کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
ملاقات های بزرگان با بانو (ره) ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

ملاقات های بزرگان با بانو (ره)

شهید مطهری (ره) جریان دیدار بانوی ایرانی را سال ها بعد در جلسه درس خود چنین بیان می کند:
«از بانو مجتهده امین سؤالی کردم و وقتی او شروع به پاسخگویی کرد دیدم که من باید دست و پای خود را جمع کنم.»
سید هاشم حداد یکی دیگر از ملاقات کنندگان بانوی ایرانی بود. او عارف وارسته ای بود که در کربلاء زندگی می کرد. در کتاب «روح مجرد که شرح زندگی و حالات این عارف کامل و برجسته است نوشته اند:


«رفقا و دوستان بسیار از شخصیت و کمالات مرحومه مخدره، بانو علویه هاشمی اصفهانی، نزد ایشان (سید هاشم حداد) تمجید و تحسین می کردند بالاخص از مکاشفات عرفانی و درجات توحیدی وی داستان هایی بیان کرده بودند از این رو ایشان میل به دیدار و گفتگوی با او را داشتند. حاج آقا شرکت با یکی از علمای اصفهان، جهت دیدار با این بانو وقت گرفتند و سید هاشم حداد و جمعی از علماء به منزل بانوی ایرانی رفتند. نزدیک به دو ساعت تا ظهر وقت داشتند.

آیت الله تهرانی، نویسنده کتاب روح مجرد می نویسد:
ما را در اتاق پذیرایی وارد کردند. مخدره محترمه ای عفیفه با چادر سفید که در آن هنگام هشتاد ساله می نمود به درون اتاق آمدند و خوش آمد گفتند و پس از پذیرایی، از هویت و محل سکونت آقای حداد سؤال نمودند.
عارف وارسته، آقای حداد، از آیت الله تهرانی می خواهند که درباره توحید با این علویه سخن بگوید، نه درباره علوم و مسائل فقهی یا اصولی و تفسیری. نویسنده در خواست آقای حداد را این گونه بیان می کند:
منظورشان این بود که وقت مجلس به بیهوده و سخن های معمولی و تعارفات عادی نگذرد و از این مجلس مقدار درجات و سیر توحیدی و عرفان عملی وی مشخص شود. از این رو من باب بحث را گشودم و سؤالاتی نمودم که آن مخدره پاسخ می دادند و پاسخ هایشان مناسب و مورد پسند بود.
حدود یک ساعت این عالم ربانی در منزل بانوی ایرانی بودند و از «کیفیت اضمحلال و نیستی سالک پس از فنای اسم در فنای ذات» و «اصل الوجود» و بالاخره از«حقیقت نقطه الوحده بین فوقی الاحدیه و الواحدیه» و وحدت مقام ولایت کلیه ائمه معصومین (علیهم السلام) با ذات اقدس خداوندی صحبت شد و سپس سید هاشم حداد و همراهان آنجا را ترک کردند.»
بانو نور الحاجیه (یکی از چهره های قرآنی قم) در مورد ملاقات خود با بانوی ایرانی می گوید:
«آن روز من حدود 48 سال داشتم و عشق و شوق فراوانی به قرآن و علوم قرآنی در درون خویش می دیدم. شنیده بودم که در اصفهان بانوی بزرگواری که اهل فقه و حکمت و تفسیر است، به هدایت مردم می پردازد و تصمیم گرفتم نزد او روم تا از انفاس قدسی او نوری برگیرم. یک روز که ایشان کلاس داشتند رفتم و پس از جلسه تفسیر به یک اتاق راهنمایی شدم تا ایشان آمدند. حال جسمی ایشان خوب نبود. دو نفر زیر بغل ایشان را گرفته و به سوی اتاق آوردند. زن نورانی و متواضعی بود. گویی می دانستند که من در قم جلساتی دارم و قرآن یاد می دهم، به ایشان گفتم که نور الحاجیه هستم و ایشان سری تکان دادند به این معنی که می شناسم.
گفتم: حاجیه خانم! من در قم جلساتی دارم و قرآن درس می دهم آمده ام تا از راهنمایی های شما استفاده کنم، دستوری، فرمایشی و نصیحتی اگر بفرمائید، ممنون خواهم شد. فرمودند: خانم! خیلی خوب است که شما در قم این جلسات را دارید چون در آنجا چنین چیزی وجود ندارد و زنان از این نعمت بی بهره اند. خوب کاری می کنید ادامه دهید که در آینده در قم پیشرفت هایی به وجود آید و من امید دارم که قم پیشرفت می کند. گفتم: رهنمودی اگر بفرمائید ممنون خواهم شد. فرمودند: این صرف و نحو را شما از امثله آغاز کنید تا خانم های مبتدی خوب استفاده کنند، بعد از امثله،صرف و نحو را یاد بدهید. چون حال خانم خوب نبود خیلی نماندم. یک ساعت نزد ایشان بودم و پرسش هایی کردم و ایشان پاسخ دادند. خوب به یاد دارم که از اینکه قبل از ازدواج و در دوران جوانی برای شاگردی نزد ایشان نیامده بودم بسیار پشیمان و ناراحت شدم. به راستی که زن بزرگی بودند. متأسفانه از آنجا که جزئیات دیدار خودرا یادداشت نکردم امروز همه موارد آن را به یاد نمی آورم و نمی توانم بیش از این در مورد ایشان سخن بگویم.»

آیت الله حائری شیرازی ملاقات خود را با ایشان چنین بیان می کنند:
«سابقه آشنایی بنده با نام بانو امین بر می گردد به زمانی که یکی از همسایگان ما به نام ذوالریاستین کتاب «اخلاق و راه سعادت» بانو امین را به پدرم هدیه کرد. این کتاب که ترجمه «طهاره العراق ابن مسکویه» بود و حاشیه های زیبایی توسط بانوی ایرانی بر آن زده شده بود مورد توجه من قرارگرفت و با شناختی که از همسایه خود داشتم و می دانستم ایشان از دراویش فرقه نعمت الهی است تصمیم گرفتم با شخصیت بانوی ایرانی بیشتر آشنا شوم و اگر چه کتاب های دیگر ایشان را هم خوانده بودم، اما ملاقات با ایشان را ضروری می دانستم تا شک موجود در ذهنم در مورد صوفیه بودن بانو امین را یا زایل کرده و یا تبدیل به یقین کنم. می خواستم با عرفان اسلامی از دیدگاه یک عارف آشنا شوم از این رو زمینه دیدار با ایشان را فراهم کردم. در این دیدار همراه با آقای شیخ رسول پناهنده به خدمت بانو رسیدیم. پس از این دیدار فهمیدم که ایشان یک نفر پایبند به حفظ حدود الهی و مخالف با هرگونه سلیقه گرایی و استناد به لا حجت است. ایشان در عین حال که عارف بودند به حجت هم استناد می کردند و از محدوده شرع و کلام شارع قدمی فراتر نمی گذاشتند. بنده بسیاری از عرفا را دیده بودم که در سخنان خود به لاحجت و خواب و اهلام و... استناد می کردند و از سوی دیگر فقها زیادی را نیز مشاهده می کردم که تنها در حدود حجت صحبت کرده و از آن فراتر نمی رفتند و احساس می کردم کسی که بتواند این دو را با هم جمع کند، کمتر یافت می شود ولی بانو که جامع بود و هم پایبند به استدلال عقلی و هم اهل الهامات قلبی و اشراقات بود، این یأس و نومیدی را ازبنده دور کرد. در آن زمان من جوان بودم و بانو سن زیادی داشتند، از این رو به ایشان عرض کردم: خانم! اگر بنده را قابل می دانید نصیحتی بفرمائید. فرمودند: پسرم! آنچه را می دانی عمل کن.
این ملاقات معنوی و درس آموز هرگز از صفحه ذهن من پاک نخواهد شد.»
آیت الله حائری شیرازی در مورد رفتار بانوی ایرانی در این دیدار می گوید:
«وقتی وارد منزل شدیم، ایشان با نهایت متانت و بزرگواری پذیرای ما بودند در حالی که چادر سفید خال داری به سر کرده بودند و چارقد سفیدی هم به سر داشتند با حوصله به سخنان ما گوش داد، و پرسش های ما را پاسخ دادند.»
ملاقات دیگر، دیدار بانو و علامه طباطبایی (ره) مفسر کبیر قرآن بود که اهمیت زیادی داشت. این دیدار در فضایی آکنده از معنویت و اخلاص صورت می گیرد. البته مرحوم علامه دیدارهای زیادی با بانوی ایرانی داشته اند که شرح یکی از آنها به نقل از دکتر سید عبد الوهاب طالقانی که از شیفتگان علوم قرآنی و تفسیر بوده و خود نیز ملاقات های فردی زیادی با این بانوی فرهیخته داشته است، بیان می شود. ایشان می گوید:
«یازدهم مهر ماه سال 1356 مرحوم علامه با همسر خویش به اصفهان آمده و در منزل مرحوم حاج آقا منصور زاده، یکی از وعاظ مشهور، بودند و ایشان برای دیدار بانو امین اظهار علاقه و ارادت می کردند. آقای جواد امین، که از بستگان بانوی ایرانی بود، زمینه ملاقات این دو بزرگوار را فراهم کرد. در این دیدار علاوه بر مرحوم علامه و همسرشان، شیخ رضا ناطق که از وعاظ مشهور اصفهان هستند و بنده نیز حضور داشتم. به منزل بانو که وارد شدیم ایشان با متانت و وقار خاصی در حالی که بسیار محجبه بودند ما را پذیرفتند. دقایق، یکی پس از دیگری می گذشت و علامه و بانو در کمال سکوت نشسته بودند. آقای ناطق به بنده گفتند: چنین مجلسی که دو مفسر و فیلسوف در آن حضور دارند حیف است با سکوت طیّ شود. شما سؤالی بپرسید تا باب سخن گشوده شود و ما از محضر این دو بزرگوار استفاده کنیم. بنده از مرحوم علامه در مورد «مخلصین» سؤال کردم که چه کسانی هستند و چرا قرآن کریم آنان را از دیگران استثناء کرده است؟
حضرت علامه فرمود: بندگان مخلص بر حسب اعمالشان جزا داده نمی شوند از این رو حساب آنها از سایرین کاملاً جدا بوده و شیطان هم در برابر آنها بیچاره است.
پرسیدم: چگونه می توان به این درجه رسید و مخلص شد؟
فرمودند: همیشه باید به یاد خدا باشید «فاذکرونی اذکرکم». برای خلاصی از هر وسوسه شیطانی و گمراهی، خدای تعالی را یاد کنید.
گفتم: بهترین اذکار چیست؟
مرحوم علامه  و بانوی ایرانی به یکدیگر نگریسته و سپس فرمودند: لا اله الا الله از بهترین اذکار است.
از قلب سلیم پرسیدم که در سوره شعراء به آن اشاره شده است.
بانو فرمودند: قلب سلیم قلب لا یکون فیه الا الله.
قلب سلیم قلبی است که در آن غیر خدا نباشد و مخلصین هم دارای قلب سلیم هستند.
پرسیدم: آیا امکان دارد کاری کنم که حجاب ها کنار رود و به کشف و شهود نایل شویم؟ اگر می شود چگونه؟
فرمودند: بله حتماً می شود: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض لیکون من الموقنین»
جلسه دیدار از ساعت 10 تا 12 به طول انجامید و بسیار با صفا و معنویت و پر بار بود. در پایان ملاقات، بانوی ایرانی به هر کدام از ما یک جلد کتاب نفیس و ارزشمند «النفحات الرحمانیه» را هدیه کردند و ما با رضایت از این ملاقات ایشان را ترک کردیم.
آن روز پس از اتمام جلسه و شناخت مقام والای ایشان احساس کردم که بر من واجب است تا در اصفهان هستم بیشتر از محضر بانوی ایرانی استفاده معنوی کنم و از آن به بعد ملاقات های زیادی با ایشان داشتم.
منزل بانو در خیابان شهید مطهری فعلی قرار داشت و در خانه همیشه باز بود و علما و مردم با گفتن یک «یا الله» به منزل وارد شده و بانو را ملاقات می کردند. یک سال پس از دیداری که در جوار علامه با بانوی ایرانی داشتیم، به ملاقات ایشان رفتم. وقتی وارد منزل شدم و به اتاق مخصوص ملاقات های بانو رفتم. ایشان را دیدیم که روی تخت خوابیده بودند، من روی زمین نشسته و گفتم:
بانو! برایم دعا کنید که از وسوسه های شیطانی دور باشم و در مسیر معنویت با اخلاص کامل قدم گذارم، دعا کنید در این راه به جایی برسم.
بانو پاسخی ندادند و من بار دیگر همین سخن را گفتم و باز پاسخی نشنیدم. برای سومین بار پرسیدم و بانو ساکت بودند. بغضی سنگین گلویم را می فشرد، گفتم: بانو! آیا در من شقاوتی می بینید که در برابر درخواست من ساکت هستید؟!
بانو فرمودند: آخر آقای محترم هیچ راهی را ائمه اطهار (علیهم السلام) بر ما پوشیده نگذاشته اند و همه راه ها را معین و مشخص نموده اند. آیا شما این راه ها را رفته اید و می خواهید برسید که من دعا کنم؟ یک شبه نمی توان به جایی رسید و ره صد ساله را طیّ کرد. این راه، راه عمل است، آنچه را معصومین (علیهم السلام) دستور داده اند انجام دهید، به یقین می رسید. «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» جهاد و کوشش کنید تا راه هدایت را هموار سازیم. آیا شما مجاهده کرده اید و سبل ارائه نشده یا نرفته می خواهید برسید؟! آقا! هر کس را به حسب ظرفیت خودش راه می دهند. پس از بیان این سخنان، دکتر طالقانی که به یاد ملاقات معنوی خود با بانوی ایرانی افتاده و متأثر شده بود با حالت خاصی می گوید:
این سخنان در سرنوشت و زندگی من تأثیر فراوانی داشت و هرگز آن دیدار و سخنان آسمانی بانو را فراموش نخواهم کرد.»

 

 زندگانی بانوی ایرانی، ص63 و7