مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 241 سورة القارعة مكية و هى احدى عشر آية سوره القارعه در مكّه فرود آمده و يازده آيه و سى و سه كلمه و يكصد و پنجاه و دو حرف است و از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكنند كه فرموده هر كس سوره (القارعه) را بخواند خداى تعالى روز قيامت كفّه حسناتش را سنگين گرداند و از صادق آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت ميكنند كه هر كس سوره القارعه را بخواند در قيامت ميزان عملش سنگين گردد. [سوره القارعة (101): آيات 1 تا 11] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْقارِعَةُ (1) مَا الْقارِعَةُ (2) وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ (3) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (4) وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (5) فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ (6) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (7) وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ (8) فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ (9) وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ (10) نارٌ حامِيَةٌ (11) [ترجمه] بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص (القارعه) ساعت كوبنده، چه چيز است ساعت كوبنده (روز سخت قيامت) چگونه توانى دانست كه قارعه چيست، در آن روز مردم مثل پروانه پراكنده ميشوند. در آن روز كوهها مثل پشم زده شده متلاشى ميگردند، در آن روز هر كس براى عملش وزنى باشد پس وى در زندگانى راضى و راحت است، و اما كسى كه براى عملش وزنى نباشد، جايگاه وى در هاويه جهنّم است، و تو چه ميدانى هاويه چيست، آتشى است برافروخته. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 242 (توضيح آيات) الْقارِعَةُ، مَا الْقارِعَةُ قرع در لغت بمعنى كوبندگى است و القارعة آفتى را گويند كه از شدّت و سختى آن قلب را پاره ميكند و آن يكى از نامهاى قيامت بشمار آيد و نظر بحادثه قيامت و سختى و شدت فزع در آن است كه آن را قارعه ناميده چنانچه كوبنده در را عرب قارعه نامد و بهمين مناسبت قيامت را قارعه گفته زيرا كه هر حادثه بزرگى كه در عالم واقع گردد آن را (قارعه) نامند. در سوره الرعد آيه 31 وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ «1» سخنان مفسرين در باره وجه تسميه قيامت بقارعه صيحه آسمانى است كه از هيبت آن تمام خلق ميميرند و اين صيحه و صداى دوم است لكن صيحه اول عقل مردم را ضايع ميگرداند قوله تعالى در سوره زمر آيه 68 وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ «2» و در صور سوّم مردهها زنده ميگردند و بميعاد پروردگارشان ميشتابند در سوره يس آيه 51 وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ «3» __________________________________________________ (1) هميشه ميرسد بكسانى كه كافر شدند بسبب آنچه كردهاند سختى يا بزودى منحل و خراب ميگردد خانه آنها تا وقتى كه بيايد وعده خدا (يعنى قيامت محققا واقع و وعده خدا خلاف پذير نيست و اين آيه نظير آن آيه است كه فرموده يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ (2) و نفخه دميده ميشود در صور و بيهوش ميگردد هر كس در آسمانها و زمين است مگر كسى را كه خدا بخواهد پس از آن نفخه ديگرى دميده ميشود و در آن وقت قيامت بپا ميگردد. [.....] (3) و در صور نفخه دميده ميشود پس در آن هنگام مردها بسوى پروردگارشان ميشتابند گفتند اى واى بر ما كيست كه ما را از خوابگاه خود برانگيخته (گويا بآنان گفته ميشود) اين همان است كه خداى رحمن بشما وعده داده و انبياء راست گفتهاند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 243 در روايت است كه سوراخهايى در صور هست بعد نفوس خلائق و كسانى كه مردهاند براى هر يك سوراخ معلوم و معين است. (2) در موقع وقوع قيامت اجرام علويّه و سفليّه بشدت بهم ميخورد و از شدت بهم خوردگى آنها در وقت انفجار تعبير بقارعه نموده. (3) قارعه اشاره بفزع مردم است در وقت پاره شدن آسمانها و گرفتن ماه و خورشيد و پراكنده شدن ستارگان و مندك شدن كوهها. (كلبى) (4) روز قيامت را قارعه ناميده بمناسبت آنكه در آن روز دشمنان خدا بفزع و شدّت و سختى ميافتند. (مقاتل) از بعضى مفسرين است كه رأى مقاتل اولى و بهتر از رأى كلبى است بدليل قوله تعالى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ سوره نمل آيه 9 «1» (تفسير كبير) لكن بهتر اين است كه (قارعه) را بيك معنى جامعى بگيريم كه شامل تمام آراى مفسّرين بشود به اينكه گوئيم قارعه اشاره باشد بشدت سختى وقوع قيامت موقعى كه اسرافيل در صور ميدمد اجرام علويه و سفليه بشدت بهم ميخورد و ستارگان پراكنده و زمين بلرزه و كوهها پراكند و ماه و خورشيد گرفته ميشوند و از شدت اصطكاك و بهم خوردگى آنها و آن صدايى كه در موقع انفجار آنها توليد ميگردد مردم بفزع مىافتند مخصوصا كفار كه در آن وقت اميد بجايى و پناهگاهى ندارند لكن مؤمنين كامل در پناهگاه حق تعالى و در (مقام امين) مطمئن ميباشند فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ در باره آنان صادق آيد وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ نظر بعظمت و سختى روز قيامت دارد كه خطاب بپيمبر اكرمش نموده كه اى رسول گرامى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو چه دانى قارعه چيست شايد اشاره باين باشد كه تو تا در اين __________________________________________________ (1) كسى كه كار نيك نمود براى او است خير و خوبى و چنين كسانى (كه عملشان خوب است) آنان از فزع قيامت در امانند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 244 لباس دنيوى طبيعى ميباشى با آنكه علم بما كان و ما يكون دارى باز نتوانى عظمت و سختى چنين روزى را درك نمايى و بدانى كه قارعه چيست و چگونه است در اينجا براى فهماندن سختى قيامت اشاره بدو مطلب ميكند يكى قيامت را قارعه ناميده كه قرع بمعنى شدّت كوبيدن است و ديگر در آيه وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ اشاره ببزرگى و عظمت مطلب است كه مردم را متذكر گرداند كه حكايت قيامت بدرجهاى عظمت دارد كه تو كه پيمبر خاتم و عقل كلى نتوانى حقيقت و كيفيت آن را درك نمايى بعد در مقام قارعه و خصوصيات و چگونگى آن و وقايع عظيمى كه در آن روز واقع ميگردد برآمده يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ، وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ روز وقوع قارعه روزى است كه مردم مثل پروانه پراكنده ميشوند و كوهها مانند پشم زده شده متلاشى و پراكنده ميگردد براى معرفى روز (قارعه) دو صفت تذكر ميدهد يكى در آن روز مردم مثل پروانه ديوانهوار پراكنده ميگردند چنانچه در سوره قمر آيه (7) فرموده خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «1» شايد تشبيه بجراد و فراش بمناسبت اين باشد كه در روز قيامت مردم پروانه وار خود را بآتش ريزند زيرا كه جايگاه آنان و محل قرارگاه كفّار همان جهنم و مقر آنها قعر جحيم است و ديگر از اوصاف آن روز كه در اين سوره آن را معرفى نموده اين است كه در آن روز كوهها مثل پشم زده شده پراكنده ميگردد __________________________________________________ (1) در وصف روز قيامت و معرفى آن برآمده كه وقتى داعى حق ندا ميكند مردم از قبرها بيرون مىآيند در حالى كه چشمهاى آنان از وحشت و ترس بگودى فرو رفته و گويا آنها ملخهاى پراكندهاى ميباشند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 245 لكن بقرينه آيات بعد ظاهرا مقصود از (قارعه) موقعى است كه عالم دنيا منحل و خراب ميگردد نه روز قيامت زيرا كه ابتداء اصطكاك و بهم خوردگى اجرام سماوى و انفجار شمس و ريزش ستارگان آن وقت است كه مردم از هول جان و فزع آن روز مثل ملخ و فراش پراكنده و باين طرف و آن طرف ميدوند كه شايد راه چارهاى بيابند زيرا شكى نيست كه پيش از وقوع قيامت است كه كوهها مثل پشم زده شده پراكنده ميگردد و پس از خرابى عالم قيامت واقع ميگردد فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ ميزان بمعنى سنجش و موازنه نمودن چيزى بچيزى را گويند و شامل ميگردد ميزان و قپان و ترازو و باقى اشيايى كه براى موازنه وضع نمودهاند و نيز شامل ميگردد آنچه را كه در معنى موازنه و سنجش چيزى بچيز ديگر باشد و لو آنكه از قبيل جسم و جسمانيات محسوب نباشد مثل اينكه عملى را بسنجند بعمل ديگر با جنسى را بجنس ديگر و گويند اين دو شيئى بيك ميزان است خلاصه ميزان بر يك معنى جامعى وضع گرديده كه شامل ميگردد موازنه جسم بجسم و معنى بمعنى پس بنا بر اين لفظ ميزان اعم است از ميزان حسّى و معنوى و بر هر دو صادق آيد و بمعنى عدل نيز استعمال شده و شامل ميگردد هر چه را كه قابل سنجش و موازنه باشد چنانچه در حديثى حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام فرموده من ميزان قيامتم كه اعمال شيعيان بمن سنجيده ميشود و در تفسير موازين از مفسرين دو قول نقل شده يكى موازين جمع موزون است و مقصود عملى است كه براى آن وزن و قدرى نزد خدا باشد مثل اينكه گويند فلانى آدم سنگينى است يا فلانه چيز ذى مقدار است و ديگر موازين جمع ميزان و بمعنى سنجش آرند و آن اعم از ميزان حسّى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 246 و معنوى است چنانچه در سوره انبياء آيه 41 فرموده وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ «1» و مثل قوله تعالى وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ شايد قسطاس مستقيم اشاره باشد بتمام اعمال و افعال انسانى كه بايستى حد وسط بين افراط و تفريط آن را مراعات گردد و در همه حال تعادل و توازن در حركات و سكنات و گفتار و كردار در آنچه راجع بحقوق خود و حقوق ديگران است تحت مراقبه و صلاح انديشى روى ميزان اعتدال قرار داد و نيز قوله تعالى وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ و از امثال اين آيات ممكن است معنى جامعى مراد باشد كه شامل گردد ميزانى را كه براى سنجش اجسام آرند و معنى اعم كه معنويات را هم شامل گردد خلاصه ظاهرا اين آيات در مقام سنجش عمل نيك و بد است كه بميزان عدل الهى ميسنجند لكن در اين آيه بالا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ و نيز در سوره اعراف آيه 7 وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ «2» وقتى اين آيات اخير و امثال آن را با هم جمع نموديم بضميمه آيه بالا از مجموع آن توان استفاده نمود كه مقصود از موازين جمع موزون و بمعنى سنگينى و بزرگى و عظمت جوهر نفس انسانى باشد و مقصود از و من خفت موازينه بىمقدارى و سبكى نفس بشرى باشد آرى كسى كه روح و روان خود را از اسارت نفس حيوانى نجات داد و در __________________________________________________ (1) و ميگذاريم ميزانهاى عدالت را و ظلم و ستم بر كسى وارد نمىآيد و اگر عمل بمقدار دانهاى از خردل باشد ما آن را ميآوريم و ما براى حساب (و رسيدگى بمردم) كافى ميباشيم (2) وزن و سنجيدن در آن روز حق است پس كسى كه سنگين شد ميزان او چنين كسانى رستگارند و كسى كه ميزانهاى او سبك گرديد چنين كسانى خسران برده و نفسهاى آنان زيان برده بسبب اعمالى كه كسب نمودهاند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 247 مقام كوشش برآمد كه حقيقت و جوهر ذات خود را از آلودگى شهوات نفسانى و آرزو و آمال طبيعى دنيوى تصفيه نمايد و قلب و دل خود را در اثر معرفت و محبت بحق تعالى و ايمان و تقوى و عمل صالح و ملكات حميده مثل عدالت شجاعت عفّت حكمت قوى و چابك گردانيده و نيز نفس انسانى خود را بزيور علم و دانش و شناسايى مبدء و معاد تزيين نموده و آراسته گردانيده و در مقام عمل نيز مطابق عدل و دستورات الهى رفتار نموده و خود را از حضيض حيوانيت باوج انسانيت رسانيده البته چنين كسى جوهر ذات و گوهر حقيقت وى نزد پروردگارش سنگين و ذى قيمت ميگردد و نيز اعمالش قيمت پيدا ميكند و وجودش شريف و روحش بسى ارجمند ميگردد فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ پس چنين كسى كه داراى گوهر پاك روحانى و نفس چالاك قوى ملكوتى گرديد البته در زندگانى جاودانى و خوشى هميشهگى دائمى است و از حيات اخروى برخوردار ميگردد بلكه در همين حيات مجازى دنيوى كه محفوف بالام بسيار و مشقات بيشمار است در اثر صفاى روح و نور قلبش هميشه روشن و شادمانست و لو آنكه در لباس فقر زيسته و از حيث وسائل ظاهرى دنيوى ناراحت بنظر آيد وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ، فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ بعكس كسى كه براى جوهر روحش و حقيقت انسانيتش و اعمالش وزنى و سنگينى و قيمتى نباشد مأواى و جايگاه وى در هاويه كه پستترين دركات جهنم است ميباشد مفسرين گويند هاويه بمعنى جايگاهست و عرب جايگاه را ام گويد پس معنى آيه چنين ميشود كسى كه جوهر روحش سبك و بىمقدار و براى اعمالش نيز وزنى و قيمتى نيست جايگاه وى هاويه كه پستترين دركات جهنم است ميباشد وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ، نارٌ حامِيَةٌ مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 248 اشاره بسختى هاويه دارد كه بماء استفهامى خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده كه تو چه دانى هاويه چيست آتشى است برافروخته از بعض عرفا است كسى كه ميزان عملش بسبب اخلاق نكوهيده و اوصاف زشت ناپسند سبك گرديد اصل ذاتش و جوهر وجودش كه در آيه تعبير بام نموده وى را مجبول ميگرداند بر هاويه كه آن عبارت از حجاب است از ازل تا ابد و نار حاميه اشاره بنار جهل و كورى قلب و پستى نفس و پيروى هوا است شيخ بهايى رحمه اللَّه در كتاب اربعين راجع بميزان بيان خوبى دارد كه براى توضيح مطلب مختصرى از آن را ترجمه مينمايم چنين گفته حق اين است كه موزون در نشاه قيامت آن نفس اعمال است نه صحيفه اعمال و اينكه گويند اعمال عرض است و عرض نميشود جوهر گردد زيرا كه قلب ماهيت لازم آيد و قلب ماهيت محال و خلاف حكم عقل است در پاسخ فرموده اين كلام ظاهرى عاميانه است لكن خواص و اهل تحقيق ميدانند كه سنخ شيئى و حقيقت آن امرى است مغاير با صورت خارجى كه اول در ذهن و در مشاعر ظاهر ميگردد و از آنجا در قواى باطنه محفوظ ميماند و صورت اشياء چنانچه معلوم است از حيث ظهور و خفاء مختلف ميگردد حسب مواطن و نشآت كه در هر نشاه و محلّى قوى و مشاعر طورى ظهور و بروز مينمايد و طورى خود را ميآرايد و باعتبار محلّى كه در آن جلوه نموده تظاهر مينمايد چنانچه گويند رنگ آب رنگ ظرف وى است اما آن محلى كه صور خارجى در آن ظهور و بروز مينمايد (يعنى نفس انسانى) گاهى از آن تعبير بسنخ و گاهى تعبير بوجه و گاهى تعبير بروح ميكنند و حقيقت آن را نداند مگر علام الغيوب پس دور نيست كه چيزى در محلّى عرضا باشد و در محل ديگر جوهر آيا نميبينى محسوسات بحس بصر چگونه در مرتبه حس بصرى محفوف بپردههاى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج15، ص: 249 جسمانى است مثل اينكه بايستى در محل مخصوص و وضع مخصوص ديده شود و نيز شرائط ديگرى در كار است كه بدون آن چيزى رؤيت نميگردد مثل اينكه بايست زياد نزديك بچشم نباشد و نيز زياد دور نباشد و چيزهاى ديگر كه ديدن اشياء مشروط بآنها است و همين صورت مخصوص در مرتبه حس مشترك از بسيارى از اين شرائط عارى است يعنى همان صورت خارجى وقتى در ذهن آيد ديگر محتاج بشرائطى كه در اصل ديدن مأخوذ بوده نميباشد آيا نميبينى كسى كه در خواب بيند مثلا شير مىآشامد تعبير بعلم ميشود در صورتى كه علم از كيفيات نفسانى و عرض بشمار ميآيد و شير جسم و جوهر است پس يك چيز در دو نشاه (در خواب و بيدارى) بدو صورت و دو حقيقت جلوه نموده و در هر مقامى باسمى ظهور و بروز گرديده و در مرتبهاى عرض ناميده ميشود و در مرتبهاى جسم و جوهر بروز و ظهور مينمايد (پايان) چون آيات قرآنى براى ارشاد بشر فرود آمده و تمامش روى ميزان عقل و منطق صحيح استوار گرديده كه بشر مطالب آن را بعقل خود بسنجد و از روى فهميدگى و دانستگى مطالب و بعض اسرار آن را درك نموده و دانسته و فهميده تصديق كند و ايمان آرد اين است كه علّت و سبب اهل نجات و اهل بهشت و نيز علّت و سبب عذاب و اهل جهنّم را صريحا و تلويحا و كناية در ضميمه آيات تذكر ميدهد چنانچه در اين آيات اشاره مينمايد به اينكه اوضاع قيامت و سعادت بشر بسته به شرافت و علوّ روحانى او است و نيز سقوط و انحطاط وى بسته بپستى و سبكى و بى مقدارى نفسانى و روحانى او است كه بحكم عقل بايستى جايگاه هر كسى در خور مقام و رتبه وى باشد و اگر غير از اين باشد بر خلاف عدل پروردگار ميگردد اين است كه فرموده هر كسى رهين و گرو اعمال خود است (ان كان خيرا فخيرا و ان كان شرا فشرا)
|