کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
البلد: آيات 1 تا 20 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 139
سورة البلد

مكية و هى عشرون آية سورة البلد مكى است در مكّه فرود آمده و بيست آيه و هشتاد و دو كلمه است از زرجيس از ابىّ بن كعب چنين نقل ميكنند كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس سورة البلد را بخواند خداوند در قيامت وى را از خشم خود ايمن ميگرداند (ابو الفتوح) از صادق آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل ميكنند كه فرموده كسى كه سوره البلد را در نمازهاى فريضه بخواند در دنيا از صالحين معروف ميگردد و در آخرت براى وى مكان معروفى است كه از رفقاء انبياء و شهداء و صالحين است (كفعمى)

 [سوره البلد (90): آيات 1 تا 20]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ (4)

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (5) يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً (6) أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (7) أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ (9)

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (10) فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (12) فَكُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ (14)

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (16) ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17) أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (18) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (19)

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 140

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

سوگند باين شهر (مكّه) ياد نكنم،

در حالى كه تو در اين بلد منزل دارى،

قسم بپدر (بنى آدم) و قسم بفرزندان (صالح او)

كه بتحقيق ما خلق نموديم انسان را در رنج و مشقّت،

آيا انسان گمان ميكند هرگز احدى بر او (تنگ نميگيرد) و توانايى ندارد،

ميگويد مال بسيارى (در راه اسلام) بباد دادم‏

آيا انسان گمان ميكند كسى او را نمى‏بيند،

آيا براى وى قرار نداديم (دو چشم)

و يك زبان و دو لب،

و آيا راه نيك و بد را بوى نيازموديم،

بعقبه تكليف درنيامد

چگونه توانى دانست عقبه چيست،

آزاد كردن بنده،

يا طعام دادن در روز سختى و قحطى،

و نيز يتيم از خويشاوندان خود را احسان كردن،

يا بفقير خاك نشين (دستگيرى كردن)

و از آنان باشد كه ايمان آورده‏اند و توصيه نمايند (مردم را) بصبر و توصيه نمايند باحسان و نيكى كردن بيكديگر،

اين چنين اشخاص آنها اصحاب يمن و سعادتند و در قيامت نامه اعمالشان را بدست راستشان ميدهند،

و كسانى كه كافر شدند بآيات ما (خدا) آنان كج رفتگانند و نامه اعمالشان بدست چپشان داده ميشود،

بر آن كافران آتشى سرپوشيده احاطه نموده‏

 (توضيح آيات)

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ، وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (لا) در (لا اقسم) را بعضى صله گرفته‏اند و بعضى گويند تأكيد در قسم است چنانچه عرب براى تأكيد قسم گويد (لا و اللَّه ما فعلت كذا) (هذا) اسماء اشاره و چون سوره مكّى است اشاره بمكّه است و در وقت نزول آيه شهر مكّه از دو جهت مزيت و برترى از تمام ممالك روى زمين داشت يكى شرافت زمين مكّه و مسجد الحرام كه آن را حرم امن و امان قرار داده و ديگر وطن رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و در آنجا وجود مباركش متولد گرديد و باين دو

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 141
جهت مكّه را در معرض سوگند قرار داده.

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ مقصود از والد و پدر شايد حضرت آدم باشد و مقصود از ولد آنچه از آدم زايش نموده تا روز قيامت و شايد پدر ابراهيم خليل عليه السّلام و پسر اسماعيل عليه السّلام باشد و از ابا عبد اللَّه عليه السّلام نقل ميكنند مقصود از والد و ولد آدم و تمام انبياء ميباشند و شايد مقصود از پدر حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و پسر امّت او باشند چنانچه در حديث فرموده‏

 (يا على انا و انت ابواه هذه الامّة)

خطاب بعلى عليه السّلام است كه من و تو دو پدر اين امّت ميباشيم البتّه مقصود پدر روحانى است نه جسمانى.

لكن نظر باطلاق آيه حمل بر آدم و ذريّه او اولى بنظر ميآيد زيرا كه متبادر بذهن از اطلاق (والد و ولد) همان آدم (ع) و ذرّيه او از افراد بشر ميشود بلكه ممكن است يك معنى عام ترى از والد و مولود مقصود باشد كه شامل گردد هر موجودى را كه داراى قوّه مولّده باشد كه از آن توليد مثل شود حتّى نباتات و گياهان و حيوانات چون هر نوعى از موجودات در مرتبه خود شريفند زيرا جزء نظام عالم واقعند و نظام كليه عالم طبيعيّات روى همين انواع موجودات استحكام يافته‏اند اين است كه (والد و ولد) يعنى اشياء و آنچه از آنها توليد ميگردد مورد سوگند قرار داده لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ اين جمله جواب قسم است و كبد اشاره برنج و تعب و مشقّت است يعنى انسان را خلق نموديم در رنج و مشقّت.

آرى دنيا محفوف ببلا و آفات و بليّات است انسان از آن وقتى كه در رحم مادر قرار گرفته تا آخر امر او كه بمقرّ خود رسد هميشه در زحمت و مشقّت دوره حيات را ميگذراند از آن وقتى كه در رحم در جاى تنگ و تاريك خون ميخورد پس
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 142

 از آن پا در اين عالم دنيا ميگذارد در هر موقعى از كودكى و جوانى تا برسد بپيرى با چه مشقّات گوناگون و چه بليّات و آفات پى در پى برخورد مينمايد تا برسد بوقت مردن و مبتلا گردد بمرض موت و موقع جان دادن پس از آن منتقل گردد بعالم برزخ تا برسد بقيامت و حساب و كتاب و ميزان و باقى مراحل و منازلى كه بايستى طى كند تا بمآل امر خود بسعادت يا شقاوت برسد.

اگر در دنيا لذّت و حظى ادراك نمايد در واقع دفع الم است تا مرارت گرسنگى و تشنگى را نكشد براى دفع الم غذا و آب تهيه نميكند و هر كسى ميداند هر گاه باميد خوشگذرانى اسبابى فراهم كند در عين حال ناراحتيهايى پيش ميآيد كه عيش خيالى وى را منقص ميگرداند بقول شيخ سعدى ره‏

     (دهنى شير بكودك ندهد مادر دهر    كه ديگر باره بخون در نبرد پستانش)

 آرى هر خوشى ناخوشى در بر دارد با هر لذتى الم و هر سلامتى را بيمارى در عقب است عيش گوارا و خوشى دائمى در سراى ديگر براى كسى ميسّر ميگردد كه دنيا را مزرعه آخرت قرار داده و روح و روان خود را از آلودگى اين عاريت سراى تصفيه نموده و در همين عالم با قلب پاك مملوّ از معرفت و محبت خداى خود را ميخواند و بياد او مأنوس گرديده و بدنيا پشت و بآخرت رو كرده أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ، يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً لبد در لغت بمعنى كثرت و درهم ريختگى اشياء بسيار است قوله تعالى كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً يعنى جماعت بسيار از جن كه در موقع قرائت قرآن بر سر حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ريختند كه استماع قرآن نمايند و در آيه بالا أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً كافر گويد مال انبوه بسيارى از دست دادم و مال من هدر رفت و در اينكه ضمير (يقول) در آيه راجع بكى است از مفسرين گفتارى نقل شده بعضى گفته‏اند مقصود اشيد بن اسيد است كه اين مرد براى مال و مكنتى كه داشت گمان ميكرد كسى بر وى غالب نميگردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 143

 ديگرى گفته مقصود وليد بن مغيره است كه ميگفت در دشمنى محمد (ص) و در هلاكت او مال بسيار تلف نمودم و بمراد خود نرسيدم مقاتل گفته مقصود حارث بن نوفل است كه او مسلمان بود و براى دادن زكاة و باقى خيرات دلتنگ بود و ميگفت مال خود را هدر دادم.

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ، أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ، وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ ابن عباس از رسول اكرم (ص) چنين حديث ميكند كه فرموده راجع بچهار چيز از انسان سؤال ميشود از عمرش كه در چه چيز صرف نمودى و از مالش كه از كجا آوردى و در چه چيز صرف كردى و از عملش كه در زمان حيات چه كردى و از محبت اهل بيت و آيه اشاره باين است كسى كه گمان ميكند هميشه مال و مكنت و قوت و شوكت وى برقرار است و باعمال و افعال وى كسى آگاه نيست در اشتباهست و گمان وى فاسد است زيرا آن كسى كه دو چشم بانسان عنايت نموده براى آنكه ببيند و زبان و دو لب كه بخوبى بتواند تكلّم كند آيا خودش بصير و بينا نيست و باعمال و افعال مخلوقاتش آگاه نيست همزه (أَ لَمْ نَجْعَلْ) استفهام انكارى است آيا قرار نداديم براى انسان دو چشم و دو لب و زبان يعنى قرار داديم و اشاره به اينكه چگونه ممكن است عاقل توهم كند (معطى شيئى فاقد) آن است كسى كه بصير و بينا نيست چطور تواند قوه بينايى و شنوايى بكسى عطا نمايد هرگز ممكن نيست خلاصه معنى آيه چنين ميشود ما كه دو چشم و دو لب و زبان بانسان داده‏ايم براى ديدن و تكلم كردن خود اولى‏تريم بديدن و اعمال و افعال شما را ميبينيم آيا براى چه اين دو نعمت چشم و زبان را از بين نعمتها اختصاص داده و مخصوص بذكر گردانيده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 144

 شايد نظر باين باشد كه و لو آنكه نعمتهاى الهى نسبت بمخلوقات بالخصوص نسبت بانسان بى اندازه است لكن نعمت چشم و زبان بر ساير نعم الهى مزيّت و برترى دارد كه بچشم آيات تكوينى و تشريعى را مى‏بيند و از طريق فكر و نظر سعادت خود را پيدا مينمايد و نيز بچشم خود را از آفات‏ها و لغزشها حفظ ميكند و بتوسط چشم وسائل زندگانى خود را فراهم مينمايد و نيز بزبان حمد و شكر و ستايش الهى را اظهار ميدارد و ما فى الضمير خود را ارائه ميدهد و ما يحتاج زندگانى دنيوى خود را فراهم مينمايد اگر چشم و زبان مفقود گردد حيات انسان منقّص و عيش وى ناگوار ميگردد وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ نجد مكان بسيار بلند رفيع مرتفع را گويند وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ اشاره بدو طريق است بين حق و باطل در اعتقاد صدق و كذب در گفتار جميل و قبيح در اعمال در جاى ديگر إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (راغب اصفهانى) اى انسان مقام تو را بلند نموديم و راه خير و شر و قوه تميز بين خوب و بد بتو آموختيم و تو را در اعمال و افعال مختار گردانيديم كه باختيار خود هر راهى بخواهى بگيرى.

 (سخنان مفسرين در توجيه نجدين)

 (1) اى انسان دو چشم و دو لب و زبان بتو داديم كه راه خير و شرّ خود را بشناسى و بهمين معنى حديثى از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيده (ابن عباس) (2) نجدين دو پستان مادر است كه طفل را راهنمايى ميكند كه پستان مادر را بگيرد و از شير او تغذيه نمايد.

حديثى از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده خدا گويد اى اولاد آدم اگر زبان تو بخواهد از حكم تو بيرون رود دو لب بتو دادم كه دهن خود را ببندى از سخن بيجا و اگر چشم تو خواست مخالفت نمايد دو پلك بر آن نهادم كه آن را ببندى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 145

 فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ، وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ، فَكُّ رَقَبَةٍ، أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ، أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ (اقتحام) بمعنى لغوى داخل گرديدن در كار مشكلى است كه بيرون آمدن از آن صعوبت دارد قوله تعالى هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ و مثل اينكه گويند (و اقتحم فلان نفسه) يعنى فلانى بدون فكر و رويه خود را در كار مشكلى واقع گردانيد و عقبه راهى است كه بكوه بالا روند سغب در لغت بمعنى گرسنگى و تعب آمده و در عطش زياد كه تعب آورد نيز استعمال شده در تفسير على بن ابراهيم چنين گويد (ما ادراك) يعنى چه چيز تو را دانا كرد يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ رسول اللَّه و اقرباى او أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ أمير المؤمنين كه پيچيده شده در او علم و دانش و بسند متصل از ابى بصير از ابا عبد اللَّه عليه السّلام چنين روايت ميكند كه قوله تعالى فَكُّ رَقَبَةٍ بما آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فك رقبه ميشود يعنى بولايت و محبت و اطاعت ما انسان از جهنم آزاد ميگردد (و نحن المطعمون) در روز گرسنگى و آن روز (مسغبه) است كه در قوله تعالى فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ

 (سخنان مفسرين در توجيه عقبه)

 (1) در خود آيه عقبه را تفسير نموده (ب فَكُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ) گويا چنين گفته توجه دانى عتبه چيست آزاد كردن بنده و اطعام مساكين در روز سختى و قحطى و احسان بايتام از خويشاوندان (2) اى محمد تو چه دانى عقبه چيست كوهى است در دوزخ (عبد اللَّه عمر) (3) دركه‏اى است در دوزخ كه پس از هفتاد دركه بآن رسند (كعب الاخبار) (4) عقبه‏اى است پيش از رسيدن بصراط كه از آن عقبه جز بطاعت و عبادت نتوان گذشت.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 146
(5) مقصود از عقبه صراط است كه بر روى جهنم كشيده شده بتيزى شمشير بعضى بآسانى از آن گذرند مثل برق جهنده و بعضى افتان و خيزان و بعضى در جهنّم آويزان گردند و توجيهات ديگرى در توجيه عقبه شده است لكن همان توجيه اول اگر چه باعتبار معنى بعيد بنظر مى‏آيد لكن بسياق آيه مناسب‏تر است و شايد آيه اشاره بعقبات و مراحلى باشد كه انسان پس از مرگ بايستى طى كند از عالم قبر و برزخ و زنده شدن در قيامت و حساب و كتاب و ميزان و غير اينها از منازل و مراحل كه از هر يك بصعوبت بايستى بگذرد تا بمآل امر خود و آخر منزل و فعليّت اخير خود برسد آن وقت منزلگاه وى يا بهشت كه دار كرامت الهى است يا جهنّم كه عبارت از دار غضب او است خاتمه پيدا نمايد.

ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (ثمّ) حرف عطف و اين جمله عطف بجمله بالا است از صعوبت عقبات پس از مرگ بيرون نيايند مگر كسانى كه متّصف بصفاتى باشند كه عمده و اصل و حقيقت آن ايمان است وقتى آيات را با هم جمع نموديم از صدر و ذيل آن چنين برميآيد كه در مقام صفات اشخاصى است كه از عقبه مشكل بآسانى بيرون آيند نخست ايمان است كه شرط قبولى اعمال ميگردد و آن اوصاف و فضائلى كه در اين آيات تذكر ميدهد وقتى باعث نجات ميگردد كه از روى خلوص نيّت انجام گيرد و ديگر اعمال و در اينجا اشاره بشش عمل نيكو مينمايد اول فَكُّ رَقَبَةٍ بنده آزاد نمودن دوم أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ طعام دادن در روز سختى سوم يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ احسان بارحام فقير نمودن چهارم أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ دستگيرى بفقير خاك نشين كردن پنجم وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ توصيه نمودن بصبر ششم وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ و توصيه و اندرز نمودن بنيكى و احسان بيكديگر رحمت مأخوذ از رحم و در لغت بمعنى رقّت قلب و ارفاق و احسان بديگران                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 147

 است و گاهى استعمال ميشود در رقّت بدون احسان و گاهى بعكس رحم را در موقع احسان بدون رقّت آرند و گاهى رحمت را در جايى آرند كه رقّت با احسان توأم گردد.

وقتى رحمت را نسبت بحق تعالى دهند فقط مقصود احسان است بدون رقت زيرا كه رقّت قلب صفت انسان و از كيفيات نفسانى بشمار ميرود ذات حق تعالى مجرد و منزّه از صفات ممكنات است.

اين است كه در روايت رسيده رحمت نسبت بخدا همان انعام و تفضّلات او است و نسبت بانسان عاطفه و از روى رقّت قلب وى است و از نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل ميكنند كه فرموده (وقتى خداى متعال رحم را خلق نمود باو گفت من رحمانم و تو رحمى اسم تو را از اسم خودم مشتق كردم كسى كه با تو پيوند نمود بمن پيوند نموده و هر كس از تو قطع نمود تباه ميگردد (شايد اشاره باين باشد كه چون يكى از صفات خداى تعالى رحمن است هر كس داراى صفت رحم باشد مظهر و نماينده يكى از اوصاف و اسماء الهى گرديده) و رحمن و رحيم دو اسم از اسماء الحسنى ميباشند و رحمن اسمى است مختص بذات كبريايى و بر غير او گفته نميشود زيرا رحمن بمعنى شمول رحمت است (هو الذى وسع كل شى‏ء رحمة) لكن رحيم كه بمعنى احسان باشد در باره غير نيز صادق آيد چنانچه در باره رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ «1» (مأخوذ از قريب القرآن) ببيان ديگر گوئيم دو اسم از اسماء الحسنى يكى رحمان و ديگر رحيم است رحمن صيغه مبالغه و دلالت دارد بر كثرت رحمت و رحيم صفت مشبهه دلالت بر ثبوت و دوام و بقاء رحمت دائمى ازلى دارد و رحمت رحمانى او است كه احاطه بتمام موجودات نموده و همه ممكنات مشمول رحمت غير متناهى اويند

__________________________________________________

 (1) سوره توبه آيه 29 محققا آمد شما را رسولى كه حريص و غالب است بر او رنج و تعب كشيدن براى شما و نسبت بشما رءوف و مهربان است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 148

رحمت رحمانيّه همان فيض وجود است كه سراسر ممكنات را فرا گرفته و هر موجودى بقدر استعداد امكانى خود از اين فيض عام بهره‏مند گرديده و در شمول اين فيض فرقى نيست بين انسان و ملك و فلك و حيوان و جماد و نبات كه همه و همه از جويبار رحمت رحمانى غير متناهى او جلّت عظمته برخوردارند

 (اللّهم انّى اسئلك برحمتك الّتى وسعت كل شى‏ء)

و رحمت رحيمى او مرحمت خاصّى است نسبت باهل فضائل و مقربين درگاه احديّت كه آنان از آن رحمت خاص برخوردار ميگردند و در باره آنان اجرا مى گردد تفضّلاتى كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بخاطر احدى خطور ننموده فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ و از همان اشعّه نور رحمت رحيمى الهى است كه پرتوى از آن بقلب اولياى حق تعالى تابيده و قلوب مؤمنين را با هم الفت داده و در مقام اندرز و خير خواهى يكديگر در موقع سختيها توصيه بصبر و در موقع رفاهيّت توصيه بمرحمت و احسان بيكديگر ميكنند.

أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ چنين اشخاصى كه متّصف بچنين صفاتى ميباشند كه طريق راستى و درستى را پيموده‏اند آنان اهل يمن و بركت و اهل فضل و احسانند و باعث سعادت و فضيلت نوع خود ميباشند و هم در دنيا شرافتمند و اهل فضيلتند و هم در آخرت شرافتمندانه نامه عملشان را از طرف راست كه اشاره براستى و درستى آنها است ميگيرند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ، عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ كسانى كه كافر شدند يعنى آيات الهى را چه از آيات تكونيّه آفاقيّه و چه آيات تشريعيّه قرآنيّه را پوشانيدند و اذعان و تصديق بحقّانيّت آنها نكردند و بگفته هاى پيمبران عمل ننمودند آنان طريق كج پيمودند و براه باطل سير نمودند و بكيفر اعمالشان در قيامت پست و بيمقدار و نامه عملشان را از طرف چپ كه اشاره بپستى آنها است ميگيرند و براى آنها مهيّا گرديده آتش سر پوشيده كه در اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 149

 عالم ظاهر نيست لكن پس از مرگ در قيامت سرّش باز ميگردد و جاى و مأواى كفّار است.