کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
شناسائی حق تعالی باوصاف جلال و جمال ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

اصل سوم: شناسائی حق تعالی باوصاف جلال و جمال
بایستی خدای عالم را بصفات جمال که آن را صفات ثبوتیه گویند و اوصاف جلال که آن را صفات سلبیه نامند بشناسیم.
صفات ثبوتیه صفاتی است که حتماً بایستی واجب الوجود دارا باشد و لازمه ذات و بی زوال وی است که اگر فاقد یکی از آن ها باشد او واجب الوجود و خالق و مبدء کائنات نخواهد بود و آن صفات عین ذات و با ذات بی زوال او یکی است.
و باید دانست که هر کمال و جمال و بهاء و حسن و فضیلتی که در مخلوقات ملاحظه می شود از منبع کمال و جمال خداوندی تراوش نموده زیرا چنان چه گفته شد ممکن از خود هیچ ندارد و واضح و هویدا است که خالق و موجد شیء نمی شود فاقد آن شیء باشد ، پس بایستی خالق عالم بنحو اعلاء و اکمل دارای آن کمال باشد ( از کوزه همان برون تراود که در اوست).
و هر ضعف و عیبی که در ممکنات دیده می شود بازگشت آن بنقطه ضعف و نقایص امکانی است و نقص در ساحت قدس خداوندی روا نیست این است که حق تعالی را منزه از هر عیب و نقصی می ستائیم و تمام منقصتها را ناشی از جهات عدمی و حدود ممکنات می دانیم.
خلاصه صفات کمالیه حق تعالی محدود بحدی نیست که ما بتوانیم آن را شماره نمائیم لکن دانشمندان برای تقریب بذهن مبتدیان صفات ثبوتیه را نه و صفات سلبیه را هفت عدد شمرده اند.
صفات ثبوتیه نه عدد است

عالم 2- قادر 3- حی 4- مرید 5- مدرک 6- ازلی 7- ابدی 8- متکلم 9- صادق.

عالم است بهمه چیز گذشته و آینده و حال و آن چه ظاهر و پیدا و آن چه در باطن و مخفی است همه در پیش او واضح و هویدا است ( لا یعزب عنه مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء) ذره ای از ذرات عالم از علم او مخفی نیست ، زیرا که قوام و هستی موجودات بسته بوجود اوست و او محیط بر تمام کائنات و مربی تمام موجودات است و ترتیب و نظام عالم بدون آن که مربی او عالم بجزئیات و خصوصیات آن باشد محال است انجام گیرد و نیز یکی از خصوصیات واجب الوجود علم اوست بتمام موجودات زیرا که معنای واجب الوجود ی بر جاهل و نادان صادق نیست یعنی اگر عالم نباشد ممکن الوجود می شود نه واجب الوجود.
خدای ما قادر و توانا است ، هر چه را بمقتضای حکمت و مصلحت اراده نماید فوراً موجود می شود و اگر غیر از این باشد عاجز و ناقص و ناتوان ست و هرگز نمی شود ناقص واجب الوجود باشد در قرآن مجید مکرر اشاره بعموم قدرت خود فرموده در سوره 33 آیه 27 : « و کان الله علی کل شیء قدیراً».(3)
حی است ، یعنی زنده و پاینده است ، چون حیات در هر چه باشد منشأ ادراک و فعالیت است از این جهت خدا را حی گویند یعنی دراک و فعال است هم ادراکات او بسیار و هم افعال او بی حد و بی اندازه است ( هو الحی القیوم) (4)
مرید است هر چه کند از روی اراده واختیار می کند زیرا که فاعل بدون اراده ناقص و ناتوان است در سوره یس فرموده : « انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون». (5)
خدای عالم ازلی است یعنی قدیم است و اولی برای وجود غیر متناهی او تصور ندارد ، ابدی است ، آخر و انتهائی برای ذات بی زوال او نیست زیرا که واجب الوجود است و وجود و کمالات از جای دیگر باو نرسیده در قرآن مجید است: « هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن».
متکلم است ، با پیغمبران صلی الله علیه و آله سخن گفته، باید دانست که سخن گفتن و تکلم کردن حق تعالی مثل حرف زدن ماها نیست که محتاج بلب و دهان و زبان و باقی آلات باشیم ، او سبحانه ایجاد کلام می نماید مثل ایجاد کردن باقی موجودات که بمجرد اراده موجود می شوند.
مدرک است ، یعنی ادراک همه چیزها را می نماید چنان چه شنوا و بینا است شنیدنیها و دیدنیها را بذات خود بدون آلت گوش و چشم درک می نماید در کتاب کریمش فرموده: « هو السمیع البصیر».
صفات سلبیه را هفت عدد شمرده اند
1- جوهر نیست 2- عرض نیست 3- جسم نیست 4- مرکب نیست 5- مرئی نیست 6- مکان و محل ندارد  7- تغیر و تبدل پذیری نیست.
جوهر و عرض نیست ، عرض چیزی را گویند که محتاج بچیز دیگری باشد مثل سفیدی و سیاهی و باقی الوان که بایستی در جسم تحقق گیرد و حق تعالی واجب الوجود و بذات خود موجود است و جوهر مقابل عرض آن محل و موضوع عوارض است و ذات حق تعالی منزه و مبراء از تمام صفات ممکنات است .
مرکب نیست ، زیرا مرکب ترکیب شده از اجزاء است و هر مرکبی محتاج باجزاء است و نیز ترکیب کننده ای می خواهد.
و از این جا معلوم می شود که حق تعالی جسم هم نیست ، زیرا که همان ترکیب شده از اجزاء را جس نامند.
مرئی نیست ، دیده نمی شود نه در دنیا و نه در آخرت ، زیرا آن چه ما می توانیم بچشم سر ببینیم اجسام است در قرآن مجید فرموده: « لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار».
و چنان چه گفته شد جسم نیست تا آن که دیده شود و چون جسم نیست محل و مکان ندارد زیرا جسم است که محتاج بمکان است ، اله عالم و خالق بنی آدم نه جسم است و نه جسمانی یعنی نه مثل اجسام است که بایستی در محل و مکانی باشد و نه مثل قوه یا جان یا نیرو و یا هر چه اسم بگذاری که متعلق بجسم باشد مکان او تمام عالم وجود است ، یعنی تمام عوالم از عالم مجردات گرفته تا عالم مادیات از موجودات روحانی و طبیعی از ملک و قلم و انسان و حیوان و نبات و جمادات همگی در حیطه وجود او و تحت اقتدار و مشیت حق تعالی واقعند.( الا انه بکل شیء محیط).
و احاطه حق تعالی بموجودات همان قیومیته و استیلاء و اقتدار وی است بر تمام موجودات بدون اراده و خواست او هیچ چیز وجود و تحقق ندارد.
قوام هستی هر چیزی بوجود اقدس اوست ( هو معکم اینما کنتم).(6)
همین طوری که خداوند خالق و مبدء وجود ممکنات است ، نگهبان و حافظ آنها نیز می باشد، یعنی موجودات هم در اصل وجود و خلقت محتاج بحقند و هم در بقاء و دوام هر چه هست باراده او وجود یافته و باراده و خواست او باقی مانده . (7)
و باید دانست که صفات حق تعالی عین ذات بی زوال اوست یعنی ذات با اوصاف کمالیه الهیه او مثل علم و قدرت و اراده و مشیت و باقی صفات جمالیه او یکی است ، و صفات او همان ذات او و ذات او همان صفات وی است.
حضرت امیرالمومنین و امام الموحدین علیه السلام در آن خطبه معروف خود فرموده: ( اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده نفی الصفات عنه تا آخر) نخستین چیزی که دین و ایمان بوی تحقق می پذیرد معرفت حق تعالی است ، و معرفت وقتی کامل می گردد که خدا بوحدت و یگانگی شناخته شود ، و شناسائی حق تعالی بوحدت و یگانگی وقتی کامل می گردد که صفات را زائد بر ذات احدیت او ندانیم.
این است که علماء یکی از صفات سلبیه را « نفی معانی» گفته اند ، یعنی یکی از صفاتی که در خداوند نیست معانی زائده بر ذات اوست.
خداوند بذات خود توانا و قادر بر هر چیزی است و بذات احدی خود عالم و داناست ، و در دانستن و توانستن محتاج بعلم و قدرت نیست ، زیرا که دانش بذاته منشأ دانستن و توانستن است ، و نسبت بباقی صفات مثل اراده و مشیت و غیر اینها نیز همین طور است.
شناسائی حق تعالی باین وجه از اهم واجبات است ، زیرا اگر غیر از این بدانی خداوند را شبیه بمخلوقات نموده ای ، و گمان کرده ای همان طوری که ماها در دانستن و توانستن محتاج بصفت علم و قدرت می باشیم، و در مرتبه ذات خود فاقد کمالاتیم ، خداوند نیز در ظهور کمالات محتاج بصفاتی می باشد که غیر ذات و بی زوال اوست.