کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث بیست و ششم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث بیست و ششم
و بالسند المتصل الی الشیخ الاجل محمد بن یعقوب الکلینی (طاب ثراه) عن عده من اصحابه عن احمد بن محمد بن خالد عن ابیه عن عبدالله بن ا لقاسم عن ابی حمزه عن ابی جعفر (علیه السلام).
قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ، یقول الله عزوجل ، و عزتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و نوری و علوی و ارتفاع مکانی ، لا یوثر عبد هواه علی هوای الا شتت علیه امره ، و لبست علیه دنیاه ، و شغلت قلبه بها و لم اوته منها الا ما قدرت له.
و عزتی و جلالی و عظمتی و نوری و علوی و ارتفاع مکانی ، لا یوثر عبد هوای علی هواه ، الا استحفظته ملائکتی ، و کفلت السموات و الارضین رزقه و کنت له من وراء تجاره کل تاجر و اتته الدنیا و هی راغمه.
ترجمه:
به سند متصل به شیخ اجل محمد بن یعقوب کلینی (طاب ثراه) ار ابی جعفر حضرت باقر (علیه السلام) روایت می کنم  که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به عزت و جلال و عظمت و کبریائی و نور و علو ارتفاع منزلت خودم سوگند یاد می کنم که هیچ بنده ای دلخواه خود را بر خواسته من بر نگزیند مگر آن که کارش را پریشان کنم و دنیایش را در هم ریزم و دلش را به آن مشغول سازم و از دنیا آنچه را برایش مقدور کرده ام به او ندهم. و سوگند  به عزت و جلال و عظمت  و نور و برتری و ارتفاع مکانم که هیچ بنده ای خواسته مرا بر دلخواه خودش بر نمی گزیند مگر آن که فرشتگانم را نگهبان او گمارم و آسمان و زمین را متکفل رزق او گردانم و برای او بالاتر از تجارت هر تاجری هستم و دنیا به  او رو کند در حالی که او بی میل است.
«بیان»
هشدار! که مخالفت هوای نفس از چیزهائی است که کلام عقلاء در حسن او متفق است و کتاب کریم دربارع فضیلت و بزرگی اجری که بر آن مترتب است گواهی می دهد به فرموده اش: ( و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی ) (1)
و اخبار بسیاری در فضیلت آن به مضمون همین خبر که در صدد شرح آن هستیم وارد شده است.
یکی از آنها آن است که کلینی در کافی به اسناد خود از ابی جعفر (علیه السلام) روایت کرده که فرموده اند: خدای عزوجل فرموده است: ( و عزتی و جلالی و عظمتی و بهائی و علو ارتفاعی لا یوثر عبد مومن هوای علی هو ادفی شیء من امر الدنیا الا جعلت غناه ،فی نفسه و همته فی آخرته و ضمنت السموات و الارض رزقه و کنت له من وراء کل تاجر) (2)
و بر قبح متابعت نفس و حرمت پیروی از تمایلات آن آیات کثیره و اخبار بسیار دلالت می کند.
اما آیات فرموده خدای عزوجل در حال خطاب به داوود (علی نبینا و آله علیه السلام) : ( و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید) (3)
و اما اخبار مستفیضه ، کلینی به اسناد خود در کافی از قول یحیی بن عقیل روایت می کند : که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: ( انما (انی خ ل) اخاف علیکم اثنتین ، اتباع الهوی و طول الامل ، اما اتباع الهوی فانه یصد عن الحق ، و اما طول الامل فینسی (فانه ینسی خ ل) الاخره) (4) الی غیر ذلک از اخبار کثیره ای که گویای آن است که طول آرزو و پیروی از هوای نفس و متابعت شهوات راه حق را مسدود می کند.
فرمایش او (علیه السلام): ( و عزتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و نوری و علوی و ارتفاع مکانی) ایراد قسم اینجا برای تاکید مضمون جمله و اهمیت آن است.
علامه مجلسی (طاب ثراه) بیان معنی الفاظ این حدیث را تکفل نموده به طوری که زائد بر آن ممکن نیست بهتر است در اینجا همان کلام او را ایراد نمایم.
در کتاب بحار الانوار (قدس سره) فرموده است: ( خدای سبحان برای تاکید تحقیق مضمون خطاب و تثبیت آن در قلوب شنوندگان قسم یاد نموده اولا به عزتش، و عزت عبارت است از قوت و غلبه و خلاف ذلت و بی مثل و مانندی.
ثانیاً: به جلالش و آن تنزه از نقائص یا از وصول عقول خلق است به او و نیز قدرت آن چنانی است که قدرت هر صاحب قدرتی در مقابل آن ناچیز است.
و ثالثاً: به عظمت خود و آن راجع به عظمت شان و قدرت او است آن چنان قدرتی که هر شانی در مقابل عظمت آن ناچیز و کوچکتر از آن است که به کنه ذاتش برسد.
و رابعاً: به کبریائیش و آن مقهور و منقاد بودن جمیع خلائق است در مقابل اراده او.
و خامساً: به نورش و آن هدایتی است که به آن اهل آسمان و زمین به سوی و به مصالح خویش هدایت می یابند چنان که به نور ظاهر و به مطلوب خویش هدایت می شوند.
و سادساً: به علو مقامش یعنی او بالاتر و رفیع تر از آن است که عقول و افهام به او برسند.
یا او فوق ممکنات است چون علت آنها است.
یا بزرگتر از آن است که متصف به صفات مخلوقاتش باشد.
و سابعاً: به ارتفاع مکانش یعنی بالاتر از آن است که واصفین بتوانند او را وصف نمایند یا نعت ناعتین به او برسد و مثل این که برخی از عبارات تاکید بعض دیگر است). انتهای مقصود از کلام او زیاد باد علو مقام او.
فرمایش او (علیه السلام): ( لا یوثر عبد هواه علی هوای) (الهوی) مصدر است از هوی یهوی مانند رضی یرضی به معنای میل و محنت و گاهی هم مرود محبت را به این معنا می نامند. خواه پسندیده باشد یا ناپسند.
ولی غالباً بر امر ناپسند اطلاق می شود . بنابراین معنای جمله چنین می شود. هیچ بنده ای مورد علاقه و محبتش را بر آنچه مورد توجه و محبت من است و به آن امرنموده ام بر نمی گزیند( الا شتُّت علیه امره) کلمه (شتت) ممکن است ثلاثی مجرد قرائت شود. و ممکن است از باب تفعیل خوانده شود . و در هر دو حال لفظ متکلم است و حاصل معنایش یکی است و بنابر آنچه از فیروز آبادی حکایت شده او گفته است: (شت یشت شتاً و شتاتاً و شتیاً به معنای فرق  و افترق است مانند انشت و تشتت و شتته الله و اشته).
علامه مجلسی (قدس سره) گفته است: تشتیت امر یا کنایه از تحیر در امر دین است زیرا کسانی که از تمایلات باطله پیروی می نمایند در راه ضلالت و گمراهی سرگردان و متحیرند.
یا کنایه از عدم انتظام امور دنیا ا ست. چون آنان که تابع شهواتند عاقبت را نمی نگرند و امور معاش بر آنها مختل می گردد و خداوند برکت را از آنچه در دست آنها است سلب می کند.
و یا اعم از هر دو آن ها. و بنابر احتمال دوم ، عبارت بعد ( و لبست علیه دنیاه) تاکید است. و بنابر سوم تخصیص بعد از تعمیم است ، ( و لبست علیه دنیاه) یعنی دنیای او را خلط میکنم یا دنیای او را مشکل و راه نجات او را تنگ می نمایم.
در مصباح گفته است : ( لبست الامر لبساً از باب ضرب است به معنی خلطته.
و در قرآن : « و للبسنا علیهم ما یلبسون» (5) تشدید مبالغه است تا اینکه (قدس سره) گفته است و راغب گفته اصل ( اللبس ستر الشیء) است و این در معانی گفته می شود و گفته می شود : ( لبست علیه امره) وو خدای تعالی فرموده است: ( و للبسنا علیهم ما یلبسون).
و « و لا تلبسوا الحق بالباطل» (6)
و « و لم تلبسوا الحق بالباطل» (7)
و « الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلمهم » (8)
و در امری که گفته می شود (لبسته) یعنی پوشیده شده است به او.
و ( و لا بست فلاناً) یعنی پریشان و سردر گم است ( و شغلت قلبه بها) یعنی او دائماً به فکر آن است و چنین حالتی او را از آخرت و تحصیل امر آن غافل می سازد و به آرزوی دنیوی خود هم نمی رسد. پس در دنیا و آخرت زیان کار است. و این خسرانی است ظاهر). انتهای کلام او ، بلند باد مقامش.
مولف: شاید مقصود از تشتیت امر او چیزی است که اعم از امور دنیا و آخرت و غیر آنها است. از قبیل امور نفسانیه، یعنی کسی که پیرو هوای نفسش بود ، مثل این است که خود را هلاک کرده باشد و قوایش را فاسد نموده باشد ، پس چنین کسی در امر دینش متحیر و مر معاش و معادش مختل خواهد بود.
و راز این مطلب آن است که انسان دارای قوای بسیاری است و برای هر یک از آنها شعب زیاد و راههای مختلفی می باشد و کسی که متابعت هوای نفس را نمود ، و نفسش را مطیع میل کامل خود گردانید در هر آنی نفسش به چیزی که مورد تمایل یکی از قوایش می باشد میل می کند، پس زبانش می خواهد آنچه به ذهن خطور می کند بگوید و چشمش می خواهد به هر چه لذت می برد خواه حرام باشد و خواه حلال نظر کند. و هم چنین دست و پا و گوش و سایر اعضاء بدنش هر یک از آنها به طرف آنچه که از آن لذت می برد حرکت می کنند ، و اگر  برای او مانعی از عقل و شرع نبود که جلوگیر او باشد هر یک از آنها در تمایلات خویش افراط می ورزند و قوای او پراکنده (متشتت) می شوند. و اعمالش متفرق و نا منظم می گردد و در جمیع امور از دنیویه و  اخرویه اشتباه می کند ، و چون غرایزش متفرق است به علت پراکندگی غرایز خویش ضعیف الاثر ، خامد النفس می ماند ، و چون غرایزش متفرق است وزن و ارزشی برای اعمالش نیست و اثری از او باقی نمی ماند و اعمالش هباءً منثورا می گردد. 
و شاید اشاره به همین مطلب است فرموده خدای تعالی در بیان حال مجرمین  کفار در سوره فرقان ( و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثوراً) (9)
چون کفار غرایز خود را تحت اطاعت امر واحد الهی قرار نداده بودند.
و اما کسی که حافظ نفس خویش و مطیع امر مولایش باشد نفس و غرایز خود را حفظ نموده و بالنتیجه قوی النفس و شدید الاثر می گردد زیرا اگر قوای نفس تحت اطاعت یک امر اجتماع نمودند نفس قوت پیدا می کند و بوسیلۀ اجتماع آنها صاحب علم و قدرت و شوکت می گردد.
و افعال و اعمال عجیب و غریب از او ظهور و بروز می کند. و صانع صنایع ظریفه می شود. چنان که به تجربه رسیده است اشخاصی که با تمام قوی همّ خود را متوجه امری می سازند و از تفرق حواس و غرایزشان جلوگیری می کنند به انجام کارهائی توفیق می یابند که از عهده امثال آنها خارج است و گاهی می شود که بشکفته گی استعداداتی می رسند که قبلاً چنین استعداد را در خود سراغ نداشتند و بالجمله اگر قوای انسان تحت توجه یک امر و یک مقصد اجتماع نمایند. تدریجاً نفسش قوی می شود تا جائی که چنین نیروئی در امثال او یافت نمی شود و به مطلوب خویش خواهد رسید. پس اگر حال مخترعین بدایع چنین باشد حال افرادی که توجه به خدای تعالی دارند و قوای خود را تحت اوامر و نواهی او سبحانه قرار می دهند چگونه خواهد بود.
حاصل آن که کسی که نفسش مطیع امر و نهی خدای سبحان است به طور حتم غرایزش از تشتت و اختلاط محفوظ خواهند شد، و از اجتماع آنها قوی النفس گردیده اعمالش صاحب آثار می شود و در این حال است که دعای او رد نمی شود  و خواسته اش ناامیدی ندارد و شاید رمز فرموده خدای تعالی ( و استعینوا بالصبر و الصلوه) همین باشد ، یعنی در تقویت نفس از اینها استعانت بجوئید و از طریق طاعت نفس خود را تا منتهای کمال به سوی خدا بالا برید.
توهم نشود بنا بر آن چه گفتیم لازم است وجوب نماز و روزه مقدمی و تبعی باشد که این توهم حتماً باطل است زیرا وجوب نماز وجوبی است اصلی و مطلوبی است بالذات ، نه بالغیر.
زیرا جواب  و دفع این توهم به این که نماز و هم چنین سائر عبادات ممکن است دو جهت داشته باشند یکی جهت بندگی خدا که از این جهت مطلوب لذاته است و دوم وسیله بودن برای رسیدن به غیر که از این جهت مطلوب لغیره است نه لذاته و محذوری هم در آن نیست و همچنین است سایر عبادات و از نظائر آنها ، غسل و وضوء است چون آن ها با آن که عبادت و مطلوب لذاته هستند مقدمه برای عبادت دیگرند چنان که در محل خود ثابت است.
و بالجمله پوشیده نیست که آن چه ما در معنای فرموده خدای تعالی: ( الا شتت علیه امره) گفتیم احتمال چهارم می شود. 
گمان نرود مرجع این احتمال همان احتمال سوم است که از محقق مجلسی (قدس سره) نقل نمودیم ،زیرا حاصل و بیان او از (تشتیت امر) کنایه از تحیر در امر دین انسان. یا عدم انتظام امور دنیای او یا اعم از آنها است.
و اگر کسی بگوید شاید مراد از (تشتیت امر) اعم از امور دمیا و آخرت و غیر اینها از امور نفسانیه و تضعیف نفس و تشتیت قوی و اهلاک آن است راجع به قول علامۀ مجلسی (قدس سره) یا اعم از آن است و احتمال چهارم نیست مندفع است به این که تشتیت قوی و تضعیف نفس و اهلاک آن چنان که واضح است امری است وراء تحیر در امر دین و اختلال امور معاش یا اعم از آنها پس این احتمال چهارم ، اعم از تمام احتمالات سه گانه ای است که (قدس سره) احتمال داده نیک بیندیش.
و از جمیع آنها برای عاقل عارف ظاهر می شود کسی که نفس خود را با جمیع قوایش تحت اطاعت خدای سبحان قرار داد چون تحت ارادۀ واحدۀ الهیه است تمام امورش منظم و منضبط می گردد و به وسیله این اجتماع نفسش قوی شده و قوای آن از تشتیت و پراکندگی محفوظ می ماند به خلاف کسی که نفس خود را مطیع هوس ها و تمایلات غرایز آن قرار دهد که به علت متفرق بودن غرایزش امرش پریشان و مختلط می گردد و به همین جهت نفسش ضعیف و ضعفش سبب سوء تدبیر در انضباط امر معاش می گردد. و چنین کسی به علت نداشتن بصیرت باطنیه که موجب عدم ادراک مصالح دین و حکمت است در امر دینش متحیر می شود نیک بیندیش زیرا مطلب دقیق و سزاوار دقت است.
و شاید قول معصوم (علیه السلام) : ( من اصبح و همومه هم واحد وقاه الله الهموم کلها) یعنی کسی که نظرش را در ملاحظه انوار جلال و اوصاف جمال و کبریائی خدای تعالی منحصر کند و همت بر انجام آن چه خدای تعالی امر و نهی فرموده بگماره خدای سبحان امورش را اصلاح کند ، اشاره به همین بیان ما باشد.
فرمایش خدای تعالی : ( و کنت له من وراء تجاره کل تاجر) علامه مجلسی (قدس سره) گفته است: گفتیم که در اینجا چند احتمال است:
اول اینکه معنای ( کنت وراء تجاره التاجرین) تجار را به طرف او جلب می کنم و به سوی او می کشانم و قلوب آنها را مسخر او می گردانم و ایشان را وادار می کنم که قسطی از نفع تجارتشان را برای او معین کنند.
دوم: این که عوض هر تاجری که برای خود تجارت می کند من برای او تجارت می کنم.
سوم: این که به جای منافع زایله فانیه ای که برای تجار در تجارتشان حاصل می شود من قرب و محبت خودم را برای او تجارت می کنم و به عبارت دیگر به جای آن چه تجار از منافع دنیویه قصد می کنند: ( فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین) (10) تجارت او معنویه است و مقصود او منم.
چهارم: اینکه هم خودم با او هستم و هم منافع تاجرین را به سوی او می کشانم بنا بر این دنیا و آخرت برای او جمع می شود و این است تجارت نفع دهنده.
فرمایش خدای تعالی : ( و آتته الدنیا و هی راغمه) یعنی دنیا برای او ذلیل و منقاد است و حصولش بدون مشقت و ذلت میسر است.
یا این که دنیا به او تمایل دارد ولی او به علت زهدی که دارد برای دنیا ارزشی قائل نیست.
یااین که دنیا به او بی میل است به این معنی که به دست آوردن آن از او بعید است چون بستگی به اسباب ظاهره دارد و او به اسباب ظاهره توسل نمی جوید. و این معنائی است لطیف اگر چه بعید به نظر می رسد. انتهای کلام او ، بلند باد مقامش.
مولف: در این جا احتمال پنجمی به نظر می رسد و آن ، آن است که به جهت برگزیدن او میل من را بر میل خودش من با او هستم پس تجارت او فوق تجارت هر تاجری است. و این تعبیر برای بیان  علو مقام بنده ای است که رضای خدای تعالی را بر تمایل نفسانی خود بر می گزیند و اراده خداوند سبحانه بر اراده او استیلا دارد ، زیرا کسی که هوای نفسش را تابع امر حق تعالی قرار می دهد در پناه خدای سبحان است و خدا با او و یاور او می باشد و او را کفایت می کند چنان که فرموده است: ( و من یتوکل علی الله فهو حسبه) (11) پس مثل این که خدای تعالی گفته است کسی که به برگزیدن میل من بر میل خودش رضایت مرا فراهم سازد من برای او هستم  و کسی که من برای او و با او باشم برای او ربحی است فوق ربح تجارت هر تاجری زیرا او اراده و فعلش را در اراده و فعل حق تعالی فانی نموده و به بقاء خدای سبحان بقاء یافته است ، و آن چه او اراده کرده است انجام می دهد پس فعل او ، فعل خدای سبحان است و اراده او اراده پروردگارش می باشد چنان که در سوره دهر فرموده است: ( و ما تشاؤن الا ان یشاءالله) (12) و چنین بنده ای متخلق به اخلاق الله تعالی شده است و فعلش را مستغرق در فعل خدای تعالی و قدرتش را مستغرق در قدرت او می بیند.
به عبارت واضح تر ، کسی که رضای خدا را به برگزیدن میل او سبحانه بر هوای نفسش کسب نمود و اراده و خواهش های نفسانی خود را در اراده و رضای خدا مضمحل کرد مثل کسی است که چیزی را به چیزی خریده باشد پس رضای خدای تعالی رضای او و اراده او سبحانه اراده او می شود.
و مثل این که خدای تعالی فرموده است : کسی که خواست مرا بر خواسته خودش ترجیح دهد البته مرا کسب نموده و من با اویم، و او رضا و ارادۀ مرا در امورش تجارت او فوق تجارت خواهد بود و در این حال چون او وجود و اراده خود را در وجود و ارادۀ من مضمحل ساخته است در جمیع امور من متصرف هستم نیک بیندیش.
و دلیل بر صحت این بیانات فرموده خدای تعالی است در حدیث قدسی: ( و ما یتقرب الی عبدی بشیء احب مما افترضت علیه و انه یتقرب الی بالنوافل حتی احبه ، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به) که البته شرحش به اندازه کافی در شرح حدیث چهاردهم گذشت اگر مایل باشید به آن جا رجوع کنید  و در آن تدبر نمائید زیرا مطلب دقیق و سزاوار تدبر است. و الله اعلم به حقایق الامور.
اگر گفته شود این احتمال مرجعش احتمال سوم یا چهارم از کلام علامه مجلسی (طاب ثراه) است نه این که احتمال پنجمی باشد.
جواب می گوئیم : چگونه احتمال پنجم نیست در حالی که فرق بین آنها واضح است و پوشیده نیست زیرا او (قدس سره) قول خدای تعالی: ( و کنت من وراء تجارت کل تاجر) را در احتمال سوم بر تجارت قرب و حب خدای تعالی عوض برگزیدن عبد ، خواسته او سبحانه را بر هوای نفسش حمل نمود و در احتمال چهارم حمل آن بر این است که خدای تعالی بعد از کشیدن ارباح تجارت تاجرین را به سوی او برای او دنیا و آخرت را جمع نموده است.
بنا بر این فرق بین این دو احتمال و احتمال پنجم ظاهر است زیرا ما آن را بر تجارت و کسب کردن عبد قرب و رضای خدای تعالی حمل نمودیم ، علاوه بر این که او (قدس سره) به خلاف احتمال پنجم قرب و حب خدای سبحان را عوض برگزیدن او خواست خدا را بر هوای نفسش قرار دادیم بیندیش زیرا خالی از دقت نیست.
تذکری که موجب بصیرت است.
هشدار که همه چیزهائی که مورد تمایل نفس است مذموم و همه آنهائی که مورد تنفر او است ممدوح نیست.
بلکه مناط چیزی است که مقصد نهائی تمایلات نفسانی است یعنی اگر مقصد و خواهش نهائی و محرک آن اعمال و دواعی فقط التذاذ نفس بوده و اطاعت امر خدای تعالی و رضایت او مقصود نباشد.
اگر چه مباح هم فرض شود که ذاتاً عقاب بر آن مترتب نیست مع ذلک این فعل به دو جهت مذموم است:
اول : اینکه متابعت نفس در مشتهیات قوای حیوانیه بالاخره به ارتکاب محرمات و محظورات شرعیه منجر می شود ، زیرا کسی که بگرد آتش می گردد ، بعید نیست که در آن واقع شود.
دوم: این که باعث دوری عبد از حق تعالی می گردد ، زیرا انسان به واسطۀ اعمالش به غایت آن چه مورد تمایل او است واصل می شود پس اگر غایت آن چه اراده نموده التذاذ نفس است به او عطا می شود و برای او در آخرت نصیبی نیست.
و اگر نهایت مطلوب او حق تعالی و شئونات او است لا محال به آن خواهد رسید زیرا: ( من زاد الآخره و سعی لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکوراً) (13 ( ولکل امرء ما نوی) (14)
 و اما اگر غایت آنچه هوای نفس است تحصیل رضای خدای سبحان باشد به کسب کردن معرفت خدا و به اطاعت نمودن او سبحانه ممدوح است اگر چه انسان از آن لذت برد ، مانند کسی که می خورد و می آشامد و مقصودش از آنها تحصیل قوه عبادت و قباء حیات برای تحصیل معرفت به او سبحانه و کسب محبت و انس به جوار رحمت او است. پس برای او لذت نفسانیه قهراً و تبعاً حاصل میشود. و لکن مقصود او غیر آن است بلکه بسا می شود که لذت بعض نفوس منحصر در تحصیل رضای خدای سبحان است به طوری که برای غیر آن از امور دنیویه مطلوبه مانند عزت و جاه و غیر اینها چنین لذتی احساس نمی کنند.
و  علماء از علم خویش وعرفاء از معرفت خدا و عباد از عبادتشان و زهاد از زهدشان لذت می برند به اندازه ای که پادشاهان از سلطنت خویش چنین لذتی درک نمی کنند. و از بعض علماء حکایت شده ، زمانی که مسئلۀ علمیه مشکله را مطالعه می نمود و مطلب را درک می کرد می فهمید از لذتی که می برد می گفت: ( این الملوک و این ابناء الملوک) (15)
و لکن سزاوار است که آنان مراقب احوال خود باشند و خویشتن را بدان چه در محل خود مقرر است امتحان نمایند که این مطلب از تخیلات نفسانیه و خدعه های شیطانیه نباشد ، زیرا بسیار اوقات امر مشتبه می شود و انسان تصور می کند غایت و مقصود فعل فلانی و عمل کذائی رضایت خدای تعالی است با این که در واقع چنین نیست مگر تسویلات نفسانیه و خدعه های شیطانیه ، اعاذنا الله تعالی من ذلک به لطفه وجوده.
...........................................
(1)- سوره 79 آیه 40- کسی که بیم داشت از مقام پروردگارش و از هوای نفس خویش جلوگیری نمود جایگاه او بهشت است. (ه)
(2)- به عزت و جلال و عظمت و بهاء و علو و ارتفاع خودم که هیچ بنده مومنی نیست که میل مرا در امر دنیا بر میل خود ترجیح دهد جز آن که بی نیازی او را در نفس خودش قرار می دهم و هم او را متوجه آخرتش می گردانم و آسمان و زمین را ضامن رزقش می سازم و برای او بالاتر از هر تاجری هستم.(ه)
(3)- سوره 37 آیه 5 – پیروی از هوای نفس مکن که از راه خدا گمراه می شوی و کسانی که از راه خدا گمراه شوند برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود. (ه)
(4)-  بر شما از دو چیز خائفم : پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی زیرا پیروی از خواسته های نفس راه حق را مسدود می کند و آرزوهای دراز آخرت را از یاد می برد. (ه)
(5)- سوره 6 آیه 9 – البته پوشانده بودیم بر آنها آنچه اکنون پوشیده است. (ه)
(6)- سوره 2 آیه 39 – حق را به باطل می پوشانید.(ه)
(7)- سوره 3 آیه 70- برای چه حق را به باطل می پوشانید.(ه)
(8)- سوره 6 آیه 81 – کسانی که ایمان می آورند و ایمانشان را به ظلم نمی پوشانند. (ه)
(9)- سوره 25 آیه 25 – و متوجه شدیم به اعمالی که انجام داده بودند پس آنها را ذره پراکنده در هوا قرار دادیم. (ه)
(10)- سوره 2 آیه 15 – تجارت آنها سودی ندارد و راه را نیافته اند. (ه)
(11)- سوره 6 آیه 3 – کسی که به خدا توکل کند برای او کافی است.(ه)
(12)- سوره 76 آیه 40 – نمی خواهند مگر خواست خدا را. (ه)
(13)- سوره 7 آیه 20 – افراد مومنی که طالب آخرتند و نهایت کوشش را می نمایند کوشش آنها پذیرفته است.(ه)
(14)- هر کسی هر چه نیت دارد به دست می آورد.
(15)- پادشاهان و فرزندانشان کجا می توانند چنین لذتی داشته باشند.(ه)