کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث یازدهم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث یازدهم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل المحدث القاسانی ، عن الکلینی (قدهما) عن علی عن المختار بن محمد بن المختار و محمد بن الحسن عن عبدالله بن الحسن العلوی جمیعاً عن الفتح بن یزید الجرجانی قال ضمنی و ابا الحسن (علیه السلام) الطریق فی منصر فی من مکه الی خراسان و هو سائر الی العراق فسمعته یقول من اتقی الله یتقی و من اطاع الله یطاع ، فلطفت فی الوصول الیه ، فوصلت ،فسلمت علیه ، فرد علی السلام ، ثم قال یا فتح ، من ارضی الخالق لم یبال بسخط المخلوق ، و من اسخط الخالق ، فقمین ان یسلط الله علیه سخط المخلوق ، و ان الخالق لا یوصف الا بما وصف به نفسه و انی یوصف الذی یعجز الحواس ان تدرکه ، و الاوهام ان تناله و الخطرات ان تحده و الابصار عن الاحاطه به جل عما وصفه الواصفون ، و تعالی عما ینعته الناعتون، نأی فی قربه و قرب  فی نأیه ،فهو فی نأیه قریب ، و فی قربه بعید ؛ کیف الکیف فلا یقال کیف ، و این لا این فلا یقال این ، اذ هو منقطع الکیفو فیه و الاینونیه.
ترجمه:
به سند  متصل به شیخ جلیل محدث کاشانی از کلینی (قدهما) نقل می نمایم: که او گقت: در برگشتنم از مکه به خراسان و رفتن ابوالحسن رضا (علیه السلام) به عراق با آن حضرت بر خورد کردم و از او شنیدم که می فرمود: هر که از نافرمانی خدا بپرهیزد ، هیبتش نگهدارد و هر که فرمان خدا برد فرمانش برند . من با چاره اندیشی و تلاش نزد او رفتم و چون خدمتشان رسیدم سلام عرض کردم جواب فرمود: سپس فرمود: ای فتح هر که خدا را خشنود کند ااز خشم مردم باکی نداشته باشد ، هر که خدا را به خشم آورد سزاوار است که خدا خشم مخلوق بر او مسلط سازد.
و همانا که خالق عالم جز به آن که خو را ستوده وصف نمی شود.
چگونه توان توصیف نمود آن که را حواس از درکش ناتوان گشته و اوهام از رسیدنش و خاطرها از تحدیدش و بینائی ها از در خود گنجانیدنش ،و بالاخره از آنچه واصفان ستایندش بزرگ تر و از آنچه مداحیش کنند برتر است ، دور است در عین نزدیکی ، نزدیک است در عین دوری . پس با وجود دوری نزدیک است و با وجود نزدیکی دور ، او کیفیت را بوجود آورده ، پس به او کیفیت گفته نمی شود و از او جایگزینی را آفریده، پس به او کجاست گفته نشود زیرا او از چگونگی و جایگزینی بر کنار است.
«بیان»
محدث کاشانی (قده) در شرح این حدیث چنین می گوید: بطوری که از کتاب عیون الاخبار استفاده می شود مقصود از ابی الحسن ، امام رضا (علیه السلام) است: ( فلطفت فی الوصول الیه) یعنی طوری به جانب او رفتم که هیچ کس آگاه نشود ، گفته می شود ( لطف فلان فی مذهبه) یعنی هیچ کس رویّه و عقیده او را بعلت ابهام و پیچیدگی آن نمی داند.
(قمین) و (خلیق) و (جدیر) سزاوار و در بعضی نسخ (قمینٌ) بکسر میم بهمین معنا است. انتهای کلام او ،بلند باد مقامش.
اول: این که کسی که قلبش دائماً متوجه حق تعالی باشد بطوری که هرگز از او مفارقت و غفلت نکند ( یتقی) در پناه و نگاهداری او قرار خواهد گرفت نظیر فرموده او تعالی ( یحبهم و یحبونه) و ( انما یتقبل الله من المتقین) یعنی: اگر بنده رو بجانب حق تعالی آورد او نیز به او روی خواهد نمود.
احتمال دوم: این که کسی که از او بترسد جمیع اشیاء از او خائف شوند ، و این معنی اگر چه بفهم عرف نزدیک تر است لیکن معنای اول از نظر مفهوم لغویی صحیح تراست.
چون لفظ (اِتَّقی) مشتق از وقایه (1) است و انصرافش از معنای حقیقی مگر درمورد ضرورت جایز نباشد و در این جا ضرورتی نیست، هرگاه گفته شود اگر چه امر چنین است ولی معنای دوم معنای لازمۀ حقیقی آن است.
خواهیم گفت: این لازم و ملزوم غیر حقیقی است و ضرورت ندارد که به او توجه شود، علاوه بر این که مسلم نیست ، خوف لازمۀ تقوی باشد زیرا خوف باعث فرار از حق تعالی است ، نه اقبال بسوی او.
البته لازمۀ آن اطاعت اوامر و عدم مخالفت نواهی است ، بجهت خوف از او ، بنابر این که معنای دو لازمۀ معنای او باشد.
فرمایش او (علیه السلام) : ( و من اطاع الله یطاع) یعنی خداوند خلق را مطیع او می گرداند ، و نظیر آن فرمایش امام (علیه السلام): ( العبودیه جوهره کنهها الربوبیه)(9) و قول خدای تعالی در حدیث قدسی ( عبدی اطعنی اجعلک مثلی او مثلی ) و فرمودل خداوند در حدیث قدسی در حالی که دنیا را مخاطب قرار داده است ( یا دنیا اخدمی من خدمی و اتبعی من خدمک ).
فرمایش او (علیه السلام): ( فلطفت فی الوصول الیه ) یعنی خود را به رفق و لطف یا به اعمال حیله لطیفه به او (علیه السلام) رسانیدم.
فرمایش او (علیه السلام): ( من ارضی الخالق لم یبال بسخط المخلوق) این معیار کاملی است برای تشخیص رضایت و عدم رضایت خداوند از بنده ، زیرا گاهی انسان با این که رضایت خدا را تشخیص می دهد پسند مخلوق را بر رضایت خالق بر می گزیند
پس کسی که خواسته باشد بداند خداوند از او خشنود است یا نه؟ باید به نفس خویش مراجعه کند، اگر در قبال رضایت خالق باکی از خشم مخلوق ندارد. البته مورد رضایت پروردگار است و در غیر این صورت ابداً.
فرمایش او (علیه السلام): ( و من اسخط الخالق فقمین ان یسلط الله علیه سخط المخلوق )
از مغرب حکایت شده ( هو قمن بکذا و قمین به ای خلیق ، و الجمع قمنون و قمناء اما قمن بفتح المیم فلیستوی فیه المذکر و المونث و الاثنان و الجمع).
فرمایش او علیه السلام: ( و ان الخالق لا یوصف الا بما وصف به نفسه) زیرا توصیف چیزی به چیز دیگر فرع شناسائی حقیقت موصوف است ، بر وجهی که به آن وصف می شود ، و چون کنه حقیقت باری تعالی برای ممکن معلوم نیست ، وصف نمی شود مگر به آنچه خود و خویشتن را توصیف نموده است ، زیرا او عالم بذات خود است چنان چه فرموده: ( و انی یوصف الذی یعجز الحواس ان تدرکه و الاوهام ان تناله).
فرمایش او (علیه السلام): ( کیف الکیف فلا یقال کیف و این الاین فلا یقال این) یعنی خدای تعالی و تقدس به حقیقت بسیطه و رحمت واسعه اش انواع حقایق را محقق نموده و ذاتیات اشیاء را وجود بخشیده و امکنه و کیفیات را موجود گردانیده ، پس تصور کیف در باره او صحیح نباشد زیرا محال است که علت در مرتبه وجود معلول باشد.
فرمایش او (علیه السلام): ( اذ هو منقطع الکیفوفیه ، و الا ینونیه) علامه مجلسی در مرآت العقول در شرح این خبر گفته است: ( در مرتبه وجود خدای تعالی مکان و کیفیت نیست و گفته شده ممکن است کلمه (منقطع) اسم فاعل و از قبیل وصف بحال متعلق باشد ، یعنی مکان و کیفیت از وجود او منقع است.
 واگر اسم مفعول فرض شود یعنی از مرتبه وجود او مکان و کیفیت زائل شده است  و اگر اسم مکان باشد یعنی مرتبه وجود او مرتبه ایست که در آن مکان و کیفیت نیست ) انتهای کلام او ، بلند باد مقامش.
خلاصه مقصود امام (علیه السلام) آنست که خداوند از صفات ممکنات بکلی منزه است . والله اعلم.

..........................................
(1)- یعنی نگهداری و پرهیزگاری