کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الكافرون : آيات 1 تا 6 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 317
 [سوره الكافرون (109): آيات 1 تا 6]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ (6)

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

 (اى پيمبر) بگو اى جماعت كافرين،

من عبادت نميكنم آنچه را شما عبادت و پرستش ميكنيد،

و شما نيز پرستش نميكنيد (آن خداى يكتايى را) كه من پرستش ميكنم،

و هرگز من عبادت نميكنم آنچه را كه شما عبادت ميكنيد،

و شما پرستش نميكنيد آن كسى را كه من پرستش مينمايم،

دين شما براى خودتان، و دين من نيز براى خودم.

 (توضيح آيات)

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ، لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ الف و لام (الكافرون) الف و لام عهد است و جمع بواو و نون براى قلّت آرند و (لام) در (لا اعبد) را براى زمان حال آرند و (ما) در (ما اعبد) را براى استقبال و كافر مشتق از كفر است و كفر بمعنى پوشيدن است و كافر كسى را گويند كه حق را ميپوشاند يا بزبان از روى لجاجت و كبر و تعصّب دانسته و فهميده انكار مينمايد يا در اثر ظلمت و تيره‏گى قلبش گويا پرده سياهى روى قلبش را گرفته و قلبش در اثر زيانكارى و هواپرستى سياه گرديده و زبانش لكنت پيدا نمود نميتواند بحقيقت اعتراف نمايد.

مفسّرين در شأن نزول آيه گويند اين آيه راجع بجماعتى از قريش فرود آمده كه از جمله آنها عاصم بن وابل و حارث قيس سهمى و وليد بن مغيرة و اسود
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 318

 بن عبد البغوث و اسود بن مطلب و امية بن خلف اين جماعت دور حضرت رسول را گرفتند و گفتند بيا با ما موافقت كن تا ما نيز با تو موافقت نمائيم بعضى از دين ما را قبول كن تا ما نيز بعضى از دين تو را قبول كنيم تو يك سال خدايان ما را عبادت نما تا ما نيز يك سال خداى تو را عبادت كنيم اگر دين ما بهتر باشد تو بى نصيب نباشى و اگر دين تو بهتر باشد ما بى‏نصيب نباشيم.

حضرتش انكار نمود گفتند يك بار باين بتان ما سلام كن تا ما بتو ايمان آريم و خداى تو را بپرستيم فرمود من بدون فرمان خدا هيچ كارى نميكنم اين بود كه جبرئيل اين سوره را آورد و حضرت از طرف خدا مأمور گرديد كه بكافرين چنين بگويد زيرا خدا ميدانست كافرين دروغ ميگويند و اين خدعه و تزويريست كه گمان ميكردند باين طريق توانند كسى را كه روحش و قلبش مملوّ از معرفت و محبّت الهى بلكه اصلا شالوده معرفت و خدا پرستى است و حائز مقام عنديّت و فانى در بحار الوهيّت و باقى بوجود حقانيت گرديده توانند باين تدليسات شيطانى وى را فريب داده و تابع خود گردانند و اينكه از طرف حق تعالى فرمان رسيد چنين بگو شايد سرش اين بوده كه كفّار قطع طمع نمايند و بدانند ممكن نيست بتوانند حضرتش را فريب دهند وقتى مأيوس شدند و دانستند هرگز ممكن نيست بتوانند آن عقل كل را باين تدليسات شيطانى تابع خود گردانند بناى دشمنى و اذيّت گذاردند و از هيچ نوع اذيّتى نسبت بآن شخص اول امكان فروگذار ننمودند تا وقتى كه او را از وطنش اواره نمودند

كفر بمعنى لغوى بر معانى بسيارى صادق آيد

كفر عناد و انكار نبوت كه اشاره بآن دارد الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ سوره بقره آيه 41 «1» راجع بيهوده است و كفر آنها از روى لجاجت و عصبيت بوده زيرا كه آنها تمام اوصاف بنى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در كتابهاى‏

__________________________________________________

 (1) كسانى كه بآنها كتاب عطا نموديم ميشناسند پيمبر را همان طورى كه پسران خود را ميشناسند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 319

آسمانى خود ديده و دانسته بودند ديگر از اقسام كفر انكار ربوبيت و الوهيت است نه از روى عناد بلكه از روى جهل و بى خردى كه خداوند حكايت ميكند از آنها كه ميگفتند ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ «1» سوره جاثيه آيه 22 و ديگر از اقسام كفر بمعنى برائت و بيزارى است قوله تعالى حكاية از ابراهيم كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ سوره ممتحنه آيه 4 «2» و نيز حكاية از ابليس كه از دوستان خود تبرئه ميجويد إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ و ترك او امر و ترك شكر بر نعمت را نيز از اقسام كفر بشمار آورده راجع بترك اوامر در سوره آل عمران آيه 91 وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ «3» و راجع بكفران نعمت در سوره نمل آيه 40 حكايته از قول سليمان نبى عليه السّلام هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ «4» و غير اينها از موارد بسيارى كه كفر را تعميم داده و مصاديقى پيدا مينمايد زيرا كه كفر بمعنى پوشانيدن حق يا امر حق يا پوشانيدن نعمتهاى الهى بر تمام آنها صادق آيد و در جلد اول اين تفسير اشاره ببعض موارد

__________________________________________________

 (1) نيست براى ما مگر همين زندگانى دنيا كه ميميريم و زنده ميشويم و هلاك نميگرداند ما را مگر دهر و كفار در اين گفتارشان علم و دانش ندارند و نيست آنها را مگر گمان و وهم‏

 (2) كافر شديم و بيزارى جستيم از شما و ظاهر شد بين ما و شما بغض و عداوت تا وقتى كه ايمان آريد بخداى يگانه‏

 (3) و حق خداوند است بر مردمى كه مستطيع ميگردند حج خانه خدا و كسى كه كافر شد يعنى ترك حج نمود

 (4) اين نعمتهاى از فضل پروردگار من است براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا كفران نعمت مينمايم و كسى كه شكر كرد بازگشت شكرش بخود او است و كسى كه كفران نعمت نمود خداوند بى‏نياز و كريم است [.....]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 320

آن شده و آن حديثى كه در اصول كافى از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت نموده اندازه‏اى در آن بحث نموده‏ايم تكرار نشود.

لكن كفر و كافر در عرف كسى را نامند كه منكر وحدانيت و نبوت و معاد و شريعت باشد خواه انكار تمام اصول عقايد نمايد يا نسبت ببعضى معترف و نسبت به بعضى منكر باشد و خواه منكر اصل صانع و مبدء باشد يا منكر صفات الوهيّت خلاصه كافر بمقام الوهيت يا معترف است و بفطرت اوليه خود براى اين عالم مبدئى قائل است يا آنكه چنان در نفس پرستى فرو رفته كه اصلا توجه به اينكه اين عالم را صانعى هست يا نيست ندارد مثل حيوانات بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا و از كفّار آنهايى كه اصل و منشأى براى عالم قائلند و او را مبدء ميدانند بسيارى از آنها بلكه تمام آنها در تشخيص آن و شناسايى او بصفات و باوصاف جلال و جمال عاجزند زيرا نه در آنها استعداد و بصيرت باطنى است كه بصفاى قلب و تبهّر روحانى راهى بسوى شناسايى او پيدا نمايند و بعقل و ذكاوت خود ادراك نمايند كه بايستى مبدء و پديد آورنده عالم (واجب الوجود) در ذات و متصف بتمام صفات كمال و منزه و مبرّا از تمام نواقص ممكنات باشد و نه پيرو اولياء و سفراى الهى گرديده اند كه از شبكه نور علم و دانش آنان استضائه نمايند اين است كه گمراه گرديده و خود را بدرك اسفل سافلين طبيعت پرتاب نموده‏اند.

اين است كه بعضى آنها طبيعت را مبدء ميدانند و قائل بقدم طبيعتند و تمام حوادث را مستند بطبيعت ميدانند و طبيعت را يك موجود مستقل خارج از عالم نميدانند و براى آن علم و قدرتى نيز قائل نيستند بلكه طبيعت را منشأ همان حالات تجدداتى ميدانند كه در اشياء مأخوذ است و بعضى از آنان مبدء موجودات و متجددات را ماده ميدانند و بعضى قوه و تعبير از آن بنيرو يا انرژى و غير آن مينمايند و در آن علم و اراده و قدرت قائل نيستند و در جلد دوم اين تفسير اندازه‏اى آراى فاسد آنها را شرح داديم رجوع بآن جا شود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 321
غرض آنكه چون فطرت انسان بر توحيد است هر كسى بعقل ناقص خود مبدء عالم را طورى معرفى مينمايد و گمان ميكند حقيقت را دريافته و چون حقيقت در پشت پرده اوهام وى مستور گرديده معنى كفر كه انكار و پوشانيدن حقيقت باشد بر وى صادق آيد و مقابل كفر ايمان است و در اينكه حقيقت ايمان چيست و چه كس را مؤمن گويند بين متكلمين آرايى است بعضى ايمان را فقط امر قلبى و تصديق بلسان و عمل باركان را كاشف از آن گرفته و بعضى ايمان را مركب از عقد قلبى و اقرار زبانى دانسته‏اند و عمل صالح را شرط كمال آن دانسته و بعضى ايمان را يك امر بسيط واحد ذى مراتب دانند كه قابل شدت و ضعف است كه اصل و حقيقت ايمان همان تصديق قلبى باصول ديانت و بما جاء به النبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و اقرار بزبان و عمل باركان كاشف و نماينده مراتب ايمان است هر قدر ايمان قويتر و شديدتر باشد ظهور آن در خارج بواسطه اعمال نيكو بيشتر هويدا ميگردد و بنظر چنين ميآيد كه اين معنى بحقيقت نزديكتر است زيرا اگر اقرار بزبان جزء ايمان بود آدم لال كه نتواند بزبان اقرار نمايد و نيز آن كسى كه از روى تقيه يا جهات ديگرى بزبان اقرار ننمايد بايستى حكم بكفر آن نمود زيرا تركيب شده از دو چيز وقتى يك جزء آن مفقود گرديد كل فاسد ميگردد در صورتى كه محققا چنين نيست آرى اگر كسى بدون جهت اصول ديانت را انكار نمايد يا اقرار ننمايد در موقعى كه بايستى اقرار نمايد كاشف از اين است كه اصلا باصول ديانت معتقد نيست و عقد قلب و دل بستگى بدين ندارد پس در چنين موردى حكم بكفر آن توان نمود.

وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 322

 تكرار در آيه تاكيد است و در كلام عرب تكرار هم براى نفى و هم براى اثبات بسيار آمده چنانچه در مقام سؤال و جواب براى اثبات مطلبى گفته ميشود (بلى بلى) كه بمعنى فارسى گفته ميشود آرى آرى و در مقام نفى و انكار گفته ميشود (لا لا) يعنى نه نه و در اين سوره آيات و جملات را مكرّر نموده كه كفار قطع طمع كنند و بدانند كه پيمبر خاتم (ص) هرگز تابع آنان و مورد دست خوش آنها نخواهد شد لكن چنانچه بعض مفسّرين گفته‏اند تا بشود كلام را حمل بر يك معنى مستقل نمود روا نيست كه گفته شود فائده تكرار فقط تأكيد است.

و در اينجا جملاتى كه در اين سوره تكرار شده از جهت زمان حال و آينده تفاوت پيدا ميكند دو جمله اول لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ دلالت بر زمان حال دارد كه نه من الآن عبادت ميكنم آنچه را كه شما الآن عبادت ميكنيد و نه شما الآن عبادت ميكنيد آنچه را من الآن عبادت ميكنم يعنى معبود فعلى من و شما دو تا است بعد گويا كلام را براى عموميّت از سر ميگيرد و ميفرمايد در زمان آينده نيز چنين است كه نه شما عبادت معبود مرا ميكنيد و نه من هرگز عبادت مينمايم معبود شما را پس طريق و روش من و شما در عبادت دو تا است.

 (ابو العباس) توجيه ديگر از بعض مفسّرين نقل شده كه مقصود از عبادت در دو آيه اول معبود باشد و در دو آيه دوم عبادت و (ما) در جمله اول (ما اعبد) ماء موصوله باشد و در (ما اعبد) در جمله دوم ماء مصدريّه كه بنا بر اين توجيه معنى آيات چنين ميشود كه در دو آيه اول بخواهد بفرمايد من عبادت نميكنم معبود شما را و شما نيز عبادت نميكنيد معبود مرا و در دو آيه دوم مقصود چنين باشد كه من عبادت نميكنم بطرز عبادت شما زيرا كه عبادت شما از روى ظن و تخمين و گمان است و از حدود تخيّلات شيطانى بيرون نيست و عبادت من از روى اخلاص و يقين است پس روش من و شما در عبادت دو تا است و ماء مصدريه در كلام عرب بسيار آمده مثل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 323

 قوله تعالى وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ «1» يعنى برحبها لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ اشاره به اينكه دين شما لايق رذالت و بى‏خردى و نفهمى شما است دين من نيز لايق مقام بلند من است دين شما دين شيطانى و طريق نفس پرستى است دين من دين الهى دين شما و روش شما طريق بسوى جهنم است، و دين و روش من طريق بسوى خداى رحمن است معبود هر كسى مناسب مقام وى است حقيقت و شالوده خلقت من سرشته شده از عليين است حقيقت شما سرشته شده از سجين است و بآن پرده ضخيمى كه قلب و روح شما را پوشانيده و روح و دل شما را فاسد گردانيده هرگز نتوانيد دين مرا اختيار كنيد دين شما همان هواى نفسانى شما است دين من لايق شأن من است و دين شما نيز لايق شأن شما است نه من توانم از مقام خود فرود آيم و دين و روش شما را بپذيرم و نه شما توانيد از مرتبه پشت خود كه بزنجير هوى و هوس بسته شده‏ايد رهايى يابيد و دين مرا اختيار كنيد پس دين من سزاوار من است و دين شما سزاوار شما

 (اعتراض)

ظاهر آيه لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ چنين مينمايد كه بكفّار رخصت داده شده و براى آنان مباح گردانيده كه بر دين باطل خودشان باقى مانند با اينكه آياتى كه راجع بجهاد با كفّار رسيده منافى با اين آيات است.

پاسخ‏

گوئيم از اين اعتراض سه جواب داده شده اول اگر چه در ظاهر و صورت آيات دلالت بر اباحه دارد و چنين مينمايد كه براى شما جايز و مباح است كه بدين باطل خود باقى باشيد لكن در واقع آيات نهى و تهديد است و اين آيات نظير آن آيه است كه فرموده اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ كه در واقع در مقام تهديد است و از اين قبيل‏

__________________________________________________

 (1) تنگ شده بر آنها زمين با گشادى آن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 324

الفاظ و كنايات در عرف بسيار است.

دوم مقصود از دين جزاى دين است بر حذف مضاف يعنى جزاى دين من راجع بمنست و جزاى دين شما راجع بشما است.

 (سوم) مقصود از دين خود جزا است مثل اينكه گويند (كما تدين تدان) يعنى براى شما است جزاى شما و براى من است جزاى من زيرا دين در كلام عرب بمعنى جزا بسيار آمده و بنا بر اين توجيهاتى كه شده اين سوره بآيات جهاد نسخ نشده چنانچه بعض مفسرين را راى چنين است زيرا كه تا بتوان بين آيات را جمع نموده جايز نيست آيه‏اى يا سوره‏اى را از منسوخات بشما آورد (تفسير ابو الفتوح رازى)


بعد>