کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الانفطار: آيات 1 تا 19 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 32

سوره انفطار
مكّى است در مكّه فرود آمده و نوزده آيه و هشتاد كلمه و سيصد و بيست و نه حرف است و از ابو امامه و ابىّ بن كعب نقل ميكنند كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود (هر كه سوره إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ را بخواند بعدد هر قبرى كه در دنيا هست و بعدد هر قطره باران براى وى حسنه نوشته شود و در دنيا و آخرت كار او نيكو گردد كفعمى مينويسد كسى كه در زندان و در حبس باشد سوره انفطار را قرائت كند از حبس و زندان نجات مى‏يابد و نيز كسى كه خائف و ترسناك باشد اگر اين سوره را قرائت كند خوف او برطرف ميگردد و مطمئن ميشود.
سورة الانفطار مكية و هى تسع عشر آية
 [سوره الانفطار (82): آيات 1 تا 19]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1) وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ (2) وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4)
عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (6) الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ (7) فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ (8) كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ (9)
وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ (10) كِراماً كاتِبِينَ (11) يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ (14)
يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِينَ (16) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (17) ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ (18) يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 33
 (ترجمه)
بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏
هنگامى كه آسمان شكافته شود،
و هنگامى كه ستارگان فرو ريزند
و هنگامى كه درياها روان گردد،
و هنگامى كه مردم از قبرها برانگيخته شوند،
آن وقت هر كسى دانا ميگردد بآنچه پيش و عقب انجام داده،
اى انسان چه تو را بر اين داشته كه مغرور شدى بپروردگار كريم،
آن كسى كه آفريد تو را و اعضاى تو را مساوى و معتدل قرار داد،
و در هر صورتى كه اراده‏اش تعلّق گرفته تو را تركيب نمود،
نه چنين است كه گمان كرده‏ايد بلكه انكار ميكنيد قيامت را،
و محقّقا ملائكه‏اى هستند كه حافظ و نگهبان اعمال شمااند،
نويسندگان بزرگ مرتبه‏اند،
ميدانند آنچه شما ميكنيد،
محقّقا نيكوكاران در بهشت پر نعمتند
و اينكه اشرار و فسّاق هر آينه در جهنم‏اند،
روز رستاخيز در جهنّم درافتند،
و هيچ وقت آنان از آتش دور نتوانند بود،
و تو چگونه توانى بدانى روز رستاخيز چه روزى است،
پس چطور دانا ميشوى كه روز قيامت چيست،
روزى است كه هيچ نفسى مالك نيست براى خود چيزى و در آن روز تمامى امور راجع بحق تعالى است‏
 (توضيح آيات)
إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ، وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ فطر در لغت بمعنى شكافتن و پاره شدن از بالا بپائين است قوله تعالى هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ يعنى اختلال در آن نيست و فطر بدو معنى ضد هم استعمال شده گاهى براى فساد و بهم خوردگى استعمال ميشود مثل السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ و گاهى براى اصلاح مثل قوله تعالى (فطر اللَّه الخلق) و از اين باب است فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 34

 انتشار بمعنى متفرق گرديدن و ريزش نمودن است خداوند در اين سوره مباركه در مقام منحل گرديدن عالم ماديات و پيدايش عالم قيامت برآمده و دو علامت راجع بسماويات بيان فرموده.
اول علامتى كه در اينجا بشمار آورده شكافته شدن آسمان است و آيات از اين قبيل بسيار است مثل آنجا كه فرموده يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ و غير اينها طرف علو و مرتبه بالا را عرب سموّ و سما گويد و بنا بر آنكه آسمان جسم كثيف و ثقيلى باشد چنانچه هيئت قديم چنين نشان ميدهد معنى پاره شدن آسمان موقع خرابى عالم و ظهور قيامت واضح است.
لكن بنا بر هيئت جديد كه آسمان را عبارت از فضا ميدانند شايد مقصود از آسمان طرف بالا و ارتباط موجودات سماوى بعضى نسبت بديگرى مثل مدار كرات و تنظيم ستارگان و باقى موجودات باشد و مقصود از شكافته شدن آسمان همان بهم خوردگى اوضاع عالم خلقت و ريزش ستارگان و كرات و پراكندگى اوضاع سماوى باشد خلاصه دو علامت از علائم وقوع قيامت كه در اينجا بيان نموده يكى شكافته شدن آسمان و ديگر ريزش ستارگان است كه از اين آيه بر ميآيد اين دو علامت ابتداء خرابى عالم و منحل گرديدن عالم مادّيات ظهور مى‏يابد.
وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ، وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ فجر شكافته شدن چيزى را گويند قوله تعالى وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً و امثال اين آيات در كلام اللَّه بسيار آمده و طلوع نيّر اعظم خورشيد را نيز فجر گويند قوله تعالى وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً زيرا كه بطلوع فجر سياهى شب شكافته ميگردد و روز روشن پديد ميگردد.                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 35
 و دو علامت ديگر راجع بسفليّات ظاهر ميگردد يكى جريان درياها كه آب درياها درهم ريخته ميگردد از بعض مفسّرين است كه درياها آتش ميگيرد ديگرى گفته درياها پر شوند.
خلاصه وقتى زمين بشدّت بلرزه آيد چنانچه در سوره واقعه اشاره دارد إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا آن وقت درياها در هم ريزش كنند و آب درياها روان گردد.
علامت ديگر قبرها زير و زبر گردد (بعثرت بمعنى بعث بوده را اضافه شده (بعثرت) خوانده ميشود يعنى قبرها زير و رو ميشوند و مرده‏ها برانگيخته ميگردند و زنده ميشوند.
عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ پس از آنكه آسمانها شكافته شد و ستارگان ريزش نمودند و آب درياها جريان پيدا نمود و قبرها زير و زبر گرديد آن وقت موقع آن ميرسد كه هر فردى از بشر دانا گردد بآنچه از اوّل عمر تا آخر عمر خود كرده.
سخنان مفسرين در توجيه ما قدمت و اخرت‏
 (1) ما قدّمت آنچه در اول عمر كرده و اخّرت آنچه در آخر عمر كرده از فرائض و واجبات و آنچه ترك كرده (عكرمه) (2) آنچه در پيش فرستاده از فرزندان تا شفيع او باشند و آنچه تأخير انداخته (3) آنچه مقدم انداخته از صدقات و آنچه تأخير انداخته از بركات (4) ما قدّمت آنچه مقدم انداخته از خير يا شرّ و اخّرت و آنچه عقب انداخته از سنّت حسنه يا سيّئه. (عبد اللَّه مسعود) ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ تقدّم و تأخّر بچهار معنى آمده اول بمعنى تقدّم و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 36
تأخّر زمانى مثل اينكه گويند فلان مطلب قديمى است يعنى در زمان پيشينيان واقع گرديده دوم تقدّم باعتبار شرف و فضيلت است گويند فلان كس در شرافت و فضيلت پيشى گرفته سوم لفظ واحد كه تقدّم دارد بر اعداد كه بدون يك دو و سه معنى ندارد (چهارم) تقدّم مبدء وجود واجب الوجود بر تمام موجودات و ممكنات چنانچه در مقام ستايش او گويند يا (قديم الاحسان) لكن تقدّم و تأخّر نسبت بزمان و زمانيّات شايع و در عرف متداول است راجع بزمان مثل قوله تعالى در سوره يس وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ و اشاره بمعنى دوم دارد قوله تعالى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ يعنى آنان در فضيلت سبقت دارند شايد اشاره بمعنى سوم دارد لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ و شايد اشاره بمعنى چهارم دارد قوله تعالى لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ چنانچه در توجيه آيه گفته‏اند لا تقدّموا يعنى در قول و حكم بر خدا سبقت نگيرند چون قول و حكم او بر هر چيزى سبقت دارد و در اينكه آيه ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ مقصود تقدم و تاخّر زمانى است حرفى نيست لكن در اينكه در موقع ظهور قيامت نفس بچه چيز عالم ميگردد.

شايد اشاره باين باشد كه در آن وقت چيزى از اعمال و افعال و صفات و ملكات انسان مفقود نميگردد و صحيفه نفس بشرى مبرز و ظاهر ميگردد زيرا كه اول عمر تا آخر در آنجا يكى ميگردد آنچه كرده و آنچه را در خود اندوخته از ملكات حميده و نكوهيده حتى آنچه گفته و شنيده و باعضاء و جوارح خود عمل نموده از كردنيها و گفتنيها و آنچه در باطن مخفى گردانيده از عقايد صحيح و فاسد از اول عمر تا آخر از خوب و بد تماما بدون كم و زياد بيك صورت فعلى وحدانى در نظر وى حاضر ميگردد و در آن وقت علم آدمى بكرده‏هاى خود چنين است كه گويا همان وقت مشغول بآن عمليات است يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً زيرا كه عالم قيامت عالم حقيقت و عالم فعليت است پرده و حجابى در بين نيست قوه و استعداد بر عمل مفقود گذشته و آينده و مقدم و مؤخر كه لازمه عالم دنيوى است در آنجا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 37

 معنى ندارد اول و آخر يكى ميگردد ماه و خورشيد با هم جمع ميگردند (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) شاهد بر اين است وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ دليل بر اين است كه روح و بدن مرتبط بهم ميگردند بلكه يكى ميشوند يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ، الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ آن وقت خطاب عتاب آميز ميرسد اى انسان چه چيز تو را فريب داد و مغرور گردانيد بپروردگار كريم آن خداى كريمى كه اعضاى تو را تسويه نمود و اطراف بدن تو را معادل و مساوى يكديگر گردانيد و اندام تو را راست و مستقيم قرار داد و تو را بصورت انسانيّت كه بهترين و زيباترين صورتها است بآنطورى كه حكمت الهى خودش اقتضا مينمود تركيب گردانيد.
گويا خداى كريم تعليم مينمايد ببنده گنهكار خود كه پس از اين سؤال كه چه چيز تو را مغرور نمود در پاسخ گويد كرم تو يا كريم مرا مغرور نمود چون ميدانستم تمام موجودات مشمول رحمت تو ميباشند و رحمت تو بر غضبت سبقت دارد و ميديدم انواع و اقسام نعمتهايى كه براى گناهكاران مهيّا نموده بودى و آنان را مهلت دادى بلكه خطاهاى آنها را پرده پوشى مينمودى و عفو و بخشش و غفّاريت تو بدرجه‏اى بود كه بتوسط پيمبر اكرمت خطاب مهر آميز بگنهكاران نمودى قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً «1» وقتى آدم گنهكار ببيند كه با تقصير و خطاكارى از راه فضل و احسان اين طور وى را پذيرفته و در آيه يا عِبادِيَ الَّذِينَ بوى عبد خطاب شده اين بود كه جهل و بيخردى و غلبه قواى طبيعى از يك طرف و تدليسات شيطانى از طرف‏
__________________________________________________
 (1) سوره زمر آيه 54. خطاب برسول اكرم (ص) است كه بگو اى بندگان من كسانى كه اسراف نمودند بر نفسهاى خودشان مأيوس نباشيد از رحمت خداوند محققا خداوند تمام گناهان را مى‏آمرزد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 38
ديگر مرا مغرور نموده و بر آن داشت كه عصيان ورزم و اوامر خداى كريم را مخالفت نمايم آرى مغرور شدن بكرم الهى يكى از تسويلات نفسانى و دامهاى شيطانى بشمار ميرود كه انسان را فريب داده و چشم و گوش وى را بسته نگاه داشته و اميد بكرم و بخشش الهى را روپوش خطاهاى خود گردانيده در صورتى كه اگر قدرى بخود آيد ميفهمد دروغ ميگويد اصلا اميدوار بكرم و رحمت الهى نيست زيرا الطاف الهى از رحمت و كرم و بخشش محل قابل ميخواهد كسى كه اميدوار بچيزى شد البته در مقام برمى‏آيد كه آن را بخود جذب نمايد چگونه ممكن است انسان اميدوار بكرم حق تعالى باشد و خود را در معرض سخط و غضب او قرار دهد چطور شد اسماء و صفاتى كه دلالت بر فضل و احسان و رحمت الهى دارد در نظر مى‏آورد و نفس و شيطان بوى القاء ميكنند خدا كريم است و هيچ متوجه باسماء و صفات مقابل او نيست اگر خود را برأفت و كرم ستوده در مقابل آن خود را بقهاريت و شديد العقاب نيز معرفى نموده و همين طورى كه بهشت دار كرامت او است جهنم نيز دار غضب او است انسان بايستى هميشه بين خوف و رجا باشد چنانچه در احاديث معصومين عليه السّلام اشاره بآن نموده‏اند كه خوف و رجا مثل دو كفه ميزان بايد مقابل يكديگر باشند سعادتمند كسى است كه در عين حال خوف اميدوار بكرم الهى است و در عين اميدوارى بكرم او خائف و ترسناك از غضب او است كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ دين در لغت بچند معنى آمده قوله تعالى إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى و نيز در مورد ارث فرموده مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ كه در امثال اين موارد دين بمعنى قرض آمده و نيز بمعنى جزاى طاعت و عبادت نيز استعمال شده و نيز در كلام اللَّه دين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 39

 در شريعت و ملّت بسيار آمده قوله تعالى وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ و مثل قوله تعالى يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ يعنى غلوّ نكنيد بر ملّت و شريعت خودتان اشاره به اينكه پيرو اسلام گرديد و مثل قوله تعالى إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ و نيز معاد و قيامت را دين ناميده مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ و ظاهرا مقصود بالدّين در اين آيه بالا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ قيامت است و شايد بمناسبت آنكه قيامت دار جزا و مجازات است آن را دين ناميده (كلّا) كلمه اضراب است و بيانات بالا را تأييد مينمايد يعنى چنين نيست كه گمان كرده‏اند بلكه سبب غرور آنان اين است كه تصديق بروز قيامت ندارند و پيمبران را تكذيب مينمايند.
شايد اشاره باين باشد كه سبب غرور آنها نه كرم الهى است بلكه سبب آن عدم ايمان و اذعان بروز جزا است كه آنها گستاخانه‏وار مخالفت مينمايند و بغرور نفس و اغواء شياطين گمراه گرديده‏اند وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ، كِراماً كاتِبِينَ، يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ در غريب القرآن گفته كرم وقتى نسبت بحق تعالى داده شود اسم انعام و احسان او است مثل فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ و نسبت بانسان اسم اخلاق و افعال حميده او است و باعتبار افعال نيك و اعمال نيكويى كه از وى ظهور و بروز مينمايد او را كريم نامند مثل كسى كه در راه جهاد انفاق مال ميكند يا در موارد ديگر خالصا لوجه اللَّه انفاق مال ميكند و نيز هر چيزى كه در مرتبه خود كامل گرديد آن را كريم نامند مثل قوله تعالى إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ و در اوصاف ملائكه فرموده بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ در جاى ديگر بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ گويا در مقام اعتراض و ردّ منكرين روز معاد برآمده كه چگونه توانيد انكار معاد نمائيد در صورتى كه بر شما حفظه و ملائكه نويسنده گماشته شده و آنان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 40

 كريمانند دبيرانند نويسندگانند حافظ و نگهبان اعمال و افعال شمايند و در قيامت شاهد بر اعمال بندگانند.
نظير اين آيه آيات ديگرى است مثل قوله تعالى وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً قوله تعالى إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ، ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ «1» از اين آيات بضميمه بعض احاديث چنين استفاده ميشود كه دو دسته ملائكه براى نويسندگى اعمال انسان مهيّا شده‏اند يك دسته در طرف راست و دسته ديگر در طرف چپ ملائكه دست راست كه وظيفه آنان ضبط اعمال خوب است بمجرد آنكه عمل خوبى از انسان سر زد چنانچه قرآن خبر ميدهد بده برابر مى‏نويسند و ملائكه طرف چپ در نوشتن تأخير مى‏اندازند كه شايد متنبّه گردد و توبه كند اگر نكرد آن خطا و گناه را بقدر خودش مى‏نويسند ثبت مينمايند.
و شايد مقصود از نوشتن همان ضبط نمودن و ثابت داشتن است نه نوشتن بطور معهود و متعارف بين مردم زيرا نوشتن همان ثابت بودن و مستقر داشتن است مثل آنجا كه فرموده كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ كه در هر دو آيه مقصود از كتب ثابت و مستقر داشتن است (اعتراض) نظر بآن آيه كه فرموده وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ آنچه انسان ظاهر گرداند از اعمال و آنچه را مخفى دارد حساب آن نزد خدا معلوم و مضبوط است ديگر چه حاجتى است كه ملائكه‏اى بگمارد براى ثبت و ضبط اعمال (پاسخ) گوئيم چون ناموس خلقت بر اين استوار گرديده كه براى انجام دادن هر چيزى اسباب و معدّات و وسائل و مقرراتى مهيّا نموده و هر چيزى را معلّق‏
__________________________________________________
 (1) سوره ق آيه 16. چون فرا گيرند آن دو فرا گيرنده از طرف راست و از طرف چپ نشسته سخنى تلفظ نميشود مگر آنكه نزد او است نگهبانى آماده‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 41
بر چيز ديگرى گردانيده و سلسله علل و معلولات را مترتّب بر يكديگر قرار داده و معدّات و شرايطى در بين نهاده اين است كه در ثبت و ضبط اعمال بنى آدم ملائكه‏اى گماشته كه در قيامت شاهد و گواه اعمال و افعال وى باشند.
در بعض احاديث دارد كه وظيفه (كرام الكاتبين) فقط ضبط اعمال و افعال جوارح آدميانند نه اعمال قلب زيرا كه قلب خزينه خدا است كسى را بر آن تسلّطى نيست خصوصا قلب مؤمن كه فرمود
 (قلب المؤمن عرش الرّحمن)
و شايد صحيفه اعمال همان نفس يعنى روح و روان آدمى باشد كه بتوسط ملائكه عمّال هر عملى از اعضاء صادر ميگردد از گفتار و كردار خوب يا بد آن گماشتگان در لوح نفس ضبط و نقش مينمايند و اين همان صحيفه اعمال است كه روز موعود حاضر ميگردد وقتى آدم خطاكار آن را ببيند گويد يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ، وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ، يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّينِ محقق و معين است كه نيكوكاران هر آينه در نعمتند و محقّقا فجار و بدكاران در جهنّم و جايگاه آنان در قيامت جحيم است.
ابرار جمع بر و بر در لغت بمعنى توسعه آمده و باين اعتبار بيابان وسيع را عرب بر مقابل بحر يعنى دريا گويد و هر عمل نيكى را بر گويند و گاهى بر نسبت بخدا داده شده مثل قوله تعالى إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ و گاهى نسبت بخلق داده ميشود مثل قوله تعالى وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ‏
 و، بر، نسبت بحق تعالى بمعنى ثواب و عطا و احسانست و نسبت بعبد اطاعت و عمل نيكو است و نيز، بر، نسبت بانسان در دو معنى گفته ميشود يكى راجع باعتقادات مثل قوله تعالى لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ و ديگر بر راجع باعمال نيك مثل قوله تعالى لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ در آيات سوره بقره صفات ابرار را مفصلا بيان فرموده و مختصر بيانى در                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 42

 آنجا نموده‏ايم مراجعه بآن جا شود چنانچه گفته شد (ابرار) جمع برّ است و برّ بر كسى صادق آيد كه تمام يا اكثر افعال و اعمال وى بفرموده عقل و روى ميزان شرع انجام گيرد چنين كسى از نعمتهاى اخروى بلكه دنيوى برخوردار است زيرا آدمى كه بتمام معنى نيكو كار باشد علاوه بر آنكه در قيامت در جايگاه قرب الهى متنعّم بنعمتهاى بينهايت است در دنيا نيز در اثر نيكى عمل كارهاى وى آسان ميگردد و چون او رو بخدا دارد تمام موجودات كه جند حق و لشگر اويند در واقع مطيع و فرمانبر او ميگردند وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِينَ جهنّم هيچوقت از فجّار كه شايد مقصود كفّار باشند غائب و جدا نيست البته بايستى چنين باشد زيرا نظر بكفر و شرّ كه در آنان رسوخ نموده در جهنّم واقعند و جهنّم محيط بر آنها و در آن محصور گرديده‏اند كجا جهنّم از آنها غائب و دور ميگردد بلكه آن بدبختان و سيه روزگاران در محاط جهنم واقعند وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ، ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ، يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً خطاب برسول اكرم خود فرموده و اشاره بعظمت و بزرگى روز قيامت دارد كه به (ماء) استفهامى كه در مقام تعجب آرند سؤال نموده و گويا فرموده‏اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو با احاطه علميه‏اى كه دارى چه ميدانى كه آن روز قيامت چه روز عظيمى است و تكرار براى تأكيد و اشاره باهميت چنين روزى است بعد در مقام عظمت آن روز برآمده كه آن روزى است كه هيچ نفس مالك چيزى نيست كه بتواند براى خود يا ديگران كارى انجام دهد زيرا تمام معدّات و اسبابى كه در عالم دنيا از روى حكمت و نظام مقرر گرديده از بين ميرود و بطورى از انسان سلب مالكيت ميگردد كه حتّى ديگر مالك نفس خود هم نيست و اعضا و جوارح نيز از اختيار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 43

 در قيامت مالكيت براى كسى باقى نميماند و بيان لمن الملك وى بيرون ميروند و آنجا كه حكم الهى صادر گردد بر عليه او شهادت دهند و در وصف آن روز است الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ حتّى در آن روز كسى قدرت بر شفاعت ندارد مگر كسى را كه خدا اذن بدهد (من يشفع شفاعة الا باذنه) وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ الف و لام (و الامر) الف و لام استغراق است يعنى در آن روز فناء مطلق پديدار ميگردد و خوديّت و استقلال و مالكيّت و تمكن براى احدى باقى نميماند و سبب و مسببات از بين ميرود و قضاوت و حكومت بشر ديگر نفوذ ندارد و تمام امور بلا واسطه راجع بحق تعالى ميگردد آن وقت است كه جاى دارد خطاب قهّاريّت از مصدر جلال احدى صادر گردد لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ و تمام موجودات بزبان حال و قال گويند اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ