کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مرحله چهارم: شوق و اضطراب ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مرحله چهارم: شوق و اضطراب
وقتی که تجلیات نور عظمت الهی مشاهده شد چنان شوق و اضطرابی پدید می گردد که عنان اختیار را از دست می گیرد و در وقت لمعان نور شهود در قلق و اضطراب و دهشت می افتد و بطوری خود باخته می گردد که مثل آدم دیوانه بهت زده نمی داند چه بکند و راز دل خود را بکه بگوید.
ادراک این مرحله مسبوق بقوت دل و متانت نفس و اطمینان قلب می باشد دل بسیار قوی و نفس مطمئنه می خواهد که تاب مقاومت بیاورد و با آن قلق و اضطرابی که از عالم روحانی وی را دست می دهد خودداری نماید کسی که ادراک این مرحله نمود بایستی دل خود را نگهدارد و راز خود را بکسی نگوید و مواظب باشد که مبادا یک وقت خیال شیطانی او را بگیرد چه بسیار اشخاصی که در این اضطراب شدید خود باخته گشته اند و باشتباه افتاده اند و موهومات و خیالات ایشان را فریفته گردانیده و وهم و خیال مجسم گشته و باطل را بصورت حق در نظر آنها جلوه داده و از جاده حق منحرف  گشته اند.
و سرّ اینکه این منزل خیلی صعب و سخت می باشد اینست که قوه وهمیه در مملکت بدن انسان سلطنت و فرمان فرمائی دارد وقتی دید سلطان روح سر از بستر ناتوانی برداشته وبنور ضیاء خود اطراف قلب را روشن نموده و می خواهد قوای بدن را تحت تسخیر خود در آورد و بآن جاده ای که آنها را بآن امر می فرماید رهسپار گردند و سلطنت و فرمان فرمائی را از وی بگیرد.
آن وقت است که قوه واهمه بکمک شیاطین در وقت استتار و فقدان آن حالات نورانی بنای وسوسه و تدلیس را می گذارد و تا می تواند در مقام اغواء و راه زنی و اشکال تراشی بر می آید.
گاهی کلمات طبیعیین را در نظر او جلوه می دهد و در بیابان بی سر و ته عالم طبیعت وی را پرتاب می نماید و گاهی حرفها و مزخرفات مادیین را گوشزد او می کند و در پیچ و تاب ماده او را محکم می بندد و گاهی بیانات و پرت گوئیهای صوفیه را در نظر او مجسم می گرداند.
اگرگوئی کسی که این مراحل را طی نمود چگونه ممکن است دیگر حرف طبیعی و مادی و صوفی نزد او جلوه کند؟
جواب گوئیم بلی کسی که در نردبان ترقی حائز این مقام گردید که از درجۀ چهارم بشمار می رود البته افق وجود او برتر و بالاتر از آنست که کلمات آنها در نظر او جلوه ای داشته باشد لکن غرض اینست عارفی که بمرتبه اطمینان نفس و تمکن نرسیده وهم و شیاطین هنوز در مملکت وجود او نفوذ دارند اینست که در وقت لمعان نور وجود عظمت الهی باضطراب می افتد و مبهوت می گردد و مجال برای وهم و شیاطین باقی نمی ماند اما در وقت دیگر یعنی وقت استتار و فقدان نور چون آن سیاهی و ظلمت نفس بر می گردد بحالت اولیه خود آن وقتیست که نفس اماره و شیاطین مجال یافته فوراً اطراف قلب را می گیرند و بنای وسوسه را می گذارند و کلمات طبیعیین ومادیین و غیر اینها را در نظر او می آرایند که شاید او را فریب دهند و از جاده و راه راست منحرفش گردانند.
مگر نمی بینی شیطان قسم یاد نمود بعزت حق که تمام بندگان خدا را گمراه نماید مگر بندگان خالص را.
دل خالص و قلب سلیم و نفس مطمئنه می خواهد که از شر او ایمن باشد البته کسی که در جاده و راه قدم گذاشته شیطان تا می تواند می کوشد که او را از جاده و راه راست منحرف نماید و وی را در بیراهه و پرتگاه جهالت رهسپار گرداند.
اما کسی که هنوز از مرتبه حیوانیت قدمی برتر نگذارده و معنای انسانیت را ندانسته ابداً شیطان با وی کاری ندارد زیرا این شخص در بیراهه هست و هر چه پیش برود بر بعد و جهالت و ظلمت قلب او افزوده می گردد خلاصه خیلی باید مواظب بود که مبادا بدام شیطان و حیله گریهای وهم دچار گردید.
و نظر بسلطنتی که قوه واهمه در مملکت بدن آدمی دارد گاهی چنان موهومات را در نظر او می آراید و فکر وی را مشوب می نماید که ممکن است مدتهائی در پرتگاه خیال سرگردان گردد و راه را گم کند و مدتی یک موهومی بصورت حق در قلب او بنشیند پناه می بریم بخدای تعالی از این خطرات وهم و خیال و وسوسۀ شیطان چه قدر از راه روان که در این جاده در دره ها و گودالهای موهومات پای آنها لغزیده و بزمین خورده اند.
چنانچه معصوم علیه السلام می فرماید: ( کلما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم ) یعنی هر چیزی که بوهم و خیال دقیق خودتان تمیز دهید و تصور نمائید او مخلوقی است مثل شما که بوهم و خیال آن را درست نموده اید یعنی مخلوق قوه واهمه شما است نه آنکه خالق شما باشد.
غرض آنکه بمجردی که در خود یک روحانیت و حقیقتی مشاهده نمودی مغرور مشو و تصور منما که دیگر در منزل امن وامان قرار گرفته ای بلکه بایستی در این حال بیش از پیش مراقب حال خود باشی که دچار حملات وهم و خیال نگردی.
اما مأیوس مباش اگر با خلوص نیت قدم در این راه گذاشته ای و قلب خود را از آلایش طبیعت پاک و منزه نموده ای کردگا رعالم در همه حال تورا از شر دیو نفس حفظ می نماید و بالطاف خداوندیش از این گرداب بلاء بساحل نجاتت رهبری می نماید.
خلاصه در این مرحله چهارم دو حالت مشاهده می شود یکی اضطراب و قلق و دهشت و دیگری شوق و اشتیاق.
اما اضطراب و دهشت وقتی روی می دهد که آن حالت نورانی غالب گردد یعنی وقتی که مشاهده نمود چیزی را که قبلاً آن را ندانسته البته مضطرب می شود و ایضاً عظمت و بزرگی مطلب چنانست که باول قدمی که پا در این مرحله می گذارد نور جلال و جمال الهی چشم وی را خیره می نماید و تاب دیدن نمی آورد لذا بوحشت می افتد و از شدت ظهور امر بر وی مخفی می گردد و در این حال ممکن است امر بر وی مشتبه گردد که آیا این که مشاهده می نمائیم خیال شیطانی است یا الهام ربانی و انسان تا وقتی که بمرتبه یقین و اطمینان نرسیده در این کشمکش باقی است.
و کسی که دچار این حملات گردید  بایستی وجدانیات خود را بسنجد با میزان ادله عقلی و نقلی اگر با آنها مساوی شد بداند که در شاهراه هدایت افتاده و تا می تواند پا فشاری نماید و زودتر و تند تر برود تا از این وادی خود را بمنزل امن وامان و اطمینان و یقین برساند.
اما اگر با میزان عقل و نقل مساوی نگردید بداند آنچه گمان کرده غیر از وهم و خیال و وساوس شیطانی چیز دیگری نیست و هر چه بشود زودتر خود را از این موهومات تخلیه نماید زیرا که این آتشی است که اگر آنی غفلت کند و در مقام خاموش کردن آن بر نیاید شعله او تمام مملکت وجود او را خواهد گرفت و بزودی او را نابود خواهد نمود.
اما شوق و اشتیاق وقت فقدان آن حالت پدید می گردد.
سالک وقتی خود را در تاریکی و ظلمت دید و هر چه نظر کرد نور آن عالم را در خود ندید آتش اشتیاق او شعله ور می گردد و خواب و آرام از وی گرفته می شود و با دل بریان و اشک ریزان باین طرف و آن طرف می دود و هر چه آن حالت را طلب می کند کمتر می یابد.
( سعدی)
تا بخرمن نرسد کشت امیدی که تو راست              چارۀ کار بجز دیدۀ بارانی نیست
البته باید همین طور باشد ناموس خلقت روی میزان وجدان و فقدان می چرخد وجدان بلا  فقدان خدا را سزد و بس.
کسانی که در راه ترقی و استکمال قدم می گذارند مادامی که مراحل کمال را نپیموده و حائز مقام امن و امان نگشته اند گاهی در عالم نور و ضیاء و روشنائی می آرامند و گاهی در ظلمت نفس با غولان طبع بسر می برند.
معصوم علیه السلام می فرماید: از برای ما حالاتی است با خدا که در آن حالت او مائیم و ما او هستیم و با این حال او او است و ما مائیم.
( شاعر گفته)
مائیم    کز  خدا  چه  خدائی   جدائیم                   از   وی  جدائیم  و   لکن   خدائیم
در بحر عشق کشتی فانی ما شکست                 تا او شدیم او است که مائیم مائیم
و در آن حالت وجدان مضطربست که مبادا اشتباه رفته باشد و در حالت فقدان در آتش شوق و اشتیاق می سوزد.
و دراین کشمکش باقی است تا وقتی که بآن جذابه الهی مجذوب گردد آن وقتی که این مرحله بپایان می رسد و آغاز مرحله پنجم می گردد.