کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث نهم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث نهم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابی یحیی الواسطی عن هشام بن سالم و درست بن ابی منصور عنه قال:
قال ابوعبدالله (علیه السلام): الانبیاء و المرسلون علی اربع طبقات فنبی مبنیء فی نفسه لا یعدو غیرها ، و نبی یری فی النوم، و یسمع الصوت و لا یعاینه فی الیقظه، و لم یبعث الی احد و علیه امام ، مثل ما کان ابراهیم علی لوط (علیه السلام) و نبی یری فی منامه ، و یسمع الصوت و یعاین الملک و قد ارسل الی طائفه قلّوا او کثروا کیونس (علیه السلام) قال الله تعالی لیونس « و ارسلناه الی مائه الف او یزیدون» قال یزیدون ثلاثین الفاً و علیه امام و الذی یری فی منامه ، و یسمع الصوت و یعاین فی الیقظه و هو امام ، مثل اولی العزم و قد کان ابراهیم (علیه السلام) نبیاً و لیس بامام ، حتی قال الله تعالی ذکره « انی جاعلک للناس اماماً» قال و من ذریتی فقال الله تعالی « لا ینال عهدی الظالمین » من عبد صنماً او وثنا لا یکون اماماً.
ترجمه:
بسند متصل به شیخ جلیل محمد بن یعقوب کلینی (قدس سره) روایت می کنم که:
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: پیامبران و رسولان چهار طبقه اند :
اول : پیامبرانی که فقط در مورد خودشان وحی به آنها می رسد و خداوند وظائف خود آنها را به آنها می رساند.
دوم: پیامبرانی که در خواب فرشته را دیده و صدا را می شنوند و بر کسی مبعوث نمی باشند و دارای پیشوائی هستند مانند لوط که حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیشوایش بود.
سوم: پیامبرانی که در خواب و بیداری فرشته را می بینند و صدا را می شنوند و بر عده ای از خلق مبعوث بوده و خود نیز دارای پیشوائی هستند مانند یونس که موسی (علیه السلام) پیشوایش بوده و یونس دین او را ترویج کرد و خدای تعالی درباره اش فرمود: 0 و ارسلناه الی مائه او یزیدون )(1) کلمه (یزیدون را) امام به سی هزار نفر معنی کرده اند.
چهارم: پیامبرانی که در خواب و بیداری ملک را عیناً مشاهده می کنند و صدا را می شنوند مانند پیغمبران اولوالعزم که مبعوث بر همه مردم و پیشوای تمامی آنها هستند. مانند حضرت ابراهیم (علیه السلام) که نبی بود ولی امام نبود بعداً خدای تعالی او را مخاطب به خطاب ( انی جاعلک للناس اماماً) (2) قرار داد و به منصب پیشوائی تمام افراد بشر منصوبش گردانید.
( ابراهیم (علیه السلام) چون این فرمایش حق را شنید) گفت: و فرزندانم؟ دو مرتبه خطاب رسید: ( لا ینال عهدی الظالمین ) (3) یعنی هر که صنم یا وثنی را پرستیده (نام بت های بت پرستان ) لایق مقام امامت و پیشوائی نخواهد بود.
«بیان»
فرمایش او (علیه السلام) : ( الانبیاء و المرسلون علی اربع طبقات)
یعنی انبیاء و رسل به چهار طبقه تقسیم می شوند اما نه این که هر کدام از آنها (انبیاء و رسل) دارای چهار مرتبه باشند تا با اخبار ناطقه بر فرق بین نبی و رسل مغایر باشد.
کلمۀ نبی یا ماخوذ از (نباوت) است به معنی ارتفاع که علو شان را می رساند و یا بمعنی طریق گرفته شده چون نبی وسیله ارشاد به سوی حق تعالی است و نیز ممکن است از ریشه (نبای) بمعنای خبر باشد بجهت خبر دادن او مردم را از جانب پروردگار توانا ، وشاید هم بدان جهت باشد که توسط فرشتگان کسب خبر می نماید که (فنبی منباء فی نفسه) می شود.
کلمۀ (منباء) در این جا اسم مفعول است نه اسم فاعل پس امثال این نبی باید منباء به فتح (باء) خوانده شود و فرشته ای که در خواب به او خبر می دهد منبیء بکسر (با) چون این نبی ماخوذ از نباء به معنی خبر نیست بلکه ماخوذ از نباوت بمعنی ارتفاع است وعلو شأن و رفعت مقام او را می رساند.
و ممکن است مشتق از نباء بمعنی خبر باشد چون از جانب خداوند به توسط نیروی نامرئی اخبار به او الهام می گردد ، اگر چه وظیفه ای در قبال مردم ندارد چنان چه فرمود (علیه السلام): ( لا یعدو غیرها) یعنی حکم او بغیر تجاوز نمی کند و فقط تکلیف شخص خودش در خواب به او الهام می گردد و صدای فرشتگان الهی را نه در خواب و نه در بیداری هیچ گاه نمی شنود. و به دیدن آنها توفیق نمی یابد چون حواس ظاهره و باطنه او مشغول بعالم محسوسات است.
فرمایش او (علیه السلام) : (و نبی یری فی الیوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فی الیقظه) نبی در این عبارت بآن نبی که قبلاً به آن اشاره شد در اصل خبر کثیری از فرشتگان یکسان است با این تفاوت که طبقه اول صدای ملک را نمی شنوند و در بیداری نیز او را نمی بینند ، بخلاف این گروه که صوت ملک را می شنوند در خواب یا بیداری ، ولی ظاهراً کلمه (فی الیقظه)  متعلق بجمله (یسمع الصوت) ( و لا یعاینه) با هم است از باب تنازع دو عامل در یک معمول.
فرمایش او (علیه السلام): ( مثل ما کان ابراهیم علی لوط) ظاهراً تمثیل به لوط فقط از نظر احتیاج او به امام است نه از نظر این که او مبعوث به رسالت نبوده ، و الا ظاهر این حدیث با فرمودۀ خدای تعالی ( و ان لوطاً لمن المرسلین) منافات پیدا می کند مگر این که مراد حضرت (علیه السلام) مربوط به قبل از مقام رسالت او باشد.
و نیز ممکن است آیه : « و ان لوطاً لمن الرمسلین» حمل بر این گردد که از طرف امام یعنی حضرت ابراهیم (علیه السلام) مامور به امر رسالت نشده نه مستقلاً و مقصود از عدم رؤیت ملک رؤیت به صورت اصلی آنست و منافاتی با دیدن  ملائکه ای که برای تعذیب قومش آمده بودند ندارد ، چون لوط آنها را به صورت بشر ملاقات نمود و نمی شناخت و چون توجه یافت از نظرش ناپدید شدند و فقط صدای آنها را می شنید.
و نیز احتیاج لوط به امام با مقام رسالتش منافی نیست ، زیرا رسالت دارای مراتب خاصی است و نیاز او به امام جهت تکامل بوده نه غیر.
فرمایش او (علیه السلام): ( و لا یعاین الملک ) در این عبارت شاید منظور از دیدار فرشته بطور کلی هم در خواب و هم در بیداری هر دو باشد و نیز ممکن است در خواب تنها ، اما به قرینه جمله ( و لا یعاینه فی الیقظه) در خصوص طبقه دوم تصور رویت ملک در خواب و بیداری نسبت به طبقه سوم ظاهرتر است ولی این احتمال معارض است با فرمایش او (علیه السلام) : ( انه یری فی منامه و یسمع الصوت و یعاین فی الیقظه و هم امام ) درباره طبقه چهارم ، زیرا بنابر اطلاق رویت در خواب و بیداری برای طبقه سوم فرق بین آنها و طبقه چهارم باقی نخواهد ماند اما رفع اشکال باین که بین آنها در احتیاج به امام است در اول و عدم این احتیاج در ثانی از جهت علو شان و ارتفاع درجه امکان پذیر است.
و در نتیجه می توان گفت طبقه سوم و چهارم از نظر ملک در خواب و بیداری مشرک ، و تفاوت آنها در مرتبه رسالت و احتیاج و عدم احتیاج به امام است. یعنی مرتبه نازله رسالت نیازمندی بامام و مقام عالی آن بی نیازی از امام است و از همین نظر است که دو صنف می شوند ، اولی در عداد طبقه سوم و دومی در شماره طبقه چهارم است.
فرمایش او (علیه السلام): ( و قد کان ابراهیم علیه السلام نبیاً) یعنی قبل از مقام خلت و امامت که غایت کمال انسانیت است مقام نبوت را دارا بوده.
فرمایش او (علیه السلام): ( و من ذریتی) چون ابراهیم (علیه السلام) این مقام محمود را مشاهده کرد برای فرزندانش نیز آرزو نمود خطاب رسید : « لا ینال عهدی الظالمین» یعنی ظالم هرگز شایستگی این مقام را ندارد  ، خواه ظلم صادره از او در زمان گذشته فرض شود یا اعم از آن (حال و آینده) زیرا از این جهت فرقی در تبادر مفهوم ظلم واتصاف فاعل به حقیقت معنای آن نخواهد بود ، بخصوص که مناط حکم بطور کلی عدم عبادت صنم یا وثن است ، زیرا عبادت آنها مخصوص افراد کم عقل و ضعیف النفس ناپاک دل است ، که البته شایستگی احراز چنین مقام محمودی را نخواهند داشت.
و موید گفتار ما حدیث شریف : ( السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه) (4) است . فتامل.
یاد آ.ری: اهل معرفت گفته اند برای سالکان الی الله به اقتضای مراتب چهار سفر است:
سفر اول: سفر از خلق به سوی حق ، یعنی از عالم کثرات بعالم وحدت و در آن چند منزل باید پیموده شود که بعضی از آنها تا سی منزل و دسته ای بیشتر و برخی کمتر دانسته اند.
اولین منزل: این به سفر بیداری از خواب غفلت و جهالت و پایانش درک حضور در پیشگاه پروردگار عالم است و بین آنها منازل بسیار است. اما کمند اشخاصی که در این سفر از این حد تجاوز نماید.
دوم: سفر از حق است به سوی حق که شروعش از پایان سفر اول یعنی درک حضور حق است به طوری که خویشتن را وابسته باو یابد ، و شکی نیست که چنین احساسی غیر از علم بوجود خالق یگانه است.
و تفاوت بین آنها مثل تفاوت ادراک مفهوم شیء و مصداق آن می باشد.
(نیک بیندیش که نکته ایست شایان دقت.)
و پایان این سفر فناء در توحید است ، یعنی برای سالک از او سلوک در این مقام صورت ملکوتیه . یعنی وجه حق بطور جداگانه ظاهر می گردد ولی بعد از وصول به این پایه صورت ملکوتیه در نظر او به صورت وحدت جلوه گر می شود.
بدین معنی که در آغاز معرفت خالق و مخلوق مشاهده می نمود و بعد از رسیدن به سر منزل مقصود فقط حق متعال را می یابد ، چنان چه در نظرش از هستی خود و سایر مخلوقات اثری باقی نیست ، زیرا به هر چه می نگردد بجز خدا نمی بیند.
و بعبارت دیگر سالک از اول سلوک تا وصولش  به این مقام خود را مربوط به حق تعالی می یابد اما پس از وصول به این مقام از شدت غلبه ظهور حق خود را فراموش می کند و شاید اشاره به همین مطلب است فرموده حضرت صادق (علیه السلام) در کافی از جمیع بن عمیر که او می گوید:
حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: ( ای شیء الله اکبر؟ فقلت: الله اکبر من کل شیء . فقال : و کان ثم شیء فیکون اکبر منه؟ فقلت: و ما هو؟ قال الله اکبر من ان یوصف) (5)    
محدث کاشانی (قدس سره) در بیان فرمایش حضرت می گوید:
( و کان ثم شیء) یعنی با ملاحظه ذات واسعۀ او و نیز احاطه او بجمیع اشیاء و معیتش با آنها دیگر چیزی منتسب با کبریت باقی نخواهد ماند ، بلکه همه اشیاء نزد ظهور وجه کریم او نابود و تمام مراتب وجود و کمالات در مرتبه ذات قدیم او مضمحل و ناچیزند) انتهای کلام محدث (قدس سره).
و نیز بین ابتداء و انتهای این سفر منازل بسیار است و سالک این طریق هم از خطرات و آزمونها دور نخواهد ماند و کمند از سالکان که این راه را به سلامت و بدون لغزش بپایان رسانند و آخرین منزل این راه پیمائی وادی عبودیت است.
چنانچه در برخی از اخبار اصل کافی نیزآمده که: ( ان الله اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً) (6) زیرا عبودیت مقدم بر رتبه نبوت و رسالت است و در این مقام سالک را توجهی به کلیت وجودی خود نیست. تا چه رسید به غیر خود و کسی که به درک چنین مقام نائل آمد به اذن خدای آفریدگار به مقام ربوبیت رسیده و اگر آن مقام ملکه پایدار او گردد آثار ربوبیت از او ظاهر خواهد شد.
چنان چه امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: ( العبودیه جوهره کنهها الربوبیه) در این هنگام است که به مقام توحید استقرار یافته و تجلی حق تعالی در جمیع موجودات بر او نمودار خواهد شد ، و هستی خویش را بر او پایدار می یابد.
همان طوری که علامه مجلسی (قدس سره) در بحار از مصباح الشریعه از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است:
( العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله لو سهی قلبه عن الله طرفه عین لمات شوقاً الیه و العارف امین ودائع الله و کنز اسراره و معدن نوره و دلیل رحمته علی خلقه و مطیعه علومه و میزان فضله و عدله و قد غنی عن الخلق ، و المراد والدنیا فلا مونس له سوی الله ، و لا نطق و لا اشاره و لا نفس الا بالله و لله ، و من الله و مع الله فهو فی ریاض قدسه متردد ، و من لطائف فضله متزود المعرفه اصل فرعه الایمان) (7)
سفر سوم: سفر از حق است در حق. و آن سفر در اسماء و صفات حق تعالی است و آغاز این سفر پایان سفر دوم است، و انتهایش تخلق سالک به اخلاق عزوجل چنان چه فرموده اند: ( تخلقوا باخلاق الله تعالی) و هنگامی که بنده سالک بانتهای این مرتبه رسید صفات خداوندی ازا و ظاهر می گردد چنان چه صفوان جمال نقل نموده از حضرت صادق علیه السلام در زیارت امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمود: ( السلام علیک یا عین الله الناظره و یده الباسطه و اذنه الواعیه و حکمته البالغه) (8)
و رمز پیدایش این اوصاف آنکه چون پیوند علائق نفسانی را قطع نماید و به پروردگارش اتصال یابد. بطوری که کثرات وجود ممکنات و تعدد مراتب هستی خودش او را از توجه بحق تعالی باز ندارد و بر این امر پایداری ورزد باندازۀ استعداد و شایستگی خود از بعض صفات حق تعالی متاثر و بهره مند خواهد شد مانند آهنی که در مجاورت آتش قرار گیرد و به نسبت قرب و بعد به آتش حرارت پذیرد و گرما بخشد. فتدبر
سفر چهارم: سفر از حق بجانب خلق است که ابتدای آن انتهای سفر سوم باشد یعنی هنگامی که سالک متصف بصفات خداوندی شد و باخلاق ربوبی خوی گرفت بدون تجاوز از مقام عالیش توجه بعالم کثرات و ممکنات نموده خلق را وابسته بحق و حق را آینه وجود ممکنات ئ مخلوقات مشاهده می نماید ، چنان که در سفر اول بعکس این بود یعنی خلق را مرآت وجود حق تعالی می نگریست.
ازامیرالمومنین (علیه السلام) است : ( ما رایت شیئاً الا و رأیت الله قلبه و بعده و معه) (9) با اختلاف نسخ در این هنگام کثرت در وحدت می بیند چنانکه در سفر اول وحدت در کثرت مشاهده می نمود.
پس در این موقع است که دو جنبۀ خاص و دو نوع بینائی پیدا کرده ، چشمی بحق و چشمی بخلق ضمن این که وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را از یک دید می نگرد و در این مقام گفته شده:
اعیان همه آیینۀ و حق جلوه گر است                            یا نور حق آئینه و اعیان صور است
در چشم محقق که حدید البصر است                            هر یک زین دو اینه آن دگر است
و اول مرتبه برگشت او بعالم کثرات توجه به کثرات وجود و اشتغال به ترتبی قوای نفسانی خود او خواهد بود. و در این هنگام است که: ( بنی منبی فی نفسه) تحقق می یابد و حکمش به غیر تجاوز نمی کند چنانچه در متن حدیث اشاره نمود.
او عالم به علم لدنی است همان طوری که خدای تعالی در شان خضر (علیه السلام) فرموده: ( و آتیناه من لدنا علماً) (10) اما او را برای تکامل دانستنها و رفع نیازمندیها پیشوائی خواد بود ، و این اول مرتبه نبوت است و آخر مرتبه اش مقام رسالت که باختلاف حالات و مقامات رسل مختلف و متعدد می شود. چون بعضی از انبیاء تنها نیروها و دریافتهای نهانی شان بملکوت اعلی مربوط می شود ، و از همین جهت فقط در خواب ملک را می بیند و صدایش را می شنود و در بیداری حواس ظاهره آنها مانع از ادراک عالم ملکوت است و برخی از آنها مناسبتشان با عالم ملکوت قوی تر است بطوری که مدرکات ظاهره و باطنه آنها متصل و مربوط بملکوت اعلا بوده . ملک را در خواب وبیداری مشاهده می کنند و صدایش را می شنوند ، اینان رسولانند و دور نیست برای تکمیل آنها امام و پیشوائی باشد.و آخر مرتبه رسالت که احتیاج بامام ندارد مرتبه اولوالعزمی است وآخر مرتبه اولوالعزمی مرتبه خاتمیت که آخر مقامات ومنتهای کمالاتی است که هم شأن و ما فوقی در این مقام برای او نیست و لذا نسخ شریعت و تصرف در احکام او جایز نباشد و همیشه باقی است چنانچه در روایتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است: ( حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه) (11)
اگر سئوال شود وصول باین مقام برای کسی دیگر نیز امکان پذیر خواهد بود هر چند نبی و امام نامیده نشود؟ جواب آنست که وصول به منتهای این مقام که مقام پیغمبر ما محمد (صلی الله علیه و آله) و خاتم النبیین و المرسلین است  چنان که گذشت ، آخر مقامات و منتهای آنها است و چنان کمالاتی است که در وهم نگنجد و وجود نظیر یا ما فوق مقام او امکان پذیر نیست و به همین جهت خاتم النبیین و المرسلین است.
بنا براین اگر مرتبه ای فوق مرتبه او (صلی الله علیه و آله) امکان داشت ناگزیر رسولی که نسبت به او برتری داشت باید شریعتش را نیز منسوخ کند و بطلان این مطلب از ضروریات اسلامی است و متابعت و پیروی از او (صلی الله علیه و آله) بر هر کسی واجب ، زیرا همه در مرتبۀ نازله هستند ، حتی انبیاء گذشته مثل نوح و عیسی و موسی (علیهم السلام) و غیر اینها ، و شاید از همین نظر است که زمان وجودی آنها قبل از زمان محمد صلی الله علیه و آله واقع شده.
و تالی تلو او جانشینان طاهرینش هستند که ائمه دوازده گانه (علیهم السلام) می باشند و نیز برای پیروان هدایت آنان وصول به بعضی این مقامات بلکه رسیدن به منتهای کمالی که قبل از مرتبه نبوت و ولایت است ممکن خواهد بود چنان چه از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) رسیده. علماء امت من افضل از انبیاء بنی اسرائیل اند.   
.........................................
(1)- سوره 37 آیه 147 او را برای هدایت صد هزار نفر یا بیشتر فرستادیم.
(2)- سوره دوم آیه 122 من تو را برای مردم امام قرار می دهم.
(3)- سوره دوم آیه 122 یعنی ظالم شایستگی این مقام را ندارد. (ه)
(4)- شخص با سعادت در شکم مادرش سعادت مند است و فرد بدبخت در شکم مادرش بدبخت است.(ه)
(5)- جمیع گوید امام صادق (علیه السلام ) از من پرسید: معنی الله اکبر چیست؟ عرض کردم: خدا بزرگتر از همه چیز است. فرمود: مگر آنجا چیزی بود که خدا بزرگتر از آن باشد. عرض کردم : پس چیست؟ فرمود: خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. (ه)
(6)- خدای تبارک و تعالی ابراهیم (علیه السلام) را به بندگی خود برگزید قبل از آنکه به پیغمبری برگزیند.(ه)
(7)- شخص عارف ظاهرش با خلق و جان و روانش با خدای تعالی است. بطوری که اگر آنی توجه قلبیش کم شود از شوق او هلاک می گردد.
 عارف امین ودائع خدا و گنجینه اسرار و معدن نور الهی است. ونیز دلیل رحمت او است بر خلق و محل علم و میزان فضل و عدل او می باشد و البته از مخلوق و خواهش و دنیا بی نیاز است او مونسی جز پروردگار ندارد او گفتار و اشاره و نفسی جز خدا و برای خدا و از جانب خدا و یا خدا اجزاءنمی کند. او در ریاض قدس پروردگار رابطه دارد ، و از لطائف فضل او توشه بر می دارد و معرفت اصلی است که ایمان فرع آن می باشد.
(8)- سلام بر شما ای چشم نگرنده خدا و دست گشوده ، و گوش نگهدارنده وشنوای او و حکمت کاملۀ رسایش. (ه)
(9)- موجودی را ندیدم جز آنکه قبل از آن و بعد از آن و با آن خدا را مشاهده نمودم. (چون او علت وجود و نگهدارنده و معدوم کننده آن است). (ه)
(10)- ما را خدا از نزد خود علم داده است. (ه)
(11)- حلال محمد (صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حلال ، و حرام آن حضرت نیز تا روز قیامت حرام است. (ه)