کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
سوره البقرة : آيات 4 تا 5 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

[سوره البقرة (2): آيات 4 تا 5]
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

ترجمه:

متقين اشخاصى ميباشند كه ايمان ميآورند بآنچه فرود آمده بسوى تو و آنچه فرود آمده براى پيمبران پيش از تو و نيز متقين بآخرت يقين دارند و چنين اشخاص با تقوى كه متصف باين صفات ميباشند

اينها در راه هدايتند از جانب پروردگارشان و آنها رستگارند.

 (توضيح آيات)

در تفسير قمى گفته مقصود از آنچه بپيغمبر اكرم نازل گرديده قرآن است و بآنچه بپيغمبران سلف نازل گرديده باقى كتب آسمانى مثل تورات و انجيل و غير آنها است.

لكن ظاهر از «ماء» موصوله تعميم بر مى‏آيد كه شامل قرآن و غير آن ميشود يعنى اشخاص با تقوى كسانى ميباشند كه ايمان دارند به آنچه از جانب حق تعالى بپيمبران نازل گرديده، قرآن باشد و غير آن.

شايد تخصيص مؤمنين به اينكه آنها ايمان دارند بنزول قرآن و باقى كتب آسمانى علاوه بر ايمان بخدا و رسول و كتب آنها و از اوصاف متقين بشمار آورده براى اين است كه آنها ايمان دارند كه قرآن كلام خداست و از سماء قدرت خداوندى بارض قلب مبارك رسول اكرم فرود آمده وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏ «1» سوره نجم آيه 4.

و كلام و گفتگوى در كيفيت انزال و چگونگى نزول وحى و فرود.

__________________________________________________

 (1) يعنى پيغمبر اكرم (ص) از روى هواى نفسانى چيزى نگفته بلكه آنچه فرموده وحى است و از جانب حق تعالى فرود آمده.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 109

آمدن آيات قرآنى بسيار است متأسفانه اينجا جاى بحث تمام گفتار آنها نيست اجمالا گوئيم.

 (در چگونگى نزول آيات قرآن بر رسول اكرم)

بعضى از مفسّرين و متكلّمين چنين اظهار مينمايند كه جبرئيل در آسمان كلام خدا را مى‏شنيد و بر پيغمبر (ص) نازل مينمود و براى رفع اعتراض كه جبرئيل چگونه كلام خدا را ميشنيد در صورتى كه كلام حق تعالى از جنس حروف و كلمات نيست گفته‏اند خداوند كلمات و حروف را در زبان جبرئيل امين خلق نمود.

و قول ديگر اين است كه گويند خداوند قرآن را قبلا در لوح محفوظ خلق نموده بود و جبرئيل در آنجا قرائت كرده و بر پيغمبر (ص) نازل نمود.

بعضى حكماء گويند چون ملائكه طبقات و مراتبى دارند بعضى جسمانى و بعضى روحانى بعضى ملائكه علوى و بعضى سفلى كه از ملائكه علوى تعبير بعقول و نفوس مجرده مينمايند و از ملائكه سفلى تعبير بطبايع و قواى منطبعه ميكنند.

و گويند از جمله ملائكه علوى روح القدس است كه حامل وحى است باذن اللَّه و او را عقل فعّال نامند و گويند كلام خداوند از قبيل اصوات و حروف و عوارض نيست بلكه بازگشت كلام او بقدرت و قادريّت او است و در هر عالمى از عوالم آثار قدرت او طورى ظهور و بروز مينمايد.

و جماعت ديگر از حكماء گويند وحى تلاقى روحانى است، يعنى روح رسول مرتبط و متّصل ميگردد بمبادى عاليه كليّه و عقول كليّه و بآن ملكى كه حامل وحى است و از آنجا معانى فرود ميآيد بقلب رسول، اين است كه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 110

 نزول روحانى را تشبيه نموده‏اند بنزول حسّى و اينكه گويند قرآن نازل شده مجاز است نه اينكه حقيقة كلمات و حروف بهمين طورى كه ديده ميشود نازل گرديده باشد.

لكن اين عقيده و اين رويّه راجع بآيات قرآن بكلى فاسد و ناتمام است بدو جهت و دو دليل.

يكى آنكه باتفاق مسلمين و بضرورت اسلامى و بطور تواتر ثابت و مبرهن گرديده كه حروف و كلمات و آيات قرآن از طرف حق تعالى بطريق وحى نازل گرديده و كلام خداوند است و مسلمانها منكر آن را كافر ميدانند.

و ديگر گوئيم يكى از جهات اعجاز قرآن همان فصاحت و بلاغتى است كه از خلال الفاظ و آيات قرآن پديدار است و فصاحت و بلاغت كلمات قرآنى بطورى است كه بيان آن از قوه بشرى خارج، و قرآن عبارت از همين كلمات و آيات است نه فقط معانى مندرجه در آن و چون نظم و ترتيب كلمات و حروف قرآن طورى است كه ممكن نيست بشر بتواند مثل آن را بياورد اين است كه در مقام تحدى و اعجاز قرآن فرموده «اگر جن و انس پشت بپشت هم دهند و بيكديگر كمك نمايند نتوانند مثل آن را بياورند و اين كلام در رد كسانى است كه ميگفتند اين آيات را خود پيغمبر (ص) ساختگى كرده و نسبت بخدا ميدهد.

پاسخ كلام آنها فرمود من بشرى هستم مثل شما اگر گوئيد قرآن گفتار من است شما نيز ميتوانيد مثل آن را بگوئيد و البته اگر توانسته بودند با آن عداوت و ضديّتى كه داشتند چندين قرآن مثل اين قرآن مى‏آوردند و اگر آورده بودند منتشر مينمودند و در حفظ آن ميكوشيدند و البته خبرش بما رسيده بود.

پس از آنكه ثابت شد كه قرآن كلام خداوند است كه از مصدر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 111
الوهيّت تنزّل نموده و در قالب الفاظ فرود آمده معلوم ميشود كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بگوش جسمانى استماع قرآن مينموده و بچشم جسمانى رؤيت ملك حامل وحى ميكرده زيرا كه تحقق كلام بگويند و شنونده استوار ميگردد اگر گوينده و شنونده‏اى نباشد كلامى تحقق نپذيرد.

آرى حقيقت قرآن و معانى باطنى آن همان است كه بطريق وحى بتوسط ملك حامل وحى يا بدون واسطه بقلب مبارك رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله الغاء گرديده اين است كه در سوره قدر فرموده إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ «1» و در سوره شعراء آيه 193 نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ «2» از آيه اول چنين بر مى‏آيد كه نزول قرآن بنا بر اينكه مقصود از ضمير انزلناه قرآن باشد بدون توسط ملك بقلب مبارك پيغمبر اكرم (ص) فرود آمده و از آيه دوم اينكه آنچه از جانب حق تعالى وحى ميرسيده بتوسط روح الامين يعنى جبرئيل (ع) بوده.

لكن كلمات و آيات قرآن هر يك در موقعى مناسب بر قواى ظاهريه پيغمبر (ص) نازل ميگرديده و رسول اكرم بهمين چشم سر ملك حامل را مشاهده ميفرموده و بهمين گوش سر استماع كلام اللَّه مينموده لكن طريق استماع و رؤيت آن غير از استماع و رؤيت اشياء ديگر بوده و البته كيفيت نزول آن خارج از فهم ماست.

حكماى الهيين گفته‏اند استماع كلام اللَّه و رؤيت ملك اگر چه بهمين گوش و چشم سر پيغمبر است لكن طريق استماع و رؤيت آن غير از استماع و رؤيت اشياء ديگر است در محسوسات اول شي‏ء مادى از طريق چشم ديده ميشود و از راه كوش كلام شنيده ميشود پس از آن بحس مشترك‏

__________________________________________________

 (1) اول سوره قدر بدرستى كه ما نازل گردانيديم قرآن را در شب قدر.

 (2) روح الامين فرود آمد بقلب تو تا آنكه بوده باشى تو از بيم دهندگان.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 112

كه يكى از قواى مدركه باطنى انسان است ادراك ميگردد پس از آن در قوّه خيال كه خزينه حسّ مشترك است ضبط ميشود.

پس از آن در قوّه متخيّله يا متصرّفه كه آن نيز قوّه سوّمى است از قواى باطنه صورت بندى ميگردد و در آنجا از آنچه بقواى ظاهريه ادراك نموده قضايايى تشكيل ميدهد و از روى آن تشكيلات عمل ميكند پس از آن تمامى قضاياى تشكيل شده را بحضور عقل كه سلطان بدن آدمى است و شرافت انسان بهمان است ارائه ميدهند و معقول و مجرد ميشود و عقل سالم كه مشوب باوهام نباشد تميز ميدهد بين صحيح و فاسد آن و قضايا را طورى ترتيب ميدهد كه نتيجه صحيح توان از آن استخراج نمود.

لكن در مجردات طريق ادراك عكس اين است اول شي‏ء كه مجرد از ماده است بعقل ادراك ميشود و از آنجا تنزل مينمايد بقوه خيال و در قوه متخيله صورت مناسب بخود ميگيرد و از آنجا تنزل مينمايد بحس مشترك كه مدرك محسوسات است و ادراك ميشود پس از آن در چشم همان موجود مجرد از ماده بصورت مادى جزئى مناسب آن حقيقت ديده ميشود و بگوش استماع صوت و كلام ميشود.

پس همان ديدن و شنيدن بچشم و گوش است لكن طريق ادراك آن تفاوت ميكند، اين است كه رسول اكرم (ص) جبرئيل را بصورت (دحيه كلبى) كه عربى جوان و خوش صورتى بوده در موقع وحى مشاهده مينمود و با اين حال غير از رسول اكرم (ص) كسى او را نميديد و كلام وى را كسى ديگر نميشنيد.

و گويند همين است معنى نزول وحى و فرود آمدن كتب سماوى بر پيغمبران (ع) كه پيغمبر (ص) بآن قوه ملكوتى و آن تجرد روحانى خود ارتباط مييابد بعالم مجردات آن وقت هر يك از قوى و مشاعر بسهم خود                     
  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 113

 ادراكى مناسب بخود ميكنند.

وقتى عقل نبى و رسول كه از سنخ مجردات و ذوات نوريه بشمار ميآيد ادراك مجرّدات نوريّه نمود و بكلّى اعراض از مادّيات و توجّه بعالم حقيقت كرد آن وقت قوه خيال و متخيّله آن حقيقت مجرّده را در بهترين صورت تشكيل ميدهند و از آنجا مى‏آيد در «حس مشترك» كه شأن وى ادراك جزئيات طبيعى مادى است آن وقت بصورت شخصى خارجى آن شى‏ء مجرد را جلوه ميدهد و رسول بچشم مى‏بيند ملكى در بهترين صورت كلمات خدايى را بوى مى‏آموزد.

وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ قيامت را آخرت ناميده‏اند بمناسبت آنكه اول نشأ جسمانى بشر عالم دنيا است و عالم قيامت نسبت بانسان آخر بحساب ميآيد، و نيز ابتداء وجود جسمانى وى در نازل‏ترين مراتب خلقت تكون يافته كه از ماده و هيولى عناصر تعبيه شده اين است كه دنيا مأخوذ از دنوّ و پستى است و آخرت آخر مرتبه و آخر درجه كمال بشرى است و آخر درجه صعود روحانى وى بشمار ميرود كه پس آنكه انسان قطع منازل و مراحل نمود از مرتبه روحانيات فرود آمد و در كسوت و لباس ماده در آمد و در عالم طبيعت توطن كرد و با مواد عنصرى آميزش نمود و پس از آن از آنجا نيز سفر كرد و منازلى طى نمود، از مرتبه جمادى بنباتى، از نباتى بحيوانى، از حيوانى بانسانى، و اگر موفق گرديد و موقعيت خود را شناخت در درجات كمال سير مينمايد، از رتبه انسانى صعود مينمايد بمرتبه ملكوتى و از مرتبه ملكوتى بجبروتى تا برسد بآخر مرتبه كمال و مرتبه‏اى كه بشر را ممكن است فوز بآن.

اين است كه قيامت را آخرت نامند زيرا آخر است نسبت بدنيا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 114

 و نسبت بدرجات صعود بشرى كه در آن وقت هر فردى بمنتهى درجه لايق بخود رسيده شقى بمنتهاى شقاوت، سعيد بمنتهى درجه سعادت فائز ميگردد.

و اينكه يقين بآخرت را يكى از اوصاف و علائم تقوى قرار داده در صورتى كه يقين بآخرت يكى از مصاديق ايمان بغيب بشمار ميرود ظاهرا خصوصيّت آن از جهت اهميّت آن است زيرا يقين اخصّ از علم و ايمان و اعتقاد است هر يقينى علم هست لكن هر علمى را يقين نميگويند اعتقاد تقليدى را اگر چه عرفا علم و اعتقاد گويند لكن چون علم اجمالى بدون تحقيق است بلكه غالبا تصورى بيش نيست آن را «علم اليقين» نميگويند بلكه ميتوان گفت ايمانى كه از روى بصيرت و دانستگى نباشد هرگز تصديق كه مناط اعتقاد و ايمانست بدرستى تحقق نپذيرد زيرا چنانچه در عرف ميگويند تصديق بلا تصور محال است كسى كه در معارف مخصوصا در معاد و خصوصيات آن خصوص در قسمت جسمانى آن هيچ تصورى نداشته باشد چگونه ممكن است تصديق جزمى بآن پيدا نمايد.

چنانچه در كتاب معاد و آخرين سير بشر تذكر داديم كسى ميتواند اعتقاد جزمى و ايمان حقيقى بمعاد داشته باشد كه مراتب سير انسان را باندازه‏اى بداند و بدرجات تكامل آن فى الجمله پى ببرد تا آنكه «بعلم اليقين» بداند كه بشر براى بقاء خلق شده نه براى فنا.

و نيز از روى حقيقت و بصيرت بفهمد كه شالوده انسان و حقيقت بشرى تركيب شده از روح و جسم است نه جسم بتنهايى، انسان است و نه روح بدون جسد را توان انسان ناميد، جسد بى‏روح جماد است و جزء جمادات از قبيل سنك و كلوخ محسوب ميگردد و روح بدون جسد را نيز نميتوان حقيقتا انسان ناميد زيرا كه روح بلا جسد داخل در مجردات و از زمره آنها بشمار ميرود شخصيّت و هويّت انسان وقتى بكمال رسد كه در قسمت روحانى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 115

 و جسمانى در هر دو جهت كامل گردد.

كسانى كه معاد را روحانى فقط دانند مثل بعضى از حكماء، يا جسمانى فقط مثل بعضى از متشرّعين و متكلّمين، اينها در اشتباهند و كلام هيچ كدام از آنها صحيح نيست قول حق كه مطابق باشد با منطق و با براهين عقلى و نقلى همان است كه دانشمندان و فضلاى حكماء و متكلمين گفته‏اند كه انسان در روز رستاخيز با روح و بدن وارد محشر ميگردد و بمردن روح و بدن وى معدوم نميگردد تا آنكه شبهه امتناع اعاده معدوم و شبهه آكل و مأكول و غير آن پيش آيد و تفصيل آن در كتاب معاد و آخرين سير بشر تا اندازه‏اى درج شده هر كس خواهد بآن جا رجوع نمايد.

پس از اين بيانات معلوم شد سرّ اينكه يقين بآخرت را از خصوصيّات و متفرّعات تقوى بشمار آورده براى آنست كه تقوى از تأكّد ايمان و از مرتبه «علم اليقين» بلكه از «حق اليقين» پديد ميگردد اين است كه يكى از خصوصيات تقوى را يقين بآخرت محسوب گردانيده.

أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پس از آنكه حق جل و علا پنج صفت از صفات برجسته اهل تقوى را بيان فرمود و متّقين را باين صفات معرّفى نمود در مقام اين بر آمده كه تذكر دهد كه چنين اشخاص هدايت يافته‏اند و سير و روش اينها در طريق مستقيم است و رستگارى و سعادتمندى نصيب آنان گرديده.

براى هدايت كه بمعنى ره نمايى باشد دو معنى شده يكى ارائه طريق و نشان دادن راه و ديگرى ايصال بمطلوب و رسانيدن بآن يعنى گاهى انسان راه بمطلوب خود را گم كرده و از كسى كه عارف براه است جستجو مينمايد و آنكه داناى راه است راهرا نشان ميدهد كه راه مثلا از اين طرف است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 116
برو تا بمطلوب خود برسى.

و گاهى عارف براه، راه گم كرده را ميبرد تا آنكه وى را بمطلوب رساند و شايد هدايتى كه از طريق پروردگار براى متقين است همان ايصال بمطلوب باشد و شايد مقصود اين باشد متقين كه داراى اين اوصاف پنج گانه ميباشند آنها فائز گرديده‏اند و باين صفات و ملكات مستعدّ گرديده‏اند كه خداوند آنها را بمنتهاى كمال برساند و واصل گرداند آنها را برحمت غير متناهى خود و ايشان را سعادتمند و رستگار گرداند.