کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الناس : آيات 1 تا 6 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 368
سورة الناس‏

مدنية و هى ست آيات سوره الناس مدنى است در مدينه فرود آمده مثل سوره فلق و يكى از معوذتين است و عدد آيات آن شش است فضيل بن يسار از ابو جعفر عليه السّلام چنين روايت ميكند كه سيد عالم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مبتلا بمرض شديد گرديد جبرئيل و ميكائيل نزد حضرتش آمدند جبرئيل عليه السّلام بر بالين او نشست و ميكائيل پائين پاى او جبرئيل او را بقل اعوذ بربّ الفلق و ميكائيل او را بقل اعوذ برب الناس تعويذ نمودند آن وقت آن حضرت از آن وجع و شدت مرض شفا يافت ابو خديجه از ابى عبد اللَّه عليه السّلام چنين نقل ميكند كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مريض گرديد جبرئيل او را بمعوّذتين و قل هو اللَّه احد) تعويذ نمود بعد از آن گفت‏

 (بسم اللَّه ارقيك و اللَّه يشفيك من كلّ داء يؤذيك خذها فلتهنيك)

و استعاذه در سوره فلق كه راجع بمضار است عموم دارد انسان و غير انسان را شامل ميگردد لكن در اين سوره اختصاص دارد بآن مضارى كه از قبل انسان پديد ميگردد (تفسير منهج الصادقين)

 [سوره الناس (114): آيات 1 تا 6]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلهِ النَّاسِ (3) مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (4)

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6)

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

بگو (اى پيمبر) پناه ميبرم بپروردگار آدميان،

پادشاه آدميان،

پرورنده آدميان،

از شرّ وسوسه شيطان،

آنكه وسوسه كند در سينه آدميان،

چه از جنس جنّ باشد چه از جنس آدميان.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 369

 (توضيح آيات)

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ العوذ در لغت ملتجى و پناهنده شدن بغير و تعلّق و پيوند نمودن بوى است مثل اينكه در عرف گويند فلانى بفلانى پناهنده گرديد و بهمين معنى است قوله تعالى أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ و در جاى ديگر وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (غريب القرآن) از مبدء جلال خداوندى خطاب متوجّه برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خود كرده كه بگو پناه ميبرم بپروردگار و پرورش دهنده انسان كه او مالك و صاحب اختيار انسان واله و پديد آورنده و مبدء آفرينش انسان است.

چون خلقت انسانى از نفيس‏ترين و كاملترين و بارزترين شاهكار خلقت بشمار ميرود اين است كه ربوبيّت و الهيّت و مالكيت كه سه صفت و سه اسم از اسماء- الحسنى و از اوصاف بزرگ خداوندى و از اسماء لم يزلى او است در اين مبارك سوره اضافه بانسان مينمايد كه گويا صفات جمال خود را بوجود بشرى معرفى مينمايد.

چنانچه دانشمندان گفته‏اند صفات الهى و اوصاف سرمدى سه قسم است:

اول صفات حقيقى ذاتى دوم صفات حقيقى ذات الاضافه سوم صفات اضافى محض صفات ذاتى آن صفاتى را نامند كه عين ذات باشد بدون اضافه بغير مثل وحدت، وجوب وجود، قدّم، ازليّت، ابديّت، علم ذات بخودش كه از حاقّ ذات حق تعالى انتزاع ميشود بدون آنكه نسبت بچيزى يا اضافه بغيرى در آن مأخوذ گردد.

صفات حقيقى ذات اضافه آن صفات حقيقى است كه عين ذات حق تعالى و با ذات كبرياء او يكى است لكن اضافه بغير نيز دارد مثل علم بغير و قدرت و اراده و غير اينها كه اين صفات را صفات حقيقى ذات اضافه نامند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 370

 باشد مثل قادريّت عالميّت و امثال آن كه محض اضافه قادريّت حق تعالى نسبت بمقدور و عالميت آن نسبت بمعلوم گفته ميشود و اين سه وصفى كه در اين آيات اضافه بناس نموده اينها از قبيل قسم دوم از صفات الهى يعنى صفات حقيقى ذات اضافه است.

ربّ الناس مربى و پرورش دهنده انسان است از آن وقتى كه نطفه در رحم مادر بوده در پرورش مربى ازل بتربيت تكوينى ربوبى تحولاتى و تغييراتى داده شده از حال منويت مراتبى پيموده تا بمرتبه جنين رسيده و از آن مرتبه نيز بدست قدرت و اراده لم يزلى پرورش يافته تا بمرتبه حيوانى رسيده و نيز از آن مرتبه قدمى بالا تر نهاده تا بمرتبه انسانى بصورت كنونى پا باين عالم گذارده و در اين عالم نيز هميشه در نشو و ارتقاء قدم بالاى قدم نهاده تا وقتى كه مرتبه طبيعى وى تكميل گرديده و مربى و مبدء عالم آنچه را كه در خلقت و زندگانى اين عالم بآن محتاج بوده بنيكوتر وجهى و كاملتر خلقتى در كالبد بدن وى تعبيه نموده و هميشه در راه استكمال طبيعى پيش ميرود تا وقتى كه بحدّ رشد رسيد و داراى قوه تميز و ادراك گردد.

آن وقت دو راه براى او باز ميگردد و قوله تعالى وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ شايد اشاره باين باشد كه وقتى انسان مراتب كمال خلقتش بپايان رسيد و صاحب عقل و ادراك و شعور گرديد چون در اعمال و افعال خود مختار است زيرا كه مظهر و نماينده اوصاف الهى است و از جمله اوصاف الهى اين است كه خداوند مختار مطلق است انسان را نيز در اعمال خود مختار گردانيده اين است كه بايستى بآن اختيار خداداد خود پيش رود و چون لازمه مختار بودن او اين است كه راه خير و شر هر دو براى وى باز باشد اينست كه قادر متعال تمام وسائل اعمال خير و شر را در كف اختيار او نهاده آن وقت يا راه سعادت خود را اختيار نموده و بهمان راهى كه رهروان حقيقت رفتند قدم پشت قدم آنان نهاده و رو بكمال پيش ميرود و خود را بكمال انسانيت فائز گردانيده و مظفرانه اين راه پر خطر را طى مينمايد و بفيوضات رحمانى و الطاف الهى محفوظ ميگردد يا راه شر و شقاوت را پيش ميگيرد و هر چه پيش رود بر شقاوت خود افزوده كه اگر باز

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 371
نايستد بالاخره خود را بدرك اسفل سافلين طبيعت پرتاب ميگرداند.

 (مَلِكِ النَّاسِ) عطف بيان است برب الناس مالك و صاحب اختيار آدميان است و قاهر و مستولى بر آنان و تمام افراد بشر با اينكه در افعال اختيارى مختارند همگى تحت تسخير ربوبيّت و قاهريت و غلبه و استيلا سلطنت آن پادشاه جبّار قهار واقعند گويند فرق است بين ملك و مالك كه مالك دلالت دارد بر مالكيّت و متصرف بودن و ملك دلالت دارد بر استيلاء بقهر و غلبه پس آيه اشاره باين است كه انسان تحت ربوبيّت و سياست و قهر و غلبه او تعالى واقع است و اين معنى منافى با مختار بودن وى نيست زيرا كه مختار بودن وى نيز از روى سياست الهى است كه وى را در مورد امتحان و آزمايش قرار داده و وى را موظّف بانجام وظائفى گردانيده و متعلق امر و نهى تشريعى واقع گرديده اين است كه فرموده مَلِكِ النَّاسِ و نگفته ملك- الاشياء زيرا كه اين نحو مالكيّت مختصّ بانسان است.

 (إِلهِ النَّاسِ) عطف بيان است (بملك الناس) پس از آنكه اشاره بدو مرتبه از مراتب شرافت انسان نموده كه وى تحت دو صفت از صفات مربى عالم يعنى ربوبيت و سياست و استيلاء او واقع است نظر به شرافت و جامعيت انسانى او است كه الهيّت خود را نيز بوى اضافه مينمايد و اين منتهى شرافت انسان را ميرساند كه خداى تعالى صفات جلال خود را اضافه بانسان نموده و گويا ذات ذو الجلال خود را بانسان معرفى مينمايد مخصوصا الهيت و الوهيت زيرا (اللَّه) مأخوذ از اله و اسم است براى ذاتى كه جامع تمامى اسماء خداوندى او است و اين نام بزرگوار خود را اضافه بانسان نموده و فرموده إِلهِ النَّاسِ آرى انسان حقيقتى است وحدانى جامع تمام مراتب وجود و آنچه در عالم كبير خلقت منتشر و پراكنده بنظر ميآيد در نسخه جامعه انسانى بنحو وحدت و بساطت موجود است و اگر با نظر دقت و كنجكاوى سر تا پاى خود را بنگرى خواهى ديد صفات اضافى محض آن صفات و اوصافى را گويند كه فقط اضافه بغير ملحوظ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 372

 كه تو گنجينه اسرار الهى و محتوى و نماينده اوصاف صمدانى ميباشى و اگر بكمال انسانيت خود برسى خواهى ديد خود را در مركز وجود و تمام موجودات را پروانه وار بدور سمع وجود تو ميچرخند و منسوب بآن عالم ربانى و پيشواى عالم بشريت على عليه السّلام كه در آن ديوانى كه منسوب باو است فرموده (أ تزعم انك جرم صغير، و فيك انطوى عالم الاكبر) آيا همچه كمان ميكنى كه تو جرم كوچكى ميباشى در صورتى كه عالم بزرگ در تو پنهان است.

         اى نسخه اسرار الهى كه تويى             وى آينه جمال شاهى كه تويى‏

         بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست             در خود بطلب هر آنچه خواهى كه تويى‏

 و چون انسان راهى بسوى شناسايى مبدء خود ندارد مگر از قبل آثار و ظاهرترين و بارزترين و كاملترين آثار الهى انسان كامل است زيرا كه انسان كامل مرآت جميع اوصاف الهى است كه در عالم ممكنات هيچ موجودى بقدر بشر استعداد ارائه اوصاف ربوبى را ندارد اين است كه بسه مرتبه از مراتب خلقت انسانى خود را معرفى فرموده و صفات جلال و جمال خود را اضافه بانسان نموده.

خلاصه بشر در نخستين مرتبه خلقت تحت تربيت اسم ربوبيّت واقع گرديده تا آنكه بدست مربّى ازل در كسوت مادّه مراتبى بپيمايد تا بصورت انسانيّت در آيد پس از آن در مرتبه ثانوى تحت استيلاء و قاهريّت و سياست اسم ملك و پادشاه قهّار جبار تحوّلاتى بنمايد از حالى بحالى از مرتبه‏اى بمرتبه‏اى از كودكى و جوانى و كهولت و پيرى پس از آن در مرتبه سوم خلقت وقتى بكمال انسانيت رسيد آن وقت شأنيت آن را پيدا ميكند كه تحت تربيت اسم اله و اللَّه واقع گردد زيرا رسيده بجايى كه مظهر و نماينده اوصاف الهى از علم و قدرت و مشيت و اختيار و باقى اوصاف جلال احدى و بروز كمالات سرمدى گردد و تحت تربيت اسم اللَّه واقع گردد زيرا اللَّه جامع تمام اوصاف الهى است و انسان كامل مظهر اسم جامع و تحت تربيت آن است.

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 373

 وسواس صوت پنهانى و صداى مخفى است كه در ظاهر احساس نميشود و آن خاطراتى است كه بدل القاء ميگردد قوله تعالى فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ و مصدر و بمعنى وسوسه است و مقصود از وسواس شيطان است كه صفت حقيقى و شالوده وجود او وسوسه و القاء شر و راه باز نمودن بفساد است اين است كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با آن نفس قدسى الهى كه داشت مأمور ميگردد كه از شرّ آن لعين بخدا كه ربّ و مربّى و مالك و اله انسان است پناه ببرد و البته مؤمنين نيز مشمول چنين مأموريتى ميباشند دانشمندان گفته‏اند در قلب انسان روزنه و درهايى است بسوى رحمان و ملك و شيطان و آنچه در روحيه انسان القاء ميگردد يكى از چهار قسم خارج نيست يا القاء الهى ربانى است كه بالهام غيبى بعض علوم و معارف در قلب انسان هر گاه قلب مستعد و مهيا براى پذيرفتن باشد ظهور و بروز مينمايد و آن را الهام و القاء ربّانى گويند.

يا الهام ملكى است كه ملك انسان را ملهم ميگرداند بكارهاى نيكو از قبيل عبادات زهد در دنيا نيكى نمودن بديگران و امثال اينها از اين دو قسم كه گذشت آنچه بقلب خطور مينمايد و القاء ميگردد يا نفسانى است يا شيطانى قسمت نفسانى آن از خود نفس انسان است كه بذهن خود خطور ميدهد از آنچه راجع بامور زندگانى بشرى و آنچه از آن حظوظ نفسانى پديد ميگردد.

يا شيطانى است كه شيطان هميشه در كمين‏گاه و منتظر اين است وقت بدستش آيد و انسان را اغوا نمايد و وى را وادار مينمايد بكفر و زندقه و معصيت و آنچه خلاف و شرّ از انسان پديد ميگردد بالقاء و وسوسه شيطانى است.

و ممكن است گفته شود اين مرتبه القاء شيطانى نيز از مراتب نفس انسانى بشمار ميرود كه شيطان از طريق قوه واهمه بر انسان راه مى‏يابد كسى كه عقلش ضعيف و قوه واهمه كه راه عبور شيطانى است در وى قوى گردد استيلاء شيطان در                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 374

 او زيادتر است و راه فساد و شرّ و مكر و خدعه و تدليس را بروى وى باز ميكند و عقل كه سلطان است زبون و تحت استيلاء وهم در مى‏آيد و چنانچه قرآن خبر ميدهد در سوره اعراف آيه 15 قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ «1» اين است كه شيطان از تمام اطراف بر انسان وارد ميگردد و بانواع و اقسام حيله‏گريها وى را اغوا ميگرداند و عمل بد را در نظر وى جلوه ميدهد الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ خنوس در لغت بمعنى خفا و پوشيدگى آمده قوله تعالى فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ قسم بآن ستارگانى است كه گاهى مخفى و گاهى ظاهر ميگردند و چون شيطان و وسوسه او ظاهر نيست اين است كه او را (الخناس) ناميده كه در خفا و پنهانى از نظر در سينه انسان وسوسه مينمايد و راه شر و فساد را بوى مى‏آموزد و چنانچه مفسرين گويند وقتى انسان مشغول ذكر و ياد خدا گرديد شيطان (خنس و انقبض) يعنى مخفى و پنهان ميگردد و وقتى از ياد خدا غافل گرديد (انبسط على القلب) پهن ميگردد و اطراف قلب را ميگيرد و از بعض مفسّرين است كه شيطان در وسوسه شبيه بقوّه وهميه است كه در مقدمات امور عقلى با عقل مساعدت و همراهى ميكند وقتى مطلب بنتيجه رسيد خانس ميگردد و وسوسه ميكند كه مطلب بنتيجه نرسد چنانچه در سوره حشر آيه 16 فرموده كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكَ»

 و نيز در سوره نساء آيه 119 در باره‏

__________________________________________________

 (1) پس از آنكه شيطان بمخالفت مطرود گرديد گفت چون مرا اغوا كردى هر آينه در كمينگاه انسان مى‏نشينم و راه راست را بسوى وى مى‏بندم و وارد ميگردم بر آنها از پيش روى آنها و از پشت سر آنها و از طرف راست و چپ آنها و نمى‏بينى بيشتر آنها را از شكرگزاران‏

 (2) مثل شيطان چون گفت بانسان كافر شو وقتى انسان كافر شد گفت من از تو بيزارم‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 375

شيطان است يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً «1» چنين نقل ميكنند كه حضرت عيسى عليه السّلام از خدا درخواست نمود كه محل شيطان و فرزندانش را باو بنماياند شيطان را ديد در جوف آدمى كه سرش مانند سر مار بود وقتى آدمى ذكر خدا و ياد خدا ميكرد ميگريخت و پنهان ميگرديد وقتى از ذكر خدا غافل ميگرديد دل وى را مانند لقمه در دهن ميگرفت و انس بن مالك از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكند كه فرموده شيطان خرطومش را بر قلب بنى آدم پهن ميكند وقتى انسان ياد خدا و ذكر خدا نمود خنس وقتى ذكر خدا را فراموش نمود مثل لقمه دل وى را فرو ميبرد اين است قوله تعالى (الْخَنَّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ آيه اشاره به اينكه بعضى از افراد (الخنّاس) جنّند و بعضى انس و اين آيه مرتبه نازله انسانى را نشان ميدهد كه انسانى كه در اصل خلقت از بالاترين و كاملترين موجودات بشمار ميرود و مقامش بدرجه‏اى است كه بالاترين اسماء و صفات خود را بوى اضافه نموده و خود را باو معرفى فرموده در اثر متابعت نفس و هوى كارش بجايى ميرسد كه در اسفل سافلين طبيعت فرود ميآيد و با شياطين در عمل و اغوا نمودن همدوش ميگردد چنانچه ميبينيم بيشتر فسادها از مجالست و معاشرت با اشرار پديد ميگردد كه آدم شيطان صفت طورى كلام فاسد خود را در لفّافه تدليس ميپيچد كه آدم ساده لوح را بآسانى فريب ميدهد و مقصد شوم خود را در مرتبه عمل مى‏آورد.

از بعض مفسّرين نقل ميكنند كه چنين گفته لفظ ناس در اين سوره پنج مرتبه گفته شده اگر چه بحسب ظاهر تكرار بنظر ميآيد لكن باعتبار معنى تكرار نيست زيرا مقصود از ناس اول قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ اطفالند اين است كه ربوبيّت را بآن‏

__________________________________________________

 (1) شيطان آنان را وعده ميدهد و بآرزو مى‏اندازد و نيست وعده شيطان مگر فريب‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 376

اضافه نموده و مقصود از ناس دوم مَلِكِ النَّاسِ جوانانند زيرا ملك كه دليل بر قهر و سياست است باو اضافه نموده و مقصود از ناس در آيه سوم إِلهِ النَّاسِ پيرانند كه در مقام اطاعت و عبادت و پرستش اله‏اند و مقصود از ناس در آيه چهارم فِي صُدُورِ النَّاسِ مردمان صالحند كه شيطان مولع باغواء و فريب دادن ايشان است و مقصود از آيه پنجم مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ افراد مفسد از بشرند.

از بعض علماء تفسير است كه چون اول قرآن بحرف، با، در بسم اللَّه افتتاح گرديده و در آخر قرآن بسين (من الناس) خاتمه پيدا نموده در اينجا سرّى و نكته‏اى عجيب مكنون است زيرا اين حرف با و سين را وقتى با هم جمع كنيم در فارسى بس ميشود و در عربى، بسك، بمعنى حسبك آيد و معنى چنين ميشود (حسبك من الكونين ما اعطيناك بين الحرفين) يعنى تو را كافى است از هر دو جهان آنچه بتو عطا نموديم از ميان اين دو حرف يعنى قرآن براى هر مرد و زن مسلمانى كافى است كه رهبر و پيشرو او باشد و او را بسعادت و فيروزمندى دنيا و آخرت برساند.

اينك جزء دوم از دو جزو آخر قرآن از تفسير كنز العرفان در علوم قرآن بپايان رسيد.

بقلم:

كمترين خادمه‏اى از خدام آل رسول (ص) و كوچكترين ذره‏اى از ذرارى بتول در روز سه شنبه 29 شهر ربيع الثانى 1381 هجرى قمرى مطابق 18 مهر ماه 1340 شمسى و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيئى عليم