخوانيد،

و من يقين بملاقات چنين روزى داشتم،

پس چنين كسى در زندگانى و عيش گوارا و راضى ميباشد،

و نيز در بلندترين مرتبه بهشت منزل دارد

كه ميوه‏هاى آن در دسترس بهشتيان است،

گفته ميشود بآنها نعمتهاى بهشت گوارا باشد بخوريد و بياشاميد كه اين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 76

 پاداش اعمال نيك گذشته شما است‏

و امّا كسى كه نامه عملش بدست چپش دهند ميگويد كاش چنين نامه‏اى بمن نداده بودند،

و من هيچوقت از اعمال خود خبر نداشتم،

اى كاش از اين غصّه نجات مييافتم‏

 (اى واى) كه امروز مال من بفرياد من نرسد،

تمام سلطنت و مال امروز فانى گرديد،

 (خطاب از مصدر قهر الهى رسد) كه او را بگيريد و در غل و زنجير كنيد،

پس از آن در جهنّم او را در آريد،

پس از آن ببنديد وى را بزنجيرى كه هفتاد ذراع باشد،

زيرا كه او بخداى بزرگ ايمان نياورده‏

توضيح آيات‏

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ وقتى روز موعود فرا رسد و مردم نزد حساب به پيشگاه حضرت ذو الجلال حاضر گردند آن وقت نامه اعمال و سجلّ افعال نيكوكاران از طرف راست بآنان داده شود آن گاه از زيادتى وجد و طرب مردم را ميخوانند كه بيائيد و كتاب مرا بخوانيد.

آنچه در آن كلمات و مطالبى ثبت و ضبط گرديده آن را كتاب گويند خواه در كاغذ نوشته شده باشد يا در لوح محفوظ ثبت گرديده يا در لوح محو و اثبات يا در لوح سينه انبياء چنانچه در سوره حديد آيه 25 فرموده لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «1» و از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكنند كه فرموده كتابى كه با انبياء است آن است اكبر آن چنانى است كه انبياء بآن هر چيزى را ميدانند.

و ممكن است گفته شود مقصود از كتاب موعودى كه در قيامت بدست انسان داده ميشود و بوى ارائه ميشود شايد اشاره و كنايه باشد بهمان اعمال و حركات و اخلاقياتى كه در صفحه نفس وى ثبت گرديده و تمركز يافته و از فعليّت اخير وى‏

__________________________________________________

 (1) هر آينه محققا ما فرستاديم رسولان خود را با حجتهاى روشن و با آنها فرود آورديم كتاب و ميزان تا آنكه بين مردم بپاى دارند عدالت و ميانه روى را.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 77

بشمار ميرود و نسبت بيمين شايد اشاره بيمن و بركت و جهات خيريّت و سعادتى است كه در كتاب انفسى آنان ظهور و بروز دارد زيرا كه هر عملى خواه از اعمال نيكوى پسنديده يا از اعمال زشت نكوهيده باشد اثر آن در نفس انسان باقى و ثابت ماند تا وقتى كه ملكه نفسانى وى گردد و در نفسش رسوخ نمايد كه ديگر زوال پذير نباشد.

صدر المتألّهين در تفسير سوره واقعه راجع باصحاب يمين و اصحاب شمال بيانى دارد كه مختصرى از آن را ترجمه مينمايم چنين گويد در بسيارى از تفاسير دارد كه اصحاب يمين كسانى ميباشند كه آنان را از طرف راست ببهشت ميبرند و اصحاب شمال كسانى هستند كه آنان را از طرف چپ بجهنم ميكشند.

و تحقيق در مطلب چنين است كه عالم وجود بتمامه يك شخص وحدانى بشمار ميرود زيرا كه وجود عالم ظل وجود حق تعالى و وحدت طبيعيّه ظل وحدت حقيقيّة الهيّه است و طبيعت را روحى است كه آن را روح واحد و روح اعظم و عقل اول نامند و مشتمل بر مدبّرات علويّه و متعلق ببرزخهاى نوريّه است و در او است بهشت سعداء و در آن ملائكه علويين ميباشند كه بندگان خدا را سوق ميدهند بسوى رضوان خدا و وظيفه آنها اين است كه كتاب ابرار و نيكوكاران را مينويسند إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ و كتاب عبارت است از تصوير حقايق و صحيفه اعمال آن محلّ عتيق است پس مراد از كتابت در اينجا جوهر ملكوتى فعال علوى است و مقصود از قلم قوّه عمليّه مصوره است و مقصود از صحيفه نفوس ناطقه بشرى است كه در اوّل خلقت خالى از تصاوير و نقوش است و شكّى نيست كه اين كتاب را ممكن نيست احدى بتواند باين حواسّ كدر ظلمانى مشاهده نمايد زيرا كه آنها مكتوبات غيبيه‏ايست كه در عالم غيب واقع است لكن بيشتر مردم ايمان بغيب ندارند و وثوقى براى آنان نيست مگر آنچه را كه محسوس بهمين حواس است و ديگر طرف شمال و آن ملكوت اسفل و در آن مدبّرات سفليّه و سدنه برازخ ظلمانيّه است و در آن است جحيم اشقياء و در آنجا دو نوع ملائكه ميباشند يكى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 78

 آنهايى كه اعمال فجار و اشقيا را مينويسند قوله تعالى (وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ) و طائفه ديگر ملائكه غلاظ شداد لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ و قوله تعالى إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ و شبه نيست كه هر كس از طرف راست كتابش بوى داده شود حشرش با ملائكه جانب يمين و عليين خواهد بود و كسى را كه از طرف چپ يا پشتش كتابش بوى داده شود او بدست موكّلين عذاب معذّب خواهد بود. (پايان) إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ شخصى نيكوكار گويد من از كسانى بودم كه ايمان داشتم و دعوت پيمبران را پذيرفتم و بيوم حساب تصديق داشتم مفسرين گويند ظنّ در اينجا بمعنى يقين است چنانچه در بسيارى از موارد ظن بمعنى يقين استعمال ميشود پس قوله تعالى إِنِّي ظَنَنْتُ يعنى دانستم و يقين كردم آمدن چنين روزى را فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ قُطُوفُها دانِيَةٌ پس چنين كسى كه ايمان بروز حساب داشته و در اثر ايمان كتاب اعمالش از طرف يمين يعنى از طرف راستش كه مناسب بعالم عليّين است بوى رسيده در زندگانى رضايت بخشش است و جايگاه او بهشتى است كه در مرتبه عالى عالم وجود امكانى قرار گرفته و آرامگاه وى دار كرامت الهى است و ميوه‏جات بهشتى بوى نزديك و در دسترس او آماده شده و شايد مقصود (قُطُوفُها دانِيَةٌ) اشاره باشد كه در بهشت براى كسب معاش ديگر زحمت و تعب و مشقتى نيست آدم بهشتى هميشه در راحت و عيش گوارا زيست مينمايد كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ آن گاه ملائكه رحمت باهل بهشت گويند گوارا باشد شما را بخوريد از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 79

 نعمتهاى بهشتى و بياشاميد از آبهاى خوشگوار و آنچه در روزهاى گذشته عمر خود تهيه نموده‏ايد امروز بشما خواهد رسيد وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ يمين و شمال دو نقطه مقابل يكديگر اول اشاره بحال سعداء و نيكوكاران دارد دوم اشاره بحال تيره‏بختان و بدكاران است و بقدرى كه اصحاب يمين در بهجت و سرور و داراى حيات نيكو ميباشند اهل شمال در سختى و عذاب و شكنجه ميباشند و پس از آنكه كتاب و سجلّ احوال آدم شقى را از طرف چپ بوى ارائه ميدهند از شدّت غم و تأسف گويد اى كاش هيچ وقت كتاب اعمال خود را نميديدم و بمن كتاب داده نميشد و حساب اعمال و افعال خود را نميدانستم.

يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ، ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ، هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ و از شدّت تأسف آرزو ميكند كاش حيات من قطع شده بود و اين نامه سياه پر خطر را نميديدم اى واى بر من كه امروز مال من بفريادم نميرسد و مرا از عذاب نجات نميدهد.

 (سخنان مفسرين در جمله هلك عنى سلطانيه)

 (1) گمراه نمود مرا آنچه را گمان ميكردم حجّت و دليل من است.

 (ابن عباس و مجاهد) (2) قطع شد از من تسلط و سلطنت من كه امروز ديگر استيلاء و سلطنتى براى من نيست.

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ، ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ‏

 (سخنان مفسّرين در معنى ذراع)

 (1) هفتاد ذرع بذراع فرشتگان است كه از دبرش داخل كنند و از بينى‏اش در آورند. (عبد اللَّه عباس) (2) هر ذرعى بقدر هفتاد ذرع ما ميباشد كه هفتاد در هفتاد ميشود (سفيان)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 80

 (3) جز خدا نداند كه مقدار زراع چقدر است. (حسن بصرى) و غير اينها از وجوهى كه مفسّرين توجيه نموده‏اند لكن بهتر اين است كه گفته شود مقصود از (سَبْعُونَ ذِراعاً) همان ذراع معهود باشد و اشاره دارد بطول بند چنانچه معمول است هفتاد و هفتصد و امثال آن را براى كثرت آرند.

آرى اين سلسله طولانى كه در قيامت آدم عاصى را بآن مى‏بندند همان زنجير طبيعت و بند اوهام و قيد آرزو و آمال طولانى دنيوى است كه در عالم قيامت كه (تبلى السّرائر) است بمرتبه ظهور و بروز ميرسد و نتيجه آن همان زنجير و سلسله هفتاد ذراعى ميشود و همانطورى كه در دنيا آرزو و آمال بلند بدست و پاى انسان پيچيده و نميگذارد قدمى بسوى حقيقت بردارد بدليل تجسّم اعمال كه در آيات قرآنى و احاديث بسيار اشاره شده در قيامت صورت خارجى ميپذيرد زيرا كه در در آن وقت معانى صورت ميگيرد و باطن ظاهر ميگردد كسى كه در اين عالم روح و روان خود را از اسارت طبيعت و قيد اوهام رهايى داد روز رستاخيز نيز آزادانه بجوار قرب الهى پرواز مينمايد نفسى كه پاى بند طبيعت است چگونه تواند راهى بسوى حقيقت پيدا نمايد پس آنچه هست از ما است كه بر ما است (أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ در اين آيه در مقام علت و سبب عذاب بر آمده كه عاصى مستحق چنين عذابى است زيرا كه بخداى بزرگ ايمان نياورده و خود را در بند اوهام و طبيعت مقيد نموده.

چون ايمان عبارت از عقد قلب و بستگى بمبدء است كسى كه دل و قلبش مرتبط بحق نباشد و هدف و آرزويش قرب برحمت او نباشد و تمام همّش امور طبيعى و جز خود خواهى و نفس پرستى و دنبال آمال و آرزوهاى دور و دراز و بدست آوردن منافع و همى دنيوى مقصدى در نظر ندارد البته آن وقتى كه معانى صورت ميگيرد و هر چيزى بفعليّت اخير خود ميرسد آن وقت است كه اعمال مجسّم ميشود و بصورت مى‏آيد و آدم شقى خود را در چنين عذابى مشاهده مينمايد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 81

 [سوره الحاقة (69): آيات 34 تا 52]

وَ لا يَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكِينِ (34) فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ (35) وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ (36) لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37) فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38)

وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ (41) وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (42) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (43)

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ (44) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ (46) فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ (47) وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (48)

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ (49) وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ (50) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ (51) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (52)

ترجمه‏

و هرگز مسكين و فقيرى را طعام نداده،

پس نيست براى وى امروز هيچ دوست و رفيقى،

و غير از غسلين طعامى امروز نصيب ندارد،

غسلين طعامى است كه نميخورند مگر خطاكاران،

قسم بآنچه (از آثار حق) ميبينيد

و آنچه را كه نمى‏بينيد،

كه قرآن حقيقتا (وحى خدا) و كلام رسول بزرگوارى است،

نه اينكه قول شاعر باشد و كمند اشخاصى كه ايمان آرند،

و نه حرب كاهن (دروغگو است) كمند كسانى كه متذكر (حقيقت) آن ميشوند،

اين قرآن از جانب پروردگار عالميان فرود آمده،

و اگر بدروغ بما سخنانى ميبست،

البته او را بقهر و سخط ميگرفتيم،

و رگ او را قطع ميكرديم،

و از شما هيچ كس بر دفاع او قادر نبوديد

و اين قرآن هر آينه تذكر و اندرزى است براى اشخاص با تقوى،

و البته ما ميدانيم از شما كدام يك تكذيب قرآن را ميكنيد،

و اين تكذيب هر آينه حسرت و پشيمانى آور است براى كافرين،

و البته قرآن بحق و حقيقت است،

و اى (پيمبر)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 82

 تو تسبيح و تنزيه كن باسم پروردگار بزرگ خود

توضيح آيات‏

وَ لا يَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكِينِ در مقام اوصاف اصحاب شمال بر آمده كه اضافه بر اينكه بخداى عظيم ايمان نياورده‏اند راغب نيستند احسان بفقراء و بيچارگان نمايند آرى ايمان بخداى بزرگوار است كه آدمى را وادار باحسان بفقرا و ضعفاء مينمايد كسى كه بخدا ايمان ندارد چگونه تواند بدون عوض و حظوظ نفسانى بذل مال نمايد و كسى كه محرك عمل او غير خدا باشد چنين كسى اگر احسان بفقرا نمايد وقتى خوب در حال وى تحقيق نمودى معلوم ميشود محرك وى فايده‏اى است از حظوظ نفسانى يا غير آن كه عايد خودش ميگردد نه اينكه ايمان بخدا و محبت او محرك عمل او شده باشد نه فقط اتفاق چنين است بلكه تمام اعمال و افعال آدمى دائر مدار هدف و مقصد اصلى وى است و بدور آن نقطه مقصودش دور ميزنند مثلا كسى كه مقصد او حب جاه و رياست شد و آرزوى پيشوايى و تفوّق بر ديگران منتهاى آمال وى گرديد او هر چه كند حتى امور عادى او از خوردن و خوابيدن و غير آن غرض و مقصودش رسيدن بآرزوى خودش ميباشد فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ كسى كه در اين عالم دنيا در اثر ايمان و عمل نيكو ارتباط بحق پيدا ننمود و محبت خدا را در دل خود نپرورانيد و در راه اطاعت و روشنى او دستگيرى بفقرا و مستمندان ننمود در آخرت و روز معاد روشنى براى او نيست بلكه آن كس كه دلش از محبت حق تعالى خالى باشد تمام موجودات و لو آنكه خويشاوندان و دوستان وى باشند در آن وقت دشمن او ميگردند زيرا كه تمام موجودات جنود حق تعالى و مسخّر امر او و زير فرمان سلطنت حقيقى اويند فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ، وَ ما لا تُبْصِرُونَ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 83

سخنان مفسرين راجع بآيه‏

مفسرين گويند (لام فلا اقسم) زائد و براى تأكيد قسم آمده بدليل جمله بعد بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ كه خداوند در اينجا قسم ياد ميكند و گواه ميگيرد بآنچه را مى‏بينيد و آنچه را كه نمى‏بينيد و اينكه مقصود از آنچه مى‏بينيد و آنچه نمى‏بينيد چيست از مفسرين گفتارى نقل شده (1) آنچه را كه مى‏بينيد و آنچه را كه نمى‏بينيد از موجودات و جمله كائنات (2) آنچه را مى‏بينيد در دنيا و آنچه را نمى‏بينيد از امور آخرت (3) آنچه در ظاهر آسمان و زمين است و آنچه در باطن آنها است (4) آنچه مى‏بينيد از اجسام و آنچه نمى‏بينيد از ارواح و از امام جعفر صادق نقل شده كه آنچه را ميبينيد از نعمت ظاهر و آنچه را نميبينيد از نعمتهاى باطن و غير اينها از وجوهى كه احتمال داده شود لكن بهتر همان وجه اول است كه شامل ميگردد تمام كائنات و موجودات را زيرا كه قرينه بر تقييد نيست پس بايستى حمل بر عموم نمود و مطابق ميگردد با كلام امام عليه السّلام زيرا تمام موجودات خواه ظاهر و خواه باطن تماما از نعم الهى محسوب ميگردند إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ خداوند تمام موجودات را مورد قسم قرار ميدهد و آنان را گواه ميگيرد كه قرآن كلام فرستنده رسول كريم است ظاهرا مقصود از رسول كريم جبرئيل امين است لكن بقرينه آيه بعد وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ، وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ مقصود از رسول خود رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميباشد شعر كلامى را گويند كه موزون و با قافيه باشد و كهانت قسمتى از سحر است و كهنه كسانى هستند كه چنين وانمود                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 84

 ميكنند كه جن مسخر حكم ما و زير فرمان ما و از گذشته و آينده بما خبر ميدهد در صورتى كه قرآن تكذيب ميكند كه جن داراى علم غيب باشد چنانچه در سوره سبا آيه 13 فرموده فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ «1» كفار چون ديدند آيات قرآنى بقدرى فصيح و بليغ است كه از قبيل گفتار و سخنان آنان نيست بلكه بالاتر از سخنان آدميان است اين بود كه گاهى از روى نخوت و حسد نسبت شاعرى بحضرتش ميدادند شاعرش ميگفتند براى آنكه كلامى باين نظم و ترتيب جميل آورده با آنكه ميدانستند آيات قرآنى از قبيل شعر كه موزون و با قافيه باشد نيست و گاهى كاهنش ميناميدند براى آنكه از گذشته و آينده خبر ميدهد و ندانستند كه آيات قرآنى از قبيل القاء جنيان نيست بلكه ميدانستند و از روى حسد و كبر تجاهل مينمودند تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ تنزيل خبر مبتداء محذوف يعنى قرآن نه از قبيل سحر است و نه از قبيل كهانت بلكه از نزد پروردگار عالميان فرود آمده وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ اين آيه برهان و دليل محكم و بارزى است كه خداوند براى اثبات دعاوى پيمبران آورده كه اگر كسى بدروغ دعوى نبوت و رسالت نمايد و كلامى را نسبت بخدا دهد البته خداوند بكيفر اعمال نكوهيده‏اش وى را بقوت و قدرت‏

__________________________________________________

 (1) آيه راجع بسلطنت سليمان نبى است كه باد و جن زير فرمان او بودند و بامر او مشغول اعمال شاقه بودند مثل اينكه تماثيل و مجسمه‏ها ميساختند و ديگها و حوضها بنا مينمودند تا وقتى كه ديدند سليمان در اثر موريانه عصايى كه در دست او است افتاد آن وقت جنيان فهميدند سليمان مرده است خداوند اين مطلب را شاهد ميآورد براى اينكه جن اطلاعى از غيب ندارد اگر اطلاع داشت پيش از آنكه سليمان بيفتد ميفهميدند او مرده است و خود را از زحمت ميرهانيدند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 85

خداوندى خود ميگيرد و از وى انتقام ميكشد براى آنكه مردم در اشتباه نيافتند بلكه از طريق لطف بر خداوند لازم است كه دروغ وى را فاش نمايد تا آنكه حجّت بر خلق تمام شود.

لكن بايد دانست در صورتى بر خدا لازم است مدعى كاذب را رسوا كند كه دروغ وى معلوم نباشد امّا در اين زمان ما كه بطور ضرورت و يقين ثابت و مبرهن گرديده كه بايستى دين اسلام تا قيامت باقى و پايدار ماند پس هر كس مدعى نبوّت و رسالت باشد و لو آنكه بفرض از روى سحر كوه‏ها را از جاى بكند دروغش واضح و معلوم است و چنين است مدّعى امامت كه ثابت و معين است كه امام دوازدهم پسر امام حسن عسكرى عليه السّلام زنده و بحكمت چندى از نظر عموم غائب است و امامت بوجود مباركش خاتمه پيدا نموده پس هر كس مدعى امامت باشد دروغش واضح است.

ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ پس از آنكه مدعى كاذب را بقوّت و غلبه خداوندى خود گرفتيم رگ حيات وى را قطع ميكنيم.

سخنان مفسرين راجع به وتين‏

 (1) رگ دل را وتين گويند كه وقتى قطع شد انسان ميميرد.

 (2) وتين رگى است ميان پى گردن كه آن نيز اگر قطع شود انسان ميميرد (3) وتين رگى است در دل بتوسط آن آب بدل ميرسد اگر قطع شود آدم ميميرد فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ كسى كه بقهر و غلبه خداوندى گرفتار گرديد و مورد عذاب قرار گرفت احدى از شما نتواند از وى عذاب را بردارد.

آرى كسى كه مورد غضب و سخط الهى واقع گرديد نه تنها كسى نتواند حاجز و مانع از عذاب وى گردد بلكه تمام ذرّات ممكنات با وى در خصومت آيند و همگى دشمن او ميگردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 86
وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ هر آينه قرآن تذكر و اندرزى است مر اشخاص با تقواى پرهيزكار را نه مردمان هوس ران فاسق نفس پرست كه از قرآن نتيجه‏اى عايد آنان نميگردد وقتى دل لايق قبول حق است و تواند از قرآن و كلام الهى بهرمند گردد كه اندازه‏اى از اوهام شيطانى و خدعه نفسانى خالى باشد وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ، وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ شايد آيه نظر بمنافقين دارد كه در ظاهر يا رياء يا تقية تصديق رسالت رسول و حقانيت قرآن مينمودند لكن در باطن تكذيب مينمودند كه خدا عالم است بظاهر و باطن و ميداند مؤمن واقعى كيست و منافق كدام است و فرداى قيامت تكذيب آنها باعث حسرت و ندامت آنان خواهد بود و چنان حسرتى بآنها دست ميدهد كه از بالاترين عذاب بشمار ميرود وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ محققا قرآن حاق واقع و در مرتبه حق اليقين واقع است عرفاء براى يقين سه مرتبه قائلند (علم اليقين) (عين اليقين) (حق اليقين) علم اليقين علمى است كه از روى دليل و براهين محكم پديد گردد بطورى كه شك و ترديد در آن راه نداشته باشد (عين اليقين) يقينى است كه از روى و جدان و مشاهده سرّى پديد گرديده و نسبت عين اليقين بعلم اليقين مثل نسبت ديدن است بشنيدن و اين نوع علم بهيچ وجه تخلل پذير نميباشد (حق اليقين) آن رسيدن بحاق مطلب و محقق گرديدن بآن است و اينكه قرآن را (حق اليقين) ناميده شايد براى اينست كه قرآن از حاق حقيقت و عين واقع صادر گرديده و در آن هيچ شك و ريبى راه ندارد فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ خطاب بپيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه تسبيح كن و ستايش نما پروردگار بزرگ                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 87

 خود را باسماء و نامهاى او اشاره به اينكه بشكرانه چنين نعمت بزرگى يعنى قرآن كه از حاق حقيقت و عين واقع و از سر چشمه وجود براى تو فرود آمده، خداى بزرگوار را بنامهايى كه خودش خود را بآنها معرفى فرموده ستايش و تمجيد نما.

اين بود چنانچه در حديث است وقتى از وجود مبارك رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سؤال ميشد چرا در عبادت اين طور خود را بتعب مى‏اندازى در صورتى كه خداوند گناه گذشته و آينده تو را آمرزيده و اصلا معصوم ميباشى و گناه ندارى در پاسخ ميفرمود

 (أ يكون عبدا شكورا)

آيا در قبال اين همه نعمت كه بمن كرامت نموده نبايد بنده شاكر باشم يعنى عبادت من از روى شكر گذارى است‏