کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث بيست و سوم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث بيست و سوم
و بسندی المتصل الی الشیخ الاجل محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن عده اصحابه عن احمد بن محمد ابن خالد عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن بعض رجاله عن ابی عبدالله(علیه السلام)قال: افضل العباده ادمان التفکر فی الله و فی قدرته.
ترجمه:
به سند متصل به شیخ اجل محمد بن یعقوب کلینی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می نمایم که فرمودند: بالاترین عبادت ها ادامه تفکر است در وجود خدا و در قدرت او.
«بیان»
بدان که البته خدای تعالی امر به تفکر و تدبر فرموده است و متفکرین را در مواضع متعدد از قرآن مجید ستوده است.
مثل فرمایش او تعالی: ( الذین یذکرون الله قیاما و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً) (1) الی غیر ذلک ، از  آیاتی که بر فضیلت تفکر و تدبر دلالت می کند.
و نیز اخبار بسیاری که از شماره خارج است در فضیلت تفکر وارد شده است. یکی از آنها روایتی است که در کافی از علی بن ابراهیم از پدرش از بعض اصحابش از ابان از حسن صیقل که گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) دربارۀ آن چه مردم نقل می کنند : ( ان تفکر الساعه خیر من قیام لیله) (2) سئوال نمودم و عرض کردم چگونه باید تفکر نمود؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: ( یمر بالخربه ، او بالدار فیقول این ساکنوک این بانوک ، مالک لا تتکلمین) (3)
و در همان کافی نیز باسناد خود از معمر بن خلاد روایت نمود که گفت شنیدم ابی الحسن الرضا (علیه السلام) می فرمود: ( لیس العباده کثر الصلوه و الصوم ان العباده التفکر فی امر الله تعالی (4)
پس از آن چه گفتیم معلوم گردید که تفکر عبادت است و اکنون در شرح حدیث و بیان برتری تفکر بر سایر عبادات شروع نموده و به یاری خدا می گوئیم.
فرمایش او (علیه السلام): ( افضل العباده) وجه افضل بودن تفکر از سایر عبادات به یکی از وجوه محتمله است.
اول این که تفکر فعل قلب است و شکی در سرایت حسن فاعل در فعل و سرایت حسن فعل در فاعل نیست و هم چنانکه قلب اشراف از سایر اعضاء جسد است فعل آن نیز اشرف و افضل از اعمال بدن محسوب می شود.
دوم این که تفکر سبب زیاد شدن معرفت متفکر است ، نسبت به خدا و اوامر و نواهی او و علت تشریع آنها و البته تحصیل معرفت خدای تعالی و تحصیل یقین نسبت به احکام او افضل عبادات ، بلکه شرط قبولی اعمال است، چنان که بیانش در شرح حدیث هفدهم گذشت اگر مایلید به آن رجوع کنید.
سوم این که موجب روشن شدن قلب و خارج کردن آن از غفلت و توجه دادن آن به امور آخرت است ، و از همین نظر است که تفکر افضل عبادات شمرده شده چون نتائج نیکی بر آن مترتب است.
چهارم: این که سبب تحصیل علم به شرایط و موانع صحت وعبادت و شرایط چگونگی قبول آن می شود و البته سبب رتبه افضل از مسبب و مقدم بر آن است ، چنان که ظاهر است. فافهم.
فرمایش او (علیه السلام): ( ادمان التفکر) کلمه ادمان مصدر باب افعال است بعنی ادامه یعنی ادامه دادن تفکر در وجود خدای تعالی.
محقق طوسی (طاب ثراه) بنابر آن چه از او حکایت شده گفته است: تفکر سیر دادن باطن است از مبادی به مقاصد و این معنی نزدیک بمعنی نظر کردن است ، و هیچ کس از نقص بکمال می رسد  مگر بوسیله چنین تفکری و مبادی تفکر آفاق و انفس است که انسان باید در اجزاء عالم و ذراتش و در اجرام علویه از افلاک و کواکب و حرکات و اوضاع و مقادیر و اختلافات و مقارنات و مفارقات و تاثیرات و تغییرات آنها تفکر نماید.
و در اجرام سفلیه و ترتیب و تفاعل و کیفیات و مرکبات و معدنیات و حیوانات آنها نظر کند.
و در اجزاء انسان و اعضائش از استخوان و عضلات و عصبات و عروق و غیر آنها از چیزهائی که کثرتش به شماره نمی آید و از آنها استدلال جوید به آن چه در آنها از مصالح و منافع و حکم و تغییر است بر کمال صانع و عظمت و علم و قدرتش و ثابت نبودن آنچه غیر از او است تا آخر آن چه (قدس سره) افاده کرده است.
و البته به بسیاری از این مطالب امام همام جعفر بن محمد الصادق (علیه و علی آبائه و ابنائه السلام) در آن چه برای مفضل بیان فرمود و الآن بتوحید مفضل مشهور است اشاره فرموده. علامه مجلسی (قدس سره) در جلد دوم بحار نقل نموده است به آن رجوع کنید و طریق تفکر و آن چه سزاوار تفکر کردن است تعلیم نموده ، پس نباید افکار گران بهای خود را در تحصیل این دنیای فانیه و در خواندن مجلات و روزنامه ها و قصص کاذبه متداولۀ معروفه به رمان صرف کنیم. خداوند همۀ مومنین را از مفاسد آنها به فضل و کرمش نگهدارد.
فرمایش او (علیه السلام): ( فی الله و فی قدرته) ظاهر فرمایش او (علیه السلام) حسن تفکر را در ذات خدای تعالی می رساند. چون ظاهر این جمله یعنی: ( ادمان التفکر فی الله و فی قدرته) تفکر در ذات خدای سبحان است. و لکن بعد از ورود اخبار بسیاری که نهی کننده از تفکر در ذات خدا و امر کنند به تفکر در صفات او سبحان است. و بعد از حکم عقل به عدم وصول فکر به ذات پروردگار چاره ای جز کوتاه کردن دست از ظاهر این حدیث و تاویل کردن آن به یکی از دو وجه نیست.
اول این که گفته شود فرمایش حضرت (علیه السلام): (فی قدرته) عطف تفسیری است برای فرمایش او (فی الله) و ذکر قدرت بعد از آن از قبیل ذکر خاص بعد از عام است  گفته شده شاید وجه ذکر قدرت در این خبر بدون سایر صفات خدا این است که تفکر در قدرت او سبحان موجب عدم اعتماد شخص است به آن چه آن را سبب برای تحصیل رزق و رسیدن به مقاصد دنیویه خود خیال می کند و اعتماد و توکلش فقط به خدا استوار می گردد و تمام اوقاتش را در تحصیل رزقی که به مقتضای وعده الهی جل شانه تضمین شده است مصرف نمی کند مگر به همان اندازه کسبی که خداوند برای بقاء نظام عالم امر فرموده و برای امتثال امر خدا به یکی از کسب های حلال می پردازد و خیال نکند این کسب سبب تحصیل رزق او است.
و از زیادی تلاش در دنیا آرام گیرد و همش را صرف توشه آخرت نماید و سایر فائده هائی که بر فکر کردن در قدرت خدای تعالی مترتب و موجب تحصیل ذکر آن شده است بر تو پوشیده نیست. فتدبر تفهم.
دوم این که گفته شود مقصود از فرموده او (علیه السلام) : ( فی الله) تفکر در خدای تعالی است از قبل مخلوقاتش یعنی تفکر کنید در مصنوعات خدای سبحان زیرا شناسائی آنها به طوری که راه معرفت باشد شناسائی خدای یگانه است و به زودی در این موضوع بیان بیشتری خواهیم داشت منتظر آن باشید.
سپس بدان که تفکر گاهی در امر متعلق بدین است و گاهی در چیزی است متعلق به غیر دین و مقصود از فرمایش معصوم (علیه السلام) : ( تفکر ساعه خیر من قیام لیله) و امثال این خبرها از اخبار وارده در فضیلت مطلق تفکر، فکری است که متعلق به امر دین باشد و مراد از دین اموری است بین عبد و پروردگارش پس جمیع افکار عبد یا متعلق به پروردگار سبحان است و صفاتش. و یا متعلق به خودش و آن چه درباره عبدیت و وظیفه عبدیت است از نظر محبوب شدن یا مبغوض گردیدن نزد او سبحانه.
و آن چه متعلق به پروردگار است ، یا متعلق به ذات و کنه صفات او تعالی است یا متعلق به افعال و لطائف صنعش.
اما اول: یعنی تفکر در ذات او تعالی و کنه صفاتش به دلائل عقلی و نقلی ممنوع است.
الف: مانع عقلی چون بعد از آن که برای عقل وشن است که ممکن نیست فکر ممکن الوجود بواجب الوجود برسد و احاطه به کنه ذات او پیدا کند زیرا محیط هرگز محاط واقع نمی شود و بعد از آن که می داند درک ذات او محال است . چنان که گفته شده:
بکنه ذاتش خرد برد پی                                               اگر رسد خس بقعر دریا
عقل به بیهودگی این تفکر حکم می کند بلکه مانع از تفکر در ذات او تعالی می گردد و علت نرسیدن فکر ممکن الوجود به واجب الوجود این است که فکر بنا بر آن چه تفسیر شده  حرکت عقلیه است از مبادی به سوی مراد و مبادی یا تصوریه است و یا تصدیقیه.
اما مبادی تصوریه همان حدود و رسوم منطقی است.
و اما تصدیقیه قضایا ئی است که قیاس منطقی از آن ها تالیف می شود.
و البته چیزی که حدود و رسوم نداشته باشد مبادی تصوریه هم ندارد و چون مبادی تصوریه برایش نیست مبادی تصدیقیه نیز نخواهد داشت زیرا مبادی تصدیقیه ازاین ها تالیف می گردد و چون مبادی تصدیقیه ندارد برای فکر در ذات آن راه و مجالی نیست.
وهمچنین عقل حکم می کند به لغو بودن فکر در ذات او سبحان چون به دلائل قاطع در محل خود مقرر است که برای واجب الوجود ماهیتی نیست که برای او حد و رسمی از جنس و فصل یا ماده و صورت فرض شود.
و نیز در محل خود ثابت است که خدای تعالی عرض نیست که داخل در مقولات نه گانه عرضیه باشد و به شناختن آن ها شناخته شود.
و هم چنین برای او تعالی ضدی نیست که به ضدش معرفی گردد چنان که گفته اند: ( تعرف الاشیاء باضدادها) (5)
و نیز او سبحانه مثلی ندارد که به مثل خود شناخته شود بلکه بعد از همه این ها عقل حکم قطعی صادر مینماید که تفکر در ذات خدای تعالی جایز نیست زیرا باعث حیرت و دهشت و اضطرار عقل می گردد چنان که مخفی نیست.
ب: ادله نقلیه ای که بر منع تفکر در ذات خدای سبحان دلالت می کنند بسیارند.
اول فرمایش معصوم علیه السلام: ( تفکروا فی آلاء الله و لا تفکروا فی ذات الله تعالی) (6)  و ظاهر این است که این حدیث عقل را به این که تفکر در ذات او سبحان باعث حیرت و ضلالت است ارشاد می کند نه این که حکم تعبدی محض باشد چنان که واضح است .فتامل.
دوم: از ابی جعفر ثانی (علیه السلام) است در حدیث طویلی که محقق مجلسی (قدس سره) در اول بابی از ابواب اسماء الله تعالی در بحار روایت نموده : ( محرم علی القلوب ان تحتمله و علی الاوهام ان تحده و علی الضمائر ان تصوره ) (7) الی غیر ذلک از اخبار داله بر مطلوب. چون دانستی که معرفت کنه ذات محال است بدان که معرفت کنه صفات خدای تعالی نیز ممکن نیست زیرا صفات او عین ذات او می باشد. پس تفکر  و تدبر منحصر در اموری است که غیر اینها باشد.
اما تفکر در بدایع آفرینش او و لطائف صنع و حکمت و حسن تدبیرش بر جلال و کبریائی او تعالی دلالت میکند و نیز تو را از کمال ، و علم و قدرت، نفوذ مشیت و احاطه او سبحان به اشیاء آگاه می سازد  و دلالت آنها دلالت (انّی) است برای این که علت از راه معلول شناخته شده ولی این نحو استدلال وجود علتٌ مائی را می رساند و علت به خصوص از آن شناخته نمی شود لکن تدبر در معلولات به طوری که بر علت به خصوصی دلالت کند ممکن است زیرا تفکر در معلول بر دو وجه تصور می شود.
گاهی وجود معلول اولا و بالذات شناخته شود ، و علت ثانیاً و بالعرض یعنی بتبع معلول مثل علم به وجود آتش از طریق علم به وجود دود پس وجود دود دلیل بر وجود آتش و مفید آنست که برای آن علت غیر مشخصی وجود دارد ، یعنی آتشی غیر معین نه آتش بخصوص و شناخت خدای تعالی اگر چه عقلاً و به ظاهر شرع همین اندازه کافی و ایمن کننده از عقاب و موجب صحت اعمال است الا این که فایدۀ قرب و محبت و انس به خدای تعالی راه دارد ، چون اینها موقوف بر معرفت به خصوصیات او سبحانه است.
و گاهی علم اولا و بالذات تعلق به علت است ، و نسبت به معلول ثانیاً و بالعرض بنا بر این که نظر به معلول نظر مرآتی و به علت نظر استقلالی باشد ، مثل نظر به کلمات ملفوظه یا مکتوبه ، زیرا آنها به دلیل وضعی بر معانی که از آنها اراده می شود ، دلالت می کنند و شک نیست در این که منظور از آنها معانی است نه الفاظ و لفظ آئینه و آلت برای ملاحظه معنا است و اگر کسی الفاظ را به نظر استقلالی بنگرد حقیقت آنها را تغییر داده است.
چون این را دانستی بدان که عالم کلمات خدای سبحان است ، و شاید فرمایش خدای تعالی : ( و لو ان ما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم) (8) اشاره به همین معنا است و نیز فرموده او تعالی درموضع دیگر از کتابش: ( قل لو کان البحر مداداً الکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی) (9).
پس کسی که از این جهت به عالم نگاه کند البته به سوی خدای عزوجل نظر کرده است. و خلاصه وظیفه هر فردی است که در آئینه وجود ممکنات آفریننده آنها را نظر نماید نظر استقلالی و به مخلوقات او سبحانه نظر تبعی و سایه مانند و متوجه باشد که مشاهده وجود خودش او را از مشاهده وجود حق تعالی باز ندارد و هم چنان که علم ناظر به ذات خویش حضوری است همچنین علمش به علت خویش یعنی آفریدگار جهان حضوری می گردد ، جز این که علم او نسبت به ذاتش علم حضوری بکنه ذاتش می باشد. ولی علم او نسبت به علتش علم حضوری بوجه است چون وجود او وجه خدای سبحان است. و شاید همین است رمز فرموده خدای تعالی آنجا که می فرماید: ( اینما تولوا فثم وجه الله) (10)
غزالی در احیاء العلوم گفته است: ( و اما کسی که نیروی بصیرتش قوی باشد ، و نیتش ضعیف نباشد در هنگامی که حال معتدل داشته باشد بجز خدا نمی بیند و غیر او نمی شناسد و می داند که در عالم وجود جز خدای تعالی کسی نیست و افعال او اثری از آثار قدرت او است و آنها تابع وجود او هستند و در حقیقت وجودی برای آنها نیست و همانا که وجود برای یگانه آفریننده ای است که وجود همۀ افعال به وجود او وابسته است. و کسی که حالش چنین است. در هیچ شیء از اشیاء  نظر نمی کند جز آن که فاعلش را در آن مشاهده می کند و از فعل که آسمان و زمین و حیوان و شجر است غافل است ، بلکه از حیث اینکه آنها مصنوع حقند آنها را می نگرد و نظر او بغیر حق تجاوز نمی کند.
مثل کسی که در شعر یا خط یا تصنیف انسانی نظر کند و در آن شاعر و مصنف را ببیند و آنها را ملاحظه می کند از حیث آنکه آثار ایشان است نه  از حیث آن که مرکب سیاهی است که بر روی کاغذ سفیدی رقم شده و نظری بغیر سازنده آنها ندارد.
پس همۀ عالم آفرینش تصنیفات خدا هستند و کسی که به سوی آنها از جهت این که آنها فعل خدای تعالی است نظر نماید و آنها را از جهت آنکه فعل حقند دوست دارد  ناظر نیست ، مگر در خدا و عارف نیست مگر به خدا و محب نیست مگر خدا را بلکه توجهش به خویش از نظر آن است که عبد و مخلوقی است از او نه از نظر خودیت و این همان فناء در توحید و فانی شدن از نفس است و اشاره به همین قول کسی که گفته است: ( کنا بنا فغبنا عنا فبقینا بلا نحن) (11)
و این امور نزد صاحبان بصیرت معلوم است ولی درکش برای فهم ضعیف مشکل است و قدرت علماء از واضح کردن و بیان کردن این مطالب به عبارتی که برای فهم مردم مقصود را واضح کند قاصر است و این قصور یا به جهت آن است که  به خود مشغولند یا گمان می کنند کسانی غیر از آنها باید این مطالب را بیان کنند و از این عذرها که رفع تقصیر از آنها نمی کند. انتها مقصود از کلام او.
این سخنان آن چه را سابقاً برای شما گفتیم تائید می کند و از تمام آنها برای عاقل عارف ظاهر می شود که تفکر و تدبر در ذات خدا بدون واسطه شدن افعال مصنوعاتش به جائی نمی رسد و حاصلی تدارد چنان که از ابی جعفر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: ( کلما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم) (12)
و شاید فرموده او (علیه السلام): ( میزتموه باوهامکم) اشاره به این است که شدت وجود خداوند تعالی و عظمت و احاطه او به همه موجودات عقل را از احاطه کردن به شانی از شئون الهی دور می سازد تا چه رسد به مهم و رسیدن به کنه ذات او عزوجل ممکن نیست و هر چه تصور شود به توهم بلکه به تعقل و تفکر به دقیق ترین معنایش. یعنی در لطیف ترین آن پس آن مخلوق است مثل خودتان یعنی آن شانی است از شئون خودتان و شما همه شانی از شئون خدای تعالی هستید و فرموده او (علیه السلام):          ( مردود الیکم) یعنی آن مخلوق خود شما است زیرا به تعقل عقل شما و تصور آن موجود شده است.
و خلاصه اگر بخواهی داخل در متفکرین ومتدبرینی که در بیشتر مواضع قرآن عزیز و سنت مطهره بر آنها ثنا گفته اند در آئی و به مقام عارفین و مقربین برسی با نفس پاکیزه و قلب فارغ در مصنوعات پروردگار سبحان تفکر و تدبر نما و باید نظر تو به آنها از جهت این که آنها صنع خدای تعالی هستند باشد نه از حیث خود آنها چون نظر به سوی آنها از جهت خود آنها حجاب و حائل است بین عبد و مولا بلکه باید گفت جز تعین و تشخص موجودات حجابی بین بنده و خداوند نیست چنان که بر صاحبان بصیرت مخفی نیست و شاید اشاره بهمین کرده است کسیکه گفته است. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
و اما آنچه به بندۀ خدا تعلق دارد یا محبوب است نزد پروردگار یا مبغوض و با یک مثال برای شما روشن می شود که معنی فکر منحصر بهمین اقسام است و آن مثالی است که غزالی در احیاء العلوم در باب تفکر افاده کرده است. آنجا که گفته است: ( حال سیر کننده گان به سوی خدای تعالی و مشتاقین به لقاء او مانند حال عشاق است. بنا بر این عاشق دلباخته را به عنوان مثال انتخاب می کنیم.
و می گوئیم : عاشق بی دل به سبب عشقی که دارد یا به معشوق خود فکر می کند یا به خود و اگر در معشوقش تفکر کند یا در جمال و حسن صورت ذاتی او تفکر می کند تا اینکه به فکر و مشاهدۀ در آن متلذذ شود.
و یا در افعال نیکی که دلالت بر اخلاق و صفات او دارد فکر می نماید که لذتش از او دو چندان گردد و محبتش را تقویت نماید.
و اگر در نفس خود تفکر کند ، فکر او در صفات و عیوبی است که او را از چشم محبوب می اندازد تا این که خود را از آنها منزه کند.
یا در صفاتی فکر میکند که بوسیلۀ آنها مقرب به او می گردد و محبوب او می شود تا اینکه خود را متصف به آنها سازد و اگر در چیزی خارج ازاین اقسام فکر کند او از حد عشق خارج است و در عشق او نقصانی هست زیرا عشق تام و کامل آن است که عاشق را غرق در آن می سازد و قلب او را فرا می گیرد حتی جائی برای غیر معشوق باز نمی گذارد.
پس عاشق خدای تعالی سزاوار است چنین باشد و نظر و فکرش از محبوبش تجاوز نکند و اگر تفکرش در این اقسام چهارگانه محدود گردد ابداً از مقتضای محبت خارج نمی شود ) پایان کلام او. و به جان خود سوگند که کلامی است متین.
مولف: در محل خود مقرر است که وصول به معرفت خدای تعالی و لقاء او سبحانه برای هیچ کس میسر نمی شود مگر به مراقبت احوال خود و تطبیق جمیع حرکات و سکنات انسان با قوانین شرعیه. زیرا آن قوانین میزان معیار به این تعدیل و عدم انحراف او از راه راست است.
پس سزاوار است که انسان در کیفیت تصحیح عبادات و اجزاء آنها و شرائط و موانع آنجا فکر کند که چه عملی نزد پروردگار تعالی محبوب است تا انجام دهد و چه عملی نزد او سبحانه مبغوض است تا ترک نماید و در شرایط قبول عباداتش و موانع قبول آنها فکر کند و در اغراض و نیز امیال نفسانیش فکر نماید اگر موافق قوانین شرعیه هستند آنها را ارضاء کند برای اینکه مطلوب شارع است نه برای این که مثل میل نفس او است و اشاره به همین کرده است کسی که گفته است:
گر نماز و روزه می فرمایدت                                نفس اماره است فکری بایدت.
و اگر موافق شرع نباشد باید آنها را ترک نماید و در نیت و عباداتش تفکرکند و حالش را بیازماید که آیا آنها را با خلوص نیت انجام می دهد یا نه چون اصل در عبادت اخلاص است و نیز در موانع قبول عباداتش تفکر کند و با تخلیه نفس از صفات ذمیمه عباداتش را تا درجه قبول بالا برد زیرا صفات ذمیمه مانع برای قبول آنها است. چون اخبار مستفیضه متفرقه ای در ابواب اخلاق وارد شده. مبنی بر این که صفات مذمومه مانع از صعود عبادات و رسیدن آنها به مرتبۀ قبول می شوند، فتدبر.
و هم چنین در اتصاف نفس و آراستن آن به صفت تقوی کوشش کند زیرا عمل بدون تقوی به درجۀ قبول نمی رسد. چنان که خدای تعالی فرموده است: ( انما یتقبل الله من المتقین) (13) از خدای تعالی می خواهم که ما را در زمره متقین داخل کند به حق محمد و آله الطاهرین (صلوات الله علیهم اجمعین).

 

........................................
(1)- سوره 3 آیه 188 – کشانی که در حال ایستاده و نشسته و خوابیده به یاد خدا هستند و در خلقت آسمان و زمین فکر می کنند که پروردگارا اینها  را بیهوده خلق ننموده ای(ه)
(2)- یک ساعت فکر نودن بهتر است از به پا ایستادن یک شب در عبادت.(ه)
(3)-  به خرابه ها و خانه ها مرور کند و بگوید کجا رفتند ساکنان شما ، کجا رفتند آنها که این خانه ها را بنا نمودند چه شده است که صدائی از آنها نیست.(ه)
(4)- عبادت زیادتی نماز و روزه نیست بلکه عبادت تفکر در صنایع و بدایع خدای تعالی است. (ه)
(5)- هر چیزی به ضدش شناخته می شود.(ه)
(6)- در نعمات خدا فکر کنید و در ذات خدای تعالی فکر ننمائید.(ه)
(7)- احتمال دادن درباره خدا برای فکر و محدود کردن خدا برای وهم و تصور نمودن خدا برای ذهن حرام شده است.(ه)
(8)- سوره 31 آیه 260- اگر درختان روی زمین قلم و دریاها مرکب و هفت دریای دیگر کمک شود و کلمات مقدورات و معلومات خدا را بنویسند آن قلم ها و دریاها تمام شود و کلمات خدا تمام نگردد و خدا غالب و مقتدر و درست کار است. (ه)
(9)- سوره 18 آیه 109- ای محمد (صلی الله علیه و آله) بگو اگر دریاها مرکب شود ، برای نوشتن سخنان و معلومات پروردگارم  البته دریاها تمام شود قبل از آن که نوشتن کلمات و مقدورات پروردگارم به اتمام رسد.(ه)
(10)- سوره 2 آیه 109 – هر کجا رو نمائید همان جا وجه خدا است.(ه)
(11)- به خود توجه داشتیم سپس از خود فانی شدیم پس بدون خودیت باقی ماندیم.(ه)
(12)- هر چه شما بوهم خودتان دردقیق ترین معانی تشخیص دهید پس آن مثل شما مخلوق و رجوعش به خود شما است. (ه)
(13)- سوره 5 آیه 30-  همانا که خدا اعمال پرهیزکاران را می پذیرد.(ه)