کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
التكوير: آيات 1 تا 29 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 16
سورة التكوير
اين سوره مكى است و در مكّه فرود آمده و بيست و هشت آيه و صد و چهارده كلمه و پانصد و سى و سه حرف است.
عبد اللَّه عمر از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت نموده كسى كه سوره تكوير را قرائت نمايد وقتى صحيفه اعمال باز ميگردد خدا او را رسوا نميكند و هر كس خواهد مرا در قيامت ببيند سوره تكوير را قرائت كند و بروايت كفعمى كسى كه اين سوره را براى دو چشمش بخواند چشمش قوّت گيرد و رمد و غشاوت از چشمش زائل گردد.
سورة التكوير مكية و هى تسع و عشرون آية
 [سوره التكوير (81): آيات 1 تا 29]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (2) وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4)
وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5) وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6) وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7) وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8) بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9)
وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10) وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ (11) وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ (12) وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13) عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوارِ الْكُنَّسِ (16) وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (19)
ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (20) مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (21) وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ (22) وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (23) وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (24)
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ (25) فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (27) لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ (28) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (29)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 17
 (ترجمه)
بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏
هنگامى كه آفتاب گرفته شود،
و ستارگان تيره گردند،
و كوه‏ها بحركت آيند،
و شتران آبستن رها گرديده شوند،
و وحوش و پرندگان محشور شوند
و هر نفسى با هم جنس خود بپيوندد،
و در آن هنگام سؤال كرده شود،
كه طفل بيگناه را بچه جرم كشتيد،
و هنگامى كه صحيفه اعمال باز شود،
و آسمان كنده شود،
و جهنّم افروخته گردد،
و بهشت ببهشتيان نزديك گردد،
آن وقت حاضر ميگردد بر هر كسى (آنچه را در خود اندوخته)
چنين نيست (كه كافران گمان كرده‏اند) قسم بستارگان رجوع كننده،
و پنهان ميشوند،
قسم بشب هنگامى كه تاريك ميگردد،
قسم بصبح آن وقتى كه دم ميزند و طلوع ميكند،
اين قرآن سخن فرستاده بزرگوار است،
كه صاحب قوّت و عظمت و صاحب عرش محكم است‏
كه مطيع و فرمانبردار و امين است،
كه رفيق شما (يعنى رسولى كه فرستاده شده بسوى شما است) ديوانه نيست،
و محققا او امين وحى (يعنى جبرئيل را) در افق ظاهر مشاهده نمود،
و او چنين نيست كه امور غيب را بپوشاند
 (و قرآن كلام خداست) و سخن شيطان رانده شده نيست)
پس اى مردم كجا ميرويد.
نيست قرآن مگر پند و اندرزى براى نفع تمام عالميان،
از آن كسانى كه از شما بخواهند راه راست پيش گيرند و استقامت نمايند،
و نميخواهند مگر آنچه خدا پروردگار عالميان بخواهد
 (توضيح آيات)
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ، وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ، وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (تكوير) در لغت بمعنى تلفيف و پيچيدگى بطور استداره است مثل عمّامه (انكدار) منقلب شدن چيزى است بطورى كه اعلاى وى بگردد با سفل او يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 18

 سرنگون گردد اين است كه گفته‏اند (نعوذ باللّه من الحور بعد الكور) در مفردات لغت گفته (كور الشي‏ء ادارته و كور الشمس دور زدن و پيچيدگى بعض از آن است ببعض ديگر مثل پيچيدن عمّامه قوله تعالى يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ اشاره بجريان خورشيد است در محلّ طلوع و نقض شدن شب بروز و روز بشب.
 (عشار) جمع عشراء و آن شتر مادّه‏اى است كه ده ماه آن تمام شده باشد براى توضيح آيات مختصرى از تفسير مجمع البيان را ترجمه مينمايم:
خداى متعال از قيامت و شدّت آن خبر ميدهد و آن را باوصافى معرفى مينمايد (1) إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وقتى كه ضوء خورشيد و نور آن تمام شود و تاريك و مضمحل گردد (ابن عباس و ابى مجاهد و قتاده) (2) (كوّرت) خورشيد مثل اينكه تير بآن خورد مى‏افتد (ابو صالح و ربيع بن خثيم) (3) (كوّرت) ضوء و روشنايى خورشيد در خودش پيچيده ميشود مثل عمّامه كه درهم پيچيده ميگردد و ديگر نور فشانى نميكند و خداوند نور ديگرى احداث مينمايد.
وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وقتى كه ستارگان از محل خود سقوط نموده و متفرق ميگردند مثل اينكه پرنده از هوا سقوط نمايد (انكدرت) كدر در لغت ضدّ صفا است مثل اينكه گويند زندگانى فلانى كدر است (و الكدورات) مخصوص برنگ و آب است كه گويند رنگ فلان چيز يا رنگ فلان آب كدر و كدورت پيدا نموده و در تغير نيز استعمال شده.
 (2) (انكدرت) يعنى تغيّرت از كدورت و جرميّت تغيير مينمايد (مجاهد) وقتى اين آيه را بآن آيه كه فرموده إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ يعنى وقتى كه ستارگان متفرق گرديدند با هم جمع نموديم تفسير اوّل بهتر و اوليتر بنظر ميآيد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 19

 وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ وقتى كوه‏ها در زمين سيران مينمايند هَباءً مَنْثُوراً ميگردند آن وقت مثل سرابى مينمايد مثل قوله تعالى وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وقتى شترهاى باردار بار خود را بزمين گذارند و از جبائى است كه مقصود از عشار ابر است كه ديگر باران از آن ريزش نميكند وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وقتى كه حيوانات وحشى محشور ميشوند براى آنكه هر كدام از آنان بر ديگرى ستم نموده مظلوم از ظالم انتقام كشد و نيز بعوض آلامى كه بحيوانات رسيده نعمتهايى بآنها تفضّل نمايد بعضى گفته‏اند پس از آنكه حيوانات بحق خود رسيدند فانى ميگردند.
وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (سجّرت) يعنى درياها پر ميگردد و درهم ريزش ميكند بطورى كه تمام درياها يكى ميگردد مثل قوله تعالى وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ‏
سخنان مفسرين در تفسير سجرت‏
 (1) ريخته ميگردد آبهاى شيرين در آبهاى شور تا آنكه درياها پر ميگردد (2) (سجّرت) يعنى فجرّت جريان مينمايد آب شور در آب شيرين بطورى كه تمامى آبها يكى ميگردد و ديگر تعدّد و تكثرى بين آنان باقى نميماند (مجاهد و مقاتل و ضحاك) (3) درياها خشك ميگردد بطورى كه گويا قطره‏اى در آن آب نبوده و درياها بجاى آب آتش ميشود (ابن عباس حسن) (4) درياها عوض آب پر ميگردد از قيح و صديد و آن چرك و كثافاتى است كه از بدن جهنميان ريزش ميكند و مقصود از دريا درياى جهنّم است زيرا در آن وقت ديگر دريايى نيست (جبائى)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 20

 وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ‏
 (سخنان مفسرين در توجيه زوجت)
 (1) هر يك از افراد بشر با هم شكل خودش كه اهل جهنّم باشد يا اهل بهشت جفت ميگردد زيرا كه مقصود از نفوس نفوس بشر است و گاهى از حقيقت انسان تعبير بروح ميشود (ابن عباس مجاهد حسن) (2) ارواح برميگردند باجسامشان و روح با بدن جفت ميگردد و زنده ميشود (عكرمه، شعبى، ابى مسلم) (3) هر يك از افراد بشر قرين ميگردد با آنچه در دنيا با وى بوده غاوى كه عملش اغوا بوده با آن كسى كه وى را اغوا نموده انسان باشد يا شيطان (جبائى) (4) بعضى گفته‏اند نفوس صلحا از مؤمنين قرين ميگردند با حور العين و ممكن است معنى عامى از آيه استفاده شود يعنى نفوس بشر در قيامت با تمام اشياء قرين ميگردد يعنى شامل هر چيزى ميگردد و بآن سعه وجودش محيط و مستولى بر اشياء ميشود و اللَّه اعلم.
هر چيزى كه با چيز ديگر قرين گرديد آن چيز را زوج گويند مثل نر و مادّه در حيوانات قوله تعالى فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ و هر چيزى كه جفت و قرين هم باشند آن را نيز زوج نامند و قوله تعالى سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ اطلاق اين آيات شامل ميگردد هر چيزى كه تركيب شده باشد از اشيايى و چون تمام موجودات مركب و نظام وجودشان بهمان است كه از اضدادى تركيب يافته پس باين اعتبار زوجيّت بر همه صادق آيد.
وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ يعنى دخترى كه زنده بگور كرده‏اند و در زمان جاهليّت بنا بر اين بوده كه زن هنگام وضع حملش گودالى مهيّا مينمودند و سر آن گودال مى‏نشسته اگر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 21
مولود دختر بود خاك بر آن گودال ميريخته و اگر پسر بود او را بيرون مى‏آورده و تربيت مى‏نموده. (ابن عباس) و مقصود از (سئلت) توبيخ و سرزنش قاتل طفلست كه بچه گناه طفل نوزاد را بزير خاك پنهان كرده‏ايد.

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ صحف اعمال كه بدست ملائكه كتاب نوشته شده از آنچه انسان در مدت زندگانيش از خير و شر نموده باز ميشود و منتشر ميگردد.
صحف و صحيفه چيز باز منبسط را گويند مثل اينكه كسى كه صورتش باز و گرفتگى ندارد او را عرب (صحيفة الوجه) نامد و در آيه ظاهرا اشاره باين دارد كه اول چيزى كه در قيامت ظهور و بروز مينمايد نشر صحف اعمال است كه از مكمن سرّ و باطن ظهور و بروز مينمايد و منتشر ميگردد.
وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ آسمان از محل و موضع خود جدا ميگردد مثل پوستى كه از دانه جدا ميشود و بعضى گفته‏اند كشطت يعنى قلع مثل اينكه سقف از محلّ خود جدا گردد وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ وقتى كه آتش جهنّم شعله‏ور مى‏گردد و بر شدت و حرارتش افزوده ميشود بعضى را رأى چنين است كه سعّرت، اشاره بآتش غضب خدا است كه در آن وقت درياى غضب الهى نسبت بگنهكاران بتلاطم ميآيد.
وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ بهشت با نعمتهايش باهلش نزديك ميگردد و حسرت اهل جهنّم زياد ميشود عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 22

 آن وقت هر نفسى دانا ميشود بآنچه در خود ذخيره نموده يا صحيفه اعمال حاضر ميگردد.
على بن ابراهيم تفسير آيات را اينطور نموده إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ميگردد شمس سياه و ظلمانى وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ ضوء و روشنايى ستارگان تمام مى گردد وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ كوه‏ها طورى ميشود كه گمان ميشود جامد و خشكيده است وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ درياها با هم جمع ميگردد و همه آتش ميگيرد وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ يعنى با حور العين تزويج ميكنند در روايت ابى جارود از أبي جعفر (ع) است كه اهل بهشت با خيرات حسان زنهاى مؤمنات دنيا ازدواج ميكنند و كفّار با هر يك از آنها شيطانى قرين ميگردد وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ دخترانى كه اعراب در زمان جاهليّت زنده زير خاك ميكردند.
و علىّ بن ابراهيم بسند متصل از جابر و او از أبي جعفر عليه السّلام روايت ميكند كه اين آيه وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ راجع بمحبّت و مودّت با ما سؤال ميشود. (پايان) در اين آيات دوازده علامت براى پديد شدن قيامت بيان نموده كه ظاهرا شش علامت آن مقدّمه وقوع قيامت است و شش علامت آن حين وقوع قيامت ظاهر ميگردد.
آن شش علامتى كه قبل از وقوع قيامت پديد ميگردد «1» پيچيدگى خورشيد «2» گرفتگى ستارگان «3» سيران و پراكندگى كوه‏ها «4» بار انداختن شتران «5» جمع شدن حيوانات وحشى از شدت هول خرابى عالم «6» آتش گرفتن درياها كه اين شش علامت هنگام خرابى عالم و اضمحلال عالم دنيا ظاهر ميگردد.
از بعض مفسّرين است كه موقع خرابى عالم مردم بعادت معهود مشغول خريد و فروش و امور عادى ميباشند كه ناگاه مى‏بينند خورشيد گرفته شد و با ستارگان درهم پيچيده گرديد در اين فكر باشند چه واقعه‏اى رخ داده مى‏بينند كوه ها پراكنده گرديد و مثل گرد در هوا متفرق شد آن وقت جنّيان در آدميان گريزند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 23

 و آدميان پناه بپريان برند حيوانات وحشى و پرندگان با هم جمع گردند جنّيان با آدميان از هول باين طرف و آن طرف ميدوند و مى‏بينند درياها را آتش گرفته در آن وقت آسمان و زمين شكافته ميگردد و بادى ميوزد همه هلاك ميگردند ابى بن كعب آن شش علامتى كه هنگام وقوع قيامت ظاهر ميگردد (1) وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ نفس عود ببدن ميكند و نفس و بدن جفت ميگردند در آن وقت موقع سؤال ميشود (2) وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ شايد اشاره باين باشد كه در مقام توبيخ اول سؤالى كه ميشود اين است كه طفل بى گناه را چگونه كشتيد و ظاهرا اين سؤال اطلاق دارد منحصر بكسانى نيست كه دخترهاى خود را زنده در گور مى‏كردند هر كس كه باعث اعدام مولودى شود بهر شكل و ترتيبى كه باشد مورد سؤال و مجازات واقع ميگردد.
 (3) وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ در آن وقت صحيفه اعمال بنى آدم منتشر ميگردد و مثل ملخ چنانچه در جاى ديگر اشاره نموده پراكنده مى‏گردد.
 «4» إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ آسمان از جاى خود كنده مى‏گردد شايد اشاره باين باشد كه در آن وقت آسمان تبديل مى‏گردد بآسمان قيامت چنانچه در جاى ديگر در وصف قيامت دارد يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ «1» سوره ابراهيم آيه 49 در جاى ديگر وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سوره زمر آيه 67 «5» وَ إِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ آن وقت است كه آتش جهنّم شعله‏ور مى‏گردد و اهل خود را فرا مى‏گيرد.
 «6» وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ بهشت باهلش نزديك مى‏گردد و بهشتيان در بهشت‏
__________________________________________________
 (1) روزى كه تبديل ميگردد زمين بغير زمين و آسمانها كه شايد مقصود اين باشد كه وقتى آسمان و زمين و عالم دنيا خراب گرديد صورت همين آسمانها و زمين تبديل ميگردد بعالم آخرت كه قيامت از ماده همين عالم تأسيس گردد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 24
كه دار رحمت الهى است واقع مى‏گردند.
پس از آنكه تمام اين امور واقع گرديد آن وقت عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ هنگام آن ميرسد كه هر فردى از بشر يا هر ذى نفسى دانا گردد بآنچه در باطن و سريره خود ذخيره نموده و اين آيه نظير آيات ديگرى است مثل قوله تعالى يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً «1» و شايد خصوصيّت علم انسان بآنچه در نفس خود اندوخته و حضور آن نزد او در آن وقت براى اين باشد كه هر نفسى و هر فردى در آن وقت بفعليّت اخير خود رسيده و جهاتى كه در وى بالقوه موجود بوده بمرتبه فعليّت و بروز و ظهور ميرسد زيرا كه ديگر حالت منتظره‏اى براى وى باقى نمانده هر قدر ممكن بود كمال يابد در مدت راه نوردى و سير او از اول پيدايش وى در عالم طبيعت تا مآل امر وى در عالم قيامت بانتها رسيده ديگر آنجا جاى استكمال نيست بلكه جاى فعليّت و نتيجه گرفتن است و چون منتهاى كمال انسان جهات علميّه و مرتبه دانش او است اين است كه وقتى بفعليت اخير خود ميرسد اوّل چيزى كه بر وى پديد ميگردد علم و دانش او است بآن اعمالى كه كرده و آن ملكات و كمالاتى كه بان فعليّت پيدا نموده و نتيجه و آثارى كه بر آنها مترتب گرديده كه تماما بمرتبه شهود و عيان ميرسد آرى كسى كه در امر خلقت قدرى تدبّر نمايد و بنظر عبرت نشآت و عوالم بشرى را بازرسى كند بر وى ظاهر ميگردد سرّ اينكه وقتى عالم طبيعت فانى گرديد و عالم قيامت بروز و ظهور نمود لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ از كمالاتى كه كسب نموده و ملكات و محسناتى كه در خود اندوخته و اعمال و فضايلى كه با خود برداشته تماما با آثار و خصوصيّات هر يك يك تماما بيكصورت وحدانى نزد وى جلوه‏گر ميگردد زيرا در آن وقت انسان جامع تمام كمالات و داراى كل قوى و مشاعر و محيط بتمام عوالم ما دون خود ميگردد و اول او متصل ميگردد باخر او و ظاهر او بباطن او و از آنچه در راه نوردى خود كسب كرده چيزى از وى‏
__________________________________________________
 (1) روزى كه مييابد هر كسى آنچه عمل نموده از خوبى و اعمالش نزد او حاضر و هويدا ميگردد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 25
مفقود نميگردد مگر جهاتى كه نسبت بانها بالقوه بوده كه وقتى بفعليت رسيد ثابت ميگردد.
از اينجا معلوم ميگردد سرّ اينكه عالم قيامت تغيّر و تبدّل و مرض و پيرى و مرگ ندارد و نيز زوال پذير نيست و سرّش اين است كه هر چيزى وقتى بكمال و فعليّت وجودش رسيد دوام مى‏يابد و عالم قيامت عالم فعليّت انسان است كه آنچه در باطنش مخفى بوده ظاهر مى‏گردد.
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، الْجَوارِ الْكُنَّسِ (خنّس) بمعنى لغوى جمع خانس و بمعنى ستر است و كنّس جمع كانس و كنايس منزل حيوانات وحشى است مثل آهو و غير آن و شيطان را خنّاس گويند زيرا كه هنگام ذكر خدا فرار ميكند و مخفى ميگردد و قرآن از وى خبر ميدهد الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت مى‏كنند كه فرموده مقصود از (الجوار الكنس) نجوم و ستارگان پنج گانه زحل، مشترى، عطارد، زهره، مريخ ميباشد.
و اين ستارگان را مورد قسم قرار داده كه قسم باين ستارگان وقتى بر ميگردند و پنهان مى‏شوند مثل اينكه گفته ميشود آهو در كنيس خود پنهان گرديد و اينكه مقصود از پنهان شدن ستارگان چيست شايد اشاره بآنوقتى است كه ستارگان تحت روشنى خورشيد پنهان مى‏گردند خلاصه قسم ياد مى‏فرمايد بستاره‏گان وقتى كه رجوع و بازگشت مى‏كنند يعنى پس از طلوع غروب مى‏كنند يا تحت روشنايى خورشيد مخفى مى‏گردند و ديده نمى‏شوند.
وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (عسعس) از لغات اضداد است قسم بشب وقتى رو مى‏كند و عالم تاريك‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 26
مى‏گردد و پست مى‏كند و آن وقتى است كه طلوع فجر نمايان مى‏گردد وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ قسم بصبح وقتى طلوع مى‏كند و نظر بروح و نسيم لطيفى كه در صبح ميوزد صبح را توصيف بتنفّس نموده إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ در تفسير على بن ابراهيم آيه اشاره به اينكه شأن و منزلت آن رسول بسيار عظيم و بزرگ است مكين مطاع امين اين سه فضيلت و منزلتى است كه خداوند اختصاص برسول خود داده كه باحدى از انبياء مثل آن را عطا ننموده و نيز على بن ابراهيم بسند متصل از ابى بصير و او از ابا عبد اللَّه چنين روايت مى‏كند كه قوله تعالى ذِي قُوَّةٍ يعنى جبرئيل كه نزد عرش مكين است (ثَمَّ أَمِينٍ) يعنى رسول اللَّه كه او مطيع و مطاع است نزد حق تعالى و امين است روز قيامت وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ يعنى رسول اللَّه ديوانه نبود در اينكه منصوب نمود على بن ابى طالب را بخلافت و پيشوايى خلق. (پايان) خداوند دو آيت بزرگ خلقت كه يكى راجع بستارگان و طلوع و غروب آن و ظاهر گرديدن و پنهان شدن آنان باشد و ديگر پى در پى آمدن شب و روز كه نظام خلقت منوط بآنها است مورد سوگند قرار داده كه قرآن كلام فرستاده بزرگوار است در اينجا نكته‏اى بنظر ميرسد چون بايد مناسبت باشد بين قسم و آنچه قسم براى اثبات آن ياد مى‏شود شايد اينكه براى حقّانيت قرآن طلوع و غروب ستارگان و شب و پس از آن تنفّس صبح را مورد سوگند و شاهد صدق قضيّه قرار داده سرّش اين باشد كه چون زمان قبل از اسلام كه آن را زمان جاهليت مى‏ناميدند دنيا مثل شب از ظلمت جهل و بى خردى و وحشى‏گرى تاريك بوده و قرآن مانند صبح صادق                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 27

 كه بنور خود عالم را روشن مى‏گرداند از افق محمدى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از پشت ابرهاى اوهام و بربريت اعراب تجلّى نمود و عالم را بنور علم لدنّى و سنّت الهى روشن و نورانى گردانيد كه شب اشاره بزمان جاهليّت است و طلوع صبح اشاره بطلوع قرآن است.
و بقرينه آيات بعد ظاهرا مقصود از رسول كريم جبرئيل ملك مقرب حامل وحى است كه آيات قرآنى بتوسط جبرئيل از طرف پروردگار عالم بر شخص رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آمده.
بعض مفسّرين چنين اظهار ميدارند كه مقصود از رسول كريم خود پيمبر خاتم است كه حضرتش قرآن را از حق تعالى بتوسط وحى گرفته و بر مردم ابلاغ نموده ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ واسطه وحى را بچهار صفت ستوده و معرّفى فرموده (رسول كريم است) صاحب جلال و كرامت است (ذِي قُوَّةٍ) صاحب قوت و عظمت و داراى شدّت وجود است عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ملك مقرب نزد صاحب عرش استوار گرديد مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ مطيع امر پروردگار و امين وحى است.
اشاره بمقام قرب جبرئيل امين است كه نزد صاحب و پروردگار عرش عظيم كه مقصود از عرش در الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏ احاطه رحمت و احاطه قدرت و استيلاى وجود حق تعالى باشد مقام عنديّت و قرب بجوار احديت دارد و چنين ملك مقربى با اين اوصاف حامل آيات قرآنى است كه كلام خدا را حكايت نموده وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ قسم باين موجودات بزرگ كه اساس خلقت باينها استوار گرديده كه رفيق شما (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) ديوانه نيست آرى ديوانه كسى است كه نسبت جنون ميدهد بآن عقل كل كه مظهر صفات لاهوتى و نماينده اوصاف لم يزلى است
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 28

 وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ محقّقا پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آن حامل وحى يعنى جبرئيل امين آن رسول بزرگوار را ديد در افق روشن در محل طلوع آفتاب عكرمه از عبد اللَّه عباس چنين حديث مينمايد كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بجبرئيل فرمود ميخواهم تو را بآن صورت اصلى و بآن هيكلى كه در آسمان دارى ببينم جبرئيل گفت طاقت ندارى و اكنون خواهى كجا خود را بتو بنمايم گفت بابطح جبرئيل گفت در آنجا نگنجم حضرت فرمود در منا گفت در آنجا نيز نگنجم در عرفات گفت نگنجم گفت بكوه حرا در روز موعود حضرتش بكوه حرا تشريف برد آن گاه ديد جبرئيل از كوه‏هاى عرفات با هيبتى و جثه و صدايى از خشخشه و چلچله تمام روى آسمان از مشرق تا مغرب را پوشانيده سرش در آسمان پاهايش در طبقه هفتم زمين حضرتش از هيبت او بيهوش گرديد جبرئيل بصورت انسانى فرود آمد و سر مباركش را در كنار گرفت چون بهوش آمد جبرئيل گفت يا رسول اللَّه خلقت من در نظر تو بزرگ آمد اگر ميكائيل را ببينى كه سر او در زير عرش و پاهاى او در زير هفتم طبقه زمين است و عرش بر دوش وى نهاده شده لكن با اين عظمت در موقع ترس از خدا از گنجشكى كوچكتر ميگردد.
عارف رومى در تحقيقات عرفانى مضمون اين حديث را بشعر آورده:
         مصطفى ميگفت پيش جبرئيل             كه چنانچه صورت تست اى جليل‏
         مر مرا بنماى محسوس آشكار             تا ببينم من تو را نظّاره وار
         گفت نتوانىّ و طاقت نبودت             حس ضعيف است و تنگ سخت آيدت‏
         گفت بنما تا ببيند اين جسد             تا چه حد او نازكست و بى مدد
         آدمى را هست حسّ تن سقيم             ليك در باطن يكى خلق عظيم‏
         نقش احمد زان نظر بيهوش شد             بحر او از مهر كف پر جوش شد
         احمد ار بگشايد آن پر جليل             تا ابد مدهوش ماند جبرئيل‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 29
گفتار حكماء در بيان عقل عقل نظرى و عقل عملى انبياء عقل نظرى و عقل عملى‏
حكماء گويند انبياء در عقل نظرى و عقل عملى در منتهى درجه قوت و شدت ميباشند و در بيان القاى وحى چنين گويند نفس نبى باعتبار عقل نظرى وقتى ارتباط كامل بعقل مجرد پيدا نمود از آن عقل مجرّد پرتوى در مرتبه سرّ و نفس ناطقه وى پديد ميگردد و از آنجا تنزل ميكند در قوه متصرفه و از آنجا بقوه واهمه و از آنجا بقوه خيال و از قوه خيال بحسّ مشترك فرود ميآيد اين است كه پيمبر ملك را بصورت نيكو بچشم سر ميبيند و بگوش صداى او را ميشنود و با وى صحبت ميكند خلاصه جبرئيل كه حكماء او را بعقل فعّال تعبير ميكنند اول بر نفس ناطقه پيمبر كه حقيقت قلب است پيدايش مينمايد پس از آن در مرتبه خيال پس از آن بحس مشترك ظهور ميكند و نيز كلام الهى را اول دل نبى ميشنود پس از آن بخيال در مى آيد پس از آن بحس مشترك بعد از آن بگوش شنود.
و نيز بايستى عقل عملى پيمبر چنان قوى گردد كه متصرف شود مواد موجودات را و باذن و اراده حق تعالى تواند صورت موجودى را تبديل نمايد بصورت ديگرى و نماينده قدرت خدا گردد و كار خدايى نمايد و منشأ تمام معجزات انبياء و كرامات اولياء از همين دو مرتبه از كمال يعنى قوت عقل نظرى و قوت و استيلاء عقل عملى آنان سر چشمه گرفته.
وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ مشهور (بضنين) را بضاد خوانده‏اند يعنى آن رسول بخيل نيست بر اينكه وحى و اخبار غيبى را كه بر او القا ميشود بپوشاند.
و بعضى (بظا) خوانده‏اند يعنى آن رسول از آن اخبار غيبى كه خبر ميدهد متهم بدروغ نيست لكن وجه دوم مناسب‏تر بنظر ميآيد.
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجِيمٍ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 30

 (واو) در (و ما هو) عطف بر همان آيه بالا است كه اين قرآن گفتار رسول پروردگار عالميان است نه گفتار شيطان رانده شده يعنى قرآن حق است و از طرف حق و حقيقت بتوسط ملك مقرب فرود آمده فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ خطاب عتاب آميز از مصدر جلال احديّت متوجه عموم مردم است كه كجا ميرويد چرا راه كج پيش ميگيريد و بگفتار ناروا خود را هدر مى‏نمائيد و در كلام الهى شبهه ميكنيد و در باره قرآن گمان خطا ميبريد گاهى سحرش گوئيد گاهى كهانتش ناميد گاهى افسانه پيشينيانش خوانيد.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ نيست اين قرآن مگر تذكر و اندرزى كه براى تمام جهانيان نافع و سودمند است يعنى قرآن كلامى و قانونى است كه از طرف پروردگار جهانيان مقرر گرديده و اصلاح كننده تمام امور دنيوى و اخروى بشر است لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ قرآن تذكّر و اندرزى است براى كسانى كه بخواهند طريق سعادت و فيروزى خود را پيدا كنند و در طريق مستقيم كه سر انجام آن قرب جوار ربّ العالمين است قدم زنند.
آرى قرآن كلامى است جامع تمام وظائف و دستور العملى است منطوى بر تمام فضائل و طريق روشنى است براى اهل فضائل و قانون جامعى است حاوى بر تمام مطالب و مقرراتى است جامع تمام مسائل و علوم و صنايع لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ كسى كه ميل دارد راه سعادت و فيروزمندى و رستگارى را در پيش گيرد و بمقام انسانيت فائز گردد بايستى اين كلام كه از معدن صدق و حقيقت پرتوى از آن‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 31
باين صورت الفاظ و جملات شيرين برآمده پيش روى خود قرار دهد و معيار و مقياس اعمال و افعال خود گرداند و مطابق دستورات آن عمل نمايد تا بمقام انسانيت فائز گردد.

وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ حضرات جبرى در نفى اختيار عبد باين آيه و امثال آن تمسك ميكنند زيرا چنانچه از ظاهر آيه بر مى‏آيد مشيت و خواست انسان را معلّق نموده بر اراده حق تعالى كه چنين مينمايد كه اراده انسان بدست خودش نيست بلكه معلّق بر اراده خدا است و گويند معنى جبر همين است لكن اين جماعت بآيات الهى يك چشمه نگاه ميكنند اگر آيات را كه بعضى مفسّر بعض ديگر است مثل آيه جلو لِمَنْ شاءَ و اين آيه وَ ما تَشاؤُنَ وقتى با هم جمع نموديم همان (امر بين الامرين) كه امام و پيشواى ما صادق ال محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بيان فرموده از آن مفهوم ميگردد و شايد چنين نتيجه دهد كه چون انسان مختار است اگر اراده كند امرى را انجام دهد مطابق اراده او براى نفوذ اراده‏اش خدا هم اراده بر وجود خارجى آن فعل مينمايد زيرا چون ممكن از خود چيزى ندارد اين است كه خواستن او و نفوذ اراده‏اش مثل وجودش بسته باراده حق تعالى است پس همين طورى كه وجود عبد بسته بمشيت خدا است مشيت و خواست او نيز بسته بخواست خداوند است خلاصه شايد مقصود از وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ چنين باشد كه خواستن آنان باختيار همان خواستن حق تعالى است كه آنان باختيار اراده كنند يعنى خدا ميخواهد كه آنها باختيار اراده كنند و اراده آنان نفوذ نمايد