کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
المزمل: آيات 1 تا 20 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 157
سورة المزمّل‏

مكيّة و هى عشرون آية

 [سوره المزمل (73): آيات 1 تا 14]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً (4)

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً (6) إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلاً (7) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً (9)

وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً (10) وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً (11) إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالاً وَ جَحِيماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيماً (13) يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً (14)

ترجمه‏

بنام خداى رحمن مهربان‏

اى كسى كه كليم بخود پيچيده‏اى،

برخيز در شب (بعبادت) مگر كمى از شب را،

كه نصف يا چيزى كمتر از نصف (بر استراحت بيفزا)

يا چيزى بر نصف زياد كن و آيات قرآن را بتأنى و مرتّب تلاوت كن،

ما بزودى بر تو القا ميكنيم كلام سنگينى (قرآن)،

محققا بر خواستن در شب در موافقت محكم‏تر و در گفتار درست‏تر است،

و البته در روز تو را آمد و رفت و كار بسيار و وقت وسيع است،

و ياد كن باسم پروردگارت و بكلى از غير او دل ببر و باو رو كن،

پروردگار مشرق و مغرب نيست الهى مگر او را و كيل خود گردان،

 (و بر جفاى كافران و گفتار زشت آنان صبر كن و از آنان بطور نيكو دورى نما،

و كسانى كه صاحب نعمتند و تكذيب تو را مى‏كنند كار آنان را بمن واگذار كه اندكى بآنها مهلت ميدهم
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 158

محققا نزد ما براى كافرين بندهاى گران و آتش سوزان،

و طعام گلوگير و عذاب دردناك مهيا است،

روزى كه زمين و كوه‏ها بلرزه آيند و تلّ ريگى شود و چون موج روان گردد.

توضيح آيات‏

 (مزمّل) در اصل (تزمّل) بتا بوده تا را (م) كردند بصيغه اسم فاعل در آمد مزمّل شد و در لغت بمعنى پيچيدگى لباس است گويند اين آيه در شب فرود آمده در حالى كه حضرت گليمى يا قطيفه‏اى بخود پيچيده و خوابيده بود خطاب از مصدر جلال احدى ميرسد يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اى گليم بخود پيچيده برخيز و بخدمت و عبادت قيام نما

سخنان مفسرين در شأن نزول آيه‏

 (1) اول دفعه‏اى كه جبرئيل در كوه حرا آنجايى كه حضرتش مشغول عبادت و رياضت بود بروى فرود آمد خوف و وحشت او را گرفت و از كوه پائين آمد در حالى كه بدن مباركش ميلرزيد و گفت (زمّلونى) مرا بپوشانيد آن وقت ثانيا جبرئيل فرود آمد و گفت يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (ابن عباس) (2) حضرتش براى مهياى نماز لباس بخود پيچيده اين بود كه خطاب رسيد اى لباس بخود پيچيده برخيز (3) شبى حضرت لباس بخود پيچيده و خوابيده بود خطاب رسيد (قُمِ اللَّيْلَ) (4) حضرت شبى در منزل خديجه بود و با او مأنوس گرديده و گويا اين حالت مناسب مقام او نبود خطاب شد اى لباس بخود پيچيده بر خيز و بوظائف عبوديّت قيام نما (5) يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ اى كسى كه امر بزرگى بخود پيچيده‏اى يعنى رسالت برخيز و بوظيفه پايدارى نما گويا خطاب از مصدر جلال الهى ميرسد كه اى انسان ما دنيا را بالش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 159

 استراحت تو قرار نداده‏ايم برخيز و بشتاب و آنى سستى منما (وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا) راه طولانى پر خطرى در جلو دارى وقت كوشش است نه وقت استراحت يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ سوره انشقاق آيه 6 دنيا بازار تجارت و جاى كوشش است نه جاى خواب و استراحت دنيا رخت خواب تن پرورى را براى تو پهن ميكند تو نبايد در آن بياسايى سرمايه خود را از دست مده روزها و شبهاى عمر خود را غنيمت بشمار تا وقت از كفت نرفته كار كن تا سود بسيار ببرى و راضى مشو كه آن گوهر گران بهايى كه مبدء آفرينش در ذات تو بوديعه گذارده برايگان از دست بدهى و فقير و بى‏نوا گردى و در بازار قيامت جز خسران و رسوايى چيزى عايد تو نگردد قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ بقاعده عربيّت نصفه بدل از ليل است يعنى عوض تمام شب نصف شب را قيام نما از اين آيه چنين بر مى‏آيد كه اندازه تهجّد و عبادت شب را باختيار حضرتش گذارده كه بعبادت قيام نمايد بقدرى كه عسر و حرج لازم نيايد بعضى گفته‏اند ابتداء حضرتش با اصحاب براى آنكه بقدر لزوم در عبادت شب ايستادگى نمايند خود را بزحمت ميانداختند و همه شب را بعبادت مى‏پرداختند تا آنكه پاى مباركش ورم كرد اين بود كه حد و اندازه عبادت شب را باختيار خودش واگذار نمود و دستور رسيد اگر خواهى نصف شب و اگر خواهى كمتر از نصف و اگر خواهى قدرى بر نصف زياد كن تا آنكه قدرى استراحت نمايد و حق بدن نيز مراعات گردد

سخنان مفسرين در باره نماز شب كه از اول واجب بوده يا مستحبّ‏

 (1) نماز شب اول بر رسول اللَّه (ص) واجب بود بدليل قوله تعالى (قُمِ اللَّيْلَ) زيرا كه امر دلالت بر وجوب دارد پس از آن براى تشريع نمازهاى يوميه 17 ركعت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 160

 وجوبش نسخ شده و استحبابش باقى مانده. (ابن عباس) (2) بروايت هشام ميگويد بعايشه گفتم خبر بده مرا از قيام رسول اللَّه گفت آيا سوره مزمّل را نخوانده‏اى گفتم آرى گفت خداوند در اول اين سوره نماز را برسول اللَّه واجب نمود و براى پيغمبر (ص) و اصحابش تا يك سال واجب بود پس از آن وجوبش نسخ شد و استحبابش باقى ماند (تفسير مجمع البيان از قتاده) (3) چون در آيات چيزى نيست كه دلالت كند بر نسخ پس بايستى كلام را بظاهرش گذاشت و آن اين است كه بگوئيم از اول مستحبّ مؤكّد بوده بدليل قوله تعالى وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ نيز اگر بر شخص رسول اللَّه (ص) نماز شب واجب بود بايستى براى امت هم واجب باشد بدليل قوله تعالى (فَاتَّبِعُوهُ) (تفسير ابو الفتوح رازى) وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا پس از آنكه حضرتش مأمور ميگردد بقيام در شب و عبوديت و بندگى، امر ديگرى ميرسد كه در موقع تلاوت قرآن عجله ممكن بلكه با تأنّى بخوان تا آنكه در اسرار و رموز آن پى‏ببرى و در آيات آن دقيق گردى و چون امت بايستى بحكم (فاتبعوه) تابع پيمبر خود (ص) باشند اين حكم عموميّت پيدا ميكند كه سزد هر كس قرآن ميخواند بايستى با تأنى و شمرده بخواند تا آنكه ببعضى از اسرار مندرجه آن پى‏ببرد مثل اينكه از آياتى كه دلالت بر عظمت خداوندى دارد بزرگى و هيبت او را در نظر آرد و نيز وقتى بآيات رحمت و رأفت خداوندى رسيد قلب او باز شود و محبت الهى را در قلب خود بپروراند و با او مأنوس گردد.

شكّى نيست كسى كه خدا را دوست دارد بياد او و كلام او و آثار او مبتهج و مسرور ميگردد اين است كه آيات قرآن را چون كلام او است با تأنّى و فكر و دقّت قرائت مينمايد زيرا كه لازمه دوستى هر چيزى دوستى آثار او است پس شايد مقصود از ترتيل چنانچه بعض مفسّرين گفته‏اند حضور قلب و تحصيل معرفت بخدا است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 161

 إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا از جمله (سنلقى) معلوم ميشود كه اين آيه يا اين سوره اول دفعه وحى بوده كه بتوسط جبرئيل يا بغير واسطه بر حضرتش فرود آمده.

سخنان مفسرين در معنى قول ثقيل‏

1- چون خداوند پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خود را امر بنماز شب فرمود گويا گفته ما تو را امر نموديم بنماز شب براى آنكه ميخواهم بزودى كلام بزرگى بر تو القا نمايم و تو بايستى خود را مهيّا نمايى براى قبول آن و سعى كن كه نفس و روحت مستعدّ گردد براى آن امر بزرگ و چنين استعدادى پديد نميگردد مگر بقيام در شب و ايستادگى در مقام عبوديّت و بندگى زيرا وقتى انسان در شب تاريك مشغول عبادت و ذكر و ستايش معبود يكتا گرديد و با كمال تضرّع و خضوع روى بحق نمود و از امور حسّى و علاقه جسمانى چيزى وى را مانع نگرديد آن وقت نفس و روح او مستعد ميگردد براى اشراق نور جلال الهى و مهيّا ميگردد براى تجرّد تام و بقدر استعدادش منكشف ميگردد بروى اسرار كاينات. پس چون نماز شب اثر دارد در صفاى نفس اين بود كه شخص رسول اللَّه (ص) مأمور بنماز شب گرديد تا آنكه استعداد كامل پيدا نمايد براى قبول آن امر بزرگ و قلب مباركش محل پذيرفتن ودائع الهى گردد و تمام معنى همان است كه رسول اكرم (ص) فرموده‏

ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها

 «1» (2) مقصود از امر سنگين قرآن است و آنچه در او است از مقرّرات و دستورات كه آنها امور شاقه و تكاليفى است مشكل بر مسلمانها عموما و بر خود رسول اللَّه خصوصا كه اول خودش بايستى تحمل بار تكليف نمايد و ثانيا امتش را ملزم بعمل نمايد زيرا كه اصلا تكليف مأخوذ از كلفت و تحمل امور شاقه است (3) مقصود از قول ثقيل وحى است كه در موقع وحى بدن مبارك رسول اللَّه (ص) سنگين ميشد بطورى كه اگر بر شترى سوار بود و وحى ميرسيد از سنگينى بدن مباركش‏

__________________________________________________

 (1) آگاه باشيد كه از براى پروردگار شما در روزگار زندگانى شما نسيمهاى رحمتى است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 162

شتر بزمين ميخورد (4) مقصود از قول ثقيل قرآن است كه شأنش بزرگ است و تا آخر دنيا باقى ماند چنانچه در سوره حجر آيه 9 فرموده إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «1» (5) قرآن ثقيل است زيرا كه مشتمل بر محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است و كسى فرق بين آنها را نتواند گذاشت مگر علمايى كه راسخون در علم ميباشند كه احاطه دارند بجميع علوم عقليّه و نقليّه و چون چنين است امر قرآن ثقيل و عظيم است و فخر رازى در تفسير كبير ده قول از مفسرين باز نموده كه ما براى اقتصار از باقى گفتار آنان خود دارى نموديم إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا ناشئة بمعنى لغوى چيزى را گويند كه تازه پديد گشته و حادث شده مذكرش ناشى و مؤنث آن ناشئة (و وطأ) مصدر وطاءت بمعنى موافقت و ملاطفت است‏

سخنان مفسرين در معنى ناشئته‏

 (ناشئة الليل) ساعات شب و اجزاء آنات آن است كه دنبال هم و پى در پى پديد ميگردد باين اعتبار اجزاء و ساعات تمامش را ناشئة گويند (2) از امام زين العابدين چنين روايت كرده‏اند كه ناشئة ما بين مغرب است تا موقع عشاء (3) مقصود از ناشئة الليل آن واردات روحانى و خواطر نورانى است كه در ظلمت شب منكشف ميگردد و آن را ناشئة ناميده براى اينكه اين حالت پديد نميگردد مگر در شب زيرا كه انسان در جاى تاريك كه حواسش بمحسوسات مختل نگردد هر گاه رو كرد بعبادت و ذكر البته در آن وقت قلب وى باز ميشود و امور روحانى و اشراقات نورانى بر او ظهور مينمايد و پديد شدن اين حالات مخصوص بسبب است لكن در روز چون حواس انسان مشغول بامور طبيعى و ضروريات‏

__________________________________________________

 (1) بحقيقت ما نازل گردانيديم ذكر (يعنى قرآن) را و محققا ما حافظ و نگهبان او ميباشيم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 163

زندگانى است اين حالت براى وى پديد نميگردد و اين حالات را ناشئة گويند براى آنست كه در شب گاهى افكار و تأملات پديد ميگردد و گاهى انوار و مكاشفات اشراق مينمايد و گاهى انفعالات نفسانى از ابتهاج بعالم قدس روى ميدهد و گاهى تخيّلات و حالات عجيبه پيدا ميگردد و جامع تمام اين حالات را ناشئه ناميده‏اند (فخر رازى) خلاصه ناشئه در دو معنى استعمال شده يكى ساعات شب و ديگر پى در پى در آمدن حالت نفسانى پس بنا بر اينكه مقصود از ناشئه ساعات شب باشد معنى آيه چنين ميشود ساعات شب بسيار موافق عبادت و خضوع و خشوع ميباشد و اگر ناشئه را بمعنى پى در پى در آمدن حالات گرفتيم معنى آيه چنين ميشود كه براى پديد شدن حالات شب مناسب‏تر و موانع كمتر است و ممكن است يك معنى جامع بگيريم زيرا كه پديد شدن حالات منوط بعبادت است إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا شايد مقصود اين باشد كه چون تو در روز مشغول امر تبليغ و ارشادى اين است كه براى عبادت شب مناسب‏تر و در موافقت محكم‏تر و در گفتار درست‏تر است وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا (تَبَتَّلْ) تبل بمعنى لغوى قطع است و مفسرين تبتّل در آيه را باخلاص تعبير نموده‏اند و گويند مريم صديقه (ع) را بتول ناميده‏اند براى اينكه از خلق و مال و آنچه بود از امور دنيا منقطع گرديده حتى شوهر اختيار ننمود و در بيت- المقدس مشغول بعبادت گرديده و نيز فاطمه صديقه (ع) را بتول گفته‏اند نظر به اينكه از هر چيزى رو گردانيده و منقطع از خلق و رو بحق آورده بود و شوهر اختيار كردن آن معصومه نيز بامر خدا و رسول بود نه براى حظوظ نفسانى (وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ) خطاب بپيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده و حضرتش را بدو عمل مأمور گردانيده يكى پروردگارت را باسماء حسنى ياد كن و ديگر از خلق منقطع شو و پشت بخلق و رو بحق گردان شايد مقصود اين باشد كه اگر چه بحسب ظاهر براى تبليغ رسالت بايستى با مردم رو برو شوى لكن در باطن و حقيقت رو بحق                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 164

 آر و قبله حقيقى تو خدا باشد نه خلق.

ذكر دو قسم است يكى ذكر لسانى و ديگر ذكر قلبى و ذكر لسانى نيز دو قسم است يكى گفتن اسماء الحسنى بزبان مثل (الحىّ القيّوم) (لا اله الا اللَّه) و باقى اذكار با حضور قلب و تذكر معنى.

و ديگر گفتن همين اسماء الحسنى كه همين اسماء را در دل بگذراند با توجه بمسمى و اينها را ذكر لفظى گويند.

قسم ديگر از ذكر ذكر قلبى است كه لفظى در كار نيست و آن متذكر بودن و توجه نمودن بخدا است در همه حال و شايد اشاره بقسم اول دارد بهر دو معنى قوله تعالى در آيه بالا (وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ) و اشاره بقسم دوم دارد در سوره اعراف آيه 204 وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً «1» اصل ذكر و تذكر بياد بودن و متذكر بودن مذكور است اين قدر كه در آيات و احاديث تأكيد بذكر شده حتى غايت و نتيجه نماز كه اشرف عبادات است ذكر گفته (انما الصلاة لذكرى) پس مقصود از ذكر نه فقط ذكر زبانى و لقلقه لسان است بلكه در اينجا كه پيمبر اكرم خود صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را امر بذكر ميكند مقصود اين است كه خدا را ياد كن باسماء الحسنى كه وقتى مثلا گفتى (يا ربّ) متذكر مقام ربوبيت گردى يا وقتى گفتى (يا رحمن) متذكر شمول رحمت او گردى و همچنين هر اسمى كه بزبان راندى مسمى آن اسم را متذكر گردى در تفسير كبير چنين گفته مثلا وقتى گفتى (يا ربّ) و در مقام مطالعه انواع تربيت و احسان او بر آمدى پس مادامى كه مشغول مطالعه الاء و نعمتهاى او ميباشى از ذات حق تعالى انصراف دارى لكن بكثرت مطالعه در آثار روح و قلب تو باز ميشود و ترقى مينمايد و از آثار منتقل بصفات ميگردى و مشغول ميشوى بمطالعه صفت الوهيّت و هيبت و بزرگى مقام الهيّت بر قلب تو غالب ميگردد چنانچه فرموده فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ زيرا كه الهيّت عبارت از قهّاريت و عظمت و عزت و صمدانيت‏

__________________________________________________

 (1) ياد كن پروردگار خود را در باطن و نفس خود با تضرع و فروتنى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 165

او است و در اين مقام متردد ميگردى بين صفات جلال و تنزيه و تقديس تا آنكه منتقل گردى بمقام هويت احدى و آن مقامى است كه زبان عاجز از گفتن و قلم قاصر از نوشتن است.

پس از آنكه شخص باين مقام رسيد توقّف ميكند زيرا كه ديگر مقامى نيست كه بتوان از صفتى منتقل بصفات ديگرى شد و نيز هويّت احدى مركب نيست كه بتوان از جزئى بجزء ديگر منتقل گرديد و نيز آن هويت احدى مناسبتى با حالات نفسانى ندارد تا بتوان با آن مقايسه نمود پس آن ظاهر است زيرا كه مبدء ظهور هر ظاهرى است و باطن است زيرا كه فوق ادراك و فهم عقل است پس منزّه است كسى كه از شدّت ظهور و كمال وجود نزد عقل مخفى گرديده (پايان) آرى چنين است كسى را كه سعادت قرين وى گرديد و از مقامات آثار و صفات گذشت و مقام هويت احدى را در آينه صفات و آثار بوجهى كه در خور مقام انسانيّت است مشاهده نمود ديگر مقام بالاترى براى وى متصور نيست لكن واصلين باين مقام از حيث ظهور و خفا و از حيث تجلّى و استتار و از حيث دوام مشاهده و محجوبيّت تفاوت بسيارى مشاهده شده و شايد سرّش اين باشد كه ممكن نيست احدى از ممكنات تواند درك حقيقت و كنه ذات واجب الوجود را بنمايد (ما للتراب و ربّ الارباب) او محيط است و باقى محاط محيط هرگز محاط نخواهد شد پس ممكن را رسد كه پس از مجاهدات بسيار در آينه وجود خود و مظهريت موجودات آثار الهى و آن جهت وحدت و الوهيت و ارتباط خود و موجودات را بهويت احدى مشاهده نمايد اين است كه عارفين بحق در يك درجه و مقام نيستند زيرا كه مرآتيت وجود آنها در صفا و غلظت و در شدت نورانيت و ضعف و قوت وجود تفاوت بسيار دارد هر قدر آينه دل از كدورت اخلاق سبعى و بهيمى مصفاتر باشد و از قيد تعلقات و قيودات طبيعى وارسته‏تر باشد و نيز در جوهريت و قوت و شدت وجود محكمتر باشد البته معارف او و ارتباط او بعالم (ما فوق الطبيعه) بالاتر خواهد بود خلاصه هر كسى بقدر صفاى و قوت وجود خود خدا را ميشناسد و كسى را راهى بسوى شناسايى كنه ذات واجب نيست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 166
و از بعض عرفا است كه آن كس كه مشغول گرديد باسمى از اسماء الحسنى و بر آن مداومت نمود شكّى نيست كه بقدر اشتغال بآن اسم مجازى مناسبتى بين او و سرّ آن اسمى كه مشغول باو است بعنايت اللَّه پديد ميگردد و هر گاه اين مناسبت قوى گرديد بقدر قوت مناسبت مناسبت ديگر بين او و مدلول اسماء حقيقيه ظاهر مى گردد و وقتى چنين مناسبتى قوت گرفت بقدر قوت و استعدادش مناسبتى بين او و مسمى اسم حقيقى پديد ميگردد آن وقت بنده ببركت آن اسم كثافات طبيعى او تبديل ميگردد بطهارت و نورانيت و مناسبت پيدا مينمايد بعالم قدس آن وقت بعض صفات حق تعالى بقدر استعدادش از قبل همين اسم بر وى ظهور مينمايد و تجلى ميكند و بر وى اضافه مينمايد علم و دانش و وى را دانا ميگرداند ببعض اسرار الهيه و اطلاع مى‏يابد بر بعضى از اسرار كونيه و اطلاع او بر اسرار يا بوجه عام و ترتيب موجودات تحقق ميپذيرد به اينكه در نظر ميگيرد سلسله موجودات را از علل و معلولات و هر معلولى را مستند بعلت فوقانى خود مينمايد تا برسد بعلت العلل و علت حقيقتى كه همه مستند باو و از او پيدايش يافته‏اند يا هر موجودى را بوجه خواص نظر ميكند بدون وسائل خارجى و آن را مستند بحق تعالى مينمايد يا بهر دو جهت علوم و معرفت بقلب وى ريزش ميكند (پايان) خداى جليل در اين آيات دستوراتى بپيمبر اكرمش ميدهد و وظائفى براى او مقرر ميفرمايد نه فقط رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تنها موظّف باين امور باشد بلكه بمناسبت آنكه امت مأمور بمتابعت اويند گويا اين دستورات شامل ميگردد تمام مسلمانها را خلاصه در اين آيات خداى جليل پيمبر خود را بسه عمل موظف ميگرداند (1) امر فرموده (قُمِ اللَّيْلَ) در شب برخيز براى عبادت (2) (وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ) ترتيلا قرآن را بترتيب و با تأنى و با فكر دقيق قرائت نما (3) (وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ) خدا را باسماء الحسنى ياد كن (4) (وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ) از خلق ببر و از آنچه غير خدا است رو گردان يعنى خالص شو براى خدا خلوص مراتب و درجاتى دارد يك نحو خلوص خلوص در عبادت است عبادتى
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 167

 كه از روى شوق ببهشت يا خوف از جهنم باشد چنين عبادتى بتمام معنى خالص نيست و نيز اگر

عبادت براى مقام و مرتبه نزد خدا باشد آن عبادت نيز بمرتبه خلوص نرسيده زيرا كه غايت عمل حظ نفسانى ميشود و آن مخل بعبادت است خلاصه عبادت خالص اين است كه به هيچ وجه حظ نفسانى مثل درك مقام يا ثواب يا ايمن بودن از عقاب يا منزلت عند اللَّه يا تحصيل معرفت و عرفان بلكه لذت بردن از عبادت اگر محرك عمل باشد آن نيز مخل بمرتبه خلوص است خلوص يك جوهر و يك گوهريست بس نفيس و كم ياب دست هر بى‏سر و پايى بدامن آن نميرسد نظر بهمان مقام بلند خلوص است كه شيطان قسم ياد ميكند بعزّت حق تعالى كه همه را گمراه ميكنم مگر مخلصين) اگر چه گفته‏اند مخلصين نيز در خطر بزرگند خالص حقيقى آن بزرگوارى را سزد كه ميگويد خدا را عبادت نميكنم از ترس جهنم يا از شوق بهشت بلكه چون خود را بنده ميدانم و او را مولا، وى را سزاوار بندگى و عبوديت ميدانم يعنى وظيفه بنده بندگى است.

مرتبه بالاى خلوص در عبادت خلوص دل و قلب است بذكر او كه دل از آنچه غير او است خالى و در همه حال در خواب و بيدارى در حال صحّت و مرض در حال خوشى و ناخوشى جز ياد او و محبّت او چيزى در دل نپروراند و چنان شيفته و نگران او باشد كه (نبيند مگر بحق و نشنود مگر باو و نگويد مگر باراده او چنانچه در حديث قدسى است كه) بنده بكثرت نوافل بجايى ميرسد كه خدا چشم او ميشود كه باو مى‏بيند گوش او ميشود كه باو ميشنود) تا آخر حديث اشاره به اينكه بنده از شدّت توجه بحق تعالى چنان مستغرق بحر وجود ربوبى ميگردد كه خود و قواى خود را فراموش ميكند و در نظر شهود او چيزى ظهور و بروز ندارد مگر تجليات آثار ربوبى و شهود عظمت و جلال الهى چنان در اعماق قلب او فرو رفته كه هر چه جز او است حتى نفس و روح و روان و قوى و مشاعر خود را نيز فراموش نموده وقتى از خود فانى و بحق باقى گرديد آن وقت نمى‏بيند مگر باو نميشنود مگر باو حركت نميكند مگر بحول و قوّه او بلكه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 168

 بالاتر بچشم دل مشاهده مينمايد كه بينا و شنوا و دراك و فعال او است و بس وجوداتى كه در نظر خود آرايى مينمايند تماما قائم باو و مظاهر فيض رحمت اويند خوديّت و استقلالى ندارند و همه زير فرمان او و مسخر امر اويند رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا الف و لام المشرق و المغرب الف و لام جنس است كه شامل ميگردد تمامى مشرقها و مغربهاى عالم را پس از آنكه پيمبر گرامى خود را دستور ذكر و تبتّل و انقطاع از خلق ميدهد باين آيه اشاره مينمايد كه ياد كن و متذكّر باش آن پروردگارى را كه تربيت كننده تمامى مشرقها و مغربهاى عالم است و جز او الهى و معبودى نيست و اولا بپروردگار مشرقها و مغربها ثابت ميكند كه مشرق و مغرب كه كنايه از تمام عوالم مادّى و طبيعى است تحت تربيت اله است و ثانيا بكلمه (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) ثابت مينمايد وحدت الهيّت و مبدئيّت اله عالم را كه اله و خالق و مربى عالم يكى است تعدّد پذير نيست پس باين چند كلمه بدليل انّى كه از اثر پى بمؤثر بردن است اثابت ميشود وجود حقّانى حق كه مربّى و پرورش دهنده عالم است و هم ثابت ميكند وحدت اله عالم را و از بعض عرفا است كه (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا) يعنى مجرد و برهنه گردان نفس خودت را از خودت و از وجود مجازى بيرون آى و قرار ده وجود حقيقى را بجاى وجود مجازى خود آن وقت راحت زندگانى كن (فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا) پس چون پناهگاه تو خدا است تو بايستى از خلق منقطع گردى و از آنان رو گردانى و اتكاء و پناهگاه تو فقط خدا باشد و بس و تمام امور خود را باو واگذارى خلاصه وقتى خداى خود را بوحدت و قيّوميّت و باقى اسماء الحسنى شناختى بايد از خلق رو گردانى و در پناهگاه او در قلعه حصن حصين توحيد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 169

 داخل گردى و از باقى بكسلى و بكرم او دلبندى وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا

 (اعتراض)

اين دو جمله آيه بالا بظاهر با هم تنافى دارد زيرا كه صبر كردن بر گفتار نارواى مردم وقتى است كه انسان با مردم سر و كار و معاشرت دارد و بر خلاف رأى و عقيده آنان اظهار نظر نمايد چنانچه وظيفه پيمبران همين است كه بآنها بفهمانند كه رأى شما فاسد و عقيده شما بر خلاف واقع است و آنان را از كج روى براه راست دعوت نمايند و دورى نمودن از آنها چنانچه مفاد آيه چنين است كه از آنها اعراض كن و آنان را بحال خودشان گذار و آيه بعد (وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ) اشاره بهمين ميشود كه متعرّض آنها مشو و آنها را بمن واگذار و اين كلام منافى با تبليغ رسالت است كه البته بايستى رسول با مردم رو برو شود و آنان را بجاده حقيقت رهبرى نمايد

 (پاسخ)

شايد مقصود از دورى كفار دورى كردن بقلب است نه دورى كردن ببدن يعنى در باطن رو بحق نما و از غير او اعراض كن چنانچه در سوره انعام آيه «91» فرموده قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ «1» پس در توجيه آيه گوئيم جمله اول كه دستور صبر ميدهد راجع بگفتار كفار است كه گاهى راجع بمقام الوهيت سخنان ناروا ميگفتند و براى خدا شريك قائل ميشدند و گاهى نسبت بخود حضرتش ناسزا ميگفتند مثل اينكه آن بزرگوار و عاقل كل را گاهى مجنون گاهى ساحر گاهى كاذب و گاهى شاعرش ميناميدند اگر دستور داشت كه از آنان دورى گزيند و ابدا متعرض آنها نشود چگونه اين سخنان ناروا را در باره حضرتش ميگفتند

__________________________________________________

 (1) خطاب بنبى اكرم است كه بگو خدا و كفار و اشقيا را واگذار بحال خودشان كه روزگار خود را بلهو و لعب بگذرانند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 170

و دستور دوم كه امر بدورى از آنها ميفرمايد مقصود اين است كه تو رو بحق كن و بدل و قلب اتّكاء بخدا نما و در باطن از آنها اعراض كن و بر جفا و ايذاى آنان صبر كن اين است كه فرموده از آنان دورى نما دورى نيكو كه براى هدايت و ارشاد و رهبرى آنها با بدن با آنها باش و بر ايذاى آنان صبر نما و بدل و قلب رو بحق آر و از آنها اعراض كن اين است مقصود از (هجر جميل) كه در آيه اشاره بآن نموده و سزاوار است كه مؤمنين نيز تابع پيمبر خود گرديده و با مردم زمان خود چنين باشند كه در موقع لزوم با مردمان از خدا بيخبر معاشرت نمايند و حتى الامكان در مقام ارشاد و هدايت آنان برآيند و در باطن از آنها اعراض و دورى نمايند لكن بظاهر با آنها مدارا كنند چنانچه رويّه پيمبران همين بوده وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلًا، إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالًا وَ جَحِيماً وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيماً انكال در لغت بمعنى قيد است (ذا غصة) طعام گلوگير را گويند زقوم نيز بهمين معنى استعمال شده ظاهرا در مقام تسلى رسول (ص) است كه صاحبان نعمت و متمولين از كفار را بمن واگذار و كمى آنان را مهلت ده كه بزودى خواهند رسيد بآنچه براى آنان آماده شده از قيدهاى سنگين كه ناشى از محبت و علاقه دنيا است و آنها را در قيد و زنجير آرزو و محبت دنيا نموده و چون در آخرت كه هر چيزى بمرتبه ظهور و بروز ميرسد همين قيودات مادى زنجير آهنين ميگردد (كه ذرعها سبعين ذراعا) تحديد نموده و بدست و پاى اهل دنيا پيچيده ميگردد و آتش جهنم نيز براى كفار آماده شده و براى آنان است خوردنيهاى گلوگير زقوم و نيز براى آنها است عذاب دردناك يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلًا (رجف) مصدر ترجف و بمعنى لرزش شديد است يعنى روزى كه زمين از هيبت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 171
الهى و ظهور امر قيامت بلرزه مى‏آيد و سخت ميلرزد و كوه‏ها متفرق ميگردد (كَثِيباً مَهِيلًا) مهيل اسم مفعول از باب (هال يهيل) و بمعنى تل ريك است و در مقام معرفى ظهور قيامت و خرابى عالم دنيا است كه آن روزى است كه از هيبت آن روز كوه‏ها پراكنده ميگردد و مانند تلّ رملى ميشود

 [سوره المزمل (73): آيات 15 تا 20]

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصى‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلاً (16) فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلاً (19)

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى‏ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (20)

 (ترجمه)

ما بشما رسولى فرستاديم كه شاهد اعمال (و حجّت كامل) باشد براى شما چنانچه بسوى فرعون رسولى فرستاديم،

پس چون فرعون مخالفت نمود با فرستاده ما پس او را بمجازات سخت گرفتيم،

و اگر كافر شديد چگونه خود دارى ميكنيد از روزى كه (سختى آن روز) بچه‏ها را پير ميگرداند،

و از وحشت آن روز                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 172

 آسمان شكافته ميگردد و وعده خدا واقع شدنى است،

بتحقيق اين هايى كه گفته شد تذكرى است براى كسى كه بخواهد بگيرد راهى بسوى پروردگار،

محقّقا پروردگار تو ميداند كه تو و كسانى كه با تواند قدرى كمتر از دو ثلث شب و نيم آن را و ثلث آن را بعبادت و طاعت بپاى ميدارند و گردش شب و روز بدست خدا است ميداند كه هرگز اوقات شب و روز ضبط و احصاء نميشود پس از شما توبه پذيرفت پس بقدرى كه توانيد از قرآن قرائت نمائيد ميداند كه بعضى از شما مريض و بعضى مسافرند كه در طلب بدست آوردن فضل خدا ميكوشند و بعضى ديگر در راه خدا جهاد ميكنند پس بخوانيد از قرآن آن قدرى كه مقدور شما است و نماز را بپاى داريد و زكاة مال خود را بدهيد و آنچه خوبى براى خود پيش فرستاديد مييابيد نزد خدا بهتر از آن و اجر و پاداش بزرگتر و طلب آمرزش كنيد از خدا زيرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است (20)

توضيح آيات‏

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولًا مفسرين گويند اين خطاب باهل مكّه است كه همين طورى كه حضرت موسى (عليه السّلام) را برسالت بفرعون و فرعونيان فرستاديم كه آنان را از كجروى باز دارد و گواه اعمال و افعال آنها باشد تا اينكه از طرف ما حجّت بر خلق تمام گردد همين طور براى شما نيز از طرف خود پيمبرى يعنى حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را فرستاديم كه شما را براه حق و حقيقت رهبرى نمايد و مراقب و مواظب اعمال و افعال شما باشد كه از جاده مستقيم لغزش پيدا ننمائيد و بيراهه نرويد و گمراه گرديد و اينكه ارسال رسول را تخصيص داده بحضرت موسى عليه السّلام شايد براى اين بوده كه در مكّه يهوديان بسيار بودند و نام حضرت موسى عليه السّلام را زيادتر از باقى پيمبران شنيده بودند لكن چنانچه مكرر گفته شده مورد مخصّص نيست آيه عموم مؤمنين را شامل ميگردد.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 173

 فَعَصى‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا (وبيلا) در آيه مأخوذ از وبال و آن امر سختى است كه تحمل آن دشوار باشد اين آيه در مقام تهديد اهل مكه خصوصا و باقى مردم عموما كه از حكايت فرعون و موسى متنبّه گردند و بدانند كه خداوند همين طورى كه در موقع رحمت كرم و رحمت او فرا گرفته تمام موجودات را در موقع غضب نيز شديد الانتقام است و مجازات او نسبت بگنه‏كاران بسيار سخت و ناگوار است.

فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً اشاره بسختى روز قيامت دارد كه آن روز بقدرى سخت است كه بچه را پير ميكند زيرا چنانچه تجربه شده يكى از چيزهايى كه انسان را زود پير ميكند سختيها و مصيبتها است كسانى كه هميشه در ناز و نعمت ميباشند اگر يافت شود بزودى آثار پيرى و شكستگى در آنان پديد نميگردد لكن كسانى كه هميشه در زحمت و مرارتند بزودى پير و شكسته ميگردند.

بعضى از مفسرين در مقام علت و سبب بر آمده كه چگونه مرارت و سختى انسان را پير ميكند چنين گويد كه در موقع هم و غم روح بخارى فشرده ميگردد در داخل قلب و نفوذ آن كم ميشود و اين عمل روح باعث ميشود كه آن حرارت غريزيّه منطقى گردد يا ضعيف شود و وقتى نفوذ حرارت غريزيّه كم شد نضج غذا و تحليل آن كند گردد و وقتى غذا خوب نضج و تحليل نشد بلغم زيادتى ميكند بر باقى اخلاط و در اثر بلغم موها سفيد ميگردد و پيرى نمودار ميشود از اينجا معلوم ميشود كه آيه (يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً) اشاره بسختى آن روز است بعضى گويند آيه كنايه از طول آن روز است كه بقدرى طولانى است كه اگر طفل باشد پير ميشود.

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا دوم از اوصاف آن روز اين است كه در آن روز آسمان شكافته ميگردد (روى ميزان عربيّت بايستى (منفطر فيه) باشد يعنى آسمان در آن روز شكافته ميگردد نه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 174

 (منفطر به) كه معنى آيه چنين شود آسمان بسبب آن روز شكافته ميگردد و شايد مقصود چنين باشد سختى آن روز طوريست كه آسمان را ميشكافد و چنين روزى كه وعده شده البته واقع و واقع شدنى است.

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا آرى قرآن موعظه و اندرز است براى مردمان با تقوى و راهست براى سالكين الى اللَّه و نجات است براى فرو رفتگان در وادى ظلمت نفس پرستان و بيان است براى اهل بصيرت و مردمان بينايان و شفا است براى امراض نفوس غافلان و انيس است براى مريدين و نور است براى قلب عارفين و رهنما است بسوى پروردگار عالميان إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ (نصفه و ثلثه) را قراء دو طور قرائت نموده‏اند بعضى نصفه و ثلثه هر دو را بفتحه خوانده‏اند و بعضى هر دو را بكسر قرائت نموده‏اند شايد گفته شود تكرار راجع بنماز شب كه در اول سوره امر ميفرمايد (قُمِ اللَّيْلَ برخيز در شب و در اينجا فرموده خدا ميداند كه تو و تابعين تو در شب بر ميخيزيد بظاهر اين دو آيه منافى يكديگر است براى اينكه امر بكارى براى انجام دادن آن است پس آيه اول چنين مينمايد كه حضرتش قبلا قيام در شب نمى‏نموده بعدا مأمور گرديد به اينكه در شب براى عبادت برخيزد و از اين آيه كه خدا ميداند تو و تابعين تو در شب قيام مينمائيد معلوم ميشود كه نماز شب را ميخوانده پس امر اول كه (قُمِ اللَّيْلَ) باشد بى‏مورد و تحصيل حاصل ميگردد پاسخ گوئيم اين دو آيه را هر گاه با آيه بعد:

عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ پهلوى هم گذاريم چنين استفاده ميشود كه امر (قُمِ اللَّيْلَ) نه براى اصل تشريع نماز شب است بلكه براى تعيين مقدار آن است كه چون شما هرگز آنات شب را نميتوانيد احصاء و شماره نمائيد و براى انجام وظيفه خود را بزحمت مياندازيد و همه شب را بپاى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 175

 ميداريد اختيار اندازه آن را بدست خودتان گذاردم نصف ثلث دو ثلث قدرى كم‏تر بيشتر هر اندازه كه توانيد قيام نمائيد و بر شما سخت نباشد فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى‏ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ چون قدرت نداريد بر شماره ساعات و آنان شب پس اگر خللى در نماز شب پديد شد خداوند پذيرنده توبه است.

سخنان مفسرين كه مقصود از قرائت قرآن چيست‏

بعضى گفته‏اند مقصود از قرائت نماز است زيرا كه جزء عمده نماز قرائت حمد و سوره است و نيز بنا بر اينكه مقصود نماز باشد چه نمازى است از نمازهاى شب پاره‏اى از مفسرين حمل بنماز مغرب و عشاء كرده‏اند. و ديگرى گفته وجوب نافله شب باين آيه نسخ شده بنمازهاى پنجگانه يوميّه، قول ديگر مقصود قرائت قرآن است كه رخصت است عوض نماز نافله شب قدرى قرآن بخوانيد.

گويا در مقام علت و سبب نسخ وجوب بيدارى در شب و قيام براى تهجد است كه ميفرمايد چون بعضى از شما مريضيد و در مرض بيدارى در شب ناگوار است و بعضى مسافريد و در روز در مشقت مسافرت ميباشيد و نيز در روز دنبال كسب و كار زحمت داريد خداوند براى آسانى و راحتى شما تكليف نماز شب را از شما برداشته كه در زحمت نيفتيد و بجاى نماز شب مرخصيد كه اكتفاء نمائيد بقرائت بعضى از قرآن و از اينجا معلوم ميشود كه مقصود از قرائت قرآن نماز نيست چنانچه بعضى گفته‏اند بدو جهت يكى چون آيه در مقام سهل و آسان كردن تكليف است و قدرى قرآن خواندن آسان‏تر از نماز است و ديگر بآيه بعد كه امر بنماز ميفرمايد أَقِيمُوا الصَّلاةَ ميتوان استفاده نمود كه مقصود اين است كه عوض نافله شب قدرى قرآن بخوانيد كه اگر مقصود از هر دو نماز باشد تكرار لازم آيد.

وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْرا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 176

 از اينكه از انفاق راه خدا تعبير نموده بقرض كه بخدا قرض بدهيد در صورتى كه خدا مستغنى و بى‏نياز است از احتياج و آنچه هست ملك او و تحت تصرف وى است‏

 (العبد و ما فى يده كان لمولاه)

اشاره باين است كه اينجا در راه خدا انفاق مال نما و در آخرت بلكه در همين نشئه نيز باضعاف مضاعف عوض بستان و گمان مكن كه آنچه براه حق داده‏اى از كفت رفته و عوض ندارد.

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً اشاره باين است كه گمان مكن آنچه در اين عالم دنيا كار نيك ميكنى فانى و بيثمر مانده اينطور نيست بلكه در عالم آخرت مييابى نزد كردگار عالم بهتر از آنچه پيش فرستاده‏اى و آن كسى كه بينا و شنوا و عالم بافعال و كردار شما است بهتر از آنچه كرده‏ايد عوض ميدهد و پاداش اعمال خير شما بمراتب بسيار بزرگتر و عظيم تر است از آنچه تصور نمائيد زيرا كه بزرگى پاداش باعتبار بزرگى پاداش دهنده است آرى عالم قيامت عالم تامّ و تمامى است كه آنچه نسبت بانسان در عوالم ديگر بالقوّة موجود بوده آن وقت بالفعل ميگردد و آنچه عرض مينموده آثار جوهرى در آن پديد ميگردد و تمام افعال و گفتار و حركات انسان تجسم مييابد و خود آرايى ميكند اين است كه در آن وقت انسان ميگويد ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً «1» سوره كهف آيه 47 وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ الغفور مبالغه در مغفرت و مغفرت بمعنى پوشانيدن است خداوند غفور است كه ميپوشاند گناهان عبد و لغزشهاى او را و كسى را بر اسرار آن آگاه نميگرداند چه بشارت بزرگى و چه راه اميدوارى است براى گنهكار كه خداى مهربان از راه لطف و كرم خطاب ببنده عاصى خود كرده ميفرمايد يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً «2»

__________________________________________________

 (1) واى چه چيز است اين كتاب و سجل اعمال من كه وانگذارده كوچك و بزرگى مگر آنكه احصار و شماره نموده و آن وقت هر كس اعمال خود را نزد خدا حاضر مى‏يابد.

 (2) خطاب ببنده گنه كار است اى بنده من اى كسانى كه عمر خود را بيهوده تلف نموديد مأيوس از رحمت خدا نباشيد محققا خداوند مى‏آمرزد تمام گناهان را [سوره زمر آيه 54]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 177

ببين لطف خداوند نسبت بگنهكار چه قدر است كه اولا باو عبد خطاب ميكند و در ثانى وى را اميدوار مينمايد برحمت خود و نيز وعده بخشايش تمامى گناهان باو ميدهد كه مأيوس از كرم خدا نباشد و خودش خجلت‏مند گرديده و از خطا كاريهاى خود پشيمان گردد و روى بكرم حق آرد و غالبا در آيات قرآن هر جا غفور فرموده عقب آن رحيم ذكر شده و اشاره بآن لطف خاصى است كه نسبت بگنهكار اظهار ميدارد زيرا رحيم رحمتى است كه مخصوص بمؤمنين است (وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً) و بايست دانست كه آدم گنهكار وقتى مورد الطاف الهى واقع ميگردد كه از گناهان خود پشيمان گردد و در مقام توبه و انابه برآيد لكن گنهكارى كه در مقام توبه نباشد بلكه خطا كارى ملكه او گشته و چيزى مهمى در نظر وى نباشد كه پشيمان گردد و توبه كند چنين كسى اضافه بر اينكه مورد رحمت الهى نيست در مورد غضب او واقع است و مستحق مجازات سخت ميگردد